مشاعره

[mahgam]

تو در ميان نشستی و دنيا به گرد تو
يک حلقه زد به انس و زحل آفريده شد
گل راضی است پيش شکوه بهار تو
راضی به اين که حداقل آفريده شد

[dehpanah_k]

دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را /دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
الف بده بینم

[danesh72]

الــلــه الــلــه کــه از عــذاب سـفـر
بــه عــلــی‌الــلـه درآمـدم دریـاب
دردمـــنـــدم ز نــقــل خــانــهٔ آب
بــه گــلــاب و طــبــرزدم دریــاب

[hamed8624]

به چشم خلق عزیز آنگهی شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک

[danesh72]

کـردم خـطـر و بر سر کوی تو گذشتم
بـسـیـار کـنـد عاشق ازین گونه خطرها

[mahgam]

این فاصله تاب از من دیوانه گرفته
در حیرتم از این همه دلسنگی دیوار

هر روز منم بی تو و من بی تو ولاغیر
تکرار... و تکرار... و تکرار ... و تکرار...

[navid_bikas71]

روح من نیز به دنبال تو گیرد پرواز
دگر از صحبت این دلشده سیر آمده است

شهریار - بر سر خاک ایرج

[mahgam]

تو ای پایان تنهایی پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پاییز بهار باور من باش

[navid_bikas71]

شمع لرزان شبانگاهم و جانم به سر دست
تا نسیم سحرم بال و پرافشان ببرآید

شهریار - اشک ندامت

[danesh72]

دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو
قـدر تـو چـه دانـد صـدف در شـب‌افروز را

[navid_bikas71]

آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان
با دم عیسویم این دم آخر به سر آید

شهریار - اشک ندامت

[danesh72]

درد مـن بـر طـبـیـب عـرض مـکـن
تــو مــســیـح مـنـی خـودم دریـاب
کـارم از دسـت شـد ز دست فراق
دســت در دامــنــت زدم دریــاب

[navid_bikas71]

بار دمه و ستاره در ایوان شهریار
کامشب صلا به حافظ شیراز می دهند

شهریار - بارگاه حافظ

[danesh72]

در هــوای چــمــن ای مــرغ گـرفـتـار مـنـال
شب دراز است دمی در قفس و دام بخسب
گـر بـه خـورشـیـد رخـی گـرم شود آغوشی
تـا دم صـبـح قـیـامـت ز سـر شـام بـخـسـب

[navid_bikas71]

به غزل رام توان کرد غزالان رمیده
شهریارا غزلی هم به سزایش نسرودم

شهریار - بخفت خفته و دولت بیدار

[danesh72]

مـسـت تـمـام آمـده است بر در من نیم شب
آن بـت خـورشـیـد روی و آن مـه یاقوت لب

کـوفـت بـه آواز نـرم حـلـقـهٔ در کای غلام

گـفـتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب