0


|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 18/9 Given: 0/0 |
Diana Krall
![]()
Diana Krall
سالهای سال آلبوم های موسیقی یا ترانه های بالای جدول top 10 در انحصار سبک هایی مانند rock، pop و یا شاخه های آنها بود و تنها این سبکها بودند که روی بیلبردها و جداول مقایسه ای با هم برای رسیدن به رتبه اول رقابت میکردند. موسیقی Jazz در عین زیبایی به علت پیچیدگی های خاص خودش نمیتونست مخاطبین زیادی داشته باشه و Jazzist ها تاب و توان رقابت با کسانی چون Santana، Calpton، Waters، و ... را نداشتند. اما در ده سال گذشته هنرمندی وارد عرصه موسیقی Jazz شد که توانست با هنر خودش مخاطبین سایر سبکهای موسیقی رو نیز بخودش جلب کنه. بله اون کسی نبود جز [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]. به این قطعه کوچک از ایشان گوش دهید : [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]، بله همون ترانه زیبا و آشنای and I love her از گروه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]اما با حال و هوای Jazz.
Diana توانست برخلاف بسیاری از هنرمندان که هنر را قربانی تعداد مخاطب میکنند و ساخته های خودشون رو اعم از نقاشی، فیلم، موسیقی و ... برطبق سلیقه اکثریت درست میکنند و نه سبکی که در اون کار میکنند، به این مهم دست پیدا کنه و مخاطبین بسیار زیادی برای خودش در سراسر دنیا پیدا کنه. این هنرمند کانادایی که همواره از ارکستر acoustic استفاده میکنه تونسته بصورت پدیده ای جدید در عرصه موسیقی کانادا و دنیا مطرح بشه. کارهای vocal او در سبکهای swing و blues واقعاشنیدنی هستش. وقتی کارهای vocal این نوازنده توانای پیانوی Jazz رو گوش میکنیم خیلی سریع بیاد سبک خوندن [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]میفتیم که با صدای گرم و ملایمش گوش آدم رو نوازش میده. به گفته خود Diana یکی از مهمترین خواننده های مورد علاقه او Nat King بوده که ظاهرا در نحوه خوندن او نیز اثر زیادی گذاشته. شاید اوج توانایی های او در نواختن پیانو و Jazz Vocal رو بشه در کنسرت زنده ای که در پاریس داشت ملاحظه کرد. [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
او در این کنسرت استعداد خودش در زمینه Jazz Vocal رو به رخ همه خواننده های pop، rock، blues، jazz و ... کشوند و با خواندن ترانه های زیبا و ماندگاری چون :
I Love Being Here With Youیاد و خاطره بزرگان Jazz Vocal مانند Frank Sinatra ، Peggy Lee و Nat King رو زنده کرد.
Let's Fall in Love
East of the Sun
Fly Me to the Moon
او در سال 1964 بدنیا اومد و از 15 سالگی بصورت حرفه پیانو Jazz میزد، بطوریکه در سال 1981 تونست بورس تحصیلی از دانشگاه موسیقی Berklee کسب کنه. سپس روزی در کانادا در کنسرتی دوست قدیمی خودش Ray Brown رو دید که به یک نوازنده حرفه ای کنترباس Jazz تبدیل شده. Ray Brown او رو تشویق میکنه که روی صدای خودش کار کنه و همین اتفاق هم میفته و Diana موفق مشیه که در سال 2000 جایزه بهترین vocalist کانادا و در سال 2001 جایزه بهترین vocalist موسیقی Jazz از آلمان رو نصیب خودش کنه.
به این قطعه که از آخرین آلبوم ایشون هست گوش بدید: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
harmonytalk. com
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
رعنا فرحان، خواننده جاز و بلوز در تهران بدنیا آمد و در رشته گرافیک از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. پس از آن در نزد استاد بیوک احمری به فراگیری نقاشی ایرانی مشغول شد و پس از سالها تلمذ در گل و بته سازی، طلاکاری، رنگسازی و تعمیر اشیاء لاکی، به درجه استادی رسید. وي در حدود سال 1988 در ۳۱سالگی از ایران راهی آمریکا شد و مقیم نیویورک است.
نقاشیهای وی در سالهای اخیر در موزۀ بروکلین، سادبیز نیویورک و موزۀ فیلادلفیا به نمایش در آمدهاند. او در حال حاضر در نیویورک زندگی میکند و به تعمیر اشیاء و مبلمان آنتیک، اشتغال دارد که در کنار آن به آهنگسازی و خوانندگی نیز میپردازد.
![]()
رعنا، در آخرین آلبوم خود به نام [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] که از اشعار مولانا و حافظ الهام گرفته شده است، سعی کرده که موسیقی جاز و بلوز را با سبکی امروزی با اشعار فارسی ادغام کند. اگر چه حضور عناصر موسیقی غربی در موسیقی معاصر ایرانی چیز جدیدی نیست ولی ترکیب بلوز و جاز با زبان فارسی پدیده تازهای است، که رعنا فرحان با همکاری [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]، گیتاریست آمریکایی به اجرای آن میپردازد.
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ویرایش توسط Mona : Monday 2 March 2009 در ساعت 06:33 PM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
Thumbs Up/Down |
Received: 9/0 Given: 0/0 |
رعنا فرحان به زبان جاز شعر فارسی میخواند
مصاحبه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] با خانم رعنا فرحان
توسط: معصومه ناصري
19 اسفند 1386
__________________________________________________
بعد از ظهر به وقت نیویورک با [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] خواننده جازوبلوز ایرانی صحبت کردم اما به وقت ما دیر وقت بود و در پایان یک روز خسته. در حالیکه صدایش وقت خواندن ترانه تازهای که به زمانه داده هنوز در گوشم پیچیده بود به او تلفن کردم.
خوانندههای زیادی را میشناسم که صدایشان وقت خواندن با وقت حرف زدن فرق میکند اما رعنا فرحان وقتی درباره پیتزایی که به خاطر ما ناتمام ماند حرف میزد انگار آواز میخواند.
ترکیب بلوزوجاز با صدای جاافتادۀ او شنیدن شعرهای کلاسیک فارسی را برای برای شنوندگان فارسی زبان وخارجی شنیدنیتر میکند.
دوین آلبوم او با نام [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] با همکاری ستیون تاوب آهنگسازوگیتاریست امریکايی منتشرشده است.
این دوهنرمند این ماه، آهنگ تازهای بهنام صبح بهار تهیه کردهاند که برای اولین بار در جشنواره خودمونی صدای زن از رادیو زمانه پخش میشود.
ده دقیقه پیش قبل از آنکه وارد استودیو بشویم، لامپ تحریریه ما خاموش بود و یکی از آهنگهای شما درحال پخش بود. بعد وسط همین آهنگ و در تاریکی، چشمهایم را که باز کردم، این چهار تلویزیون اتاق خبر را دیدم که هرکدام، یکی از شبکههای خبری دنیا را پوشش میدهد.
در هرکدام از آنها، یک جنگ و درگیری بود. از بغداد گرفته تا غزه و لبنان و فلسطین. خیلی فاصله است بین آرامش موسیقی شما و جهانی که اینقدر خشن است و هر روز اتفاقات سهمناک در آن میافتد. شما چگونه یک خلوت و یک خلاء در دنیای خودت ایجاد میکنی که میتوانی از این همه خشونت فرار کنی و یا فاصله بگیری از آن و ترانهای را بخوانی که آنقدر آدم را دور میکند از آن همه فضای آزار دهنده؟
کار آسانی نیست، ولی در این دنیایی که ما زندگی میکنیم آنقدر همانطور که گفتید اتفاقات ناگوار هست و دنیای خوبی نداریم و تنها چیزی که من فکر میکنم خیلی میتواند کمک کند به عدم خشونت در این دنیا، موسیقی و هنر است. در وب سایت من هم شعارم این است: « جاز صلح است». من فکر میکنم ما فقط با موسیقی و هنر میتوانیم فرهنگها را به هم نزدیک کنیم و آدمها را آرام کنیم و به امید خدا یک روزی این خشونتها کمتر و کمتر شود در دنیا.
همین موسیقی که شما از آن حرف میزنید. در جامعه ما، در ایران، گاهی وقتها خودش باعث دردسر میشود. میدانید که در ایران خواندن زنها برای مردم ممنوع است و خود شما اگر ایران بودید، نمیتوانستید بخوانید. این فضای خاص را شما چطور برای خودت ساختی، یعنی فکر میکنید به نوعی از آن ممنوعیتها فرار کردید؟
من خیلی دیر به اینجا آمدم. در طول جنگ ایران و عراق من آنجا بودم و بعدها در سال 1989 به اینجا آمدم.
من میخواهم که از این کلمه فرار، برداشت اشتباه نشود، منظورم از فرار، فرار از یکسری ممنوعیت و چهارچوبهایی است که شما را محدود میکند.
من تا آنجایی که ایران بودم هم سعی میکردم از این چهارچوبها فرار کنم. راه آن هم این است که حتی اگر آنجا هم هستی به موسیقی و هنر بپردازی، زیرزمینی و هرطوری که میشود. الان با امکاناتی که وجود دارد، ما به فضای زیادی نیاز نداریم تا موسیقی بسازیم و این امکان را داریم که خودمان ضبط کنیم و در اینترنت پخش کنیم و همه دنیا آن را بشنوند.
موسیقی خیلیها را من از طریق اینترنت میشنوم و خیلی از مواقع هم با همدیگر مکاتبه میکنیم. خیلی خوشحال میشوم که برای من نامه بنویسند. بعضیها عکسهای خود را، بعضیها نقاشیهای خود را و موزیکهای خود را بفرستند و با همدیگر در تماس باشیم.
چطور به این نتیجه میرسید وقتی که یک شعر و یا ترانه باید این شکلی خوانده شود یا آن شکلی اجرا شود؟ یک شعر را که میبینی، همان موقع که میخوانی، روی آهنگ آن هم کار میکنی یا با خودت کلنجار میروی؟
بستگی دارد. بعضی مواقع خیلی با خودم کلنجار میروم و روزها و هفتهها کار میکنم و بعضی مواقع هم به هیچ جا نمیرسم. بعضی مواقع این خیلی زود اتفاق میافتد و با همکارم، خیلی زود به نتیجه میرسیم. چون ما با همدیگر آهنگها را مینویسیم. هر آهنگی، روال خودش را دارد. و بیشتر فکر میکنم احساسی باشد. هرچقدر که آدم قوانین را در هنر یاد میگیرد و تجربه میکند، در آخر این احساس است که از همه چیز قویتر است. سالیان زیادی طول میکشد تا به اینجایی که الان میبینی من رسیدم. این همیشه در زندگی من بوده و این پروسه را طی کردم. از بچگی گوش کردم، تماشا کردم، توجه کردم به کارهای بقیه و...
الان به کجا رسیدی؟
الان به همین جایی که میبینید.
من میدانم که شما کجا هستید. یک تعریفی از آنجایی که خودتان ایستادید به ما بدهید
در موسیقی من الان آهنگهای جدیدی با همکاری استیون تاوب که گیتاریست فوقالعادهای است، ساختم. ما یکسری از اشعار مولانا و حافظ را با موسیقی جاز و بلوز ادغام کردم.
اولین بار یادت میآید، کی به فکرت رسید که این کار را با اشعار مولوی و حافظ بکنید؟
بچههای دیگری هم دور و بر من بودهاند که موزیک کار میکردهاند. همیشه در این گیرودار بودیم که با اشعار مولانا و بهطور کلی اشعار فارسی، آهنگهایی با عناصر غربی بسازیم. ولی من هیچ وقت به نظرم راضی نبودم از آن چیزی که بدست میآمد.
میشود یک نمونه را بگویی که به دلت نمینشست؟
آن را توصیف نمیشود کرد و مثل هر هنری میماند. مثلا شما یک نقاشی را که میکشید؛ به نظرتان میرسد که خب، این خوب نیست. ولی نمیتوانید توصیف کنید. مثلا در موسیقی، لغتها با موسیقی ترکیب روانی پیدا نمیکردند و خب سالها طول کشید که بالاخره من چند سال پیش آهنگی به نام « دعای مطربان» را ساختم که خیلی خیلی مورد توجه قرار گرفت. همه استقبال کردند و همه میخواستند که آهنگهای فارسی بیشتری بشنوند که باعث شد این آلبوم جدید به اسم « باز آمدم» را بسازم.
آن شعر را مگر چطور خواندی که آنقدر دلنشین از آب درآمد و علاقمند پیدا کرد؟
این یکی از شعرهایی بود که پدر من خیلی به آن علاقه داشت و پدرم خودش شاعر بود و برای ما از بچگی مولوی میخواند. و این شعر برای من همیشه یک شعر استثنایی بود. اتفاقا یک روز من داشتم به سر کار میرفتم، یک گیتار در آشغالها دیدم، یک گیتار داغون شده. آن را برداشتم و آوردم خانه و آن را تمیز کردم و سیمهای آن را درست کردم و دو سه تا چیز آن که کم بود، آنها را درست کردم و خلاصه به آن یک زندگی تازه دادم.
چیزی که عجیب است این بود که این گیتار در خانه ما بود. ما یک روز نشسته بودیم با استیون تاوب که همین آهنگها را با هم میسازیم، او گیتار را برداشت و یک ریتم ساده، بلوز داشت میزد و کتاب مولانا هم روی میز بود و من همینطوری داشتم نگاه میگردم و همینطوری ما این آهنگ را شروع کردیم و این آهنگ ساخته شد.
از اول هم همینطوری خواندی؟...
بله. اتفاقا آن ضبطی را که میشنوید، همان ضبط اصلی است که یک روز بعد از اهنگ کردیم. چون بیشتر من سعی میکنم که همان حالت واقعی آهنگ را بگذارم بماند.
الان کنار من یک حافظ است و آن را همینطوری باز کردم، یک شعری آمده که میگوید:؛ دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود. ذهن ایرانی من میگوید که من اگر این را به همان شکل سنتی بخواهم بخوانم، یعنی برای خودم هم زمزمه کنم، یک چیزی تو مایههای همان کاری میشود که شجریان خوانده. با روایت سنتی.
وقتی همین را تو بخواهی تمرین کنی و به آن شکل جاز میدهی، چون من فکر میکنم که تو فرم آن را عوض میکنی، آن نگاه سنتی من را به این شعر عوض میکنی در کارهایت. وقتی میخواهی این شعر را خودت ورز بدهی و با آن کلنجار بروی، چطور اتفاق میافتد؟ چطور درگیر میشوی؟
من درگیر نمیشوم. من از اول با موسیقی ایرانی هم به آن فکر نمیکنم. چون من که موسیقی ایرانی کار نمیکنم و نمیسازم. ولی توصیف آن مشکل است. این چیزها خیلی احساسی است. مثل این است که بپرسید چطوری میشود که وقتی یک شعر را به فارسی میگویید، فارسی فکر میکنی و یا به هلندی، هلندی فکر میکنی؟ میبینید، خب بعضی مواقع آدم به زبان موسیقی ایرانی و سنتی فکر میکند و بعضی مواقع هم به موسیقی جاز فکر میکند.
شما در کارهایت عینک ایرانی من را، عینک سنتی من را میشکنی...
کار خوبی است یا بد؟
نتیجه آن که خیلی قشنگ بوده است.
چون میگویی میشکنی.
نه. هر عینک شکستنی بد نیست. گاهی وقتها خوب است.
نمیدانم... شکستن چیزهایی که جلوی ما را میگیرد.
دقیقا. این عینک را میشکنی وقتی با همین شعر طور دیگری رفتار میکنی. منظورم این است که رفتار سنتی و کلیشهای معمول را با آن نمیکنی. شما از همان اولی که حافظ را باز میکنی، این را جاز میبینی یا سنتی میبینی؟
هر دو تا را میتوانم ببینم. من فکر میکنم در مورد کسانی هم که موسیقی سنتی کار میکنند، معلوم و مشخص نیست. آنها هم باید خیلی فکر کنند که ببینند با این شعر چکار کنند. و این بستگی به آن چیزی دارد که آدم تصمیم بگیرد و انتخاب کند.
همین را شما الان به سبک و سیاق خودت و در ذهن خودت به آن فکر کنی، چطوری به آن فکر میکنی؟ همین شعر دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود؟
خب، من اگر بخواهم راجع به آن فکر کنم، یک چیز خاطراتی است. به نظر کمی غمانگیز و تاملبرانگیز است. خیلی چیز سریعی نیست که ریتمیک و اینها، شاید نباشد. باید ببینیم شعرهای بعدی چه میگویند چون من الان شعر را جلوی خودم ندارم و متاسفانه آن را حفظ هم نیستم.
باقی ابیات از این بیت اول متاسفانه غمناکتر است..
پس هیچی دیگه...
میگوید:تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود.
خیلی غمناک نیست. این خیلی رمانتیک است.
میگوید: دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت – باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود... قبول کنید که اینجا خون و خونریزی و غمناک است.
مثلا به فارسی اگر فکر کنم، چیز سنتی به ذهنم میرسد. با جاز به نوعی دیگر میشود. مثلا این را اگر بخواهم بلوز کنم، نمیدانم. خب، خیلی جورها میشود این را اجرا کرد.
همان جوری که رعنا فرحانی است.
خب، باید بنشینم و روی آن کار بکنم. من همین آهنگ آخر را گوش دادم و دائم آن آهنگ در ذهنم است. میدانید، ساز هم خیلی کمک میکند. مثلا اگر یک آکورد دیگر فکر کنیم، بگیریم. خب الان ما اینجا به استیونتو احتیاج داریم تا یک مقدار کوردهای مختلف را بزند تا ببینیم از کدام خوشمان میآید.
خب، ببینید من اصلا از این خوشم نیامد و آنقدر امتحان میکنم تا یکی را انتخاب کنم و از آن خوشم بیاید.
مثل شعر گفتن است؟
بله. دقیقا. خب، من این شعر را پیدا میکنم و شاید یک کاری با آن اجرا کردم. خیلی دنبال شعر هستم. اگر شعرهای خوب که به دلتان نشست، برای من بفرستید.
من حافظ را همینطوری باز کردم و این شعر آمد. یعنی درواقع انتخاب خاصی نبود. ولی حافظ یک شعری دارد که شاید به حس و حال صدای شما خیلی بیاید. میگوید؛ گر تیغ بارد در کوی آن ماه – گردن نهادیم الحکم لله و بعد در بیتی دیگر از همین شعر میگوید؛ من رند و عاشق وآنگاه توبه استغفرالله استغفرالله.
خب یک چیز دیگر هم هست. من به صدای لغتها هم خیلی اهمیت میدهم که مثلا صدای آنها قشنگ باشد. مثلا صبح بهار، صدایش قشنگتر است تا مثلا گل امید. گل یک طرف و امید، ببینید کلمه قشنگی است ولی برای آواز خواندن ممکن است خیلی چیزی بهدست آدم ندهد.
انگار آدم با صبح بهار همه کاری میتواند بکند.
صبح بهار، به نظرم در دهان و حنجره آدم سر میخورد. ولی گل امید، مثل توپ پینگ پنگ در دهان آدم بالا و پایین میرود.
بله. مگر اینکه بخواهید یک چیز ریتمیک درست کنید. که آن وقت ممکن است با صبح بهار خیلی میانه شما خوب نباشد. صبح بهار یکجا نمیایستد و میخواهد ادامه پیدا کند. مثلا استغفرالله، خیلی مشکل است و این همه سر و صدا دارد.
مگر اینکه الان به ذهنم رسید، یک موسیقی طنزآمیز به آن بدهد.
من فکر کنم خود حافظ هم موقعی که این شعر را گفته، یک کمی شوخی کرده باشد.
بله. یک نوع شوخی توی این شعر هست.
بله میگوید من رند و عاشقم؛ بعد یک آدمی که مثل من رند و عاشق است، آن وقت توبه کند. استغفرالله.
این کاملا یک رنگهای دیگری به ما میدهد که با آن کار کنیم. همان حالت مزاحی که در آن است.
آخرش ولی یک مصرع نخواندید.
اگر ساده بود که الان من 25 تا سی دی داشتم. این همه سال طول نمیکشید که این آهنگها را بسازیم.
چرا خیلیها فکر میکنند که خیلی سخت نیست و میشود راحت خواند؟ همه ایرانیها معتقدند یک چند دانگ صدا دارند.
درست است همه چند دانگ دارند. هر کسی میتواند موسیقی بزند و آواز بخواند. اگر این کار را همه بکنند، خیلی دنیای خوبی میشود. همان جنگ و خشونت که صحبت آن را میکردید، آنقدر به آن پر و بال داده نمیشد.
فکر میکنم که هرکس صدای شما را بشنود، قطعا تصمیم میگیرد که بیخیال دعوا بشود و چشمهایش را ببندد.
خب، این من را خیلی خوشحال میکند. مثل اینکه موفق شدم در این مورد.
شما از جنگ میتوانید جلوگیری کنید.
دیگر از این بهتر نمیشود.
ویرایش توسط Mona : Monday 2 March 2009 در ساعت 06:37 PM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
اين هم يه آهنگ عالي از miles Davis
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
سلام
اساتید گرام اگر آلبومی از Herbie Hancock داشتند منت گذاشته برای دانلود بگذارند ممنون میشوم.
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
سلام دوست عزیز. من یک آهنگ از Herbie Hancock برای دانلود گذاشتم. اگه دوست داشتی مابقی آلبوم هم تقدیم میکنم.
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
دوست گرامي
رامسيس عزيز مرسي از لطفي که کردي اگر آلبوم هم آپلود بفرماييد بسيار ممنون خواهم شد. فقط بفرماييد چطور جبران کنم.
با احترام fred
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
سلام fred. کار خاصی انجام ندادم. خوشحالم که مورد پسند واقع شده. حتما آلبوم اپلود میکنم که استفاده کنی.
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
FRED عزیز. اهنگ اول از این آلبوم قبلا دانلود کرده بودی. بقیه آلبوم آپلود کردم. هر آهنگ به صورت فایل جداست. این کارو کردم که اگه از البوم خوشت نیومد همهء اهنگارو دانلود نکنی.
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
Thumbs Up/Down |
Received: 0/0 Given: 0/0 |
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
Thumbs Up/Down |
Received: 49/2 Given: 1/0 |
پدیده های دنیای جز
Jazz سبکی از موسیقی است که ریشه در تفکر روحانی، موسیقی بلوز و البته Ragtime دارد. در یک بیان ساده موسیقی جاز، هنر بداهه نوازی مطابق با سبک و روحیات مختص هر نوازنده است. در واقع برخلاف موسیقی کلاسییک، نحوه اجرا و القای خصوصیات روحی نوازنده در ملودی آنقدر تاثیر پذیر است که اگر شنونده ای اجرای نسخه دوک الینگتون (Duke Ellington) از یک موسیقی مشخص را می پسندد، باید حتمآ همان نسخه را گوش کند، چرا که ممکن است نسخه ای از همان موسیقی را که دیگری اجرا کرده است به هیچ وجه نپسندد.
یک نوازنده جاز، در اجرای یک آهنگ همواره تلاش می کند که سبک کارش را نمایان سازد، حتی اگر شنونده را تحت تاثیرقرار ندهد. بنابراین هر نوازنده جاز با نام و سبک منحصر به فرد خود، نقشی را در ساختن طیف گسترده این سبک از موسیقی ایفا می کند. برخی از این افراد آنچنان نوآوری هایی در سبک موسیقی Jazz پدید می آورند که به آنها پدیده های دنیای جاز گفته می شود.
همانطور که بسیاری از شما می دانید، تاریخ پیدایش موسیقی جاز به شهر نیو اورلئان باز می گردد. جو کینگ الیور (Joe King Oliver) سرپرست یک گروه جاز حرفه ای و نوازنده ترومپت در این شهر بود. پس از اینکه به دلیل خشونت ملوانان نیروی دریایی در نیورلئان اجرای موسیقی جاز در آنجا ممنوع شد، تصمیم گرفت تا با گروهش به شیکاگو نقل مکان کند و در آنجا به کار مشغول شود.
گروه او (Dixieland) در شیکاگو به خوبی مورد استقبال قرار گرفت و به سرعت مشهور شد. در واقع موفقیت او به اندازه ای بود که برای آوردن تعداد نوازندگان بیشتر و بزرگ کردن گروه به نیو اورلئان بازگشت؛ یکی از این نوازندگان لوییس آرمسترانگ (Louis Armestrong) جوان بود.
لوییس آرمسترانگ یکی از خلاق ترین تک نوازان ترومپت تاریخ موسیقی جاز است. موسیقی او نمایانگر انرژی و قدرتی بود که شنوندگان را مجذوب خود می کرد. او برای مدت کوتاهی با کینگ الیورنواخت و پس از مدتی برای خود گروهی پنج نفره به نام The Hot Five تشکیل داد. البته بعد ها با اضافه شدن دو نفر دیگر به گروه، بالاجبار نام گروه به The Hot Seven تغییر یافت.
آرمسترانگ کسی بود که شیوه نواختن به سبک Dixieland، یعنی پرداختن سه ساز به اجرای یکسان ملودی های بالا و پایین رونده و سپس بداهه نوازی تنها توسط یک ساز را کنار گذاشت، با وجود اینکه این ساز تکنواز عمومآ ترمپت خود او بود.
Piano : Teddy Wilson, Clarinet : Benny Goodman, Drums : Gene Krupa
لویی آرمسترانگ چهره ای بسیار سرشناس بود که شهرت جهانی اش را بیشتر به دلیل ابداع در نحوه خواندن ملودی با هجاهایی بی معنا که Jazz Scat نامیده می شد، بدست آورد. او این سبک خواندن را از تقلید نحوه نوازندگی ترومپت پایه ریزی کرد.
بنی گودمن (Benny Goodman) از دیگر پدیده های موسیقی Jazz بود. یک نوازنده تمام عیار کلارینت و رهبر ارکستر که توانست لقب سلطان سوئینگ (King of Swing) را به خود اختصاص دهد.
Swing سبک خاصی از موسیقی جاز است که ریتم آن با وجود مقطع بودن به راحتی توانایی ایجاد انگیزه برای حرکت و رقص در شنونده را ایجاد می کند. این خصوصیت به گودمن امکان اجراهای زنده و طولانی تری را در سالن های رقص می داد. هر چند این سبک اجرا با نواختن برای حاضرین در حالت نشسته که تا پیش از این میان گروه های جاز رایج بود کاملا متفاوت بود.
حضور انبوه جمعیت در کنسرت های Goodman و موفقیت بدست آمده باعث شد او با پیانیست بسیار مشهور معاصر تدی ویلسون (Teddy Wilson) یک گروه جاز تشکیل دهد.
Benny Goodma - Let's dance
اثر متقابل کلارینت Goodman و پیانوی Wilson کار جدیدی در موسیقی سبک جاز بود و باعث معروفیت هر دوی آنان شد. این دو نفر اولین گروهی بودند که بعنوان دو حرفه ای موسیقی جاز ترکیبی را در آمریکا پایه ریزی کردند. این سبک جدید موسیقی به حدی مورد استقبال عموم قرار گرفت که دولت آمریکا مسئولیت و هزینه فرستادن آنها به یک تور در سراسر اتحاد جماهیر شوری را تقبل کرد.
تا آن زمان موسیقی جاز عمدتا به صورت بداهه اجرا می شد، به این معنا که از ملودی هایی پایه ای برای بسط و گسترش موسیقی استفاده می کردند و این تنها مهارت نوازندگان بود که در موسیقی اجرا شده اعجاز می آفرید.
در ابتدا نوازندگان مشهور جاز برای اجرا از توانایی های ذاتی خود بهره می جستند. اما با محبوب شدن موسیقی جاز در بین مردم، نوازندگان متوسط برای تقلید از سبک بزرگان ، به نت نیاز داشتند. تا آن زمان بسیاری از نوازندگان جاز بدون نت و از طریق شنیداری می نواختند. در این مرحله بود که آهنگسازان موسیقی جاز به تکاپو افتادند، آنها باید ماهیت موسیقی را درک کرده و آن را به صورت نت پیاده می کردند.
[SIGPIC][/SIGPIC]
Thumbs Up/Down |
Received: 49/2 Given: 1/0 |
بزرگترین شخصیت Jazz سال 1983 اولین حضور حرفه ای
اولین حضور حرفه ای او در سن سیزده سالگی در فستیوال سالیانه جز در یکی از شهرهای فرانسه بود. در آن سال کلارک تری (Clark Terry) نوازنده ترومپت نیاز به همکاری یک نوازنده پیانو داشت. پتروسیانی در این باره گفته است:
برای نوازندگی پیانو مرا معرفی کردند، وقتی نزد کلارک رفتم، او فکر کرد من کودکی بیش نیستم که تنها برای شوخی با او مرا آنجا فرستادند. او با حالت تمسخر سازش را برداشت و شروع به نواختن کرد، من نیز گفتم؛ بیا بلوز بنوازیم، پس از اینکه یک دقیقه نواختم او مرا در آغوش کشید.
هر چند پتروسیانی قادر نبود به تنهایی برای اجراها به روی صحنه برود، اما انگشتان بلند و بسیار قوی داشت. زمانی که به سفر می رفت وسیله ای را که خانواده اش برای او ساخته بودند، به همراه می برد و به پایش وصل می کرد تا بتواند با پدال های ساز کار کند.
پتروسیانی در کلیه فستیوال های موسیقی فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی شرکت می جست. در سن 16 سالگی به پاریس نقل مکان کرد و در سال 1980 اولین آلبوم خود را با عنوان Flash با همکاری برادرش لوئیس منتشر نمود. در آن زمان او به عنوان یک ستاره، تور کنسرتی برای اجرای دوئت با نوازنده ساکسفون آلتو، لی کونیتز (Lee Konitz) ، در کشور فرانسه برگزار نمود.
در آن زمان پاریس مقر چهره های جوان و برجسته موسیقی جز بود. پتروسیانی از جوی که بر جوانان شهر حاکم شده بود، چندان راضی نبود و در سن 18 سالگی در حالیکه حتی برای پرداخت هزینه بلیط هواپیما پول کافی نداشت پاریس را یه قصد نیویورک ترک کرد.
هنگامی که از کار در نیویورک پول کافی بدست آورد، به کالیفرنیا رفت و در آنجا با همسر مکزیکی اش ارلیندا (Erlinda) ملاقات کرد. در همان جا بود که با چارلز لوید (Charles Lloyd) نوازنده ساکسفون روبرو شد که با دیدن پتروسیانی پس از پانزده سال وقفه مجددا شروع به کار می نمود.
پتروسیانی در این باره می گوید: با یکی از دوستانم که نوازنده درام بود به منزل لوید رفتم، تا آن روز او را که مایل بود در کنارش بنوازم، نمی شناختم.
به دنبال این آشنایی، دو نوازنده به مدت دو سال در سراسر جهان به برگزاری کنسرت های متعدد پرداختند. ماحصل حضور آنها در فستیوال جز Montreux انتشار آلبومی بود که در سال 1982 جایزه Prix d'Excellence را برای آنان به ارمغان آورد.
ورود به سالن برای اجرای کنسرت
بزرگترین شخصیت جز سال 1983در سال 1983 نشریه لوس آنجلس تایمز، پتروسیانی را به عنوان بزرگترین شخصیت Jazz سال برگزید. انجمن فرهنگی دولت ایتالیا نیز او را بهترین نوازنده جز اروپایی معرفی کرد. کشور فرانسه جایزه معتبر Prix Django Reinhardt را به پتروسیانی اعطا نمود. در سال 1984 آلبوم انفرادی 100 Hearts او جایزه جشنواره همتای فرانسوی گرمی یعنی Grand Prix du Disque - Prix Boris Vian را به خود اختصاص داد.
پتروسیانی با نوازندگان برجسته بسیاری چون فردریک هوبارد (Freddie Hubbard) نوازنده ترومپت، جیم هال (Jim Hall) و جان ابرکرومبای (John Abercrombie) نوازنده گیتار همکاری داشته است.
عشق پتروسیانی به دوک الینگتون (Duke Ellington) سالهای سال ادامه داشت و طی سالهای 1989 تا 1992 تک نوازی های او به شدت تحت تاثیر تکنیک های نوازندگی بیل ایونس بود.
به نبوغ اعتقادی ندارم
او اظهار می داشت : به نبوغ اعتقادی ندارم به نظر من تلاش و کوشش مهم ترین رمز موفقیت است. از زمان کودکی می دانستم که چه کاری را باید انجام دهم و برای آن تلاش بسیار کردم. کارهای زیادی را به انجام رساندم، آلبوم های متعددی را منتشر کردم و با نوازندگان بسیاری همکاری نمودم. هنوز هم کارهای بسیاری برای انجام دادن پیش رو دارم، برای من صحبت در مورد خودم و اتفاقات نه چندان خوشایندی که برایم رخ داده، کار آسانی نیست. تصمیم دارم در سن هفتاد و پنج سالگی، در بستر مرگ زندگینامه ام را به رشته تحریر در آورم. برخی اوقات می اندیشم، کسی آن بالا هست که مرا از یک انسان عادی بودن نجات داده است.
اما او هرگز به سن 75 سالگی نرسید و در پنجم ژانویه سال 1999 در سن 37 سالگی در شهر نیویورک بر اثر بیماری زندگی را بدرود گفت
[SIGPIC][/SIGPIC]
Thumbs Up/Down |
Received: 49/2 Given: 1/0 |
به عقیده من باید زندگی را به خوشی گذراند، هرگز اجازه نمی دهم چیزی مرا از انجام کاری که دوست دارم باز دارد.
چنین طرز فکری ممکن است در وهله اول کاملا طبیعی به نظر برسد، اما زمانی که متوجه می شویم فردی چون میشل پتروسیانی (Michel Petrucciani) با حدود 90 سانتیمتر قد و 29 کیلوگرم وزن چنین دیدی به زندگی دارد، ممکن است کمی جاه طلبانه به نظر برسد.
اما واقعیت این است که پتروسیانی هیچگاه در جستجوی جایگاه والاتری در زندگی خود نبوده، چه در غیر اینصورت او می توانست ساز مناسب تری به جای پیانو مانند آکاردئون را با توجه به فیزیک بدنی خود انتخاب نماید.
بنابراین با این اوصاف شاید بتوان گفت که با مرگ او دنیای موسیقی یکی از بزرگترین و قدرتمندترین نوازندگان پیانو جز (Jazz) طی دو دهه اخیر را از دست داد.
از نکات مهم شخصیت پتروسیانی این بود که به هنگام نوازندگی بر نقص فیزیکی اش غلبه می کرد، او از کلیه مهارت های نوازندگان بزرگ برخوردار بود. در کار با فواصل کیبورد هیچ مشکلی نداشت و علیرغم پاهای کوچک و نحیفش به آسانی از پدال های - بالا آورده شده - ساز استفاده می نمود.
پتروسیانی به شدت احساساتی و برون گرا بود، مهارت و تسلط او در تک نوازی ها هرگونه احساس ترحم را از شنودگان دور می کرد، احساسی که مطمئنا شخصیتی توانمندی چون او هرگز در جستجویش نبود.
از طرف دیگر نیز حاضرین در کنسرت نمی توانستند نوازنده ای را که به طرزی غیر معمول مقابل پیانو قرار می گرفت و به محض اینکه نوازندگی را آغاز می نمود، سرش درست مانند سیبی که در اقیانوسی پرتاب شده باشد به حرکت در می آمد به دید یک نوازنده سالم بنگرند.
او انسانی بود که در مقابل بیماری که نهایتا نیز او را به کام مرگ کشاند، لحظه ای تسلیم نشد و همواره در مقابل تماشاگرانی که برای تحسین هنر نوازندگی اش نزد او می آمدند، فاتحانه ایستاد.
اجرای فستیوال جز 1998 در شهر رم
خانواده ای علاقمند به موسیقی
پدرش، آنتونی پتروسیانی نوازنده گیتار جز بود او مادرزادی به بیماری پوکی استخوان مبتلا بود و در دوران حیاتش بارها و بارها از شکستگی استخوان ها رنج می برد. والدینش اهل موسیقی بودند و او از اوان کودکی با موسیقی جز آشنایی داشت و به محض اینکه به سن صحبت کردن رسید، قادر بود تک نوازی های وس مونجگومری (Wes Montgomery) را زمزمه کند.
به عنوان سرگرمی در خانه در کنار دو برادراش فیلیپ و لوئیس، که هر دو در آینده نوازنده گیتار شدند، با یک ست درام اسباب بازی به نوازندگی می پرداخت. میشل اولین بار در سن چهار سالگی با دیدن کنسرت پیانوی دوک الینگنون (Duke Ellington) از تلویزیون، تصمیم به نوازندگی پیانو گرفت. پس از آن پدر میشل برایش یک پیانو اسباب بازی خرید اما او که از ناتوانی جسمی خسته و مایوس بود، با چکش آن را خرد کرد و گفت: این آن صدایی نبود که من از تلویزیون شنیدم.
در پی این ماجرا پدر میشل که در یک پایگاه نظامی به کار مشغول بود، پیانوی اسقاطی را که از وسایل به جا مانده سربازان انگلیسی بود برای او به خانه آورد. میشل بعدها در این باره اظهار داشت: هرچند این ساز وسیله تفریح سربازان بود و چندان سالم باقی نمانده بود اما صدایش واقعی بود.
او در در سن هفت سالگی با همین ساز نوازندگی پیانو را فرا گرفت و پدرش ساز مناسب تری برای او خریداری کرد. پتروسیانی خود در این باره می گوید:
در نوجوانی فکر می کردم کیبورد پیانو شبیه به داندانهایی است که مدام به من می خندند و از همان زمان تصمیم گرفتم به اندازه ای قوی باشم که پیانو در مقابلم احساس حقارت کند. این کار نیاز به تلاش بسیاری داشت. در آن زمان از پیانو برای اجراهای کلاسیک استفاده می شد نه Jazz. اساتید پیانو نیز در چارچوب های مشخص تکنیک های نوازندگی را می آموختند. قلمرو کلاسیک برای ذائقه موسیقیایی من چندان مناسب نبود.
او می افزاید: ولین باری که نوازندگی آرتور روبنشتاین (Arthur Rubenstein) را دیدم انگشتانش به قدری سریع روی ساز حرکت می کردند که مرا به یاد کارتون باگز بانی انداختند. در آن زمان با خود گفتم من هیچگاه نمی توانم به این خوبی ساز بزنم. همین اتفاق سبب شد که به موسیقی احساسی تر جز روی آوردم.
او در سن ده سالگی به شدت تحت تاثیر سبک نوازندگی بیل ایونس (Bill Evans) بود، شخصیت هنری اولیه پتروسیانی با الهام از این نوازنده شکل گرفت. او علاقه اش به آثار بزرگانی چون باخ، دبوسی، راول، موزار و بارتوک را در تمام عمر حفظ کرد.
[SIGPIC][/SIGPIC]
Thumbs Up/Down |
Received: 955/32 Given: 2,257/5 |
به علت عدم فعالیت بمدت حدود ۶ سال، این تاپیک بسته میشود.
Thumbs Up/Down |
Received: 955/32 Given: 2,257/5 |
به علت عدم فعالیت از ۶ سال پیش تا کنون، این تاپیک بسته میشود.
Thumbs Up/Down |
Received: 955/32 Given: 2,257/5 |
آرشیو معرفی هنرمندان Jazz و Blues
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)