مشاعره

[danesh72]

لب بر لب كوزه بردم از غایت آز

تا زو طلبم واسطة عمر دراز

لب بر لب من نهاد و می گفت براز

می خور، كه بدین جهان نمی آیی باز!

[danesh72]

زکوی میکده دوشش به دوش می بردند

امام شهر که سجاده می کشید به دوش

[danesh72]

شـد بـاغ ز شـمـع گـل رعـنا روشن
وز مشعل لاله گشت صحرا روشن
از پــرتـو روی آتـشـیـن رخـسـاری
گــردیــد چــراغ دیـدهٔ مـا روشـن

[violonmandegar]

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم ازینجا ببرد...!

[danesh72]

دل خاص تو و من تن تنها اینجا
گـوهـر بـه کفت بماند و دریا اینجا
در کار توام به صبر مفکن کارم
کـز صـبـر مـیـان تـهی‌ترم تا اینجا

[angelmalfoy]

ایدل مباش یکدم خالی زعشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیتی و هستی

[danesh72]

یک نیمه ز عمر شد به هر تیماری
تـا داد فـلـک بـه آخـرم دلـداری
بـر مـن فلکا تو را چه منت؟ باری
تـا عـمـر بـه نـستدی ندادی یاری

[SolMi]

یاران به نصیحتم چه گویند
بنشین و صبور باش و مخروش
ای خام من اینچنین بر آتش
عیبم مکن ار برآورم جوش

[danesh72]

شـد بـاغ ز شـمـع گـل رعـنا روشن
وز مشعل لاله گشت صحرا روشن
از پــرتـو روی آتـشـیـن رخـسـاری
گــردیــد چــراغ دیـدهٔ مـا روشـن

[violonmandegar]

نام من رفتست روزی برلب جانان بسهو
اهل دل رابوی جان می آید از نامم هنوز
در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت
جرعه ی جامی که من مدهوش آن جامم هنوز...

[danesh72]

زریـن چـکـنـم قـدح گلین آر ای دل
پـای از گـل غـم مـرا برون آر ای دل
تـا از گـل گـورم نـدمـد خـار ای دل
گلگون می در گلین قدح دار ای دل

- - - Updated - - -

[radman1376]

لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو

این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو

[danesh72]

والـا مـلـکـی که داد سلطانی داد
مـن دانـم گـفـت کام خاقانی داد
گفتم ملکا چه داد دل دانی داد
چـون عـمر گذشته باز نتوانی داد

[mahgam]

دوری ولی شاید دلت همراه من باشد
یا در سرت سودای اینجا آمدن باشد

من بی تو شاعر میشوم اما بیا شاید
پیش تو بودن بهتر از شاعر شدن باشد

[danesh72]

دانـی ز جـهان چه طرف بربستم هیچ
وز حـاصـل ایـام چـه در دستم هیچ
شـمـع طـربـم ولـی چـو بـنشستم هیچ
آن جام جمم ولی چو بشکستم هیچ

[mahgam]

چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست

به لاله های چمن چشم بسته می گذرم
که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست