لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 16 از 35

موضوع: تاپيک طرفداران داريوش

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض تاپيک طرفداران داريوش


    0 Not allowed! Not allowed!
    داريوش اقبالی در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۹ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. به گفته خود، او با موسيقی بزرگ شده است و به خصوص به ترانه*های آذری تعلق خاطر دارد. به قول خود او گويی خواننده به دنيا آمده بوده است! از کودکی به آواز خواندن عشق می*ورزيد و در راه*پله خانه می*نشست و ضرب می*گرفت و کنسرت اجرا می*کرد.

    در اوائل دهه سوم زندگيش با کمک حسن خياط*باشی وارد کار حرفه*ای موسيقی شد، هرچند که تا چند آهنگ او پرفروش و محبوب نشده بودند و اولين قرارداد رسمی خود را امضا نکرده بود، خود نيز باور نمی*کرد که قضيه جدی است و دارد شو*خی شوخی خواننده می*شود! اولين ترانه داريوش «به من نگو دوستت دارم» بود که با صدای پراحساس و اجرای قوی او به زودی در ميان مردم بسيار محبوب شد. بعد از گذشت ۳۵ سال و صدها ترانه داريوش شهرت خود را به عنوان يک خواننده پرتوان ايرانی حفظ کرده است.



    داريوش پس از ترک قطعی اعتياد (من شاهدش هستم که حتی ديگر سيگار هم نمي*کشد!) دچار نوعی تحول فکری شده است و به دنيا با نگاهی مثبت*تر و خوشبينانه*تر مي*نگرد. به گفته او در آلبوم جديدش تأثير اين تحول را تا حدودی خواهيم ديد، به خصوص که می*گويد دلش برای عاشقانه خواندن تنگ شده است، و در کنار همسر و فرزند خردسالش ميلاد و در کانون گرمی که برای او امنيت و آرامش ذهنی فراهم می*کند، مسلماً الهام و ترغيب کافی را برای اين نگرش مثبت و اميدوارانه داراست.

    ميلاد کوچولو از همين حالا ميکروفون به دست می*گيرد و با ادا و اطوار شيرين ترانه*های پدرش را با لحن بچگانه می*خواند و گاهی از او تقاضای کنسرت اختصاصی می*کند! کسی چه می*داند، شايد در سالهای آينده شاهد قدم گذاشتن پسر در راه پدر باشيم. هرچند که به گفته داريوش اين راه بسيار پردست*انداز است و بازار موسيقی با نيروهای تازه*نفس بسيار بی*رحمانه برخورد می*کند.

    دغدغه اصلی ذهن داريوش مبارزه با آسيبهای اجتماعی و کمک به کساني* است که در ابتدای راه دشوار و پر پيچ و خم ترک اعتياد ايستاده*اند. بنياد آينه و سايت بهبودی ابزار تماس او با جوانان ايرانی در سراسر دنيا هستند. او همچنين در وبلاگ خود که تازگی دوباره به راه انداخته است به اين موضوع می*پردازد و برنامه*ها و سمينارهای خود را معرفی می*کند.

    کمتر می*بينيم که يک شخصيت معروف و شناخته*شده، با اين صراحت و صداقت از تجربه خود از درگيری با اعتياد سخن بگويد و تا اين حد برای انتقال دانسته*های خود به ديگر آسيب*ديدگان احساس مسئوليت کند. احساس من در حين گفتگو با داريوش اين بود که کاملاً راحت و آزاد و بی غل و غش حرف می*زند و به هيچ وجه قصد سرپوش گذاشتن و تحريف واقعيتها را ندارد. او از خانواده*ها نيز درخواست می*کند که وظيفه خود در آشنايی با بيماری اعتياد را جدی بگيرند و خطر آن را کتمان نکنند.

    البته جنبه هنری فعاليتهای داريوش را نبايد از ياد برد و کماکان در حال اجرای کنسرت در سراسر دنيا و ضبط آلبوم تازه*اش است. در ويژه*برنامه راديو زمانه شعر زيبای يکی از آهنگهای جديد اين آلبوم با نام «شطرنج» را با دکلمه داريوش می*شنويد که گذشته و حال پر فراز و نشيب ايرانيان را با صفحه شطرنج و مهره*های آن تشبيه می*کند.

    ضرب*المثلی فرنگی می*گويد که مواظب باش چه آرزويی می*کنی، چون ممکن است برآورده شود! داريوش زمانی آرزوی ترک کشور را داشت، اما با خروج او موافقت نمی*شد. او تعريف می*کند که چگونه حمله به او با اسيد ناخواسته سبب خير شد و توانست به خاطر عمل جراحی بر مشکلات خروج از کشور فائق بيايد، به گونه*ای که در زمان وقوع انقلاب در ايران به سر نمی*برد و ديگر هرگز نتوانست بازگردد.







  2. 4 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  3. #2
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آقای داريوش سپاس از اينکه اين مصاحبه رو با ما انجام دادين. الان در آمريکا هستين؟

    بله من در لس آنجلس آمريکا هستم و دوشنبه هم راهی استراليا هستم.

    سؤالات زيادی برای ما فرستاده شده و شروع می کنيم با سؤال ميترا از داراب که سنتون رو پرسيده؟

    من متولد سال ۱۳۲۹ هستم، که تقريباً ميشه ۵۴ – ۵۳ ساله.

    شما از چند سالگی خوانندگی رو شروع کردين؟

    به صورت رسمی از ۱۹ سالگی با گروهی به نام „شش و هشت” يا „چشمک” که در تلويزيون شوهای هفتگی داشت با کارگردانی آقای فرشيد رمزی و آقای پرويز مقصدی و کيوان و افشين و بقيه دوستان خواننده.

    اين سؤال اميد از ساری بود که جواب دادين. نويد از کانادا می پرسه که آقای داريوش شما ساز هم می زنيد؟ چند وقت و چه سبکی؟

    من به صورت حرفه ای ساز نمی زنم ، تا اونجايی که خودم بتونم برای آهنگهام گامی و مضرابی انتخاب کنم ولی به صورت ابتدايی.

    فرشيد از شيراز به بی بی سی پيک داده و از شما پرسيده که شما ترانه های مختلف و زيادی اعم از سياسی، اجتماعی و حتی شاد اجرا کرديد، چطور اينقدر کار شما تنوع داره؟

    خوشحالم که اين تنوع رو ديديد. من فکر می کنم که انسان در هر دوره از زندگی اش تغيير و تحول و رشد می کنه. اين انتخاب ها هم چون از روی احساس بوده در نتيجه پيرو همين مسأله، در کار تنوع به وجود آمده. موقع تين ايجری (نوجوانی) آهنگها شادتر هستن ولی هر چی بيشتر وارد جامعه ميشی و بيشتر با مسائل آشنا ميشی، طييعتاً طرز تفکر و ديدگاه تغيير می کنه. من هم دقيقاً احساساتم و انتخاب آهنگهام در اون زمان به هم مربوط بودن.

    نسا از اهواز ميگه که شما چرا ترانه های غمگين می خوانيد؟

    من اسمش رو غمگين نمی گذارم . من خودم غمگين بودن رو دوست ندارم و هميشه خواستم از غم فرار کنم و هميشه ميگم که غم مال باده گساران است ولی ديدگاه و احساس اون عزيز که اينطوری فکر ميکنه برای من محترمه، اما واقع گرايانه بخواهيم نگاه کنيم، واقعيت ها هم غم دارند و سخت هستند. من متأسفم که آهنگهام غمگين هستن ولی بين اين همه خواننده ای که شاد می خوانند اشکالی نداره که يکی هم غمگين بخونه.

    زهرا از تهران پرسيده که آقای داريوش شما تا به حال ترانه های مردمی خونديد اما آلبوم „معشوق همينجاست” کار بسيار موافقی بوده. آيا شما قصد داريد آهنگ ديگری با استفاده از شعرهای مولانا بخونيد؟

    بله حتماً. من قبلاً هم از شعر شاعرهای قديمی مثل حافظ و مولوی استفاده کرده بودم و اين آلبوم هم برای من جايگاه خوبی داره و تلاش ميکنم که با اين شکل و شمايل و با موزيک مدرن و اشعار شاعرهايی مثل مولوی آهنگهای ديگری هم بخونم.



    من البته در حال حاضر ۱۰ آهنگ ضبط شده دارم که گاهی حتی خودم هم دچار سر در گمی ميشم و بعضی ها حتی هيچوقت شنيده نمی شوند و به بايگانی می روند.

    چند تا از بچه ها پرسيدن که چرا هنوز آلبوم „صفر” بيرون نيومده و در قرنطينه هست؟

    بهزاد جان باید بگم دليلش به خاطر قراردادهايی هست که شاعر با شرکت تهيه آهنگ بسته است ولی اين اميد رو دارم که بعد از اين آلبومی که در تدارکش هستم به اسم „يار من” ، يک آلبوم عاشقانه هايی هست که من در طی ۱۵ سال جمع آوری کردمشون که وارد بازار کنم و بعد از اون حتماً آلبوم صفر رو که تقريباً آهنگهاش آماده هستن رو عرضه می کنيم.
    مسأله شرکت ها برای اينکه برای خواننده يا آهنگساز مشکل قانونی پيش نيايد هميشه وجود دارد.

    داريوش از تهران پرسيده که آلبوم „راه من” کی وارد بازار می شود؟

    فکر می کنم که تا آخر ماه سپتامبر اين آلبوم وارد بازار شود.

    فرزانه از يزد پرسيده که چرا آقای داريوش از جمع هنری خارج از ايران و بقيه هنرمندان دوری گزيده و انقدر گوشه نشين است؟

    در واقع چنين چيزی نيست که من از جمع هنری دوری کرده باشم، جامعه هنری ما در خارج از کشور کلاً از همديگه دور هستن. هر کسی متأسفانه دنبال مسائل و خط مشی خودشه. همه تک روی می کنند و کار تيمی در جمع ما خيلی نا موفق است. من اميدوارم يک موقعيتی پيش بياد که همه دور هم جمع بشيم چونکه من از انزوا خوشم نمياد.

    سعيد از مشهد در پيامی که برای بی بی سی فرستاده گفته که آيا شما می خواهيد با خواننده های جوان مثل افشين در آينده کنسرتی اجرا کنين؟

    اميدوار هستم. من دوست دارم با جوان ها کنسرت اجرا کنم چونکه من خودم هم اين دوره رو گذروندم. اينکه کسی مثل من که تجربه بيشتری داره با جوان هايی که تازه وارد اين کار شدند کنسرت مشترک اجرا کنن لازم هستش که زيبايی معنوی خودش رو داره و هم مؤثره. من هم صدای افشين و خودش رو بسيار دوست دارم و جوانی خودم رو به يادم مياره و اگر فرصتی پيش بياد با هر کدوم از جوانها مايلم که کار مشترکی انجام بدم.

    يه سؤال جالب هست که عادل از بغداد فرستاده و پرسيده که آيا اگر اوضاع بهتر شود آيا حاضريد برای ما در عراق بخوانيد؟

    من آرزو ميکنم که در اون سرزمين جنگ و کشتار نباشه . بله حتماً.

    شهريار عباسپور از اهواز گفته که آيا شما واقعاً می خواهيد تا آخر عمر در خارج از ايران بمانيد؟

    شهريار عزيز تو هم دعا کن. ما که در اين مدت خيلی مشتاق بازگشت بوديم.

    محمد شمسايی از تهران پرسيده که بزرگترين آرزوی شما چيه؟

    من همه جای دنيا می تونم برم به جز سرزمين خودم. آرزو دارم که بتوانم روزی در زير آسمان ايران برای مردم کشورم آواز بخوانم.

    يه سوال ديگه ای که صمد از کرمان پرسيده اينه که چرا هر حکومتی که به سر کار مياد با شما مخالف هست و مشکل داره، چه زمان شاه و چه امروز؟

    فکر می کنم که من با اونها مخالف هستم و علتش هم استبداد، محدوديت های اجتماعی، فشار بر مردم و آسيب هايی که هموطنانم می بينند است.

    محمد از نيريز پرسيده، چرا شما اغلب ويدئو کليپ نداريد و اونهايی هم که هستن خيلی کم هستن؟

    اين سوال رو خيلی از دوستان از من می پرسند، من راستش در رابطه با ويدئو کليپ آدم فقيری هستم چونکه هميشه تمام تلاشم رو می کنم که اصل مسأله يعنی صدای آهنگ درست و با کيفيت خوب باشد. گاهی هم پيش مياد که شخصيت آهنگ با ويدئو جور در نمياد به اين خاطر کمتر به کارگردان ها رجوع ميکنم، البته گاهی هم کارگردان شخصيت آهنگ رو عوض ميکنه. يکی از مشکلات من اين هست که کارگردان کليپ هم مثل شاعر بايد هماهنگی و همفکری با خواننده داشته باشد. متأسفانه معمولاً بين من و شاعر و کارگردان فاصله مکانی زيادی وجود داره، اين پراکندگی باعث شده که من در تهيه ويدئو برای آهنگهام کند بشم.

    تورينی پرسيده که آيا هنوز خودتون رو سياسی می دونيد و اگر بله، طرفدار کدوم گروه هستين؟

    چيزی که بايد بگم اينه که ما سياسی زندگی می کنيم. الان شرايط زمانی ما سياسی هست و غربت نشينی هم خود به نويی زندگی سياسی هست. من وابستگی به گروه يا شخص يا حزب خاصی ندارم و هيچ وقت هم نداشتم، به اين خاطر که گرايش ايدئولوژيک ندارم به جز اينکه آدم آزادی خواهی هستم و آزادی سرزمين و مردمم رو دوست دارم ببينم و الان زمان فرا ايدئولوژی هست برای رسيدن به خواسته های مردم و دمکراسی.

    آرمان شروان از اصفهان پرسيده که آيا موسيقی ايران بعد از انقلاب پيشرفت داشته؟

    موسيقی داخل ايران به اسارت کشيده شده. اوايل انقلاب که اصلاً ممنوع بود اما بر عکس فيلم رشد کرد. اما موسيقی با جوان هايی که هستن و استعدادهای زيادی که در اون سرزمين هست شديداً رشد کرده و شاهد صداهای خوب و موسيقی های خوب هستيم. هر چيزی که در سرزمين ما مانع شده، رشد زيادی کرده.

    الهام از سمنان می خواد بدونه که دختر شما بيتا چند سالش هست و چه می کنه؟

    بيتای من ده ساله هست و ديگه دختر بزرگی شده و با مادرش زندگی می کنه و البته هفته ای چند بار هم با هم در تماس هستيم.

    ياشار رحيمی از ياسوج گفته که زيبا ترين جمله زندگی شما چی هست؟

    زيباترين اين هست که کسی بگه دوستت دارم ولی دردناک ترين، کلمه زندان هست.

  4. 4 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  5. #3
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    چه بر سر ما آمده؟چه بر سر ما آمده؟

    با سپاس و درود به شما عزیزان،
    عارف لبنانی، جبـران خلیـل جبـران، با اشـاره به گـوشـه ای از فرهنگ
    ما، عیبجویـی را صـفت اختصاصـی و سـرشـت مـا ایـرانیان مـی نامد.

    چه بر سـر ما آمـده و به کـجا میرود این قوم تیپاخوردهء رنجـور؟
    کـه اگـر از نـسل سـیمرغیم و آشـیانه در بلندای کوه هـا داریـم، پـس چرا نمیتوانیم یا نمیخواهیم یا نمیدانیم چـگونه بال بیفشـانیم و پـرواز کنیم؟
    اینکه ما تن های تنهائیم واقعیت دارد ولی میتواند حقیقت نداشته باشد.

    بیائیم از شعار بگذریم و به شعور برسیم.
    بیائیم به افق روشن دوردستها بنگریم و راهی برای پیوستن به هم و پیوند دادن دیگران به یکدیگر پیش بگیریم. راهی که دیگران میبایست میرفتند، اما نرفتند و ما را نیمه راه رها کردند.
    بیائیم و ببینیم تـوانائی هـای هـر کـدام از مـا چـیـسـت و کـجـای ایـن راه ایستاده ایم. حال شما بگویید گره کدام یک از این صدها مشکل را میتوان با هم گشود؟

    داریوش اقبالی
    نمی خواهم نا اميد باشم...

    نمی خواهم نا اميد باشم... نمی خواهم نا اميد باشم که ما انسانهای خود محور، آزادی را به دار آويختيم. اين خانه، خانه ماست که در آتش ميسوزد و اين همان هموطنان ما هستند که ميسوزند تا زندگی کنند و زندگی ميکنند تا بسوزند.

    اينکه چرا هر روز از هم دورتر و دورتر می شويم، واقعيت دارد ولی ميتواند حقيقت نداشته باشد. اصولی ترين راه برای يکی شدن، از طريق پيوندهای انسانی و نيازهايمان با يکديگر است. می بايست عاقلانه فکر حل مشکلات کنونی باشيم، نه فکر شکست های گذشته و موفقيت های آينده. و خوشبخت ترين افراد کسانی هستند که فکر، انديشه، و اعمال خود را به چيزهايی غير از خوشبختی خود متوجه کرده اند.

    بياييد دنيا را بسازيم، نه با دنيا بسازیم.

    داريوش اقبالی


    با سپاس و درود به شما عزیزان،
    عارف لبنانی، جبـران خلیـل جبـران، با اشـاره به گـوشـه ای از فرهنگ
    ما، عیبجویـی را صـفت اختصاصـی و سـرشـت مـا ایـرانیان مـی نامد.

    چه بر سـر ما آمـده و به کـجا میرود این قوم تیپاخوردهء رنجـور؟
    کـه اگـر از نـسل سـیمرغیم و آشـیانه در بلندای کوه هـا داریـم، پـس چرا نمیتوانیم یا نمیخواهیم یا نمیدانیم چـگونه بال بیفشـانیم و پـرواز کنیم؟
    اینکه ما تن های تنهائیم واقعیت دارد ولی میتواند حقیقت نداشته باشد.

    بیائیم از شعار بگذریم و به شعور برسیم.
    بیائیم به افق روشن دوردستها بنگریم و راهی برای پیوستن به هم و پیوند دادن دیگران به یکدیگر پیش بگیریم. راهی که دیگران میبایست میرفتند، اما نرفتند و ما را نیمه راه رها کردند.
    بیائیم و ببینیم تـوانائی هـای هـر کـدام از مـا چـیـسـت و کـجـای ایـن راه ایستاده ایم. حال شما بگویید گره کدام یک از این صدها مشکل را میتوان با هم گشود؟

    داریوش اقبالی
    نمی خواهم نا اميد باشم...

    نمی خواهم نا اميد باشم... نمی خواهم نا اميد باشم که ما انسانهای خود محور، آزادی را به دار آويختيم. اين خانه، خانه ماست که در آتش ميسوزد و اين همان هموطنان ما هستند که ميسوزند تا زندگی کنند و زندگی ميکنند تا بسوزند.

    اينکه چرا هر روز از هم دورتر و دورتر می شويم، واقعيت دارد ولی ميتواند حقيقت نداشته باشد. اصولی ترين راه برای يکی شدن، از طريق پيوندهای انسانی و نيازهايمان با يکديگر است. می بايست عاقلانه فکر حل مشکلات کنونی باشيم، نه فکر شکست های گذشته و موفقيت های آينده. و خوشبخت ترين افراد کسانی هستند که فکر، انديشه، و اعمال خود را به چيزهايی غير از خوشبختی خود متوجه کرده اند.

    بياييد دنيا را بسازيم، نه با دنيا بسازیم.

    داريوش اقبالی






  6. 4 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  7. #4
    shbaharehs آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    286
    تاریخ عضویت
    Oct 2006
    نوشته ها
    1,024
    میانگین پست در روز
    0.16
    تشکر از پست
    1,714
    1,560 بار تشکر شده در 635 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 6/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ا پس داريوش واقعا معتاد بود؟ فكر ميكردم شايعست!
    مرسي
    خوابیدی بدون لالایی و قصه, بگیر اسوده بخواب بی درد و غصه...

  8. 3 کاربر برای این پست از shbaharehs تشکر کرده اند:


  9. #5
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!






    گفتگوی عارف محمدی با داریوش اقبالی، ایران جوان

    با وجودی كه من در زمينه مسايل و مشكلات اجتماعی جامعه ايرانی تورنتو گفتگوهايی با كارشناسان در زمينه‌های مختلف داشته‌ام، اما خوانندگان ايران‌جوان مرا بيشتر به عنوان تحليل‌گر فيلم می‌شناسند. به همين خاطر وقتی مرا در جايی غير از فضای سينما می‌بينند تعجب می كنند. به هر حال من تا جايی كه امكان داشته سعی كرده‌ام معضلات اجتماعی كه به نوعی با سينما در ارتباط بوده‌اند را چه با نقد فيلم‌های مربوطه و چه با گفتگو با كارشناسان مربوطه مطرح سازم. برای داريوش به عنوان خواننده‌ای كه نسبت به مسايل و معضلات و آسيب‌های اجتماعی بی‌تفاوت نيست احترام قائلم و علل اين گفتگو نيز يكی بخاطر فعاليت‌های مثبتی است كه اين اسطوره موسيقی پاپ در راه ترك اعتياد ايرانيان مبتلا به اين بلای نابود كننده كه خود سال ها در چنگال آن اسير بوده انجام می‌دهد. ديگر عشق و علاقه او به سينما كه تلاش هايی هم در اين راستا در دوران جوانی داشته و از سويی گرايش او به ادبيات عرفانی و ترويج آن در كارهايش می باشد كه در كل عواملی شدند تا گفتگويی خواندنی با اين خواننده محبوب نسل‌های ديروز و امروز داشته باشيم.

    هر كسی ممكن است كه رويايی داشته باشد كه بعدها به حقيقت بپيوندد. آيا داريوش از همان آغاز رويای خوانندگی را در سر داشته يا كاملاُ اتفاقی بوده است؟
    اگر بخواهم صادقانه جواب بدهم بايد بگويم كه خواننده شدن هدف من نبوده بلكه فكر می كنم خواننده متولد شدم (با خنده...). اين را از اين نظر عرض می‌كنم كه از بچگی شور و شوق خاصی به خواندن داشتم. وقتی به آن دوران برمی‌گردم، می‌بينم حركات يك بچه چهار يا پنج‌ ساله در ارتباط با موسيقی چه معنايی می‌تواند داشته باشد. اين كه يك بچه يواشكی به اتاق مهمانخانه برود، گرامافون را بگذارد و يك سری صفحه‌های سی‌و‌سه‌دور قديمی از رشيد بهبود‌اف را گوش كند و يا به عشق شنيدن ترانه پای راديو بنشيند. همه اين ها به نوعی آن انگيزه‌ها و شايد كشش‌هايی بوده كه مرا به اين سمت كشاند و به خاطر همين هميشه می‌گويم من خواننده متولد شدم (با خنده...) خوب از اين ها كه بگذريم عواملی مثل مسير كار، اتفاق، رابطه، همه اين ها باعث شدند كه وارد عالم خوانندگی به صورت حرفه‌ای بشوم.

    حتی شنيدم كه در سنين خيلی پايين روی صحنه ظاهر می‌شدی؟
    من از سن 9 سالگی روی صحنه می‌رفتم. در يازده‌ سالگی يك اركستر 7 يا 8 نفره داشتيم كه در جشن های مدرسه به اجرای برنامه می‌پرداختيم. برای همين معتقدم مسير، مرا به سوی حرفه‌ای شدن كشاند. به اصطلاح جوی كوچكی بود كه به دريا متصل شد.

    آيا خاطرتان هست كه چه زمانی برای اولين بار به صورت حرفه‌ای ترانه اجرا كرديد؟
    اولين بار به صورت حرفه‌ای در برنامه‌ای به نام „شش و هشت” كه توسط فرشيد رمزی تهيه می‌شد در تلويزيون ملی ايران با خوانندگانی مثل كيوان، افشين، نلی، ماسيس و اونيك به صورت گروهی اجرا داشتيم. اما اگر منظورتان اجرای زنده باشد، خاطرم است كه اولين بار در كاباره شكوفه نو در تهران و با يك اركستر حرفه‌ای آواز خواندم.

    در يكی از مجلات هفتگی مربوط به دهه 50 ايران، جمله‌ای گفته بوديد با اين مضمون „زمانی در آرزوی شهرت بودم و اينك در آرزوی گمنامی. زيرا آنان كه در جستجوی شهرت‌اند نمی‌دانند گمنامی چه موهبت بزرگی است.” مايلم بدانم كه امروز داريوش درباره اين جمله چطور می‌انديشد؟
    خوب اين جمله مربوط به دوران جوانی بوده. تصور كنيد كه آدم شناخته می‌شود، دور و برش را می‌گيرند و مثل يك شوك است. شايد در آن زمان برايم در آن محيط قرار گرفتن سخت بود ولی بعدها با گذشت سال ها اين مسأله با من عجين شده بود. آن زمان با مسايلی روبرو می‌شدم كه برايم تعجب‌آور بود. عده‌ای انتقاد می‌كردند كه آقا اين چه ترانه‌هايی است كه تو می‌خوانی... يكی می‌گفت: „اين بچه چه می‌گويد...” ، آن يكی تعريف می‌كرد، شخصی سرزنش می‌كرد و خلاصه مجموعه‌ای بود از واكنش های مردم. بالاخره دوران جوانی من بود و بالطبع هر جوانی كه تازه به شهرت می‌رسد با اين واكنش های مثبت و منفی روبرو می‌شود كه گاهی او را از آن چه شهرت ناميده می‌شود دلسرد می‌كند. ولی به نظر من شهرت و محبوبيت پديده‌ای است كه بايد از آن استفاده مثبت شود نه سوء‌استفاده.

    از آنجا كه گرايش اصلی من سينما است، می‌خواهم سوالاتی در اين زمينه بكنم. شما در اوج شهرت تلاش‌هايی هم در سينما انجام داديد. در فيلم‌هايی موسوم به فيلم‌های خياباني كه جزو سينمای بدنه‌ای ايران به حساب می‌آمدند با كارگردانانی مثل سيروس الوند و فرزان دلجو همكاری كرديد. آيا اين تلاش از سر عشق به سينما بود يا دليل ديگری داشت؟
    من سينما را بسيار دوست داشته و دارم. هنر بسيار ظريفی است. من نمی گويم كه فيلم بازی كردم، بلكه می‌گويم تجربه‌ای كردم. تلاشی كه وقتی دوباره برمی‌گردم و به كارهايم نگاه می‌كنم متوجه می‌شوم كه هنر بازيگری چه ظرافت‌هايی دارد و به اين هنر پخته‌تر نگاه می‌كنم. از طرف ديگر هم طبيعتا وقتی در ايران هنرمندی مشهور می‌شد تهيه‌كنندگان و سرمايه‌گذاران گيشه‌پسند برای صيد او تلاش می‌كردند و من هم جزو كسانی بودم كه صيد شدم (با خنده...) و در دو فيلم تجربه‌هايی کسب کردم كه بعدها متاسفانه به دلايلی ادامه پيدا نكرد. دوست داشتم با راهنمایی های يك معلم خوب در اين زمينه كارهای خوبی انجام دهم.

    يكی از فيلم‌هايی كه بازی كرديد „ياران” به كارگردانی فرزان دلجو و امير مجاهد بود. نكته جالب توجه اين است كه شما در اوج شهرت و محبوبيت ترانه فيلم را به فريدون فروغی واگذار كرديد. دليل آن چه بود؟
    عجب سوال ظريفی كرديد. اولين بار است كه از من سوالات خوبی می‌شود و من از شما به خاطر طرح اين سوالات ممنونم... واقعيت اين است كه در فيلم „ياران” قرار بود با فرزان دلجو همكاری داشته باشيم و اگر توجه كرده باشيد در آن فيلم من نقش زيادی ندارم. متاسفانه در آن زمان تجربه آن چنانی درباره سينما نداشتم و با من برخورد درستی نشد. آقايان فرزان دلجو و امير مجاهد در اين راستا به من كم‌لطفی كردند و قراردادمان كامل اجرا نشد، چرا كه طبق قرارداد مالی كه داشتيم بعد از اينكه 15 دقيقه از فيلم را پيش برديم من به دوستان گفتم حال بياييد قراردادمان را جلو ببريم و مسايل مالی را طبق قرارمان مشخص كنيم. نتيجه اين شد كه دوستان رفتند بدون اين كه پشت سرشان را نگاه كنند. با خودم گفتم: „خوب اين ها با من كار دارند، فيلمشان نيمه كاره است.” اما در كمال تعجب متوجه شدم كه آن ها بر اساس همان 15 دقيقه موجود داستان فيلم را عوض كردند تا ديگر به من احتياجی نباشد. خوب، از آن جا كه در زندگی به يك توازن اعتقاد دارم و طبيعت را قانون‌مدار می‌دانم، اين ماجرا مصادف شد با درگيری من با ساواك و رفتن من به زندان اوين كه همان شب فيلم „ياران” كه در سينما كاپری به نمايش درآمده بود از اكران پايين آورده شد و در واقع مفهوم آن ضرر برای تهيه‌كننده فيلم بود.

    برگرديم به بحث موسيقی پاپ. اين روزها صحبت از مرگ واژه در موسيقی پاپ ايران است. به عنوان خواننده‌ای كه واژه در ترانه‌هايت اهميت داشته و هيچ گاه در سال های فعاليت در غربت تن به بازار ابتذال و سطحی‌گرايی ندادی و راه هميشگی خود را ادامه دادی، در اين باره چه نظری داری؟
    به نظر من يك سيلی در راه است و شما نمی‌توانيد جلوی اين سيل را بگيريد. اين سيل همه چيز را در مسيرش با خود همراه می‌كند. تقليد بخشی از موسيقی فعلی ما شده است، نداشتن مرجعی كه تصويب كننده باشد خود مزيد علت شده است. چرا كه در آن زمان در ايران سازمانی بود كه نظارت و آثار را ارزشيابی می‌كرد. خوب حال در خارج از كشور تشكيلاتی كه وجود ندارد و در نتيجه خيلی از ترانه‌سراها و آهنگسازها كارهايی را انجام می‌دهند كه به سمت سطحی‌گرايی و ساده‌پسندی و به قول شما مرگ واژه كشيده می‌شود. ولی به نظر من با توجه به همه اين معضلات، هر نوع اثری جايگاه خاص خودش را دارد. داريوش شنونده خود را دارد و بايد با احترام و علاقه به آن ها مسير كارش را ادامه دهد.

    موسيقی ما در شرايط بحرانی به سر می‌برد و مثل خيلی چيزهای ديگر سرزمين ما به هم ريخته است. دليل مرگ واژه را بايد نوعی كم‌كاری دانست. در جايی كه از زبان شعر و موسيقی كه زبان برنده‌ای است و می‌شود از آن به عنوان ابزار سازنده استفاده كرد، از آن سوء‌استفاده می‌شود و واقعا نمی‌دانم كه اين جريان كی متوقف خواهد شد. در اين جا بايد به نقش رسانه‌های خارج از كشور اشاره كنم كه اين نوع موسيقی‌ها را به چه شكل تبليغ می‌كنند و اين كه چه نوع موسيقی‌ را بعد از چه نوع ديگری پخش می‌كنند و جايگاه هر كدام را چگونه قرار می‌دهند. چون ما سابق بر اين هم در كشورمان موسيقی‌های مختلفی مثل: كوچه بازاری، سنتی، پاپ و فولكور داشتيم اما هر كدام جايگاه خودشان را داشتند. فكر می‌كنم در حال حاضر رسانه‌ها بيشتر مروج ساده‌پسندی می‌باشند.

    من می‌خواهم روی اين نكته تاکيد كنم كه متاسفانه اين ساده‌پسندی به ابتذال كشيده شده. يعنی واژه‌هايی كه از فرهنگ لمپنيسم وارد موسيقی پاپ شده و جوان های امروز هم آن ها را ناخواسته به خاطر ريتمشان زمزمه می كنند، واژه‌هايی كه خيلی از روشنفكران و هنرمندان متعهد سال ها سعی كردند تا آثار آن را از ميان نسل‌های جديد پاك كنند اما با تاسف بسيار شاهد آنيم كه چه در سينمای داخل كشور و چه در موسيقی خارج از كشور كه پرمخاطب‌تر است، اين واژه‌های مبتذل دوباره ترويج و تبليغ می شود.
    اجتناب‌ناپذير است، هيچ كاری نمی‌شود كرد. اين جا مسأله مسئوليت هنرمند پيش می آيد، اين كه يك ترانه‌سرا، آهنگساز و يا خواننده به دنبال بازار روز نباشد. خوب، جوان هايی هستند كه با عشق و علاقه به سراغ اين هنر می آيند اما طعمه تعدادی از كمپانی‌های موسيقی می‌شوند كه به آن ها خط می دهند كه چه بخوانند و چه بكنند تا بازار بيشتری داشته باشد. به هر حال همان طور كه اشاره كردم باز هم هنرمندانی هستند كه تلاش می‌كنند تا در اين سيلاب نيافتند و به تعهد خود نسبت به موسيقی سالم پايبند باشند.

    من معتقدم خلاقيت زاييده درد است. اما آن گونه كه شعرا، ترانه‌سرايان و خوانندگان نامی و خلاق در آن زمان و در اوج تنگنا و محدوديت‌ها دست به خلق آثاری زدند كه هنوز هم جزو آثار ماندگار به حساب می‌آيند، حالا می‌بينيم كه همين افراد با اينكه در خارج از كشور با جنس ديگری از درد همراه هستند اما مثل گذشته نتوانستند آثار ماندگاری مثل آن دوره را خلق كنند يا حداقل به لحاظ كميت و كيفيت هم‌تراز آن ها قرار نگرفتند. اگر هم بخواهم اسم ببرم بايد به هنرمندان خلاقی چون شهيار قنبری، ايرج جنتی عطايی، اردلان سرافراز اشاره كنم. البته اين نظر شخصی من است و دوست دارم نظر شما را در اين باره بدانم.
    به نظرم با وقوع انقلاب، با جامعه‌ای روبرو شديم كه اغلب شاعران، آهنگسازان و خوانندگان آن كوچ كردند و پراكنده شدند و به همين خاطر از هم جدا افتادند. آن زمان اگر می‌خواستيم كاری انجام دهيم، دور هم جمع می‌شديم و چشم در چشم هم زندگی می‌كرديم، در روند خلق يك آهنگ مشاركت داشتيم و نظر همديگر را مطرح می كرديم. اما حالا يكی در اين كشور، ديگری در آن كشور، مثل زنجيری كه پاره شد و حلقه‌ها از هم جدا شده‌اند. نكته‌ای كه دوست دارم اشاره كنم اين است كه ما با باری از تشويش به خارج از كشور آمديم، يعنی از كشوری با فرهنگ و زبان متفاوت وارد يك سرزمين جديد شديم و بدون اين كه متوجه شويم ضربه‌های روحی زيادی خورديم اما عليرغم وجود اين روحيه مشوش می بايد كه سر پا می ايستاديم و زندگی می‌كرديم؛ آثار اين ترس و تشويش هنوز هم مشهود است. برای مثال شخصی را می‌شناسم كه اوايل انقلاب به خارج از كشور كوچ كرد و آدم بسيار متمولی هم است. ايشان از روز اول سعی كرد تا زندگی خود و خانواده را تأمين كند، حالا بعد از گذشت 25 يا 26 سال با اين كه اوضاع مالی بسيار خوبی دارد و تامين است باز هم همان حركت روزهای اول را انجام می دهد. يعنی آدمی نشده كه بگويد خوب من تلاشم را كردم و نتيجه هم گرفتم، حالا بنشينم و مدتی هم بدون تشويش و نگرانی زندگی كنم. به اعتقاد من اين بيماری تشويش و ترس از آينده در همه به نوعی به جا مانده است.

    اما برگردم به موضوعی كه مطرح كرديد. از ديدگاه من شعرای ما در بيشتر موارد كارهايشان را می‌كنند ولی اجرا كننده‌های خوب كم شده‌اند. يعنی ابزاری مثل آهنگ كه با آن كلام چفت و بست شود و جواب شعر را بدهد پيدا نمی‌شود. توجه داشته باشيد كه آهنگساز همان آهنگساز است، مضاف بر اين كه رشد و ديدگاهش هم بيش تر و وسيع تر شده اما آن زوج هنری كه انرژی لازم را به او بدهد نيست. يعنی همان قضيه كه گفتم كه در آن زمان آهنگساز و شاعر و خواننده دور هم جمع می‌شديم، يكی می‌گفت اينجای آهنگ را اين طور كن، ديگری می گفت اين طوری بهتر است و غيره...

    برای نمونه عرض كنم كه چندی پيش بعد از سال ها با ايرج جنتی عطايی در پاريس به مدت شش روز در كنار هم بوديم. در اين مدت مثل دو نفر كه همديگر را پيدا كرده باشند نشستيم و سيراب از موضوعات مختلف شديم و درد دل كرديم و در آخر متوجه شديم با چه كمبودهايی در اين پراكندگی مواجه هستيم. به هر حال آن سيل ساده‌پسندی و سطحی‌گرايی و يا آن چه كه شما ابتذال می‌ناميد جاری شده و برخی از هنرمندان خلاقی كه به آن ها اشاره كردی نظاره‌گر اين سيل هستند و با خود می‌انديشند كه چه فكر می‌كرديم و چه شد.

    با توجه به اين كه سال هاست در كنسرت هايت و در ميان ترانه‌هايی كه اجرا می كنی اشعار عرفانی را بازگو می‌كنی و حتی آلبومی هم به نام „رومی” منتشر كردی، مايلم نظرت را راجع به عرفان و تاثير آن بر زندگی و آثارت را برايمان مطرح كنی.
    عرفان نقبی در خود و يك بازنگری در خويشتن خويش است. بعد از پنجاه و پنج سال زندگی، مثل كوزه‌ای خرد شده هستم و به دنبال اينم كه تكه‌های شكسته را پيدا كنم و به خودم بچسبانم. عرفان دريای بيكرانی است و خوشا به سعادت كسی كه قطره‌ای از اين دريا نصيبش شود و با آن ديدگاه بتواند به زندگی نگاه كند. نمی‌خواهم بگويم كه مطالعه ندارم و يا با آن ناآشنا هستم. جای خوشبختی است كه رابطه زيبايی با خدای خودم دارم كه برايم بسيار باشكوه است و هميشه وجودش را در كنارم حس می‌كنم، با او راز و نياز می‌كنم، حرفم را با او در ميان می گذارم و مراقب من است. پس جريان زندگی را به او می سپارم و اين را بسيار باشكوه و زيبا می‌بينم و سعی می‌كنم كه مفيد باشم.

    در ميان عرفا آثار چه كسی بيشتر روی تو تاثيرگذار بوده است؟
    به مولانا خيلی ارادت دارم. با او ساده و روان ارتباط برقرار می‌كنم و وقتی به چند هزار بيتی كه حاصل كار اوست می انديشم می‌بينم كه تمامی در وصف انسانيت و خودشناسی می‌باشد. برای مثال وقتی می‌گويد: „بشنو از نی چون حكايت می‌كند / از جدايی ها شكايت می كند...” به اين اشاره دارد كه انسان از زمانی كه متولد می‌شود، از اصل خود جدا می‌شود و نبايد فراموش كند از كجا آمده و در جستجوی اين باشد كه به اصل خود بازگردد. ما ذره‌ای از يك مجموعه عظيم هستيم و ماموريتی داريم در عمری كه مثل يك حباب زودگذر است؛ پس دريابيم كه اين ماموريت چيست. به اعتقاد من دنيای عرفان شفا دهنده تمام دردها و مرحم همه زخم هاست، من راه های تاريكی را طی كردم و وقتی با عرفان آشنا شدم به دنيای باشكوهی پی بردم، دنيايی كه نه به مشروب، نه به قرص و مواد مخدر نياز دارد و چه دنيای عظيمی است. فقط بايد در آن تعمق كرد و ترس نداشت، همان گونه كه مولانا می‌فرمايد:

    از حادثه جهان و زاينده مترس / از هر چه رسد چون نيست پاينده، مترس
    اين يكدم عمر را غنيمت ميدان / بر رفته مينديش و ز آينده مترس

    اين ترس پديده‌ای است كه با انسان ها عجين شده و اگر آن را شناسايی كنند و از بين ببرند، زندگی شان آرام‌تر می‌شود. مردم اصولا در فرداها زندگی می‌كنند، غافل از اينكه زندگی همين لحظه‌هايی است كه در حال گذر است. من هميشه به اين می انديشم كه اين مال و منال دنيا، قصر و ماشين‌های گران قيمت و وسايل لوكس و غيره، اين ها متعلق به من و تو نيست. ماشين را دزد می‌زند و خانه آتش می‌گيرد؛ چيزی كه متعلق به توست، خانه درون توست. سعی كنيم خانه درون را آباد كنيم و با خود خودمان آشتی كنيم. به هر حال عرفان دريای بيكرانی است كه شايد خداوند قطره‌ای از آن را نصيب من كرده است.

    قصد داری كه در زمينه اشعار عرفانی فعاليت‌های ديگری انجام دهی؟ مثل همان آلبوم رومی كه به آن اشاره كرديم.
    بله. كماكان در حال خواندن اشعار مولانا هستم و در تلاشم كه با اشعار اين عارف بزرگ، نوعی مديتيشن در موسيقی ايجاد كنم. البته در رابطه با اشعار حافظ نيز قصد دارم كارهايی انجام دهم.

    افراد مشهور و محبوب همواره الگوی بسياری از جوان ها بوده و هستند و گرايش‌های اين افراد به هر سويی می‌تواند علاقمندانشان را نيز به آن سمت سوق دهد. برای مثال جوانی تعريف می‌كرد كه وقتی متوجه می‌شود كه بهروز وثوقی به تصوف گراييده است، با وجودی كه هيچ از اين عالم نمی دانسته، شروع به مطالعه در عرفان و تصوف می‌كند طوری كه می‌گويد مسير زندگی‌اش نيز به نوعی تغيير می‌كند. غرض اين كه ما چه بخواهيم و چه نخواهيم و چه قبول داشته باشيم يا نداشته باشيم، افرادی مثل خود شما كه در كار خودتان اسطوره شديد و طرفداران زيادی داريد می‌توانيد تاثيرات مثبتی روی جوان ها و در كل علاقمندانتان در تمام دنيا داشته باشيد و اين كه شما عرفان را راهگشای زندگی شخصی خودتان و نوری در تاريكی‌های مسيرتان می دانيد بالطبع می‌تواند خيلی از دوستدارانتان را نيز نسبت به اين مقوله كنجكاو سازد. اما در مسير عرفان و شناخت آن نيز مثل هر مسير ديگری دام هايی گذاشته شده و بسياری از اين دنيای پر رمز و راز دكانی برای سركيسه كردن شيفتگان ناآگاه باز كرده‌اند كه خيلی‌ها را از اين عالم معنوی دلسرد كرده است. شما در اين باره چه نظری داريد؟
    دقيقا برای همين است كه روی شناخت درست و پيروی از راهبران واقعی خيلی تاكيد شده است. ادبيات عرفانی ما سرشار از اندرزهای حكيمانه و انسان‌ساز می‌باشد و من هميشه در برنامه‌هايم به اين شعر زيبای عرفانی اشاره می‌كنم:

    گوهر خود را هويدا كن، كمال اين است و بس
    خويش را در خويش پيدا كن، كمال اين است و بس
    چند می‌گويی سخن از درد و عيب ديگران
    خويش را اول مداوا كن، كمال اين است و بس
    پند من بشنو بجز با نفس شوم بد سرشت
    با همه عالم مدارا كن، كمال اين است و بس
    چون بدست خويشتن بستی تو پای خويشتن
    هم به دست خويشتن باز كن، كمال اين است و بس

    به هر حال اين نفس چو بند است و شما همچو اسيريد. و به اعتقاد من اين عرفانست كه می تواند اين نفس را مداوا كرده و انسان ها را به گوهر واقعی خودشان بازگرداند. ما گاهی به دنبال قرص واليوم هستيم تا آرامش به دست بياوريم، اين قرص ها زخم موقت ما را مداوا می‌كند اما با زخم عميق چه كنيم. ما بايد به دنبال شاه كليدی برای درمان كلی باشيم كه اين شاه كليد، عرفان است.

    به عنوان كسی كه سال ها در دام اعتياد بودی و بالاخره با عزمی راسخ و تاثيرگذار دست به ترك اعتياد زدی، برای دوستداران و عاشقانت در سراسر دنيا كه با اين بلای ويرانگر روبرو هستند چه كاری انجام دادی و چطور تجربيات خودت را برای رهايی از اين دام به آن ها منتقل می‌سازی؟
    چهار سال است كه در زمينه آگاهی‌رسانی به معتادان برای ترك اعتياد تلاش می كنم. با برنامه‌های راديويی آغاز كردم، در حال حاضر يك برنامه تلويزيونی به نام „آينه” داريم كه هفته‌ای چهار ساعت از طريق تلويزيون های فارسی‌زبان ماهواره‌ای پخش می‌شود. در واقع ما يك سازمان غيرانتفاعی هستيم كه به غير از اين كه در زمينه آسيب‌های اجتماعی پيام‌رسانی می‌كنيم، به مستندسازی در اين زمينه نيز مشغول هستيم. خيلی‌ها از سراسر دنيا با ما تماس می‌گيرند و برای ترك اعتياد راهنمايی می‌خواهند و ما نيز به آن ها راه های مطلوب و موثر را پيشنهاد می‌كنيم و افراد را به هم مرتبط می‌سازيم. خوب، 35 سال برای مردم خواندم، حالا دوست دارم از اين طريق و با اين برنامه‌ها كمكی به مردم عزيزی كه مبتلا به اين بلاهای اجتماعی هستند بكنم. برای مثال دی‌وی‌دی‌هايی تهيه كرديم كه به طور رايگان برای درخواست‌كنندگان می فرستيم. برای مثال مادری تماس گرفته بود و می گفت به دنبال راهی برای ترك اعتياد فرزندش می‌باشد و می‌خواهد بداند كه چگونه بايد با او برخورد كند، كه ما بلافاصله اطلاعات لازم را به او داديم. در اين رابطه با افراد مختلفی در ايران و خارج از ايران و بخصوص متخصصان و كارشناسان آسيب‌های اجتماعی همكاری داريم و در اين راستا سمينارهايی را در كشورهای مختلف برگزار می‌كنيم و سعی می‌كنيم گوشه‌ای از اين زخم ها را مرهم بگذاريم.

    ما در دوره‌ای از بی تفاوتی به سر می‌بريم، در جامعه‌ای كه هر كس مسئوليت را به گردن ديگری می‌اندازد. بيشترشان می‌گويند: „آقا من كه معتاد نيستم يا بچه من كه معتاد نيست. من چرا بايد خودم را درگير اين امور كنم؟” هنوز فعاليت تشكيلاتی را ياد نگرفته‌ايم، در عوض استاد تخطئه و خرابكاری هستيم. چهار سال است كه با بودجه خودم و ديگر دوستان دارم در اين زمينه فعاليت می‌كنم. ما با عشق و علاقه دست به دست هم داديم و زمان گذاشتيم تا فعاليت اين سازمان غيرانتفاعی را گسترش بدهيم. حتما اطلاع داريد كه سازمان غيرانتفاعی زير ذره‌بين دولت است، من در اين راه لباس زره به تن كردم و از هيچ چيز ابايی ندارم. به قول معروف: „آن كه حسابش پاك است، از محاسبه چه باك است.” من با پديده فرهنگی ترور شخصيت بيگانه نيستم؛ پس توجهی به حرف ها و حديث‌هايی كه در اين رابطه به من و كارهايم نسبت بدهند، نخواهم داشت. من اگر بتوانم حتی دو نفر را نجات بدهم، خدمتم را كرده‌ام. اما سازمان غيرانتفاعی احتياج به سوخت برای حركت دارد، افراد می‌توانند به طرق مختلف به اين سازمان كمك كنند. بعضی ها كمك‌های مالی می‌كنند، تعدادی هم می‌توانند از طريق توانايی‌های خودشان موثر باشند. برای مثال يكی می‌گويد من دكتر هستم و در نيوجرسی زندگی می‌كنم، شما بيماران را در اين شهر به من معرفی كنيد و من داروی آن ها را به طور رايگان در اختيارشان می‌گذارم. ما يك تيم تقريبا چهل نفره هستيم كه دور هم فعاليت می‌كنيم، به كشورهای ديگر می‌رويم و سمينار تشكيل می دهيم. من در اين راه چشمداشتی ندارم و از كسی هم صدقه نمی‌خواهم. 35 سال برای مردم خوانده‌ام، حالا می‌خواهم بدانم چقدر نزد مردم اعتبار دارم.

    من می‌دانم كه در جوی از بی‌اعتمادی زندگی می‌كنيم، چرا كه خيلی‌ها آمدند و با شعارهايی كه دادند از اعتماد مردم سوء‌استفاده كردند. گرفتند و كلاهبرداری كردند و اين جو بی‌اعتمادی را به وجود آوردند. اما من ادب از بی‌ادبان آموختم، جهت من مشخص است و اگر سرعتم كم است اهميتی ندارد؛ به هر حال در اين مسير در حركت هستم. پس از آن دسته آدم های خود محور، عيب‌جو، پرمدعا، پرگو و پرتوقع می‌خواهم كه سنگ‌اندازی نكنند و بگذارند ما كارمان را انجام دهيم. در شرايط فعلی خواندن مرا ارضا نمی‌كند، اما تلاشی كه برای كمك به مبتلايان آسيب‌های اجتماعی می‌كنم مرا ارضا می‌كند. مردم با همدلی و همزبانی می‌توانند اعتياد كه مادر آسيب‌های اجتماعی چون فقر و فحشا است را ريشه‌كن كنند. اين دردها را دردهای خودشان بدانند و از انكار اين دردها دوری كنند.

    تا به حال استقبال مردم از برنامه‌های شما در جهت ترك اعتياد چطور بوده است؟
    من توصيه می‌كنم شما يك تحقيقی در مورد برنامه‌های ما انجام بدهيد. برای مثال برنامه آينه كه از تلويزيون NITV پخش می شود و از اينترنت هم می‌توانيد ببينيد، از برنامه‌هايی است كه با استقبال خوب مردم مواجه بوده و ما آرزو داريم كه از اين طريق مثمر ثمر باشيم و بتوانيم جوامع بين‌المللی را نسبت به اين مسايل آگاه كنيم.

    من آدرس سه تارنما (وب‌سايت) را هم در اين رابطه به شما می‌دهم كه اميدوارم مردم عزيزمان با مراجعه به آن ها اطلاعات لازم در مورد فعاليت‌های ما را به دست بياورند:
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    از اين كه دعوت مرا برای اين گفتگو با متانت تمام پذيرفتی تشكر می‌كنم.
    من هم از خوانندگان نشريه شما و ديگر عزيزانی كه مرا ياری می‌كنند سپاسگزارم.

  10. 4 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  11. #6
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]





    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    متن سخنانم در گردهمایی سالانهء سازمان ! SHARE را با شما در میان می گذارم:


    "با سلام و تشکر از سازمان ! SHARE،

    از دیدگاه من مواد مخدر یکی از ویران کننده ترین و خطرناک ترین اسلحه ها و بزرگترین مشکل جامعهء بشری است، که هیج مرز و بومی نمی شناسد و به اعتقاد من اعتیاد مادر آسیب های اجتماعی می باشد. چرا که زمینهء آمادگی به درگیر شدن و تخریب دیگر آسیب ها، مثل افسردگی، طلاق، دختران فراری، فقر، فحشا، خودکشی، کودکان خیابانی و مشکل پناهندگی را تشدید می کند و هیج انسانی در این کرهء خاکی از هیولای اعتیاد و یا اثرات آن مصون نمی باشد.

    با اینکه می دانید مسئلهء مواد مخدر در دنیا تابع ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی است، و تحلیل گران درآمد حاصله از آن را با نفت و اسلحه در یک ردیف می دانند. ما نه فقط از بیان و گفتن واقعیات جامعه می ترسیم، از شنیدن آن نیز وحشت می کنیم.

    اعتیاد، ایدز و دیگر آسیب ها واقعیت جامعهء ماست، که می تواند حقیقت نداشته باشد، ولی فاجعه زمانی اتفاق می افتد که ما آنرا انکار کنیم.
    بیاییم قبل از رشد بیشتر این فجایع با انقلابی که نیاز به اعتقاد و همدلی تمام افراد جامعه دارد، با همکاری و دعوت از تمام سازمان های فعال دور دنیا، بدور از مسائل سیاسی و مذهبی، با سم زدائی نه فقط مواد مخدر، بلکه سم زدائی فکری، تعصب، انکار، توهم و وحشت، در کنار هم به مبارزه با این هیولای اجتماعی که انسانها را اسیر خود می کند و آزادی شان را می گیرد، مبارزه کنیم.

    من مدت 27 سال است که از سرزمین زیبا و ثروتمند خود، چه از نظر مادی و چه معنوی، به اینجا کوچ کرده ام. متأسفانه بی توجهی، ناآگاهی و پنهانکاری مسئولین، و از طرفی بخاطر ساختار سیاسی مملکتم، آمار رشد اعتیاد در این 27 سال از 3% به 63% رسیده، و طبق آخرین آمار بیش از 32 میلیون نفر از 70 میلیون جمعیت کشورم درگیر بیماری اعتیاد هستند، که رشد آن 3 برابر رشد جمعیت است. به نظر من، اگر سازمان های بین المللی و حقوق بشر توجه و اقدامی قاطعانه در این مورد نکنند، این بیماری همچنان به پیشرفت خود در جهت نابودی جامعه ادامه خواهد داد و گریبان نسل های آینده را نیز خواهد گرفت.

    یکی دیگر از آسیب هایی که کشورهای دنیا را تهدید میکند که ما هم به نوعی درد و رنج آن را لمس کرده ایم، هجوم پناهندگانی است که خواسته یا ناخواسته کشورشان را ترک کرده اند. از سرزمین من سالی بیش از 190 هزار نفر به کشورهای مختلف پناهنده می شوند و نقض کنوانسیون ژنو 1951 از طرف دولت ها باعث گردیده که فرزندان پناهندگان در معرض آسیب هایی مثل افسردگی، فرار از خانه و اعتیاد قرار گیرند.

    چون اعتیاد یک بیماری تکرار، انکار و پنهانکاری است، و آنهایی که از این بیماری درد و رنج می کشند، و زندگی می کنند تا بسوزند و می سوزند تا زندگی کنند، ما می بایست با آگاهی دادن و با پیام امید و پیشگیری برای فرزندان آینده، پلی باشیم که کارسازترین و با صرفه ترین راه مبارزه است.
    با استفاده از نقش رسانه های همگانی، نه بصورت مقطعی و موقت بلکه بطور مرتب و تکرار پیام رسانی، چهرهء واقعی این بیماری را برای مردم آشکار کنیم.

    ماهیت حرفهء اصلی من در برگیرندهء سفرهای متعدد به دور دنیاست. از این رو تصمیم گرفتم این موقعیت برای اشاعهء پیام امید، آگاهی و راهکارهای پیشگیری را با برگزاری سمینارها، و با دعوت از متخصصین در همهء زمینه ها فراهم کنم. در این راستا، مدت 3 سال است که از طریق برنامه های آموزشی که از رادیو و تلویزیون های سراسری پخش می گردد، با استفاده از سه اصول آگاهی رسانی، مبارزه و پیشگیری، به مبارزه با آسیب هایی که بخصوص جوانان و نسل آینده را گریبانگیر است، بعد گسترده تری بدهم.

    حاصل تجربهء سفرهای حرفه ای من رسیدن به این اصل دردناک است که نه تنها هموطنانم در داخل، بلکه اکثر آنان که درد و رنج پناهندگی را در سراسر دنیا منجمله در کشورهایی که خود مدعی حقوق بشرند، می کشند، از آسیب های اجتماعی مصون نیستند، و این نیاز مبرم به توجه سازمان حقوق بشر را تشدید می کند.

    در اینجا مایلم طرحی را پیشنهاد کنم که بر اساس آن سازمانی بین المللی برای مبارزه ای علمی و سازنده با بیماری اعتیاد در سطحی جهانی تأسیس گردد، و هنرمندانی که خود را در مقابل جامعه و بشریت مسئول می دانند، با بهره گیری از رابطهء عاطفی و عشق بین هنر و هنرمند و مردم، در راه آگاهی، مبارزه و پیشگیری از این درد و رنج خانمان سوز جهانی همصدا شوند، و در کنار هم با همدلی در این هدف مقدس همگام باشند.

    با سپاس و تشکر مجدد."

  12. 3 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  13. #7
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    چکیده ای از سخنانم در دیداری با هموطنان پناهنده در بلژیک را با شما هم در میان میگذارم، شاید بتوانیم در کنار هم راهکاری سازنده برای مشکلاتمان پیدا کنیم:


    „اصلأ نمی خواهم از دید منفی به مسائل نگاه کنم، میخواهم این آغاز یک حرکتی باشد. شاید بتوانیم بدون وابستگی، بعنوان یک انسان در کنار هم باشیم تا مشکلاتمان حل شود. مشکلات همیشه هستند و به شکل های مختلف خودشان را نشان می دهند و متأسفانه آدمی را مستأصل میکنند و گاهی هم از پا در می آورند. اگر نیاز داریم، بیاییم و از آن پردهء انکار بیاییم بیرون و فریاد بزنیم” من کمک می خواهم". ما بخاطر غرورهایمان بعضی مواقع خودمان را شکنجه میدهیم.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]




    این تجمع را خیلی ها دوست ندارند، خیلی ها باعث شدند ما از هم پراکنده باشیم و نتوانیم دور هم بنشینیم و در کنار هم باشیم. چرا که جو بی اعتمادی بوجود آمده، چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی. البته در این میان مسئله بچه ها خیلی مهم تر است. ما همیشه میگوییم پیشگیری مهمتر از درمان است، پیشگیری باعث میشود بچه ها بدانند اعتیاد یعنی چی، فرار از منزل یعنی چی، فحشاء یعنی چی، بچه هایمان بفهمند معنی پناهندگی یعنی چی...

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    ما قربانیانی هستیم که امروز برای بقای خود تلاش میکنیم، ولی بچه های ما چه گناهی کردند؟ بیاییم برای فرزندانمان هم که شده در کنار یکدیگر باشیم. یکی از اهداف من و دوستانم به ثبت رساندن پاره ای از تاریخ غربت نشینی ما ایرانیان است که فرزندان ما چگونه تفکری داشتند؟ بچه های ما به چه می اندیشند؟ بچه های ما از چه آزار دیدند که ما متوجه نبودیم؟ فرزندان ما نیازشان چه بوده؟
    همه راجع به همبستگی صحبت میکنیم، شعار میدهیم، ولی هنوز معنی آن را نمیدانیم. ما ایرانی ها همه چیز را میدانیم، اما هیچ چیز نمی دانیم و راجع به هر مسئله ای اظهار نظر میکنیم.
    ولی من یاد گرفتم که دیگر گوش بدهم، نگویم چیزی میدانم. من هنوز چیزی نمیدانم ولی این را میدانم که انسان هستم و نیازهای عاطفی من بسیار زیاد است و دردهای بسیاری دارم. من هنوز چیزی نمیدانم، من می خواهم از هموطنانم چیزی یاد بگیرم. یک کلمه از این نازنین، یک کلمه از آن نازنین..."

    و یک کلمه هم از تو نازنین.
    چون این زخم ها متعلق به ملت ماست.

    داریوش اقبالی

  14. 3 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  15. #8
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    با سپاس و درود به شما عزیزان،
    عارف لبنانی، جبـران خلیـل جبـران، با اشـاره به گـوشـه ای از فرهنگ
    ما، عیبجویـی را صـفت اختصاصـی و سـرشـت مـا ایـرانیان مـی نامد.

    چه بر سـر ما آمـده و به کـجا میرود این قوم تیپاخوردهء رنجـور؟
    کـه اگـر از نـسل سـیمرغیم و آشـیانه در بلندای کوه هـا داریـم، پـس چرا نمیتوانیم یا نمیخواهیم یا نمیدانیم چـگونه بال بیفشـانیم و پـرواز کنیم؟
    اینکه ما تن های تنهائیم واقعیت دارد ولی میتواند حقیقت نداشته باشد.

    بیائیم از شعار بگذریم و به شعور برسیم.
    بیائیم به افق روشن دوردستها بنگریم و راهی برای پیوستن به هم و پیوند دادن دیگران به یکدیگر پیش بگیریم. راهی که دیگران میبایست میرفتند، اما نرفتند و ما را نیمه راه رها کردند.
    بیائیم و ببینیم تـوانائی هـای هـر کـدام از مـا چـیـسـت و کـجـای ایـن راه ایستاده ایم. حال شما بگویید گره کدام یک از این صدها مشکل را میتوان با هم گشود؟

    داریوش اقبالی

  16. 3 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  17. #9
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض چرا (ساواک)داریوش را دستگیر و روانه زندان کرد؟! «


    0 Not allowed! Not allowed!
    خواندن ترانه های سیاسی علت دستگیری داریوش بود...

    ((داریوش)) خواننده رادیوتلویزیون ملی ایران تنهاخواننده ای بود که در رژیم گذشته دستگیر ومدت بیش ازیکسال رادر زندان سیاسی گذراند. داریوش درسالهای گذشته محبوبترین خواننده جوان ایران بود وپس ازآنکه روش ترانه خوانی خود راعوض کردوبه خواندن ترانه های سیاسی پرداخت از شرکت او در برنامه های رادیو تلویزیونی ممانعت کرده وتامدت هااجازه فعالیت دررادیو تلویزیون را به او نمیدادند. پس ازجلوگیری ازشرکت داریوش دربرنامه های رادیو تلویزیون فروش نوارهای کاست وی به طرز سرسام آوری بالا رفت وداریوش باهمکاری گروهی از شعرای جوان واهنگسازان هنرمندبه خواندن ترانه هایی با تم سیاسی پرداخت که معروفترین آن ترانه ((بوی گندم)) بود. یکی از نزدیکان داریوش در اینمورد به خبرنگار ما اظهارداشت که ساواک به دلیل آنکه ازمحبوبیت وشهرت زیاد داریوش به وحشت افتاده بود به جرم واهی وساختگی او را دستگیر و روانه زندان کرد(همونی که هممون میدونیم و یک منقل و وافور به داریوش آویزون کردندو به جرم ساختگی اعتیاد به زندان انداختنش). ودر غیاب وی خواننده دیگری را سعی کردند بجای اومطرح نمایند اما داریوش همچنان شهرت ومحبوبیت خود راحفظ کردوزندان رفتن اوموجب محبوبیت بیشترش شد. علت دستگیری داریوش سوای فعالیتهای او در خواندن ترانه های سیاسی خود داری وی از خواندن ترانه ای در وصف شاه بوده است. میگویند یکبارهنگامیکه ترانه ای را برای او(شاه) به تلویزیون میدهند ازگروهی ازخوانندگان ازجمله داریوش دعوت میشود تا برای خواندن این ترانه در استودیوی ضبط حاضر شوند. داریوش هنگامیکه به تلویزیون می آید ومتوجه میشود شعردروصف ومدح شاه سابق وفرح میباشد ازاجرای آن خودداری میکند واستودیوی تلویزیون را ترک مینماید (عجب دل و جگری فدای اون دل و جگرت) که به محض ترک ساختمان تلویزیون ساعتی بعد اورا در محل مسکونی اش دستگیر و جرم او را خلاف جلوه داده و در مطبوعات منعکس مینمایند. داریوش بیش از یک سال را دربدترین شرایط درزندان سیاسی گذراند ورژیم ناچار شد به خاطر محبوبیت او وتوجه زیاد مردم وی را آزادنماید. دراین مورد نیز یکی ازدوستان داریوش خاطره جالبی دارد و میگوید:هنگامیکه داریوش را با اتومبیل از زندان بیرون آوردند ودر خیابان رها کردند چند هزار تومان پول همراه داشت زیرادرموقع دستگیری این پول ها راهمراه با وسائل شخصی دیگردرزندان نگه داشته وپس از آزادی به او داده بودند. درخیابان شخص مستمندی به داریوش مراجعه میکند و تقاضای چندریال مینماید وداریوش همه آن پولها را به او میدهد! داریوش در این مورد میگوید تا چند چهارراه آن پیرمرد مستمند دنبال من می آمد ومیگفت آقا این پولها برای من زیاد است بیائید آنهاراپس بگیرید...

    ۵-جرات وجسارتی که تو کارش داشته:واقعا این دل و جگر زیاد داریوش یکی از دلایل مهم محبوبیتش بوده ونشون داده که هیچ موقع از هیچ رده و شخصیتی از جامعه هیچ ابا و ترسی نداشته و با جسارت خاصی که داشته اومده و حرفشو زده هرچند که خیلی مواقع درد سرهایی هم براش بوجود آورد ولی هیچ موقع پا پس نذاشت. مثلا تو مصاحبه ای که فرزان دلجو با داریوش داشت ازش پرسید که: من شنیدم یه روز که شما تویکی از کلابهای معروف که برنامه داشتی و گویا اشرف (خواهر شاه) دراونجا هم حضور داشته و زمانی که برنامه تو تموم میشه و میخواستی بری گویا ازت میخواد که برنامه رو ادامه بدی و شما امتناع کردی وگفتی که من اختیارم دست خودمه که باعث به زندان افتادن تو هم شد. هرچند که داریوش بازم مثل همیشه از جواب دادن طفره رفت و فرزان دلجو رو یه جورایی پیچوند وگفت که:شاید اون داریوش یه داریوشه دیگه بوده (با خنده) ولی منم همچین چیزی رو شنیدم وشایدم ایشون اون شب اونجا حضور داشتند ولی اینکه بخوام صحه کامل بذارم نه. البته ما هم اون موقعها جوون بودیم و غرور های جوانی خاص خودمون رو داشتیم. یکی از دلایلی که من واقعا داریوش رو دوست دارم همین جرات بیش از حدش بوده که تو کمتر کسی میشه پیدا کرد.
    ۶-حفظ تیمی که باهاش کار میکرده:همانطور که در کارنامه هنری داریوش میبینیم وی از شاعرهاوآهنگسازانی استفاده کرده که طرز فکرشون مثل خود داریوش بوده و هنوزم که هنوزه داره با اونا همکاری میکنه. امثال ایرج جنتی عطایی-اردلان سرفراز-شهیار قنبری-فرید زولاند-مرحوم بابک بیات. البته ناگفته نماند که در این بین شاعران و آهنگسازان دیگری هم با داریوش همکاری داشته اند ولی عمده کارهای داریوش روهمین چند نفر خاص همکاری کرده اند. البته داریوش میگه که برای من مهم نیست که شعر رو کی میگه مهم اینه که شعر زیبا باشه و پیامی هم داشته باشه. راست میگه مثلا شعر لب دریا رو مریم حیدرزاده گفته ومیبینیم که چقدرهم زیباست وداریوش هم مثل همیشه به زیبایی هرچه تمامتر اجرا کرده. یادمه موقعی که داریوش گفت که داره با مریم حیدر زاده همکاری میکنه همه انتقاد کردند یکیش خود من و میگفتم آخه بابا این چه کاریه داره میکنه. اردلان و ایرج کجا این کجا. درسته که به پای اونا نمیرسه ولی در حد خودش واقعا تواناست و شعر زیبایی هم گفته ومن اینو فهمیدم که نباید عجله کرد چون خود داریوش بهتر از همه میدونه که چی رو بخونه و چی رو نخونه وبه اصطلاح خودش میدونه که چه کاری رو باید انجام بده.



    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  18. 3 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  19. #10
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خاطرات شنیدنی ترانه ی بوی خوب گندم از زبان گرم „شهیار قنبری” «
    براي ضبط بوي خوب گندم شش ماه به „استوديو بل” مي رفتيم . ترانه يي پر حادثه بود . آدم خرافاتي مي تواند بگويد : نحس بود ! يك شب پاي „حسن زندي” در جوي خيابان گير كرد و شكست. آن شب قرار بود صداي باران اخر ترانه را ضبط كنيم . وحسن بخت برگشته „باران ساز” ما بود. آن شب در دويست سيصد متري خانه ي واروژان با اتومبيلي كه در گوشه ي خيابان كز كرده بود برخورد كردم و زخم برداشتم . نمي دانم چگونه پيش آمد . مي دانم كه درداور بود . از چهره ام خون مي چكيد . به شيشه زدم . پنجره را گشود . ترسيده بود . در را دير باز كرد . دور خود مي چرخيد و نمي دانست بايد از كجا آغاز كند ! وقتي مرا به خانه برد روزنامه هايش را بر زمين پهن كرد تا از خون من رنگ بگيرند . آنگاه مرا به نزديكترين بيمارستان رساند . بيمارستاني كه خود واروژان در ان جان داد . اين اما آخرين حادثه نبود . پس از ان دو بار به هنگام فروش صفخه ي بوي خوب گندم در صفحه فروشي „ديسكو” ماموران (آقايان مهندسان !)
    هجوم اوردند ودم و دستگاه ما را جمع كردند و مغازه را به دليل گران فروشي بستند ! ما صفحه را براي مردم امضاء مي كرديم . براي نخستين بار در تاريخ ترانه .

    [[/
    [آخرين حادثه ي بوي خوب گندم اما دستگيري من و داريوش بود . در فصل بازي هاي اسيايي تهران . شهريور ماه بود . من در خانه ي مادر بزرگم بودم كه „مهندس فرامرزي” نامي به همراه ماموري ديگر اسلحه به دست وارد شدند و مرا با خود به „اوين” بردند . چشم بسته ! شب اول كه در سلول انفرادي گذشت شب غم انگيزي بود . شب مرگ رويا بود . روز بعد از نشانه هايي كه پيش رو بود دانستم كه تنها نيستم . و وقتي به سلول عمومي رفتم در بخش وسط در سلول شماره 8 ايرج جنتي عطايي را يافتم . گوشه ي سلول ترس خورده وتنها . راستي ما چرا آنجا بوديم ؟ ما كه فقط ترانه مي نوشتيم، نه تفنگ داشتيم، نه فشنگ . ما يك بغل اواز داشتيم واينك انجا در سلولي گرفتار امده بوديم . به جرم نوشتن ! ايرج مدام از من مي پرسيد : آيا هنرمندان براي نجات ما كاري خواهند كرد ؟ و من كه دوباره طنزم را بازيافته بودم به شوخي گفتم : به ستارگان اميدي نيست. هركس به دنبال كسب خويش است و ما هم گرفتار چند آواز !]


    داريوش„دستگير شده بود . من در انتظار بازجو بودم كه صداي داريوش را شنيدم : آقا اين دمپايي براي من كوچك است. آزارم مي دهد ! خنده ام گرفت. خواستم سرم را برگردانم تا او را ببينم . صداي سرباز از پشت سر برخاست كه : برنگرد ! پس ديوار سپيد اسارتگاه را به جاي داريوش تماشا كردم ! به زور ! داريوش تماشايي تر بود . چندي بعد ايرج را مرخص كردند . چند هفته بعد هم مرا . روزي تلفن زدند كه براي آزادي داريوش بايد ترانه بنويسم . ترانه يي نوشتم درباب عشق به سرزمين كه به دردشان نخورد .” دادرس„نامي كه از قرار مرد شماره 2 اوين بود در تلفن با صدايي تلخ به من گفت : چريكي هم كه بانك مي زند و دشمن ملت است مثل ترانه ي شما خاكش را دوست دارد . من مي خواستم ترانه يي براي آنچه روي خاك است بنويسي در ستايش نظام و نه خاك ! گفتم : من سرود نمي نويسم . يعني بلد نيستم . اگرهم بنويسم بد مي نويسم . دادرس ديگر چيزي نگفت و پس از ان هم ديگر تلفن نكرد . اما دو ترانه از ايرج بهنامهاي” رسول رستاخيز„و” طلايه دار" با موسيقي بابك بيات اجرا شد وانگاه داريوش از زندان بيرون آمد وان دو ترانه را به زيبايي اجرا كرد .
    اين آخرين بلاي بوي خوب گندم بود .
    ویرایش توسط Leon : Monday 24 December 2007 در ساعت 11:02 AM

  20. 3 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  21. #11
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آلبوم 'راه من' داریوش

    بهزاد بلور


    هفته گذشته کنسرتهای تابستانی داریوش با کنسرت لندن و منچستر به آخر رسید.



    داریوش در این کنسرتها با بد شانسی هائی هم روبرو شد! پروازش به نروژ سه بار با نقص فنی روبرو شد و کنسرت به شب دیگر موکول شد.
    پذیرائی تماشاچیان ایرانی در لندن بسیار گرم بود. چند بار روی صحنه آمدند تا چند ثانیه ای داریوش رو در آغوش بگیرن.
    هنرمندی هم مجسمه نیم تنه ای داریوش رو ساخته بود که در کنسرت دست به دست گشت و خود داریوش اون رو امضا کرد و به سازنده اش پس داد.

    داریوش در حال امضا کردن مجسمه خودش!

    شب پر خاطره ای بود، بخصوص که جمعیت زیادی برای دیدن یک خواننده در لندن جمع شدن که در یکسال گذشته بی سابقه بوده.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    بهزاد: شما رو توی لندن ديديم. جمعيت ايرانی خارج از کشور عادت کردن کنسرت هايی رو برن که بيشتر از يک خواننده در اون باشه، اما می خواستم تبريک بگم به خاطر کنسرت لندن شما که با تعجب ديدم سالن پر از جمعيت بود و شما اجرای گرمی هم داشتين.
    بله. کنسرت هايی که من در چند کشور مختلف داشتم، هر کدوم فضای مخصوص خودش رو داشت. لندن هم هميشه برای من يک جايگاه خوبی بوده و خوشحالم که برنامه مناسبی اجرا شد. مردم هم استقبال کردند و من هم ازشون ممنونم.

    عکس روی جلد آلبوم راه من
    آهنگهای آلبوم جدیدتون „راه من” رو هم با مردم هم آواز شدید! اینو می گم چون گاهی صدای مردم از شما بلندتر بود!
    بله این یکی از آلبومهای قوی من هستش. آهنگهای آلبوم از کارهای فرید زلاند وشعرها از ايرج جنتی عطایی و اردلان سرفراز و شهیار قنبری هست.
    آهنگ „راه من” هم جنجال برانگیز شد، البته نه از نوع جنجالهای سیاسی اجتماعی داریوشی که ما بهش عادت داریم بلکه بیشتر یک سو تفاهم ایجاد شد. اینکه شما همون ترانه ای رو خوندین که آقای ابی سالها قبل در استودیو ضبط کرده بودن، حرفهای زیادی رو مطرح کرد.
    من جنجال های پیرامون آلبوم راه من را شنیدم و واقعا ازهرنظر که فکر کنید خیلی متاثر شدم. نباید این اتفاقها می افتاد. در بعضی از وبلاگها یکسری اظهار نظرهایی میشه که در شرایط کنونی پیامهای خوبی نیست.
    برنامه های تلویزیونی، وبلاگها و وب سایتها در اين مورد، همه بنظر من یکجور سوءاستفاده از تکنولوژی بود. زبان خشم، خشم می یاره و زبان محبت، محبت ومن خیلی از صحبتهائی که شد دل آزرده شدم.
    در سالیان گذشته خود من خیلی از آهنگها را بصورت تمرینی اجرا کردم که دوستان دیگه هم بعدا دوباره اجرا کردند. بعضی از آهنگها را چهار نفر می خوندن و همچنین جار و جنجالی به پا نمی شد. من این قبیل بحثها را به اصلا به سود جامعه نمی بینم.


    البته کسی شما را مقصر نمیدونه بیشر بحث بین آقای ابی و فرید زلاند بوده.
    اون هم به نظر من اشتباه بوده . ما در خارج برای وصل کردن آمدیم و به زبان عشق و محبت می خونیم. من چه جوری می تونم آقای فرید زلاند را که بیش از ۳۵ سال باهاش کار کردم، با یک آهنگ تخطئه کنم؟
    دوستان با بعضی از اظهار نظرهاشون مسائل پشت صحنه را به روی صحنه آوردن . امیدوارم که ابی و فرید زلاند باز هم با هم کارکنند، ما همگی یک تاریخی را با همدیگه گذراندیم.
    من هم از تمامی دوستان تمنا دارم که دوستانه تر برخورد بکنن. خلاصه این راه من بود!
    شعر„راه من” رو یک شعر شخصی می دونید؟
    شعر زیبای آهنگ „راه من” آقای شهیار قنبری میتونه تصویر زندگی هر انسانی باشه که پیچ و خمهای زندگی را دیده، زمین خوردنها داشته دوباره بلند شده و شاید من خودم را هم در این ترانه می بینم.
    ولی آهنگ „کار من” دیگه درباره شماست؟
    بله، من با شهیار قنبری (شاعر این آهنگ) همدردم. وقتی میگه „ترانه مال مردم نت به نت پیدا ولی گم بود، تمام حسرت من بوی گندم بود” و یا از اوین صحبت می کنه وقتی میگه در„سلول بغل به بغل همدیگه بودیم” یا „جنگلی بی زمین بودم به جرم کشف گل در اوین بودم” ، در واقع اشاره به زمان قبل از انقلاب داره که شهیار به دلیل سرودن ترانه بوی گندم و جنتی عطایی به خاطر ترانه بن بست به زندان افتاده بودند و من هم جزو تیم بودم.
    برای جمع آوری آهنگهای این آلبوم چه روحیه ای را مد نظر داشتید؟
    خیلی وقت برای این آلبوم صرف شده . من واقعا از فرید زلاند ممنون هستم که وقت زیادی برای کار در استودیوگذاشت.
    وقتی که آهنگها را درست می کنیم بیشتر بر اساس علاقه شخصی هست، ولی وقتی که این آهنگها را برای آلبوم کنار یکدیگر می گذاریم سعی می کنیم که این مجموعه هدف ومعنی خاصی را نشون بده. در نتیجه آلبوم„راه من” زنجیروار بهم وصل هست.



    آهنگ „چکاوک” رو که گوش می کردم، خیلی آهنگ پر احساسی جلوه کرد و به نظر می اومد که شما داريد یک خاطره ای رو تعریف می کنید؟
    بله. من آهنگ چکاوک را خیلی دوست دارم . یک عاشقانه ای هست که ایرج جنتی عطایی عزیز در اختیار من گذاشت و دقیقا اون لمس عاشقانه جوانی را در من زنده کرد و من را به لحظات عاشق بودن نوجوانی برد و تشویق شدم که در آلبوم بعدی چند آهنگ عاشقانه حتما وجود داشته باشه!
    بحث نوجوانی شد، آیا شما هنوز عشق دوران نوجوانیتون را یادتون می آید؟
    من دورادور عاشق دختر همسایه بودم!
    فکر نمی کنم هیچ انسانی عشقی را بتونه فراموش بکنه ولی با اون عشق دیگه زندگی نمی کنم، اون جزو بایگانی زندگی منه.
    حرف از مسائل شخصی شد من همه اش یادم می ره که برای شما از یک خاطره بگم. من اولین بار که عکس بدون ریش شما رو دیدم در دفتر تلویزیون جام جم بود، پشت میز آقای بیبیان که شرکت موسیقی آپولون رو داشتن و اولین آهنگهای شما رو ضبط کردن. این عکس خیلی جالب بود. من قبلا فکر می کردم که شما همیشه ریش داشتین؟
    بله اون دوران جوانی بود. الان دیگه پیر شدم و ریشهام سفید شده. دوستها میگن چرا ریشتو نمی زنی؟ من هم در جواب می گم می ترسم که دیگه نتونم بخونم.
    البته از این عکسها در سایت داریوش 2000 من زیاده.
    من دلم می خواد که هنوز تو دنیای شخصی شما بمونیم (چون کمتر می شه بهانه پیدا کنیم و از احساس عاطفی داریوش باخبر بشیم). از آهنگهای عاشقانه دیگه این آلبوم „روز اول” هستش . که ظاهرا اشاره به روزهای اول عاشق شدنه؟
    بله هر کسی روزهای سرزنش کردن خودش را در مورد عشقش به یاد می یاره، روزهایی که با شک همراه بوده، که آیا دوستش دارم یا ندارم. بعضی از وقتها از روی خشم گفته شده که دوستت ندارم و آهنگ „روز اول” بیانگر همین احساس هست.
    آهنگ„موج” هم از شعری از اقبال لاهوری الهام گرفته شده؟
    بله ترانه سرا اشاره داره به شعر „ما زنده به آنيم که آرام نگيريم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست”. اشاره به تکاپویی داره که باید در زندگی همه ما باشه. ما نباید از حرکت بیايستیم. ما محکوم به پیروزی هستیم . ما آمدیم که زنده باشیم و نباید با دست خودمون، خودمون را از بین ببریم.



    در خارج از ايران، خواننده های پاپ در سنین خیلی پایین به معروفیت می رسن و بعد هم زود از دور خارج میشن ولی خوشبختانه موج شما همچنان ادامه داره، این موج شما انرژیش را از کجا می گیره؟
    ما نسلی هستیم که از روی عشق وارد این کار شدیم. در روح و روان من هر لحظه موسیقی جریان داره. من برای خودم زمان تعیین نکردم که چه زمانی بیام یا برم، تصمیم گیرنده اصلی برای من مردم هستن.
    من خودم را موجی می بینم که آرامش ندارم.
    استقبال مردم از کنسرت شما در لندن خیلی خوب بود، حتی چند نفر با وجود حصار، به روی صحنه اومدن و شما روبغل کردن، و فوری محافظها بیرونشون کردن! در اون لحظات چه احساسی داشتید؟
    لحظات بسیار با معنی و با شکوهی بود و بعضی از وقتها از برخوردهای ماموران سالن با هموطنانم ناراحت می شدم.
    هیچوقت این صحنه فراموشم نمی شه که در کنسرت لندن یکی از محافظها که ایرانی هم بود روی صحنه بین شما و مردم ایستاده بود و پائین نمی رفت و شما هم میکروفن رو دادین دستش که بقیه آهنگها رو اون بخونه، مردم از خنده مرده بودن.



    آره روی صحنه ایستاده بود و هیکلش هم بزرگ بود، من هم بهش گفتم که حالا که تو اینجا ایستادی بیا به جای من هم بخون و اینکار باعث شد که از صحنه بره پایین!
    البته بین کلامتون شوخی های زیادی هم می کردین که برای این شخصت داریوش خیلی تازگی داشت.
    ابنها همه نیتجه بهبودی هستش. من درحال بهبودی هستم وابن شخصیتیه که درمن داره تشویق می شه.
    طرفدارهای شما در مورد آلبوم صفر می پرسن؟
    آره این آلبوم به زیر صفر رسیده (خنده) و امیدوارم تا سال ۲۰۰۶ میلادی از زیر صفر بیاد بیرون و به بازار عرضه بشه.



    داریوش جان خیلی ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتی!

  22. 3 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  23. #12
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    داریوش و دوران زندان
    چند سال پیش داریوش در مصاحبه ای با بهزاد بلور خبرنگار بخش فارسی رادیو بی بی سی برای اولین بار به شرح دوران دستگیری اش در سال 1353 اشاره کرد و عنوان نمود که به واسطه اجرای ترانه های بوی خوب گندم، بن بست، رهایی و ... به همراه شهیار قنبری، ایرج جنتی عطایی و مسعود امینی به زندان اوین افتاده است. پخش این مصاحبه بازتاب های گوناگونی در بین طیف سلطنت طلب ها در خارج از کشور داشت به شکلی که داریوش میر باقری مجری برنامه ای در شبکه رادیو صدای ایران با پخش کامل گفتگوی داریوش با بی بی سی، در یک برنامه کامل و مجزا به بررسی این ماجرا پرداخت. ایشان با آوردن عباس پهلوان سردبیر مجله فردوسی در پیش از انقلاب بر روی خط برنامه اش و گفتگو با ایشان ماجرا را بعد از 30 سال یکبار دیگر کالبد شکافی کرد.
    عباس پهلوان در آن برنامه عنوان کرد که دلیل دستگیری داریوش در سال 53 اعتیاد او به مواد مخدر بوده و بیان کرد در مجلسی که به مناسبت حضور همایون هوشیار نژاد در لس آنجلس برگزار شد و داریوش هم در آنجا حضور داشت مسئله دستگیری داریوش هم عنوان شده و خود داریوش هم پذیرفته که به خاطر اعتیاد دستگیر شده است.
    در 30 فروردین 1354 روزنامه دولتی کیهان تهران با تیتر داریوش از زندان آزاد شد، خبر از آزادی او از زندان داده و بیان نموده که داریوش خواننده معروف که به دلیل استعمال هرویین دستگیر شده بود پس از انتقال به بیمارستان و بستری شدن در آنجا و معالجه به زندان منتقل شده و حالا پس از ترک از زندان آزاد شده است.
    کاملا مشخص است که به دستور ساواک اینگونه صحنه سازی شده بود که دلیل دستگیری داریوش استعمال مواد مخدر بوده در حالیکه امروزه این ماجرا برای همگان روشن شده که دلیل دستگیری او و دیگر دوستانش چه بوده است. شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی در کتاب های خودشان به تفصیل ماجرا را شرح داده اند. در همان برنامه شخصی که خود را یکی از افسران رژیم شاه معرفی نمود نیز با برنامه تماس گرفت و عنوان نمود که داریوش را در حین مصرف هرویین در منزل رضا شایسته معروف به رضا کبابی دستگیر کرده و 6 ماه در زندان قصر زندانی نموده اند. ایشان عنوان نمودند که پس از انقلاب داریوش پسر و دختر رضا شایسته را به امریکا آورد و ساکن کرد. ایشان اشاره کرد که در آن زمان داریوش یک ماشین کاماروی قرمز رنگ داشت. البته در همان برنامه مسعود امینی ترانه سرا هم بر روی خط برنامه آمد و عنوان نمود که در سال 53 به همراه داریوش در زندان اوین بوده و دلیل دستگیریشان هم مسائل هنری و اجرای چند ترانه بوده است. ایشان اشاره کردند که در سلول 13 و سلول 1 زندان اوین که معروف به در سبز ها بود، زندانی بودند و سرهنگ وزیری و هم چنین دادرس شاهد این ماجرا هستند. مسعود امینی اشاره کرد که در آینده ای نزدیک کتابی به نام پاسخ به تاریخ دو رکعت عشق که شامل ترانه هایش نیز می باشد را منتشر خواهد کرد و در آنجا شرح کامل دوران دستگیری اش را به همراه داریوش خواهد گفت. شاید معتبرترین گفته درباره دستگیری داریوش را بتوان گفته های محمود قربانی کاباره دار معروف در پیش از انقلاب دانست که در برنامه با علیرضا امیرقاسمی دلیل دستگیری داریوش را اجرای ترانه بوی خوب گندم دانست.
    البته در همان زمان که داریوش دستگیر می شود فیلم یاران با بازی او نیز از تاریخ 28 مرداد 53 بر روی اکران می رود که پس از یک هفته اکران به دلیل دستگیری داریوش پایین آورده می شود. می گویند خود مامورین ساواک نردبان گذاشتند و پوستر فیلم را پایین آوردند. اما در آن مصاحبه عباس پهلوان به مطلبی ناخواسته اشاره کرد که طی این سال ها هیچ کس به آن اشاره ای ننموده است. عباس پهلوان بیان نمود که یک بار چریک های فدایی خلق به داریوش حمله نمودند و می خواستند او را بکشند و ماشین او را به آتش بکشند و با این کار نشان بدهند که داریوش را نیز به مانند تختی دربار کشته است.
    اما شرح ماجرا چه بود. دقیقا در همان زمانی که ترانه بوی خوب گندم داریوش در تابستان سال 1353 وارد بازار شد روزنامه دولتی کیهان چاپ تهران در تاریخ دوشنبه 20 خرداد 53 خبر از تصادف شدید داریوش را داد.

  24. 3 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  25. #13
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ای کاش همه آهنگ های پاپ به زيبايی اين اهنگ بود.



    گوش کنيد.
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    حادثه

    گفتم تو چرا دور تر از خواب و سرابی


    گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی اما تو نقابی



    فریاد کشیدم تو کجایی تو کجایی



    گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی



    چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش



    هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش



    هر منزل این راه بیابان هلاک است



    هر چشمه سرابیست که بر سینه خاک است



    در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است



    نقش تن ماریست که در خواب کمین است



    در هر قدمت خار هر شاخه سر دار



    در هر نفس آزار هر ثانیه صد بار



    گفتم که عطش می کشدم در تب صحرا



    گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا



    گفتم که نشانم بده گر چمشه ای انجا ست



    گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست



    گفتم که در این راه کو نقطه ی آغاز





    گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز




  26. 7 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  27. #14
    helenmortazavi آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    5764
    تاریخ عضویت
    May 2008
    نوشته ها
    100
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    1,685
    198 بار تشکر شده در 79 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    از کمانچه بسیار بسیار ممنون و متشکرم که در نبود لئون به این تاپیک که مخصوص همه عاشقان است جون دوباره داد ممنونم. از لئون عزیز هم در خواست میکنم که این تاپیک رو قوی تر و قوی تر کنه. عکسهای پسر داریوش عزیز رو هم اگه دارید بزارید ممنون میشم.
    تقدیم به داریوش عزیزم:روزی اگر نخوانی یا زبانم لال نباشی من هم مرده ام.
    ویرایش توسط helenmortazavi : Monday 9 March 2009 در ساعت 11:54 PM
    روزی شنیدم که میگفتند عاشق نشو...
    چون خاکستر میشوی ..بی عزت و خار میشوی..
    اینک من نمیگویم که عاشق نشو بلکه التماست میکنم که عاشق نشو....دوست بدار اما عاشق نشو چون اواره و دربدر میشوی..

  28. #15
    Black_Violin آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    11790
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    759
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    2,041
    1,955 بار تشکر شده در 659 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 49/10
    Given: 59/7
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    به نظر من داريوش يه خواننده بزرگه . فقط اعتيادش يك مدت باعث پراكندگي هواداران شد.
    ترانه هاي زيبايي مثل شسام مهتاب و يا شقايق رو نميشه هيچ وقت فراموش كرد.
    همش خرافات ... ذهن های پوچ و گنگ و بسته ...
    بس کن دیگه
    به خودت بیا ... چند ثانیه دیگه بیشتر شاید نباشی

    ------
    وبسایت من برای دانلود آهنگ های بیکلام : http://bikalamha.com


  29. #16
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    20742
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    نوشته ها
    1
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    0
    0 بار تشکر شده در 0 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام من یه جوان 20ساله ام که آرزو دارم با داریوش حرف بزنم داریوش دوستم باشه شده حتی یه بار برام یه چیزی تو ایمیلم یا توی یه سایتی مثل این بنویسه ممنونم اگه شما یه راهی به من نشون بدین

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تاپیک طرفداران شادمهر عقیلی
    توسط Leon در انجمن پاپ
    پاسخ: 154
    آخرين نوشته: Tuesday 5 March 2013, 05:57 PM
  2. پاسخ: 30
    آخرين نوشته: Wednesday 31 March 2010, 12:02 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •