لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 17 به 32 از 35

موضوع: تاپيک طرفداران داريوش

  1. #17
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.31
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    پاسخ های داریوش به سئوالات شما,,, بخش نخست

    پاسخ های داریوش به سئوالات شما - بخش پایانی: تاکنون بیش از۲۵۰ هزار نفر در آن سرزمين بهبود يافته اند



    داريوش اقبالی، خواننده سرشناس موسيقی پاپ ايران، به پرسش های خوانندگان وب سايت راديو فردا پاسخ داد و تاکيد کرد که «شخصا همه نظرات و پرسش ها» را خوانده است.
    • در ميان سئوالاتی که در وب سايت راديو فردا مطرح شدند، چند تا سئوال شبيه به هم وجود دارند که از شما به دليل خواندن ترانه های انتقادی، پيش از انقلاب سال ۵۷ ايران انتقاد کرده اند. بهروز از زوريخ، کامی از تهران و خانم ليلا - ميم از شهر زنجان، از جمله کسانی هستند که سئوالاتی از اين دست پرسيده اند، اعتقاد دارند که در فضای سياسی قبل از انقلاب، ترانه ها و آثاری که شما اجرا کرديد و به دليل محبوبيتی که داشتيد، باعث شد که نسل جوان به يک حرکت انقلابی تحريک شود و بعد انقلابی رخ بدهد که به نظر اين کاربرهای وبسايت راديو فردا، چندان سرنوشت خوشايندی برای کشور نبوده است.
    احتمالا اين عزيزان جوان هستند و مثل اينکه هنوز به جوانب مسائل آشنايی ندارند. به نظر غيرمنطقی که در سرزمينی به چند آهنگ، چنين حرکتی در آن اتفاق بيافتد.
    مسئله تغيير رژيم، يک موضوع کاملا ريشه دار بود. يک مرحله تاريخی را گذراند تا به چنين نتيجه رسيد. ايشان قضاوت درستی نکرده اند در اين رابطه که ترانه من موجب انقلاب شد.
    من هم اگر ترانه ای خواندم هرگز به اين قصد نبود که ترانه ضد رژيم بخوانم. من ترانه خوانی هستم که دلم می خواهد به جامعه ام آگاهی بدهم. دلم می خواهد صادقانه از مسائل اجتماعی اش گرفته، تا عشقش تا روابط ديگر صحبت بکنم. ولی ماها در يک مجموعه، يک حرکت اجتماعی کرديم.
    • ميثم از شاهين شهر اصفهان: داريوش جان آيا تا به حال عوامل رژيم جمهوری اسلامی، که در همه جای اين دنيای خاکی رخنه کردند، شما را به خاطر خواندن ترانه های ضد حکومتی تهديد کرده اند؟ صادقانه جواب بدهيد.
    من نه. من تهديدی نشدم. من تهديدی از طرف رژيم نشدم، چون هميشه حرکت من حرکت اجتماعی بوده است. تا زمانی که اجتماع آمادگی نداشته باشد، بنده بازهمان شيپورچی بدون شيپور هستم.
    پيش از اين گفتم که شيپورچی، اول صف می ايستد، شيپور می زند که حرکتی به وجود بيايد. زمانی که سپاه آماده نيست، بنده چه نقشی می توانم داشته باشم؟ مخصوصا در شرايط فعلی که جامعه من، از نظر مدنيت، تحليل می رود.
    درواقع جامعه ايران، از نظر سلامتی روح و روانی با اسيب های جدی رو به رو است و من هم به همين دليل حرکت اجتماعی ام را تقويت می کنم. بيست و هشت سال ترانه های مختلف در رابطه با به هم پيوستن خوانديم، نتيجتا کماکان هنوز می بينيم به هم پيوستنی که همديگر رو قبول کنيم وجود ندارد، نتيجتا من حرکتم را اجتماعی تر می کنم تا بتوانم پيام رسان جامعه ام باشم.
    • رضا از کرمان: آيا اگر روزی جنگ آمريکا با ايران اتفاق بيفتد، شما قلبأ راضی به پيروزی کدام طرف هستيد و در مورد جنگ عراق هم چه نظری داشتيد؟
    هيچ کسی با جنگ موافق نيست. جنگ به غير از خونريزی و کشت و کشتار و ويرانی نتيجه ديگری ندارد و هيچ جای دنيا، هيچ سرباز خارجی درکوله پشتی مهمات خودش، به کشور ديگر آزادی و دموکراسی را نمی برد. نتيجتا سرنوشت هر ملتی دست خود همان ملت است و من کلا با نفس جنگ مخالفم.
    • سئوالات بسياری هم درباره کنسرت های شما مطرح شده است. به ويژه خيلی ها دوست دارند که به شهرهايشان برويد و ازجمله گروهی هم از آرزوی ديدن شما در تهران نوشته اند. نکته جالب اين است که گويا از قبل دو جا را هم برای شما رزرو کرده اند: ميدان آزادی و استاديوم صدهزار نفری آزادی!
    والله من ... جالب است، برای من جالب است که همه جای دنيا می توانم بروم، به غير از سرزمين خودم و منتظر يک دگرگونی هستم که شايد در ميدان آزادی هم رفتم به روی صحنه. چرا که نه؟
    • الف- م: آيا شما هيچ وقت از جمهوری اسلامی خواستيد که به شما اجازه برپايی کنسرت بدهد و اگر چنين خواسته ای را مطرح کرده ايد، پاسخ مقام های جمهوری اسلامی چه بوده؟


    من از آنها چيزی چيزی نخواسته ام. دوستان سئوالهايی می کنند که جوابش را از پيش می دانند. من چه سئوالی می توانم بکنم؟ از چه کسی بخواهم که اجازه کنسرت بدهد؟
    ببينيد! برای من آن چيزی که مردم می خواهند مهم است. من دلم می خواهد در سرزمينم کنسرت برگزار کنم. هميشه هم گفته ام دلم می خواهد توی سرزمينم و در شهرهای مختلف کنسرت بگذارم و از اين کار هدف ويژه ای هم دارم.
    می خواهم پول چنين برنامه ای را برای ساخت يک شهرک «بهبودی» استفاده کنم. ايده من برای اين شهرک ويژه اين است که اين محل به عنوان محل سکونت کسانی که خواهان بهبودی هستند، به صورت يک شهر فعالی عمل کند، بيزنس های خودش را داشته باشد و تمام کسانی که بيمار هستند، مخصوصا آنها که بيماری اعتياد دارند بتوانند بيايند به اين شهر و در بين همديگر باشند تا بتوانند هم بهبوديشان رو حفظ کنند و هم زندگی شان را بگذرانند.

    ولی اين ايده برای من بيشتر به يک رويا بدل شده است. اين هدفی بوده، آرمانی بوده، عشقی بوده که من را واداشته به اين کار که اکنون در حال انجامش هستم.
    • از شهر های کوالالامپور، کيف و کالا سه تن از هواداران شما می خواهند بدانند که آيا شما هيچ فکری برای کنسرت در اين سه شهر داريد يا خير؟
    اگر دعوت رسمی بشود، دعوت از سوی کنسرت گذاری باشد که کارش را بلد باشد و بتواند حرفه ای کارش را انجام بدهد، ما متعلق به تمام دنيا هستيم. ما همه جای دنيا، کارمان سفر کردن است. مرد سفريم.
    • مجيد حسينی از تهران: با سلام و ارادت، آيا شما شعری در مظلوميت ائمه معصومين خوانده ايد؟ و يا دربرنامه آتی خودتان قصد داريد که شعری را اختصاص بدهيد در آلبومتان به ائمه معصومين؟
    من چنين ترانه ای نخوانده ام. فقط ترانه ای برای حضرت علی، آن هم نه از ديدگاه مذهب، خوانده ام، اما در رابطه با ائمه معصومين من چيزی نخوانده ام.
    • جواد-ع: چطور می توانم با شما ارتباط مستقيم برقرار کنم و از راهنمايی شما برای ترک اعتياد استفاده کنم؟
    ببينيد، در سايت بنياد آينه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] من و دوستانم در روز حدود حداقل حدود صد تا صد و بيست ای ميل مختلف جواب می دهيم. از اين طريق سعی می کنيم به درخواست هايشان جواب بدهيم. اينکه چه نيازی دارند؟ به دنبال چه راهنمايی هستند؟ مشکلشان چيست؟
    ما کسانی که با تماس می گيرند را به دوستانی وصل می کنيم تا بتوانند جلو بروند و بيماری خود را درمان کنند.
    • ملکی هم از تهران: سلام داريوش عزيز. به خاطر تو و آهنگ های تو از دانشگاه اخراج شدم، البته حدود سيزده سال پيش، يادش به خير. آنقدر به تو تعصب داشتم که خواننده های ديگر را تحريم کردم. برای من همه آهنگهايت زيباست. به نظر من زياد خودت را وقف مسائل معتادها کردی و از ترانه های تازه ات خبری نيست.
    من خودم از آن دنيای درد آمده ام. واقعا هفت سال است که دنيای بهبودی را لمس کرده ام و سی و هشت نه سال هم هست که می خوانم. فکرکردم يک دوره مفيدی دارم که می توانم مفيدترش کنم، برای جامعه ای که مخصوصا آلان مواد مخدر آن را از پا انداخته و داره کمرش را خم کرده.



    طبيعتا کارهای آلبومم هم که پيشتر گفتم، تا آخر سال دوهزارو هشت، چهار آلبوم تازه از من در دسترس خواهد بود.
    من حتی از دوستانی که خودشان بيماری اعتياد ندارند هم دعوت می کنم که به اين فعاليت ها، نگاهی مثبت داشته باشند و در سايت آينه عضو شوند و آنها هم مشارکت کنند. آنجا از توانايی هايشان برای ما بگويند و بگويند که چه کار مفيدی می توانند برای جامعه خودشان انجام دهند. بايد دست به دست هم داد.
    • نيما از دلاس می گويد که در سايت آينه عضو شده اما هنوز امکانی برای همکاری برايش فراهم نشده، می گويد که باعث خوشحاليش خواهد شد اگر که بتوانيد بيشتر راهنماييش کنيد.
    خيلی ممنون. ببينيد. ساختار کار ما در سايت آينه به اين شکل است که دوستانی ای ميل می زنند و می گويند که می خواهند کمک کنند. ما از آنها می پرسيم که چه کمکی می توانيد بکنيد؟ ما رابطيم ميان کسانی که می خواهند کمک کنند و کسانی که به کمک ها نياز دارند.
    آنهايی که می خواهند کمک کنند، بهتر است پيشاپيش بگويند که مشخصا چه کار می توانند بکنند. مثلا يکی می گويد من دکتر هستم و می خواهم ده مريض را ببينم. يکی می گويد من می توانم که در ماه مثلا سيصد دلار به جايی کمک کنم. ما آنهايی را که می خواهند کمک کنند را وصل می کنيم مستقيم بروند به مکان هايی که بچه ها آنجا در حال ترک هستند. مکانهايی که به کمک نياز دارند. خانواده هايی که نياز به کمک مستقيم ديگران دارند، در هر ديار و سرزمينی که در آن زندگی می کنند.
    هر کاری از دست شما برمی آيد بنويسيد. مثلا کسی می خواهد به شخصی که نياز دارد، صد دلار در ماه کمک کند. ما يک نفر را مشخصا مستقيم بدون اينکه آينه دخالت داشته باشد به اين دوست وصل می کنيم. مثلا ياران ما می توانند مستقيما اسپانسر (حامی مالی) کسانی که کمک نياز دارند، باشند.
    خانواده هايی هستند که در ترکيه پناهنده هستند. بچه هايشان به دارو و وسائل مدرسه نياز دارند، نيازهای مختلف دارند. هرکس که دلش می خواهد به جامعه اش خدمت کند، از اين طريق، فکر می کنم بهترين راه است که به ما ايميل بفرستد و ما مستقيم وصلش کنيم به کسانی که نيازمندند.
    فعاليت های شما در بنياد آينه موجب شد گروهی از کسانی که با مشکل اعتياد شخصا در تماس هستند و يا يکی از اعضای خانواده آنها همين مشکل را دارد، به ويژه از داخل کشور اين سئوال را بپرسند که چطور می توانند ترک بکنند، چطور بنياد آينه در داخل کشور می تواند به آنها کمک کند؟ وحيد از تهران درباره برادرش اين سئوال را پرسيده و ديگرانی بودند که حتی خودشان اين مشکل را داشته اند.
    تا کنون از طريق بنياد آينه، بيش از ۲۵۰ هزار نفر در آن سرزمين بهبود يافته اند و وظيفه آنها اين است که به کسی که در حال عذاب کشيدن از اين بيماری است، کمک کند.
    فقط کافی است به ما ايميل بزنيد، شماره تلفن بگذاريد، بعد بگيد مشکل چيست. بعضی مواقع خانواده در عذاب است و خانواده احتياج به کمک گرفتن دارد. راهنماييش می کنيم چگونه کمک بگيرند، از کی کمک بگيرند، در کدام شهر هست. فقط کافی است که به ما ايميل بزنيد، تا ما بتونيم اين راهنمای را بکنيم.
    • مجيد اميديان از نيويرک: چه زمانی از اين خواب بيدار شدی؟ چه صدايی بيدارت کرد و چطور شد که احساس کردی بايد اين رسالت رو انجام بدی، يعنی بنياد آينه را تاسيس کنی؟
    خيلی ممنون از اين سئوال. دارم فکر می کنم که من چه موقع خواب بودم، از کی رفتم به خواب ... (باخنده)
    • شما به يک انسانی که سرطان دارد با ديد ترحم نگاه می کنيد. به يک انسانی که اعتياد دارد، جامعه به عنوان يک انسان که بايد دورش کرد، نگاه می کند، در صورتی که به نظر هر دوی اينها بيماری است، تنها عوارض متفاوتی دارند.
    داریوش

    اين دوست عزيز حتما گرفتاری اعتياد نداشته اند. من معتقدم کسانی که در دام اعتياد می افتند، انسان های بسيار نازنينی هستند، بسيار مهربان هستند، بسيار دلسوز هستند ولی خودشان رو در يک زندان انفرادی حبس می کنند، به انزوا می افتند، ولی انسان هستند.
    شما به يک انسانی که سرطان دارد با ديد ترحم نگاه می کنيد. به يک انسانی که اعتياد دارد، جامعه به عنوان يک انسان که بايد دورش کرد، نگاه می کند، در صورتی که به نظر هر دوی اينها بيماری است، تنها عوارض متفاوتی دارند.
    متاسفانه هنوز نگاه جامعه ما به اين موضوع، نگاهی سنتی است. من زمانی که در زندان انفرادی خودم بودم، خواب نبودم، بسيار انسان هوشياری بودم. بسيار آدم آگاهی بودم ولی دنيا را از پشت يک ويترين نگاه می کردم. دورو بر من يک سری ميله بود، يک سری شيشه بود که نگاه من به دنيا از آن جايگاه بود، ولی بهبودی باعث شد که آن ديوار انکار ديوار شيشه ای را بشکنم و به دنيای روشن بهبودی بيايم و لمسش کنم...
    بيايم و عشق را لمس کنم. بيايم و محبت را ببينم، ببينم گذشت چيست؟ ببينم مرحم گذاشتن، محبت کردن، محبت ديدن چيست، در حقيقت زندگی کردن را در خودم رشد بدهم و کم کم بفهمم ديدگاه ديگری دارم و همين انگيزه ها باعث شد که من اين پيام را به کسانی که در عذاب هستند بگويم، که هموطن عزيزم! دنيای اعتياد اگرچه در ابتدا می تواند لذت بخش به نظر برسد، ولی راهی است که شما را به انزوا و به بن بست ممی برد. شما را به شکنجه می رساند و در آن زمان دو راه بيشتر نخواهی داشت: يا از بين بروی، يا دوباره برگردی به زندگی.
    فقط بدان که تو هيچ گاه با ديگر بيماران که در دنيا با بيماری اعتياد دست و پنجه نرم می کنند، فرقی نداری. خاصيت اين بيماری در همه يکی است و برای رها شدن بهترين کار اين است که همين امروز شهامت به خرج بدهی و دوباره به زندگی بازگردی.
    فراموش نکنيم که هميشه می گويند ترک کردن، بسيار آسون است، ظرف ده روز سم از بدن بيرون می رود، در ترک باقی ماندن بسيار مهم است.
    اکثر معتادين که هر بار خواسته اند ترک کنند شکست خورده اند، به اين دليل شکست خورده اند که عملکرد بيماری را نمی شناسند و بخاطر اينکه برخی شان بيماری را اصلا نمی شناسند.
    درصد بسيار بالايی از اين بيماری ريشه در مسايل روحی و روانی دارد. بايد راهکارهايش را ياد بگيرند تا بتوانند در دنيای بهبودی، با سلامتی و آرامش، با عشق زندگی کنند.

    radiofarda

  2. 2 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  3. #18
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.31
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    پاسخ های داریوش به سئوالات شما,,, بخش دوم

    پاسخ های داریوش به سئوالات شما - بخش نخست: سه آلبوم تازه در راه است



    داریوش اقبالی، خواننده سرشناس موسیقی پاپ ایران، به پرسش های خوانندگان وب سایت رادیو فردا پاسخ داد و تاکید کرد که «شخصا همه نظرات و پرسش ها» را خوانده است.
    به دلیل حجم بالای سئوالات از وی، پاسخ های آقای اقبالی در دو بخش در وب سایت رادیو فردا منتشر می شوند. در این صفحه می توانید بخش نخست این پاسخ ها را بخوانید. بخش دوم نیز به زودی منتشر می شود.
    • سئوالات زیادی از گذشته زندگی شما به دست ما رسید. از جمله محسن از تهران، خواهان شنیدن بیوگرافی کاملی از شما شده است.
    بيوگرافی من و پنجاه و هفت سال زندگی من، درواقع کم و کاستش را، دوستان اکثرا می دانند، هم نسلهای من می دانند. در وب سایت [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بیوگرافی من به دو زبان فارسی و انگلیسی برای جوان هایی که بخواهند بدانند منتشر شده است. ، کاملش فکر می کنم به زبان انگليسی هست، به زبان فارسی خلاصه تر است.
    به خاطر اين بیوگرافی به زبان فارسی را مختصرتر منتشر کردم که نخواستم زیاد بپردازم به شرح حال، تا اينکه انشاالله کتابی که در دست تهیه داریم بتواند جوابگوی دوستان باشد.
    • کيارش از مادريد: داریوش جان من و بسیاری از هم نسلان من با صدای تو عاشق شديم، با صدای تو درد کشيديم، با صدای تو لذت جوانی را برديم و با صدای تو بزرگ شديم. همچنان دوستت داريم. می خواستم بدانم چه احساسی داری از اينکه می شنوی بسياری از جوانان با صدای تو عاشق شدند و با صدای زيبای تو بزرگ شدند؟
    -من از اين دوست عزیز بسیار سپاسگذارم. من هم، تنها صحبتی که می توانم بکنم این است که من هم با مردمم زندگی کردم. من هم از شرایط سخت زندگی، شرایط بالا و پايين، فرازو نشيب های زندگی تجربیاتی بسیاری اندوختم. طبيعتا من هم خودم را جزئی از خوشي ها و ناراحتی ها، پیروزی ها و شکست های مردم می دانم و خداوند را شکر می کنم که عزيزان هم محبت دارند به من، و در شادیهایشان و غم هایشان هم با آنها بوده ام.
    • شيرين از تهران: بزرگترين آرزوی شما چیست؟
    واقعيت را بخواهید، انسان بارها در زندگی آرزو می کند، اما من به اين نتيجه رسيده ام که باید يکبار در زندگی آرزو کرد.
    من از خداوند یک آرزو خواسته بیشتر نداشته ام و آن هم اين بوده که خداوند سلامتی، آرامش، محبت و همبستگی به همه ما بدهد که ما بتوانيم در کنار هم زندگی و دنیا را بسازيم. آرزوی من این است که به اين نقطه مشترک فکری برسيم که باید دنیا را ساخت، نه اینکه „با اين دنیا ساخت”!
    • مهران از آمستردام: خواننده محبوب شما کیست؟
    من صدای خوب را، کار خوب را، يک مجموعه کار خوب را، يعنی شعر، آهنگ، تنظيم، صدای خوب را در يک مجموعه خوب می پسندم.
    حالا این یک جوان تازه کار باشد ، يک هم نسل خودم باشد فرقی نمی کند، اين چهار پايه کار بايد با هم بخوانند. بعضی مواقع می شنویم از هم جدا هستند و با هم باصطلاح ادغام نشدند ... مشکلات فنی در برخی کارها می بینيم. ولی کلا صدای خوب، نياز به يک تنظيم خوب دارد، نياز به يک شعر خوب دارد، نياز به يک ملودی خوب دارد و هر کار خوبی را من می پسندم و واقعا فرقی نمی گذارم. ولی صداهای به خصوصی هستند که می پسندم و جايگاه خودشان را برای من دارند.
    در اين سال ها من از سياوش قمیشی کارهای زيبايی شنيدم. از ابی عزيزکارهای خوبی شنيدم. از جوان هایی که مخصوصا در ايران اخيرا کار می کنند، تلفيق های بسیار مناسب و زيبایی شنيدم. اسم آهنگ دقيقا به خاطرم نیست، مثلا کار ابی که می گوید: «کی اشکاتو پاک می کنه، شبا که غصه داری»، یا سیاوش یک کاری را در رابطه با جنگ خوانده، بسیار دوست دارم. چنین کارهایی به دل من بسیار زيبا می نشینند.
    • وفا مهرورز از تهران: آقای اقبالی سلام. صحت دارد که شما با شمس خواهرشاه سابق ايران رابطه داشته اید؟
    من این را اولین بار است که می شنوم. خير، صحت ندارد.
    • علی کنکوری از مشهد: داریوش عزیز، ما واقعا توهمین کوچه بن بست بدنیا اومدیم و توی همین کوچه بن بست داریم می میریم. من یه نسل دومی هستم که از انقلاب هم زیاد یادم نمیاد. ولی با ترانه هات زندگی کردم. می خواستم بدونم شما با فرهاد خدابیامرز خاطره ای داشتین یا خیر؟
    در رابطه با بخش دوم سوال ایشان، من فرهاد نازنین رو دورادور می شناختم. افتخار آشنایی از نزديک با او نداشتم.
    • در اين سال ها من از سياوش قمیشی کارهای زيبايی شنيدم. از ابی عزيزکارهای خوبی شنيدم. از جوان هایی که مخصوصا در ايران اخيرا کار می کنند، تلفيق های بسیار مناسب و زيبایی شنيدم. اسم آهنگ دقيقا به خاطرم نیست، مثلا کار ابی که می گوید: «کی اشکاتو پاک می کنه، شبا که غصه داری»، یا سیاوش یک کاری را در رابطه با جنگ خوانده، بسیار دوست دارم. چنین کارهایی به دل من بسیار زيبا می نشینند.
    داریوش

    ولی در رابطه با بخش اول، ببينيد! من هميشه معقتدم این کوچه بن بست، می تواند همه جای دنیا باشد. درست است که شرایط سرزمین ما فرق دارد، درست است که فشار و خفقان زیاد است و جوان ها با دیدی که به دنیا دارند، از نظر روحی، روانی و اجتماعی تامین نمی شوند، ولی مهم این است که در همین بن بست، بايد دست به دست داد، و دیوار گلی را شکست و از اين مرزها گذشت و به دنیا با دیدگاه دیگری نگاه کرد.
    من نومیدی را اصلا دوست ندارم. همیشه دوست دارم با امید به آينده نگاه کنم، چرا که ریسمان بسیار قوی است و می خواهم که در انزوا خودم را نگاه ندارم.
    • یکی دیگر از کاربران رادیو فردا پرسیده که آیا خاطره ای هم از واروژان داريد؟
    شادروان واروژان عزیزی بود که متاسفانه از بین ما رفت. خاطره ای که هميشه به يادم هست، زمانی که داشتیم با هم، روی ملودی «بوی گندم» کار می کردیم، من کنارش نشسته بودم و او داشت ملودی بوی گندوم را به من یاد می داد. یک عکس بسیار معروفی که آن موقع شهرت پيدا کرده بود در تهران، روی پیانوی او بود که اشک یک کودک پنج شش ساله را نشان می داد. این عکس نقاشی شده بود و موقعی که واروژ داشت اين آهنگ را می زد، من گفتم که نگاه کن واروژ، اين بچه داره گريه می کنه. برگشت و گفت که من هم از گریه اين کودک، ملودی اين آهنگ را الهام گرفتم.
    آن لحظه، آن عکس، آن تصويری که با واروژ داشتم را هيچ وقت فراموش نمی کنم.
    • دوستدار از خرم آباد: آلبوم تازه شما چه زمانی منتشر خواهد شد؟
    آلبوم آخر من قدری به درازا کشيد. چند تا آهنگ را جا به جا کردم، مجبور شدم چند تا آهنگ را جایگزين آهنگ دیگری بکنم. نتيجتا فکر می کنم تا آخر سال مسيحی، يعنی درواقع دو ماه ديگر زير چاپ رفته باشد و به اميد خداوند در دسترس باشد.
    بعد از اين آلبوم هم آلبوم صفر خواهد بود. در سال آينده (سال 2008 میلادی) من سه آلبوم تازه خواهم داشت.
    يکی از این آلبوم حاصل همکاری با فرزين فرهادی است که که « معشوق همينجاست» را بر روی اشعار مولانا ساخته بود و این بار با یک زبان موسیقایی متفوات، ما به غزلیات حافظ پرداخته ایم، بعد از آن يک آلبوم دکلمه دارم و یک آلبوم دیگر دارم با چند جوان، که با دوست عزیزم ايرج جنتی عطایی، به آن خواهیم پرداخت.
    • مرتضی از بندر جاسک: شما خوانندگی را تا چه سالی ادامه می دهید؟
    من دوست ندارم تاريخ و زمان برایش معلوم کنم. بستگی به انرژی و توان من دارد، چراکه اين عشقی است که نمی خواهم کنارش بگذارم. دوستش دارم. دوست دارم باهاش باشم، از آن لذت می برم.
    فقط می توانم بگویم که تا عصا هم دستم باشد، باید بروم روی صحنه و زمان ندارد برای من. تا توان هست بايد بود ديگر ... «تا شقایق هست زندگی باید کرد. »
    • گروهی از سئوالات به این موضع اختصاص داشتند که نحوه کار شما چگونه است؟ چطور یک شعر را انتخاب می کنيد که اجرا کنيد و چطور با آهنگسازهای مختلف کار می کنيد؟
    دوگونه کار می کنم. بعضی اوقات ملودی خوبی را دارم، شعر مناسبی ندارد. می دهم به شاعری تا برایم شعر مناسب این ملودی را بسراید.
    گاهی شعر خوبی دارم، می دهم دست آهنگساز، آهنگساز اگر ملودی مناسبی برای آن شعر مورد نظر من بسازد، آن را اجرا می کنم. پیش آمده که یک شعر را به دست پنج آهنگساز داده ام چراکه دنبال آن احساسی می گردم که آن شعر بتواند در آن ملودی خلق کند.
    نتیجتا دو گونه کار کرديم. هم اينکه روی شعر ملودی گذاشتند، هم روی ملودی شعر گذاشتند. در هر صورت، دو طريقش را تجربه کردم.
    • حمید از تهران: 1- آيا برنامه ای داريد که با یغما گلرویی (ترانه سرای ساکن تهران) همکاری داشته باشید؟ 2- آیا ترانه ای برای حضرت علی اجرا خواهید کرد روزی یا خیر؟ 3 - آيا در فضای خشونت بار جهان امروز، به فکر تولید یک ترانه يا آلبوم برای صلح، گفت و گوی فرهنگ ها و مبارزه با خشونت هستيد يا نه؟
    1- من ترانه خوب را از هر ترانه سرایی که به دلم بشيند خوانده ام، و باز کماکان، مخصوصا با جوان های داخل ايران در ارتباط هستم. حتما اجرا خواهم کرد. افتخار همکاری با آقای گلرویی را نداشته ام. اگر ترانه مناسبی باشد دوست دارم اجرا کنم چرا که نه؟

    2 -برای حضرت علی، از آنجایی که اعتقاد به خصوصی به حضرت دارم، من چندین ترانه دراين رابطه اجرا کرده ام.
    3 -بسيار صحبت زيبايی کردند که من فکر می کنم کار من تنها نباید باشد. این سخن شما پیامی است به تمام همکارهای من، به تمام دست اندرکاران، مخصوصا جوان ها.
    این که ما وظيفه ای داریم در رابطه با جامعه خود و اینکه از روی تفريح یک کاری رو اجرا نمی کنیم، پیامی است که باید به گوش همه برسد.
    ضمن اینکه باید بدانیم با چنین کار می خواهیم چه پيامی را به شنونده هایمان و به جامعه مان بدهیم.
    من هميشه میگویم کسانی که نقش شیپورچی پیشقراول سپاهی را بازی می کنند می توانند پیام رسان های مفیدی باشند. شنونده بايد از اين اشعار الهام بگيرد، از اين اشعار بايد آموزشی ببيند.



    در رابطه با مخالفت با خشونت بسيار حرف مناسبی زدند. البته در رابطه با صلح، من در برنامه آلبوم جديدم، آثاری دارم. در رابطه با مخالفت با خشونت دلم می خواهد اثر به شکلی باشد که حتما نتیجه بدهد. در شعر، در ملودی اين نوع ترانه باید خيلی مهارت به خرج داده بشود که اميدوارم ترانه سرایی بتواند در اين رابطه آن پيامی را بدهد که پادزهر خشونت را بگوید. ما خشونت رو می شناسیم. برای فرار از خشونت هم بايد یک راهکاری بگذاريم. مخالفت با خشونت را از خودمان شروع کنيم. ببينيم آيا آدم خشنی هستيم؟ دوربین رو از روی ديگری برداریم، روی خودمان بگذاريم و ببينيم چه نواقص اخلاقی داريم. این روزها درجامعه ما، آنقدر فشار هست که مردم در خيابان ها به جان هم می افتند. بدون اينکه همدیگر را تحمل کنند بر روی همديگر دست دراز می کنند، فحاشی می کنند.
    چنین اثری در مخالفت با خشونت، به زبان ترانه و موسيقی و شعر می تواند به جامعه نوع انرژی بدهد که من فکر می کنم وظیفه تمام دست اندرکاران موسيقی است.
    • آريا از تهران و بهمن از آخن، دو سئوال تا اندازه ای نزدیک به هم پرسیده اند. اینکه جای همکاری با آهنگسازانی مانند اسفنديار منفرد زاده و يا حسن شماعی زاده در آثار شما الآن خالی است و بهمن هم گفته که چرا درکنار هنرمندان مطرحی مانند خانم گوگوش، آقای ابی و آقای فرامرز اصلانی کار نمی کنيد؟
    من هم با آقای شماعی زاده کار کرده ام و هم با آقای اسفنديار منفردزاده کار کرده ام.
    يکی از مشکلات ما در غربت و در خارج از سرزمينمان، دوری از همدیگر است. ما هرکدام در يک شهر و در يک کشور جداگانه زندگی می کنيم و هر چند این روزها ارتباط برقرار کردن آسان است، اما گاهی هرکداممان مشغول کارهای خودمان هستيم. کاش اين عملی می شد که ما بتوانيم همه در راستای يک مسئله مشترک با همديگر کار کنيم.
    من با ابی هم کار کرده ام. با خانم گوگوش هنوز افتخار همکاری نداشته ام در اينجا، ولی سالیان سال ایشان را می شناسم و کارهایشان را تعقيب می کنم.
    از طرف ديگر، با فرامرز نازنين کارکردم، در رابطه با آلبوم معشوق همينجاست ولی اين مسائل بايد اتفاق بيفتند. بنده توانایی اتفاق انداختنش را ندارم. صبر می کنم ببينم شرايط چگونه است. پيشنهادی می شود یانه. دوستان حرفی می زنند، رابطه ای برقرار می شود ... من هميشه با آغوش باز استقبال کردم.
    • سیروان از سلیمانیه: آیا ترانه «دیگه بی تو خودم رو تک و تنها می بیينم» را برای شخص خاصی خوانده اید و اگر برای شخص خاصی خوانده اید، اون شخص کيست؟
    شعر این ترانه را ترانه سرای نازنينمان، آقای اردلان سرفراز نوشته بودند و من افتخار اجرای اين کار را داشتم.
    اردلان دوست عزيز من است، دوست ساليان کار من است و مثل ايرج جنتی عطایی، من با این عزيزان بزرگ شده ام.
    «این که بی تو خودمو» که آهنگی است به اسم «دستای تو» که با شعر اردلان و آهنگ آقای حسن شماعی زاده و تنظيم شادروان واروژان تولید شده است.
    خوبی این شعر زيبای اردلان، این است که ديدگاه های مختلف را به شنونده می دهد و هرکس می تواند از ديدگاه خودش شعر را تفسیر کند. يکی عاشقانه می ببيند، يکی مسائل ديگری را می ببيند. ولی تا جايی که من می دانم اردلان اين شعر را بعد از فوت پدرش و برای دوری از پدرش سروده است.
    • بهزاد: آيا می توانيد، مانند انديشه تان و نامتان، يک ترانه بخوانید که سد در سد با واژه های ايرانی سروده شده باشد؟

    من اين سئوال را در وب سایت رادیو فردا که دیدم، همان لحظه جرقه ای در ذهن من بوجود آورد تا از ترانه سراها خواهش کنم که چنين حرکتی را بکنيم. من ضمن اینکه خیلی از این نازنین ممنونم قول می دهم اين کار را انجام بدهم. من از ایشان ممنونم که اين سئوال زيبا را مطرح کردند و اين ايده را به من دادند.
    • سیامک فريد از بروکسل: سلام به داريوش عزيزم، کسی که با صدايش بزرگ شدم به بلوغ رسیدم، عاشق شدم وغم تبعيد و غربت را تحمل کردم. داريوش آيا تلاشی برای انجام کنسرت با همکاری ديگر هنرمندان برای اهدافی سیاسی و انسانی کرده ايد؟ می دانیم که خودت به تنهايی از هيچ گونه تلاشی در اين راه دريغ نداری و واقعا منظورم کنسرتی از آن نوع است که در آن عليه آپارتهايت و برای آزادی نلسون ماندلا اجرا شد.
    هيچ کاری انجام نشدنی نيست، فقط بايد «من و تو ما بشیم تا رها بشيم. »
    من در کارهایی که در رابطه با فعالیت های اجتماعی ام هم می کنم در حال مبارزه با پنهانکاری ها و انکارها هستم و دلم می خواهد همچين اتفاقی رخ بدهد ولی من به تنهايی نمی توانم.
    بايد «ما» بشویم و يک حرکتی را ما بوجود بياوريم. حرکت متعلق به ماست، حرکت مال يک نفر نيست. اين نوع حرکت ها را بايد رسانه ای مثل رايو فردا دعوت کند، بايد رسانه های دیگه دست به دست هم بدهند تا اين حرکت بوجود بياید.
    مخصوصا در شرايط فعلی دنیا و سرزمین ما که انسانیت در حال فراموش شدن است و دنیا هم چشم به روی انسانیت بسته است.
    پنجاه و شش سال پيش انشتین و برتراند راسل، بیانیه مشترکی را خطاب به مسئولين دنیا منتشر کردند با این پیام که باید دست از این خودمحوری ها، از اين جاه طلبی ها و پنهانکاریها بردارند، چرا که انسانیت در خطر است و ما الان بعد از پنجاه و شش سال شواهدش را می بينيم.
    من هميشه آرزو داشته ام چنین حرکت هایی انجام شوند و من هم در آن حضور داشته باشم.

    • ژاکوب از شيکاگو، استاجلو از روستای نهر خلج و محمد از اروميه: شما آذری هستيد و آيا به عنوان يک ترک آذرباييجانی قصد داريد که ترانه ترکی اجرا بکنيد یا خير؟
    بله من اصلیت آذری دارم. خودم در تهران به دنيا آمدم اما پدرم و مادرم اهل ميانه هستند. پدرم در قید حیات نيست، مادرم درقید حیات است، اهل ميانه.
    من چندین بار سعی کردم ترانه های آذری بخوانم، جسته گريخته در رسانه ها اجرا کرده ام و مدتی است در تدارک اين هستم که بتوانم با ارکسترهای اصیل آذریبايجان، چند کار اجرا کنم.
    البته من چندين سال پيش سعی کردم چنین کاری را انجام بدهم اما متاسفانه يک مقدار مشکلاتی پيش آمد که اين کار متوقف شد، ولی اين کار را حتما در برنامه ام دارم که انجام بدهم.
    • آرمان هم ازتهران: گرايش سياسی شما چیست؟
    جامعه ما با همه مولوکول های ذهنی هنرمندانش کار دارد. ماها هم انسان هستيم. ماها هر عقیده ای که داريم برای خودمان است.
    من نمی گویم که عقیده ای ندارم. من عقیده فرا ایدئولوژی دارم. ما ايدئولوژي هايی که ديگر پوسيده را کنار گذاشته ایم.
    الان دنیا دنیای فرا ايدئولوژی است، دنیا دنیای انسانیت است، کنار هم بودن تمام عقايد مختلف و زیر يک چتر مسالمت آمیز زندگی کردن.
    به همین دلیل خودم دیگر از هیچ کس نمی پرسم که آقا چه عقیده ای داری؟ چه چیزی را دوست داری؟ ما به عنوان دوتا انسان، سه تا انسان می توانيم در کنار هم به اين درايت برسيم که ما بايد همديگه را قبول کنيم، به دور از اينکه من چه عقيده ای دارم. من چه فکری می کنم.
    • علت زندان رفتن شما قبل از انقلاب چه بوده و آيا این حرف درست است که ساواک شما را وادار به خواندن ترانه رسول رستاخیز کرد تا اززندان رها شوید؟
    این را همه می دانند درهرصورت که من به مدت نه ماه در رژيم گذشته زندانی بودم و درواقع شش ماهش روا در یکی از سلول های انفرادی اوین بودم و باقی در بازداشتگاهش بودم.
    همزمان با بازداشت من، ترانه سراهای ما هم دستگير شدند. ايرج جنتی عطایی، شهریار قنبری، مسعود امینی و چند نفر دیگر و طبيعتا از همين بازداشت ها می توان دلیل اصلی بازداشت ها را فهمید.
    دهه پنجاه، دهه شکوفایی ترانه نوين بود. يعنی ترانه ای به جامعه می آمد که اجتماعی و به دور از طرب انگيزهای لحظه ای بود. این ترانه ها در جامعه نفوذ کرده که مورد پسند مسئولين نبود.
    کماکان بعد از اينکه انقلاب هم دیدیم، همين موسيقی، همين اشعار به زندان افتادند، ولی ارتباطات باعث شده که این موسیقی چهره خودش را نشان دهد. موسیقی های بسیار زيبایی که جوان ها از طريق اينترنت به گوش همه می رسانند.
    • فرشید از تهران، فرهاد در لیدز، شهرام از کرج و رضا از اصفهان، در سوالاتشان پرسیده اند که که چرا بيشتر ترانه های سیاسی نمی خوانید؟ چرا باعث نمی شوید که با خواندن اين ترانه ها، شور و شوق انقلابی در مردم ایجاد شود؟
    من در این بيست و هشت سال، هشتاد درصد کارهایم درواقع اجتماعی - سیاسی بودند، از «یاس پرپر» گرفته، از «مرا به خانه ام ببر» گرفته، از «بپاخیزید» گرفته،تا این آخری ها «دوباره می سازمت وطن»، «حرکت از اين بيش»، «ايران نگاه کن» و بسياری از ترانه هایی که در غربت خواندم، همه حرف جامعه را زده اند، همه اینها مردم را به همبستگی و بپاخاستن دعوت کرده اند. در نتیجه اين دوستان عزيز کمی هم بگذارند در اين فصل، عاشقانه تر بخوانيم!
    • مارتین: چه احساسی داشتید وقتی که آثارآقای بيات را اجرا می کرديد؟ آيا آهنگ هایی که ايشان برای شما ساخته بودند، روی شما تأثیری گذاشته بوده يا خير؟
    حتما تاثیر گذاشته که آنها را خوانده ام.. من و بابک بسیار آهنگ های زیبایی با هم داریم و چون همکاری ما از ابتدای کارمان بوده، هنوز تاثیر سبک او بر من روشن است.
    من از بابک عزیز بعد از انقلاب هم بسیار کار خواندم. بسیاری از کارهاشان را به اسم خودشان نگذاشتم. من حتی اولین کاری که درخارج از کشور «وطن پرنده پر در خون» را با بابک ضبط کردم و الان ملودی هایی از بابک دارم که هنوز کسی نشنيده و روی آنها کار می کنم. با بامداد، با باربد پسرش در کانادا در ارتباطیم که این آثار بابک را دوباره بخوانيم.

    radiofarda

  4. 5 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  5. #19
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    هر چند دیر شده . ولی 15 بهمن پنجاه و هفتمین سالگرد تولد بزرگ مرد صدای موسیقی پاپ ایران داریوش اقبالی رو خدمت ایشون و همه ی هواداران واقعی ایشون تبریک میگم. با آرزوی سلامتی و شادکامی برای داریوش









    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  6. 5 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  7. #20
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.31
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    گفت و گوی پرویز قلیچ خانی با


    داریوش،خواننده ی شورشی

    همانطور که در مکالمه تلفنی توضیح دادم،صدمین شماره آرش که در شانزدهمین سال خود منتشر می شود ، به مقوله تبعیدیان سیاسی و مهاجرین ایرانی در خارج از کشور اختصاص دارد. یکی از این مقولات ترانه سرایی در تبعید است. در تحریریه تصمیم گرفته شد که من گفت و گویی داشته با شم با شما؛ چرا که به نظر ما شما جزو معدود خوانندگان معترضی هستید که طی این چند دهه کار هنری خود، هم چنان این خصلت شورشگری را حفظ کرده و همیشه مخالف ظلم و بی عدالتی حاکم بر جامعه بوده اید.
    داریوش:
    من بسیار خوشحالم که امروز در کنار شما هستم. همین طور که به حرف های شما گوش می دادم، منو بُردید به سال های دور. به استادیوم امجدیه، چرا که من یکی از طرفدارانِ خود شما بودم؛ نه تنها روزهای نو جوانی که در تیم کیان بازی می کردید، بلکه به بازی تیم ملی ایران با اسرائیل در سال 1347 که گل پیروزی را شما از راه دور وارد دروازه ی اسرائیل گردید. من خوشحالم که پس از گذشت سال ها، امروز در پاریس نشسته ایم و نقبی به خاطرات دور می زنیم و یادآور دورانی می شویم که من با اکثر بچه های تیم دوست و رفیق بودم؛ چرا که خودم نیز از نوجوانی فوتبال بازی می کردم. امیدوارم که این مرور خاطرات برای خوانندگان شما نیز جذاب و خواندنی باشد.
    قلیچ خانی:
    ضمن تشکر از این که مرا نیز خجالت دادید، اجازه می خوام به سئوالات به پردازم.
    بخش زیادی از مردم ایران، شما را به عنوان یک خواننده ی معترض می شناسند؛ و به همین خاطر اکثر ترانه هایی که تا به حال اجرا کرده اید با این مضمون بوده است و برای همین در دل مردم ایران-خصوصاٌ طرفداران موسیقی پاپ- جایگاه خاصی پیدا کرده اید. می خواهم بپرسم چه عواملی در زندگی شما باعث شده که شما با روحیه ای معترض به محیط موسیقی ایران قدم بگذارید؟

    داریوش:
    واقعیت اش این است که من تا سن 19 سالگی، بیشتر وقت ام در زمین بازی می گذشت. درس می خواندم اما عشق موسیقی را با همه وجود حس می کردم؛ ولی تصویر این که روزی خواننده معروفی بشوم، بسیار تصویر دوری بود. و هیچ گاه هم برای این که خواننده ای بشوم شروع نکردم.
    همه ی کارهای من اتفاقی بود. درست است که من از سن 9 سالگی روی صحنه می رفتم ولی این که قصد داشته باشم خواننده بشوم نبوده است. اولین جرقه و تجربه هم در برنامه دوستم هنرمند نامدار آقای حسن خیاطباشی اتفاق افتاد.
    تنها در سن 19 سالگی بود که با آشنا شدن با ایرج جنتی عطایی و شروع اولین کار حرفه ایم با او، و درست در زمانی که من شانس همکاری با آهنگساز برجسته آقای پرویز مقصدی را داشتم، بسیار به من کمک کرد که وارد مرحله دیگری بشم. باید یادآوری کنم که آهنگ های مقصدی نقش مهمی در شهرت بسیاری از خواننده ها داشت و من هم از این قاعده مستثنی نبودم. البته این بر میگرده به دوره ی اول کار حرفه یی من.
    اما در مورد „خواننده ی معترض” که شما اشاره کردید، باید بگویم: زمانی که به دنیای خوانندگی حرفه ای وارد شدم با دنیای جدیدی آشنا شدم. دنیای خوانندگی و ترانه سرایی، رادیو و تلویزیون، روزنامه و مجله؛ همه ی این ها برای من تازگی داشت! قرار نبود که من این جا باشم! قرار بود که به دانشگاه بروم و بچه ای درس خوان و خلبان بشوم؛ درسته که از بچه گی میخواندم ولی، خوانندگی را حرفه نمی دانستم؛ اما این مرحله ی جدید باعث شد که به صورت حرفه ای وارد دنیای خوانندگی بشوم؛ و در همان قدم های اول مشت اول را خوردم. با سانسور اداره شورای شعر و موسیقی، با تبعیض و زور رسمی آشنا شدم؛ پارتی بازی و قلدری و زورگویی مسئولین اداری و ممیزی را دیدم؛ به راستی چگونه باید این عشق به خوانندگی را حفظ می کردم؟ هنوز به خواندن سومین ترانه ی ایرج و بابک نرسیده بودم که باید پرسش و پاسخ و بازجویی پس بدهم! و البته کمی دیرتر ترانه های ترانه سراهای برجسته یی مثل آقای شهیار قنبری و مسعود امینی و اردلان سرفراز و... همین طور که جلوتر می رفتم، حس می کردم که این فضای نورانی، ظاهری است. شنا کردن در این فضای نورانیِ صحنه ی خوانندگی، تبحر و بلدی خواصی لازم داشت که من با آن آشنا نبودم. تنها عشق به خواندن و برای مردم خواندن چیزی بود که توانست مرا در این محیط پر آشوب، حفظ کند. هر چند که در این رهگذر، ضربات و لطمات فراوانی خوردم و خوردیم. خصوصاٌ دهه ی 1350، که برای محیط موسیقی ما، دهه ی بسیار حساسی بود. دهه ای که بلاهای فراوانی بر سر من، ایرج جنتی عطایی وعده ی دیگری که اسم بردم آمد؛ در واقع، ترانهِ به گونه های مختلف، مورد هجوم قرار گرفت.
    این دوره با بینش خاصی برای من آغاز شد.دوره ای که درد جامعه در ترانه های خوب ترانه سرایان ما، خصوصاٌ ایرج جنتی عطایی انعکاس می یافت. و البه همراه با ملودی های آهنگساز های بسیار خوبی مثل زنده یاد بابک بیات، شماعی زاده، مرحوم واروژان و چند نفر دیگر.
    زمانی که من برای اولین بار با ایرج در شمال ایران روبرو شدم، احساس کردم که هم زبان و گُم شده ای را پیدا کرده ام. در آن زمان حس می کردم که مانند یک انسان گرسنه دلم می خواد که ترانه های ایرج را یکی پس از دیگری بر صحنه، فریاد کنم.
    قلیچ خانی:
    در واقع برخورد اولیه شما با ایرج جنتی عطایی به عنوان ترانه سرای معترض باعث شد که انگیزهای اعتراض در وجود خود شما، تقویت بشود. در واقع چیزی در وجود شما در قلیان بود که ترانه های ایرج کبریتی به آن زد. به نظر من در آن شرایط اجتماعی، شهامت می خواست که کسی این ترانه ها را بروی صحنه ببرد و شما در واقع به چنین ریسکی دست زدید و هزینه ی آن را هم، پرداختید.
    داریوش:
    راستش بیشتر ما در جامعه ای بزرگ شده بودیم که همیشه با نوعی برخورد دیکتاتور مآبانه روبرو بودیم. از خانواده گرفته تا معلم در مدرسه و پلیس در کوچه و بازار. تا چشم باز کردیم که خودمان را بشناسیم، متوجه شدیم که اکثراٌ در حال زورگویی به ما هستند. این مسئله در شکل گیری روحیه من بی تأثیر نبوده است. هر چند که مسئله ی مضمون ترانه بسیار مهم است.
    قلیچ خانی:
    به نظر من جوهره ای در وجود شما وجود داشته که باعث شده است با برخورد با ترانه سرایان خوب ، تقویت شود. روزی در مورد این مسئله با آقای ایرج جنتی عطایی صحبت می کردیم و او در مورد همین روحیه اعتراضی و ادامه کاری آن در وجود شما، می گفت : «پاسخ گرفتن از جامعه، بسیار مهم بود. وقتی یک آرتیست جوان که تازه شروع به کار حرفه ای کرده و در ضمن کارهایی نیز می کند که شهامت زیادی می خواهد، بلافصل از مردم جواب می گیرد و این جوابی که مردم به داریوش دادند، در تقویت روحیه و ادامه کاری داریوش بسیار تأثیر داشت. »
    داریوش:


    درست است. این به روح و روان خود آدم نیز وابسته است. ممکن است شعر بسیار خوبی را ایرج به خواننده ی دیگری بدهد و او اظهار کند که به روحیه من نمی خورد؛ در صورتی که ترانه های ایرج با رگ و پی من سروکار داشت. قبل از ایرج، زمانی شش و هشت می خواندیم، یک روز که کتاب شاملو را می خواندم وقتی به شعر پریا رسیدم احساس کردم که درد جامعه را فریاد می کند. با دوستم ملودی روی آن گذاشتیم که حس ما بود. ولی در آن زمان ها اجازه آهنگ گرفتن به این راحتی ها نبود. وقتی آن را برای اجرا به „شورای شعر و ترانه” معرفی کردیم، گفتن که اجازه اجرا ندارید! ما اعتراض کردیم که کتاب آن درآمده چرا اجازه نداریم؟! گفتن که باید شعر آن عوض شود. در حالی که من شعر را خوانده بودم و اصل آن هم زیر زمینی پخش شده بود. برای همین از مینا اسدی خواستند که شعری بر وزن پریا بگوید که با این ملودی خوانده شود. مینا اسدی هم „شعر زندگی یک بازیه / کی از عمرش راضیه را گفت و ما هم اجرا کردیم. در واقع قبل از آشنا شدن با ایرج و خواندن ترانه های او، خودم را در پریای شاملو پیدا می کردم. زمانی که با ایرج آشنا شدم، پله پله و قدم به قدم جلو رفتیم،” جنگل„،” بن بست „،” خونه„،” علی کنکوری"و... که همه حرف و درد جامعه بود. هنوز هم هست!
    روزی به بازجویم گفتم که تو چیزی را از من گرفتی و یک چیز به من یاد دادی؛ نشان دادی که من در کجا دارم زندگی می کنم. در ضمن، آن تصویر و حسی را که من در نوجوانی از آزادی در هنگام خواندن داشتم، از من گرفتی.
    قلیچ خانی:
    همان طور که قبلاٌ اشاره کردم، شما شهامت این را داشتید که برای خواندن ترانه های ایرج، و چند ترانه هم از ترانه سرایان معروف دیگر که اسم بردید، ریسک کنید و کردید؛ در ضمن هزینه ی آن را هم پرداختید. آیا امکان دارد که چگونگی دستگیری و علت آن را برای خوانندگان ما توضیح دهید؟
    داریوش:
    اگر بخواهم قدم به قدم اتفاق را توضیح دهم، به درازا خواهد کشید. اما، به طور مختصر باید بگویم که کم کم متوجه شدم که عده ای خوش ندارند که ترانه و خواندن حرمتی داشته رسالتی و تعهدی داشته باشد. در ضمن از آن خواندن های شبانه و بزمی و خصوصی هم گریزان بودم. در نتیجه روی صحنه هم که می رفتم، دو سه آهنگ اجرا می کردم و بعد تمام می کردم. اعتراض هم که می کردند می گفتم که من چنین هستم. دلم می خواست برای اجرای کار، آزاد باشم. اگر دلم می خواست روی سن می رفتم و اگر نه، نمی رفتم. تا این که روزی که می خواستم به روی سن بروم، گفتن که تو نمی توانی بالا بروی. عکس ها را پایین کشیدند. دو هفته بعد در منزلی که برای صحبت در مورد فیلمی با تنی از دوستان دور هم جمع شده بودیم، با رد یابی که قبلاٌ شده بود به داخل منزل ریختند و من با یک کارگردان جوان که از امریکا آمده بود و دوستم بهروز بهنژاد را دستگیر کردند. دو روز بعد ایرج جنتی عطایی، دو روز بعد مسعود امینی و بعد شهریار قنبری را دستگیر کردند.
    بعد هم من و ایرج را جلوی دوربین آورده و عکسی گرفتند و بازجو با طعنه می گفت که ما می خواهیم تو را معروف کنیم. و یکی دیگر از آن ها می گفت که از آن بالا بگونه ای تو را زده ایم پایین که نخواهی فهمید که چگونه خورده ای.
    هر چه گذشت و هرچه تحقیق کردند، چیزی دستگیرشان نشد. در هیچ حسابی پول نداشتم. شک کردند که پس این همه پولی من درآورده ام کجاست؟! شاید بگونه ای به چریک ها پولی می رسانم؟!
    دو روز بعد، عکس روی روزنامه را آوردند که به جرم پخش مواد مخدر دستگیر شده ام. در زمانی که جرم ده گرم هروئین را اعدام اعلام می کردند، منی را که اعلام کرده بودند با مقدار زیادی هروئین و تریاک دستگیر شده ام، 9 ماه بعد از زندان آزاد کردند!!
    در واقع با دستگیری من و دیگران، قصد داشتند که وحشتی در بین افراد حرفه ی ما و کلن در محیط هنری بوجود بیاورند و در ضمن با زدن اتهام مواد ما را به خیال خود خراب کنند. هر چند که مثل همه رژیم های دیکتاتوری، عکس آن عمل شد. درست مثل امروز که رژیم جمهوری اسلامی با به مصاحبه کشیدن روشنفکران و دانشجویان، قصد خراب کردن آنان را دارد، در حالی که و ما می بینیم درست تأثیر عکس در جامعه دارد. خلاصه...
    چند ماه پس از آزادی این دوستان، ساواک تصمیم گرفت که آزادی من در گرو خواندن ترانه یی به عنوان ابراز ندامت باشد. شهیار قنبری ترانه یی نوشت که اسکلت اصلیش همین ترانه یی هست که این اواخر به اسم „هیچ کجا عزیز تر از وطن نبود” پخش شد. آقای منفرد زاذه هم آهنگی ارائه کردند که اگر اشتباه نکنم برای متن فیلم „بلوچ” از آن استفاده شده. اما جالب اینجاس که امنیتی ها فکر میکردند که ایرج و من که به طور عجیبی از نظر حسی و عاطفی و عقیده یی به هم نزدیک بودیم و به قول امروزی ها کلیک کرده بودیم، به هسته یا شاخه ی چریکی متصل هستیم. یادمه یکروز من و ایرج رو روبرو کردن و سئوال بارون شروع شد. ایرج به صراحت میگفت که اون ها حق ندارن جوون هارو به جرم وطن پرستی دستگیر و شکنجه کنن. من هم که دیدم ایرج داره خیلی تند میره از زیر میز زدم به پاش که کوتاه بیاد ولی اون فکر کرد دارم تشویقش میکنم و ادامه میداد. آنها با اینکه ایرج رو آزاد کرده بودن اما دست از سرش ور نمیداشتند. تا یکروز من دیدم که خانواده ی من ایرج را به ملاقات من آوردند. ملاقاتی که فقط مخصوص خانواده بود.
    شرح بیشتر ماجرای قبل از این ملاقات را ایرج در یکی از مصاحبه هایش گفته است.
    نا گفته نماند که تا قبل از انقلاب هم ما کاملا به اصطلاح „آزاد” نبودیم. یک مامور هر وقت که میخواست وارد خانه و زندگی من یا ایرج میشد. مهمانی و خلوت هم سرشان نمیشد. این از تحت نظر بودن هم بد تر بود.
    قلیچ خانی:
    این کاری است که اکثر حکومت های فاشیستی به آن متوسل می شوند؛ هر چند که در روند به ضد این حکومت ها تمام شده است. درست همان طور که گفتید، همین رژیم سیاه و مرگ آفرین اسلامی ایران؛ با این شوهای تلویزیونی که این روزها به راه انداخته است، دست سیاه و آدمکش خود را نسبت به گذشته، بیشتر رو کرده است.
    در مورد دستگیری شما نیز نه تنها به شما لطمه ای نزد بلکه، بیشتر به ضرر رژیم و رسوا کننده ی سیاه کاری هایش شد. ضمن این که بیشتر به مظلومیت شما دامن زد.
    داریوش:
    در واقع حکومت های مستبد بخاطر ضعفی که دارند مجبور به چنین اعمالی می شوند. در حالی که اگر حکومتها ترسی از ادامه ی کار خود نداشته باشند، نیازی به چنین شوهای قلابی نخواهند داشت.
    قلیچ خانی:
    شما سال ها در آمریکا زندکی کرده اید و اکنون چند سالی است که در پاریس هستید. می خواهم نظر شما را راجع به ترانه سرایی در تبعید بدانم! در واقع با روحیه معترضی که هنوز در شما وجود دارد و با مخالفتِ اکثر هنرمندان تبعیدی و مهاجر با حکومت اسلامی، آیا محیط ترانه سرایی در لس آنجلس، صدای راستین دوران خودش را دارد ؟
    داریوش:
    به راستی باید بگویم که روز بروز از شنونده های ما کم شده است. متأسفانه باید بگویم که ترس در خارج از کشور زیادتر شده است. با این رفت و آمدهای سرسام آور به ایران و با طولانی شدن تبعید، با تجاری تر شدن روز به روز رسانه های لس آنجلس، بی تفاوتی و ترس، دست به دست هم داده است. با این که موسیقی و ترانه، بُرد بسیار زیادی دارد و می تواند پایه های یک حکومت را بلرزاند، متأسفانه به خاطر نبود همبستگی بین هنرمندان و مخاطبینشان، وضع هنری در لس آنجلس، دوران نابسامانی را می گذراند. البته این هم دورانی است و باید آن را از سرگذراند.
    قلیچ خانی:
    وقتی از بیرون به محیط لس آنجلس نگاه می کنیم، به نظر می رسد که امکانات زیادی وجود دارد که می توان در جهت همبستگی هنرمندان و ایرانیانِ مخالف حکومت اسلامی از آن استفاده کرد. برای نمونه: جمع شدن 10 تا 20 خواننده ی ایرانی- همانند هنرمندان اروپایی- در دفاع از حقوق بشر در ایران، و اجرای کنسرتی بزرگ و جمعی برای ایرانیانِ سراسر دنیا. سال هاست که چشم ما برای یک چنین کنسرت اعتراضیِ بزرگی علیه کشتار در ایران، به هنرمندان مقیم لس آنجلس دوخته شده است! آیا به نظر شما که نوک پیکان هنرمندان معترض هستید، از این همه هنرمند که همه هم خود را مخالف رژیم اسلامی ایران می دانند، چنین کاری را خواستن دور از انتظار است؟
    داریوش:


    من سال 1982 از ایران به خارج آمدم. با ایرج عزیز و بابک بیات نازنین در شهر بورموس درجنوب انگلیس، اولین کار اعتراضی خود را شروع کردیم. «وطن پرنده ی پر در خون»، «مار در محراب»، و...
    قلیچ خانی:
    امکان دارد که در این مورد توضیح بیشتری بدهید؟
    داریوش:
    زمانی که من ازایران خارج شدم، نوارهای اصلی کارهای زیادی را که در ایران اجرا نشده بود، با خودم به خارج آورده بودم. من به همراه ایرج جنتی عطایی و بابک بیات به استودیویی در آن شهر جنوبی انگلیس رفتیم و ایرج بر روی این ملودی های ضبط شده ای که آورده بودم شعر گفت و با کمک و راهنمایی های بابک بیات، آلبومی پُر کردیم که به نظر من و ایرج، آلبوم یگانه ایست. این آلبوم دو بخش است. یک بخش آن ترانه است که من خوانده ام و بخش دیگر آن شعرهای است که ایرج آن را دکلمه کرده است. و گزینش موسیقی متن این آلبوم است که من به کمک بابک این کار را کرده ام.
    قلیچ خانی:
    امکان دارد که نام این آلبوم و ترانه های آن را بگویید؟
    داریوش:
    یکی از ترانه ها «بگو به ایران» است:
    وطن شگفته گل در خون/ وطن ترانه ی زندانی؟ وطن قصیده ی ویرانی» و در این جا نشان می دهیم که به آن چه روی کار آمده اعتمادی نیست و ترانه ادامه می دهد که: دوباره می سرایم با تمامی یارانم. و یا ترانه ای دیگر به نام «مار در محراب». به نظر من این آلبوم، اولین اثر هنری است که حداقل در تبعید به طور مستقیم نظرش را در مورد حکومت تازه از انقلاب سر در آورده اعلام می کند. «در این غوغای مردم کُش/ در این شهر به خون خفتن/ خوشا از بند تن رستن... و „چه ماری خفته در محراب...”
    آیندگان اگر این دوران را مورد ارزیابی قرار دهند، خواهند دید که دو نفر با سن متوسط 30 سال، اونهم در تبعید،آلبومی تولید کرده اند که در واقع در آن ترانه ها فقط خوانده نشده اند بلکه وجدان ترانه ی نوین را رو به همه ی جهان فریاد کرده اند.
    قلیچ خانی:
    آیا شما و دوستان دیگر، دوباره تلاشی در این زمینه ها کردید؟ خصوصاٌ زمانی که فشار بر روی مردم و مبارزین بیشتر شد. خصوصاٌ زمانی که کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در ایران آغاز شد و نسلی را سر به دار کردند؟
    داریوش:
    من شعری را از آقای „سپند” انتخاب کردم و ملودی براش ساختم؛ ولی متأسفانه 8 ماه طول کشید تا به همه ی بچه ها توضیح دادم که این شعر و ملودی به هیچ گروه و دسته ای مربوط نیست و تنها به ایران مربوط است. بیایید دور هم جمع شویم و یک کار مشترکی را انجام دهیم. که حدود بیست سی نفر گروه کُر درست کردیم و آن را اجرا کردیم. متأسفانه این سرود را هم اکنون در هیچ یک از رسانه ها نمی شنویم. درست زمان کشت و کشتارها بود! «ای نسیم نو بهاری/ با من از یاران بگو/ با من از یارانِ رفته بر سر داران بگو». من از ایرج که در جوانی ها شعری داشت که یک بیتش این بود: ای رسول از باغ و تابستان بگو... از نسیم مست تاکستان بگو... خواهش کردم که بیا بداد این شعر برس! چرا که من این شعر را از روی غزلی ساخته بودم و آن برندگی لازم را ندارد. ایرج هم بلافاصله با نگرش و تفکری که داشت، یاور از ره رسیده/ با من از ایران بگو/ از فلات غوطه ور در خون بسیاران بگو...
    قلیچ خانی:
    خوشحالم که می بینم حداقل در حد خودتان تلاش کرده اید، هر چند که این آن چیز دلخواه شما نبوده و نیست. در این سال ها و با این امکانات فراوان در تبعید امکان کارهای بزرگی وجود داشته که با کمی همبستگی و از خود گذشتگی هنرمندان امکان وقوع آن زیاد از دسترس دور نبوده است.
    اگر امکان دارد کمی هم در مورد ترانه سرایی و خوانندگی در ایران برای ما بگویید.
    داریوش:


    نکته ای را که می خواهم به آن اشاره کنم بارها از زبان ایرج نیز شنیده ام و آن اینست که:اتفاقی در ایران افتاده است این است که در رابطه با کمتر هنری و در کمتر جامعه ای این اتفاق افتاده است که یک نوع تولید هنری مطلقاٌ قدغن اعلام شده باشد. شما دارید که مثلاٌ یک شاعر و یا نمایشنامه نویس را یکی از کارهایش را اجازه ی نشر و تولید نمی دهند. اما، کل ترانه سرایی و ترانه خوانی و آهنگ سازی نوین به این مفهوم که ما کار می کردیم، بیشتر از ده پانزده سال به طور کامل در این قدغن بود. یعنی این کار مثل مواد مخدر بود. برای همین جامعه مجال و هوای این را نداشت که فرزندان دوران خودش را در یک شرایط به سامان و به هنجاری تولید و وارد این این کار کند تا شخصیت و برخورد خودشان را در آوازخوانی داشته باشند. بعد از سال های زیادی که این کار قدغن بوده و آن ها به طور قاچاق با صدای من و گوگوش و ابی آشنا شدند، طبیعی است که نیاز به زمان داشت که با تقلید از ماها، شروع کنند به کوک کردن خوشان. به نظر من این کار شروع شده است. چه در ترانه سرایی و چه در شهامت خواندن ترانه هایی که پیامی در آن وجود دارد. هر چند که هنوز فشار رژیم روی این نوع بچه ها، کمر شکن است و با اولین جوانه ای که دیده می شود، به شدت برخورد می شود. درست مثل گذشته، مانند دهه ی 1350 که به آن اشاره کردم.
    قلیچ خانی:
    می خواستم بدانم که کیفیت خود کار در داخل چگونه است؟
    داریوش:
    رو برشد است. جوان ها بسیار عالی کار می کنند. سلیقه های فراوانی وجود دارد. با تکنولوژیی که در اختیار دارند، سریع ضبط می کنند و روی اینترنت می توان آن ها را شنید. ضد و نقیض هستند ولی با این وجود دوره ای است که به نظر من خواهد گذشت. امروز اکثر بچه های ایران حداقل با یک ساز سروکار دارند؛ هر چند زیرزمینی است ولی روزی آشکار خواهد شد.
    قلیچ خانی:
    به طور کلی در بین هنرها، موسیقی و ترانه و خوانندگی، تأثیر به سزایی روی شنونده دارد و به همین خاطر هم حکومت ها به این نوع هنر، حساسیت بیشتری نشان می دهند.
    داریوش:
    درست است؛ به خصوص ترانه. چرا که دیگر مثل فیلم و تئاتر و کتاب، قرار نیست که شما توی صف بروید و آن را بخرید. ترانه خودش را به شما تحمیل می کند و در همه جا حضور دارد. شما نمی توانید گوش خود را بگیرید و به خیابان بروید. ترانه شما را انتخاب می کند. ترانه همه گیرترین وجوه هنری در همه ی جهان است.
    قلیچ خانی:
    به همین خاطر، مسئولیت ترانه سرا و خواننده، نقش مهمی را در آگاهی جامعه بازی می کند.
    داریوش:
    به همین خاطر است که مستبدین و خودکامگان، یکی از بیشترین حمله هایشان به این نوع تولید هنری بوده است. چه در گذشته و چه اکنون؛ تا زمانی که خودکامگی وجود داشته باشد، چنین خواهد بود. هر چند که این نوع تولید هنری، از بین سنگ و خارا هم که شده باشد، سرخود را بلند خواهد کرد.
    قلیچ خانی:
    به نظر شما، این نوع موسیقی که شما کار می کنید، از زمانی که تبعید شده، در مجموع موفق عمل کرده یا کم و کاستی هایی داشته است؟ در واقع ترانه سراها و خوانندگان زیادی که در خارج از ایران شروع به کار کرده اند، این گروه های مختلفِ موسیقی پاپ با سلیقه های مختلف، که سال ها در ایران ممنوع بوده و تنها محل تولید آزادانه ی آن در خارج از ایران است، آیا زبانِ زمانه ی خودش بوده است یا نه؟
    داریوش:
    بینید، وقتی شما در داخل کشور زندگی می کنید، روز و شب های خود را با مردم تجربه ی اجتماعی، اقتصادی- سیاسی می کنید؛ ولی زمانی که در تبعید هستید، آرام آرام، با هم میهنی که در جای جای دیگر این تبعید است، دیگر هم میهن نیستید! هم میهن سابق هستید؛ برای این که تجربیات روزمره ی کاملاٌ متفاوتی را تجربه می کنید مثلاٌ، پناهنده و یا ایرانی هایی که در فرانسه زندگی می کنند، بسته به شرایط اجتماعی، اقتصادی- سیاسیِ کشور میزبان، و آن چه که در پیرامونشان می گذرد، آرام آرام، لهجه ی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی- سیاسیِ متفاوتی پیدا می کند با مثلاٌ هم وطنی که در استرالیا زندگی می کند! بنابراین کم کم، آن هم میهنانگی، کمرنگ تر و کمرنگ تر می شود؛ سلیقه ها عوض و آرام آرام جذب ملت های میزبان می شوند. اگر به یک چنین نگاهی معتقد باشیم، خواهیم دید که وظیفه هنر با آن چه که در زادگاه خود داراست متفاوت خواهد شد.
    آن هایی که به مهاجرت آمده اند، طبیعی است با آهنگ متفاوتی به این جا آمده اند تا کسی که پناهنده ی سیاسی است. و طبیعی است که حساسیت های متفاوتی نسبت به زندگی، نسبت به مسافرت، ویزا، تبدیل ارز، نسبت به شرکت در همایش های مربوط به ایران داشته باشند تا کسانی که به عنوان پناهنده ی سیاسی در تبعید هستند. بنابراین، این گروه ها، آرام آرام در حال تولید هنر و هنرمندانِ خودشان هستند و آن ها را نیز حمایت می کنند. بنابراین از مهاجرانی که مرتب در حال سفر به ایران هستند و در آن جا به سرمایه گذاری مشغول هستند- که البته حق هر کسی است که نوع زندگی خود را انتخاب کند- نمی توان توقع داشت که پسند ترانه گی و گزینش موسیقی این افراد مانند تبعیدی سیاسی باشد که مثلاٌ ده یا بیست سالی است که در تبعید زندگی می کند.
    قلیچ خانی:
    به نظر من، این انقلابی که در تکنولوژی و ارتباطات صورت گرفته، مرزهای کشوری، تعیین کننده اصلی این دگرگونی ها نیست. یک ترانه سرای معترض و یا یک خواننده معترض، ضمن انتگره شدن با محیط زندگی و یادگیری از نگات مثبت فرهنگِ کشور میزبان، هم چنان می تواند یک هنرمند معترض در زبان و فرهنگِ کشور میزبان باشد؛ نه آن چیزی که امروز شاهد آن هستیم! ییلاق قشلاقِ مرتبِ بخش عظیمی به ایران و منکر هر نوع بی عدالتی و آزادی در وطن دربند؛ به خاطر منافع فردی؛ و تبدیل شدن به یک انسان غیر سیاسی و خنثی...
    از همین زاویه می خواستم بپرسم که این بخش از هنر ترانه سرایی و خوانندگی که هنوز تنی چند به آن متعهد باقی مانده اند، آیا توانسته تأثیرات خود را روی ترانه سرایان و خوانندگان امروز داخل ایران بگذارد یا نه؟
    داریوش:
    ببینید، این نوع ترانه های معترض که از گذشته به امروز رسیده، در زمان خودش هم، بخش کمی از تولیدات آن زمان بود؛ و امروز هم ترانه های معترض بخش اندکی از ترانه های زمانه ی خودش است. امروز ما می بینیم که بخش عظیمی از این ترانه هایی که امروز تولید می شود، خنثی هستند. به نظر من همیشه چنین بوده و خواهد بود. برای قضاوت دوران امروز هم نیاز به زمان است تا روشن شود که این نوع ترانه سرایی، فرزند راستین دوران خودش بوده است یا نه؟! ضمن این که وظیفه ی هر هنر و اندیشه ای، وفاداری به خودش است.
    دلم می خواد که در این جا به نکته ای اشاره بکنم. من، افرادی مثل ایرج جنتی عطایی و خودم را جزوی از جریان مبارزات آزادی خواهانه صد ساله ی اخیر ایران می دانم که در گوشه ای از این جهان به عنوان یک تبعیدیِ ایرانی، با حرفه ی خود، برای کسب آزادی و استقرار دموکراسی در ایران، مبارزه می کنیم.
    قلیچ خانی:
    با توجه به این نکته که اکثر CD های شما که بیشتر سرودهای جنتی عطایی و اردلان سرفراز و شهریار قنبری است، و به طور چشم گیری در ایران هم تکثیر می شود، آیا، شما فکر می کنید که این نوع ترانه سرایی و خوانندگی، چه در داخل و چه در خارج، رو به رشد بوده یا نه؟
    داریوش:
    به نظر من، آری. شما نگاه کنید به برخی از کارهای دوستان، که بواقع بسیار با ارزش هستند. و این درست در حالی است که تبعید تنگناهایی دارد که خیلی ها کم آورده اند؛ خصوصاٌ با بالا رفتن سن. ولی این ها هم چنان به عنوان یک هنرمند معترض در حال فعالیت هستند. خود من، 80 در صد کارهایم، اعتراض به وضع موجود بوده است.
    قلیچ خانی:
    به نظر من زیبایی کار شما و هنرمندانی چون شما در این است که در این سال های سرد تبعید، هم چنان سخت و استوار ایستاده اید و به واقع صدای معترضِ بخشی از هنر معترض ایرانیان در این تبعید هستید. با این امکاناتی که در خارج از کشور وجود دارد، آیا برای آینده طرح و برنامه ی خاصی دارید؟
    داریوش:



    ضمن فراگیری از دستآوردهای این جهان مدرن، هم چنان سعی می کنم که با اعتراض به وضع موجود در جهان و کشورم، به وظیفه ی انسانی خودم به عنوان یک شهروند عاشق انسانیت و عدالت، وفادار باقی بمانم. من امیدوارم که افرادی چون ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز شهریار قنبری و دوستانِ هنرمند دیگری که به عشق آزادی و دموکراسی زندگی می کنند، تا برقرار شدن این آزادی و دموکراسی در وطنِ به بند کشیده مان هم چنان صدای اعتراض خود را رساتر کنند, تا روزی که بتوانیم با یک کار جمعی توسط اکثر خوانندگان و ترانه سرایانِ خوب میهنمان، به اعتراضات فردی خودمان عمق بیشتری ببخشیم؛ چرا که معتقدم یک کار جمعی از هنرمندان خوب کشورمان، صدای اعتراضمان را بلندتر و شنیدنی تر خواهد کرد. علارغم این تفرقه ها و دوری های غیرواقعی، امیدوارم با کمک ترانه سرایان و آهنگ سازانِ خوبمان، طنینِ صدای اعتراض 4 میلیون ایرانی خارج از کشور بر علیه وضع موجود در ایرانِ به بند کشیده باشیم. ما در این تبعید، با مافیاهایی روبرو هستیم که در گذشته وجود نداشت. عوامل یا برنامریزانی که رژیم جمهوری اسلامی ایران در تبعید دارد، با نیرو و سرمایه هایی که خرج می کند، یکی از عوامل بازدارنده و آسیب رسان به محیط هنری در تبعید است.
    قلیچ خانی:
    شما فکر نمی کنید که ییلاق قشلاق کردن بخشی از هنرمندان و نویسندگان و کاردهای شناخته شده ی سیاسی به ایران، یکی از عوامل مهم باز گذاشتن دست جمهوری اسلامی و عوامل شناخته شده اش برای به سکوت کشاندن و غیر سیاسی کردن اکثر ایرانیانِ معترض دیروز است؟
    داریوش:
    من برنامه ای دارم به نام آسیب های اجتماعی. چندی پیش من خواستم که حامیانی برای این برنامه داشته باشم. برای همین بهترین کار را در این دیدم که بروم سراغ بهترین سازمان شناخته شده ای به نام انجمن پزشگان ایرانی مقیم آمریکا که دارایای پنج هزار عضو است. به رئیس انجمن زنگ زدم و برنامه خودم را که یک کار اجتماعی و انسانی است توضیح دادم و گفتم که معتقدم شما که یک سازمان پزشگی هستید می توانید از این کار حمایت کنید. در جواب گفت: آقای داریوش خان، اکثر اعضای ما به ایران رفت و آمد می کنند و ما نمی خواهیم در یک چنین کارهایی درگیر شویم. خوب، به افراد عادی که به ایران رفت و آمد می کنند، مرتب از ایران تعریف می کنند، ایرادی نیست، آما در مورد یک جامعه روشنفکری مثل انجمن پزشگان چطور؟!
    در مورد هنرمندان و نویسندگانِ شناخته شده هم که مردم به آن ها دل بسته اند، صد درجه بدتر از این است. آیا قتل عام زندانیان سیاسی را در دهه ی 1360 تا 67 فراموش کرده ایم؟! مگر امروز در ایران، شگنجه و اعدام، سانسور و زندان و خفقان متوقف شده است؟! مگر نمی بینیم که اعتصاب زنان و معلمین و دانشجویان و کارگران را چگونه سرکوب می کنند؟! مگر بیدادِ فقر و بی خانمانی را در ایران نمی بینیم؟! مکیدن خون مردم را توسط آقازاده ها فراموش کرده ایم؟! مگر سیاست های جنگ افروزانه حاکمان را در عرصه جهان نمی بینیم که وطنمان را با نابودی روبرو کرده است؟! و... چه تغییرات اساسی با بیست سال پیش صورت گرفته است! جز طولانی شدن تبعید و نوستالژی دیدن فامیل و دوستان و طرفدارانِ واهی؟!
    به نظر من، ضربه خوردن روحی مردم از کسانی که به آن ها دل بسته اند، دردآورتر از ضربه ایست که رژیم به آن ها می زند.
    قلیچ خانی:
    به نظر من تمام تلاش رژیم و برنامه ریزانش در این است که افراد سرشناسی مثل شما و یا بهروز وثوقی و یا دیگر هنرمندان معروف، و ورزشکاران سرشناس را به ایران بکشد تا بدین وسیله دکانِ حقوق بشر خود را برای نمایش به جهانیان، رنگین کند. تأثیر سیاسیِ اکثر ییلاق قشلاقِ هنرمندان و نویسندگان سرشناس، به نفع حکومتگران بوده است تا مردم ایران. با وجود انترنت و شرایطی که با انقلابِ ارتباطات بوجود آمده، این ترفند هوادارانِ ناشناخته رژیم در خارج که می گویند: با رفت و آمدِ افراد شناخته شده، جو سرکوب رژیم خواهد شکست؛ دروغ آشکاری بیش نیست و جز همراهی با حکومتگران، نام دیگری ندارد. سرنوشت غفار حسینی و مجید شریف، دو تن از افراد شناخته شده که به ایران برگشتند باید درس آموز باشد. زمانی که این دو تن حاضر به همکاری با رژیم نشدند و شروع به سخن گفتن کردند، در قتل های موسوم به „قتل های زنجیره ای” سربه نیست شدند.
    داریوش:
    به قول ایرج: „ای کاش در جهانی زندگی می کردیم که هر انسانی آزاد بود که به هر کجای جهان که دلش می خواهد برود و هر جایی که نمی خواهد نرود!” ولی وقتی حضور ما در خارج از زادگاهمان یک بازتاب اعتراضی دارد هر گاه که جای بودن خو. ئد را به سمت جایگاهمان عوض کنیم یک آگهی تبلیغاتی به نفع آن چیزی در جامعه است که به خاطر اش مجبور شدیم که به تبعید بیاییم. در واقع با این عمل خود می گوییم که یک چیز تعیین کننده ای در جامعه عوض شده که دارم جای خود را عوض می کنم. بنابراین، رژیمی که سال ها دست به قتل عام دگر اندیشان زده به خوبی از این آگهی های تبلیغاتی برگشت ها، استفاده می کند. روزی رژیم چنین تبلیغ می کرد که اکثر کسانی که در خارج هستند یک مشت فاسد و معتاد و لات و بی سروپا و وطن فروش و «همچنس باز» - آن چیزهایی که در فرهنگ خودش بد و زشت است- هستند. برای من قابل توجیح نیست! این ضربه را خود من یکی دو سالی است که مرتب می خورم! این که رفت! اون هم که رفت! اون هم که کشته شد!! و این درست در زمانی است که هم اکنون شاهد آنیم که هر روز، هزاران نفر در تلاش هستند که از آن جهنم ساخته شده بگریزند و خود را به خارج برسانند.
    من امروز بیشتر از قبل معتقد هستم که همبستگی و یکپارچگی ما به عنوان خواننده - که سرودهای اعتراضیِ ترانه سرایان را از میان دشنه زار و نیزه باران ها از این شهر به آن شهر بردوش می کشیم تا به مردم برسانیم- می تواند صدای ما را رساتر و تأثیرگذارتر کند. منی که سال ها از زخم و درد مردم، از خفقان و سانسور خوانده ام، دلم می خواد که پیام امید باشم. دلم می خواد که بین هم وطنانم باشم و درد مشترکمان را با هم فریاد بزنیم. امیدوارم که بتوانم از شهرت خوانندگی و معروفیت ام در راه همیاری با هم وطنانم، استفاده کنم. در این پنج شش سال اخیر، توانسته ام قدم های مفیدی در این زمینه بردارم. مبارزه با مواد مخدر این بلای خانمانسوز، یکی از مهم ترین مشغله های امروزی ام شده است.
    قلیچ خانی:
    شما در شروع مصاحبه اشاره کردید که تا 19 سالگی ورزش می کردید! ممکن است که بگویید چه ورزشی؟ زیرا تا آن جا که من شاهد بودم، شما علاقه زیادی به ورزش فوتبال داشتید و اکثر مسابقات تیم ملی را تماشات می کردید و در ضمن با بیشتر بازیکنان تیم ملی دوستی داشتید؛ به گونه ای که در یک دوره ای که تیم ملی فوتبال ایران در هتل اوین اردو داشت، شما اغلب شب ها، دیر وقت به اردوی تیم می آمدید و در کنار استخر هتل بچه ها به گپ و گفتگو و شعرخوانی می پرداختی!
    داریوش:
    من با بچه های محل و دو برادر کوچک ترم، تیم فوتبالی داشتیم به نام جوجه طلایی؛ که اکثر روزهای تعطیل در مسابقات محلی شرکت می کردیم. تیم بسیار خوبی بود. به طور کلی از سن کم در زمین های خاکی، فوتبال بازی می کردم. به فوتبل علاقه ی زیاد داشتم و از این طریق اکثر بچه های تیم ملی فوتبال را دوست داشتم. وقتی کم کم در جامعه شهرتی بدست آوردم، روابط ام با بچه های تیم زیادتر شد و آن ها هم به من لطف داشتند. ضمن این که دوست ترانه سرای خوبم ایرج جنتی عطایی هم علاقمند به فوتبال و طرفدارِ تیم هما بود.
    من با بچه هایی مثل: محمد صادقی، علی عزیزی، حسین کازرانی، ناصر حجازی، چهارمحال بختیاری، رشیدی، عباس و مسعود مژدهی، و... خیلی دیگه از بچه های تیم، دوستی های صمیمی داشتم. و اون شب های کنار استخر هتل اوین، بواقع یکی از دوران های خوبی برای من بود.
    قلیچ خانی:
    من فراموش نمی کنم در شبی از این شب ها که در کنار استخر با بچه ها بودی، من نیزی اولین بار داشتم به طرف استخر می آمدم که یک مرتبه چشمم به بارِ رستورانِ کنار استخر هتل اوین افتاد! کنار بار عده ای در حال مشروب خوردن بودند. حس کنجکاوی مرا به طرف بار کشید. از دور حسین زاده (عطاپور) ، شکنجه گر معروف اوین را شناختم. با کمی نزدیک تر شدن، تهرانی و عضدی و برخی دیگر ازشگنجه گران اوین و کمیته مشترک ساواک را . (در سال 1350 که مدت کوتاهی در کمیته مشترک زندانی بودم اغلب این افراد را دیده بودم). فردای آن روز از بارمَنِ بار، موضوع را پرسیدم! او گفت: اکثر شب ها، این افراد، وقتی کارشان در اوین تمام می شود، دسته جمعی به این جا می آیند و تا ساعاتی از شب، مشروب می خورند. و با خنده و تمسخر، اتفاقات و برخوردهای خود با زندانیانِ سیاسی را برای هم تعریف می کنند.
    داریوش:
    پس آمدن من هم به کنار استخر بی مورد نبود؛ خنده!!
    تمرینی بود که بعداٌ به داخل زندان اوین بروم.
    قلیچ خانی:
    شما که هم بازیکن فوتبال بودید و هم یکی از علاقمندان فوتبال، نظرتان در مورد تیم فوتبال امروز ایران چیست؟
    داریوش:
    من معتقدم که نه تنها ورزش، تمامی مقولات یک جامعه، رابطه مستقیم با طرز تفکر رژیم مستقر در آن جامعه دارد. مثلاٌ در همین ورزش فوتبالِ امروز، ما بازیکنانِ بسیار خوب و با استعدادی داریم که نمونه های آن بازیکنانی هستند که در سطح اروپایی در کشورهای خارج به بازی مشغول هستند. ولی حکومت به هیچ وجه از صمیم قلب، علاقه ای به این ورزش ندارد و اگر توجهی هم می کند، از سر اجبار است. فوتبال یکی از پرطرفدارترین بازی هاست. مردم زیادی از اقشار مختلف به این ورزش علاقمند هستند، پس پر شدن استادیوم های ورزشی در ایران، به نفع رژیم حاکم نیست. اگر یادتان باشد سال های پیش بارها در استادیم های ورزشی، تماشاگران به بهانه های مختلف دست به شورش زدند و استادیم های ورزشی را بارها به آتش کشیدند.
    پیروزی تیم ملی هم در میادین ورزشی دنیا به نفع حکومت در داخل نیست زیرا مردم در ایران نیاز به شادی دارند برای همین با پیروزی تیم به خیابان ها می ریزند و شادی می کنند و این خوش آیند حکومتگران نیست. برای همین است که اکثر بازیکنان خوب ما در خارج بازی می کنند.
    قلیچ خانی:
    با تشکر از وقتی که در اختیار من گذاشتید. من هم مثل شما معتقد هستم که رژیم جمهوری اسلامی از فوتبال و تماشاگران فوتبال می ترسد. برای همین است که امروز اکثر سرداران سپاه و وزارت اطلاعات، مسئولین باشگاه های ورزشی و فدارسیون ها هستند. درست مثل سال های آخر زمان شاه، که رئیس تربیت بدنی یک رئیس دفتر محرمانه داشت – مانند سیف عصار که شگنجه گر ساواک بود و یا شخصی به نام «فدایی» که رئیس ساواک مازندران بود- که نماینده سازمان امنیت در محیط ورزش بودند.. علارغم این که امروز بهترین تیم فوتبال ممکنه در این صد ساله اخیر را داریم- به نظر من تیم فعلی شش گُل از تیم سال هایی که من در تیم بودم جلوتر است- پراکندگی و تنفر درونی از سیستم حاکم بر جامعه، باعث شده است که بچه ها برای تیم ملی دل نسوزانند و اکثراٌ در تلاش باشند که به تیم های خارجی سفر کنند.
    ویرایش توسط Leon : Tuesday 22 April 2008 در ساعت 11:52 AM

  8. 6 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  9. #21
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    با سلام

    داریوش به مناسبت سال نو ترانه ی مثل همیشه زیبایی رو به نام معجزه خاموش، به صورت تک آهنگ عرضه کرد .
    شاید شنیده باشین ولی توی این پست این آهنگ رو به صورت صوتی و تصویری برای دوستدارن ایشون قرار دادم. امیدوارم لذت ببرید.




    معجزه خاموش
    باصدای داریوش اقبالی
    و شعری از استاد ایرج جنتی عطایی

    لینک تصویری:حجم:5MB
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    لینک صوتی: حجم:3MB
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط Kamanche : Thursday 24 April 2008 در ساعت 04:18 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  10. 5 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  11. #22
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    گفتگوی عارف محمدی با داریوش اقبالی، ایران جوان

    با وجودی كه من در زمينه مسايل و مشكلات اجتماعی جامعه ايرانی تورنتو گفتگوهايی با كارشناسان در زمينه‌های مختلف داشته‌ام، اما خوانندگان ايران‌جوان مرا بيشتر به عنوان تحليل‌گر فيلم می‌شناسند. به همين خاطر وقتی مرا در جايی غير از فضای سينما می‌بينند تعجب می كنند. به هر حال من تا جايی كه امكان داشته سعی كرده‌ام معضلات اجتماعی كه به نوعی با سينما در ارتباط بوده‌اند را چه با نقد فيلم‌های مربوطه و چه با گفتگو با كارشناسان مربوطه مطرح سازم. برای داريوش به عنوان خواننده‌ای كه نسبت به مسايل و معضلات و آسيب‌های اجتماعی بی‌تفاوت نيست احترام قائلم و علل اين گفتگو نيز يكی بخاطر فعاليت‌های مثبتی است كه اين اسطوره موسيقی پاپ در راه ترك اعتياد ايرانيان مبتلا به اين بلای نابود كننده كه خود سال ها در چنگال آن اسير بوده انجام می‌دهد. ديگر عشق و علاقه او به سينما كه تلاش هايی هم در اين راستا در دوران جوانی داشته و از سويی گرايش او به ادبيات عرفانی و ترويج آن در كارهايش می باشد كه در كل عواملی شدند تا گفتگويی خواندنی با اين خواننده محبوب نسل‌های ديروز و امروز داشته باشيم.

    هر كسی ممكن است كه رويايی داشته باشد كه بعدها به حقيقت بپيوندد. آيا داريوش از همان آغاز رويای خوانندگی را در سر داشته يا كاملاُ اتفاقی بوده است؟
    اگر بخواهم صادقانه جواب بدهم بايد بگويم كه خواننده شدن هدف من نبوده بلكه فكر می كنم خواننده متولد شدم (با خنده...). اين را از اين نظر عرض می‌كنم كه از بچگی شور و شوق خاصی به خواندن داشتم. وقتی به آن دوران برمی‌گردم، می‌بينم حركات يك بچه چهار يا پنج‌ ساله در ارتباط با موسيقی چه معنايی می‌تواند داشته باشد. اين كه يك بچه يواشكی به اتاق مهمانخانه برود، گرامافون را بگذارد و يك سری صفحه‌های سی‌و‌سه‌دور قديمی از رشيد بهبود‌اف را گوش كند و يا به عشق شنيدن ترانه پای راديو بنشيند. همه اين ها به نوعی آن انگيزه‌ها و شايد كشش‌هايی بوده كه مرا به اين سمت كشاند و به خاطر همين هميشه می‌گويم من خواننده متولد شدم (با خنده...) خوب از اين ها كه بگذريم عواملی مثل مسير كار، اتفاق، رابطه، همه اين ها باعث شدند كه وارد عالم خوانندگی به صورت حرفه‌ای بشوم.

    حتی شنيدم كه در سنين خيلی پايين روی صحنه ظاهر می‌شدی؟
    من از سن 9 سالگی روی صحنه می‌رفتم. در يازده‌ سالگی يك اركستر 7 يا 8 نفره داشتيم كه در جشن های مدرسه به اجرای برنامه می‌پرداختيم. برای همين معتقدم مسير، مرا به سوی حرفه‌ای شدن كشاند. به اصطلاح جوی كوچكی بود كه به دريا متصل شد.

    آيا خاطرتان هست كه چه زمانی برای اولين بار به صورت حرفه‌ای ترانه اجرا كرديد؟
    اولين بار به صورت حرفه‌ای در برنامه‌ای به نام „شش و هشت” كه توسط فرشيد رمزی تهيه می‌شد در تلويزيون ملی ايران با خوانندگانی مثل كيوان، افشين، نلی، ماسيس و اونيك به صورت گروهی اجرا داشتيم. اما اگر منظورتان اجرای زنده باشد، خاطرم است كه اولين بار در كاباره شكوفه نو در تهران و با يك اركستر حرفه‌ای آواز خواندم.

    در يكی از مجلات هفتگی مربوط به دهه 50 ايران، جمله‌ای گفته بوديد با اين مضمون „زمانی در آرزوی شهرت بودم و اينك در آرزوی گمنامی. زيرا آنان كه در جستجوی شهرت‌اند نمی‌دانند گمنامی چه موهبت بزرگی است.” مايلم بدانم كه امروز داريوش درباره اين جمله چطور می‌انديشد؟
    خوب اين جمله مربوط به دوران جوانی بوده. تصور كنيد كه آدم شناخته می‌شود، دور و برش را می‌گيرند و مثل يك شوك است. شايد در آن زمان برايم در آن محيط قرار گرفتن سخت بود ولی بعدها با گذشت سال ها اين مسأله با من عجين شده بود. آن زمان با مسايلی روبرو می‌شدم كه برايم تعجب‌آور بود. عده‌ای انتقاد می‌كردند كه آقا اين چه ترانه‌هايی است كه تو می‌خوانی... يكی می‌گفت: „اين بچه چه می‌گويد...” ، آن يكی تعريف می‌كرد، شخصی سرزنش می‌كرد و خلاصه مجموعه‌ای بود از واكنش های مردم. بالاخره دوران جوانی من بود و بالطبع هر جوانی كه تازه به شهرت می‌رسد با اين واكنش های مثبت و منفی روبرو می‌شود كه گاهی او را از آن چه شهرت ناميده می‌شود دلسرد می‌كند. ولی به نظر من شهرت و محبوبيت پديده‌ای است كه بايد از آن استفاده مثبت شود نه سوء‌استفاده.

    از آنجا كه گرايش اصلی من سينما است، می‌خواهم سوالاتی در اين زمينه بكنم. شما در اوج شهرت تلاش‌هايی هم در سينما انجام داديد. در فيلم‌هايی موسوم به فيلم‌های خياباني كه جزو سينمای بدنه‌ای ايران به حساب می‌آمدند با كارگردانانی مثل سيروس الوند و فرزان دلجو همكاری كرديد. آيا اين تلاش از سر عشق به سينما بود يا دليل ديگری داشت؟
    من سينما را بسيار دوست داشته و دارم. هنر بسيار ظريفی است. من نمی گويم كه فيلم بازی كردم، بلكه می‌گويم تجربه‌ای كردم. تلاشی كه وقتی دوباره برمی‌گردم و به كارهايم نگاه می‌كنم متوجه می‌شوم كه هنر بازيگری چه ظرافت‌هايی دارد و به اين هنر پخته‌تر نگاه می‌كنم. از طرف ديگر هم طبيعتا وقتی در ايران هنرمندی مشهور می‌شد تهيه‌كنندگان و سرمايه‌گذاران گيشه‌پسند برای صيد او تلاش می‌كردند و من هم جزو كسانی بودم كه صيد شدم (با خنده...) و در دو فيلم تجربه‌هايی کسب کردم كه بعدها متاسفانه به دلايلی ادامه پيدا نكرد. دوست داشتم با راهنمایی های يك معلم خوب در اين زمينه كارهای خوبی انجام دهم.

    يكی از فيلم‌هايی كه بازی كرديد „ياران” به كارگردانی فرزان دلجو و امير مجاهد بود. نكته جالب توجه اين است كه شما در اوج شهرت و محبوبيت ترانه فيلم را به فريدون فروغی واگذار كرديد. دليل آن چه بود؟
    عجب سوال ظريفی كرديد. اولين بار است كه از من سوالات خوبی می‌شود و من از شما به خاطر طرح اين سوالات ممنونم... واقعيت اين است كه در فيلم „ياران” قرار بود با فرزان دلجو همكاری داشته باشيم و اگر توجه كرده باشيد در آن فيلم من نقش زيادی ندارم. متاسفانه در آن زمان تجربه آن چنانی درباره سينما نداشتم و با من برخورد درستی نشد. آقايان فرزان دلجو و امير مجاهد در اين راستا به من كم‌لطفی كردند و قراردادمان كامل اجرا نشد، چرا كه طبق قرارداد مالی كه داشتيم بعد از اينكه 15 دقيقه از فيلم را پيش برديم من به دوستان گفتم حال بياييد قراردادمان را جلو ببريم و مسايل مالی را طبق قرارمان مشخص كنيم. نتيجه اين شد كه دوستان رفتند بدون اين كه پشت سرشان را نگاه كنند. با خودم گفتم: „خوب اين ها با من كار دارند، فيلمشان نيمه كاره است.” اما در كمال تعجب متوجه شدم كه آن ها بر اساس همان 15 دقيقه موجود داستان فيلم را عوض كردند تا ديگر به من احتياجی نباشد. خوب، از آن جا كه در زندگی به يك توازن اعتقاد دارم و طبيعت را قانون‌مدار می‌دانم، اين ماجرا مصادف شد با درگيری من با ساواك و رفتن من به زندان اوين كه همان شب فيلم „ياران” كه در سينما كاپری به نمايش درآمده بود از اكران پايين آورده شد و در واقع مفهوم آن ضرر برای تهيه‌كننده فيلم بود.



    برگرديم به بحث موسيقی پاپ. اين روزها صحبت از مرگ واژه در موسيقی پاپ ايران است. به عنوان خواننده‌ای كه واژه در ترانه‌هايت اهميت داشته و هيچ گاه در سال های فعاليت در غربت تن به بازار ابتذال و سطحی‌گرايی ندادی و راه هميشگی خود را ادامه دادی، در اين باره چه نظری داری؟
    به نظر من يك سيلی در راه است و شما نمی‌توانيد جلوی اين سيل را بگيريد. اين سيل همه چيز را در مسيرش با خود همراه می‌كند. تقليد بخشی از موسيقی فعلی ما شده است، نداشتن مرجعی كه تصويب كننده باشد خود مزيد علت شده است. چرا كه در آن زمان در ايران سازمانی بود كه نظارت و آثار را ارزشيابی می‌كرد. خوب حال در خارج از كشور تشكيلاتی كه وجود ندارد و در نتيجه خيلی از ترانه‌سراها و آهنگسازها كارهايی را انجام می‌دهند كه به سمت سطحی‌گرايی و ساده‌پسندی و به قول شما مرگ واژه كشيده می‌شود. ولی به نظر من با توجه به همه اين معضلات، هر نوع اثری جايگاه خاص خودش را دارد. داريوش شنونده خود را دارد و بايد با احترام و علاقه به آن ها مسير كارش را ادامه دهد.

    موسيقی ما در شرايط بحرانی به سر می‌برد و مثل خيلی چيزهای ديگر سرزمين ما به هم ريخته است. دليل مرگ واژه را بايد نوعی كم‌كاری دانست. در جايی كه از زبان شعر و موسيقی كه زبان برنده‌ای است و می‌شود از آن به عنوان ابزار سازنده استفاده كرد، از آن سوء‌استفاده می‌شود و واقعا نمی‌دانم كه اين جريان كی متوقف خواهد شد. در اين جا بايد به نقش رسانه‌های خارج از كشور اشاره كنم كه اين نوع موسيقی‌ها را به چه شكل تبليغ می‌كنند و اين كه چه نوع موسيقی‌ را بعد از چه نوع ديگری پخش می‌كنند و جايگاه هر كدام را چگونه قرار می‌دهند. چون ما سابق بر اين هم در كشورمان موسيقی‌های مختلفی مثل: كوچه بازاری، سنتی، پاپ و فولكور داشتيم اما هر كدام جايگاه خودشان را داشتند. فكر می‌كنم در حال حاضر رسانه‌ها بيشتر مروج ساده‌پسندی می‌باشند.

    من می‌خواهم روی اين نكته تاکيد كنم كه متاسفانه اين ساده‌پسندی به ابتذال كشيده شده. يعنی واژه‌هايی كه از فرهنگ لمپنيسم وارد موسيقی پاپ شده و جوان های امروز هم آن ها را ناخواسته به خاطر ريتمشان زمزمه می كنند، واژه‌هايی كه خيلی از روشنفكران و هنرمندان متعهد سال ها سعی كردند تا آثار آن را از ميان نسل‌های جديد پاك كنند اما با تاسف بسيار شاهد آنيم كه چه در سينمای داخل كشور و چه در موسيقی خارج از كشور كه پرمخاطب‌تر است، اين واژه‌های مبتذل دوباره ترويج و تبليغ می شود.
    اجتناب‌ناپذير است، هيچ كاری نمی‌شود كرد. اين جا مسأله مسئوليت هنرمند پيش می آيد، اين كه يك ترانه‌سرا، آهنگساز و يا خواننده به دنبال بازار روز نباشد. خوب، جوان هايی هستند كه با عشق و علاقه به سراغ اين هنر می آيند اما طعمه تعدادی از كمپانی‌های موسيقی می‌شوند كه به آن ها خط می دهند كه چه بخوانند و چه بكنند تا بازار بيشتری داشته باشد. به هر حال همان طور كه اشاره كردم باز هم هنرمندانی هستند كه تلاش می‌كنند تا در اين سيلاب نيافتند و به تعهد خود نسبت به موسيقی سالم پايبند باشند.

    من معتقدم خلاقيت زاييده درد است. اما آن گونه كه شعرا، ترانه‌سرايان و خوانندگان نامی و خلاق در آن زمان و در اوج تنگنا و محدوديت‌ها دست به خلق آثاری زدند كه هنوز هم جزو آثار ماندگار به حساب می‌آيند، حالا می‌بينيم كه همين افراد با اينكه در خارج از كشور با جنس ديگری از درد همراه هستند اما مثل گذشته نتوانستند آثار ماندگاری مثل آن دوره را خلق كنند يا حداقل به لحاظ كميت و كيفيت هم‌تراز آن ها قرار نگرفتند. اگر هم بخواهم اسم ببرم بايد به هنرمندان خلاقی چون شهيار قنبری، ايرج جنتی عطايی، اردلان سرافراز اشاره كنم. البته اين نظر شخصی من است و دوست دارم نظر شما را در اين باره بدانم.
    به نظرم با وقوع انقلاب، با جامعه‌ای روبرو شديم كه اغلب شاعران، آهنگسازان و خوانندگان آن كوچ كردند و پراكنده شدند و به همين خاطر از هم جدا افتادند. آن زمان اگر می‌خواستيم كاری انجام دهيم، دور هم جمع می‌شديم و چشم در چشم هم زندگی می‌كرديم، در روند خلق يك آهنگ مشاركت داشتيم و نظر همديگر را مطرح می كرديم. اما حالا يكی در اين كشور، ديگری در آن كشور، مثل زنجيری كه پاره شد و حلقه‌ها از هم جدا شده‌اند. نكته‌ای كه دوست دارم اشاره كنم اين است كه ما با باری از تشويش به خارج از كشور آمديم، يعنی از كشوری با فرهنگ و زبان متفاوت وارد يك سرزمين جديد شديم و بدون اين كه متوجه شويم ضربه‌های روحی زيادی خورديم اما عليرغم وجود اين روحيه مشوش می بايد كه سر پا می ايستاديم و زندگی می‌كرديم؛ آثار اين ترس و تشويش هنوز هم مشهود است. برای مثال شخصی را می‌شناسم كه اوايل انقلاب به خارج از كشور كوچ كرد و آدم بسيار متمولی هم است. ايشان از روز اول سعی كرد تا زندگی خود و خانواده را تأمين كند، حالا بعد از گذشت 25 يا 26 سال با اين كه اوضاع مالی بسيار خوبی دارد و تامين است باز هم همان حركت روزهای اول را انجام می دهد. يعنی آدمی نشده كه بگويد خوب من تلاشم را كردم و نتيجه هم گرفتم، حالا بنشينم و مدتی هم بدون تشويش و نگرانی زندگی كنم. به اعتقاد من اين بيماری تشويش و ترس از آينده در همه به نوعی به جا مانده است.

    اما برگردم به موضوعی كه مطرح كرديد. از ديدگاه من شعرای ما در بيشتر موارد كارهايشان را می‌كنند ولی اجرا كننده‌های خوب كم شده‌اند. يعنی ابزاری مثل آهنگ كه با آن كلام چفت و بست شود و جواب شعر را بدهد پيدا نمی‌شود. توجه داشته باشيد كه آهنگساز همان آهنگساز است، مضاف بر اين كه رشد و ديدگاهش هم بيش تر و وسيع تر شده اما آن زوج هنری كه انرژی لازم را به او بدهد نيست. يعنی همان قضيه كه گفتم كه در آن زمان آهنگساز و شاعر و خواننده دور هم جمع می‌شديم، يكی می‌گفت اينجای آهنگ را اين طور كن، ديگری می گفت اين طوری بهتر است و غيره...

    برای نمونه عرض كنم كه چندی پيش بعد از سال ها با ايرج جنتی عطايی در پاريس به مدت شش روز در كنار هم بوديم. در اين مدت مثل دو نفر كه همديگر را پيدا كرده باشند نشستيم و سيراب از موضوعات مختلف شديم و درد دل كرديم و در آخر متوجه شديم با چه كمبودهايی در اين پراكندگی مواجه هستيم. به هر حال آن سيل ساده‌پسندی و سطحی‌گرايی و يا آن چه كه شما ابتذال می‌ناميد جاری شده و برخی از هنرمندان خلاقی كه به آن ها اشاره كردی نظاره‌گر اين سيل هستند و با خود می‌انديشند كه چه فكر می‌كرديم و چه شد.

    با توجه به اين كه سال هاست در كنسرت هايت و در ميان ترانه‌هايی كه اجرا می كنی اشعار عرفانی را بازگو می‌كنی و حتی آلبومی هم به نام „رومی” منتشر كردی، مايلم نظرت را راجع به عرفان و تاثير آن بر زندگی و آثارت را برايمان مطرح كنی.
    عرفان نقبی در خود و يك بازنگری در خويشتن خويش است. بعد از پنجاه و پنج سال زندگی، مثل كوزه‌ای خرد شده هستم و به دنبال اينم كه تكه‌های شكسته را پيدا كنم و به خودم بچسبانم. عرفان دريای بيكرانی است و خوشا به سعادت كسی كه قطره‌ای از اين دريا نصيبش شود و با آن ديدگاه بتواند به زندگی نگاه كند. نمی‌خواهم بگويم كه مطالعه ندارم و يا با آن ناآشنا هستم. جای خوشبختی است كه رابطه زيبايی با خدای خودم دارم كه برايم بسيار باشكوه است و هميشه وجودش را در كنارم حس می‌كنم، با او راز و نياز می‌كنم، حرفم را با او در ميان می گذارم و مراقب من است. پس جريان زندگی را به او می سپارم و اين را بسيار باشكوه و زيبا می‌بينم و سعی می‌كنم كه مفيد باشم.

    در ميان عرفا آثار چه كسی بيشتر روی تو تاثيرگذار بوده است؟
    به مولانا خيلی ارادت دارم. با او ساده و روان ارتباط برقرار می‌كنم و وقتی به چند هزار بيتی كه حاصل كار اوست می انديشم می‌بينم كه تمامی در وصف انسانيت و خودشناسی می‌باشد. برای مثال وقتی می‌گويد: „بشنو از نی چون حكايت می‌كند / از جدايی ها شكايت می كند...” به اين اشاره دارد كه انسان از زمانی كه متولد می‌شود، از اصل خود جدا می‌شود و نبايد فراموش كند از كجا آمده و در جستجوی اين باشد كه به اصل خود بازگردد. ما ذره‌ای از يك مجموعه عظيم هستيم و ماموريتی داريم در عمری كه مثل يك حباب زودگذر است؛ پس دريابيم كه اين ماموريت چيست. به اعتقاد من دنيای عرفان شفا دهنده تمام دردها و مرحم همه زخم هاست، من راه های تاريكی را طی كردم و وقتی با عرفان آشنا شدم به دنيای باشكوهی پی بردم، دنيايی كه نه به مشروب، نه به قرص و مواد مخدر نياز دارد و چه دنيای عظيمی است. فقط بايد در آن تعمق كرد و ترس نداشت، همان گونه كه مولانا می‌فرمايد:

    از حادثه جهان و زاينده مترس / از هر چه رسد چون نيست پاينده، مترس
    اين يكدم عمر را غنيمت ميدان / بر رفته مينديش و ز آينده مترس

    اين ترس پديده‌ای است كه با انسان ها عجين شده و اگر آن را شناسايی كنند و از بين ببرند، زندگی شان آرام‌تر می‌شود. مردم اصولا در فرداها زندگی می‌كنند، غافل از اينكه زندگی همين لحظه‌هايی است كه در حال گذر است. من هميشه به اين می انديشم كه اين مال و منال دنيا، قصر و ماشين‌های گران قيمت و وسايل لوكس و غيره، اين ها متعلق به من و تو نيست. ماشين را دزد می‌زند و خانه آتش می‌گيرد؛ چيزی كه متعلق به توست، خانه درون توست. سعی كنيم خانه درون را آباد كنيم و با خود خودمان آشتی كنيم. به هر حال عرفان دريای بيكرانی است كه شايد خداوند قطره‌ای از آن را نصيب من كرده است.

    قصد داری كه در زمينه اشعار عرفانی فعاليت‌های ديگری انجام دهی؟ مثل همان آلبوم رومی كه به آن اشاره كرديم.
    بله. كماكان در حال خواندن اشعار مولانا هستم و در تلاشم كه با اشعار اين عارف بزرگ، نوعی مديتيشن در موسيقی ايجاد كنم. البته در رابطه با اشعار حافظ نيز قصد دارم كارهايی انجام دهم.

    افراد مشهور و محبوب همواره الگوی بسياری از جوان ها بوده و هستند و گرايش‌های اين افراد به هر سويی می‌تواند علاقمندانشان را نيز به آن سمت سوق دهد. برای مثال جوانی تعريف می‌كرد كه وقتی متوجه می‌شود كه بهروز وثوقی به تصوف گراييده است، با وجودی كه هيچ از اين عالم نمی دانسته، شروع به مطالعه در عرفان و تصوف می‌كند طوری كه می‌گويد مسير زندگی‌اش نيز به نوعی تغيير می‌كند. غرض اين كه ما چه بخواهيم و چه نخواهيم و چه قبول داشته باشيم يا نداشته باشيم، افرادی مثل خود شما كه در كار خودتان اسطوره شديد و طرفداران زيادی داريد می‌توانيد تاثيرات مثبتی روی جوان ها و در كل علاقمندانتان در تمام دنيا داشته باشيد و اين كه شما عرفان را راهگشای زندگی شخصی خودتان و نوری در تاريكی‌های مسيرتان می دانيد بالطبع می‌تواند خيلی از دوستدارانتان را نيز نسبت به اين مقوله كنجكاو سازد. اما در مسير عرفان و شناخت آن نيز مثل هر مسير ديگری دام هايی گذاشته شده و بسياری از اين دنيای پر رمز و راز دكانی برای سركيسه كردن شيفتگان ناآگاه باز كرده‌اند كه خيلی‌ها را از اين عالم معنوی دلسرد كرده است. شما در اين باره چه نظری داريد؟
    دقيقا برای همين است كه روی شناخت درست و پيروی از راهبران واقعی خيلی تاكيد شده است. ادبيات عرفانی ما سرشار از اندرزهای حكيمانه و انسان‌ساز می‌باشد و من هميشه در برنامه‌هايم به اين شعر زيبای عرفانی اشاره می‌كنم:

    گوهر خود را هويدا كن، كمال اين است و بس
    خويش را در خويش پيدا كن، كمال اين است و بس
    چند می‌گويی سخن از درد و عيب ديگران
    خويش را اول مداوا كن، كمال اين است و بس
    پند من بشنو بجز با نفس شوم بد سرشت
    با همه عالم مدارا كن، كمال اين است و بس
    چون بدست خويشتن بستی تو پای خويشتن
    هم به دست خويشتن باز كن، كمال اين است و بس

    به هر حال اين نفس چو بند است و شما همچو اسيريد. و به اعتقاد من اين عرفانست كه می تواند اين نفس را مداوا كرده و انسان ها را به گوهر واقعی خودشان بازگرداند. ما گاهی به دنبال قرص واليوم هستيم تا آرامش به دست بياوريم، اين قرص ها زخم موقت ما را مداوا می‌كند اما با زخم عميق چه كنيم. ما بايد به دنبال شاه كليدی برای درمان كلی باشيم كه اين شاه كليد، عرفان است.

    به عنوان كسی كه سال ها در دام اعتياد بودی و بالاخره با عزمی راسخ و تاثيرگذار دست به ترك اعتياد زدی، برای دوستداران و عاشقانت در سراسر دنيا كه با اين بلای ويرانگر روبرو هستند چه كاری انجام دادی و چطور تجربيات خودت را برای رهايی از اين دام به آن ها منتقل می‌سازی؟
    چهار سال است كه در زمينه آگاهی‌رسانی به معتادان برای ترك اعتياد تلاش می كنم. با برنامه‌های راديويی آغاز كردم، در حال حاضر يك برنامه تلويزيونی به نام „آينه” داريم كه هفته‌ای چهار ساعت از طريق تلويزيون های فارسی‌زبان ماهواره‌ای پخش می‌شود. در واقع ما يك سازمان غيرانتفاعی هستيم كه به غير از اين كه در زمينه آسيب‌های اجتماعی پيام‌رسانی می‌كنيم، به مستندسازی در اين زمينه نيز مشغول هستيم. خيلی‌ها از سراسر دنيا با ما تماس می‌گيرند و برای ترك اعتياد راهنمايی می‌خواهند و ما نيز به آن ها راه های مطلوب و موثر را پيشنهاد می‌كنيم و افراد را به هم مرتبط می‌سازيم. خوب، 35 سال برای مردم خواندم، حالا دوست دارم از اين طريق و با اين برنامه‌ها كمكی به مردم عزيزی كه مبتلا به اين بلاهای اجتماعی هستند بكنم. برای مثال دی‌وی‌دی‌هايی تهيه كرديم كه به طور رايگان برای درخواست‌كنندگان می فرستيم. برای مثال مادری تماس گرفته بود و می گفت به دنبال راهی برای ترك اعتياد فرزندش می‌باشد و می‌خواهد بداند كه چگونه بايد با او برخورد كند، كه ما بلافاصله اطلاعات لازم را به او داديم. در اين رابطه با افراد مختلفی در ايران و خارج از ايران و بخصوص متخصصان و كارشناسان آسيب‌های اجتماعی همكاری داريم و در اين راستا سمينارهايی را در كشورهای مختلف برگزار می‌كنيم و سعی می‌كنيم گوشه‌ای از اين زخم ها را مرهم بگذاريم.

    ما در دوره‌ای از بی تفاوتی به سر می‌بريم، در جامعه‌ای كه هر كس مسئوليت را به گردن ديگری می‌اندازد. بيشترشان می‌گويند: „آقا من كه معتاد نيستم يا بچه من كه معتاد نيست. من چرا بايد خودم را درگير اين امور كنم؟” هنوز فعاليت تشكيلاتی را ياد نگرفته‌ايم، در عوض استاد تخطئه و خرابكاری هستيم. چهار سال است كه با بودجه خودم و ديگر دوستان دارم در اين زمينه فعاليت می‌كنم. ما با عشق و علاقه دست به دست هم داديم و زمان گذاشتيم تا فعاليت اين سازمان غيرانتفاعی را گسترش بدهيم. حتما اطلاع داريد كه سازمان غيرانتفاعی زير ذره‌بين دولت است، من در اين راه لباس زره به تن كردم و از هيچ چيز ابايی ندارم. به قول معروف: „آن كه حسابش پاك است، از محاسبه چه باك است.” من با پديده فرهنگی ترور شخصيت بيگانه نيستم؛ پس توجهی به حرف ها و حديث‌هايی كه در اين رابطه به من و كارهايم نسبت بدهند، نخواهم داشت. من اگر بتوانم حتی دو نفر را نجات بدهم، خدمتم را كرده‌ام. اما سازمان غيرانتفاعی احتياج به سوخت برای حركت دارد، افراد می‌توانند به طرق مختلف به اين سازمان كمك كنند. بعضی ها كمك‌های مالی می‌كنند، تعدادی هم می‌توانند از طريق توانايی‌های خودشان موثر باشند. برای مثال يكی می‌گويد من دكتر هستم و در نيوجرسی زندگی می‌كنم، شما بيماران را در اين شهر به من معرفی كنيد و من داروی آن ها را به طور رايگان در اختيارشان می‌گذارم. ما يك تيم تقريبا چهل نفره هستيم كه دور هم فعاليت می‌كنيم، به كشورهای ديگر می‌رويم و سمينار تشكيل می دهيم. من در اين راه چشمداشتی ندارم و از كسی هم صدقه نمی‌خواهم. 35 سال برای مردم خوانده‌ام، حالا می‌خواهم بدانم چقدر نزد مردم اعتبار دارم.

    من می‌دانم كه در جوی از بی‌اعتمادی زندگی می‌كنيم، چرا كه خيلی‌ها آمدند و با شعارهايی كه دادند از اعتماد مردم سوء‌استفاده كردند. گرفتند و كلاهبرداری كردند و اين جو بی‌اعتمادی را به وجود آوردند. اما من ادب از بی‌ادبان آموختم، جهت من مشخص است و اگر سرعتم كم است اهميتی ندارد؛ به هر حال در اين مسير در حركت هستم. پس از آن دسته آدم های خود محور، عيب‌جو، پرمدعا، پرگو و پرتوقع می‌خواهم كه سنگ‌اندازی نكنند و بگذارند ما كارمان را انجام دهيم. در شرايط فعلی خواندن مرا ارضا نمی‌كند، اما تلاشی كه برای كمك به مبتلايان آسيب‌های اجتماعی می‌كنم مرا ارضا می‌كند. مردم با همدلی و همزبانی می‌توانند اعتياد كه مادر آسيب‌های اجتماعی چون فقر و فحشا است را ريشه‌كن كنند. اين دردها را دردهای خودشان بدانند و از انكار اين دردها دوری كنند.

    تا به حال استقبال مردم از برنامه‌های شما در جهت ترك اعتياد چطور بوده است؟
    من توصيه می‌كنم شما يك تحقيقی در مورد برنامه‌های ما انجام بدهيد. برای مثال برنامه آينه كه از تلويزيون NITV پخش می شود و از اينترنت هم می‌توانيد ببينيد، از برنامه‌هايی است كه با استقبال خوب مردم مواجه بوده و ما آرزو داريم كه از اين طريق مثمر ثمر باشيم و بتوانيم جوامع بين‌المللی را نسبت به اين مسايل آگاه كنيم.

    من آدرس سه تارنما (وب‌سايت) را هم در اين رابطه به شما می‌دهم كه اميدوارم مردم عزيزمان با مراجعه به آن ها اطلاعات لازم در مورد فعاليت‌های ما را به دست بياورند:
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    از اين كه دعوت مرا برای اين گفتگو با متانت تمام پذيرفتی تشكر می‌كنم.
    من هم از خوانندگان نشريه شما و ديگر عزيزانی كه مرا ياری می‌كنند سپاسگزارم.
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  12. 4 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  13. #23
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض مصاحبه دویچه وله با داریوش اقبالی


    0 Not allowed! Not allowed!
    داریوش اقبالی : پیشگیری اعتیاد مهمتر از درمان آن است

    بنیاد آینه شش سال است در آمریکا شکل گرفته ، و هدف اصلی خود را در مبارزه با مواد مخدر و اعتیاد به ویژه در بین نسل جوان می داند.
    مصاحبه با داریوش اقبالی خواننده ی سرشناس موسیقی پاپ ، از گردانندگان بیناد آینه

    ----------------------

    دویچه وله : شما در ادامه ی گشت هنریتان در آلمان ،در دانشگاه شهر کلن
    سخنرانی داشتید راجع به پیکار با اعتیاد.

    داریوش اقبالی: ما هرساله داریم کاری می‌کنیم که در یکی از شهرهای بزرگ اروپاهمایش داشته باشیم. چون مدت شش سال است که داریم فعالیت می‌کنیم در رابطه با«بنیاد آینه». بچه‌های بهبودیافته به‌طور تصاعدی تعدادشان روز به روز بالا رفته وخانواده‌ها پیام بهبودی را گرفته‌اند و وارد یک دنیا دیگری شده‌اند. حتا وظیفه‌ی بچه‌هابه این صورت شده که وقتی به بهبودی می‌رسند، باز کسی دیگری را می‌روند نجات می‌دهند. نتیجتا یک همدردی در میان بچه‌ها هست و این همدردی باعث شده که درد یک معتاد را معتاد دیگری بهتر بداند. فقط می‌روند دنبالشان و برایشان وقت صرف می‌کنند و وقت برایشان می‌گذارند تا بفهمند که گریبانشان را بیماریی گرفته است به اسم بیماری اعتیاد. معتاد همیشه می‌ترسد ترک کند. چون فکر می‌کند اگر این مواد به او نرسد، خواهد مرد، اذیت خواهد شد. در صورتی که در این برنامه بچه‌ها یاد می‌گیرند که بیماری اعتیاد ۹۵درصدش روحی‌­ روانی‌ست و ۵ درصدش جسمی است...
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    منبع :

    www. DariushLine. blogfa. com

    ویرایش توسط Kamanche : Friday 4 July 2008 در ساعت 03:31 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  14. 5 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  15. #24
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آهنگ قلندر برای قلندرهای دلباخته.


    قلندر

    آهنگساز : فرید زولاند
    کلام : اردلان سر فراز
    تنظیم : منوچهر چشم آذر
    صدا : داریوش






    در بدر هميشگي كولي صد ساله منم
    خاك تمام جاده‌هاست جامه كهنه تنم
    هزار راه رفته‌ام هزار زخم خورده‌ام
    تا تو مرا زنده كني هزار بار مرده‌ام
    شب از سرم گذشته بود در شب من شعله زدي
    براي تطهير تنم صاعقه ‌وار آمدي

    قلندرم، قلندرم گم شده دربدرم
    فروتر از خاك زمين از آسمان فراترم

    قلندرانه سوختم لب از گلايه دوختم
    برهنگي خريدم و خرقه تن فروختم


    هوا شدي نفس شدم
    تيشه زدي ريشه شدم
    آب شدي عطش شدم
    سنگ زدي شيشه شدم

    قلندرم، قلندرم گم شده دربدرم
    فروتر از خاك زمين از آسمان فراترم

    تهي ز قهر و كين شدم
    برهنه چون زمين شدم
    مرا تو خواستي اين چنين
    ببين كه اينچنين شدم


    سپرده‌ام تن به زمين
    خون به رگ زمان شدم
    سايه صفت در پي تو
    راهي لامكان شدم


    هيچ شدم تا كه شوم
    سايه تو وقت سفر
    مرا به خويشتن بخوان
    به باغ آيينه ببر

    قلندرم، قلندرم گم شده دربدرم
    فروتر از خاك زمين از آسمان فراترم


    ---------------------------------------------------------------------

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    منبع آهنگ :
    www. DariushLine. blogfa. com
    ویرایش توسط Kamanche : Friday 6 November 2009 در ساعت 12:00 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  16. 5 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  17. #25
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض راهی


    0 Not allowed! Not allowed!
    ترانه ی راهی جدید ترین اثر اجرا شده توسط داریوش اقبالی رو در لینک های زیر میتونید ببینید و بشنوید.



    در تب وتاب رفتنم به فکر راهی شدنم

    تو ای همیشه همسفر مرا شناختی تو اگر

    مرا پس از من بنویس به هر کس از من بنویس

    ای تو هوای هرنفس هر نفس از من بنویس

    مرا به دنیا بنویس همیشه تنها بنویس

    از آب و خاک ِآتش و باد برای فردا بنویس

    تو جان من باش وبگو به یاد من باش و بگو

    میلاد من باش و بگو جانان من باش و بگو

    نفس اگر امان نداد روی خوشی نشان نداد

    رفت ودوباره بر نگشت مرا دوباره جان نداد

    دست و زبان من تو باش نامه رسان من تو باش

    حافظه ی تبار من نام نشان من تو باش

    بگو حکایت مرا قصه ی هجرت مرا

    توشه ای از غزل ببخش راه زیارت مرا

    تو جان من باش وبگو جانان من باش و بگو

    به یاد من باش و بگو میلاد من باش و بگو

    نفس اگر توان نداد مرا دوباره جان نداد

    به این همیشه نا تمام زمان اگر امان نداد

    تو جان من باش وبگو زبان من باش و بگو

    بر سر گل دسته ی عشق از آن من باش و بگو

    بگو که مثل من کسی به پای عشق سر نداد

    ازآن سوی آبی آب خبر نشد خبر نداد

    تو جان من باش وبگو به یاد من باش و بگو

    میلاد من باش و بگو جانان من باش و بگو

    به یاد من باش و بگو میلاد من باش و بگو

    جانان من باش و بگو به یاد من باش و بگو
    -----------------------------------------------------------------------------------------------

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    ------------------------------------------------------------------------------------------------

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    منبع :

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط Kamanche : Friday 4 July 2008 در ساعت 05:14 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  18. 7 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  19. #26
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    با سلام به همه ی دوستان عزیز
    گفتم در غیاب لئون عزیز نذارم این تاپیک بخوابه . قصد دارم هر هفته یه مطلب توش بزارم که دوباره راه بیفته.

    --------------------
    یه دکلمه گذاشتم که شعریه از وحشی بافقی به نام ای گل تازه ...
    داریوش به زیبایی و در اوج احساس دکلمه کرده . موسیقی متنش هم پیانوی ایرانی که به زیبایی هر چه تمام تر توی دستگاه سه گاه نواخته شده.
    67 بیت و زمانش 30 :14
    به همه ی عزیزان پیشنهاد میکنم دانلود کنند واقعا کار به یادماندنیه.




    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    ------------------
    اینم فایل کامل شعر:
    منبع :
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    ویرایش توسط Kamanche : Monday 14 July 2008 در ساعت 04:16 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  20. 7 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  21. #27
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.31
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ای کاش همه آهنگ های پاپ به زيبايی اين اهنگ بود.



    گوش کنيد.
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    حادثه

    گفتم تو چرا دور تر از خواب و سرابی


    گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی اما تو نقابی



    فریاد کشیدم تو کجایی تو کجایی



    گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی



    چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش



    هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش



    هر منزل این راه بیابان هلاک است



    هر چشمه سرابیست که بر سینه خاک است



    در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است



    نقش تن ماریست که در خواب کمین است



    در هر قدمت خار هر شاخه سر دار



    در هر نفس آزار هر ثانیه صد بار



    گفتم که عطش می کشدم در تب صحرا



    گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا



    گفتم که نشانم بده گر چمشه ای انجا ست



    گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست



    گفتم که در این راه کو نقطه ی آغاز





    گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز




  22. 7 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  23. #28
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.31
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!


    آلبوم معجزه خاموش داریوش منتشر شد

    آلبومی که در آن مثل همیشه بزرگانی مانند فرید زولاند ایرج جنتی عطایی اردلان سرفراز شهیار قنبری محمد شمس در کنار جوانان با استعدادی مثل بابک سعیدی تیگران ساکیان روزبه بمانی(که خود صدای بسیار زیبایی دارد) و... استفاده شده
    نکته جالبی که اولین بار بعد از شنیدن آهنگ اول کار یعنی شطرنج به ذهن می رسد که داریوش در این آلبوم گریزی به سبکهای دیگر هم زده است عوض شدن لحن طبیعی صدا به هنگام دکلمه وسط آهنگ برای من بسیار هیجان انگیز و تعجب آور بود ترانه شطرنج ترانه بسیار زیبایی دارد و داریوش هم این اثر را متفاوت اجرا کرده
    آهنگ بعدی آهنگ تقویم است که ریتم یکپارچه ای دارد آهنگ بسیار گوش نواز شروع می شود تم ایرانی آهنگ کاملا خود را نشان می دهد ترانه زیبایی است تنظیم جالبی دارد کمتر از این نوع تنظیمها در آثار داریوش میدیدیم سازهای الکترونیک کاملا بر کار سوارند
    آهنگ ساعت شوم با خود نمایی درام آغزی منظم و ثابت دارد صدای داریوش کم کم بالا تر می رود و ناگهان پایین میاید تزکیب قشنگی است در میانه های کار ریتم فرود می آید نوای ویلنسل صدا داریوش را همراهی می کند و باز آهنگ با صلابت دنبال می شود از این به بعد آهنگ بسیار زیبا آهنگساز شده
    آهنگ شب تاب که با یک نوای هندی شروع می شود کم کم کار پا می گیرد داریوش با لطافتی خاص شروع به خواندن می کند دوباره همان ریتم هندی وارد کار می شود
    دلتنگم با پیانو آغاز می شود شروع خیلی صمیمی و دلنشینی دارد در تبلیغ آلبوم هم از ابتدای این آهنگ استفاده شده این ترانه به نظر من جزو سه ترانه زیبای این آلبوم است آهنگ زیبا و شعر قشنگ و اجرای خوب و احساسی داریوش به این کار زیبایی خاصی داده
    معجزه خاموش که شاید به نظر خیلی ها زیباترین اثر آلبوم است ترانه فوق العاده پر معنی و زیبای ایرج جنتی زیبایی آهنگ را بسیار کرده در اجرای داریوش نسبت به سایر آهنگهای آلبوم آن تحریر ها و ویبره های همیشگی داریوش را می توان یافت من این آهنگ را بسیار می پسندم
    همدرد هم ترانه زیبایی است شعر طولانی دارد که به نظر من میشد قسمتهاییش نباشد اما به هر حال داریوش است همیشه در آهنگهای داریوش کلام حرف اول را می زند
    تصویر رویا که من این آهنگ را خیلی دوست دارم ترانه عاشقانه و بسیار زیبایی دارد ریتم آرام و غمناک آهنگ بسیار زیبا جلوه می کند به یاد آهنگهایی میفتم که مارتیک اجرا می کند آهنگ بسیار زیبایی است
    آواز پری ها هم که از ترانه هاییست که قبل انتشار آلبوم خیلی از آن تعریف می شد ترانه ای زیبا از ایرج جنتی عطایی که داریوش بارها در گذشته آن را دکلمه کرده بود در قسمت پایانی در بخش آه لذت جز تماشای تو نیست فریاد داریوش که از ته دل است واقعا به دل می نشیند این ترانه هم به نسبت خیلی زیبا اجرا شده ویبره های داریوش بسیار گوش نواز است
    راهی هم که ترانه بسیار زیبایی است و بارها از شنیدن آن لذت برده ایم دو تا اوج قشنگ در کار هست که فرود بعد آن خیلی لطیف و زیباست ترانه اردلان سرفراز هم بسیار زیباست تنظیم متفاوت تیکران که ما را به یاد آهای مردم دنیا می اندازد هم زیبا و با معنی است
    آلبوم در مجموع آلبوم زیبایی است خیلی ها معتقدند آلبوم راه من از این آلبوم خیلی زیباتر است اما به اعتقاد من نباید این دو آلبوم با هم مقایسه شوند چون سبکهای متفاوتی دارند و در ضمن هنوز قضاوت در مورد این آلبوم زود است و باید منتظر بمانیم تا ترانه ها جا بیافتند





  24. 7 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  25. #29
    helenmortazavi آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    5764
    تاریخ عضویت
    May 2008
    نوشته ها
    100
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    1,685
    198 بار تشکر شده در 79 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    از کمانچه بسیار بسیار ممنون و متشکرم که در نبود لئون به این تاپیک که مخصوص همه عاشقان است جون دوباره داد ممنونم. از لئون عزیز هم در خواست میکنم که این تاپیک رو قوی تر و قوی تر کنه. عکسهای پسر داریوش عزیز رو هم اگه دارید بزارید ممنون میشم.
    تقدیم به داریوش عزیزم:روزی اگر نخوانی یا زبانم لال نباشی من هم مرده ام.
    ویرایش توسط helenmortazavi : Tuesday 10 March 2009 در ساعت 12:54 AM
    روزی شنیدم که میگفتند عاشق نشو...
    چون خاکستر میشوی ..بی عزت و خار میشوی..
    اینک من نمیگویم که عاشق نشو بلکه التماست میکنم که عاشق نشو....دوست بدار اما عاشق نشو چون اواره و دربدر میشوی..

  26. #30
    Black_Violin آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    11790
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    759
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    2,041
    1,955 بار تشکر شده در 659 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 49/10
    Given: 59/7
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    به نظر من داريوش يه خواننده بزرگه . فقط اعتيادش يك مدت باعث پراكندگي هواداران شد.
    ترانه هاي زيبايي مثل شسام مهتاب و يا شقايق رو نميشه هيچ وقت فراموش كرد.
    همش خرافات ... ذهن های پوچ و گنگ و بسته ...
    بس کن دیگه
    به خودت بیا ... چند ثانیه دیگه بیشتر شاید نباشی

    ------
    وبسایت من برای دانلود آهنگ های بیکلام : http://bikalamha.com


  27. #31
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    20742
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    نوشته ها
    1
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    0
    0 بار تشکر شده در 0 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام من یه جوان 20ساله ام که آرزو دارم با داریوش حرف بزنم داریوش دوستم باشه شده حتی یه بار برام یه چیزی تو ایمیلم یا توی یه سایتی مثل این بنویسه ممنونم اگه شما یه راهی به من نشون بدین

  28. #32
    sam-man آواتار ها
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    19299
    تاریخ عضویت
    Sep 2009
    نوشته ها
    27
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    52
    51 بار تشکر شده در 20 پست

    شبکه های اجتماعی من

    Add sam-man on Facebook
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 5/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام
    تشکر بسیار از کسی که این تاپیک رو زده
    من با صدای داریوش بزرگ شدم و تقریبا آهنگی از داریوش نیست که نشنیده باشم
    این بزرگ مرد همه ترانه هاش فاخر بوده (بجز این آلبوم آخرش)
    امیدوارم نمیرم و این عزیز رو از نزدیک ببینم
    ترانه „یاور همیشه مومن” رو به همه عاشقای داریوش پیشنهاد میکنم
    کوچه ی شهر دلم از صدای پای تو خالیه
    نقش صد خاطره از روزای دور عابر این کوچه ی خیالیه

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تاپیک طرفداران شادمهر عقیلی
    توسط Leon در انجمن پاپ
    پاسخ: 154
    آخرين نوشته: Tuesday 5 March 2013, 06:57 PM
  2. پاسخ: 30
    آخرين نوشته: Wednesday 31 March 2010, 01:02 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •