0
نام واقعی موتسارت آمادئوس نبود، بلکه یوهانِس کریسوستوموس ولفگانگوس تئوفیلوس بود. ولفگانگ خلاصه شده ی ولفگانگوس است؛ اما پدرِ موتسارت نام گوتلیب را بر تئوفیلوس ترجیح می داد، و در زبان لاتینی این اسم به آمادئوس ترجمه می شود(یعنی عاشق خدا).
موتسارت در بزرگسالی دیگر از هدایای عجیب و غریبی که می دادند خوشش نمی آمد و پول نقد را ترجیح می داد. میگفت: ((پنج دست ساعت مچی دارم، باید روی شلوارهایم نیز جیب ساعت بدوزم تا وقتی نزد اعیان و اشراف می روم دیگر به من ساعت مچی ندهند.))
کنسرتوی ترومپت در آثار موتسارت وجود ندارد، زیرا موتسارت از کودکی تا 9 سالگی و پس از آن از صدای ترومپت سولو خوشش نمی آمد. یکی از دوستان خانوادگی چنین نوشته است: ((اگر ترومپتی به طرفش می گرفتید درست مثل این بود که هفت تیری را به قلب او نشانه گرفته باشید. پدر می خواست این ترس را در او از بین ببرد؛ به همین خاطر، یکبار از من خواست توی صورت ولفگانگ ترومپت بزنم، اما چشم تان روز بد نبیند! هنوز صدای ترومپت درنیامده بود که رنگش پرید و شروع کرد به لرزیدن...))
بتهوون با توجه به ویژگی های شخصیتی اش حتی خدمتکار ثابتی هم نداشت. در یادداشت های سال 1820 او میخوانیم که او ظرف یک سال چهار خدمتکار عوض کرد.
یوهان آلبرشتسبرگر، معلم محافظه کار، به استعداد بتهوون جوان بدگمان بود. می گفت: ((بتهوون چیزی یاد نگرفته است و چیزی هم یاد نخواهد گرفت. آهنگساز بی آینده ای است.)) یوهان آلبرشتسبرگر چه پیشگوی بدی بود!
یکبار بعد از اجرای آثاری روی ساز شستی دار در یک مهمانی باشکوه، از بتهوون خواستند که برود با خدمتکاران غدا بخورد(مانند هایدن و موتسارت که قبلا چنین کرده بودند). بتهوون نپذیرفت، قشقرق به پا کرد و با عصبانیت مجلس را ترک کرد. البته قضایا به خیر و خوشی ختم شد: یکی از مهمانان پرنس فردیناند پروسی بود که بلافاصله، شب بعد، مهمانی دیگری ترتیب داد و از بتهوون دعوت کرد که سمت چپ او بنشیند، و میزبان شب قبل را سمت راست خود نشاند.
پایان
علاقه مندي ها (Bookmarks)