لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: خواننده*هاي ميليون*توماني

  1. #1
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض خواننده*هاي ميليون*توماني


    0 Not allowed! Not allowed!
    خواننده*هاي ميليون*توماني

    در يك كلام؛ شهرت! اينكه تب خوانندگي اين روزها اين*قدر بين جوان*ها داغ شده، يك دليل واضح دارد؛ شهرت.
    وقتي اوضاع به سمتي رفته كه مي*شود با داشتن چند ميليون پول مفت خواننده شد، چرا كه نه؟ وقتي مي*تواني دست توي جيبت بكني و آلبوم بدهي بيرون و كليپ بسازي و به همه نشان بدهي، چرا بايد حسرت بچه معروف*شدن را در دلت نگه داري؟

    «بنگاه*هاي خواننده*سازي» همين*جوري رشد مي*كنند و خواننده*هاي درپيت همين*جوري بيشتر مي*شوند. آلبوم*ها به صورت زيرزميني دست به دست مي*چرخند و تويي كه تا ديروز اوج شهرتت اين بود كه آقاي گل ليگ محله*تان هستي، حالا يكشبه شده*اي پاي ثابت ضبط*صوت*هاي ماشين*هاي كوچه و خيابان.

    تا بوده همين بوده! خوبي*اش اين است كه امتحان*كردن اين راه براي رسيدن به شهرت، خيلي راحت*تر از راه*هايي مثل فوتباليست*شدن يا بازيگر شدن است؛ چون نه ذره*اي استعداد مي*خواهد و نه دوزار سواد!

    اما هميشه رسيدن به رؤيا اين*قدر راحت و نزديك نيست. خيلي وقت*ها آدم*هاي زرنگ*تر از تويي وجود دارند كه در چشم به هم* زدني پولت را مي*گيرند و كلاهت را برمي*دارند و آن*وقت تو مي*ماني و حسرت هميشگي شهرت...

    «ما خودمان اسپانسر مي*شويم؛ تهيه آلبوم و ساخت كليپ و شعر و آهنگسازي و تنظيم. »، «با بزرگان موسيقي پاپ همراه شويد و صداي خود را باور كنيد»، «فقط با يك آهنگ صدايتان را به بازار عرضه كنيد. » حتي نگاه كردن به اين تبليغات هم آدم را وسوسه مي*كند.

    اگر چرخي در صفحه نيازمندي*هاي روزنامه*ها زده باشيد، متوجه مي*شويد كه مؤسساتي وجود دارند كه هر روز از شما دعوت مي*كنند به آنها اعتماد كنيد و سراغشان برويد تا برايتان آلبوم موسيقي تهيه كنند. اصلا هم مهم نيست كه صدايتان مزخرف است يا چيزي از موسيقي نمي*دانيد؛ مهم اين است كه شما جوانيد و عشق شهرت و احتمالا دوزار هم ته جيبتان پول هست؛ پولي كه حاضريد براي چهره شدن خرجش كنيد؛ رؤيا شروع مي*شود.

    استوديو يا اتاق*خواب؟!

    يك خانه 3 طبقه، انتهاي بلوار فرحزادي شهرك غرب؛ نه از تابلو خبري هست نه قيافه ساختمان به استوديوي موسيقي مي*خورد. طبق قرار قبلي زنگ اول را مي*زني و در باز مي*شود. جلوي در ورودي منزل، جوان 22-21 ساله*اي ايستاده با موهاي بلند و ته*ريش؛ اين همان پسري است كه شماره*اش را از روزنامه پيدا كرده*اي و امروز باهاش قرار گذاشته*اي تا نمونه كار نشانت بدهد و گوش شيطان كر با هم اولين آلبوم را بدهيد بيرون.

    هيچ*چيز اينجا شبيه تصور اوليه آدم نيست؛ نه استوديويي، نه منشي*اي و نه خدم و حشمي؛ فقط و فقط يك خانه ساده كه بوي قرمه*سبزي ناهار هنوز هم داخلش موج مي*زند. دفتر كار استاد درواقع همان اتاق*خوابش است؛ البته بايد منصف بود؛ اتاق به لطف وجود دوتا گيتار و يك كيبورد كمي موسيقايي شده.

    روي ميز آن*طرف هم كامپيوتري هست كه از نبود يك سيستم صوتي درست و حسابي رنج مي*برد! روي تخت مي*نشيني تا ديالوگ*هاي 2 همكار آينده شروع شود:

    «من روي اين كامپيوتر همه نمونه كاري دارم. فقط شما بگو دوست داري چه سبكي كار كني و بعد فايل*ها يكي يكي باز مي*شوند تا سليقه مشتري دست استاد بيايد. اين وسط تو بايد يك دهن هم بخواني؛ نگران نباش! خوب*بودن صدا خيلي ملاك نيست».

    «يك*كمي فالش مي*خواني؛ البته مشكلي نيست، توي استوديو درستش مي*كنيم».

    و حالا وقت اين است كه هر دو به افق*هاي دوردست نگاه كنيد: «اگر به توافق برسيم من 3ماهه كار را برايت جمع مي*كنم؛ چندتا شعر آماده و مجوز گرفته دارم كه ديگر معطل ترانه نماني؛ كيبورد و گيتار را هم خودم مي*زنم، چرا بيخود پول نوازنده بدهي؟ ماكت اوليه كه حاضر شد. خبرت مي*كنم بيا وردار ببر خانه، آنجا تمرين كن. بعدش 2 روز مي*رويم استوديو ضبط مي*كنيم و تمام! ».


    جملات پر است از قوت*قلب؛ اين*قدر كه فكر مي*كني تا خواننده*شدن يك وجب بيشتر فاصله نداري! او حتي مدعي است كه اين طرف و آن*طرف آشناهايي دارد كه مي*توانند سه*سوته مجوز آلبومت را بگيرند؛ فقط بايد كمي شيتيل را ببري بالا.

    و اما يك پيشنهاد: «شما چون اعتماد به نفس نداري، بهتر است قبل از تهيه آلبوم، يك تك*آهنگ كار كني ببيني خوشت مي*آيد يا نه. اگر نتيجه خوب بود كه مي*رويم برايTrackهاي بعدي».

    استاد درعين*حال تذكر مي*دهد كه مي*شود براي كمتركردن هزينه*ها بي*خيال استوديو شد و توي همين اتاق 6 متري سروته قضيه را هم آورد؛ ضمن اينكه براي مشتري*هاي بي*حوصله يك راه كم*دردسر هم هست: «آهنگ آماده هم دارم، شما فقط بايد رويش بخواني. البته اين به درد كساني كه مي*خواهند كار را ادامه بدهند نمي*خورد. من كه پيشنهاد نمي*كنم».

    سلام آقاي مالباخته

    25 سالش است؛ سيامك از آن جوان*هايي است كه از 4 سال پيش تا الان مدام بين «مؤسسه*هاي خواننده*ساز» چرخيده. در طول اين چرخ*زدن*ها هم 4 ميليون تومانش را خورده*اند؛ بدون اينكه حتي آلبومي تهيه شده باشد.

    او حسابي از چم و خم ماجرا باخبر است: «بچه*هاي ديوانه و بي*فكر زيادند. دوست دارند مشهور شوند. منتها مسئله اين است كه خيلي*هايشان پول قلنبه ندارند. من ديده*ام بچه*هايي را كه رفته*اند قرض و قوله كرده*اند يا حتي وام گرفته*اند تا بتوانند يك Track آهنگ بسازند.

    چندتا از دوستانم هستند كه هنوز دارند قسط وام مي*دهند. خيلي*ها هم براي پس*دادن قرض*شان رفته*اند سراغ كارهاي نامربوط. اين اتفاق خيلي براي بچه*ها مي*افتد». روال كار كساني كه قرار است براي آلبوم شما آهنگسازي بكنند اين*جوري است كه معمولا مبلغ قرارداد را در 3قسط مي*گيرند؛ اولين قسط قبل از شروع كار، دومي بعد از تهيه ماكت اوليه و سومي بعد از تحويل آهنگ؛ هرچند هيچ*وقت اوضاع به اين روبه*راهي نمي*شود:

    «روزي كه پول را مي*گيرند، ناپديد مي*شوند. بعد بايد با هزار بدبختي توي شمال يا توي يكي از اين كافي*شاپ*هاي تهران گيرشان بياوري و بروي التماس كني جان هركس كه دوست داري بيا از فردا كار را شروع كنيم! ».

    اما وقتي كار به قول خودشان استارت مي*خورد: «مي*آيد شروع مي*كند با كيبورد آهنگ*زدن؛ لالالا...! وقتي هم بپرسي كه آقا اين ديگر چي است؟ مي*گويند داريم دمو مي*سازيم.

    اگر هم يك وقت اعتراض كني شاكي مي*شوند كه تو چي از موسيقي مي*فهمي كه حرف مي*زني و اگر كار بالا بگيرد و نخواهيد باهم كار كنيد؟ «كافي است بگويي پولم را پس بده.

    بلافاصله قرارداد را مي*كشند جلو و شروع مي*كنند به حساب و كتاب. همان آهنگ درپيتي را كه جلوي رويت زده، 700هزار تومان باهات حساب مي*كند؛ يك ميليون پيش*قسط داده*اي، براي 300 هزار تومان بقيه*اش هم يك چك 2ماهه مي*دهد دستت كه حالا حالاها بايد براي نقدكردنش بدوي! »

    و خب، طبيعي است كه دستت به جايي بند نخواهد بود: «كاري نمي*تواني بكني چون كسي نيست كه به دادت برسد؛ آن بيرون اگر اتفاقي بيفتد، قاضي هست، محكمه*اي هست كه مي*تواني بروي شكايت كني. ولي اينجا بايد بروي سراغ كي براي شكايت؟! اينها جوري قرارداد را تنظيم مي*كنند كه همه*چيز به نفع خودشان باشد! »

    گزارش اكشن مي*شود

    سيامك لابه*لاي حرف*هايش سراغ يك مورد خاص هم مي*رود؛ 2 چهره تقريبا سرشناس كه با استفاده از چهره*هاشان ملت را جذب مي*كنند و به بهانه ساخت آلبوم، با آنها وارد معامله مي*شوند.

    به گفته او، اين 2 نفر كه قبلا بازيگر بوده*اند، با حضور در يك مسابقه كه مدتي از يك شبكه ماهواره*اي پخش مي*شد، حالا براي خودشان دفتر و دستكي راه انداخته*اند و در زمينه توليد آلبوم فعاليت مي*كنند: «اينها در آن برنامه يك مسابقه خوانندگي راه انداخته* بودند؛ فراخوان مي*دادند و ملت هم مي*آمدند؛ چرا نيايند؟ همه عاشق اين كارند؛ عاشق شهرت؛ عاشق ديده*شدن.

    از هركس بخواهي با كله مي*آيد. بعد از فراخوان 5 هزار نفر آمدند. يك كيبوردزن درپيت گذاشته بودند آنجا كه از مردم تست مي*گرفت؛ منتها هر نفر بايد براي تست*دادن 10 هزار تومان پول مي*داد».

    ضرب كنيد؛ 5 هزارتا 10 هزار تومان مي*شود به عبارتي 50 ميليون تومان! سيامك مي*گويد مسابقه بهانه بوده؛ درواقع آقاي «ف. ن» و خانم «ا. چ» از اين طريق پسرهاي جوان را به خواننده*شدن و تهيه آلبوم تشويق مي*كردند: «بابا، اين يارو بازيگر است، اصلا موسيقي نمي*داند چيست!

    اين قدر همه جا بي*در و پيكر است كه فقط از چهره بودنش استفاده مي*كند و براي ساخت هر Track بين 3 تا 4 ميليون تومان مي*گيرد، در حالي كه بزرگان موسيقي ما هم چنين پولي نمي*گيرند؛ اصلا خجالت مي*كشند كه حرف پول را بزنند».

    اين 2 نفر هنوز هم فعال هستند و اتفاقا در تهران دفتر هم زده*اند: «آقاهه كه موسيقي نمي*فهمد. 4 تا نوازنده بدبخت دارد كه با 50-40 هزار تومان كار مي*كنند. يكي را هم كه 20 تا 30 درصد تنظيم بلد است، مي*آورد.

    همان جا هم خانمش برايت شعر مي*گويد: «ديگه نمي*گم بمون برام... » و آخرش يك چيزي تحويلت مي*دهند در حد آش! ».

    مثل اينكه آقاي بازيگر از سابقه*اش در تلويزيون هم استفاده مي*كند؛ به اين صورت كه بعضي خواننده*ها را براي خواندن تيتراژ پاياني سريال به كارگردان*ها معرفي مي*كند. اين امتياز ويژه(!) شامل حال سيامك هم شده: «زنگ مي*زد به فلان كارگردان كه *يك خواننده گير آوردم كه برايت آهنگ مي*خواند و پول هم مي*دهد! بعد ما را مي*بردند توي استوديو كه تست بگيرند؛ تو نگو همان جا آهنگ* را ضبط مي*كنند بدون اينكه خبردار شوي مي*فرستند سازمان. اين جوري تو 2 ميليون پول داده*اي، كارگردان هم پولش را گرفته، پورسانت آقاي «ف. ن» هم كه رديف است! ».

    ورود سوم شخص

    خيلي از اين كساني كه توي روزنامه آگهي مي*دهند واقعا آدم*هاي تازه*كاري هستند كه اكثرشان با استفاده از برنامه*هاي كامپيوتري آهنگ*زن شده*اند: «دستگاه*هايي هست كه با آنها صداي خواننده خارجي را برمي*دارند و صداي جديد مي*گذارند رويش.

    الان هم كه ديگر برنامه*هايي آمده كه حتي يك بچه هم اگر يك كم كامپيوتر سرش بشود مي*تواند آهنگ بسازد».

    داريوش خواجه*نوري با گفتن اين حرف*ها سر صحبت را باز مي*كند. به هر حال او سال*هاست كه در زمينه موسيقي كار مي*كند و شاگردهاي زيادي هم داشته و دارد. جالب اينكه بسياري از شاگردهاي او حالا دارند به همين صورت براي مردم آهنگ مي*سازند و پول پارو مي*كنند:

    «اكثر نوازنده*هاي من الان آهنگساز شده*اند. اين ايرادي ندارد اما مسئله اين است كه جديدا شاگردهايي كه فقط چند ماهي است موسيقي را شروع كرده*اند، توي روزنامه آگهي مي*دهند و كار مي*سازند»، شاگردهايي كه براي خودشان دفتر و دستكي درست كرده*اند و ديگر بي*خيال ياد گرفتن شده*اند:

    «آدم از اين تأسف مي**خورد كه شاگردهايي كه شش ماه است گيتار مي*زنند و هيچي هم از تئوري موسيقي نمي*دانند و اتفاقا شاگردهاي خوبي هم نيستند، الان آهنگسازي مي*كنند و پول*هاي گنده مي*گيرند».

    خواجه نوري از نمونه*هايي مي*گويد كه سرشان كلاه رفته و بعد آمده*اند سراغ او: «يك آقايي چند وقت پيش آمد سراغ من. مي*گفت 15 ميليون داده تا با عنوان كشف ستاره و پخش كردن كارهايش در شبكه*هاي ماهواره*اي داخلي شش تا آهنگ برايش بسازند.

    اول فكر كردم دارد شوخي مي*كند. آهنگسازش كسي بود كه من مي*شناختمش و مي*دانستم حتي نمي*تواند آكورد بگيرد! خيلي*ها از اين راه به نان و نوا رسيدند؛ آدم*هايي كه اتفاقا مشهور هم نيستند. من تعجب مي*كنم كه مردم چطور به اينها اطمينان مي*كنند».

    اما آهنگسازها هميشه هم گمنام و در پيت نيستند. تعداد قابل توجهي از چهره*هاي آشناي موسيقي هم از اين كارها مي*كنند؛ اما نه با نام خودشان بلكه به اسم شاگردهايشان. البته رقم*هاي دريافتي آنها سرسام*آور است؛ يك چيزي حدود 5 ميليون براي هر track!

    بعضي از مؤسسات هنري نام آشنا هم هستند كه به طور غيرمستقيم در اين جريان دست دارند؛ يعني تعداد زيادي از اين مؤسسه*هاي خرده*پا جزو زيرمجموعه*هاي آنها به حساب مي*آيند.

    داريوش خواجه*نوري آخر حرف*هايش مي*گويد: «خيلي*ها مي*دانند كه اين آهنگ*ها چطوري ضبط و پخش مي*شوند؛ جريان كاملا واضح است. فقط نمي*دانم چرا كسي به روي خودش نمي*آورد؟ نمي*فهمم چرا مردم هنوز دنبال اين آدم*ها مي*روند؟».

    اما شايد بهترين حرف براي تمام كردن اين گزارش، *حرفي باشد كه سيامك مي*زد: «خيلي*ها سر اين قضيه لطمه خورده*اند. شما حداقل 10ميليون تومان هزينه مي*كني، *اما خداحافظ! پولت مي*سوزد.

    اگر خيلي كارت بگيرد و براي پخشش مشكل نداشته باشي شايد 2ميليونش زنده شود اما قصه همين جا تمام شده.

    براي هيچ كدام از آنها هم مهم نيست كه تو موفق مي*شوي يا نه».

    و تو كم كم خودت را قانع مي*كني كه براي مشهور شدن راه*هاي ديگري هم وجود دارد و رويا همين جا تمام مي*شود.

    با چقدر پول خواننده*تان مي*كنند؟

    بستگي دارد كه كارتان گير كدام دسته بيفتد؛ يك عده تازه*كارند و تنها كار مي*كنند؛ از مؤسسه و دفتر هم خبري نيست؛ اينها ارزان*تر حساب مي*كنند. اما اگر برويد سراغ آنهايي كه ادا اطوارشان زياد است، بايد چند برابر پول خرج كنيد. اينجا مي*توانيد حدود نرخ*هاي هر 2 دسته را ببينيد:

    1 - كر و كثيف*ها

    شعر: 150 تا 200 هزار تومان. البته اگر چهره سرشناسي برايتان شعر بگويد، اين رقم تا 500 هزار تومان هم مي*رود. اين راه هم در نظر داشته باشيد كه شعرهاي مجوز گرفته 20 تا 30 هزار تومان گران*ترند.

    آهنگسازي و تنظيم: براي هر قطعه بين 300 تا 500 هزار تومان، معمولا بروبچ، هزينه نظارت ضبط و اين جور عناوين دهن پركن را هم روي همين پول سرشكن مي*كنند!

    نوازنده: براي هر ساز، 70 تا 80 هزار تومان.

    استوديو: براي هر track به طور متوسط 50 هزار تومان. البته معمولا آدم*هايي كه آماتور به حساب مي*آيند بايد پول بيشتري براي اجاره استوديو بدهند.

    هزينه دوندگي: شامل رفت و آمد براي گرفتن مجوز و جمع و جور كردن نوازنده*ها و اين جور چيزهاست؛ سرجمع مي*كند به عبارتي 100 هزار تومان.

    اتوكشيده*ها

    شعر: از 300 هزار تومان به بالا.

    آهنگسازي و تنظيم: براي هر قطعه از يك ميليون و 700 هزار تومان شروع مي*شود و گاهي حتي تا 6 ميليون تومان هم مي*رسد؛ البته براي هر تك آهنگ!

    نوازنده: همان 80 تا 70 هزار تومان.

    استوديو: معمولا هزينه استوديو را سر همان پولي كه براي آهنگسازي گرفته*اند، حساب مي*كنند.

    هزينه دوندگي: ندارند چون كليه امور بعد از كامل شدن آهنگ*ها، برعهده مشتري است!

    اوضاع قمر در عقرب است

    هميشه اين جمله را شنيده*ايم: «هر ننه قمري آمده خواننده شده! ». منظور گوينده*ها هم البته بيشتر در محدوده موسيقي پاپ است؛ چه آن موقع كه موسيقي پاپ تازه متولد شده بود و چه حالا كه خوانندگان و موزيسين*ها با آزادي نسبي تقريبا هر چه را دوست دارند، مي*خوانند.

    يعني هر كس با هر صدايي و با هر لحني و با هر رنگي مي*تواند آهنگي توليد كند و از طرق مختلف آن را به گوش ملت منتظر برساند.

    اين طرق مختلف هم واقعا در نوع خود نوبرند! اما قبل از رسيدن به اين طرق مختلف، بهتر است در اين باره صحبت كنيم كه پس چگونه اين آهنگ*ها با استقبال نسبي مواجه مي*شوند؟ مهم*تر از همه آهنگ الكترونيكي*اي است كه سازندگان با حجم و قدرت بالا ضبط مي*كنند.

    اين آهنگ*ها بيشتر به واسطه تنظيم ترنس يا *هاوس*شان است كه مورد توجه قرار مي*گيرند؛ نه شعر آنچناني وجود دارد، نه ملودي چشمگيري و نه صداي خوشي. اما نكته اينجاست كه با تبليغات فراوان از طريق وب*سايت*ها و وبلاگ*هاي واقعا زنجيره*اي، ناگهان حمله شديدي به گوش مخاطبان آغاز مي*شود.

    اگر خواننده محترم شغل «بابا پولداري» هم داشته باشد كه ديگر حل است؛ يك كليپ خوش رنگ با دوربين Canon و يك ايده يك خطي هميشگي براي پخش از شبكه*هاي نيمه مجاز كافي است. تعرفه آهنگ*ها هم طبق شنيده*ها، يك ميليون تومان براي 2 هفته است.

    به مشتريان ويژه تخفيف هم داده مي*شود. اين در حالي است كه مطابق نظر ارشاد، اثر هر خواننده*اي كه از اين شبكه*ها پخش شود، نمي*تواند وارد بازار رسمي* شود؛ يعني بازدهي مالي رسمي *در حد صفر.

    اما نكته همين*جاست كه براي اين رفقا، درآمد در درجه n ام اهميت هم قرار ندارد؛ مهم شهرتي است كه بين هم*دانشگاهي*ها يا دوستان مهماني*ها ايجاد مي*شود. حالا اگر مدت قرارداد با شبكه*ها هم تمام شد، كسي اين همه وب*سايت دانلود مجاني را كه نگرفته.

    مي*شود آلبوم*ها را براي دانلود در اختيار مديران اين سايت*هاي زنجيره*اي گذاشت تا چند هفته*اي هم نام خواننده معمولا خوش*تيپ قصه ما در اين سايت*ها ديده شود؛ چه ديده شدني! اما وب*سايت*ها هم جديدا زرنگ*تر شده*اند.

    براي پروموت كردن يك خواننده يا آلبوم، هزينه*اي دريافت مي*كنند و اين آلبوم تا هفته*ها در صدر اين وب*سايت قرار مي*گيرد و اگر 10 آلبوم ديگر هم در اين مدت منتشر شود، لينك دانلود آلبوم همان*جا آن بالابالاها مي*ماند و از جايش تكان نمي*خورد.

    نكته اينجاست كه در اين وانفسا و در كوران آهنگ*هاي بد و بسيار بد، اگر كار خوبي هم ارائه شود، فرصت معرفي به مخاطب را از دست خواهد داد و كسي نمي*تواند خوب را پيدا كند و از بدها جدا شود. اوضاع بايد قمر در عقرب شود كه علياحضرت ننه قمر بتواند خواننده شود؛ ظاهرا شده!

  2. 3 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    يكي*ترانه*سازميشه يكي ميشه آوازه*خون

    در سال*هاي اخير امكانات ساخت، ضبط و انتشار آهنگ*هاي پاپ آن*قدر آسان و ارزان در دسترس عموم قرار گرفته كه «خواننده شدن» ديگر يكي از پيش پاافتاده*ترين شيوه*هاي خودنمايي پيوستن به كلاب «بچه معروف*ها» به حساب مي*آيد!

    از قديم گفته*اند با يك گل بهار نمي*شود. ضرب*المثل با مسمايي است؛ اما اگر به ما ايراني*ها باشد، با همان «تك گل» خداداد عزيزي 12 بار ديگر به جام جهاني صعود مي*كنيم و چه حماسه*ها و خيار چمبرها كه خلق نمي*كنيم!

    مثلا كجاي دنيا سراغ داريد كه خواننده*اي با يك آهنگ ناتمام – آن هم بدون تبليغات رسمي بي آنكه كسي چيزي غير از اسم كوچكش بداند – ظرف 2 هفته به معروف*ترين و محبوب*ترين خواننده روز بدل شود؛ بعد هم كه آلبومش در بيايد با استفاده از جو موافق برخاسته از همان سينگل جادويي، نه تنها صاحب پرفروش*ترين و توي بورس*ترين كاست سال بشود، بلكه يكي از پرمخاطب*ترين*هاي تاريخ موسيقي يك مملكت 100 ميليوني از كار در بيايد؟

    براي «بنيامين بهادري» كه اين*طوري بود. البته خيلي از خواننده*هاي دنيا هستند كه بين كارهايشان، يكي چنان گل مي*كند كه با همان تك آهنگ مي*روند توي تاپ* تن*ها و مي*شوند هنرمند تاريخساز.

    مثلا آهنگ «هتل كاليفرنيا» - كه تمام كارهاي «ايگلس» يك طرف، اين يك ترانه هم يك طرف – باعث ثبت *نام و خاطره خواننده و گروه در قلب مردم چند نسل در همه دنيا شده. يا خواننده خدا بيامرز، ناصر عبداللهي خودمان كه با «ناصريا» مي*شناسيمش و وقتي كه زنده بود، اسم گروهش را هم همين گذاشته بود...

    اما اينكه كسي با همان اولين تك ترانه*اش بتواند مثل بنيامين سر و صدا كند، كي ديده، كي شنيده؟! همين امكان استثنايي، هر آدم عشق صحنه و صدا را وسوسه مي*كند تا شانسش را امتحان كند؛ حتي همين خواهرزاده 17 ساله ما كه انصافا با آن صداي جوجه خروسي و دو رگه*اش، جايش در pmc و ايران*موزيك سخت خالي است و سخت در آرزوي يك ميليون تومان پول است تا اولين كليپش را بدهد و معروف شود!


    اين را هم حتما مي*دانيد كه هم سن و سال*هاي او علاقه شديد و عجيبي به سبك رپ دارند. شايد باورتان نشود ولي اينها نه تنها به كار خوانندگان ساير سبك*ها توجهي ندارند، بلكه پاپ*خوان*ها را سطح پايين و چيپ مي*دانند؛ راكرها را در درجه دوم بعد از رپ و سنتي*ها را هم كه اصلا بي*خيال!

    از هنر به هنر، شاخه*اي به شاخه*اي ديگر

    بعضي*ها از سر «خوشحالي» خواننده مي*شوند؛ يعني آن*قدر حال و اوضاعشان رديف است كه پول و وقت اضافه براي خواننده شدن دارند. حالا خواننده خواننده هم كه نه؛ دست*كم آلبومي، آهنگي، كليپي بدهند و از رفقا پس نيفتند. توي چشم*ترين اعضاي اين گروه، بچه معروف*هاي عالم ورزش (مشخصا فوتباليست*ها) و بعد هم هنرپيشه*ها (بازيگرها) هستند.

    اخبار مربوط به آوازخواني اينها را شنيده*ايد و حتما درباره*شان گزارش*هاي متعدد و مختلفي چاپ شده. تازه*ترين اين هنرمندها، «محمدرضا هدايتي»، بازيگر طنزهاي تلويزيوني است كه آلبوم «برگ و باد»ش يكي از همين روزها منتشر مي*شود.

    اما خيلي*هاي ديگر از همين آقا خوشحال*ها هستند كه شهرت ملي ندارند و معروفيتشان مثلا به محله و شهرك يا پيست ريس و جاهايي از اين دست خلاصه مي*شود. بعضي*هاي ديگر هم چون ديده*اند بضاعتش را دارند و سرشان از كلاه شهرت بي*كلاه مانده، سعي مي*كنند خواننده شوند.

    «عباس شادكمالي» يكي از همين دوستان است. او مدت*هاست كه متوجه شده صدايش از خيلي خواننده*هاي روز بهتر است. خب، وقتي مايه*اش را دارد (هم معنوي و هم مادي) و علاقه و گلبول خوانندگي هم از بچگي توي خونش بوده، ديگر چرا نخواند؟

    شادكمالي كارش چيز ديگري است و درست نقطه مقابل چيزي است كه عموما هنر مي*دانيم؛ هرچند بعيد است خودش با ما هم*عقيده باشد؛ چرا كه عشق اتول*ها، اسپرت*كردن ماشين را يك*جور هنر مدرن و ستايش*برانگيز مي*دانند! عباس*آقا هم چنين مغازه اي دارد.

    دم را غنيمت شمريد

    «هيربد حسيني» 2 سال پيش كه كليپ «شيما» از شبكه*هاي ماهواره*اي پخش شد، 21 ساله بود؛ دانشجوي رشته ادبيات فارسي و مدعي آهنگسازي كه بعد ديد چربش خوانندگي دارد به سمت سن مي*كشدش. خيلي زود دست به كار بستن آلبومي شد كه تقريبا همه كارهايش را خودش انجام مي*داد؛ از ساخت موزيك گرفته تا كلام و آواز و بعد هم كه قاعدتا پاي كليپ به ميان مي*آمد؛ كارگرداني و حتي تدوين موزيك ويدئوهايش را.

    متاسفانه (يا شايد هم برعكس) پروژه هنري هيربد تا امروز در حد همان يك كليپ مانده؛ ويدئويي كه اواخر سال1384 توسط يكي از نشريات به عنوان بدترين كليپ سال انتخاب و معرفي شد. موزيك و اجراي هيربد خب، مثل بقيه كارهاي اين روزها بود.

    اما اين تصاوير پخش شده از شبكه*هاي ماهواره*اي بود كه آن عنوان كذايي را براي همه*كارة آن به ارمغان آورد!

    البته در زمانه*اي كه خواننده*اي خوب و حرفه*اي مثل «رضا يزداني»، كارگرداني كليپ*هايش را به رفيق ترانه*سرايش، «يغما گلرويي» مي*سپارد و به گفته خودش از تجهيزات تصويربرداري آماتور (عين جمله*اي كه خودش مي*گويد: «از اين دوربين*هاي فيلم*برداري عروسي*ها! ») استفاده مي*كند يا آدم سن و سال*داري مثل «بهمن معروفي»، تصاوير سفر توريستي*اش به چين را به عنوان كليپ به خورد خلق*الله مي*دهد، از جوان*ها و تازه*كارها چه توقعي مي*رود؟!

    «اميرحسين» 33 ساله، طبق قوانين بين*المللي از وقت رسمي جواني*اش گذشته ولي سخت احساس جواني مي*كند. خب، كمي هم گريم و لباس*هاي مد روز به ياري*اش آمده تا زياد به شناسنامه*اش توجه نشود.

    خيلي انرژي دارد و در جابه*جا كردن دوربين و لوازم صحنه به عوامل ساخت كليپش كمك مي*كند. اگر از او بپرسيد اسم آلبومش چيست، جواب جالبي مي*دهد: «اسم نداره هنوز، البته اگر آلبوم بدم. هنوز كه تصميم نگرفته*ام. بذار اول كليپم پخش بشه... ».

    محض تبليغ، محض كاسبي

    «كامبيز» بوتيك دارد. اينكه فروشگاهش كجاست مهم نيست؛ مهم اين است كه شغل دومي هم دارد و آن خواندن در مجالس شادي است؛ عروسي، حنابندان، پارتي و... كه وقت آخر هفته*هايش را حسابي پر كرده و مجبور شده براي باز نگه داشتن بوتيك از همسرش كمك بگيرد.

    آقا كامبيز اخيرا هر جا كه مي*رود، سي*دي كليپش را هم همراه دارد و با گشاده*دستي حتي راننده تاكسي*ها را هم از كرمش بي*نصيب نمي*گذارد. مي*گويد مبلغ لازم را به حساب ريخته و امروز فردا بايد منتظر پخش ويدئواش از شبكه*هاي ماهواره*اي باشيم.

    از حدود يك ماه پيش كه تدوين اين كليپ نهايي شد، اعتماد به نفس دوست خواننده* ما بيشتر شده و رقم دستمزدش را بالا برده؛ قبلا بين 150 تا 200 هزار تا مي*گرفت اما الان به كمتر از يك ميليون راضي نمي*شود. مي*گويد افت دارد، حالا ديگر همه ديده*اندش (ديده*ايدش؟!) و زشت است «مفت» مجلس قبول كند.

    مي*گويد: «به جان خودم، اگر كليپ نداده بودم حاضر بودم خيلي جاها بدون منت و مجاني بخوانم. موضوع پول نيست، مي*گويم آدم وقتي معروف شد بايد قدرش را بداند.

    آبروي خودش را براي چندر غاز نبرد! ». گروه*ها و خواننده*هاي زيادي هستند كه از همان اول زود گوشي دستشان آمد كه با راه افتادن شبكه*هاي ماهواره*اي دوزاري – كه هر پرت و پلايي را با خرج دلار مي*شود تويشان نشان داد – چه امكان تبليغاتي گيرشان آمده.

    آنها اصلا به آلبوم و كنسرت و مصاحبه و چيزهايي از اين دست كه معمولا عشق خوانندگي*ها طالبشان هستند، فكر نمي*كنند؛ برايشان فقط اسم در كردن و معروفيت مهم است، آن هم نه براي اينكه سر چهارراه بايستند و جلوه*فروشي كنند يا توي جردن با اتول كرايه*اي بالا و پايين بروند.

    اين دوستان فقط و فقط مي*خواهند برنامه*هاي آخر هفته*شان پر شود و به صورت فشرده و چندمجلسي يك شب، در مهماني*هاي بيشتري بخوانند و پول بيشتري عايدشان شود. بي*استثنا كار همه*شان خال است؛ آهنگ پارتي مي*خوانند و از تقليد صداي مشاهير ابايي ندارند؛ چه برسد به خواندن آهنگ*هاي اين و آن!

    جالب توجه*ترين، خلاق*ترين(!) و توي بورس*ترين*شان اين روزها، همان گروهي است كه به قول رفقا: «آهنگ برره*اي خوانده*اند». يكي از دوستان كه ماه پيش در يك عروسي مجلل و افسانه*اي در منطقه لواسان شاهد اجراي اين گروه بوده مي*گويد: «كارشان خيلي گرفته و ديگر براي مجلس*هاي كوچك ناز مي*كنند. چندتا آهنگ عجيب و غريب خواندند، به علاوه آهنگ*هاي روز. قيافه*ها و لباس*هايشان را كه اصلا نگو! از جلف*بازي هم چيزي كم نگذاشتند! ».

    گروه اسم دركرده ديگر، «0098» است. با كمي تغيير، توصيفات بالا را مي*شود درباره آنها هم به كار برد. ضمنا چنين هنرمنداني اصلا دنبال گرفتن مجوز نمي*روند چون اصلا نيازي به آن ندارند. بين خودمان باشد، تفاوتشان با خيلي از خوانندگان مجاز در همين خصوصياتي است كه گفتيم و گرنه بعيد است خيلي راحت مجوز نگيرند؛ آخر موردي ندارند طفلي*ها، فقط زود به زود دلشان براي ناناي آخر هفته و پول توجيبي كلفت تنگ مي*شود!

    بعضي از پارتي**دارهايشان حتي به صدا و سيما هم نفوذ كرده*اند و بايد عرض كنيم اوضاع كاسبي*شان سكه است، وقت سر خاراندن ندارند، حتي وسط هفته هم. پر هوادارترين عضو اين جماعت، همان آقايي است كه اداي «عارف» را درمي*آورد و اخيرا در تلويزيون به جايي رسيده كه صاحب حق آب و گل شده. همان را مي*گوييم كه غير از صدا، حتي طرز لباس*پوشيدن نسخه آن*ور آبي*اش را هم تقليد مي*كند و براي هربار جلوي دوربين*رفتن، كلي وقت گريم مي*كند تا گره ابروها و شكل لب و لوچه*اش مثل استاد باشد!

    جووني، آي جووني

    طفلي خواهرزاده ما دلش مي*خواهد يك ميليون تومان بيكار داشته باشد تا به كار بيندازد و با آهنگ و كليپ شخصي*اش تاخت بزند. (بخوانيد: زمين بزند!) خب، جواني است ديگر. همه*مان جوان بوديم و گاهي كارهاي مضحك*ترو بدتر از اين هم كرده*ايم.

    حالا يا شايد اين نوشته*ها را بخواند و دستش بيايد كه با يك كليپ چه كاسبي*ها مي*شود كرد يا بالاخره كار خودش را مي*كند و خدا را چه ديده*ايد! شايد هم روزي اين خواهرزاده ما هم گل كرد.

    ... و اين سكه دو رو دارد

    هاينريش بُل، نويسنده آلماني، وقتي اولين بار نوشته*هايش را داد به سردبير يك مجله براي چاپ*، سردبير ازش پرسيد: «تو براي چي مي*نويسي؟». هاينريش بل كه گويا قبلا حواسش به اين سؤال نبوده، خودش مي*گويد آن روز براي اولين بار به اين سؤال فكر كردم و بعدش صادقانه گفتم: «چون انتخاب ديگري ندارم».

    اما سردبير آن روز به هاينريش بل خرده نگرفت. بعدها هم تا آنجا كه من مي*دانم، منتقدي نيامد كه تيشه به ريشه* نوشته*هايش بزند؛ به يك دليل ساده؛ چون او نوشتن را بلد بود و خوب مي*نوشت.

    اما اگر او نوشتن را بلد نبود و بد مي*نوشت و باز هم مي*گفت: «چون انتخاب ديگري ندارم»، باز هم آيا هيچ*كس به او خرده نمي**گرفت؟ قبول كنيد كه خرده مي*گرفتند آن*وقت.

    از هر نويسنده*اي انتظار مي*رود چيزكي بداند و اگر نمي*داند، لااقل قلمي داشته باشد. خوانندگي هم مثل نويسندگي، هيچي هم كه نخواهد، يك صداي باشخصيت مي*خواهد.

    براي خواننده*شدن هم ناچاري كه مختصري سواد شعري داشته باشي و اقلا بتواني متن يك شعر را درست بخواني و شعر قوي را از ضعيف تشخيص بدهي؛ كمي هم از موسيقي سر در بياوري و بالاخره شخصيت و حساسيت اجراي يك اثر هنري را داشته باشي.

    در موسيقي پاپِ ما اما انگشت*شمارند آنهايي كه همه اين موارد را با هم دارند. بعضي*ها سه*تايش را دارند، بعضي*ها دو تايش را و بعضي*ها فقط يكي را. اما اين وسط، آدم*هاي ديگري هم هستند كه هيچ*يك از اين چهار تا را ندارند و باز هم دلشان مي*خواهد بخوانند و مي*خوانند.

    انگار كه در خوانندگي، چيزي هست كه خيلي*ها را جذب مي*كند. اين همان چيزي است كه افراد و مؤسسات «خواننده*ساز» از آن سوءاستفاده مي*كنند و سود مي*برند و اين همان چيزي است كه حتي فوتباليست*ها و هنرپيشه*هاي معروفمان را هم هل* مي*دهد سمت خوانندگي. اما همه اينها فقط يك روي سكه است كه به گمانم كم*خطرتر است از آن روي سكه.

    يكي از دوستانم كه سال*ها پيش از ايران رفته بود، چندي پيش برگشته بود و مي*گفت آنجا موسيقي روزمان را دنبال مي*كرده و هر از گاهي، پاي همان يكي دو تا كانال ماهواره*اي 24ساعته كه كليپ ترانه**هاي داخلي را پخش مي*كنند، مي*نشسته.

    از موسيقي روزمان بد مي*گفت و مي*ناليد كه مضمون ترانه*هايمان اين روز*ها چه رقت*بار شده*. مي*گفت دختران ايراني چه خطاكار و پيمان*شكن شده*اند توي اين ترانه*ها! مي*گفت پسران ايراني چه همه*شان دل*شكسته و خنجر از پشت*خورده شده*اند اين روزها!

    مي*خواست بداند موسيقي امروزمان واقعا انعكاسي از جامعه امروز است يا نه. مي*گفت اين كارها آن*قدر به هم شبيه*اند كه يكي*شان را بشنوي، انگار همه*شان را شنيده*اي.

    مي*گفت آدم خوشش نمي*آيد اين كارها را به اسم موسيقي سرزمينش به اين و آن معرفي كند. مي*گفت موسيقي آن*ورِآب، قوي*تر از اينها اگر نباشد، ضعيف*تر ازشان نيست قطعا. مي*گفت...

    دوستم از آن روي سكه مي*گفت؛ از همان رويي كه به گمانم خطرناك*تر است از اين روي سكه.

  5. 2 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  6. #3
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.34
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خيلي خيلي جالب و خواندني بود. نميدونم آدم از اين همه طنز بايد بخنده يا گريه كنه.
    من هم دو تا از اين دوستان را اينجا دارم كه هر دو آموزشگاه موسيقي دارند . يكيشون خال توره و مشغول عروسي ها البته صداي گرم و خوبي هم داره ، كار ارگش هم خوبه . دربدر دنبال پولي ميگرده تا كليپ هاشو بفرسته روي آنتن و خوب از اونطرف هم دستمزد مجالسش چند برابر بشه. اين يكي دوستمون خوشبختانه صدا نداره ، فقط تصوير داره ولي خب اگه بره روي آنتن شهريه ي كلاسهاشو ميتونه ببره بالا.
    دوست ديگه اي هم داريم كه اسمش رو نميتونم ببرم. معروفه ، بنده خدا سنتي كاره شاگرد استاد هاي بزرگيه . ولي خب چي بگم اجاره آموزشگاهش رو هم نميتونه بده ، كلي كاست و سي دي هم بيرون داده ولي اوضاع آموزشگاهش هم خوب نميچرخه . مگه يك نوازنده چقدر درآمد داره اونهم از نوع تاپش.
    دوستاي ديگه اي هم هستن توي اركستر سمفوني تهران با 30 -40 سال سابقه ، به خدا من خونه آنها ميرم خجالت ميكشم . خونه يكي داغون ، خونه آن يكي توي زير زمين . نميتونم اسم ببرم خيلي شناخته شده اند و بعضي هاشون توي ساز خودشون درايران تك هستند. ويولن كامكار پيش يكيشون بود داده بود تا اين بنده خدا تعمير كنه . ساز قنبري بود كه براي دختر خودش ساخته . خونه اش كجا ؟...
    از من ميشنويد عشق و عاشقي را فراموش كنيد فقط براي خودتون ساز بزنيد . دنبال يك رشته ديگر براي تامين درآمد باشيد. آقا مگه از خالدي بزرگتر توي ايران داريم ،بابا ويولن نداشت ، زنش ساز اين بيچاره رو فروخته بود. خالدي باشي ويولن نداشته باشي. بابا بيچاره فرهاد ، چرا مرد؟كنسرتهاشو لغو ميكردن ،اجاره سالنهاشو ازش ميگرفتن ،بليط ها را پس ميگرفت،پول مردم را پس ميداد،بهش ... ،حرفاي خانمشو بخونيد. حالا براش مراسم ميگيريم !
    تا كه بوديم نبوديم كسي كشت ما را غم بي همنفسي
    حال كه مرديم همه يار شدند خفته ايم و همه بيدار شدند
    ویرایش توسط arian : Wednesday 30 January 2008 در ساعت 05:05 PM

  7. 2 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •