لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 16 از 47

موضوع: قیصر امین پور

  1. #1
    sara آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    8
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    888
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    115
    1,022 بار تشکر شده در 498 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    زندگینامه




    قیصر امین‏پور متولد دوم اردیبهشت 1338 دزفول است. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گتوند و دزفول به پایان برد سپس به تهران آمد و دکترای خود را در [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] از دانشگاه تهران در سال 1376اخذ کرد. وی فعالیت هنری خود را از حوزه اندیشه و هنر اسلامی در سال 1358 آغاز کرد .

    در سال 1367 سردبیر مجله سروش نوجوان شدو از همین سال تاکنون در دانشگاه الزهرا و دانشگاه تهران به تدریس اشتغال دارد.

    در سال 1382 نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.
    اولین مجموعه شعرش را با عنوان „تنفس صبح” که بخش عمده آن [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بود و حدود بیست قطعه[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]؛ از سوى انتشارات حوزه هنرى در سال 63 منتشر کرد و در همین سال دومین مجموعه شعرش „در کوچه آفتاب” را در قطع پالتویى توسط انتشارات حوزه هنرى وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى به بازار فرستاد.

    در سال 1365 „منظومه ظهر روز دهم” توسط انتشارات برگ وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به بازار مى‏آید که شاعر در این منظومه 28 صفحه‏اى ظهر عاشورا، غوغاى کربلا و تنهایى عشق را به عنوان جوهره سروده بلندش در نظر مى‏گیرد. سال 69 برگزیده دو دفتر تنفس صبح و در کوچه آفتاب با عنوان »گزیده دو دفتر شعر« از سوى انتشارات سروش از وى منتشر مى‏شود. »
    „آینه ‏هاى ناگهان” تحول کیفى و کمى امین‏پور را بازتاب مى‏دهد؛ در این مرحله امین‏پور به درک روشن‏ترى از شعر و ادبیات مى‏رسد. اشعار این دفتر نشان از تفکر و اندیشه‏اى مى‏دهد که در ساختارى نو عرضه مى‏شود. آینه ‏هاى ناگهان، امین‏پور را به عنوان شاعرى تأثیرگذار در طیف هنرمندان پیشرو انقلاب تثبیت مى‏کند و از آن سو نیز موجودیت شاعرى از نسل جدید به رسمیت شناخته مى‏شود.

    در اواسط دهه هفتاد دومین دفتر از اشعار امین‏پور با عنوان "آینه ‏هاى ناگهان 2"منتشر مى‏شود که حاوى اشعارى است که بعدها در کتاب‏هاى درسى به عنوان نمونه ‏هایى از شعرهاى موفق نسل انقلاب مى‏آید.

    در همین دوران است که برخى از اشعار وى همراه با موسیقى تبدیل به ترانه ‏هایى مى‏شود که زمزمه لب‏هاى پیر و جوان مى‏گردد. پس از تثبیت و اشتهار، ناشران معتبر بخش خصوصى علاقه خود را به چاپ اشعار امین‏پور نشان مى‏دهند و در اولین گام، انتشارات مروارید گزینه اشعار او را در کنار گزینه اشعار شاملو، فروغ، نیما و... به دست چاپ مى‏سپارد که در سال 78 به بازار مى‏آید. „گل‏ها همه آفتابگردانند” جدیدترین کتاب امین‏پور نیز در سال 81 از سوى انتشارات مروارید منتشر شد که به چاپ‏هاى متعدد رسید و با استقبال خوبى روبه‏رو شد.

    دکتر قیصر امین ‏پور در سال 1382 علی رغم تمایلش از سردبیری سروش نوجوان استعفا داد ، و هم‏اکنون ضمن عضویت در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى؛ در [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] و الزهرا تدریس می کند وبه کارهاى پژوهشى مشغول است.


    ویژگی سخن




    قیصر امین پور پیش از آنکه به عنوان شاعر کودک و نوجوان به شمار آید در جامعه ادبی امروز به خاطر ویژگی های شعری اش شناخته شده است و شعرهای عمومی اش بیشتر از شعرهای کودکانه و نوجوانانه اش بر سر زبانهاست. از نیمه ی دوم دهه شصت بود که قیصر امین پور به ثبات زبان و اندیشه در شعرش دست یافت. هر چند جامعه ادبی او را به عنوان یک ادیب آکادمیک و استاد دانشگاه می شناسد ولی حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان هنوز قیصر را از آن خود می داند. دو دفتر „به قول پرستو” و „مثل چشمه- مثل رود” آوازه خوبی دارند.

    در طلیعه دفتر „به قول پرستو” شاعر با طرح چند پرسش ارتباط خود را با مخاطب آغاز می کند:

    چرا مردم قفس را آفریدند؟ ----- چرا پروانه را از شاخه چیدند؟

    چرا پروازها را پر شکستند؟----- چرا آوازها را سر بریدند؟



    قالبهای مورد علاقه همین پور عبارتند ار:[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]- [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]- [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    ویژگی های شعری


    الف: مضمون بکر

    هوشیاری و دقت نظر امین پور از او شاعری مضمون یاب و نکته پرداز ساخته است. مضمون یابی و نکته پردازی او از نوعی نیست که وی را از واقعیت ها دور ساخته و نازک اندیشی های معما گونه را به ذهن و زبانش راه دهد. (مثل شاعران [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید])

    ویژگی زبان او در عین سادگی و روانی، از زیبایی چشمگیری برخوردار است.

    مثلاً شعرهای لحظه سبز دعا- حضور لاله ها- لحظه شعر گفتن

    ب: اندیشه های نو

    یک تفکر سنتی در این مورد بر این باور است که هر چه بوده، گذشتگان و دیگران سروده و نوشته اند. پس آنچه سروده و نوشته می شود، تازگی و طراوت ندارد و دست کم تفسیری از آثار آنان است. اما پاسخی دیگر هست که می گوید: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز و به خلق و کشف مدام هنری باور دارند.

    قیصر یکی از شاعرانی است که در این زمینه تلاش خوبی را سرگرفت.

    در قطعه „راه بالا رفتن” این نوگرایی در مضمون و اندیشه دیده می شود.

    ج: زبان امروزی

    امین پور در شعرهایش می کوشد از زبان امروزی در نهایت سلاست و روانی استفاده کند و رعایت کامل قوانین بکار گرفتن فرهنگ کنایات و اصلاحات به جمعیت زبان او کمک می کند. او در شعر „بال های کودکی” بیش از هر شعری فرهنگ زبانی توده مردم را وارد کرده است.

    د: گوناگونی موضوعات

    موضوعات برگزیده او ،عام و متعلق به نوجوانان و مردم است و تازگی و طراوت خوبی دارند و این فعالیت و حجم ذهنیت او را نشان می دهد.

    هـ: وزن

    یکی از راههای ارتباط با کودکان و نوجوانان در شعر استفاده از وزن ریتمیک و واژه های موزون و خوش آهنگ است و امین پور از این اوزان و نیز دیگر اوزان برای عام در شعرهایش به تنوع استفاده کرده است.


    نمونه شعر


    خلاصه خوبیها برای امام خمینی، از کتاب تنفس صبح



    لبخند تو خلاصه خوبیهاست ----- لختی بخند خنده گل زیباست

    پیشانیت تنفس یک صبح است ----- صبحی که انتهای شب یلداست

    در چشمت از حضور کبوترها----- هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست

    رنگین کمان عشق اهورایی----- از پشت شیشه دل تو پیداست

    فریاد تو تلاطم یک طوفان----- آرامشت تلاوت یک دریاست

    با ما بدون فاصله صحبت کن----- ای آن که ارتفاع تو دور از ماست

    قصیر امین پور، در حوزه ی شعر کودک و نوجوان نامی آشناست ولی مانند بعضی از شاعران، در حوزه ی شعر کودک مکث چندانی از خود نشان نداد و بیشتر توجه خود را به نوجوانان معطوف داشت. نمونه آثار او در بخش شعر نوجوان: مثل چشمه، مثل رود(1368)- به قول پرستو(1375)- تنفس صبح(1363)- در کوچه انقلاب (1363)

    راز زندگی: از کتاب به قول پرستو- نشر زلال- چاپ اول 1375

    غنچه با دل گرفته گفت:
    زندگی
    لب زخنده بستن است
    گوشه ای درون خود نشستن است
    گل به خنده گفت
    زندگی شکفتن است
    با زبان سبز راز گفتن است
    گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
    تو چه فکر میکنی
    کدام یک درست گفته اند
    من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
    هر چه باشد اوگل است
    گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!


    آثار

    1- تنفس صبح
    2- در کوچه آفتاب
    3- مثل چشمه ، مثل رود
    4- ظهر روز دهم
    5- آینه‏ های ناگهان
    6- گل‏ها همه آفتابگردانند
    7- گزینه اشعار « مروارید »
    8- بی بال پریدن
    9- طوفان در پرانتز
    10- به قول پرستو « مجموعه شعر نوجوان »
    11-سنت و نو آوری در شعر معاصر


    لیست اشعارقرارداده شده:
    راززندگی
    تنهاتومی مانی
    روزمبادا
    فال نیک
    غزل دلتنگی
    دردواره های من
    حسرت همیشگی
    این ترانه بوی نان نمی دهد
    دستورزبان عشق
    کوچه های کوفه
    حتی اگرنباشی...
    فکرمی کردم خدا...
    انکار
    الفبای درد
    آوازعاشقانه
    طرحی برای صلح 1
    بندباز
    مثل یک خبر
    خلاصه ی خوبیها
    نیایش
    خورشید روستا
    غزل پنجره
    روز ناگزیر
    مساحت رنج
    رفتن رسیدن است
    خاطره
    بوی باران
    نان ماشینی
    اتفاق
    اگردل دلیل است
    تقصیر عشق بود
    لحظه هاي کاغذي
    شعر بي دروغ
    گشايش
    با اين همه
    حرفی از نام تو
    بوي باران
    ویرایش توسط hichnafar : Tuesday 30 December 2008 در ساعت 11:04 AM دلیل: اضافه کردن به لیست اشعار

  2. کاربران زیر از sara به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    sara آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    8
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    888
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    115
    1,022 بار تشکر شده در 498 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دل داده ام بر باد، بر هر چه بادا باد
    مجنون‌تر از ليلي، شيرين‌تر از فرهاد
    اي عشق از آتش، اصل و نسب داري
    از تيره‌ی دودي، از دودمان باد
    آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر
    از بوي تو آتش، در جان باد افتاد
    هر قصر بي شيرين، چون بيستون ويران
    هر کوه بي فرهاد، کاهي بدست باد
    هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
    ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد
    از خاک ما در باد، بوي تو مي‌آيد
    تنها تو مي‌ماني، ما مي‌رويم از ياد
    قیصر امین‌پور
    مرگ من روزی فرا خواهد رسید...

  5. 2 کاربر برای این پست از sara تشکر کرده اند:


  6. #3
    sara آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    8
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    888
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    115
    1,022 بار تشکر شده در 498 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    روز مبادا

    وقتي تو نيستي
    نه هست هاي ما
    چونان که بايدند
    نه بايد ها…
    مثل هميشه آخر حرفم
    و حرف آخرم را
    با بغض مي خورم
    عمري است
    لبخند هاي لاغر خود را
    در دل ذخيره مي کنم:
    باشد براي روز مبادا!
    اما
    در صفحه‌هاي تقويم
    روزي به نام روز مبادا نيست
    آن روز هر چه باشد
    روزي شبيه ديروز
    روزي شبيه فردا
    روزي درست مثل همين روزهاي ماست
    اما کسي چه مي‌داند؟
    شايد
    امروز نيز روز مبادا باشد!
    ¤¤¤
    وقتي تو نيستي
    نه هست هاي ما
    چونانکه بايدند
    نه بايد ها…
    هر روز بي تو
    روز مبادا است!
    دکتر قيصر امين‌پور
    مرگ من روزی فرا خواهد رسید...

  7. #4
    akanani آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    1985
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    نوشته ها
    1,669
    میانگین پست در روز
    0.27
    تشکر از پست
    122
    1,828 بار تشکر شده در 959 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    18

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    فال نیک
    گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
    شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

    پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
    گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

    گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
    چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

    تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
    آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟

    رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
    حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

    سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
    آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

  8. #5
    akanani آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    1985
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    نوشته ها
    1,669
    میانگین پست در روز
    0.27
    تشکر از پست
    122
    1,828 بار تشکر شده در 959 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    18

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    غزل دلتنگی

    هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
    با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
    اندوه من انبوه تر از دامن الوند
    بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
    یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
    تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
    ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
    تو قاف قرار من و من عین عبورم
    بگذار به بالای بلند تو ببالم
    کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
    سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
    آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

  9. #6
    akanani آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    1985
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    نوشته ها
    1,669
    میانگین پست در روز
    0.27
    تشکر از پست
    122
    1,828 بار تشکر شده در 959 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    18

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    درد واره ها
    دردهای من
    جامه نیستند
    تا ز تن در آورم
    چامه و چکامه نیستند
    تا به رشته ی سخن درآورم
    نعره نیستند
    تا ز نای جان بر آورم

    دردهای من نگفتنی
    دردهای من نهفتنی است

    دردهای من
    گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
    درد مردم زمانه است
    مردمی که چین پوستینشان
    مردمی که رنگ روی آستینشان
    مردمی که نامهایشان
    جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
    درد می کند

    من ولی تمام استخوان بودنم
    لحظه های ساده ی سرودنم
    درد می کند

    انحنای روح من
    شانه های خسته ی غرور من
    تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
    کتف گریه های بی بهانه ام
    بازوان حس شاعرانه ام
    زخم خورده است

    دردهای پوستی کجا؟
    درد دوستی کجا؟

    این سماجت عجیب
    پافشاری شگفت دردهاست
    دردهای آشنا
    دردهای بومی غریب
    دردهای خانگی
    دردهای کهنه ی لجوج

    اولین قلم
    حرف حرف درد را
    در دلم نوشته است
    دست سرنوشت
    خون درد را
    با گلم سرشته است
    پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
    درد
    رنگ و بوی غنچه ی دل است
    پس چگونه من
    رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

    دفتر مرا
    دست درد می زند ورق
    شعر تازه ی مرا
    درد گفته است
    درد هم شنفته است
    پس در این میانه من
    از چه حرف می زنم؟

    درد، حرف نیست
    درد، نام دیگر من است
    من چگونه خویش را صدا کنم؟

    سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
    آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

  10. #7
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    حسرت همیشگی

    حرفهاي ما هنوز ناتمام ...

    تا نگاه مي كني !

    وقت رفتن است

    باز هم همان حكايت هميشگي !

    پيش از انكه باخبر شوي

    لحظه عزيمت تو ناگزير مي شود

    آي ...

    اي دريغ و حسرت هميشگي !

    ناگهان چقدر زود

    دير مي شود !
    ویرایش توسط hichnafar : Monday 10 December 2007 در ساعت 05:33 PM

  11. #8
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    این ترانه بوی نان نمی دهد ...

    اين ترانه بوي نان نمي‌دهد
    بوي حرف ديگران نمي‌دهد
    سفرهء دلم دوباره باز شد
    سفره‌اي كه بوي نان نمي‌دهد
    نامه‌اي كه ساده و صميمي است
    بوي شعر و داستان نمي‌دهد:
    …با سلام و آرزوي طول عمر
    كه زمانه اين زمان نمي‌دهد
    كاش اين زمانه زير و رو شود
    روي خوش به ما نشان نمي‌دهد
    يك وجب زمين براي باغچه
    يك دريچه، آسمان نمي‌دهد
    وسعتي به قدر جاي ما دو تن
    گر زمين دهد، زمان نمي‌دهد!
    فرصتي براي دوست داشتن
    نوبتي به عاشقان نمي‌دهد
    هيچ كس برايت از صميم دل
    دست دوستي تكان نمي‌دهد
    هيچ كس به غير ناسزا تو را
    هديه‌اي به رايگان نمي‌دهد
    كس ز فرط هاي‌و‌هوي گرگ و ميش
    دل به هي‌هي شبان نمي‌دهد
    جز دلت كه قطره‌اي است بيكران
    كس نشان ز بيكران نمي‌دهد
    عشق نام بي‌نشانه است و كس
    نام ديگري بدان نمي‌دهد
    جز تو هيچ ميزبان مهربان
    نان و گل به ميهمان نمي‌دهد
    نااميدم از زمين و از زمان
    پاسخم نه اين ، نه آن…نمي‌دهد
    پاره‌هاي اين دل شكسته را
    گريه هم دوباره جان نمي‌دهد
    خواستم كه با تو درد دل كنم
    گريه‌ام ولي امان نمي‌دهد…

  12. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  13. #9
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نمونه ای از«دستورزبان عشق»آخرین دفترشعرآقای امین پور

    دست عشق از دامن دل دور باد!
    می ‌توان آيا به دل دستور داد؟

    می ‌توان آيا به دريا حكم كرد
    كه دلت را يادی از ساحل مباد؟

    موج را آيا توان فرمود: ايست!
    باد را فرمود: بايد ايستاد؟

    آنكه دستور زبان عشق را
    بی ‌گزاره در نهاد ما نهاد

    خوب می ‌دانست تيغ تيز را
    در كف مستی نمی ‌بايست داد

  14. #10
    akanani آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    1985
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    نوشته ها
    1,669
    میانگین پست در روز
    0.27
    تشکر از پست
    122
    1,828 بار تشکر شده در 959 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    18

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    اين جزر و مد چيست كه تا ماه مي رود؟ درياي درد كيست كه در چاه مي رود؟اين سان كه چرخ مي گذرد بر مدار شوم بيم خسوف و تيرگي ماه مي رود گويي كه چرخ بوي خطر را شنيده است يك لحظه مكث كرده، به اكراه مي رود آبستن عزاي عظيمي است، كاين چنين آسيمه سر نسيم سحرگاه مي رود امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان يا آفتاب روي زمين راه مي رود؟ در كوچه هاي كوفه صداي عبور كيست؟ گويا دلي به مقصد دلخواه مي رود دارد سر شكافتن فرق آفتاب آن سايه اي كه در دل شب راه مي رود
    سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
    آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

  15. کاربران زیر از akanani به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  16. #11
    منتظر آواتار ها
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    2703
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    8
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    3
    22 بار تشکر شده در 8 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    بدرود شاعر زیبایی های دنیای من
    بدرود شاعر درد آشنای من
    بدرود قیصر روم ویران قلب من
    بدرود ...
    بدرود
    و بودن را در هر آن می توان باز سرود

    یا علی


  17. کاربران زیر از منتظر به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  18. #12
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آرزوهای شعاری
    خسته ام ازآرزوها ،آرزوهای شعاری
    شوق پروازمجازی ،بال های استعاری
    لحظه های کاغذی را،روزوشب تکرارکردن
    خاطرات بایگانی ،زندگی های اداری
    آفتاب زردوغمگین ،پله های روبه پایین
    سقف های سردوسنگین ،آسمان های اجاری
    بانگاهی سرشکسته ،چشم هایی پینه بسته
    خسته ازدرهای بسته ،خسته ازچشم انتظاری
    صندلی های خمیده ،میزهای صف کشیده
    خنده های لب پریده ،گریه های اختیاری
    عصرجدول های خالی ،پارک های این حوالی
    پرسه های بی خیالی ،نیمکت های خماری
    رونوشت روزهارا،روی هم سنجاق کردم:
    شنبه های بی پناهی ،جمعه های بی قراری
    عاقبت پرونده ام را،باغبارآرزوها
    خاک خواهدبست روزی ،بادخواهدبردباری
    روی میزخالی من ،صفحه بازحوادث
    درستون تسلیت ها،نامی ازمایادگاری...

  19. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  20. #13
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    حتی اگرنباشی...
    می خواهمت چنان که شب خسته خواب را
    می جویمت چنان که لب تشنه آب را
    محوتوام چنان که ستاره به چشم صبح
    باشبنم سپیده دمان آفتاب را
    بی تابم آن چنان که درختان برای باد
    یاکودکان خفته به گهواره ،خواب را
    بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
    یاآن چنان که بال پریدن عقاب را
    حتی اگرنباشی می آفرینمت
    چونان گه التهاب بیابان سراب را
    ای خواهشی که خواستنی ترزپاسخی
    باچون تو پرسشی چه نیازی جواب را
    ویرایش توسط hichnafar : Saturday 8 December 2007 در ساعت 04:13 PM

  21. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  22. #14
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض پيش از اينها فكر ميكردم خدا


    0 Not allowed! Not allowed!
    پيش از اينها فكر ميكردم خدا
    خانه اي دارد ميان ابرها
    مثل قصر پادشاه قصه ها
    خشتي از الماس وخشتي از طلا
    پايه هاي برجش از عاج وبلور
    بر سر تختي نشسته با غرور
    ماه برق كوچكي از تاج او
    هر ستاره پولكي از تاج او
    اطلس پيراهن او آسمان
    نقش روي دامن او كهكشان
    رعد و برق شب صداي خنده اش
    سيل و طوفان نعره توفنده اش
    دكمه پيراهن او آفتاب
    برق تيغ و خنجر او ماهتاب
    هيچكس از جاي او آگاه نيست
    هيچكس را در حضورش راه نيست
    پيش از اينها خاطرم دلگير بود
    از خدا در ذهنم اين تصوير بود
    آن خدا بي رحم بود و خشمگين
    خانه اش در آسمان دور از زمين
    بود اما در ميان ما نبود
    مهربان و ساده وزيبا نبود
    در دل او دوستي جايي نداشت
    مهرباني هيچ معنايي نداشت
    هر چه مي پرسيدم از خود از خدا
    از زمين، از آسمان،از ابرها
    زود مي گفتند اين كار خداست
    پرس و جو از كار او كاري خطاست
    آب اگر خوردي ، عذابش آتش است
    هر چه مي پرسي ،جوابش آتش است
    تا ببندي چشم ، كورت مي كند
    تا شدي نزديك ،دورت مي كند
    كج گشودي دست، سنگت مي كند
    كج نهادي پاي، لنگت مي كند
    تا خطا كردي عذابت مي كند
    در ميان آتش آبت مي كند
    با همين قصه دلم مشغول بود
    خوابهايم پر ز ديو و غول بود
    نيت من در نماز و در دعا
    ترس بود و وحشت از خشم خدا
    هر چه مي كردم همه از ترس بود
    مثل از بر كردن يك درس بود
    مثل تمرين حساب و هندسه
    مثل تنبيه مدير مدرسه
    مثل صرف فعل ماضي سخت بود
    مثل تكليف رياضي سخت بود
    *****
    تا كه يكشب دست در دست پدر
    راه افتادم به قصد يك سفر
    در ميان راه در يك روستا
    خانه اي ديديم خوب و آشنا
    زود پرسيدم پدر اينجا كجاست
    گفت اينجا خانه خوب خداست!
    گفت اينجا مي شود يك لحظه ماند
    گوشه اي خلوت نمازي ساده خواند
    با وضويي دست ورويي تازه كرد
    با دل خود گفتگويي تازه كرد
    گفتمش پس آن خداي خشمگين
    خانه اش اينجاست اينجا در زمين؟
    گفت آري خانه او بي رياست
    فرش هايش از گليم و بورياست
    مهربان وساده وبي كينه است
    مثل نوري در دل آيينه است
    مي توان با اين خدا پرواز كرد
    سفره دل را برايش باز كرد
    مي شود درباره گل حرف زد
    صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
    چكه چكه مثل باران حرف زد
    با دو قطره از هزاران حرف زد
    مي توان با او صميمي حرف زد
    مثل ياران قديمي حرف زد
    ميتوان مثل علف ها حرف زد
    با زبان بي الفبا حرف زد
    ميتوان درباره هر چيز گفت
    مي شود شعري خيال انگيز گفت...
    *****
    تازه فهميدم خدايم اين خداست
    اين خداي مهربان و آشناست
    دوستي از من به من نزديك تر
    از رگ گردن به من نزديك تر….

  23. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  24. #15
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    انکار
    از تمام رمز و رازهای عشق
    جز همین سه حرف
    جز همین سه حرف ساده میان تهی
    چیز دیگری سرم نمی شود

    من سرم نمی شود
    ولی...

    راستی
    دلم
    که می شود!

  25. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  26. #16
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    الفبای درد
    الفبای دردازلبم می تراود
    نه شبنم ، که خون ازشبم می تراود
    سه حرف است مضمون سی پاره ی دل
    الف . لام . میم ازلبم می تراود
    چنان گرم هذیان عشقم که آتش
    به جای عرق ازتبم می تراود
    زدل برلبم تادعایی برآید
    اجابت زهریا ربم می تراود
    زدین ریابی نیازم،بنازم
    به کفری که ازمذهبم می تراود
    خرداد73

  27. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Tuesday 25 September 2007, 12:30 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •