لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از 33 به 43 از 43

موضوع: مهدی اخوان ثالث

  1. #33
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    حالت >>> از این اوستا


    آفاق پوشیده از فر بیخویشی است و نوازش
    ای لحظه های گریزان صفای شما باد
    دمتان و ناز قدمتان گرامی ،‌ سلام ! ‌ اندر ایید
    این شهر خاموش در دوردست فراموش
    جاوید جای شما باد
    ای لحظه های شگفت و گریزان که گاهی چه کمیاب
    این مشت خون و خجل را
    در بارش نور نوشین خود می نوازید
    او می پرد چون دل پر سرود قناری
    از شهر بند حصارش فراتر
    و می تپد چون پر بیمناک کبوتر
    تن ،‌ شنگی از رقص لبریز
    سر ، چنگی از شوق سرشار
    غم دور و اندیشه ی بیش و کم دور
    هستی همه لذت و شور
    ای لحظه های بدیناسن شگفت از کجایید ؟
    کی ، وز کدامین ره ایید ؟
    از باغهای نگارین سمتی ؟
    از بودن و تندرستی ؟
    از دیدن و آزمودن ؟
    نه
    من
    بس بودم و آزمودم
    حتی
    گاهی خوشم آمد از خنده و بازی کودکانم
    اما
    نه
    ای آنچنان لحظه ها از کجایید ؟
    از شوق اینده های بلورین /
    یا یادهای عزیز گذشته ؟
    نه
    اینده ؟ هوم ، حیف ، هیهات
    و اما گذشته
    افسوس
    باز آن بزرگ اوستادم
    یادم
    آمد
    چون سیلی از آتش آمد
    با ابری از دود
    بدرود ای لحظه ! ای لحظه ! ‌ بدرود
    بدرود



    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  2. #34
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    صبوحی>>> از این اوستا


    در این شبگیر
    کدامین جام و پیغام صبوحی مستتان کرده ست ؟ ای مرغان
    که چونین بر برهنه شاخه های این درخت برده خوابش دور
    غریب افتاده از اقران بستانش در این بیغوله ی مهجور
    قرار از دست داده ، شاد می شنگید و می خوانید ؟
    خوشا ، دیگر خوشا حال شما ، اما
    سپهر پیر بد عهد است و بی مهر است ، می دانید ؟
    کدامین جام و پیغام ؟ اوه
    بهار ، آنجا نگه کن ، با همین آفاق تنگ خانه ی تو باز هم آن کوه ها
    پیداست
    شنل برفینه شان دستار گردن گشته ، جنبد ، جنبش بدرود
    زمستان گو بپوشد شهر را در سایه های تیره و سردش
    بهار آنجاست ، ها ، آنک طلایه ی روشنش ، چون شعله ای در دود
    بهار اینجاست ، در دلهای ما ، آوازهای ما
    و پرواز پرستوها در آن دامان ابرآلود
    هزاران کاروان از خوبتر پیغام و شیرین تر خبرپویان و گوش آشنا جویان
    تو چه شنفتی به جز بانگ خروس و خر
    در این دهکور دور افتاده از معبر
    چنین غمگین و هایاهای
    کدامین سوگ می گریاندت ای ابر شبگیران اسفندی ؟
    اگر دوریم اگر نزدیک
    بیا با هم بگرییم ای چو من تاریک



    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  3. #35
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سبز>>> از این اوستا





    با تو دیشب تا کجا رفتم
    تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم
    من نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردند
    من نمی گویم که باران طلا آمد
    لیک ای عطر سبز سایه پرورده
    ای پری که باد می بردت
    از چمنزار حریر پر گل پرده
    تا حریم سایه های سبز
    تا بهار سبزه های عطر
    تا دیاری که غریبیهاش می آمد به چشم آشنا ، رفتم
    پا به پای تو که می بردی مرا با خویش
    همچنان کز خویش و بی خویشی
    در رکاب تو که می رفتی
    هم عنان با نور
    در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حیرانی
    سوی اقصامرزهای دور
    تو قصیل اسب بی آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم
    تو گرامیتر تعلق ،‌ زمردین زنجیر زهر مهربان من
    پا به پای تو
    تا تجرد تا رها رفتم
    غرفه های خاطرم پر چشمک نور و نوازشها
    موجساران زیر پایم رامتر پل بود
    شکرها بود و شکایتها
    رازها بود و تأمل بود
    با همه سنگینی بودن
    و سبکبالی بخشودن
    تا ترازویی که یک سال بود در آفاق عدل او
    عزت و عزل و عزا رفتم
    چند و چونها در دلم مردند
    که به سوی بی چرا رفتم
    شکر پر اشکم نثارت باد
    خانه ات آباد ای ویرانی سبز عزیز من
    ای زبرجد گون نگین ،‌ خاتمت بازیچه ی هر باد
    تا کجا بردی مرا دیشب
    با تو دیشب تا کجا رفتم


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  4. #36
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    صبح >>> از این اوستا

    چو مرغی زیر باران راه گم کرده
    گذشته از بیابان شبی چون خیمه ی دشمن
    شبی را در بیابانی - غریب اما - به سر برده
    فتاده اینک آنجا روی لاشه ی جهد بی حاصل
    همه چیز وهمه جا خسته و خیس است
    چو دود روشنی کز شعله ی شادی پیام آرد
    سحر برخاست
    غبار تیرگی مثل بخار آب
    ز بشن دشت و در برخاست
    سپهر افروخت با شرمی که جاوید است و گاه اید
    برآمد عنکبوت زرد
    و خیس خسته را پر چشم حسرت کرد
    وزید آنگاه و آب نور را با نور آب آمیخت
    نسیمی آنچنان آرام
    که مخمل را هم از خواب حریرینش نمی انگیخت
    و روح صبح آنگه پیش چشم من برهنه شد به طنازی
    و خود را از غبار حسرت و اندوه
    در ایینه ی زلال جاودانه شست و شویی کرد
    بزرگ و پاک شد و ان توری زربفت را پوشید
    و آنگه طرف دامن تا کران بیکران گسترد
    و آنگه طرف دامن تا کران بیکران گسترد
    در این صبح بزرگ شسته و پاک اهورایی
    ز تو می پرسم ای مزدااهورا ، ای اهورامزد
    نگهدار سپهر پیر در بالا
    بکرداری که سوی شیب این پایین نمی افتد
    و از آن واژگون پرغژم خمش حبه ای بیرون نمی ریزد
    نگدار زمین
    چونین در این پایین
    بکرداری که پایین تر نمی لیزد
    ز بس با صد هزاران کوهمیخش کرده ای ستوار
    نه می افتد نه می خیزد
    ز تو می پرسم ای مزدااهورا ، ای اهورامزد
    که را این صبح
    خوش ست و خوب و فرخنده ؟
    که را چون من سرآغاز تهی بیهوده ای دیگر ؟
    بگو با من ، بگو ... با ... من
    که را گریه ؟
    که را خنده ؟



    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  5. #37
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نماز >>> از این اوستا




    باغ بود و دره چشم انداز پر مهتاب
    ذاتها با سایه های خود هم اندازه
    خیره در آفاق و اسرار عزیز شب
    چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب
    نه صدایی جز صدای رازهای شب
    و آب و نرمهای نسیم و جیرجیرکها
    پاسداران حریم خفتگان باغ
    و صدای حیرت بیدار من من مست بودم ، مست
    خاستم از جا
    سوی جو رفتم ، چه می آمد
    آب
    یا نه ، چه می رفت ، هم زانسان که حافظ گفت ، عمر تو
    با گروهی شرم و بی خویشی وضو کردم
    مست بودم ، مست سرنشناس ، پا نشناس ، اما لحظه ی پاک و عزیزی بود
    برگکی کندم
    از نهال گردوی نزدیک
    و نگاهم رفته تا بس دور
    شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده
    قبله ، گو هر سو که خواهی باش
    با تو دارد گفت و گو شوریده ی مستی
    مستم و دانم که هستم من
    ای همه هستی ز تو ، ایا تو هم هستی ؟




    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  6. #38
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    هنگام >>> از این اوستا

    هنگام رسیده بود ، ما در این
    کمتر شکی نمی توانستیم
    آمد روزی که نیک دانستند
    آفاق این را و نیک دانستیم
    هنگام رسیده بود ، می گفتند
    هنگام رسیده است ؛ اما شب
    نزدیک غروب زهره ، در برجی
    مرغی خواند که هوی کو کو کب
    آن مرغ که خواند این چنین سی بار
    این جنگل خوف سوزد اندر تب
    آنگاه دگر بسا دلا با دل
    آنگاه دگر بسا لبا بر لب
    پیری که نقیب بود ،‌ آمد ، گفت
    هنگام رسیده است ؛ اما باد
    انگیخته ابری آنچنان از خاک
    کز زهره نشان نمانده بر افلک
    جمعی ز قبیله نیز می گفتند
    هنگام رسیده است ؛ مرغ اما
    دیری ست نشسته خامش و گویا
    رفته ست ز یاد و رد جاودییش
    ناخوانده هنوز هفت باری بیش
    سرگشته قبیله ،‌ هر یک سویی
    باریده هزار ابر شک در ما
    و افکنده سیاه سایه ها بر ما
    هنگام رسیده بود ؟ می پرسیم
    و آن جنگل هول همچنان بر جا
    شب می ترسیم و روز می ترسیم



    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  7. #39
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نوحه>>> از این اوستا


    نعش این شهید عزیز
    روی دست ما مانده ست
    روی دست ما ، دل ما
    چون نگاه ، ناباوری به جا مانده ست
    این پیمبر ، این سالار
    این سپاه را سردار
    با پیامهایش پاک
    با نجابتش قدسی سرودها برای ما خوانده ست
    ما باین جهاد جاودان مقدس آمدیم
    او فریاد
    می زد
    هیچ شک نباید داشت
    روز خوبتر فرداست
    و
    با ماست
    اما
    کنون
    دیری ست
    نعش این شهید عزیز
    روی دست ما چو حسرت دل ما
    برجاست
    و
    روزی این چنین بتر با ماست
    امروز
    ما شکسته ما خسته
    ای شما به جای ما پیروز
    این شکست و پیروزی به کامتان خوش باد
    هر چه می خندید
    هر چه می زنید ، می بندید
    هر چه می برید ، می بارید
    خوش به کامتان اما
    نعش این عزیز ما را هم به خاک بسپارید



    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  8. #40
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    رباعی >>> از این اوستا



    خشکید و کویر لوت شد دریامان
    امروز بد و از آن بتر فردامان
    زین تیره دل دیو سفت مشتی شمر
    چون آخرت یزید شد دنیامان




    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  9. #41
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    پیوندها و باغ ها >>> از این اوستا


    لحظه ای خاموش ماند ، آنگاه
    باز دیگر سیب سرخی را که در کف داشت
    به هوا انداخت
    سیب چندی گشت و باز آمد
    سیب را بویید
    گفت
    گپ زدن از ایباریها و از پیوند ها کافیست
    خوب
    تو چه می گویی ؟
    آه
    چه بگویم ؟ هیچ
    سبز و رنگین جامه ای گلبفت بر تن داشت
    دامن سیرابش از موج طراوت مثل دریا بود
    از شکوفه های گیلاس و هلو طوق خوش آهنگی بگردن داشت
    پرده ای طناز بود از مخملی گه خواب گه بیدار
    با حریری که به آرامی وزیدن داشت
    روح باغ شاد همسایه
    مست و شیرین می خرامید و سخن می گفت
    و حدیث مهربانش روی با من داشت
    من نهادم سر به نرده ی اهن باغش
    که مرا از او جدا می کرد
    و نگاهم مثل پروانه
    در فضای باغ او می گشت
    گشتن غمگین پری در باغ افسانه
    او به چشم من نگاهی کرد
    دید اشکم را
    گفت
    ها ، چه خوب آمد بیادم گریه هم کاری است
    گاه این پیوند با اشک است ، یا نفرین
    گاه با شوق است ، یا لبخند
    یا اسف یا کین
    و آنچه زینسان ، لیک باید باشد این پیوند
    بار دیگر سیب را بویید و سکت ماند
    من نگاهم را چو مرغی مرده سوی باغ خود بردم
    آه
    خامشی بهتر
    ورنه من باید چه می گفتم به او ، باید چه می گفتم ؟
    گر چه خاموشی سر آغز فراموشی است
    خامشی بهتر
    گاه نیز آن بایدی پیوند کو می گفت خاموشی ست
    چه بگویم ؟ هیچ
    جوی خشکیده ست و از بس تشنگی دیگر
    بر لب جو بوته های بار هنگ و پونه و خطمی
    خوابشان برده ست
    با تن بی خویشتن ، گویی که در رویا
    می بردشان آب ،‌ شاید نیز
    آبشان برده ست
    به عزای عاجلت ای بی نجابت باغ
    بعد از آنکه رفته باشی جاودان بر باد
    هر چه هر جا ابر خشم از اشک نفرت باد آبستن
    همچو ابر حسرت خاموشبار من
    ای درختان عقیم ریشه تان در خاکهای هرزگی مستور
    یک جاوانه ی ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
    ای گروهی برگ چرکین تار چرکین بود
    یادگار خشکسالیهای گردآلود
    هیچ بارانی شما را شست نتواند




    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  10. #42
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    زندگی >>> از این اوستا

    بر زمین افتاده پخشیده ست
    دست و پا گسترده تا هر جا
    از کجا ؟
    کی ؟
    کس نمی داند
    و نمی داند چرا حتی
    سالها زین پیش
    این غم آور وحشت منفور را خیام پرسیده ست
    وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز
    هیچ جز بیهوده نشنیده ست
    کس نداند کی فتاده بر زمین این خلط گندیده
    وز کدامین سینه ی بیمار
    عنکبوتی پیر را ماند ، شکم پر زهر و پر احشا
    مانده ، مسکین ، زیر پای عابری گمنام و نابینا
    پخش مرده بر زمین ، هموار
    دیگر ایا هیچ
    کرمکی در هیچ حالی از دگردیسی
    تواند بود ؟
    من پرسم
    کیست تا پاسخ بگوید
    از محیط فضل خلوت یا شلوغی
    کیست ؟
    چیست ؟
    من می پرسم
    این بیهوده
    ای تاریک ترس آور
    چیست ؟


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  11. #43
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    کاوه یا اسکندر ؟ >>> آخر شاهنامه

    موجها خوابیده اند ، آرام و رام
    طبل توفان از نوا افتاده است
    چشمه های شعله ور خشکیده اند
    آبها از آسیا افتاده است
    در مزار آباد شهر بی تپش
    وای جغدی هم نمی اید به گوش
    دردمندان بی خروش و بی فغان
    خشمناکان بی فغان و بی خروش
    آهها در سینه ها گم کرده راه
    مرغکان سرشان به زیر بالها
    در سکوت جاودان مدفون شده ست
    هر چه غوغا بود و قیل و قال ها
    آبها از آسیا افتاد هاست
    دارها برچیده خونها شسته اند
    جای رنج و خشم و عصیان بوته ها
    پشکبنهای پلیدی رسته اند
    مشتهای آسمانکوب قوی
    وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست
    یا نهان سیلی زنان یا آشکار
    کاسه ی پست گداییها شده ست
    خانه خالی بود و خوان بی آب و نان
    و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
    این شب است ، آری ، شبی بس هولناک
    لیک پشت تپه هم روزی نبود
    باز ما ماندیم و شهر بی تپش
    و آنچه کفتار است و گرگ و روبه ست
    گاه می گویم فغانی بر کشم
    باز می بیتم صدایم کوته ست
    باز می بینم که پشت میله ها
    مادرم استاده ، با چشمان تر
    ناله اش گم گشته در فریادها
    گویدم گویی که : من لالم ، تو کر
    آخر انگشتی کند چون خامه ای
    دست دیگر را بسان نامه ای
    گویدم بنویس و راحت شو به رمز
    تو عجب دیوانه و خودکامه ای
    مکن سری بالا زنم ، چون مکیان
    ازپس نوشیدن هر جرعه آب
    مادرم جنباند از افسوس سر
    هر چه از آن گوید ، این بیند جواب
    گوید آخر ... پیرهاتان نیز ... هم
    گویمش اما جوانان مانده اند
    گویدم اینها دروغند و فریب
    گویم آنها بس به گوشم خوانده اند
    گوید اما خواهرت ، طفلت ، زنت... ؟
    من نهم دندان غفلت بر جگر
    چشم هم اینجا دم از کوری زند
    گوش کز حرف نخستین بود کر
    گاه رفتن گویدم نومیدوار
    و آخرین حرفش که : این جهل است و لج
    قلعه ها شد فتح ، سقف آمد فرود
    و آخرین حرفم ستون است و فرج
    می شود چشمش پر از اشک و به خویش
    می دهد امید دیدار مرا
    من به اشکش خیره از این سوی و باز
    دزد مسکین برده سیگار مرا
    آبها از آسیا افتاده ، لیک
    باز ما ماندیم و خوان این و آن
    میهمان باده و افیون و بنگ
    از عطای دشمنان و دوستان
    آبها از آسیا افتاده ، لیک
    باز ما ماندیم و عدل ایزدی
    و آنچه گویی گویدم هر شب زنم
    باز هم مست و تهی دست آمدی ؟
    آن که در خونش طلا بود و شرف
    شانه ای بالا تکاند و جام زد
    چتر پولادین ناپیدا به دست
    رو به ساحلهای دیگر گام زد
    در شگفت از این غبار بی سوار
    خشمگین ، ما ناشریفان مانده ایم
    آبها از آسیا افتاده ، لیک
    باز ما با موج و توفان مانده ایم
    هر که آمد بار خود را بست و رفت
    ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
    زآن چه حاصل ، جز با دروغ و جز دروغ ؟
    زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟
    باز می گویند : فردای دگر
    صبر کن تا دیگری پیدا شود
    کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید
    کاشکی اسکندری پیدا شود


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. گفتگو با مهدی جامعی
    توسط Leon در انجمن انواع فلوت
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: Thursday 13 January 2011, 12:19 PM
  2. اكوردهای مهدی مقدم
    توسط shbaharehs در انجمن گیتار پاپ
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: Friday 26 September 2008, 01:57 AM
  3. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Monday 24 September 2007, 06:56 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •