0
ماهی قرمز و سپیدی که
زیر پای نگاه تو جان داد
قلب من بود زیر پا له شد
قلب من بود از نفس افتاد
***
همه از ناگهانی افتادند
اتفاقی که خواب می ماندیم !
روز ها که یکی یکی رد شد
پشت سد حباب می ماندیم
***
با غروری که زخم خورده ی تو
لنگ لنگان در امتداد خودم
پای دیوار سنگی تردید
قبر کندم فقط به یاد خودم
***
پشت درهای بسته ای بودم
که امیدم برای ماندن بود
مردم از بس شکست می خوردم
دست تقدیر،مردن من بود
***
خاطراتت همیشه می آیند
کوچه هایی که بی تو خلوت شد
قول هایی که حسرتش ماند و
زخم هایی که دیگر عادت شد
***
قصه پایان گرفت،من ماندم
که خداحافظی کنم با تو
که بگویم همیشه این طور است
آخرش می روی، حتی تو
…
علاقه مندي ها (Bookmarks)