لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: یه نامه خودمونی به یه معشوق دیرین

  1. #1
    vioman آواتار ها
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    325
    تاریخ عضویت
    Nov 2006
    نوشته ها
    187
    میانگین پست در روز
    0.03
    تشکر از پست
    8
    163 بار تشکر شده در 80 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض یه نامه خودمونی به یه معشوق دیرین


    0 Not allowed! Not allowed!
    یکی دو سالی می شه اما نه بهتره بگم یکی دو عمر. آره یکی دو عمر چون خیلی بهم سخت گذشت همه عمرم یه طرف این یکی دو سال آخری هم یه طرف! هیچ وقت فکر نمی کردم روزگار این جوری خودش را بهم نشون بده اما خوب شد دیگه.
    اولین باری که دیدمت بر میگرده به چندین سال پیش همراه یه پیر مرد شاعر بودی. چقدر با او صمیمی بودی! همون موقع که دیدمت خاطرخوات شدم اما اون وقت یه چیزی کم داشتم به همین خاطر نیومدم دنبالت (افسوس!) آره اون وقت هنوز دلم نشکسته بود . اما همین که شکست یاد تو افتادم می دانشتم که تو فقط می تونی به من کمک کنی . یادت هست با چه شور وشوقی به سراغت اومدم؟! راستی راستی عاشقت شده بودم می دونستم که درمون دردم تویی و بس. (حالا که خودمونیم) تو هم کم ناز نکردی! یادته اون روز؟ همون روز که از کلاس موسیقی بر می گشتیم . از دستت چقدر عصبانی بودم . مثل دیوونه ها تو خیابون راه می رفتیم می خواستم ولت کنم (اما باز گفتم نه) آخه قکر می کردم تو هم منو قبول نداری . تو هم منو نمی فهمی(خب به من حق بده) از بس که ناز داشتی تو ! اما دستش درد نکنه اون پسری که فال می فروخت را می گم! اون روز اومد و گیر داد که فال بردارم منم برای اینکه از شرش خلاص شم یکی برداشتم و گذاشتم تو جیبم و به راهم ادامه دادم اما یکمی که جلو رفتم کنجکاوی امونم نداد فال را خوندم نوشته بود:„وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن” همین شد که باهات آشتی کردم وقتی هم که رسیدیم خونه(یادته؟) چند ساعت باهات خلوت کردم . چه لحظات شیرینی بود!
    حالا دیگه پس از یکی دو سال کار من و تو از این قهر و آشتی ها گذشته . حالا دیگه می دونم که تو منو دوست داری منم تو رو. به همین خاطر می خام همیشه با تو باشم . می دونم که تو این آرزوی منو براورده می کنی. من با تو سختی های زیادی رو تحمل کردم و با تو حاضرم هر سختی رو تحمل کنم. آره با تو که باشم از همه خوش صدا ترم از همه محبوب ترم و دیگه تنها نیستم . من دیگه هیچی از این دنیا نمی خام . چه دنیای قشنگی من و تو و عشق!
    دلم پر از عشق و احساسه می خام یه بار دیگه بهت بگم از صمیم قلب و با تمام وجود می خام بهت بگم:
    ساز من دوست دارم

    سلام به روی ماه و چشمون سیاه و ابروهای کمونی در کمین نشسته شما

    خب اینم یه تاپیک جدید : یه نامه خودمونی به یه معشوق دیرین .
    می پرسین این داستان عاشقیه کی بود؟ من شما یا دیگری ؟؟اینا مهم نیست مهم اینه که از اعماق قلبت دنیا را ببینی و با چشمات حرف بزنی و روی بال خیال پرواز کنی و به همه دنیا بگی دل تو کیه؟
    اینجا جای خوبیه و نوبت نوبت تو! . پس حقیقت و مجاز را در هم بیامیز و نقشی از احساس بزن!

    ما منتظریم حالا نوبت توست!
    ویرایش توسط Amir : Friday 16 January 2009 در ساعت 12:34 AM
    Mohammad Ali Heidari
    vioman20@yahoo.com

  2. 11 کاربر برای این پست از vioman تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    Hes_r آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    277
    تاریخ عضویت
    Jul 2005
    نوشته ها
    2,720
    میانگین پست در روز
    0.40
    تشکر از پست
    1,515
    3,659 بار تشکر شده در 1,294 پست

    شبکه های اجتماعی من

    Add Hes_r on Facebook
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 105/5
    Given: 6/0
    میزان امتیاز
    21

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    واقعا زیبا بود

    واقعااااااااااااااااااااا

    ایشالله منم به زودی مینویسم

    قربانت : حسام cheshm
    Yahoo ID : Hes_r
    Facebook : Hessam Rostamian

    No Pain ... No Gain
    AK8


  5. 2 کاربر برای این پست از Hes_r تشکر کرده اند:


  6. #3
    Amir آواتار ها
    The God Father

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    The God Father
    شماره عضویت
    2
    تاریخ عضویت
    Jun 2005
    نوشته ها
    3,460
    میانگین پست در روز
    0.51
    تشکر از پست
    2,649
    11,663 بار تشکر شده در 2,477 پست

    شبکه های اجتماعی من

    Add Amir on Linkedin
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    3 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 152/5
    Given: 83/3
    میزان امتیاز
    10

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    واقعا مطلب قشنگی بود

    دستتون درد نکنه

    این روزا یه ذره به روز کردن سایت وقتمو گر? ته

    منتظر مطالب من هم باشید

    البته می دونم به پای شما نمی رسم :)

    My Direct Email : amir@noteahang.com
    .
    .
    نت آهنگ محبوب ترین سایت موسیقی در سال 91 و 92 ( آراء مردمی جشنواره وب )
    .
    .
    حالم عوض میشه !
    .
    .
    .
    http://www.noteahang.com/downloadfil...Mishe.mp3.aspx
    .

  7. 2 کاربر برای این پست از Amir تشکر کرده اند:


  8. #4
    vioman آواتار ها
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    325
    تاریخ عضویت
    Nov 2006
    نوشته ها
    187
    میانگین پست در روز
    0.03
    تشکر از پست
    8
    163 بار تشکر شده در 80 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دوستان عزیزم سلام
    امیدوارم دلتون شاد لبتون خندون لنگتون تر tagob باشه

    دو تاپیک من تو این سایت دارم که اینگار کسی حاضر نشد چیزی دربارش بنوسیه یکی این که چطور شد وارد عالم موسیقی شدین و دیگه این که یکمی به احساستون اجازه پرواز بدین! (منظورم همین تاپیکه) خب باید بگن feel at home! مطمئن باشین که این جور نوشته ها هم به شما کمک می کنه هم به ما و از طر? ی حی? ه بخشی از اون همه احساسی که تو سینه شماس روی کاغذ نیاد !

    خب یه بار دیگه منتظریم
    Mohammad Ali Heidari
    vioman20@yahoo.com

  9. 2 کاربر برای این پست از vioman تشکر کرده اند:


  10. #5
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    405
    تاریخ عضویت
    Dec 2006
    نوشته ها
    4
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    0
    2 بار تشکر شده در 1 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    واقعا نمی دونم چی بگم ویومن تو خدای احساس و خیالی . مطلبت من رو با خودش برد کاش می تونستم مثل تو احساسم رو بیان کنم

  11. 2 کاربر برای این پست از kiss تشکر کرده اند:


  12. #6
    vioman آواتار ها
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    325
    تاریخ عضویت
    Nov 2006
    نوشته ها
    187
    میانگین پست در روز
    0.03
    تشکر از پست
    8
    163 بار تشکر شده در 80 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خیلی ممنون
    انشاللا زنده باشین
    لط? دارین
    Mohammad Ali Heidari
    vioman20@yahoo.com

  13. 2 کاربر برای این پست از vioman تشکر کرده اند:


  14. #7
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خيلي عالي بود. من تا حالا با سازم اينجوري حرف نزده بودم!
    راستي شما دوستان نت آهنگي با سازتون حرف مي زنيد؟
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  15. 4 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:


  16. #8
    Arman_awn آواتار ها
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    10804
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    248
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    40
    1,012 بار تشکر شده در 257 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 6/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    واقعاً قشنگ بود! خوش به حالتون که این قدر عاشقانه، دل به سازتون باختید!
    جداً راز و نیاز انسان (نوازنده) با سازش، از زیباترین معاشقه هاست...

    از مونا خانم به خاطر زنده کردن این تاپیک های زیبا و فراموش شده بسیار متشکرم.
    __________________________________________________ _______________

    در کنسرتی، یکی از حاضرین که از اجرای ویولن کرایسلر به وجد آمده بود،
    وی را در آغوش گرفت و گفت: «ای کاش همه ی زندگی خود را می دادم
    اما مانند شما ویولن می زدم.» کرایسلر گفت:«من هم دقیقاً همین کار را
    کرده ام.»

    __________________________________________________ _______________
    Violin Proved to be Everything for me

    http://f-14tomcat.persiangig.ir/violin1banner2.jpg

  17. 5 کاربر برای این پست از Arman_awn تشکر کرده اند:


  18. #9
    arman405 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    11463
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    92
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    1,525
    182 بار تشکر شده در 80 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 3/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    با اجازه:

    یادمه بچه بودم فقط مدرسه بود و تفریح ناگهان صدایی رسید که خشکم زد نمیدونم شاید روح مضراب سه تار بود...

    سالها گذشت و هر سال یاد اون لحظه دیوانم میکرد که چرا نمیتونم برم به پیشوازش سالها گذشت و همچنان اندر خم یک کوچه بودم و منتظر آینده ایی که خواهد آمد و من و تو به عرش خواهیم رفت.

    لطف ایزد شامل حال ما شد تا رسیدیم به هم حال کمی از دستم ناراحته ساز ناکوک شده دلیلشم بین خودمونه.. حالا ای خوش طنین تنهایی ای صدای سخن غم زیبای من یاریم کن تا زندگی رو با هم بسازیم و وقتی به عقب نگاه میکنیم اشک شوق بریزیم..

    ممنون

  19. 5 کاربر برای این پست از arman405 تشکر کرده اند:


  20. #10
    AliB آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    4267
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    42
    نوشته ها
    1,557
    میانگین پست در روز
    0.08
    تشکر از پست
    2,298
    4,066 بار تشکر شده در 1,278 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 100/4
    Given: 7/0
    میزان امتیاز
    56

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دوستان سلام
    چه تاپیک جالبی و چه مطلب زیبایی! خوشحالم که اومدم و خوندمش... توصیف جالب و عاشقانه ای بود...
    ... در یک دوره هایی و هنوز هم ، من هم در اوج عشق و احساس به سازم بودم و هستم... جالبه ! من یه زمانایی قبل از شروع ساز زدن حتی موسیقی گوش دادن رو بد می دونستم ... یک شرم و حیای خاصی داشتم برای این کار ... شایدم برای این بود که تاثیر زیادی روم داشت و می خواستم کتمانش کنم و یا از بیان این تاثیر زیاد شرم داشتم و این در حالی بود که همیشه نوای موسیقی ایرانی در خونه ی ما بلند بود... گذشت و کم کم این کشش نگذاشت که دیگه بتونم خودمو سانسور کنم... چندی بود که بیشتر گوش می دادم(یعنی بطور شخصی وگرنه همونطور که گفتم همیشه صدای موسیقی بلند بود و من هم بدون اینکه نشون بدم علاقه ی خاصی دارم گوش می دادم و سرشار می شدم) این شد که در اثر یک ماجراجویی و کشش نهفته در درون ... بر زبانم جاری شد که من می خوام ساز کار کنم... بگم که خیلی سال قبل از این موضوع اولین باری که در کودکی از نزدیک در منزل یکی از دوستان خانوادگی (که خدارحمتشون کنه) ساز سنتور رو از نزدیک شنیدم مو به تنم راست شد و تو بچگی همیشه وقتی صدای آواز و ازجمله تلاوت قرآن می شنیدم ناخودآگاه چشمانم پر اشک می شد(این ها همه قسمت های مختلفیست از پازل روی آوردن من به موسیقی، که هر وقت به مرور گذشته می نشینم، از ذهنم عبور میکنه) یادمه چندین بار هم با پدر مادر دنبال ساز رفتیم و پرسیدیم ولی هنوز بچه بودم و خواست مستقیم خودم همراه قضیه نبود...
    داستان ساز خریدن من هم جالبه... باید بگم که(برای اولین باره که می گم) من یادمه دوچرخه ام رو فروختم تا با پولش ساز بخرم چون تحمل صبر کردن رو نداشتم... این کار رو خودم انجام دادم !!! جالبه نه!! با پولش رفتیم که یک ساز بخرم با شوق و اشتیاق... می دونستم که می خوام موسیقی ایرانی کار کنم از صدای ویلن خیلی خوشم میومد... اون زمان هنوز ویلن های چینی اینقدر فراگیر و ارزان نبود و تنها فروشگاه آلات موسیقی شهرم هم بیشتر فعالیتش در زمینه ی فروش تار و سه تار بود و همینطور مربی های این ساز بیشتر در دسترس! خلاصه با دیدن ظاهر زیبای این ساز (و البته بگم کاملا با صدای سه تار آشنایی داشتم و مدت های مدید صدای ساز استاد عبادی رو شنیده بودم ... و همیشه خواهرم (که خدا حفظش کنه) بیان می کرد که خیلی سه تار دوست داره... و من هم فکر می کردم آره زیباست ولی برای اینکه با اون متفاوت فکر کنم من سعی می کردم بگم ویلن دوست دارم) {دارم خودمو روانکاوی هم می کنم :)) } خلاصه با اشتیاق این ساز رو خریدم... باورم نمی شد که دارم حجمش رو تو دستام حس می کنم ... آوردمش خونه و درش آوردم ... مثل یک وسیله ی عجیب غریب بهش نگاه می کردم با ذوق و حرص... روی میز پذیرایی گذاشتمش با غزت و احترام هی میرفتم پیشش و یه تلنگری به سیم هاش می زدم ... از این صدا لذت می بردم ... با خودم می گفتم یعنی همه ی اون صداها از توی این یه ذره ساز در میاد!!! یادمه اوایل از اینکه ناتوان از یکی شدن با سازم هستم ، خیلی بعصی وقت ها دلگیر می شدم و عصبی .. با تمام وجودم می خواستم حرف های دلم رو و احساساتم روکه با زبان نمی تونم و یا نمی خوام بیان کنم از طریق سازم بیانشون کنم... هر چه میگذشت عشق من بهش بیشتر می شد... جوری که حتی توی مدرسه دلم براش تنگ می شد... مدام می خواستم لمسش کنم ... یادمه زنگ های خالی جیم میزدم خونه تا دستی بهش برسونم و سرشار از شور و شوق می شدم وقتی می رسیدم و می گرفتمش در آغوش... (اینجاها رو به سبک دوستمون دارم بیان می کنم اما حقیقت من همینه بلکه خیلی بالاتر و عمیقتر از این جملاته ... می تونید به سازم گوش بدید تا بفهمید چطوره..) لحظاتی که در کنارش بودم و هستم نمی فهمم زمان چطور سپری میشه ... یادمه هر وقت غمی تو دلم میومد یا احساس تنهایی و بی کسی می کردم و یا هیجان و تشویش داشتم ... چند دقیقه هم صحبتی یاهاش دلم رو نرم و آروم میکر د و هر چه ناراحتی بود از من دور می شد... همیشه همراه و همدم بود ... یادمه از چند وقت بعدش ... که خجالتم ازش کمتر شد ... گاهی می بوسیدمش ... در آغوش میگرفتمش(به طور حقیقی عرض می کنم) و گاهی دراز می کشیدم و در کنارم قرارش می دادم ... معشوق حقیقی من بود ... جوری که نظر به بازار دیگری نداشتم و بی نیاز ...
    هنوز هم با هم معاشقه می کنیم ... بعد از اینکه با هم همراهی می کنه میگه و می خنده شایدم گریه وقتی که با هم می رقصیم و در آسمان ها رها می شیم ... آخر کار و قبل از اینکه ازش جدا بشم می بوسمش و نوازشش می کنم... همیشه خدا رو شکر می کنم که چنین محبوب و معشوق زیبا و صبوری به من عطا کرده ... همیشه همراه ... همیشه همدم ... همیشه دوستدار ... همیشه مشتاق ... همیشه داعی به نیکی و مهر ... همیشه راهنمای خیر و دوستی و انسانیت... وقتی باهاش همکلام می شم همه ی زنگار ها و زشتی هایی که ذره ذره وجودم رو گاهی فرا می گیره ... همه ی غرور ها و خودپسندی و ها و خود خواهی ها کنار زده میشن... اون وقته که می تونم حرفی بزنم از جنس نور از جنس بلور...
    البته بگم ... بعد از چندی یکی دیگه از اعضای خانوادشون هم به جمع ما اضافه شد... کمانچه ... اون رو هم عاشقانه دوست دارم ... این ها هیچ وقت به هم حسادت نمی کنند و مشکلی ندارند ... من هم جفتشون رو خیلی دوست دارم اما هنوز اون یکی بودن و رهایی احساسی که با سه تار تجربه کردم با کمانچه نتونستم...
    من عاشقشونم و عاشق موسیقی و همیشه به این خاطر هم خدا رو برای انسان خلق شدن خودم شکر کردم ... که می تونم از زیبایی هایی چنین ژرف و زیبا لذت ببرم و سرشار بشم!
    قصه ی عشق و عاشقی و معاشقات من با سازم درازه... چه سفر ها رفتیم به شوق هم ... چه کارها که نکردیم ... چه لحظات تردی رو تجربه کردیم ... واقعا کلامم و قلمم عاجزه از بیان همه ی تپش های تردی که با اون تجربه کردم .
    بسنده می کنم به همین مقدار...
    بگم که اون اولین سه تاری که خریدم 6 ماه در دست من بود و از اون زمان خیلی ساز عوض کردم ... هنوز هم گاهی دلم برای ساز هایی که از دستم رفتند تنگ میشه... اما من عاشق روح این سازم ... خود ساز البته که عشق و ناموسه(منظورم جسمشه) اما گاهی انسان برای تغییر و دسترسی به سازی بهتر ناگزیر از تعویض و فروختن سازش هست...
    در کل من مفهومی رو به عنوان سه تار بیان می کنم ... فارق از اینکه چه رنگیه و چه طرح و یا اینکه ساخت کیه و چه صدایی میده ... ابن مفهوم و این شخصیت در همه ی ساز هایی با این طرح ثابته ... حالا یکی بارز تر و پخته تر و یکی هم ...
    خیلی پرچونگی کردم ... حس کردم منم دوست دارم از دلم و تجربم کمی حرف بزنم ...
    مخلص همه
    @};-

  21. 15 کاربر برای این پست از AliB تشکر کرده اند:


  22. #11
    868337 آواتار ها
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    14672
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    سن
    38
    نوشته ها
    42
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    35
    80 بار تشکر شده در 35 پست

    شبکه های اجتماعی من

    Add 868337 on Facebook
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام
    من يادمه از موسيقي سنتي به هيچ وجه خوشم نميومد... ولي يک روز که براي اولين بار رفتم خونه دوستم که سه تار ميزد ، آهنگ „بهار دلنشين” رو با سه تار شنيدم... خوب منم ...
    وقتي برگشتم تو خونه اعلام عمومي کردم که مي خوام برم کلاس سه تار ولي از اونجايي که تا اون موقع چندين کلاس هنري رفته بودم و رهاش کرده بودم با سابقه بدي که داشتم با مخالفت همه روبرو شدم.
    از اونجايي که من دختر حرف گوش کني بودم و به هر حال احترام بزرگتر ها واجبه... 2 روز بعدش اعلام کردم که دارم ميرم سه تارم رو بخرم که خوشبختانه اين بار با مخالفت جدي روبرو نشدم.
    اين بود اولين شروع من
    بعد از اون به دلايلي چند بار از نو شروع کردم...
    حالا بعد 4 سال روند پيشرفت سينوسي، حدود 7 ماهه که درست سه تار ميزنم، اونم عاشقنه.
    به نظرم سه تار سازيه که راحت ميشه عاشقش شد...

  23. 6 کاربر برای این پست از 868337 تشکر کرده اند:


  24. #12
    endvb6 آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    4243
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    500
    میانگین پست در روز
    0.08
    تشکر از پست
    629
    1,159 بار تشکر شده در 374 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    4 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 103/0
    Given: 61/2
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    امروز آخرین جلسه کلاسم رو با استادم داشتم. هردو خیلی غمگین بودیم. با اینکه داشتیم چهار مضراب درویش خان رو تو ماهور می زدیم ولی خیلی غمگین. سه گاه در مقابل این چهار مضراب شادتر بود. خلاصه چهارمضراب درویش تموم شد و کلاس داشت به لحظات آخر می رسید. یهو استاد کوک رو عوض کرد. رفت تو نوا. استادم جوری ساز می زد که دل آدم خون میشد. بابای استادم هفته پیش فوت کرد. استاد انگار اصلا تو کلاس و رو زمین نبود. انگار تو بهشت پیش باباش بود. با چنان هیبتی ساز می زد که فقط داشتم اشک می ریختم. تمام صورت استادم اشک بود و دلش خون. با زخمه چپ قوی تموم شد این لحظات رویایی. خیلی بی صدا با هم بلند شدیم. در سکوت کامل لباس پوشیدیم و آماده رفتن شدیم. هوا بارونی بود. تو راه هیچ حرفی نزدیم تا رسیدیم دم آموزشگاه شباهنگ. شهریه آخر رو بهش دادم. باز هم مثل همیشه به سختی قبول کرد. دیگه طاقت نیاوردیم. سازم رو گذاشتم زمین و همدیگر رو بغل کردیم. اشک بود و اشک و محبت استادی به شاگردش. مردم زیادی مارو نگاه میکردن ولی ما فقط خوبی میدیدم و عشق...
    تاپیک تئوری موسیقی ملی ایرانی:
    لینک تاپیک

  25. 6 کاربر برای این پست از endvb6 تشکر کرده اند:


  26. #13
    violin-m آواتار ها
    کاربر فعال بخش ويولن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال بخش ويولن
    شماره عضویت
    5072
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    سن
    36
    نوشته ها
    619
    میانگین پست در روز
    0.11
    تشکر از پست
    1,155
    1,248 بار تشکر شده در 424 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط endvb6 [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    امروز آخرین جلسه کلاسم رو با استادم داشتم. هردو خیلی غمگین بودیم. با اینکه داشتیم چهار مضراب درویش خان رو تو ماهور می زدیم ولی خیلی غمگین. سه گاه در مقابل این چهار مضراب شادتر بود. خلاصه چهارمضراب درویش تموم شد و کلاس داشت به لحظات آخر می رسید. یهو استاد کوک رو عوض کرد. رفت تو نوا. استادم جوری ساز می زد که دل آدم خون میشد. بابای استادم هفته پیش فوت کرد. استاد انگار اصلا تو کلاس و رو زمین نبود. انگار تو بهشت پیش باباش بود. با چنان هیبتی ساز می زد که فقط داشتم اشک می ریختم. تمام صورت استادم اشک بود و دلش خون. با زخمه چپ قوی تموم شد این لحظات رویایی. خیلی بی صدا با هم بلند شدیم. در سکوت کامل لباس پوشیدیم و آماده رفتن شدیم. هوا بارونی بود. تو راه هیچ حرفی نزدیم تا رسیدیم دم آموزشگاه شباهنگ. شهریه آخر رو بهش دادم. باز هم مثل همیشه به سختی قبول کرد. دیگه طاقت نیاوردیم. سازم رو گذاشتم زمین و همدیگر رو بغل کردیم. اشک بود و اشک و محبت استادی به شاگردش. مردم زیادی مارو نگاه میکردن ولی ما فقط خوبی میدیدم و عشق...


    دوست عزیز چرا جلسه آخر کلاستون بود؟؟؟؟
    کم نامه خاموش برایم بفرست،از حرف پرم گوش برایم بفرست،دارم خفه میشوم در این تنهایی، "لطفا کمی آغوش برایم بفرست...."

  27. کاربران زیر از violin-m به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  28. #14
    endvb6 آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    4243
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    500
    میانگین پست در روز
    0.08
    تشکر از پست
    629
    1,159 بار تشکر شده در 374 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    4 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 103/0
    Given: 61/2
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دوست من چون دارم میرم شمنان دانشگاه و از استاد شهرمون جدا شدم... خیلی سخت بود :))
    تاپیک تئوری موسیقی ملی ایرانی:
    لینک تاپیک

  29. #15
    hkh آواتار ها
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    6338
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    سن
    35
    نوشته ها
    178
    میانگین پست در روز
    0.03
    تشکر از پست
    508
    403 بار تشکر شده در 134 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    Smile


    0 Not allowed! Not allowed!
    یادته...
    اولین باری که دیدمت، خیلی بچه بودم، تو هم بچه بودی...!
    یه چندبار همراه بابات برای جشن ها تو مدرسه ما اومدی ولی همیشه بچه های گردن کلفت می رفتن جلو تا از نزدیک تو رو ببینند. منم که بچه خجالتی، مجبور بودم که از همون دور فقط به صدات اکتفا کنم.
    بعد از رفتن من از اون مدرسه، تو هم از خاطر و خاطراتم رفتی...
    بعد از ده سال خونه مون رو عوض کردیم. غافل از اینکه با هم همسایه شدیم...!
    یه چندبار یه صداهایی میومد ولی جدی نمی گرفتم و یه روز که پرده خونه شما کنار بود، بعد از مدت ها دوباره دیدمت با همون زیبایی دوران بچگی...
    دیدنت همانا و همروز پشت پنجره دیدزدنت همانا...
    چندبار همسایه ها اومدن شکایت که آقا این چه وضعشه؛ کله بچتون همش تو خونه ماست...!
    چه سرکوفت ها که به خاطرت نخوردم. اتاق تو رو عوض کردن، دیگه نذاشتن ببینمت؛ فقط گاهی یه صدای ضعیفی ازت میومد.
    توی لحظاتی که نداشتمت، من بودم و یه عکس از تو و تخیلاتم که منو گاهی تا اوج میبرد...
    بالاخره با خودم گفتم که تا کی باید از ندیدنت غصه بخورم؛ بالاخره همت کردم و بعد از یکسال که تصمیم داشتنت رو داشتم، همین شنبه رفتم و خریدمت و امروز هفتمین روزیه که من و تو کنار هم هستیم...!
    و امسال هفتمین سین سفره هفت سین من، تویی سنتور...

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    اینم دوتا از بداهه هایی که وقتی داشتیم با هم حال می کردیم ازت ضبط کردم.
    اولی بعد از فقط 3 روز و دومی بعد از یک هفته با هم بودن...!
    ارزش تو بیشتر از ایناست اما ببخش که موبایلم بیشتر از این توان شنیدن صدای تو رو نداره!
    فايل هاي پيوست شده فايل هاي پيوست شده

  30. 5 کاربر برای این پست از hkh تشکر کرده اند:


  31. #16
    Black_Violin آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    11790
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    759
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    2,041
    1,955 بار تشکر شده در 659 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 49/10
    Given: 59/7
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض اينم از من....


    0 Not allowed! Not allowed!
    دست نوشته زياد دارم اما عاشقانه ها رو ميزارم براي بعد اينو مي نويسم كه بي ربط نيست به اين روزها
    نطق قبل از عيد 1387
    همه به هم افتادند و دارند براي عيدشان برنامه ريزي مي كنند. ملت دنبال همه چيز هستند ولي من ارام ارام پشت اين رايانه نشسته ام و به زندگي اينده فكر مي كنم چيزهايي هست در اين دل كه حتي اين سيستم هم منمي تواند راز دار ان باشد. براي همين انها را نمي نويسم دوست دارم اينها براي هميشه در اين قلب و دل جاوداني باشند. روزها از پس يكديگبر گذشته اند تا يك سالي ديد اغاز شود.365 روز در سختي شادي غم دلتنگي خنده و همه اينها رگذشته تا بار ديگر ما بوي سبز بهار را بشنويم. اكنون كه من اينها را مي نيوسم شايد كنمتر از 24 ساعت به عيد ماند ه باشد. در اين مانده ام كه عجب حيرتيست. روزهاي عمر ما در كودكي دوست داريم سريع بگذرند اما در بزرگي حتي با اشك هم نمي توانيمن سالهاي رفته را بر گردانيم. دوست ندارم اين سال را به بطالت بگذرانم. امسال 1386 سال خوبي نبود. پرده از خيلي چيزها برداشته شد. خيلي غم ها رو دل من كوه شد و مرا به كام مرداب غم كشيد. خيلي پستي ها ديدم. خيلي نارمدي ها ديدم و در عين حال خوبي ها و زيبايي هاي زيادي را در دل تجرهبه نمودم. نمي دانم سال ديگر هم همين موقع زنده هستم تا خاطرات سال گذشته را تعريف كنم يا نه ولي اميدوارم كه باشم و بازهم از موفقيت ها وشكست ها در سال جديد سخن بگويم. خون در رگهاي من مژده سالي ديگر مي دهد و من منتظر ثانيه هاي زيباي عيد هستم. ولي در دل مي گويم كاش هيچ وقت نرسد لحظه گذشتن اين سال عاشقانه ام..

    شايد بعدها باز براتون بنويسم معلوم نيست...
    همش خرافات ... ذهن های پوچ و گنگ و بسته ...
    بس کن دیگه
    به خودت بیا ... چند ثانیه دیگه بیشتر شاید نباشی

    ------
    وبسایت من برای دانلود آهنگ های بیکلام : http://bikalamha.com


  32. 4 کاربر برای این پست از Black_Violin تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •