لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 11 از 14 نخستنخست ... 7891011121314 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 161 به 176 از 216

موضوع: بهترین اشعاری که تا حالا شنیدید

  1. #161
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    یک حبّه انگور
    یک دشت آهو را هراسان کرد

    دیشب تمامِ خوابِ‌ من
    لبریز از انگور و آهو بود
    تا صبح از یک جامِ زرّین شوکران خوردم
    تا صبح هم‌پایِ غرورِ دشت لرزیدم
    یک بغضِ بی‌ضامن
    در کوچه‌سارِ طوسی شعرم، رها می‌رفت.

    تا صبح با آهو زیارت‌نامه می‌خواندم
    تعبیر خواب تازه‌ام شاید سفر باشد
    خمیازه‌ی ذوق مرا خواباند
    خوابی که بر زخمم کویر لوت می‌پاشد.

  2. 3 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:


  3. #162
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    شب فرمانده براق از منور هاي بعثي ها
    درست از امتداد نخل هاي روبه خاكستر
    دو سنگر مانده بود وشطي از تلواسه كارون
    وبعد آماده باش بچه ها تا حمله اي ديگر

    غرور شيرمردان دررگ شب هيمه برپاكرد
    وآغازنبردي سهمگين بارمز يا زهرا
    سه تركش در ميان سينه فرمانده جان دادند
    همان لحظه كه مي بوسيدعكس دخترخودرا

    شبانگاهي كه سحرانگيزترازخواب يوسف بود
    كمي ازهفت قحطي مانده تاسبزينه شعرم
    پلاكي درميان رخوت تابوت عطر آگين
    نشسته درترنم هاي داغ سينه شعرم

    ... وحالا اين شلمچه فصل آغازپرستو ها
    كه كارون نگاهم راشبيه نيل مي كردند
    وآن سوتر دوتا از كوزه گرهايي كه قديسند
    فسيل كاسه چشم مراتحليل مي كردند

  4. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  5. #163
    HamedSedighi آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2142
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    نوشته ها
    1,879
    میانگین پست در روز
    0.31
    تشکر از پست
    5,230
    3,892 بار تشکر شده در 1,579 پست

    شبکه های اجتماعی من

    Add HamedSedighi on Facebook
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 16/0
    Given: 41/1
    میزان امتیاز
    18

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    به من چیزی بگو شاید
    هنوزم فرصتی باشه
    هنوزم بین ما شاید
    یه حسه تازه پیدا شه
    یه راهی رو به من وا کن
    تو این بیراهه بن بست
    یه کاری کن برای ما
    اگه مایی هنوزم هست

    به من چیزی بگو از عشق
    از این حالی که من دارم
    من از احساس شک کردن
    به احساس تو بیزارم
    تو هم شاید شبیه من
    تو این برزخ گرفتاری
    تو هم شاید نمیدونی
    چه احساسی به من داری
    نگو باید برید از عشق
    نه میتونی نه میتونم
    soundcloud.com/hamedsedighi

  6. 3 کاربر برای این پست از HamedSedighi تشکر کرده اند:


  7. #164
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    تو را از شیشه می‌سازد، مرا از چوب می‌سازد
    خدا کارش درست است‌، این و آن را خوب می‌سازد
    تو را از سنگ می‌آرد برون‌، از قلب کوهستان‌
    مرا از بیدِ خشکی در کنار جوب می‌سازد
    در آتش می‌گدازد، تا تو را رنگی دگر بخشد
    به سوهان می‌تراشد تا مرا مطلوب می‌سازد
    تو را جامی که از شیر و عسل پُر کرده‌اش دهقان‌
    مرا بر روی خرمن بُرده خرمنکوب می‌سازد
    تو را گلدان رنگینی که با یک لمس می‌افتد
    مرا ـ گرد سرت می‌چرخم و ـ جاروب می‌سازد
    تو از من می‌گریزی باز هم تا مصر رؤیاها
    مرا گرگی کنار خانه یعقوب می‌سازد
    مرا سر می‌دهد تا دشت های آتش و آهن‌
    و آخر در مصاف غمزه‌ای مغلوب می‌سازد
    ***
    خدا در کار و بارش حکمتی دارد که پی در پی‌
    یکی را شیشه می‌سازد، یکی را چوب می‌سازد

    محمدکاظم کاظمی

  8. 2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:


  9. #165
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آجُر بزن به خانه يِ سيمانيم و بعد
    محکوم شو به اين که نمي دانيم وبعد
    يک روز ميرسد که عزادار مي شوي
    باآيه هاي روشن قرآنيم و بعد
    بعدش پيامبر خودمم سجده کن مرا
    توي لباسِ تازه ي شيطانيم و بعد
    „ايمان بياوريد به آغاز فصل من”
    برمعجزاتِ ساده ي انسانيم و بعد...
    دستورمي دهم که تو عاشق شوي مرا
    ... نه بعد از اين برادرِ ايمانيم نباش!!!
    تقدير هرچه گفته ولش کن از اين به بعد
    درگير ِخطْ نوشته ي پيشانيم نباش!!!
    يک شب عروج مي کنم و با تو مي رويم
    آن شب شبيهِ مردمِ زندانيم نباش
    بگذار حال و روز زمين منجمد شود
    خيلي به فکر اين که زمستانيم نباش!
    بعداز هزاروسيصدوهشتادوچندسال
    اين جا مربعيست به دستورشخص من
    من که پيامبر خودمم، من که بعدِ تو
    تا گردنم فروست درآوار ِ اين لجن
    مبعوث مي شوم که تو دفنم کني شبي
    مبعوث مي شوم که بپيچم دراين کفن
    بعدش وصيتم به شما حکم مي کند
    „ايمان نياوريد به آغاز فصل من”

  10. 4 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:


  11. #166
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ير گاهي است در اين تنهايي
    رنگ خاموشي در طرح لب است
    بانگي از دور مرا مي خواند
    ليك پاهايم در قير شب است
    رخنه اي نيست دراين تاريكي
    در و ديوار به هم پيوسته
    سايه اي لغزد اگر روي زمين
    نقش وهمي است ز بندي رسته
    نفس آدم ها
    سر به سر افسرده است
    روزگاري است دراين گوشه پژمرده هوا
    هر نشاطي مرده است
    دست جادويي شب
    در به روي من و غم مي بندد
    مي كنم هر چه تلاش
    او به من مي خندد
    نقشهايي كه كشيدم در روز
    شب ز راه آمد و با دود اندود
    طرح هايي كه فكندم در شب
    روز پيدا شد و با پنبه زدود
    ديرگاهي است كه چون من همه را
    رنگ خاموشي در طرح لب است
    جنبشي نيست دراين خاموشي
    دست ها پاها در قير شب است


  12. 3 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:


  13. #167
    mohammad.oud آواتار ها
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    15217
    تاریخ عضویت
    Feb 2009
    سن
    37
    نوشته ها
    32
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    4
    110 بار تشکر شده در 32 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    --- خانه ام آتش گرفتست
    --- آتشی جانسوز
    --- هر طرف می سوزد این آتش
    --- پرده ها و فرش ها را
    --- تارشان با پود
    --- من به هر سو می دوم گریان
    --- در لهیب آتش پر دود
    --- وز میان خنده هایم تلخ
    --- و خروش گریه ام ناشاد
    --- از درون خسته سوزان
    --- می کنم فریاد ، ای فریاد
    --- خانه ام آتش گرفتست
    --- آتشی بی رحم
    --- همچنان می سوزد این آتش




    --- نقش هایی را که من
    --- بستم به خون دل
    --- بر سر و چشم درو دیوار
    --- در شب رسوای بی ساحل
    --- وای بر من
    --- وای بر من
    --- سوزد و سوزد غنچه هایی را که پروردم
    --- بدشواری در دهان گود گلدان ها
    --- روز های سخت بیماری
    --- از فراز بامهاشان شاد
    --- دشمنانم موزیانه خنده های فتحشان بر لب
    --- بر من آتش بجان ناظر
    --- در پناه این مشبک شب
    --- من بهر سو می دوم گریان
    --- از این بیداد می کنم فریاد ، ای فریاد
    --- وای بر من همچنان می سوزد این آتش
    --- آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
    --- وانچه دارد منظر و ایوان
    --- من بدستان پر از تاول
    --- این طرف را می کنم خاموش
    --- وز لهیب آن روم از هوش
    --- زان دگر سو شعله برخیزد ، بگردش دود
    --- تا سحرگاهان که میداند
    --- که بود من شود نابود
    --- خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
    --- صبح از من مانده بر جا : « مشت خاکستر »
    --- وای آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
    --- مهربان همسایگانم ازپی امداد
    --- سوزدم این آتش بیداد گر بنیاد
    --- می کنم فریاد ، ای فریــــــــــــــاد ، فریــــــــــــــــــــاد
    از اوون جایی که هم نوازندگی می کنم هم فارغ التحصیل کامپیوترم
    اینم وب سایتمه http://www.grf.ir

  14. 4 کاربر برای این پست از mohammad.oud تشکر کرده اند:


  15. #168
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    حرفی از نام تو

    ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
    سوختم خاکسترم آتش گرفت

    چشم وا کردم سکوتم آب شد
    چشم بستم بسترم آتش گرفت

    در زدم کس این قفس را وا نکرد
    پر زدم بال و پرم آتش گرفت

    از سرم خواب زمستانی پرید
    آب در چشم ترم آتش گرفت

    حرفی از نام تو آمد بر زبان
    دستهایم دفترم آتش گرفت
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  16. 6 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  17. #169
    mina_v57 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    11779
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    سن
    38
    نوشته ها
    65
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    486
    148 بار تشکر شده در 61 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    چه دردیست در میان جمع بودن،
    ولی در گوشه‌ای تنها نشستن
    برای دیگران چون کوه بودن،
    ولی در چشم خود آرام شکستن
    برای هر لبی شعری سرودن،
    ولی لبهای خود همواره بستن
    افسوس که هرجه برده ام باختنی است ...بشناخته ها تمام نشناختنی است ...

  18. 4 کاربر برای این پست از mina_v57 تشکر کرده اند:


  19. #170
    mina_v57 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    11779
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    سن
    38
    نوشته ها
    65
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    486
    148 بار تشکر شده در 61 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    Exclamation


    0 Not allowed! Not allowed!
    کتیبه

    فتاده تخته سنگ آنسوی تر ، انگار کوهی بود
    و ما اینسو نشسته ، خسته انبوهی
    زن و مرد و جوان و پیر
    همه با یکدیگر پیوسته ، لیک از پای
    و با زنجیر
    اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی
    به سویش می توانستی خزیدن ، لیک تا آنجا که رخصت بود
    تا زنجیر
    ندانستیم
    ندایی بود در رویای خوف و خستگیهامان
    و یا آوایی از جایی ، کجا ؟ هرگز نپرسیدیم
    چنین می گفت
    فتاده تخته سنگ آنسوی ، وز پیشینیان پیری
    بر او رازی نوشته است ، هرکس طاق هر کس جفت
    چنین می گفت چندین بار
    صدا ، و آنگاه چون موجی که بگریزد ز خود در خامشی می خفت
    و ما چیزی نمی گفتیم
    و ما تا مدتی چیزی نمی گفتیم
    پس از آن نیز تنها در نگه مان بود اگر گاهی
    گروهی شک و پرسش ایستاده بود
    و دیگر سیل و خیل خستگی بود و فراموشی
    و حتی در نگه مان نیز خاموشی
    و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود
    شبی که لعنت از مهتاب می بارید
    و پاهامان ورم می کرد و می خارید
    یکی از ما که زنجیرش کمی سنگینتر از ما بود ، لعنت کرد گوشش را
    و نالان گفت :‌ باید رفت
    و ما با خستگی گفتیم : لعنت بیش بادا گوشمان را چشممان را نیز
    باید رفت
    و رفتیم و خزان رفتیم تا جایی که تخته سنگ آنجا بود
    یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود ، بالا رفت ، آنگه خواند
    کسی راز مرا داند
    که از اینرو به آنرویم بگرداند
    و ما با لذتی این راز غبارآلود را مثل دعایی زیر لب تکرار می کردیم
    و شب شط جلیلی بود پر مهتاب
    هلا ، یک ... دو ... سه ... دیگر پار
    هلا ، یک ... دو ... سه ... دیگر پار
    عرقریزان ، عزا ، دشنام ، گاهی گریه هم کردیم
    هلا ، یک ، دو ، سه ، زینسان بارها بسیار
    چه سنگین بود اما سخت شیرین بود پیروزی
    و ما با آشناتر لذتی ، هم خسته هم خوشحال
    ز شوق و شور مالامال
    یکی از ما که زنجیرش سبکتر بود
    به جهد ما درودی گفت و بالا رفت
    خط پوشیده را از خاک و گل بسترد و با خود خواند
    و ما بی تاب
    لبش را با زبان تر کرد ما نیز آنچنان کردیم
    و ساکت ماند
    نگاهی کرد سوی ما و ساکت ماند
    دوباره خواند ، خیره ماند ، پنداری زبانش مرد
    نگاهش را ربوده بود ناپیدای دوری ، ما خروشیدیم
    بخوان ! ‌ او همچنان خاموش
    برای ما بخوان ! خیره به ما ساکت نگا می کرد
    پس از لختی
    در اثنایی که زنجیرش صدا می کرد
    فرود آمد ، گرفتیمش که پنداری که می افتاد
    نشاندیمش
    بدست ما و دست خویش لعنت کرد
    چه خواندی ، هان ؟
    مکید آب دهانش را و گفت آرام
    نوشته بود
    همان
    کسی راز مرا داند
    که از اینرو به آرویم بگرداند
    نشستیم
    و به مهتاب و شب روشن نگه کردیم
    و شب شط علیلی بود
    م. اميد
    افسوس که هرجه برده ام باختنی است ...بشناخته ها تمام نشناختنی است ...

  20. 2 کاربر برای این پست از mina_v57 تشکر کرده اند:


  21. #171
    vdod آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    17069
    تاریخ عضویت
    Jun 2009
    نوشته ها
    48
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    27
    77 بار تشکر شده در 34 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    در هه دیر مغان نیست چو من شیدایی
    خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
    دل که ایینه ی شاهیست غباری دارد
    از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
    و...

    شعر بالای خیلی قشنگه

  22. 3 کاربر برای این پست از vdod تشکر کرده اند:


  23. #172
    vdod آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    17069
    تاریخ عضویت
    Jun 2009
    نوشته ها
    48
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    27
    77 بار تشکر شده در 34 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
    ایا چه خطا دید که از راه خطا رفت
    تا رفت مرا از نظر ان چشم جهان بین
    کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
    دور از رخ تو دمبدم از گوشه ی چشمم
    سیلاب سرشک امد و طوفان بلا رفت
    و...

  24. 3 کاربر برای این پست از vdod تشکر کرده اند:


  25. #173
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ني لبك

    ني لبك آخر كجا افغان كني
    يا كدامين خانه را ويران كني

    بي حريف افتاده ام در گوشه اي
    ني لبك كي ياد مشتاقان كني

    ني لبك دردي به دل دارم بيا
    سينه اي از غم كسل دارم بيا

    آتش ار خواهي به جانم بر زني
    هيمه هايي مشتعل دارم بيا

    ني لبك هرگز چو باران تر شدي؟
    رانده چون من از در دلبر شدي؟

    ني لبك آتش به جانم گشته غم
    هرگز آيا زنده خاكستر شدي؟

    ني لبك همدرد اين هجران تويي
    محرم اسرار عشاقان تويي

    ني لبك با من نگو كاري كنم
    يا ز ناي و ناله خود داري كنم

    مي پسندي بار ديگر تا كه من
    خون دل از ديده ام جاري كنم

    من گدايي ها ز باران كرده ام
    خواهش از مرغان پران كرده ام

    تا گلي پر پر شد اندر گوشه اي
    اشك خود را وقف گلدان كرده ام

    هر شبي با اشك وبا آهي دگر
    ني لبك بيدار بودم تا سحر

    با نسيم هر شب دويدم تا به دشت
    تا مگر بويي رساند يا خبر

    از سياهي تا سپيدي گشته ام
    آن طرف تا نا اميدي گشته ام

    گوشه اي پنهان نگشت از چشم من
    گر چه ديدي يا نديدي گشته ام

    ليكن جايي اسمي از ياران نبود
    پرسشي از بزم مي خواران نبود

    جايي ار هم صحبت خاكي شدم
    آشنا با نم نم باران نبود

    ني لبك امشب كه هم پايم تويي
    هم نفس با ناله ونايم تويي

    داري آيا طاقت اين غصه را
    شاهد يك لحظه غوفايم تويي

    من نميخواهم كه سامانم دهي
    يا بهاري در زمستانم دهي

    سينه تنها خالي از غم كرده ام
    ناله كن تا خرج چشمانم دهي

    ني لبك در بند درمانم نباش
    در خم چشمان گريانم مباش

    قلب من خو كرده با زندان غم
    در غم تاريك زندانم نباش

    بي گمان درد دلم فهميده اي
    كين چنين در زيرو بم لرزيده اي

    از تو مي خواهم به سازي بر زني
    آنچه را كز دشت چشمم ديده اي

    باران ثابت
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  26. 4 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  27. #174
    mina_v57 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    11779
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    سن
    38
    نوشته ها
    65
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    486
    148 بار تشکر شده در 61 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    Post


    0 Not allowed! Not allowed!
    امشب
    خاک کدام میکده از اشک چشم من
    نمناک می شود ؟
    و جام چندمین
    از دست من نثاره خاک می شود ؟
    ای دوست در دشتهای باز
    اسب سپید خاطره ات را هی کن
    اینجا
    تا چشم کار می کند آواز بی بری ست
    در دشت زندگانی ما
    حتی
    حوا فریب دانه گندم نیست
    من با کدام امید ؟
    من بر کدام دشت بتازم ؟
    مرغان خسته بال
    خو کرده با ملال
    افسانه حیات نمی گویند
    و آهوان مانده به بند
    از کس ره گریز نمی جویند
    دیوار زانوان من کنون
    سدی ست
    در پیش سیل حادثه اما
    این سوی زانوان من از اشک چشمها
    سیلی ست سهمنک
    این لحظه لحظه های ملال آور
    ترجیع بند یک نفس اضطرابهاست
    افسانه ای ست آغاز
    انجام قصه ای
    اینجا نگاه کن که نه آغازی
    اینجا نگاه کن که نه انجامی ست
    این یک دو روزه زیستن با هزار درد
    الحق که سخت مایه بدنامی ست
    مصدق
    افسوس که هرجه برده ام باختنی است ...بشناخته ها تمام نشناختنی است ...

  28. 2 کاربر برای این پست از mina_v57 تشکر کرده اند:


  29. #175
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    شبیخون خورده را میمانم و میدانم این را هم
    که میگیرد زمن جادوی تو چون عقل دین را هم
    تو خواهی آمد و خواهی گرفت از من به آسانی
    دلم را گر حصار خود کنم دیوار چین را هم
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  30. 2 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  31. #176
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    داغ داریــــم نه داغـی که بـــــر آن اخم کنیم
    مــــــــرگمان بـاد که شکواييه از زخـــم کنيم
    بنويسيد که با عــــــــــطر وضــــــو اوردنـــــــد
    نعــــش دلـــــدار مــــــــرا لای پـــــتو آوردنـــد
    زلــفها گرچه پر از خـاک ولبش گر چــه کـبود
    „دوش مــي امد و رخســاره بر افروخته بـود”
    با دلي پر شده از زخم نمک مي خـــورديـم
    „دوش وقت سحر از غصه ترک مي خورديم”
    زيــر بارغم شـــهرم جـــــگرم مي ســــــوزد
    به خـــدا بـــال و پــــرم بال و پـــرم ميســوزد


    حامد عسکری
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  32. 3 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


صفحه 11 از 14 نخستنخست ... 7891011121314 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نظرخواهی : بهترین نوازنده ی ویولون کلاسیک
    توسط پاگانینی در انجمن ویولن کلاسیک
    پاسخ: 88
    آخرين نوشته: Friday 19 August 2016, 03:29 PM
  2. بهترین ترانه سرا از دید شما !!!
    توسط MonaLisa در انجمن بخش عمومی شعر و ترانه
    پاسخ: 51
    آخرين نوشته: Thursday 10 September 2015, 09:10 AM
  3. بهترین گیتاریستها (حتما ببینید )
    توسط alireza-metal در انجمن گیتار الکتریک
    پاسخ: 21
    آخرين نوشته: Saturday 2 February 2013, 11:54 AM
  4. زندگي نامه احمد پژمان
    توسط Leon در انجمن بیوگرافی موسیقیدانان خارجی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Monday 21 May 2007, 07:29 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •