لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 8 از 14 نخستنخست ... 456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 113 به 128 از 216

موضوع: بهترین اشعاری که تا حالا شنیدید

  1. #113
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    Unhappy


    0 Not allowed! Not allowed!
    „قهر”

    ما دو تن خاموش
    بار قهر كهنه‌اي بردوش
    باز هم از گوشه‌ي چشمان نمناكت
    من درون خاطرات روشنت را، خوب مي‌بينم
    باز هم اي خوب من، ياد همان ايام زيبايي
    آه مي‌بينم تو هم
    افسوس آن لبخند شيرين را،
    به دل داري
    خوب مي‌دانم تو هم مانند من از قهر بيزاري
    باورش سخت است
    بعد از آن همه احساس ناب و پاك
    من با تو...
    و تو با من...
    لب فرو بسته به كنجي
    قــــهر؟!
    آه
    بيش از اين، دل را توان بي تو بودن نيست
    راست مي‌گويم
    مرا با قهر، كاري نيست
    اما
    اين شروع از كه؟
    كلام مهرباني را كه آغازد؟
    من يا تو؟
    سلام آشتي، با كيست؟
    و گام اولين را سوي پيوند دوباره
    و لبخند محبت يا نگاه گرم
    اول از تو بايد يا كه من؟
    پس بيا با هم براي آشتي
    يك... دو... سه...
    بشماريم
    خب... شروع...
    يك... دو...
    واي صد افسوس
    اين سه... بر زبان ما نمي‌آيد
    ما دو تن خاموش
    بار قهر كهنه اي بر دوش
    هردومان مغرور


    ...
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  2. 5 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  3. #114
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    Unhappy پنجره


    0 Not allowed! Not allowed!
    „ پنجره”

    مادرم پنجره را دوست نداشت...
    با وجودي كه بهار
    از همين پنجره مي‌آمد و
    مهمان دل ما مي‌شد
    مادرم پنجره را دوست نداشت...
    با وجودي كه همين پنجره بود
    كه به ما مژده باز آمدن چلچله ها را مي‌داد
    مادرم مي‌ترسيد...
    مادرم مي‌ترسيد..
    كه لحاف نيمه شب
    از روي خواهر كوچك من پس برود
    يا كه وقتي باران مي‌بارد
    گوشه قالي ما تر بشود
    هر زمستان سرما
    روي پيشاني مادر
    خطي از غم مي‌كاشت
    پنجره شيشه نداشت...
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  4. 3 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  5. #115
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    Unhappy


    0 Not allowed! Not allowed!
    من در سکوت ساده ي شب هاي بي پناه
    واندر درخشش آن ماه نقره اي
    در آسمان تيره ي تنهاي بي فريب عکس تو را ديدم
    در ازدحام خالي از حس خيابان ها
    آري تو را ديدم !
    هر جا که ميرفتم هر جا که مي ماندم
    در خواب و در رويا،وهم تو با من بود
    من با خيالت زندگي کردم
    و خويشتن را در خود رها کردم و با تو پيوستم اما ندانستي !
    هر شب که من تنهاي تنها با ديدگان پر ز اشکم خيره ميگشتم به سوي ماه
    تو در کدامين جاي اين دنيا
    واندر کدامين چشم ساحر تصويري از ماه مي ديدي؟
    من خيره در شب بودم و تو خيره در چشمان او بودي !
    هرگز ندانستي ! هرگز نفهميدي !...
    هرگز نديدي عشق را در آن نگاه سرد و گيج من
    و خوب ميدانم ديگر نمي فهمي ديگر نميداني !...
    اين عشق يک رازست بين منو آن ماه
    او شاهد است آري،او شاهد عشق من و اشک منست آري...
    روزي اگر عشق مرا دانستي و در آن ترديد کردي تو
    از ماه بپرس آنرا
    او خوب ميداند،عشق مرا حفظ است
    از بس که عشقم را در گوش او تکرار کردم من
    در آن شب آرام مهتابي،که خالي قلبم از حس عشقت در تلاطم بود...
    .
    .
    .
    .
    به نظر من بدترین درد اینه که نتونی به کسی که دوستش داری احساستو بگی و اون ساده و بی تفاوت از کنارت بگذره و ندونه که این چهره ساده، طوفانی رو توی قلبش پنهان کرده...
    ویرایش توسط marzi_a1732 : Saturday 13 December 2008 در ساعت 08:06 PM
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  6. 3 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  7. #116
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض شعر ناتمام


    0 Not allowed! Not allowed!
    „شعر ناتمام”

    نه او با من
    نه من با او
    نه او با من نهاد عهدي، نه من با او
    نه ماه از روزن ابري بروي بركه اي تابيد
    نه مار بازويي بر پيكري پيچيد
    شبي غمگين
    دلي تنها
    لبي خاموش
    نه شعري بر لبانم بود
    نه نامي بر زبانم بود
    در چشم خيره بر ره سينه پر اندوه
    باميدي كه نوميديش پايان بود
    سياهي هاي ره را بر نگاه خويش مي بستم
    و از بيراهه ها راه نجات خويش مي جستم
    نه كس با من
    نه من با كس
    سر ياري
    نه مهتابي
    نه دلداري
    و من تنهاي تنها دور از هر آشنا بودم
    سرودي تلخ را بر سنگ لبها سخت مي سودم
    نواي ناشناسي نام من را زير دندانهاي خود بشكست
    و شعر ناتمامي خواند
    بيا با من
    از آن شب در تمام شهر مي گويند
    ...
    او با تو ؟
    ولي من خوب مي دانم


    شعر از: نصرت رحماني
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  8. 4 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  9. #117
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض كابوس


    0 Not allowed! Not allowed!
    „كابوس”

    خدايا، وحشت تنهايي‌ام كُشت..
    كسي با قصّه‌ي من آشنا نيست
    در اين عالم ندارم همزباني
    به صد اندوه مي‌نالم
    – روا نيست –
    شبم طي شد، كسي بر در نكوبيد..
    به بالينم چراغي كس نيفروخت..
    نيامد ماهتاب بر لب بام،
    دلم از اين‌همه بيگانگي سوخت
    به روي من نمي‌خندد اميدم
    شراب زندگي در ساغرم نيست
    نه شعرم مي‌دهد تسكين به حالم
    كه غير از اشك غم در دفترم نيست..
    بيا اي مرگ، جانم بر لب آمد
    بيا در كلبه‌ام شوري برانگيز
    بيا شمعي به بالينم بيفروز
    بيا شعري به تابوتم بياويز!!
    دلم در سينه كوبد سر به ديوار
    كه اين مرگ است و بر در مي‌زند مُشت!
    – بيا اي همزبان جاوداني،
    كه امشب وحشت تنهايي‌ام كُشت!
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  10. 3 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  11. #118
    Black_Violin آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    11790
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    759
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    2,041
    1,955 بار تشکر شده در 659 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 49/10
    Given: 59/7
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    يكيش اينه

    چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد
    واژه ها را بايد شست
    اواژه بايد خود باد واژه بايد خود باران باشد
    چترها را بايد بست
    زير باران بايد رفت
    فكر را خاطره را زير باران بايد برد
    با همه مردم شهر زير باران بايد رفت
    دوست را بايد زير باران برد
    عشق را بايد زير باران جست
    همش خرافات ... ذهن های پوچ و گنگ و بسته ...
    بس کن دیگه
    به خودت بیا ... چند ثانیه دیگه بیشتر شاید نباشی

    ------
    وبسایت من برای دانلود آهنگ های بیکلام : http://bikalamha.com


  12. کاربران زیر از Black_Violin به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  13. #119
    Black_Violin آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    11790
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    759
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    2,041
    1,955 بار تشکر شده در 659 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 49/10
    Given: 59/7
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    يكيش كه خيلي احساسمو قلقلك مي كنه اين شعر رضاست.

    نيمه شب از خوابم پا ميشم
    نيستي پيشم
    باز ديونه مي شم
    دوري تو تيشه زد به تيشم
    نيستي پيشم
    بي صدا از من خالي ميشم
    هم صدا با بي بالي ميشم
    گونه هام خيس از شبنم غم
    نيستي پيشم
    همش خرافات ... ذهن های پوچ و گنگ و بسته ...
    بس کن دیگه
    به خودت بیا ... چند ثانیه دیگه بیشتر شاید نباشی

    ------
    وبسایت من برای دانلود آهنگ های بیکلام : http://bikalamha.com


  14. کاربران زیر از Black_Violin به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  15. #120
    mos167 آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    10467
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    384
    میانگین پست در روز
    0.07
    تشکر از پست
    407
    499 بار تشکر شده در 231 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آن كلاغي كه پريد
    از فراز سر ما
    و فرو رفت در انديشه آشفته ابري ولگرد
    و صدايش همچون نيزه كوتاهي ، پهناي افق را پيمود
    خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
    همه مي دانند
    همه مي دانند
    كه من و تو از آن روزنه سرد و عبوس
    باغ را ديديم
    و از آن شاخه بازيگر دور از دست
    سيب را چيديم
    همه مي ترسند
    همه مي ترسند ، اما من وتو
    به چراغ و آب و‌آينه پيوستيم
    و نترسيديم

    سخن از پيوند سست دو نام
    و همآغوشي در اوراق كهنه يك دفتر نيست
    سخن از گيسوي خوشبخت منست
    با شقايق هاي سوخته بوسه تو
    و صميميت تن هامان ، درطراري
    و درخشيدن عريانيمان
    مثل فلس ماهي ها در آب
    سخن از زندگي نقره اي آوازي ست
    كه سحرگاهان فواره كوچك مي خواند

    ما درآن جنگل سبز سيال
    شبي از خرگوشان وحشي
    و در آن درياي مضطرب خونسرد
    از صدف هاي پر از مرواريد
    و در آن كوه غريب فاتح
    از عقابان جوان پرسيديم
    كه چه بايد كرد

    همه مي دانند
    همه مي دانند
    ما به خواب سرد و ساكت سيمرغان ، ره يافته ايم
    ما حقيقت را در باغچه پيدا كرديم
    در نگاه شرم آگين گلي گمنام
    و بقا را در يك لحظه نامحدود
    كه دو خورشيد به هم خيره شدند

    سخن از پچ پچ ترساني در ظلمت نيست
    سخن از روزست و پنجره هاي باز
    و هواي تازه
    و اجاقي كه در آن اشيا بيهده مي سوزند
    و زميني كه زكشتي ديگر بارور است
    و تولد و تكامل و غرور
    سخن از دستان عاشق ماست
    كه پلي از پيغام عطر و نور و نسيم
    برفراز شب ها ساخته اند

    به چمنزار بيا
    به چمنزار بزرگ
    و صدايم كن ، از پشت نفس هاي گل ابريشم
    همچنان آهو كه جفتش را

    پرده ها از بغضي پنهاني سرشارند
    و كبوترهاي معصوم
    از بلندي برج سپيد خود
    به زمين مي نگرند


    فروغ فرخزاد
    هرنتی که ازعشق بگوید زیباست حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد یا زنگ تلفنی که درانتظارصدای توست...

  16. کاربران زیر از mos167 به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  17. #121
    justnooryes آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    11153
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    110
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    796
    384 بار تشکر شده در 101 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دیری است ،تیری ، بنشسته بر پیکرش
    و ردپای خونین سرخ
    هنوز در افق مانده است.
    آسمان سیاه
    نیلوفر سیاه
    حتی کفن نیز سیاه است...

    شغالهایی پیر با چشمانی سرد و گرسنه بر گراداگرد مزار می پلکند
    و کرمها و خرخاکیها در تعفن گند لاشه اش کیف می کنند

  18. 4 کاربر برای این پست از justnooryes تشکر کرده اند:


  19. #122
    violin-m آواتار ها
    کاربر فعال بخش ويولن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال بخش ويولن
    شماره عضویت
    5072
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    سن
    36
    نوشته ها
    619
    میانگین پست در روز
    0.10
    تشکر از پست
    1,155
    1,248 بار تشکر شده در 424 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    پر کن پیاله را
    کین آب آتشین
    دیریست ره به حال خرابم نمیبرد
    این جام ها که در پی هم میشود تهی
    دریای آتش است که ریزم به کام خویش
    گرداب می رباید و آبم نمیبرد
    من با سمند سرکشو جادویی شراب
    تا بیکران عالم پندار رفته ام
    تا دشت پر ستاره اندیشه های ژرف
    تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
    تاکوچه باغ خاطره های گریز پا
    تا شهر یاد ها
    دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمیبرد
    هان ای عقاب عشق
    از اوج قله های مه آلود دور دست پرواز کن
    به دشت غم انگیز عمر من
    آنجا ببر مرا که شرابم نمیبرد
    آن بی ستاره ام
    که عقابم نمیبرد
    کم نامه خاموش برایم بفرست،از حرف پرم گوش برایم بفرست،دارم خفه میشوم در این تنهایی، "لطفا کمی آغوش برایم بفرست...."

  20. 5 کاربر برای این پست از violin-m تشکر کرده اند:


  21. #123
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    8860
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    نوشته ها
    35
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    24
    35 بار تشکر شده در 17 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    گر بدين سان زيست بايد پست
    من چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائي نياويزم
    بر بلند كاج خشك كوچه بن بست
    گر بدين سان زيست بايد پاك
    من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود، چون كوه
    يادگاري جاودانه بر تراز بي بقاي خاك



  22. 3 کاربر برای این پست از negri تشکر کرده اند:


  23. #124
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    در شبان غم تنهايي خويش
    عابد چشم سخنگوي توام
    من در اين تاريكي
    من در اين تيره شب جانفرسا
    زائر ظلمت گيسوي توام !

    گيسوان تو پريشان تر از انديشه من
    گيسوان تو شب بي پايان
    جنگل عطرآلود

    شكن گيسوي تو
    موج درياي خيال
    كاش با زورق انديشه شبي
    از شط گيسوي مواج تو من
    بوسه زن بر سر هر موج گذر مي كردم
    كاش بر اين شط مواج سياه
    همه عمر سفر مي كردم

    من هنوز از اثر عطر نفسهاي تو سرشار سرور
    گيسوان تو در انديشه من
    گرم رقصي موزون
    كاشكي پنجه من
    در شب گيسوي پر پيچ تو راهي مي جست

    چشم من چشمه ي زاينده ي اشك
    گونه ام بستر رود
    كاشكي همچو حبابي بر آب
    در نگاه تو رها مي شدم از بود و نبود
    شب تهي از مهتاب
    شب تهي از اختر .


    حمید مصدق
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  24. 7 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  25. #125
    mina_v57 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    11779
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    سن
    38
    نوشته ها
    65
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    486
    148 بار تشکر شده در 61 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    تو را هنوز اگر همتي به جا مانده ست
    سفر كنيم،
    سفر
    سفر ادامه بودن
    ز سينه زنگ كدورت زدودن است
    - آري
    سفر كنيم و نينديشيم
    اگر چه ترس در اين شب
    - كه از شبانه ترين است
    اگر چه با شب شومم
    - هميشه ترس قرين است
    سفر كنيم سفر

    در اين سياهي شب
    - اين شب پر از ترفند
    از اين هياكل ترس آفرين چه مي ترسي ؟
    مترسكان سر خرمنند و با بادي
    چو بيد مي لرزند

    سفر به عزم گريز؟
    - اين گمان مبر كه مرا
    سفر به عزم سبيز است
    سفر شكفتن آغاز و
    ترجمان شكوه است
    سفر به عزم رهايي ز خيل اندوه است
    سفر به عزم رسيدن به صبح هشياري ست
    سفر ابتداي بيداري ست

    سفر كنيم و ببينيم

    تمام مزرعه از خوشه هاي گندم پر

    و هيچ دست تمنا
    دريغ سنبله ها را درو نخواهد كرد
    درو گران همه پيش از درو
    - درو شده اند
    مصدق

  26. 4 کاربر برای این پست از mina_v57 تشکر کرده اند:


  27. #126
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    عاشقانه




    ای شب از رؤیای تو رنگین شده
    سینه از عطر تو ام سنگین شده
    ای به روی چشم من گسترده خویش
    شادیم بخشیده از اندوه بیش
    همچو بارانی که شوید جسم خاک
    هستیم ز آلودگی ها کرده پاک
    ای تپش های تن سوزان من



    آتشی در سایه ی مژگان من
    ای ز گندمزارها سرشارتر
    ای ز زرّین شاخه ها پر بارتر
    ای در بگشوده بر خورشیدها
    در هجوم ظلمت تردیدها

    با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
    هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست
    این دل تنگ من و این بار نور ؟
    های و هوی زندگی در قعر گور ؟


    ای دو چشمانت چمنزاران من
    داغ چشمت خورده بر چشمان من
    پیش از اینت گر که در خود داشتم
    هر کسی را تو نمی انگاشتم
    درد تاریکیست درد خواستن


    رفتن و بیهوده خود را کاستن
    سر نهادن بر سیه دل سینه ها


    سینه آلودن به چرک کینه ها


    در نوازش ، نیش ماران یافتن



    زهر در لبخند یاران یافتن
    زر نهادن در کف طرّارها


    گم شدن در پهنه ی بازارها


    آه ، ای با جان من آمیخته
    ای مرا از گور من انگیخته


    چون ستاره با دو بال زرنشان
    آمده از دور دست آسمان
    از تو تنهائیم خاموشی گرفت
    پیکرم بوی همآغوشی گرفت


    جوی خشک سینه ام را آب تو
    بستر رگهام را سیلاب تو
    در جهانی اینچنین سرد و سیاه
    با قدم هایت قدم هایم براه


    ای به زیر پوستم پنهان شده
    همچو خون در پوستم جوشان شده
    گیسویم را از نوازش سوخته
    گونه هام از هرم خواهش سوخته


    آه ، ای بیگانه با پیراهنم
    آشنای سبزه زاران تنم
    آه ، ای روشن طلوع بی غروب
    آفتاب سرزمین های جنوب
    آه ، آه ای از سحر شاداب تر
    از ، بهاران تازه تر سیراب تر
    عشق دیگر نیست این ، این خیرگیست
    چلچراغی در سکوت تیرگیست


    عشق چون در سینه ام بیدار شد
    از طلب پا تا سرم ایثار شد
    این دگر من نیستم ، من نیستم
    حیف از آن عمری که با من زیستم

    ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
    خیره چشمانم به راه بوسه ات
    ای تشنج های لذت در تنم


    ای خطوط پیکرت پیراهنم
    آه می خواهم که بشکافم ز هم
    شادیم یکدم بیالاید به غم
    آه ، می خواهم که برخیزم ز جای
    همچو ابری اشک ریزم های های

    این دل تنگ من و این دود عود ؟
    در شبستان ، زخمه های چنگ و رود ؟
    این فضای خالی و پروازها ؟
    این شب خاموش و این آوازها ؟

    ای نگاهت لای لائی سِحربار
    گاهوار کودکان بیقرار
    ای نفسهایت نسیم نیم خواب
    شسته از من لرزه های اضطراب
    خفته در لبخند فرداهای من
    رفته تا اعماق دنیاهای من

    ای مرا با شور شعر آمیخته
    این همه آتش به شعرم ریخته
    چون تب عشقم چنین افروختی
    لاجرم شعرم به آتش سوختی


    فروغ فرخزاد
    ویرایش توسط Mona : Monday 19 January 2009 در ساعت 07:16 AM
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  28. کاربران زیر از Mona به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  29. #127
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آرزوي باغ و گلستان _ مولانا


    بنماي رخ كه باغ و گلستانم آرزوست
    بگشاي لب كه قند فراوانم آرزوست
    اي آفتاب حسن برون آ، دمي ز ابر
    كان چهره ي مشعشع تابانم آرزوست
    بشنيدم از هواي تو آواز طبل باز
    باز آمدم كه ساعد سلطانم آرزوست
    گفتي ز ناز : بيش مرنجان مرا رو
    آن گفتنت كه : بيش مرنجانم آرزوست
    وان دفع گفتنت كه : برو شه به خانه نيست
    وان ناز و باز و تندي دربانم آرزوست
    در دست هر كه هست ز خوبي قراضه هاست
    آن معدن ملاحت و آن كانم آرزوست
    اين نان و آب چرخ چو سيلي است بي وفا
    من ماهيم، نهنگم، عمانم آرزوست
    يعقوب وار وا اسفاها همي زنم
    ديدار خوب يوسف كنعانم آرزوست
    والله كه شهر بي تو مرا حبس مي شود
    آوارگي و كوه و بيابانم آرزوست
    زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
    شير خدا و رستم دستانم آرزوست
    جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
    آن نور روي موسي عمرانم آرزوست
    زين خلق پر شكايت گريان شدم ملول
    آن هاي هوي و نعره ي مستانم آرزوست
    گوياترم ز بلبل اما ز رشك عام
    مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
    دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
    كز ديو و دد ملولم انسانم آرزوست
    گفتند : يافت مي نشود جسته ايم ما
    گفت : آنكه يافت مي نشود آنم آرزوست
    هر چند مفلسم نپذيرم عقيق خرد
    كان عقيق نادر ارزانم آرزوست
    پنهان ز ديده ها و همه ديده ها ازوست
    آن آشكار صنعت پنهانم آرزوست
    خود كار من گذشت ز هر آرزو و آز
    از كان و از مكان پي اركانم آرزوست
    گوشم شنيد قصه ي ايمان و مست شد
    كو قسم چشم؟ صورت ايمانم آرزوست
    يك دست جام باده و يك دست جعد يار
    رقصي چنين ميانه ي ميدانم آرزوست
    مي گويد آن رباب كه : مردم ز انتظار
    دست و كنار و زخمه ي عثمانم آرزوست
    من هم رباب عشقم و عشقم ربابيست
    وان لطفهاي زخمه ي رحمانم آرزوست
    باقي اين غزل را اي مطرب ظريف
    زين سان همي شمار كه زين سانم آرزوست
    بنماي شمس مفخر تبريز! رو، ز شرق
    من هدهدم حضور سليمانم آرزوست
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  30. 3 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:


  31. #128
    hkh آواتار ها
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    6338
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    سن
    35
    نوشته ها
    178
    میانگین پست در روز
    0.03
    تشکر از پست
    508
    403 بار تشکر شده در 134 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    او شوم نبود این گناه از ما بود
    پرهای سیاه او سیاه از ما بود
    آواز کلاغ را خدا بد ننوشت
    ما بد خواندیم، اشتباه از ما بود

    بیژن ارژن

  32. 3 کاربر برای این پست از hkh تشکر کرده اند:


صفحه 8 از 14 نخستنخست ... 456789101112 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نظرخواهی : بهترین نوازنده ی ویولون کلاسیک
    توسط پاگانینی در انجمن ویولن کلاسیک
    پاسخ: 88
    آخرين نوشته: Friday 19 August 2016, 03:29 PM
  2. بهترین ترانه سرا از دید شما !!!
    توسط MonaLisa در انجمن بخش عمومی شعر و ترانه
    پاسخ: 51
    آخرين نوشته: Thursday 10 September 2015, 09:10 AM
  3. بهترین گیتاریستها (حتما ببینید )
    توسط alireza-metal در انجمن گیتار الکتریک
    پاسخ: 21
    آخرين نوشته: Saturday 2 February 2013, 11:54 AM
  4. زندگي نامه احمد پژمان
    توسط Leon در انجمن بیوگرافی موسیقیدانان خارجی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Monday 21 May 2007, 07:29 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •