0


|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 6/1 Given: 0/0 |
نامش (اريک پاتريک کلاپتون) است. او موزيسين و در واقع گيتاريست ميباشد. وی در ۳۰ مارس ۱۹۴۵ در ريپلی انگلستان چشم به جهان گشود او دوران کودکی اش را در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ خود گزراند. پدرش پاتريکا مولی سرباز کانادايی و مقيم انگلستان بود که بعد از جنگ جهانی دوم در انگليس تشکيل زندگی داد. اما مردی بی مسئوليت نسبت به خانواده اش بود و مادرش (رزا) از اين مسئله رنج ميبورد. وقتی اريک کوچک بود پدرش خانواده را ترک ميکند. مادرش نيز به المان ميرود و با مردی کانادايی به نام ? رانک مک دونالد ازدواج ميکند. اريک در دامان پدر و مادر بزرگش رشد کرد و او را ريکی کوچولو خطاب ميکردند. او از دوران کودکی به هنر علاقه مند بود چرا که وی را از تنهايی خارج ميکرد. اريک آن دوران آرزو داشت تا يک گيتار بگيرد وآن را بنوازد. پدر بزرگش او در مدرسه هنرهای موسيقی ثبت نام کرد و همين باعث شد که پله های ترقی را خيلی سريع طی کند و وارد دانشگاه کينگ التون هنرهای موسيقی شود. او در آن زمان ۱۷ سال بيشتر نداشت و اوقات بيکاری اش را با گيتار برقی که پدر بزرگش برای او خريده بود ميگذراند. اريک کم کم ميان هم کلاسيهايش معرو? شد و ۲ آلبوم روانه بازار کرد و کم کم با گروهای زيادی به ? عاليت پرداخت. بعدها او با جوانی بنام پانی بويد هاريسون که هم کلاسی اش بود ازدواج کرد و حاصل اين ازدواج دختری بنام را? کلی که در سال ۱۹۸۵ بدنيا آمد و پسری بنام کونور بود. او در سال ۱۹۸۸ از همسرش جدا شد و دوباره ازدواج کرد و حاصل اين ازدواج دختری بنام جولی بود که در سال ۲۰۰۱ بدنيا آمد. اريک کلاپتون نوازندگی چند موزيک متن را نيز بر عهده داشت از مهمترين کار او ميتوان به ? يلم لبه تاريکی اشاره کرد که باعث محبوبيت بيشتر او شد...
منبع : سايت نيكو
دوستان عزیزم، به دلیل مشغله کاری کمتر میتونم در خدمتتون باشمانشاالله به زودی این کم کاری رو جبران کنم
Thumbs Up/Down |
Received: 45/0 Given: 0/0 |
نام واقعي : John Baptist Reinhardt جان باپتيست راينهارت (جان باپتيست به معناي يحيي تعميد دهنده است) .
تولد : 23 ژانويه 1910 در Liverchies, Belgium
مرگ : 16 مي 1953 در Fontainebleau, France
رسته موسيقي : Jazz
استيل : Gypsy, Swing
ساز : ويولن ، بانجو ، گيتار آكوستيك كه كاسه بسيار بزرگي دارد و مخصوص اين سبك است. گيتار الكتريك .
جنگو راينهارت اولين كسي بود كه موسيقي جزي Jazz را در اروپا پديدار كرد كه از توان و ن? وذ زيادي برخوردار بود كه تا به امروز هم به جرات مي توان ادعا كرد اين ن? وذ وجود دارد . همكار وي است? ان گراپلي Stephane Grappelli كه در گروه او ويولن مي نواخت و از نواختن وي همين بس كه ساز زدن وي را به خراميدن روي ويولن تشبيه كرده اند .
راينهارت آدمي سرگردان و يك كولي واقعي بود كه در موسيقي وي كاملاً اين موضوع نمود دارد . روح كولي را در پس موسيقي شاد و ريتم سريع دو ضربي موسيقي وي مي توان ديد كه چنان از غم چهره اش چروكيده شده كه ، زباني براي بيان آنچه بر او ر? ته جز موسيقي نمي يابد . راينهارت با روشي كاملاً يگانه كه در عين ? روتني با گيتار آكوستيك خط اول جبهه موسيقي جز در Jazz combo (گروه كوچك موسيقي جز) مي نواخت سعي در گسترش اين نوع موسيقي داشت. او مي خواست سرور آميز باشد او سولوهاي شگ? ت خود را بر روي دو گيتار همراهي كننده و باس سوار كرد ؛ به همراه است? ان گراپلي نوازنده ويولن .
او با قدرت بسيار زيادي گروه را به پيش مي برد و سعي او در هر اجرا بر بالاتر ر? تن كي? يت كاري گروه بود . راينهارت و گروهش اثري بر روي موسيقي جز گذاردند كه بعدها به موسيقي Country معرو? شد . هر چند او سواد موسيقي نداشت اما به همراهي گراپلي به ساختن قطعات بكر و بديعي چون :
Daphne ، Nuages ، Manoir de mes reves ، و سوئينگ : Minor Swing و قطعه اي با كلام به نام Stomping At Decca پرداخت.
رال? گليسون در مورد جنگو گ? ته است : او اروپايي بود ، او ? رانسوي بود ، او خود جز بود !
يك ويولونيست و بعداً گيتاريست ، ژان باپتيست راينهارت (جنگو) در يك كمپ كولي در نزديكي پاريس بزرگ شد جايي كه او ذات كولي را در موسيقي خويش هضم كرد . آتش خانمان سوز كاروان در سال 1928 دست چپ وي را به شدت سوزاند و او را از است? اده از دو انگشت دست چپش 3 و 4 محروم كرد ! اما راينهارت نابغه از پاي نياستاد و و ? رم جديدي از انگشت گذاري را پايه گذاري كرد كه همانند موسيقي اش بكر و بديع است. در زمان بهبودي دست وي و دوران نقاهت راينهارت با موسيقي جز آمريكايي آشنا شد ؛ زماني كه يك ص? حه با دور 78 از لوئيس آرمسترانگ Louis Armstrong به نام Dallas Blues را از يك بازارچه خريداري كرد . ساز زدن وي در كا? ه ها تا سال 1934 ادامه داشت تا يك روز رئيس هات كلابي كه جنگو در آن مي نواخت به وي پيشنهاد كار تجاري داد . پس آن يك گروه پنج ن? ري (Quintette) در ? رانسه و جهان مطرح شد . تمام كارهاي وي بسيار با شكوه بودند و توسط دو كمپاني Decca و HMV ركورد شدند .
زماني كه جنگ در سال 1939 شروع شد اين گروه پنج ن? ره تقريباً از هم گيسخت. او و گراپلي به لندن ر? تند . وي به ? رانسه بازگشت و گروهش در لندن باقي ماند . در سالهاي جنگ او يك Big Band را رهبري مي كرد . يك گروه پنج ن? ري ديگر به همراهي Hubert Rostaing نوازنده كلارينت به جاي گراپلي ويولونيست را سازماندهي كرد . زماني كه پاريس آزاد شد اين گروه با جزمنهاي Jazzmen آمريكايي مانند :
Mel Powell, Peanuts Hucko and Ray McKinley
همراهي و همكاري كرد .
در 1946 راينهارت با گيتار الكتريك توي در آمريكا به عنوان گيتاريست سولو گروه نوازنده پيانو و آهنگساز Duke Ellington داشت كه در آن نتوانست نمايشي قدرتمند ارائه دهد . بعضي از قطعات وي كه با گيتار الكتريك ضبط شده است به دليل برخورد وي با زندگي دشوار و پر ? راز و نشيب و ناهمخواني صداهاي گيتار الكتريك با موسيقي وي تقريباً مملو از صداهاي شلوغ و نا همگون است. اين زمان يك دنياي جدا از سرخوشي قديمي وي بود .
در هر حال در ژانويه 1946 راينهارت و گراپلي با هم شروع به كار كردند . در دهه 1950 راينهارت بيشتر به خلوت خود ? رو ر? ته بود . به اروپا بازگشت و نواختن و ضبط كردن را از سر گر? ت و اين تا زمان مرگ وي در 1953 ادامه داشت. قطعات ضبط شده وي در دهه 30 (1930 ميلادي) ميراثي بس گرانبهاست. چنانكه هنوز نواي جنگو در گروه ها و موسيقي كولي شنيده مي شود . گروههايي همچون Rosenberg Trio و نوازنده Roman ، Richard S. Ginell .
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
«به نام خدا»
تلانیوس سفیر مانک (۱۹۱۷ – ۱۹۸۲) آهنگ ساز و پیانیست سبک [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بود. او را معمولا برای سبک منحصر به فرد تکنوازیش میشناسند. سبکی که هارمونی ناهمگون (دزونانس) ، تعویضهای ناگهانی ملودی و به خصوص استفاده از سکوت و مکث از مشخصههای اصلی آن است. او را معمولا به همراه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]، [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] و [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] از بوجودآورندگان سبک [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] میدانند.
او از شش سالگی به نواختن پیانو پرداخت و عمدتا این ساز را به صورت خوداموزی آموخت. در کودکی همراه خانواده خود به [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] رفته و در همان شهر و از اوان نوجوانی شروع به نواختن حرفهای کرد. نواختنی که بیشتر تحت تأثیر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] و [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بود. در اواسط دهه 40 او در باشگاه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] با دیگر جوانان نوآور سبک جاز در آن دوران آشنا شد. این محفل نهایتاً از ارکان پایهگذاری سبک [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] شد.
منبع [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ویرایش توسط hichnafar : Wednesday 5 September 2007 در ساعت 07:09 PM
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
اریک دلفی
آستور پیاتزولا
احمد جمال
آرت بلیکی
ارول گارنر
اریک دلفی
استفان گراپللی
استن کنتون
استن گتز
آسکار پیترسن
الا فیتزجرالد
الدار جانگیروف
آنتونیو کارلوس ژوبیم
باد پاول
بنی گودمن
بیکس بیدربکی
بیلی هالیدی
تامی دورسی
تلانیوس مانک
جان کولترین
جرج بنسون
جری مالیگن
جنگو راینهارت
جین کروپا
جیمی اسمیت
چارلی پارکر
چیک کوریا
دوک الینگتن
دیزی گیلیسپی
دیو بروبک
سانی رالینز
سیدنی بشت
فتس والر
کلمن هاکینز
کننبال ادرلی
کینگ آلیور
گلن میلر
عزیزه مصطفیزاده
فیریا سندرز
لاریندو آلمیدا
لستر یانگ
لوئیس آرمسترانگ
ماریان مکپارتلند
مایلز دیویس
میشل لوگراند
وس مانتگومری
وودی هرمن
وینتون مارسالیس
یوسف لطیف
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
استنلی گتز (۱۹۲۷-۱۹۹۱) نوازنده سکسوفون تنور واز پیشگامان سبککول جز و جاز برزیلی.
استن در فیلادلفیا بهدنیا آمد و در نیویورک بزرگ شد. قبل از اینکه پدرش در سیزدهسالگی او سکسوفونی برایش بخرد با چند ساز دیگر آشنا بود. در شانزدهسالگی به گروه نوازندگان جک تیگاردن پیوست. سپس در ارکسترهای دیگر از جمله با استن کنتون، جیمی دورسی و بنی گودمن نواخت. با نوازندگی در ارکستر وودی هرمن گل کرد. در دهه ۱۹۵۰ میلادی همراه با هوراس سیلور و آسکار پیترسن به نواختن به سبک کول جز پرداخت.
در سال ۱۹۶۰ میلادی بعد از بازگشت از اروپا (که برای فرار از دستگیری بهخاطر اعتیادش به آنجا رفته بود) همکاری با آنتونیو کارلوس ژوبیم را آغاز کرد. اجرای او با ژوآئو ژیلبرتو و آسترود ژیلبرتو از آهنگ ژوبیم بهنام «دختری از ایپانهما» شهرتی جهانی یافت. از آن زمان به بعد این آهنگ یکی از مشهورترین آهنگهای جاز شده است. همکاری او با ژوبیم و دیگر موسیقیدانان برزیلی ریتم بوسانووا را به دنیا شناساند. پس از بازگشت از سفر دیگر به اروپا (باز هم به خاطر اعتیاد و فرار از دستگیری) در دهههای هفتاد وهشتاد کنسرتهای زیادی اجرا کرد. او را یکی از بهترین نوازندگان سکسوفون تنور در موسیقی جاز میدانند.
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
![]()
اریک آلن دلفی Eric Allan Dolphy، به سال 1928 در لس آنجلس متولد شد. او با سبک بی نظیر و ممتاز خود در نواختن ساکسوفون آلتو، فلوت و کلارینت باس، شخصیتی یگانه بود. او در زمانی که دیگر نوازندگان جز آزاد هنگام نواختن بسیار جدی و سختگیر بودند، به اجرای آثار سولویی پرداخت که از آنها با عناوینی چون نشئه آور، زنده و شادی آور یاد میشد. وی در بداهه نوازیهای خود از فاصله گذاریهای طولانی، مجموعه ای از اصوات غیر موزیکال و گفتار مانندی استفاده میکرد که از منطق خاص خودشان پیروی میکردند.
با وجود اینکه آلتو ساز اصلی دلفی به شمار می آمد، او اولین نوازنده فلوت است که فراتر از محدوده باپ عمل کرد و همچنین کلارینت باس را به عنوان یک ساز سولو در موسیقی جز وارد نمود. همچنین او پس از کولمن هاوکینز Coleman Hawkins (1969-1904 نوازنده ساکسوفون تنور جز) اولین کسی بود که به ضبط قطعاتی با ساز بادی سولو پرداخت.
اولین صفحه ای که نام اریک دلفی را در خود دارد متعلق به دوران سربازی او در لس آنجلس و زمانی است که او در سالهای 50-1948 در ارکستر روی پورتر Roy Porter نوازنده بود. دلفی پس از پایان دوره مدتی در گمنامی به کار نوازندگی پرداخت تا اینکه در سال 1958 به کوینتت (گروه پنج نفره) چیکو هامیلتون Chico Hamilton (متولد 1921، نوازنده درامز جز) پیوست. با رسیدن سال 1960، دلفی به طور منظم با کمپانی Prestige به ضبط صفحه میپرداخت و به خاطر کارهای مشترک با مینگوس شهرت یافته بود، اما او در طی دوران کوتاه حرفه ای خود،به خاطر داشتن سبکی بسیار پیشرفته تر از دیگران، در یافتن کاری ثابت با مشکل برخورد میکرد.
در اواخر سال 1961، دلفی یکی از اعضای کوینتت جان کولترین the John Coltrane Quintet بود، اشتغال این گروه در ویلیج ونگارد Village Vanguard –یک کلوب جز که در آن زمان بیشتر به انواع نو و نامتعارف موسیقی میپرداخت و محلی است که بسیاری از بزرگان موسیقی جز در آن نواخته اند و ههچنان پابرجا است- موجب شد تا منتقدان سنت گرا آنها را به خاطر قطعات طولانی و بسیار آزاد سولویی که مینواختند، ضد جز anti-jazz بنامند.
در طی سالهای 63-1962 دلفی همراه با گونتر سکولر Gunther Schuller و ارکستر U. S. A. به اجرای موسیقی موج سوم third stream (اصطلاحی که به وسیله سکولر باب شد و به ترکیب عناصر موسیقی کلاسیک و جز اطلاق میشود.) پرداخت و با گروه خودش به اجراهای زنده انگشت شماری پرداخت. در سال 1964، او آلبوم کلاسیک خود Out to Lunch را با کمپانی Blue Note ضبط کرد و با گروه سکستت (شش نفری) چارلز مینگوس به اروپا سفر کرد. دلفی پس از اینکه تصمیم گرفت در اروپا بماند، چند کنسرت به یاد ماندنی اجرا کرد اما بیماری دیابت موجب شد که او ناگهان در سن 36 سالگی به کمایی بدون بازگشت فرو رود. درگذشت اریک دلفی ضایعه ای جبران ناپذیر در موسیقی جز بود.
ویرایش توسط MonaLisa : Monday 10 September 2007 در ساعت 06:59 PM
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
جو زاوینول هنرمند پیشگام و صاحبسبك موسیقی جاز درگذشت.
هنرمند صاحب سبك و كهنهكار اتریشی - جو زاوینول - در خانهای در زادگاهش - وین - در سن ۷۵ سالگی بهدلیل ابتلا به سرطان پوست درگذشت.
این هنرمند سال ۱۹۷۷ برندهی جایزهی موسیقی گرمی شده بود.
رییس جمهور اتریش - هاینز فیشر- در پیامی بهمناسبت مرگ او گفت: مرگ زاوینول بهمعنی از دستدادن بزرگترین و نامدارترین سفیر موسیقی اتریش در سراسر دنیا بود.
او بهعنوان یك شهروند و موسیقیدان پیشگام، همیشه در یادها باقی خواهد ماند.
زاوینول در شهر وین متولد شد و كارش را در كنسرواتوار این شهر آغاز كرد.
او از نخستین كسانی بود كه با پیانوی الكترونیكی كار كرد و نیز نواهای موسیقی خاورمیانه و آفریقا را به موسیقی سبك جاز وارد كرد.
این هنرمند سال ۱۹۵۹ به آمریكا مهاجرت و با نوازندگان بزرگی مانند دینا واشینگتن و كانونبال آدرلی همكاری كرد.
وی سرانجام در سال ۱۹۷۰ گروه خود را با عنوان ودر ریپورت بنیان نهاد و چند ماه پیش نیز بیستمین سالگرد آغاز كار گروهش را جشن گرفت.
زاوینول در واپسین اجرای خود در جشنوارهی لاویلت پاریس، به دلیل بیماری نتوانست به روی صحنه برود و از انجام این كار بازماند.
منبع: خبرگزاری ایسنا
. . .
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
سلام چند وقت پیش این اسامی رو در دیکشنری بابیلون پیدا کردم گفتم
بد نیست بنویسمشون
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
اول فامیلاشونه و بعد اسماشون ضمنا جلوشونم نوشته که
چیکارن و اصلیتشونم نوشته شده
jazz musicians and singers
arm strong. louis american /trumpeter/singer/band leader
baker. chet american/trumpter/singer
basie. count american/pianist/band leader
bechet. sidney. american/soprano/saxophonist
holiday. billie american /singer
kenton. stan american/ band leader
laine. cleo english/singer
blakey. art american/drummer
bley. carla american/ pianist
evanc. bill american/pianist
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
evans. gil canadian/ pianist
getz. stan american/saxphonist
simone nina /american /singer
smith bessie/american/ singer
tatum art/american/pianist
young lester american/saxphonist
hines. earl american/pianist
grappelli. estephane french/ violonist
ویرایش توسط kaka : Saturday 22 September 2007 در ساعت 04:56 AM
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
bolden. buddy american/cornettist
brubek. dave american/pianist
mingus. charlie american/bassist
morton. jellyroll american pianist
Thumbs Up/Down |
Received: 32/0 Given: 0/0 |
«سيد ابوالحسن ميرولي» نوه استاد بزرگ موسيقي ايران، ابوالحسن صباست. او كه در دانشگاههاي معتبري همچون بركلي و سوربون، دورههاي موسيقي را گذرانده، سالهاست كه در منزلش به شاگردان تشنه موسيقي جز و فيوژن آموزش ميدهد. چگونه ممكن است آهنگ ساز و نوازندهاي، نوه صبا باشد و تاكنون حداقل در فضاي رسانهاي مطرح نشده باشد. چه بسيار آهنگسازان و نوازندگان زير متوسطي كه به لطف خويشاوندي درجه چندم با يك چهره مطرح موسيقي، براي خود نامي دستوپا كردهاند.
اما «ميرولي» نوه دختري صبا با چهرهاي كه تهمايهاي از چهره پدربزرگ را در خود دارد، فقط به آموزش دادن هنرجويانش ميپردازد و بس. در منزلش كارها را ضبط ميكند و شاگردانش را هم بدون تبليغات جذب كرده است. به نظر شما چنين موقعيتي عجيب نيست؟
مجيد رئوفي:
نسبت شما با آقاي صبا چيست؟
استاد صبا سه دختر داشتند كه دختر بزرگشان غزاله خانم، مادر من هستند. ايشان هم دو پسر دارند كه دومياش من هستم.
ظاهرا از خانواده استاد صبا، تنها كسي كه راه ايشان را ادامه داده و به موسيقي روي آورده، شما هستيد؟
بله. هرچند كه من راه ايشان را در موسيقي اصيل ايراني ادامه ندادم و به سمت موسيقي جز و فيوژن گرايش پيدا كردم. در همان سالي كه من به دنيا آمدم، ايشان از دنيا رفتند. يك ماه قبل از تولد من. اولين بار در 25 سالگي بود كه آثار ايشان را شنيدم و سعي كردم سكان اين كشتي را كه به سمت غرب ميرفت، به طرف شرق بچرخانم.
البته فلسفه و لطافت موسيقي ايراني به كار من نميخورد. مثل نويسندگي است. يكي رمان مينويسد، يكي روزنامهنگار ميشود. ژورناليسم مسائل روز را دنبال ميكند. من رماننويس موسيقي نيستم. من موسيقي روز را دنبال ميكنم.
مادر شما هم اهل موسيقي بودند؟
بله، اما ادامه ندادند. ايشان پيانو مينواختند اما براي دل خودشان. تنها آرزوي پدرشان اين بود كه هيچ عضوي از خانوادهشان به سمت موسيقي نرود. دليلش هم گرفتاريهايي است كه در درازمدت در زندگي يك موزيسين خودش را نشان ميدهد، مخصوصا در زندگي زناشويي. خيلي به ندرت ميتوان زوجهايي پيدا كرد كه زندگي آرامي داشته باشند در حالي كه يك طرف قضيه، موزيسين است. مگر اينكه واقعا نسبت به كار هم علم و آگاهي داشته باشند.
اگر خانواده صبا را از چند نسل پيش مرور كنيم، ميبينيم كه موسيقي هميشه در آن جاري بوده، در چند نسل متوالي. پدر استاد كه هم پزشك بودند و هم اهل موسيقي. پدربزرگشان كه باز هم با موسيقي همراه بودند…
هميشه هنر در خانواده صبا وجود داشته اما موسيقي به نوعي در حالتي پنهان حضور داشته. حرفه نبوده. تنها كسي كه در خاندان صبا، آن عشق و از خودگذشتگي را داشته كه زندگياش را وقف موسيقي كند، ابوالحسنخان صبا بوده.
پس خود شما چگونه به سمت موسيقي گرايش پيدا كرديد؟
من سال 1973 براي ادامه تحصيلات در دبيرستان به اروپا رفتم و تا دو سال در اروپا بودم و بعد به آمريكا رفتم تا باقي تحصيلاتم را ادامه دهم. سه سال آخر دبيرستانم، به دليل جابهجايي و آشنا نبودن به زبان انگليسي چهارسال طول كشيد. من از بچگي زبان فرانسه را ياد گرفته بودم. تا آن زمان،ساز نميزدم ولي به شدت اهل شنيدن موسيقيهاي روز دنيا بودم. چهار، پنج ساله كه بودم به سنت پدربزرگ ويلن نواختن را زير نظر شاگرد ايشان حشمت سنجري آغاز كردم.
آنطور كه ميگويند خيلي زود هم پيشرفت شگرفي كردم اما مطابق همان توصيه پدربزرگ به مادرم، خانواده، اجازه ندادند كه من اين مسير را ادامه دهم. اين دوره،حدودا شش ماه طول كشيد. ربطي به سطح يك آهنگساز يا موزيسين هم ندارد. مطابق شنيدههاي من، خود استاد هم در زندگي شخصي خود، گرفتاريهاي فراواني داشتند. از آنجا كه خيلي هم روحيه جمعي نداشتند و اهل بزم و مطربي نبودند، به نوعي كارشان تكروند بود.
درباره گرايشتان به موسيقي ميگفتيد.
گفتم كه علاقه ويژهاي به موسيقي داشتم، اما قدرت انتخاب نداشتم. معمولا اين راه را در دوران كودكي، پدر و مادر براي فرزند باز ميكنند، اما مسير من اينگونه نبود. يك دوست ژاپني داشتم در آمريكا كه بدون اغراق ميتوانم بگويم بهترين گيتاريست ايالت نيوجرسي بود. با پيشنهاد او، به دانشگاه بركلي رفتيم و كوتاهترين دوره را كه دو ساله بود انتخاب كرديم. سال 1977 بود. همهچيز زندگيام شده بود موسيقي.
با توجه به پيشينه خانوادگي شما در موسيقي ايراني به سمت موسيقي ديگري حركت كرديد؟
موسيقي آن زمان دنيا بر محور جز و راك حركت ميكرد. ورلدموزيك هم به تازگي راهش را باز كرده بود ولي من هنوز به موسيقي سنتي ايران علاقهاي پيدا نكرده بودم. در ايران كه بودم، اهل موسيقي پاپ آن دوران بودم، به ويژه به كوروش يغمايي علاقه خاصي داشتم.
اهل برنامههايي به سبك «گلها» نبوديد؟
نه اصلا. براي آدمي مثل من، با سن و سال كم، اين برنامهها خيلي سنگين بود، به ويژه كه در خانواده هم اين نوع موسيقي چندان حضور جدي نداشت.
چگونه ميشود در خانواده صبا، موسيقي اصيل ايران كمرنگ باشد؟
باور كنيد تا 25 سالگي، من آثار پدربزرگم را نشنيده بودم. خود فاميل هم چندان انسي با موسيقي نداشتند. موسيقي ايران ماوراي زمان است؛ از نظر هارموني و نظمي كه در موسيقي وجود دارد.
نميتوان تصور كرد كه شما تا 25 سالگي در خانواده صبا، آهنگهاي ايشان را نشنيده باشيد.
حتي يك بار و نه حتي موسيقي ديگراني كه مينواختند. شايد به خاطر همان مشكلاتي بود كه در زندگي پدربزرگ ايجاد شده بود.
چه مشكلاتي؟
حسادتهايي كه نسبت به ايشان روا ميشد. تا جايي كه من توانستم ايشان را بفهمم، اين بود كه روح ايشان با موسيقي ايراني يكي بود و اين مساله براي ديگران مهم نبود. كسي ظاهرا نميفهميده اين قضايا را.
و به همين دلايل شما به سمت يك موسيقي ديگر رفتيد؟
خيلي به هارد راك علاقه داشتم. از بچگي به اين سبك علاقه داشتم. با بيتلها البته شروع كردم. آن موقع هنوز موسيقي شنيداري وارد هاردراك نشده بود. بعدا پيش آمد. احساس ميكنم كه شما نسبت به هنر استاد صبا چندان تعلق خاطري نداريد؛ آن وابستگي يك نوه به پدربزرگ جريا نسازش، چندان در شما ديده نميشود.
چه كار بايد بكنم. من كلا مخالف عكس زدن به در و ديوار هستم. عكس براي آلبوم است كه نشانتان ميدهم ولي خب بعضي از يادگاريهاي استاد بر ديوار است. تمام چيزي كه من دارم، از ايشان است. يعني اگر ارتباطي هست، خيلي شخصي است. حرفهايم را با ايشان ميزنم و اعتقاد ويژهاي به ايشان دارم.
اگر موافقيد به 25 سالگيتان برسيم.
خانم صبا، مادربزرگم ميدانستند كه من به سمت رشته موسيقي رفتهام. آمده بودند منزل ما در فرانسه. گفتم كه ايشان نسبت به كار شوهرشان هم چندان اطلاعي نداشتند. شنيدهام كه موقع ناهار صدايشان ميكردهاند و از اين كارهاي خانهداري. البته اجباري هم نيست. اينگونه بوده. لزومي هم ندارد كه همه بدانند توچه ميكني. به هر حال مادربزرگم، تعدادي از كارهاي آقاي صبا را آوردند.
البته آن موقع چندان اينگونه نبوده كه كارها ضبط درست و حسابي داشته باشند. اين قطعات هم با اركستر راديو ساخته شده بود. البته شنيدم كه سالها بعد بسياري از همين قطعات هم از بين رفتند. چون صفحهاي براي ضبط نبوده و روي آنها ضبط شده بود. تمام آثار استاد صبا براي اعتبار اين مملكت بوده و به همين راحتي خيلي از آنها از بين رفتهاند.
اين نوارها هم از طريق يكي از دوستان خصوصي استاد به نام دكتر پزشكان به همسرشان رسيده بود كه هنوز هم آنها را دارم. ريلهايي كه از سال 1330 به جاي مانده هم به من رسيده خوشبختانه.
و بالاخره توانستيد موسيقي پدربزرگتان را بشنويد.
بله. ولي بازهم چندان هنرشان را درك نكردم. چندين بار كارها را گوش كردم. بايد اينگونه باشد تا مرتبت كار را بفهمي. فلسفهاي كه در اين موسيقي هست، بايد با آگاهي درك شود. بعد از گوش كردن چندين باره، خودم را با اين نوارها پيدا كردم. يكي، دو سال بعد آقاي عليزاده آمده بودند به فرانسه براي برگزاري كنسرت كه من با اشتياق به اين كنسرت رفتم و حتي از مراسم فيلمبرداري كردم.
به اين ترتيب من به موسيقي ايران و شرق علاقه پيدا كردم. از خاله مادرم كه از ايران به فرانسه ميآمد، درخواست كردم كه برايم تار، سهتار، تنبك و ني بياورد. تنبك را ديگر رها نكردم، چون همهچيز را به من ياد داد. كتابهاي آقاي تهراني و بهمن رجبي را هم كار كردم.
پس حسابي وارد موسيقي ايراني شديد!
نه، ديدم موسيقي سنتي كار من نيست. هركاري كه قرار بود من در آن سن انجام دهم، انجام شده بود. حال و هواي كارها را به آن اندازهاي كه بقيه فهميده بودند، حس نميكردم البته در كنسرتهايي شركت كردم كه فكرش را هم نميكردم. به جاي آقاي جمشيد شميراني كه از بهترين تنبكزنان خارج از كشور هستند، برنامه اجرا كردهام. بدون هيچ تمريني همراهي با اين افراد عالي بود، اما ربطي به من نداشت. من با آن تكنيك آقاي شميراني نميتوانستم تنبك بزنم و فقط ريتم را به صورت ژنتيك ميگرفتم.
يعني حس كار در نميآمد؟
نه، من فرهنگ اين موسيقي را نداشتم. اولين چيزي كه با ديدن كتابهاي پدربزرگم فكر كردم اين بود كه چرا اين نتها، حدوحدودي ندارد. ولي الان موضوع را ميفهمم آن موقع با سيستم آشنايي نداشتم و به فكر نوآوري در كار بودم.
چگونه؟
برگشتم به آمريكا و در دوره تكنولوژي گيتار شركت كردم. ريتم ايراني را داشتم و سعي كردم به فيوژن برسم. همهچيز ميتواند متفاوت باشد. بستگي دارد به اينكه چگونه از يك ريتم استفاده كني.
شهرت عمده استاد صبا به نوآوريهايي بود كه انجام داد. ويلن را كه يك ساز غربي بود، وارد موسيقي ايراني كرد.
مساله همين است تا جايي كه ميدانم استاد صبا، در سن 28 سالگي كار نواختن ويلن را شروع كردند. پدرشان سه تار ميزدند اما به صورت شخصي. با توجه به استعدادي كه در فرزندشان ديدند، ايشان را با سهتار آشنا كردند. جوري كه استاد صبا ديگر قضيه را رها نكرد.
ظاهرا پدرشان هم چندان راضي نبودهاند. مادرم تعريف ميكند كه آخرين حرفهايي كه در گوش ايشان گفته، به همين موضوع مربوط بوده. گفته بودند: «غزال جان، من از راهكج به واقعيت رسيدم. » به هر حال مشكل قلب ايشان بر اثر مصرف توتون و تنباكو بوده. ايشان به دنبال موسيقي بودند و به اين هدف هم رسيدند؛ آن هم يك كار نو و خلاقانه در موسيقي.
چرا در دوراني كه در فرانسه بوديد، آلبومي منتشر نكرديد. به هر حال نماد فعاليت يك كار نو، ميتواند انتشار يك آلبوم باشد.
سخت به دنبالش بوديم. چندين ماكت به كمپانيها ارائه كرديم. كار نويي بود و بازاري نبود. براي پخش در راديو هم اقدام كرديم كه چندين بار پخش شد، اما آلبوم نه. كارها پاپ راك بودند. شعرها، به زبان فرانسوي بود و نوشته دوست دبستان من در تهران. به همه توليدكنندگان سر زديم اما فهميديم كه بازار دست يهوديهاست و به ما فرصتي نميرسد. ضمن اينكه بعضي از كمپانيهاي متوسط هم سرمايه زيادي از ما ميخواستند.
چه شد كه به ايران بازگشتيد؟
در مرحله اول به خاطر فوت پدرم به ايران بازگشتم. مسائل ارثي و اين قضايا باعث شد مدتي در ايران بمانم و بعد ديگر ماندگار شدم. آشنايي من با اجتماع ايران و موزيسينهايي كه مثل من فكر ميكردند و هنرجوهاي تشنه آموزش هم دلايل بسيار مهم ديگري بودند براي ماندن من.
در ايران فقط وارد فاز تدريس شديد؟ به سمت تشكيل گروه نرفتيد؟
چرا. اولين بار با آقاي پيتر سليمانيپور و بنا به پيشنهاد ايشان سعي كرديم يك گروه جز راه بيندازيم. سال 1376 بود. خواستيم استانداردهاي جز را به نوعي در ايران شروع كنيم. ايشان كارشان را خيلي خوب بلد بودند اما گروه شكل نگرفت. بقيه اعضا در سنت بودند. من به دنبال نوآوري بودم. ضمن اينكه در آن مقطع من از همسرم جدا شدهبودم و با يك بچه دو ساله نميتوانستم در تمرينات شركت كنم و مدتي به پاريس برگشتم. البته تاسفي هم نميخورم.
با چهرههاي ديگر كار نكرديد؟
آقاي بابك اميني چند جلسه آمدند نزد من. يك دوره كامل هم نشد. با وجود آنكه كارشان خوب بود، اما ميگفتند آمدهام براي يك دوره تكميلي.
و اجراي زنده؟
چند روز بعد از بازگشت، به دعوت آقاي كيوان شكوه در امر گروه آقاي سليمانيپور، براي چند اجراي زنده با آقاي ماني رهنما حضور پيدا كردم. دو روز قبل از اجرا در كيش؛ البته تجربه مناسبي هم نبود و ماجراهاي زيادي هم پيش آمد.
منبع : guitar4all. com
ویرایش توسط Hmd_N : Thursday 25 October 2007 در ساعت 02:54 AM دلیل: ذکر منبع یادم رفته بود
چگونه می توانم از اوج به درآمد تو فرود بیایم
که درآمدت بسیار بلندتر از اوج ساز من است. (رها)
Thumbs Up/Down |
Received: 18/0 Given: 1/0 |
خیلی با حال بود ولی منبعت کو؟؟؟؟؟!!!
نالد به حال زار من امشب سه تار من
این مایه تسلی شبهای تار من
Thumbs Up/Down |
Received: 32/0 Given: 0/0 |
شرمنده علیرضا جون ! منبع رو هم گذاشتم ! مرسی
چگونه می توانم از اوج به درآمد تو فرود بیایم
که درآمدت بسیار بلندتر از اوج ساز من است. (رها)
Thumbs Up/Down |
Received: 18/9 Given: 0/0 |
رعنا فرحان، خواننده ایرانی مقیم نیویورک که در سبک موسیقی جاز و بلوز فعال است، به تازگی دومین آلبوم خود را به انتشار رسانده است. این آلبوم «باز آمدم» نام دارد و دربرگیرنده ۸ قطعه به سبک بلوز و جاز با کلام فارسی است.
این قطعات که شعر آنها هم به جز یک مورد از رومی است، با همکاری و هم*فکری استیون توب شک گرفته است. رعنا فرحان که علاوه بر موسیقی، در هنر نقاشی نیز دست دارد، در گپی با «عصر شنبه» از فعالیتهای خود و این آلبوم جدید سخن گفته است.
دویچه وله: شما به*تازگی دومین آلبومتان را منتشر کرده*اید، تحت عنوان «باز آمدم»، که از دو نظر با آلبوم اول*تان تفاوت دارد. یکی اینکه کلام قطعات فارسی*ست و دوم اینکه موسیقی قطعات هم بیشتر حال و هوای بلوز دارند تا جاز. آیا اتفاق خاصی باعث شد که شما این راه تازه را پیش بگیرید، بخصوص در مورد استفاده از کلام فارسی، یا اینکه تلفیق این دو عنصر فرهنگی متفاوت از مدتها پیش مشغله*ی ذهنی* شما بوده
Bildunterschrift: رعنا فرحان: من همیشه فکر می*کردم که چطوری می*شود به*فارسی بلوز خواند و برایم جالب بود راهی پیدا کنم که بطور آسان،* آسان نه به این معنا که آسان به آنجا برسم، بلکه به*طور روان بلوز را بتوان به*فارسی خواند. در ضمن برایم جالب نیز بود که بتوانم کاری بکنم تا فرهنگ غربی با فرهنگ ما و فرهنگ ما نیز، با فرهنگ غربی آشنا بشود. پس دو عنصر خیلی زیبا و خیلی مهم این دو فرهنگ را برداشتم. یکی اشعار فارسی* از رومی و حافظ است و دومی هم موسیقی جاز و بلوز آمریکا و غرب. ما داریم سعی می*کنیم وقتی آمریکایی*ها فارسی را می*شنوند، بیشتر بروند دنبال رومی و بیشتر راجع به او تحقیق کنند و بیشتر با فرهنگ ایران آشنا بشوند و همینطور ایرانی*ها هم بیشتر با جاز و بلوز آشنا شده و بروند دنبالش و گوش بدهند ببینند واقعا چه سیری را طی کرده، از کجا آمده و به کجا دارد می*رود.
اگر درست بخاطر داشته باشم شما حدود ۳۱سالتان بود که از ایران راهی آمریکا شدید و الان هم حدود ۱۹ سالی می*شود که توی آمریکا زندگی می*کنید. اما آشنایی شما با موسیقی بلوز و جاز ولی به دوران اقامت*تان در آمریکا برنمی*گردد!
رعنا فرهان:* نه،* من از بچگی با بلوز و جاز در ایران آشنا شدم. من قبل از آمدن به آمریکا در واقع راک و پاپ و بلوز و جاز را گوش می*کردم، چیزهایی که همه گوش می*کردند، باضافه*ی اینکه من به بلوز خیلی علاقه داشتم و مثلا بی*بی*کینگ گوش می*کردم، آریتا فراکلین یا نینا سیمون، بیلی هالیدی...
ولی آن زمان هم به این فکر می*کردید که بلوز به فارسی چی می*تواند باشد؟
همیشه توی ذهنم بود، بخاطر اینکه من همیشه مجبور بودم به انگلیسی بخوانم. ولی واقعا فکر نمی*کردم که بتوانم یک روزی این کار را انجام بدهم و فکر می*کنم سالها طول می*کشد تا یک چیزی پخته بشود. اما بالاخره موفق شدم که جاز و بلوز را به *فارسی بخوانم.
آلبوم «بازآمدم» درمجموع دربرگیرنده*ی ۸ قطعه هست که شعر تمامی آنها، به*غیر از یک مورد، همه از مولانا از رومی*ست. شما در گفت*وگویی که بعد از انتشار آلبوم اولتان داشتیم، گفته بودید شعرهای مولانا واقعا برای موسیقی نوشته شده*اند. آیا این شعرها دید شما را هم به موسیقی عوض کردند؟
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: خب جاز یک موسیقی پیشرو است و همیشه سعی کرده به چیزی تازه یا به یک آرمان تازه برسد. اشعار رومی نیز برای موسیقی نوشته شده، تک تک حروفی که در آن اشعار کنارهم نشسته*اند و آن صداهایی که رومی استفاده کرده است، بسیار زیباست و برای موسیقی غرب نیز تازگی دارد، طوری که حتا خیلی*ها که اینجا بزرگ شده**اند و فارسی هم نمی*فهمند،* وقتی آن را گوش می*کنند، می*گویند که چقدر زیباست. اما این اشعار به لحاظ معنایی نیز بسیار غنی هستند و چون شعر رومی و زبان فارسی واقعا قادر است تا صداها و ترکیبات جدیدی را در بلوز و جاز ایجاد *کند، ما هم با گذاشتن اشعار فارسی و استفاده از اشعار رومی داریم این ترکیبات را ایجاد می*کنیم. چون وقتی به آهنگها گوش می*دهید جاز و بلوز است، ولی یکجور بلوزی*ست که تا حالا شما نشنیده*اید... می*دانید با این صدا، یعنی همین آهنگها را من اگر بردارم و روی همین ملودی*ها شعر انگلیسی بگذارم، این تاثیر را نخواهد داشت.
فکر می*کنید که شعرهای کلاسیک ایرانی را بهتر می*شود با سبک جاز پیوند داد یا با سبک بلوز؟
می*دانید، بلوز خودش توی جاز جا می*گیرد و بخش بزرگی از جاز، بلوز است. در نتیجه این دو ازهم چیز خیلی جدایی نیستند. فقط در جاز یک ذره ترکیباتی دیگری هم هست. در واقع ما هیچ*جا نمی*توانیم خط بکشیم و بگوییم از اینجا به بعد دیگر جاز شد یا از اینجا به بعد بلوز
درست است که بلوز توی جاز می*گنجد، ولی بعضی قطعات آلبوم شما نمی*گویم بلوز خالص است، ولی نشانه*های جاز را چندان نمی*بینید.
در واقع بلوز است، اما هیچکدام از آهنگها آن توالی بلوز را... آن بلوزی که دوازده* «بار» نوشته می*شود نیست. شاید بشود گفت که کمی بلوز تخیلی*تر است، بلوزی*ست که کمی از آکوردهای جاز هم در آن استفاده شده است. ما وقتی می*گوییم جاز، منظورمان اصلا آن جاز خیلی آوانگارد نیست، بلکه جاز امروزی*ست،* جازی*ست که الان ما بیشتر با آن آشنایی داریم و هرکدام از آهنگها به یک ترکیبات امروزی*تری مایل شده*اند. مثلا: یکی*شان هست که حتا کمی حالت گاسپل دارد...
اتفاقا این هم یکی از سوالات من است. به نظر من تاثیر موسیقی گاسپل در دو قطعه بسیار مشهود است، یکی «بازآمدم» و همچنین قسمت*های پایانی قطعه*ی «بی من مرو» که در آنجا هم شیوه*ی خواندن شما و هم آن دست*زدنی که در قطعه گنجانده شده، حال و هوای موسیقی گاسپل را دارد...
حال و هوا و ترکیب «باز آمدم» خیلی گاسپل است،* ترکیب «بی* من مرو»... آخرهایش یک حالت دست*زدن و اینها پیدا می*کند، ولی اصولا بیشتر حالت سول یا گاسپل دارد.
شما خودتان درحین شکل*گیری این دو قطعه حس کردید که موسیقی گاسپل به شعر و ترانه می*خورد، یا اینکه وارد کردن این عنصر چگونه بوده است؟
این را خیلی طبیعی ... ، بخصوص آن آهنگ «باز آمدم»، تمام این آهنگ شاید بیش از ۲۰ دقیقه نوشتن*اش طول نکشید. چون استیو رفت پشت پیانویی که ما داریم اینجا و شروع کرد یکی*ـ دوـ سه*تا آکورد را گذاشت و در همان زمان این آهنگ بوجود آمد. راستش را بخواهید من به موسیقی گاسپل خیلی علاقه دارم و اینجا خیلی زیاد می*روم و گوش می*دهم و این خودش فکر می*کنم تاثیرش را گذاشته است. و اصولا وقتی آدم آهنگ می*سازد، تاثیر تمام چیزهایی که در طول سالها شنیده... یعنی نمی*شود واقعا خط کشید و گفت... مثلا توی یک آهنگ ممکن است خیلی تاثیرهای مختلف از جاهای مختلف بگیرید، ولی آن چیزی که گوش*تان شنیده و به آن علاقه پیدا کرده*اید، اینها طبیعتا خودبه*خود شروع می*کنند خودشان را نشان*دادن در آهنگهایی که می*سازید.
همه*ی قطعات آلبوم محصول مشترک استیون توب (Steven Toub) و شماست. این همکاری به چه صورت بود؟ شعر را شما زمزمه می*کردید و استیون همزمان ملودی*های مختلفی را آزمایش می*کرد، یا اینکه این همکاری به شکل دیگری بود؟
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: استیون توبنه، اصولا استیو یک Groove پیدا می*کرد. ملودی*ها بیشتر مال من است. بخاطر اینکه چون او طبیعتا فارسی بلد نیست،* نمی*توانست ملودی*ها را بسازد. او بیشتر هارمونی*ها را می*ساخت و تمام تنظیمها مال اوست. من بیشتر ملودی*ها و آن کاراکتر خیلی خیلی اصلی و اولیه*ی آهنگ را می*ساختم. ولی خب باز هم بستگی دارد. بعضی وقتها من به یک ملودی فکر می*کردم و او یک هارمونی برایش می*نوشت وبعضی وقتها هم، همانطور که گفتم، او یک Groove پیدا می*کرد و یک قسمتی می*نوشت و بعد من یک ملودی می*گذاشتم و با همدیگر انتخاب می*کردیم.
در انتخاب شعرها بیشتر چه چیز معیار بود: مضمون یا وزن و ریتم خودش، یا اینکه شعرهایی را انتخاب کردید که خودتان بیشتر از آنها لذت می*برید؟
شعرهایی را انتخاب کردم که طبیعتا ازشان لذت می*برم و بستگی هم داشت به حال و هوای آهنگ. مثلا بعضی شعرها که شاد بود مثل «بازآمدن» برای همین یک حالت گاسپل دارد، بخاطر اینکه به نظر من خیلی شعرش آن حال را دارد و آن باز آمدم و کلا یک حالت خیلی ملکوتی دارد. تنظیم آهنگها بطور کلی کار استیون توب است و این آهنگها را روی کامپیوتر برنامه*ریزی کردیم برای بیس و درامز و بعضی قسمت**ها هم از ارگ استفاده شده است. ولی وقتی ما این آهنگها را به*صورت زنده اجرا می*کنیم، از موزیسین*های میهمان استفاده می*کنیم و حتا در کنسرتی که ما در لس*آنجلس داشتیم که برای معرفی آلبوم*مان بود،* از موزیسین*هایی که در لس*آنجلس زندگی می*کردند استفاده کردیم و در نتیجه صدایی که در کنسرتهای آنجا به وجود آمد بیشتر حالت جاز ناب را داشت،* حالت جاز غرب آمریکا را داشت و کنسرتی که در نیویورک داشتیم یک حالت خیلی جاز آوانگاردتری داشت، بیشتر صدای جازی را داشت که در نیویورک و شرق آمریکا شنیده می*شود.
شما هم به انگلیسی می*خوانید و هم به فارسی، اگرچه موسیقی، معمولا موسیقی بلوز و یا جاز است. آیا وقتی به انگلیسی می*خوانید، درد و یا عشق را طور دیگری بیان می*کنید، حس دیگری دارید تا توی فارسی یا اینکه اصلا فرق چندانی نمی*کند؟
Bildunterschrift: نه،* حس دیگری ندارم. فقط قضیه این است که مولانا بقدری روحش بزرگ است که تاثیر می*گذارد و حرفهایی که می*زند به حدی عمیق است که ... خیلی*ها به من می*گویند وقتی فارسی می*خوانی، خیلی بیشتر شوق و حرارت توی صدایت احساس می*شود. من فکر می*کنم خب،* یک دلیلش این است که وقتی شما آهنگهایی را که خودتان می*نویسید بخوانید که بیشتر برای صدای خودتان نوشته شده و با احساس خودتان نوشته*اید، می*توانید با حرارت بیشتری بخوانید. ولی دلیل دیگرش هم این است که شعر رومی خیلی قوی*ست و برای اینکه آدم بتواند آن را منتقل بکند، هنگام اجرایش، حسی که لابد من هم داشته*ام، به یک حرارت بیشتری احتیاج هست تا بشود این شعر را توضیح داد و داستانش را گفت و بیان کرد.
قطعه*ی «دعای مطربان» اولین کاری*ست که شما موسیقی بلوز را با کلام فارسی تلفیق کردید و از ساخته*شدن آن هم الان تقریبا دوسالی می*گذرد. استقبال از چنین کاری تا بحال چطور بوده؟ آلبوم*تان گرچه تازه منتشر شده، اما این ترانه که یکی از ترانه*های این آلبوم هست، خیلی وقت است که به هرحال توی سایت شما در دسترس هست. واکنش*ها چطور بوده نسبت به این کار،* آیا انتقادی هم به این کار شده؟
انتقاد زیادی نشده است به آن صورت. بیشتر همه برایمان می*نوشتند که شما چرا از این آهنگها بیشتر نمی*سازید. و اتفاقا در یکی از شوهای رادیویی، کسی که مجری بود خودش گفت که قراراست رعنا و استیو آلبومی را به فارسی کار بکنند...
اما خودتان خبر نداشتید!
نه،* ما هم داشتیم گوش می*کردیم. ما به همدیگر نگاه کردیم و گفتیم خب لابد ما باید این کار را بکنیم، بخاطر این همه استقبالی که شده.
واکنش خود ایرانی*ها چطور بوده؟
ایرانی*ها خیلی استقبال کردند، خیلی هم پشتیبانی کردند. همین آلبومی که شما می*بینید، بدون پشتیبانی همه* دوستانمان و کسانی که علاقمند شدند امکانپذیر نبود.
آلبوم اول شما با موسیقی جاز و کلام انگلیسی بود. آلبوم دوم ترکیبی ازجاز و بلوز با اشعار کلاسیک فارسی. و... آلبوم سوم؟
هنوز معلوم نیست. چون این چیزی*ست که بستگی به حس شما دارد. ما خودمان هم خیلی صحبت می*کنیم ولی معلوم نیست، چون وقتی می*نشینیم و کار می*کنیم، نمی*شود برنامه*ریزی کرد که مثلا من اینجور آهنگی باید بسازم. در حال حاضر من می*خواهم یک مقدار شعر انگلیسی و فارسی را ادغام کنم توی آهنگ، ولی نمی*دانم، شاید اگر این کار را بکنم،* اصلا خوشم نیاید و یک تصمیم دیگری بگیرم.
ویرایش توسط Amir : Sunday 11 November 2007 در ساعت 12:27 PM
Thumbs Up/Down |
Received: 18/9 Given: 0/0 |
سيمينولوژی: موسيقی جاز و عرفان
اردوان غفوری
![]()
گروه سيمينولوژی با ترکيبی از موسيقی جاز و اشعار عرفانی ايرانی، طی چند سال اخير موفق به جلب نظر بسياری از منتقدان وهواداران موسيقی جاز در آلمان و ديگر نقاط دنيا از جمله کره جنوبی شده است.
اين گروه چهار نفره (سيمين سماواتی : خواننده و آهنگساز، بنديکت يانل : پيانو، رالف شوآرتز : کنترباس، کتان باتی: درامز) از سال 2002 ميلادی بطور مداوم در بسياری از فستيوال های موسيقی جاز آلمان برنامه اجرا کرده و چندين جايزه مانند جايزه موسيقی جاز و بلوز برلين را به خود اختصاص داده است.
موسيقی اين گروه مورد ستايش بسياری از نشريه های معتبر موسيقی جاز آلمان قرار گرفته است.
نشريه Jazzpodium درباره اين گروه نوشته: ... گروه چهار نفره ای که موفق شده کلام و فرهنگ موسيقی ايران باستان را با موسيقی جاز بياميزد ... شايد اين بهترين راه برای ساختن پلی بين اين دو فرهنگ باشد ... جريانی بسيار مفيد برای موسيقی معاصر جاز در صحنه موسيقی آلمان.
نشريه Jazzthing نيز درباره گروه سيمينولوژی می نويسد: گروه سيمينولوژی حسی جادويی می آفريند که شما را به رقص وا می دارد و لبخندی بر روی لبانتان ترسيم می کند. موسيقی اين گروه سرشار از فعل و انفعال پر احساس بين چهار نوازنده است همراه با صدای الهام بخش سيمين سماواتی که با لطافت صدای خود شما را تا آخرين لحظه به سکوت وا می دارد.
نمونه از آلبوم Per se
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
اولين آلبوم گروه مجموعه ای از اجراهای زنده موسيقی آنها با نام Get Stronger بود که درسال 2002 ميلادی به بازار ارائه شد و اولين آلبوم استوديويی اين گروه با نام Per Se در سال 2005 راهی بازار شد.
سيمين سماواتی خواننده گروه، متولد 14 ژانويه سال 1976 ميلادی در شهر برانشوگ آلمان است. او دوازده ساله بود که نواختن پيانو را آغاز کرد و يک سال بعد شروع به آموختن آوازخوانی کرد و در گروه های مختلف کر می خواند.
در سال 1992 سيمين همراه با رالف شوآرتز نوازنده گيتار (که بعدا نوازنده کنترباس گروه شد) گروه دو نفره RACY را تشکيل داد. اين دو در چندين شهر آلمان مشغول به اجرای موسيقی خود شدند و به اين ترتيب هسته مرکزی گروه شکل گرفت.
چندی بعد در سال 1995 سيمين به مدت چهار سال به تحصيل موسيقی کلاسيک و نواختن پيانو، درامز و همينطور آواز خوانی در Hochschule fur Musik und Theater شهر هانوور پرداخت. در طول اين زمان سيمين علاقه خود را برای موسيقی جاز از دست نداد و از اين رو از سال 2000 تا 2005 در Hochschule der kunste مدرسه هنری شهر برلين آواز خوانی در سبک جاز را فرا گرفت.
ديگر اعضای گروه نيز هر کدام به نوبه خود نوازنده های ماهر و مسلطی هستند که در نواختن ساز موسيقی خود مهارت ويژه ای دارند و بارها موفق به کسب جايزه از سوی آکادمی های موسيقی آلمان شده اند.
Per Se آلبومی است در سبک Vocal Jazz که از قابليت و مهارت بالايی برخوردار است. در آن از اشعار خيام، حافظ و محمود ميرزايی به جای ترانه ها استفاده شده که به فارسی با صدای جذاب سيمين سماواتی اجرا شده اند.
سازها بطور پراکنده تنظيم و ضبط شده اند در نتيجه موسيقی برای خواننده جای نفس کشيدن باقی می گذارد. آلبوم بطور کل حال و هوايی اروپايی دارد و تمايلی آنچنانی به موسيقی جاز مرسوم آمريکايی ندارد. برای مثال نمی توان آن را در کنار آلبوم Diana Krall گذاشت، Per Se از جنسی ديگر است. اين از طرفی بدليل اشاره هايی است که به موسيقی کلاسيک در موسيقی آلبوم وجود دارد و از طرفی ديگر ريشه در ريتم هايی دارد که باتی دارمر گروه می نوازد. ريتم های او در سبک جاز سنتی نيستند. ريتم های درامز، مينيمال (حد اقل) هستند ولی همراه با کنترباس شوآرتز قسمت ريتم گروه را با مهارت و خلاقيت پر می کنند.
اولين نقطه قوت آلبوم Per Se و گروه سيمينولوژی بيش از هر چيز ديگر داشتن صدای مخصوص به خود است. به اين معنی که آلبوم و موسيقی گروه را بطور مشخص با گروه ديگری نمی توان مقايسه کرد بلکه فقط تاثيرات آنها از ديگر نوازندگان و سبک های موسيقی جاز را می توان بيرون کشيد و يا نشان داد.
برای مثال شباهت سبک اجرای خواننده گروه، سيمين را می توان با Bobby McFerrin مقايسه کرد و يا در پيانوی يانل، می توان تاثير شايد غير مستقيمی از پلی ريتم های Dave Brubeck يافت.
به عبارت ديگر بعد از شنيدن اين آلبوم برای اولين بار و جذب موسيقی آن به راحتی می توان اين گروه را از ميان انبوه گروه های هم سبک جدا کرد. اين امر تنها هنگامی ميسر است که اعضای گروه کاملا مسلط و از هماهنگی منسجمی بر خوردار باشند.
نکته دوم لطيف و ساده بودن آلبوم است. ساده بدين معنا که ملودی ها و موتيف های موسيقی بيش از اندازه آرايش نشده اند. هر قطعه به طور روان به قطعه بعدی می پيوندد. اين نشانه قدرت ساختن و پرداختن موسيقی توسط آهنگساز و نوازنگان است. گاهی دانستن اين که چه نتی را نبايد نواخت سودمندتر است.
ملودی زبان فارسی هنوز محور مرکزی برای هارمونی موسيقی سيمينولوژی نيست. اشعاری که سيمين می خواند اگر چه به زبان فارسی هستند ولی در قالب ريتم ها و هارمونی موسيقی جاز اجرا می شوند. استفاده اشعار ايرانی به زبان فارسی هنوز به صورت تزيینی است. اين شيوه کاملا متفاوت با آهنگسازان موسيقی جاز ده 50 - 60 ميلادی است که از ملودی های موسيقی غير آمريکايی به صورت خالص استفاده می کردند و در نتيجه هارمونی می بايست خود را با آنها تطبيق می داد. يکی از بهترين نمونه اين آميختگی ملودی و هارمونی را در کار Gil Evans و Miles Davis در آلبوم Sketches of Spain سال 1959 می توان يافت.
دومين آلبوم گروه سيمينولوژی در سال 2007 به بازار ارائه خواهد شد.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)