مشاعره

[masram]

یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید

[Pinkrose]

دانی که چرا سر نهان با تو نگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

[masram]

يارب مددي ساز که يارم به سلامت/ باز آيدو برهاندم از دست ملامت

[mohaddese]

تو را كه حسن خدا داده هست و حجله بخت
چه حاجت است كه مشاطه ات بيارايد

[cerulean]

دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمیزند

[Pinkrose]

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چو بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

[Kelasik]

دل آزرده ی ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن باز رسان
(حافظ)

[masram]

نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
همه دیگه میدونن سعدی

[cerulean]

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
امدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

[Kelasik]

دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان به یمن باز رسان

[masram]

ناکرده گناه در این دنیا کیست بگو
وانکه که گنه نکرد زیست بگو

[Kelasik]

وگر باور نمیداری رو از صورتگر چین پرس
که مانی نسخه میخواهد ز نوک کلک مشکنیم

[masram]

مرا صبر است تا این طبلِ پر باد
دریده گردد و بی بانگ و فریاد

[masram]

هزار شکر دیدم به کام خویشت باز | ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
روندگان طریقت ره بلا سپرند| رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

[Kelasik]

دوش لعلت عشوه ای میداد حافظ را ولی
من نه آنم کزوی این افسانه ها باور کنم

[Kelasik]

masram جان با د باید مینوشتی