مشاعره

[kaka]

من آن فريب که در نرگس تو مي‌بينم
بس آب روي که با خاک ره برآميزد

[akanani]

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی​پسندی تغییر کن قضا را

[kaka]

از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوي زلف تو همان مونس جان است که بود

[akanani]

در سر کار خرابات کنند ایمان را
ترسم این قوم که بر دردکشان می​خندند

[kaka]

درآ که در دل خسته توان درآيد باز
بيا که در تن مرده روان درآيد باز

[akanani]

ز خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

[kaka]

اي دل بيا که ما به پناه خدا رويم
زان چه آستين کوته و دست دراز کرد

[hichnafar]

درخت دوستی بنشان که کام دل ببارآرد *** نهال دشمنی برکن که رنج بیشمارآرد

[kaka]

درويش نمي‌پرسي و ترسم که نباشد
انديشه آمرزش و پرواي ثوابت

[nabegheh95]

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

[hichnafar]

هزاردشمنم ارمبکنندقصدهلاک *** گرم تودوستی ازدشمنان ندارم باک

[sam7star]

كاش ميشد در اين شب تنهايي**** به پيش من تو باز ايي

[khooro]

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت-----باز اید و برهاندم از بند ملامت

[fanoos]

تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه

[h_r]

هر روز و هر شب بگذرم تنها ز راه کوی او***شاید که روزی یا شبی زان راه تنها بگذرد

[خان]

دلبر که جان فرسود از او
کامه دلم نگشود از او