مشاعره

[zibaaa]

دست به جان نمی رسد تا به تو برفشانمش

برکه توان نهاد دل تا زتو واستانمش

[Nassim_Agha]

دست به جان نمی رسد تا به تو برفشانمش

برکه توان نهاد دل تا زتو واستانمش

این شعر سعدیه که! فکر کردم می خواستی از صایب بگی!


شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی

گر بی عمل ببخشی ور بی گنه برانی

[zibaaa]

اولین بیتی که گفتم از صائب بود!!

یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم

گرم چو عود بر آتش نهند دم نزنم

[Nassim_Agha]

آهان پس من درست متوجه نشدم!

مائیم و موج سودا شب تا به روز و تنها

خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

[zibaaa]

نمی دانم که را دیدم که از خود می رود هوشم

جنون آهسته می گوید مبارک باد در گوشم

[Nassim_Agha]

منهم امشب دلم می خواد از حافظ عزیز این شعر رو بیارم:

من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد

ازگرانان جهان رطل گران ما را بس

[zibaaa]

سر ما فرو نیاید به کمان ابروی کس

که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد

[Nassim_Agha]

در ديــر ميزدم مــــــن،که نـــدا ز در درآمد

كه درآ درآ عــــــراقي، كه تو هم ازآن مــايی

[zibaaa]

یکی به سمع رضا گوش دل به سعدی دار

که سوز عشق سخن های دلنواز آرد

[Nassim_Agha]

در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین

در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست

[zibaaa]

توان شناخت به یک روز در شمایل مرد /که تا کجاش رسیده پایگاه علوم

ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو/ که خبث نفس نگردد به سالها معلوم

[Nassim_Agha]

توان شناخت به یک روز در شمایل مرد /که تا کجاش رسیده پایگاه علوم

ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو/ که خبث نفس نگردد به سالها معلوم

اگه فقط مشکل مرد بود نصف مسیله حل بود:-)
به صد سال در شمایل زن نمی توانی دید که تا کجاش رسیده پایگاه فنون...:-)


مرو بخواب که خوابت ز چشم برباید

گرت مشاهده خویش در خیال آید

[zibaaa]

شما بهتر می دونید که منظور سعدی از مرد نوع بشره. اما برای مزاح خوب اومدید!

درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیست

چه خوش بود به تو از هر که در جهان مشغول

[Nassim_Agha]

بله فقط یه شوخی بود!

لیک آن نقش که در روی تو من می بینم

همه را دیده نباشد که ببینند آن را

[zibaaa]

آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس

آدمی خوی شود ور نه همان جانورست

[Nassim_Agha]

تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو

پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو