لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 1 از 13 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 16 از 200

موضوع: صادق هدایت

  1. #1
    sara آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    8
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    888
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    115
    1,022 بار تشکر شده در 498 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض صادق هدایت


    0 Not allowed! Not allowed!
    صادق هدايت در سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدري در تهران تولد يافت. پدرش هدايت قلي خان هدايت (اعتضادالملك) ‌ فرزند جعفرقلي خان هدايت (نيرالملك) و مادرش خانم عذري- زيورالملك هدايت دختر حسين قلي خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلي خان هدايت يكي از معروفترين نويسندگان، شعرا و مورخان قرن سيزدهم ايران ميباشد كه خود از بازماندگان كمال خجندي بوده است. او در سال 1287 وارد دوره ابتدايي در مدرسه علميه تهران شد و پس از اتمام اين دوره تحصيلي در سال 1293 دوره متوسطه را در دبيرستان دارالفنون آغاز كرد. در سال 1295 ناراحتي چشم براي او پيش آمد كه در نتيجه در تحصيل او وقفه اي حاصل شد ولي در سال 1296 تحصيلات خود را در مدرسه سن لويي تهران ادامه داد كه از همين جا با زبان و ادبيات فرانسه آشنايي پيدا كرد.

    در سال 1304 صادق هدايت دوره تحصيلات متوسطه خود را به پايان برد و در سال 1305 همراه عده اي از ديگر دانشجويان ايراني براي تحصيل به بلژيك اعزام گرديد. او ابتدا در بندر (گان) در بلژيك در دانشگاه اين شهر به تحصيل پرداخت ولي از آب و هواي آن شهر و وضع تحصيل خود اظهار نارضايتي مي كرد تا بالاخره او را به پاريس در فرانسه براي ادامه تحصيل منتقل كردند. صادق هدايت در سال 1307 براي اولين بار دست به خودكشي زد و در ساموا حوالي پاريس عزم كرد خود را در رودخانه مارن غرق كند ولي قايقي سررسيد و او را نجات دادند. سرانجام در سال 1309 او به تهران مراجعت كرد و در همين سال در بانك ملي ايران استخدام شد. در اين ايام گروه ربعه شكل گرفت كه عبارت بودند از: بزرگ علوي، مسعود فرزاد، مجتبي مينوي و صادق هدايت. در سال 1311 به اصفهان مسافرت كرد در همين سال از بانك ملي استعفا داده و در اداره كل تجارت مشغول كار شد.

    در سال 1312 سفري به شيراز كرد و مدتي در خانه عمويش دكتر كريم هدايت اقامت داشت. در سال 1313 از اداره كل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال يافت. در سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همين سال به تامينات در نظميه تهران احضار و به علت مطالبي كه در كتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجويي و اتهام قرار گرفت. در سال 1315 در شركت سهامي كل ساختمان مشغول به كار شد. در همين سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندي بهرام گور انكل ساريا زبان پهلوي را فرا گرفت. در سال 1316 به تهران مراجعت كرد و مجددا در بانك ملي ايران مشغول به كار شد. در سال 1317 از بانك ملي ايران مجددا استعفا داد و در اداره موسيقي كشور به كار پرداخت و ضمنا همكاري با مجله موسيقي را آغاز كرد و در سال 1319 در دانشكده هنرهاي زيبا با سمت مترجم به كار مشغول شد.

    در سال 1322 همكاري با مجله سخن را آغاز كرد. در سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتي آسياي ميانه در ازبكستان عازم تاشكند شد. ضمنا همكاري با مجله پيام نور را آغاز كرد و در همين سال مراسم بزرگداشت صادق هدايت در انجمن فرهنگي ايران و شوروي برگزار شد. در سال 1328 براي شركت در كنگره جهاني هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولي به دليل مشكلات اداري نتوانست در كنگره حاضر شود. در سال 1329 عازم پاريس شد و در 19 فروردين 1330 در همين شهر بوسيله گاز دست به خودكشي زد. او 48 سال داشت كه خود را از رنج زندگي رهانيد و مزار او در گورستان پرلاشز در پاريس قرار دارد. او تمام مدت عمر كوتاه خود را در خانه پدري زندگي كرد.
    مرگ من روزی فرا خواهد رسید...


  2. # ADS
     

  3. #2
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سال شمارآثار
    «رباعيات خيام» : كتاب مستقل
    1302
    «زبان حال يك الاغ به وقت مرگ»: مجله وفا سال دوم شماره 6 صفحه 164 تا 168
    «انسان و حيوان»: كتاب مستقل - انتشارات بروخيم
    1303
    «جادوگري در ايران»: La Magie en Perse : به فرانسه در مجله فرانسوي لووال ديسيس Le Voile dIsis شماره 79 سال 31 چاپ پاريس
    داستان «مرگ» در مجله ايرانشهر دوره چهارم شماره 11 چاپ برلن صفحه 680 تا 682
    1305
    «فوايد گياهخواري»: كتاب مستقل- چاپ برلين
    1306
    «زنده به گور»
    «اسير فرانسوي»
    1308
    «پروين دختر ساسان»: كتاب مستقل- كتابخانه فردوسي
    مجموعه «زنده به گور» مشتمل بر داستانهاي:
    زنده به گور
    اسير فرانسوي
    داود گوژپشت
    مادلن
    آتش پرست
    آبجي خانم
    مرده خورها
    آب زندگي
    1309
    «سايه مغول» در مجموعه انيران - مطبعه فرهومند
    «كور و برادرش: ترجمه از آرتور شينسلر Arthur Schnitzler نويسنده اطريشي، مجله افسانه، دوره سوم، شماره 4 و 5
    «كلاغ پير»: ترجمه از الكساندر لانژكيلاند Alexandre Lange Kielland نويسنده نروژي، مجله افسانه، دوره 3، شماره 11، صفحه 1- 5
    «تمشك تيغ دار»: ترجمه از آنتوان چخوف روسي Anton Pavlovitch Tchekhov ، مجله افسانه، دوره 3، شماره 23، صفحه 1 -51
    «مرداب حبشه»: ترجمه از كاستن شراو نويسنده فرانسوي Gaston Cherau ، مجله افسانه، دوره 3، شماره 28
    «درد دل ميرزا يداله»: مجله افسانه، دوره 3، جزوه 28، صفحه 1- 2 كه بعدا به نام داستان محلل چاپ شد
    «مشاور مخصوص»: ترجمه از آنتوان چخوف، مجله افسانه، سال سوم، شماره 28
    «حكايت با نتيجه»: مجله افسانه، دوره 3، شماره 31، صفحه 2 -3
    «شب هاي ورامين»: مجله افسانه، دوره سوم، شماره 32، صفحه 10 -15
    «اوسانه: قطع جيبي» - نشريه آريان كوده
    «جادوگري در ايران»: ترجمه از فرانسه، مجله جهان نو، سال دوم، شماره اول، صفحه 60 -80
    1310
    «اصفهان نصف جهان»: كتاب مستقل-كتابخانه خاور
    مجموعه «سه قطره خون» مشتمل بر داستانهاي:
    سه قطره خون
    گرداب
    داش آكل
    آينه شكسته
    طلب آمرزش
    لاله
    صورتك ها
    چنگال ها
    محلل
    «چطور ژاندارك دوشيزه اورلئان شده؟» مقدمه صادق هدايت به كتاب «دوشيزه اورلئان» اثر شيلر - ترجمه بزرگ علوي - صفحه الف تا خ
    1311
    مجموعه «سايه روشن» مشتمل بر داستانهاي:
    س. گ. ل. ل
    زني كه مردش را گم كرد
    عروسك پشت پرده
    آفرينگان
    شب هاي ورامين
    آخرين لبخند
    پدران آدم
    «نيرنگستان»- كتاب مستقل
    «مازيار»- كتاب مستقل با همكاري مجتبي مينوي
    «علويه خانم»- كتاب مستقل
    1312
    «وغ وغ ساهاب»- كتاب مستقل با همكاري مسعود فرزاد
    «ترانه هاي خيام»- كتاب مستقل - مطبعه روشنايي
    «البعثه الاسلاميه في البلاد الافرنجيه» - كتاب مستقل
    « شرط بندي» ترجمه از آنتوان چخوف در مجموعه گل هاي رنگارنگ
    1313
    «بوف كور» كتاب مستقل - چاپ پلي كپي شده
    «كارنامه اردشير پاپكان» ترجمه از متون پهلوي ضمنا شامل « زند و هومن يسن» ترجمه از متون پهلوي
    1315
    «ترانه هاي عاميانه» - مجله موسيقي، سال اول، شماره هاي 6، صفحه 17 - 19. 4 و 7 صفحه 24 و 28.
    «متل هاي فارسي» - مجله موسيقي، شماره 8
    قصه هاي «آقاموشه»، «شنگول و منگول» - مجله موسيقي، سال اول، شماره 8
    قصه «لچك كوچولوي قرمز» - مجله موسيقي، سال دوم، شماره 2
    1318
    «چايكووسكي» - مجله موسيقي، سال دوم، شماره 3، خردادماه، صفحه 25 - 32
    «پيرامون لغت فرس اسدي» - مجله موسيقي، سال دوم، شماره 11 و 12، صفحه 31 - 36
    «شيوه نوين در تحقيق ادبي» - مجله موسيقي، سال دوم، شماره 11 و 12، صفحه 19 - 30
    «گجسته اباليش» - ترجمه از متن پهلوي
    1319
    «داستان ناز» در مجله موسيقي سال سوم شماره دوم، صفحه 38-30
    «شيوه هاي نوين در شعر فارسي» در مجله سوم شماره 3، صفحه 22
    «سنگ صبور» مجله موسيقي سال سوم، شماره 6 و 7، صفحه 18-
    1320
    مجموعه «سگ ولگرد» شامل داستانهاي
    سگ ولگرد
    دن ژوان كرج
    بن بست
    كاتيا
    تخت ابونصر
    تجلي
    تاريكخانه
    ميهن پرست
    «شهرستانهاي ايران»: ترجمه از متن پهلوي، مجله مهر، سال هشتم، شماره اول، صفحه 47 - 55، شماره دوم، صفحه 127 - 131 و شماره سوم،صفحه 168 - 175
    داستان «آب زندگي»: انتشارات فرهنگ تهران
    بخش هايي از «بوف كور»: مجله ايران
    «بن بست»: چاپ فرانسه 1942 Limpasse
    1321
    «حاجي آقا» - كتاب مستقل
    نقد «خاموشي دريا»: اثر وركور - مجله سخن، سال دوم،شماره سوم،صفحه 227 - 228
    «چند نكته درباره ويس و رامين» - مجله پيام نو،سال اول،شماره نهم،صفحه 15 - 19 و شماره 10، صفحه 18 - 26 - 31
    «طلب آمرزش» - از كتاب سه قطره خون، مجله پيام نو، سال اول، شماره 12، صفحه 20 - 24
    «شنگول و منگول»: مجله پيام نو،سال دوم، شماره سوم، صفحه 54 - 55
    انتقاد بر ترجمه رساله «غفران» ابوالعلاء معري، مجله پيام نو، سال دوم، شماره 9، صفحه 64
    «فلكلر يا فرهنگ توده» - مجله سخن،‌سال دوم، شماره 3، صفحه 179 – 184 و شماره 4، صفحه 339 – 342
    «طرح كلي براي كاوش فلكلر يك منطقه» - مجله سخن، سال دوم، شماره 4، صفحه 265- 275
    «شغال و عرب» - ترجمه فرانتس كافكا،‌مجله سخن،‌سال دوم، شماره 5، صفحه 349
    «آمدن شاه بهرام ورجاوند» - ترجمه از متن پهلوي، مجله سخن، سال دوم، شماره 7، صفحه 540
    «خط پهلوي و الفباي صوتي»- مجله سخن، سال دوم، شماره 8، صفحه 616 – 760 و شماره 9، صفحه 667- 671
    «ديوار» - ترجمه از ژان پل سارتر Jean Paul Sartre نويسنده فرانسوي، مجله سخن، سال دوم، شماره 11 و 12، صفحه 833 – 847
    «سامپينگه» Sampingue به زبان فرانسه در ژورنال دوتهران
    لوناتيك Lunatique - «هوسباز» - به زبان فرانسه در ژورنال دوتهران
    1324
    «افسانه آفرينش» - چاپ پاريس، آدرين مزون نو
    «آبجي خانم» - از مجموعه زنده به گور، مجله پيام نو، سال دوم، شماره 6، ارديبهشت 1325، صفحه 31 – 36
    «فردا» - مجله پيام نو، سال دوم، شماره 7 و 8، صفحه 54 – 64
    ترجمه داستان «فردا» - به زبان فرانسه در ژورنال دوتهران
    «گراكوش شكارچي» - ترجمه از فرانتس كافكا، مجله سخن،‌سال سوم، شماره 1، صفحه 48 – 52
    «قصه كدو» - مجله سخن، دوره سوم، شماره 4
    «ترجمه هنر ساساني در غرفه مدال ها» - اثر «ال مور گشترن» در مجله سخن، سال سوم، شماره 5، صفحه 318 – 382
    «بلبل سرگشته» در مجله سخن، سال سوم، شماره 6 و 7، صفحه 432 – 443
    مقدمه كتاب «كارخانه مطلق سازي» نوشته كارل چابك، نويسنده چك اسلواكي، با ترجمه حسن قائميان
    1325
    «پيام كافكا» - مقدمه اي بر كتاب «گروه محكومين» فرانتس كافكا
    «توپ مرواري» - كتاب مستقل
    1327
    «مسخ» - اثر فرانتس كافكا، ترجمه با همكاري حسن قائميان
    1329
    مجموعه «فرهنگ عاميانه مردم ايران» مشتمل بر بخش هاي:
    نيرنگستان
    ترانه ها، متل ها، اوسانه و غيره
    تحقيقات صادق هدايت (چاپ براي بار اول)
    1378
    «انسان و حيوان» به انضمام مجله هاي صادق هدايت (چاپ براي بار اول)
    «حسرتي، نگاهي و آهي» - آلبوم نفيس عكس هاي صادق هدايت به مناسبت نود و هشتمين سالگرد تولد صادق هدايت با ترجمه انگليسي (28 بهمن 1281)
    1379
    آلبوم«از مرز انزوا» آلبوم نفيس كارت پستال هاي صادق هدايت - نشر چشمه ‏، نشر ديد
    1380
    «36روز با صادق هدايت » نشر سالي
    1381
    « نيمه پنهان سرگذشت صادق هدايت» نشر ورجاوند
    1382
    « ياد هدايت 81 » مجموعه داستان هاي مسابقه سال 1381 صادق هدايت - نشر ورجاوند
    1383
    (منبع [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید])

  4. 13 کاربر برای این پست از hichnafar تشکر کرده اند:


  5. #3
    كاربر فعال شعر و ترانه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    كاربر فعال شعر و ترانه
    شماره عضویت
    1586
    تاریخ عضویت
    Jun 2007
    سن
    33
    نوشته ها
    1,599
    میانگین پست در روز
    0.26
    تشکر از پست
    4,402
    1,473 بار تشکر شده در 815 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض 19 فروردین سالروز فوت هدایت


    0 Not allowed! Not allowed!
    لینک برخی از داستانهای هدایت :
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    ***

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    ویرایش توسط kaka : Thursday 9 April 2009 در ساعت 01:23 AM

  6. 8 کاربر برای این پست از kaka تشکر کرده اند:


  7. #4
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    8035
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    38
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    24
    95 بار تشکر شده در 32 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    چند اثر از هدایت که به دلایلی اجازه چاپ و انتشار ندارند:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  8. 7 کاربر برای این پست از eiman01 تشکر کرده اند:


  9. #5
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض صادق هدایت و آرتور شوپنهاور


    0 Not allowed! Not allowed!
    صادق هدایت به عنوان بنیانگذار رئالیسم داستانى، در عرصه ادبیات، جایگاه والایى دارد و برداشتهاى متفاوتى از آثار و شخصیتش در پرتو مضامین نهفته در آنها ارائه شده است. اما هدایت واقعى كیست؟ دغدغه اصلى او چه بود؟ و چرا مى نوشت؟ به سهم خود مى خواهم صادق هدایت را از منظر فیلسوف آلمانى «آرتور شوپنهاور» نگریسته و به تحلیل دغدغه هاى فلسفى او با نظر به جان مایه آثارش بپردازم و به تعبیرى به جهان «هدایت فیلسوف» بیشتر نزدیك شوم.

    هدایت در آثار خود، ساز بدبینى كوك كرد و در پرده تضاد و جنون، آهنگ مرگ ونیستى نواخت. اودرچه جهانى مى زیست؟ بودن شك، دنیایى مخوف. او مقهور شرایط بود و ناگزیر از زیستن در چنین جامعه اى. تلخكامى و فلاكت ناشى از دوجنگ جهانى، خودنمایى مى كرد، تمدن روبه افول مى نمود، پوچى و زوال براذهان بشریت حكومت مى كرد. اندیشه هدایت زاییده چنین فضایى است. هدایت در ایران نیز مأمنى نجست و بارهادرنامه ها و گفته هایش از ایران پس از مشروطه، عدم افول استبداد و بحران اقتصادى، اجتماعى حاكم و دركل، جامعه اى بیمار نالید. به كافكا گرایید چرا كه اندیشه و آثارش را با دغدغه خویش، همسو یافت. پس، این جهان و آدمیانش بودند كه ناقوس مرگ را در وادى اندیشه هدایت به صدا در آوردند. آثار هدایت، زبان گویاى اوضاع عصر اوست و برخاسته از عمیق ترین، خواسته ها و فریادهاى یك روح پرسشگر و پویا. درد بودن را لمس نمود و عذاب درك هستى خویش را به جان خرید. او نخواست تماشاگر منفعل تئاتر عده اى مسخ شده در جهانى پوچ باشد. او مى نوشت، مى نوشت تا تهى شود و برآن بود درد زیستن را در دل آثارش، فرابیفكند، پس او نه اسیر نوعى درگیرى روانى بود و نه غافل، بلكه آگاهانه تراز هر فرد دیگر در ورطه زیستنى اینچنین، گریزگاهى مى جست.
    جهان شوپنهاور نیز وادى دویدن ها و نرسیدن هاست، عرصه شكستها و ناكامیها. فیلسوفى كه رنج را عصاره هستى ا نگاشته و آدمیان را بازیچه هایى در چنگال باطن شر عالم مى داند. او نیز مانند هدایت مرگ را ستوده و آن را مفرى مناسب از فریبستان عالم مى شمارد. به زعم او، زندگى، گلى است كه خارهایش حقیقى و گلبرگهایش خیالیند. نگاه نیشدار و بدبینانه شوپنهاور نیز مانند هدایت، توجیه پذیر است. او نیز بازیچه افكار واهى و اوهامات روانى زودگذر خویش نبود. افكارش آیینه روزگارش بود. در چنین مقتضیات و شرایطى تراوش افكارى جز این محل سؤال بود. چرا كه به قول خودش تنها «نوابغ» هستى خود را در نوردیده و افكار بدیع دارند. با این اوصاف باید اذعان كرد اقلیم اندیشه هاى هدایت و شوپنهاور به هم نزدیك بوده و هر دو مقهور شرایط مشابهند. تأسى هدایت از اندیشه هاى شوپنهاور در آثار وى مشهود است و با ژرف نگرى در پیكره اندیشه هاى هدایت مى توان ردپاى شوپنهاور را یافت. دغدغه هر دو، خروج از زندان هستى به عنوان عرصه تقابل عشق و جنون و رنج و ناكامى است مطابق آنچه كه گذشت اندیشه هاى افراد، هیچ گاه جداى از مقتضیات هستى و فضاى حاكم بر دوران آنها نبوده است، لذا باید، موشكافانه تر، افكار این دو متفكر را به نقدنشست. هر فكرى از دل جامعه بر مى خیزد، و روان شناسى نیز بر تأثیر محیط در شكل گیرى باورها و شخصیت افراد، صحه مى گذارد. همانطور كه گذشت، از حیث ابعاد شخصیت، بافت روانى، باورهاى ذهنى، مضمون آثار و نگرش به زندگى بین شوپنهاور و هدایت، تشابهات فراوانى است. هدایت در زمینه فلسفه داراى تحصیلات بوده و به گفته خودش در «Ecole universelle cachan» تصدیق فلسفه گرفته است. از طرف دیگر، محتواى آثار، مقالات و نامه هاى وى، ادعاى آشنایى او با فلسفه غرب و چهره هاى مطرح آن را تصدیق مى نماید. به عنوان مثال، هدایت در «مقدمه اى بررباعیات خیام» از شرق شناسى معروفى چون «ادوارد براون» یاد كرده و باذكر نام شوپنهاور، بدبینى فلسفى خیام را تداعیگر نام شوپنهاور ارزیابى مى كند. هدایت و شوپنهاور، هر دو از خانواده اى متمول پاى به عرصه وجود گذاشتند. پدرانشان چه از لحاظ مالى و چه سیاسى، صاحب جایگاه والایى بودند. پدر هدایت، رئیس دفتر كابینه و پدر شوپنهاور، سرمایه دارى بزرگ بود. اما هدایت و شوپنهاور، افرادى منصب گریز بودند و به هیچ وجه دنباله رو پدران خود نشدند. مرگ پدر براى شوپنهاور، مجالى فراهم نمود تا به دغدغه اصلى خود یعنى مطالعه ونگارش روى آورد. نویسنده هم روزگارما، هدایت نیز هیچ گاه در پى كسوت پدر و برادران بزرگتر خود نبود و فیلسوفانه در وادى اندیشه خود مى زیست. شوپنهاور نیز با این عوالم بیگانه بوده و تهى از هرگونه فرصت طلبى بود. منش فیلسوفانه آنها با جهان تاریك و كوچك عوام، فرسنگها فاصله داشت، به گونه اى كه گویى، آرمان شهرى را وراى این فریبستان جست وجو مى كردند.
    شواهدى بر آشنایى شوپنهاور و هدایت با هند و مكاتب هندى بویژه بودیسم گواهى مى دهد. شوپنهاور كه در كنار تصاویر كانت، گوته و شكسپیر همواره تصویرى از بودا را در اتاق خود داشت، متأثر از همین فضا، زندگى را مصیبت و خمیرمایه آن را درد، معرفى مى كند. به زعم او، لذت تنها فقدان الم است و به همین دلیل است كه ما لذایذ را سطحى و مصایب را عمیق احساس مى كنیم. هدایت نیز سفرى به هند داشته و حتى پیش نویس از قبل نوشته شده بوف كور را در آنجا كامل مى كند و به فراگیرى زبان پهلوى نیز مى پردازد. البته به اعتقاد عده اى، هدایت، سخت به بودیسم دلبسته بوده و براى آشنایى بیشتر با این مكتب به هند سفر كرده است. او نسبت به فرهنگ و جامعه هندى، دیدى مثبت داشته و در نامه هایش زندگى سنتى حاكم بر آن دیار را كه در پرتو آمیزش انسان و طبیعت شكل گرفته است، مى ستاید. او در مدت اقامت در هند، نسبت به بازگشت به ایران از خود تمایلى نشان نداده و از فقر و شكست و بى اعتنایى جامعه نسبت به خود گله مى كند. شوپنهاور، عوام را فریفته و تسلیم شده اراده شرى مى داند كه بر باطن عالم حاكم است. اراده اى كه با سلاح عشق و از طریق میل جنسى در پى ابقاى هستى است. زیستن عوام، تلاشى نابخردانه در جهت نیل به اهداف شوم اراده شر است با ابزار عشق. مردم، مسخ شدگانى بیش نیستند كه كوركورانه مطابق خواست نفس خویش عمل مى نمایند و اینها همه ناشى از یك چیز است: ترس از مرگ. در واقع عوام، در جهت گریز از مرگ، بیش از پیش بازار این نیرنگستان را كه در جهت تحقق اهداف غلط اراده شر به راه انداخته اند، گرم نگه مى دارند.
    شوپنهاور به شدت به ایده تناسخ مى تازد، چراكه آن را پناهگاه واهى عوامى مى انگارد كه از مرگ مى هراسند. انسان با این اعمال به خواست زندگى تن مى دهد و خود را اسیر بلایایى چون بیمارى و حوادث مى نماید. مى خواهد زنده بماند چون از غول مرگ مى ترسد، لذا رنج را به جان مى خرد. حال آنكه در دید شوپنهاور مرگ، حقیقتى است كه همواره خود را بر ما عرضه مى دارد و تنها اوست كه ما را از این مصایب مى رهاند. وى مى گوید: براى رهایى از رنجهاى زندگى، باید اساس آن را ویران كرد یعنى باید چشمه خواهشها را خشكاند.
    شوپنهاور مرگ را لحظه بیدارى از كابوس وحشتناك زیستن دانسته و اراده زیستن را كور و ناخودآگاه ارزیابى مى كند و دقیقاً به همین خاطر است كه افراد به رغم، دچار بودن به مصایب سخت، باز هم میل دارند زنده بمانند، چراكه مرگ را بزرگترین بدبختى ها مى دانند.
    در اندیشه شوپنهاور، بعد از مهر زندگى، عشق از هر نیروى دیگرى قوى تر است و هدفش ادامه حیات بر روى این كره خاكى است. در نظر او، فلسفه شرق، حضور مرگ را در همه جا احساس مى كند و لذا به شاگردان خود، سلوك و رفتار موقر و آرام را كه از آگاه بودن به كوتاهى عمر سرچشمه مى گیرد، تعلیم مى دهد. یهودیان مورد مذمت شوپنهاورند چراكه خودكشى را محكوم نموده اند. شوپنهاور، خودكشى را عملى جنون آمیز ندانسته و آن را در تسكین دردهاى زندگى مى ستاید، هرچند كه معتقد است، انتحار از نظر موازین اخلاقى عمل پسندیده اى نیست چراكه باعث مى شود ما به عالى ترین هدف زندگى یعنى تسلط بر نفس و انكار اراده شر زندگى و عاقلانه زیستن نرسیم. او میان عوام و نوابغ، دیوارى بلند ترسیم مى كند، چراكه هستى نوابغ را محل حكومت عقل
    در برابر هستى عوام كه جولانگاه نفس است، مى داند. در اندیشه شوپنهاور، نوابغ واجد جایگاهى رفیعند. افرادى كه خویشتن خویش را یافته و دور از فریبستان عوام در عالم هنر و عرفان به سر مى برند.
    نوابغ برخلاف مردم عادى به زندگى معنوى و درونى نظر دارند و از مادیات گریزانند و این تنها نوابغند كه مى توانند از شر باطن و شر و حربه آن یعنى عشق بگریزند. آنان را مى توان فانوس دریایى نوع بشر دانست زیرا بدون آنها بشر در یك اقیانوس بى پایان اشتباه و پریشانى گرفتار مى شود، چرا كه نوابغ براى آیندگان زندگى مى كنند و نه معاصرین خود. نوابغ علم را بخاطر خود علم خواسته، حال آنكه مردم عادى در دنیاى كوچك خود به سرمى برند و تنها به دنبال ارتزاق بیشترند. به زعم شوپنهاور، نوابغ، نجات دهندگان نوع بشر و حاكمان جهانند.
    در آثار هدایت نیز چنانچه گذشت، عشق و دیوانگى به هم آمیخته بوده و در نهایت به مرگ منتهى مى گردند. این امر در آثارى چون زنده به گور، سه قطره خون و… كاملاً مشهود است. بطور كلى مرگ پدیده اى پذیرفتنى و توجیه پذیر است، مرگى كه آمیخته با گرایشى جنسى است. یعنى همان عاملى كه خود را به دیوانگى سوق مى دهد و در نهایت با ناكامى و عدم نیل به هدف همراه است و این یعنى بن بست. بن بستى كه محصول تضاد فوق است و علاجى جز مرگ ندارد. انسان با شورى غریب و موهوم خود را در ورطه تضاد انداخته و براى رهایى به مرگ پناه مى برد. در دید هدایت، خلاصى از مصایب و دغدغه هاى زندگى، مشكلات روزمره، بیماریها و روى هم رفته تضادها را چاره اى جز مرگ نیست. مرگ را برزندگى ترجیح مى دهیم تا به دام تكرار نیفتیم. خودكشى در هدایت نیز نمود دارد و چیزى نیست جز حركت خود خواسته به سوى مرگ در جهت خلاصى از مصیبت زیستن. جهان هدایت، عرصه تقابل عشق و دیوانگى و ناكامى بوده كه پایانش مرگ است. هدایت مى نوشت تا خالى شود، به نوشتن پناه مى آورد بلكه مأوایى بجوید. مى كوشید تا به نوعى تسكین آلام و مصیبتها را در دل نگارش بیابد. مى نوشت تا در بیكران شكستها و ناكامى ها، دویدن ها و ترسیدن ها به آرامشى هرچند موقت دست یابد، چرا كه این نیز راه حل نهایى نبود و همه چیز در عدم و مرگ خلاصه مى شد.

    جهان و آدمیانش در نظر شوپنهاور و هدایت، جایگاه مصایب و سختیها بود. دنیاى سرگشتگانى بود كه بى هدف و دیوانه وار،غرق در رؤیاى هستى بودند و تنها به دنبال افزایش طول زندگى. شب زدگانى كه در دنیاى حقیر خود اسیر بوده و از عرض زندگى غافل. هیچكدام در پى درك هستى خویش برنیامده و تنها طالب لذت بودند، لذا تضاد و ناكامى را به جان خریده و به استقبال مرگ مى رفتند.
    شوپنهاور، نوابغ را از این دسته جدانمود. هنر را راهكار موقت و عرفان را مفر اصلى معرفى نمود. تنها نوابغند كه به دور از هیاهوى هستى و فارغ از اهالى غافلش به دنیاى لطیف هنر روى آورده و از دام هستى مى گریزند. نوابغ، چون زندگى باطنى در پیش مى گیرند، همیشه در برابر اسرار ازلى، زیبایى هاى هنرى و حقایق علمى، سرگشته و حیران مى شوند ولى عوام بى تفاوتند چرا كه غرق در زیبایى هاى ظاهرى و امیال شخصى خود هستند.
    شوپنهاور، الهام را جان مایه تمام شاهكارها دانسته و براین باور است كه الهام، تنها در سایه خلاصى از دست نفس و اتكا برعقل، تحقق خواهدیافت. این الهام است كه از آیینه دل، زنگار وجود نفس را مى زداید، به طورى كه حقایق جهان به وضوح برروى آن منقش شده و در اینگونه لحظات است كه شاهكارها شكل مى گیرند. پس نوابغ مالكان حیاتند و آثارشان ما را از قید احتیاجات روزانه زندگى كه مایه خستگى و ملال است، رهایى داده و چند لحظه در جذبه و وجد فرو مى برد.




    هدایت و شوپنهاور، عوام را اسیر در چنگال مرگ مى دانستند، شوپنهاور كوشید تا با توسل به وادى هنر و عرفان، نوابغ را از عوام جدا نماید و لذا، زندگى هنرى را عاملى تأثیرگذار در تعدیل شرور حاكم برعالم، قلمداد نمود. در هدایت، مرگ پدیده اى است زیبا و خط بطلانى است بر زیستنى فرومایه و دون. شاید نتوان در دل آثار هدایت گریزگاهى شایسته تر از مرگ یافت، امرى كه در نهایت خود، بدان تن داد. مرگى كه قرار نیست در روز و ساعتى خاص و مشخص روى دهد، بلكه خودمان به استقبالش رفته و به رویش آغوش مى گشاییم، تا به سكون و آرامش رسیده و از چنگ هستى رهایى یابیم.
    هدایت همواره با نظر به حقایق و واقعیات مشهود، در عرصه اندیشه بدبینانه اش زیست و به متفكرینى كه صاحب چنین رویكردى بودند، گرایش نشان داد. در «مقدمه اى بر رباعیات خیام» ضمن ستایش وى، معتقد است كه هیچ كدام از شعراى معروف خیالات فلسفى خود را به شیوایى و زبردستى خیام ادا ننموده اند. هدایت ضمن طرد دیدگاه افرادى كه خیام را صوفى، زاهد یا طبیبى معرفى كرده اند، او را فیلسوفى مى داند كه از اشیاى ظاهرى و محسوس، طلب شادى كرده است. وى دغدغه هاى اصیل فكرى خیام را مسائل مهم زندگى، مرگ، قضا و جبر و اختیار دانسته و علوم و فلسفه و مذهب را در حل این مسائل ناتوان مى انگارد، همچنان كه شوپنهاور نیز در این ایده اخیر با خیام هم عقیده است. از اینجا تشابهات فكرى شوپنهاور، خیام و هدایت بیشتر جلوه مى نمایند. در ادامه، هدایت، یأس و نا امیدى تلخى را كه بر وجود خیام مستولى شده بود، عامل شكاكیت دانسته و معتقد است كه خیام بر همین اساس، نسبت به تمام اشیا اظهار شبهه كرده و دائماً طریق مشكوكى را پیموده است. خیام كوشید تا این شكاكیت دردناك توأم با اندوه را با شادى هاى مختصر و حقیقى، تسكین دهد.
    اما در دید هدایت، «این آسایش طلبى گریبان، او را از دست غم خلاص نكرد و شاعر از دست خود سؤال مى كند، آنچه در پس پرده ضخیمى كه مابین انسان و عالم دیگر كشیده شده، حتى تا آخرین ذرات وجود انسان را در پیاله سفالى یا در خم باده تعقیب مى كند. » هدایت از تأثیر روزگار و جو زمانه بر خیام به عنوان عوامل دخیل در تبدیل شكاكیت وى به بدبینى یاد كرده و بدبینى خیام را یادآور افكار تاریك شوپنهاور، ارزیابى مى كند. «در اثر افكار تاریك خود، مشاهده عمر گریزپا و ناپایدارى دنیا، محدود بودن دانش، خصوصاً خودپسندى و مظالم انسان و تزویر اطرافى هاى خود، بر كدورت و پژمردگى خیام افزود و شكاكیت او مبدل به بدبینى مى شود، یعنى از زندگى بیزار شده و قریحه او متوجه افكار حزن انگیزى مى گردد كه یك كابوس مهیب جانگدازى دائم در او تولید مى كند و از این جهت خیلى مناسب است، مقایسه او با شوپنهاور». همین حال و هوا، همین گونه نگاه به جهان و زندگى در آثار هدایت دیده مى شود.
    شوپنهاور و هدایت هر دو به موسیقى گرایش داشته و در جهان الحان خوش موسیقى، پناهگاهى امن دور از مصایب هستى مى جویند. شوپنهاور كه معتقد است ما از طریق هنرها و در رأس آنها موسیقى مى توانیم لحظاتى چند از سه جبار بزرگ یعنى زمان، مكان و علیت آزاد بشویم و به طور موقت از الم رهایى یابیم. شواهد بر تعلق خاطر هدایت به موسیقى خصوصاً موسیقى سنتى و اصیل ایرانى و همچنین آشنایى او با دستگاهها و گوشه هاى موسیقى ایرانى صحه مى گذارند. این امر از مطلب «یادى از صادق هدایت» به قلم مهدى اخوان ثالث كه در آن به نقل ماجراى تأثیرپذیرى هدایت از طنین نواى سه تار و برقرارى ارتباط عمیق، خلسه آمیز و تسكین دهنده هدایت با این ساز از زبان «تقى تفضلى» پرداخته، كاملاً نمایان است و حكایت از طبع لطیف و روح حساس هدایت دارد.
    از طرف دیگر، عشق، میل جنسى و مهر زندگى یعنى سه عنصر كلیدى اندیشه هاى شوپنهاور، همان مضامینى هستند كه در آثار هدایت نیز موج زده و به اعتقاد وى تضادى كه محصول آنهاست، منشأ مرگ و خودكشى است. هر دو به مرگ و خودكشى نظر داشتند، اما نه از منظر یك قالب فكرى خاص با یك ایده، بلكه گرفتار در مصایب و تنگناهاى زندگى به این باور، تن مى دهند، یعنى این شرایط و مقتضیات حاكم بود كه آنها را به این سمت و سو سوق داد. همانطور كه شوپنهاور گفت، نجات دهندگان بشر، نوابغند كه به آینده نظر دارند و نه به حال، لذا دغدغه بشرى دارند و تنها به فكر خود نیستند، یعنى در عین عوام گریزى و دورى از جمع و گفت و گوى با دیگران حیاتى برتر را مى جویند. نمى خواهند همرنگ و همنواى با گمراهانى باشند كه همرنگ با جماعت شده و خویشتن ناب خود را فراموش كرده اند و اینگونه بود كه نوابغى چون شوپنهاور و هدایت در شب تاریك هستى، چراغ مى جستند.

    blind-owl1363. blogfa. com
    __________________________________________________ __


    دوستان من

    اگه راجع به مقالاتی که در انجمن میذارم نظر خاصی دارید بیان بفرمایید


    با تشکر
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  10. 9 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:


  11. #6
    M_T آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    37383
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    سن
    36
    نوشته ها
    2,578
    میانگین پست در روز
    0.53
    تشکر از پست
    3,273
    5,308 بار تشکر شده در 2,140 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    6 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 338/2
    Given: 150/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام

    من خودم دانشجوی ادبیاتم البته ادبیات انگلیسی.
    اما با صادق هدایتم کمی آشنام.

    استادی داشتیم که می گفت آثار هدایت همانند یک تابلوی زیبای نقاشی از خزان است. زیباست ولی نباید بری توش زندگی کنی چون سرد است و خزان.
    او می گفت باید آثار هدایتو خوند ولی مراقب باشید گم نشید و الا شاید به سرنوشت او دچار شوید.

    البته این قضیه خودکشی به هنرمندان زیاد بوده.
    مثلا ارنست همینگوی معروف هم خودکشی کرد و واقعا برای من عجیبه چرا که حقیقتا خودکشی علاج درد نیست.

    همچنین استاد می گفت در یونسکو وقتی برای هر کشور لیست رمان نویس ها رو می بینه جلوی نام ایران فقط اسم هدایت است.
    من از فردای خود ترسی ندارم
    که بر سینه نشانی از تو دارم
    ولیکن گر تو خواهی من بسوزم
    میان شعله هم پا می گذارم


  12. 7 کاربر برای این پست از M_T تشکر کرده اند:


  13. #7
    mehrzad1 آواتار ها
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    38690
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    153
    میانگین پست در روز
    0.03
    تشکر از پست
    47
    207 بار تشکر شده در 118 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    14

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    يه سوال مگه صادق هدايت شعر ميگفته؟
    IN MY BOOK: The Impossible Is Nothing

  14. #8
    M_T آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    37383
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    سن
    36
    نوشته ها
    2,578
    میانگین پست در روز
    0.53
    تشکر از پست
    3,273
    5,308 بار تشکر شده در 2,140 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    6 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 338/2
    Given: 150/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehrzad1 [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    يه سوال مگه صادق هدايت شعر ميگفته؟
    من که نگفتم شعر میگفته.
    من از فردای خود ترسی ندارم
    که بر سینه نشانی از تو دارم
    ولیکن گر تو خواهی من بسوزم
    میان شعله هم پا می گذارم


  15. #9
    mehdi m آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    35652
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    نوشته ها
    77
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    88
    101 بار تشکر شده در 52 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 1/0
    میزان امتیاز
    14

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    من هم موندم چرا اینجا این مطالب را گذاشتید البته خیلی استفاده کردم
    ترسم که اشک در غم ما پرده در شود....

  16. کاربران زیر از mehdi m به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  17. #10
    Khashayar آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    3230
    تاریخ عضویت
    May 2006
    نوشته ها
    1,434
    میانگین پست در روز
    0.22
    تشکر از پست
    2,349
    8,853 بار تشکر شده در 1,494 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 11/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    درود
    البته هدایت شعر هم گفته به صورت پراکنده...
    وق وق صحاب هم به نوعی شعر محسوب میشه البته شعری متفاوت با هدفی متفاوت که فقط از هدایت میشه توقع داشت!!!... ولی خوب بیشتر نویسنده محسوب میشه تا شاعر!!!
    پاینده باشید
    ...
    انسانها یا ...
    من عقده عدالت دارم، هر کس قافیه را می‌شناسد، عقده عدالت دارد، قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است...
    فرزانگان سخن نمی گویند، بلکه با استعدادان سخن می گویند و تهی مغزان بگو مگو می کنند.


    وبلاگ شخصی خشایار (من)

    کمپین مبارزه با دانلود غیر قانونی آثار هنری


  18. 4 کاربر برای این پست از Khashayar تشکر کرده اند:


  19. #11
    justnooryes آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    11153
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    110
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    796
    384 بار تشکر شده در 101 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    با عرض معذرت ولی واقعا صادق هدایت چه ربطی به سایت نت آهنگ دارد ؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط M_T [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    او می گفت باید آثار هدایتو خوند ولی مراقب باشید گم نشید و الا شاید به سرنوشت او دچار شوید.

    البته این قضیه خودکشی به هنرمندان زیاد بوده.
    دوست عزیز شما زیاد حرف استاد !! خود را جدی نگیر . آثار ایشان را براحتی بخوانید و نگران هیچ چیزی نباشید.

  20. 2 کاربر برای این پست از justnooryes تشکر کرده اند:


  21. #12
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehdi m [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    من هم موندم چرا اینجا این مطالب را گذاشتید البته خیلی استفاده کردم
    نقل قول نوشته اصلی توسط justnooryes [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    با عرض معذرت ولی واقعا صادق هدایت چه ربطی به سایت نت آهنگ دارد ؟


    هدایت یه شخصیت ادبی محسوب میشه و همینطور شعرگونه هایی هم داشته و میدونیم که شعر بخشی از ادبیات هست و ادبیات هم در تماس با هنر...

    هنرمندی هم که از ادبیات و شخصیتهای ادبی دور بمونه „به نظر من” اسمش دیگه هنرمند „اصیل” نیست، حالا تا „نظر دیگران” چی باشه... ؟

    اگه راجع به هدایت ، مقاله ی فوق ، و همینطور کسانیکه افکاری نزدیک به ایشان داشتند و ... صحبتی دارید بفرمایید تا استفاده کنیم...

    ممنون :)
    ویرایش توسط Mona : Wednesday 26 January 2011 در ساعت 02:32 AM دلیل: کمی ویرایش
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  22. 5 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:


  23. #13
    nina آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    16116
    تاریخ عضویت
    Apr 2009
    نوشته ها
    389
    میانگین پست در روز
    0.07
    تشکر از پست
    1,207
    1,019 بار تشکر شده در 331 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 3/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    برای من جالبه 1 مدت علاقه ی زیادی به خوندن اثار کافکا پیدا کرده بودم اثر دیوانه وار و عجیبی روی من میزاشت
    انگار افکار خود خود منو کسی مو به مو برای خودم با وسواس ظرافت و تیز بینی دونه به دونه به تصویر
    میکشید. همه ی چیزایی که سالیان سال دغدغه های ذهن و زندگی من بودن بدون هیچ کم و کاستی اونجا لابلای
    اثار کافکا به روشنی حضور داشت از رمان فلسفی „قصر” که نیمه تمام انرا رها کرد که برای من تراژدیک مینمود تا „نامه ای به پدر” که محتوایی کم و در قالب نامه اما عظیم و تحلیلی بس روانکاوانه داشت. اونقدر با کافکا خو گرفته بودم که فاصله ای احساس نمیکردم اون تنها رفیق من شده بود یه عمر دنبال چنین چیزی میگشتم درد ها و ناراحتی ها گفته ها و نا گفته هاشو با تمام وجودم حس میکردم و این مسئله که او یکی از بزرگترین بزرگ های متفکرین دنیاست نمیتونست احساس عشق دوستی و حس یگانگی من با او که بواسطه ی احساس اشتراک با نوشته های او پیدا میکردم کمرنگ کنه. جالبه حتی الان که از اون زمان خیلی میگذره حس میکنم داره به من و حرفام
    نیگاه میکنه! انگار یه جورایی با سوپر ایگوی درونم قاطیه! همون زمونا حس میکردم کل مسئله سر همون سوپر ایگو بود! از „نامه ای به پدر” او خیلی چیز ها روشن میشد ! خلاصه
    1 روز که با یکی از دوستای المانی صحبت میکردم و او که اغلب از خاطرات دوران نوجوانی خود پیش از فروپاشی دیوار برلین میگفت اسم کافکا اوردم و اون گفت که زمان ما خوندن کتابهای کافکا ممنوع و غیر قانونی بود و اصلا نمیبایست توی بازار کتاب وجود میداشت! و پیگرد قانونی میداشته! من کلی غیرتی شدم و پرسیدم چرا؟ گفت دقیقا نمیدونم ولی احتمالا به این خاطر که در یک حکومت سوسیال دموکرات مردم نمیبایست پسیمیست منفی نگر و بدبین باشند باید اپتیمیست باشند و کتاب های کافکا از این نظر درست کار نمیکنند.! راستشو بخواین من اون مدت که کافکا میخوندم خیلی دچار یاس فلسفی میشدم چون بیس قوی هم خودم داشتم از اون مکالمه به بعد با خودم گفتم چه کاریه که بازده و کارایی زندگیمو کم کنم .
    نیاز به گفتن نیست که امثال صادق هدایت با کافکا اصلا قابل قیاس نیستن یعنی بهتره بگم مگسی بیش نیستن در عرصه ی سیمرغ! اثار کافکا و انالیز های دقیق و پیچیده ی او از مسایل پدیده ها و شخصیت های انسانها در مبحث سایکولوژی هم جای زیادی برای خود باز کرده.

    ولی میدونین به چی فکر کردم ؟ ای کاش ما هم توی کشوری زندگی میکردیم که انقدر به سلامت روان افراد اهمیت داده میشد کیه که ندونه اگه افراد یک جامعه بیمار مریض و افسرده باشند و سلامت روان و شادی به اندازه ی کافی نداشته باشند اون جامعه چیز خوبی نخواهد شد.

  24. 3 کاربر برای این پست از nina تشکر کرده اند:


  25. #14
    nina آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    16116
    تاریخ عضویت
    Apr 2009
    نوشته ها
    389
    میانگین پست در روز
    0.07
    تشکر از پست
    1,207
    1,019 بار تشکر شده در 331 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 3/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [quote=Mona; شوپنهاور كه در كنار تصاویر كانت، گوته و شكسپیر همواره تصویرى از بودا را در اتاق خود داشت، متأثر از همین فضا، زندگى را مصیبت و خمیرمایه آن را درد، معرفى مى كند.

    تفسیر جالب و موشکافانه ای بود اگه بچه ها پایه باشند میشه در موردش خیلی حرف زد.. سر فرصت البته!
    اما در مورد گوته باید بگم اثری که در زندگی من داشت مثل باز کردن پنجره ای از اتاقی تاریک رو به دنیای رنگارنگ و مملو از عشق و شور و نشاط زندگی بود. مثل دویدن خون در رگ ها زیر پوست!
    گوته عزیز روح زندگی رو برای ما به ارمغان میاره درد او از جنسی دیگر است
    دردی از جنس عشق و پر از مفهوم زندگانی.
    در مورد „رنج های ورتر جوان” که در واقع رنج ها ی گوته ی جوان بوده ! است این انتقاد وارد میشد که در ان زمان جوان ها در سرتاسر اروپا با الهام گرفتن از شخصیت های این شاهکار تراژدیک دل در گرو عشق نهاده اقدام به خودکشی میکردن و خانم های جوان هم خیلی دوست داشتند یعنی همه سعیشونو میکردند که مرد جوانی به سان ورتر به انها عشق دیوانه وار بورزد و بعد خودکشی کند!
    اما کسی با تیز هوشی به این نکته توجه نکرد که ورتر واقعی(گوته) هیچگاه خودکشی نکرد او زندگی را به معنای کامل ان زندگی و درد و رنج را تبدیل به شاهکاری ادبی کرد.
    (و بله „رنج های ورتر جوان” واقعا هم اثر ی نزدیک به جنون میزاره حتی اگه عاقل باشین من اون کتاب به شخصی هدیه دادم که خیلی عاقل بود بعد 1 بار من و اماج فحش و دشنام و یاوه قرار داد که کثافت تو خودت اون کتابو خوندی که به من هدیه دادی به مرز جنون رسیده بود شما هم تست کنین )
    خیلی از ادمایی که خیلی ادعای عقلشون میشه و باهوش هم هستن گاهی اگه در مورد موضوعی دید کامل و همه جانبه نداشته باشن راه را اشتباه و زندگی را خواهند باخت و در واقع هوش و نبوغشون تبدیل به ضد هوش میشه عقل به ضد عقل تز به انتی تز

  26. 2 کاربر برای این پست از nina تشکر کرده اند:


  27. #15
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    درسته...

    والا من الان به خاطر کمبود وقت نمیتونم درست نظرمو راجع به حرفاتون بدم فعلا...

    سایر بچه ها هم اگه همکاری داشته باشن، بله بحث خوبی از آب در میاد :)
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  28. 2 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:


  29. #16
    mehdi m آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    35652
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    نوشته ها
    77
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    88
    101 بار تشکر شده در 52 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 1/0
    میزان امتیاز
    14

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    در جواب به همه ی مطالب میتونم بگم بزرگترین گناه نا امیدی است
    ترسم که اشک در غم ما پرده در شود....

  30. 2 کاربر برای این پست از mehdi m تشکر کرده اند:


صفحه 1 از 13 1234511 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. صادق تعریف
    توسط soheil hoseini در انجمن کلاسیک ايراني
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: Monday 18 December 2006, 05:20 AM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •