0
یکی دو سالی می شه اما نه بهتره بگم یکی دو عمر. آره یکی دو عمر چون خیلی بهم سخت گذشت همه عمرم یه طرف این یکی دو سال آخری هم یه طرف! هیچ وقت فکر نمی کردم روزگار این جوری خودش را بهم نشون بده اما خوب شد دیگه.
اولین باری که دیدمت بر میگرده به چندین سال پیش همراه یه پیر مرد شاعر بودی. چقدر با او صمیمی بودی! همون موقع که دیدمت خاطرخوات شدم اما اون وقت یه چیزی کم داشتم به همین خاطر نیومدم دنبالت (افسوس!) آره اون وقت هنوز دلم نشکسته بود . اما همین که شکست یاد تو افتادم می دانشتم که تو فقط می تونی به من کمک کنی . یادت هست با چه شور وشوقی به سراغت اومدم؟! راستی راستی عاشقت شده بودم می دونستم که درمون دردم تویی و بس. (حالا که خودمونیم) تو هم کم ناز نکردی! یادته اون روز؟ همون روز که از کلاس موسیقی بر می گشتیم . از دستت چقدر عصبانی بودم . مثل دیوونه ها تو خیابون راه می رفتیم می خواستم ولت کنم (اما باز گفتم نه) آخه قکر می کردم تو هم منو قبول نداری . تو هم منو نمی فهمی(خب به من حق بده) از بس که ناز داشتی تو ! اما دستش درد نکنه اون پسری که فال می فروخت را می گم! اون روز اومد و گیر داد که فال بردارم منم برای اینکه از شرش خلاص شم یکی برداشتم و گذاشتم تو جیبم و به راهم ادامه دادم اما یکمی که جلو رفتم کنجکاوی امونم نداد فال را خوندم نوشته بود:وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن همین شد که باهات آشتی کردم وقتی هم که رسیدیم خونه(یادته؟) چند ساعت باهات خلوت کردم . چه لحظات شیرینی بود!
حالا دیگه پس از یکی دو سال کار من و تو از این قهر و آشتی ها گذشته . حالا دیگه می دونم که تو منو دوست داری منم تو رو. به همین خاطر می خام همیشه با تو باشم . می دونم که تو این آرزوی منو براورده می کنی. من با تو سختی های زیادی رو تحمل کردم و با تو حاضرم هر سختی رو تحمل کنم. آره با تو که باشم از همه خوش صدا ترم از همه محبوب ترم و دیگه تنها نیستم . من دیگه هیچی از این دنیا نمی خام . چه دنیای قشنگی من و تو و عشق!
دلم پر از عشق و احساسه می خام یه بار دیگه بهت بگم از صمیم قلب و با تمام وجود می خام بهت بگم:
ساز من دوست دارم
سلام به روی ماه و چشمون سیاه و ابروهای کمونی در کمین نشسته شما
خب اینم یه تاپیک جدید : یه نامه خودمونی به یه معشوق دیرین .
می پرسین این داستان عاشقیه کی بود؟ من شما یا دیگری ؟؟اینا مهم نیست مهم اینه که از اعماق قلبت دنیا را ببینی و با چشمات حرف بزنی و روی بال خیال پرواز کنی و به همه دنیا بگی دل تو کیه؟
اینجا جای خوبیه و نوبت نوبت تو! . پس حقیقت و مجاز را در هم بیامیز و نقشی از احساس بزن!
ما منتظریم حالا نوبت توست!
علاقه مندي ها (Bookmarks)