0
با اجازه سارا خانم یک تعریف کوتاهی هم من از شعر می دانم که به فرمایشات سرکار خانم اضافه می کنم .
وجود شعر به خاطر نیاز ما به وهم این نکته است که ما فراتر از وجود خودمان، میتوانیم وجود داشته باشیم. شعر (یا بهتر بگویم هنر) برآمده از نیاز ما به داشتن مشترکاتی غیر زبانی با دیگران است، و شگفت آنکه برای همین قضیه هم از زبان استفاده میکنیم. اکثر افراد، اگر اصولا فکر کنند، یعنی اگر آنقدر بیکار و فارغ باشند که دست به تاویل خویشتن بزنند، قطعا احساس خواهند کرد، چیزهایی(میگویم چیزهایی و نه احساساتی چرا که چیز مبهم ترین واژهی زبان است و احساس در صد بیشتری از آنچه میخواهم بگویم را به تصرف خویش درمیآورد و تحریف میکند) دارند که در خفیفترین حالت ارزش آن را دارد که، و در اوجش ضروری است که، با دیگران در میان گذاشته شود، و افراد کمی که جسارت دارند، با هر ابزاری که بتوانند سعی میکنند، این چیزها را با دیگران در میان بگذارند. این چیزها از قبیل اندیشه، فکر یا ایدئولوژی نیست، چیزی است که نام ندارد اما به چیزهایی از قبیل نوستالژی، شهوت و کلمهی محوری تمام هنر: زن! نزدیک است.
علاقه مندي ها (Bookmarks)