-
Saturday 24 November 2007
#1
کاربر حرفه ای
وضعیت
- افلاین
اردلان سرفراز
0
Ardalan Sarfaraz
اردلان سرفراز در سال 1329 در شهري کويري به نام داراب ديده به جهان گشود. او فرزند ارشد خانواده بود و اميد و آرزوي يک پدر و مادر جوان. شروع زندگي شاعرانه اش در سال اول دبيرستان در مدرسه امير کبير بود ، با کمکهاي استادي به نام دانشمند کسي که براي اولين بار او را به بهاي قلم و نوشته هايش آشنا کرد . پس از مادرش که -خود شاعر ، شعرش را از برکت دست و دامان او مي داند- بزرگ آموزگار و دوستي ديگر بنام عبدالرحيم معزي در مقوله شعر شاعري در زندگي اردلان سرفراز کم تاثيرنبود. او به پيشنهاد پسرعموي مادرش (حسين سرفرازي ، شاعروروزنامه نگار معروف آن زمان) براي گذران زندگي با راديو ايران و ارکستر جوانان کار خود را به عنوان ترانه سرا آغاز نمود و پس از يک سال به دلايلي موجه راديو ايران را ترک کرد . در طول زندگي شاعرانه اش با آهنگسازان توانمندي همچون : واروژان ، فريد زلاند ، بابک افشار ، تورج شعبانخاني ، محمد حيدري ، منوچهر چشم آذر ، حسن شماعي زاده و بزرگواران ديگري همکاري داشت.
در سال 1362 متحمل درد دوري از وطن شد وبه آلمان رفت. در همين سال پيشنهادهاي کتبي و شفاهي زيادي از امريکا به سمت او سرازير بود اما او نمي خواست ونمي توانست بگونه ترانه هاي رايج ، ترانه بسازد واعتماد مخاطبانش را، کساني که از آغاز تا به امروز با ترانه هاي او زندگي کرده اند- در قماري حقير براي گذران زندگي وبه خاطر يک مشت دلار از دست بدهد . او ترجيح داد در يک شرکت قاب سازي به عنوان کارگر ساده کار کند ، با تني خسته و وجداني آسوده .
او در طول زندگي در کشور هاي مختلفي همچون آلمان ، اتريش ، يونان ، ترکيه ، ايتاليا ، آمريکا و ... روزگار گذرانده است و شايد برخي از اين اشعار زاده اين سفرها باشد.
او با خوانندگاني همچون : ابراهيم حامدي (ابي) ، داريوش اقبالي ، و گوگوش همکاريهاريهاي فراواني داشته است. از جمله خوانندگان ديگري که همکاريهاي انگشت شماري با اردلان سرفراز داشته اند مي توان از : فرهاد ، ستار ، مازيار ، معين ، هايده ، شکيلا و ... ياد کرد.
لازم به ذکر است که مدتي پيش دو کتاب شامل گزيده اي از ترانه هاي وي به نامهاي از ريشه تا هميشه و سال صفر چاپ و منتشر شد که بخش عمده اي از زندگي نامه فوق برگرفته از اين دو کتاب است.
ابراهيم حامدي (ابي) در سالهاي آغازين کار خود با اردلان سرفراز آشنا شد و کار خود را با او شروع کرد . ابراهيم حامدي (ابي) با ترانه مشهور شب که سومين ترانه او مي باشد و از آثار اردلان سرفراز مي باشد به شهرت رسيد . اين همکاري با گذشت بيش از سي سال همچنان ادامه دارد و از تلفيق هنر اين دو هنرمند آثاري ماندگار در تاريخ ترانه نوين ايران خلق شده است.
اميدواريم که اين ستاره پرفروغ هميشه در آسمان شعر و ادبيات ما پر نور باشد.
ardalansarfaraz. com
لیست آثارموجود:
غریب آشنا
من وتو
قصه ی شهرسکوت
ترانه ی آغاز
دوپنجره
برج
جاده
ای عشق
شقایق
گل نازپرپر
سال 2000
مرداب
هزارویک شب
غزل
عسل
ای یاربگو
هم صدا
قلندر
نیستی
گلایه
سرزمین من
گریز
نخل
مصلوب
گره کور
منزل به منزل
سهم من
اون منم
ویرایش توسط hichnafar : Monday 2 June 2008 در ساعت 10:10 AM
دلیل: اضافه کردن لیست آثارموجود
-
3 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:
-
Saturday 24 November 2007
# ADS
-
Saturday 24 November 2007
#2
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
0
ببخش سعید جان من یه فوضولی نسبتا کوچولو تو تاپیکتون میکنم اثر هاشونم میذارم ...
غریب آشنا
تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشت های دور وجاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تو از راه می رسی ، پر از گرد و غبار
تمومه انتظار ، می اید همرات بهار
چه خوبه دیدنت ، چه خوبه موندنت
چه خوبه پک کنم ، غبار رو از تنت
غریب آشنا ، دوست دارم بیا
منو همرات ببر ، به شهر قصه ها
بیگر دست منو ، تو او دستا
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو ، من آزادام
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
2 کاربر برای این پست از MonaLisa تشکر کرده اند:
-
Saturday 24 November 2007
#3
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
0
من و تو
من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره
همیشه بین ما دیوار صد رنگ غروره
نداریم هیچ کدوم حرفی که باز هم تازه باشه
چراغ خنده هامون خیلی وقته سوت و کوره
من و تو
من و تو
من و تو
هم صدای بی صداییم ، با هم و از هم جداییم
خسته از این قصه هاییم ، هم صدای بی صداییم
نشستیم خیلی شب ها قصه گفتیم از قدیما
یه عغمره وعده ها افتاده از امشب به فردا
تمام وعده ها رو دادیم و حرفا رو گفتیم
دیگه هیچی نمی مونه برای گفتن ما
من و تو
من و تو
من و تو
هم صدای بی صداییم ، با هم و از هم جداییم
خسته از این قصه هاییم ، هم صدای بی صداییم
گل های سرخمون پوسیده موندن توی باغچه
دیگه افتاده از کار ساعت پیر رو طاقچه
گل های قالی رنگ زرد پاییزی گرفتن
اون هام خسته شدن از حرف هر روز تو و من
من و تو ، من و تو ، من و تو ، من و تو
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Saturday 24 November 2007
#4
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
0
قصه ی شهر سکوت
روزی دل من که تهی بود و غریب
از شهر سکوت به دیار تو رسید
در شهر صدا که پر از زمزمه بود
تنها دل من قصه ی مهر تو شنید
چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سینه دلم از تو و یاد تو تپید
در سینه ی سردم ، این شهر سکوت
دیوار سکوت به صدای تو شکست
شد شهر هیاهو ، این سینه ی من
فریاد دلم به لبانم بنشست
خورشید منی ، منم آن بوته ی دشت
من زنده ام از نور تو ای چشمه ی نور
دریای منی ، منم آن قایق خرد
با خود تو مرا می بری تا ساحل دور
کنون تو مرا همه شوری و صدا
کنون تو مرا همه نوری و امید
در باغ دلم بنشین بار دگر
ای پیکر تو ، چو گل یاس سپید
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
-
Saturday 24 November 2007
#5
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
0
ترانه ی آغاز
در من هزار حرف نگفته
هزار درد نهفته
هزاران هزار دریا هر لحظه در تپیدن و طغیانند
در من هزار آهوی تشنه
در خشکسال دشت پریشانند
در من پرندگان مهاجر
ترانه های سفر را
در باغ های سوخته می خوانند
با من که در بهار خزانم قصه های فراوانی ست
با من که زخم های فراوانی
بر گرده ام به طعنه دهان باز کرده اند
هر قصه یک ترانه
هر ترانه خاطره ای دیگر
هر عشق یک ترانه ی بیدار است
در خامشی حضورم ، حرف مرا بفهم
یا برای عشق ، زبانی تازه پیدا کن
تا درد مشترک
زبان مشترکمان باشد
حرف مرا بفهم و مرابشنو
این من نه ، آن من دیگر
آنکس که پنجره ی چشم های من او را
کهنه ترین قاب است
از پشت پنجره ی زندان
حرف مرا بفهم
که فریاد تمامی زندانیان
در تمامی اعصار است
در گیر و دار قتل عام کبوترها
در سوگ شاخه های تکه تکه ی زیتون
وقتی که از دل جوان ترین جوانه های عاشق باغ ماه
بر مسلخ همیشگی انسان
در لحظه ی شکفتن فریاد
باران سرخی از ستاره سرازیر است
آن سان که هر ستاره دلیل شرمساری خورشید های بسیاری
از برآمدنشان است
تو گریه می کنی
از عمق آشنای جنگل چشمانت
از عمق جنگلی که در آن پاییز ، در غروب به بغض نشسته
باران بی دریغ اشک تو می بارد
تا عطر خیس جنگل پاییز
در من هوای گریه برانگیزد
آنگاه از چشم ذهن من
شعری بسان گریه فرو ریزد
من شعر می نویسم
تو با ترانه های عاشق من ، عاشق
تو با ترانه های تشنه ی من دریا
بر پنج خط ساز سفر ، زخمه می شوی
تو گریه می کنی
تو لحظه های شعر مرا ، در خویش تجربه کرده
یعنی مرا در بدترین و بهترین دقایق بودن تکرار می کنی
یا با ترانآهای من بر لب
به رویا رویی جلادان به مسلخ خویش می شتابی
یعنی که با منی
دیروز
امروز
تا هنوز و همیشه
ایا زبان متشرک این نیست ؟
آن زبان تازه که می گفتم ؟
ایا زبان مشترک این نیست ؟
Show me the way
Take me to love
Things only heard now I want to feel
My soul caressed by silken breeze
Whisper secrets to listening trees
Show me that world
Take me to love
Show me the way
-
-
Tuesday 27 November 2007
#6
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Tuesday 11 December 2007
#7
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Monday 17 December 2007
#8
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Thursday 20 December 2007
#9
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
-
Thursday 20 December 2007
#10
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
-
-
Thursday 20 December 2007
#11
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Thursday 20 December 2007
#12
پشتیبانی فنی
وضعیت
- افلاین
-
3 کاربر برای این پست از MonaLisa تشکر کرده اند:
-
Saturday 12 January 2008
#13
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
-
Friday 18 January 2008
#14
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Friday 18 January 2008
#15
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
0
ترانه ی زیبای گلایه
ترانه سرا اردلان سرفراز صدا: داریوش آهنگساز:منوچهر چشم آذر
برای گفتن من ، شعر هم به گِل مانده
نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
صدا که مرهم فریاد بود زخم را
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دسته مرا مشغله ای نیست
دیری است که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست
روبروی تو کیم من ؟ یه اسیر سرسپرده
چهره تکیده ای که تو غبار آینه مرده
من برای تو چی هستم ؟ کوه تنهای تحمل
بین ما پل عذابه ، منه خسته پایه ي پل
ای که نزدیکی مثلِ من ، به من اما خیلی دوری
خوب نگام کن تا ببینی چهره درد و صبوری
کاشکی میشد تا بدونی من برای تو چی هستم
از تو بیش از همه دنیا ، از خودم بیش از تو خستم
ببین که خستم ، غروره سنگم اما شکستم
کاشکی از عصای دستم یا که از پشت شکستم
تو بخونی تا بدونی از خودم بیش از تو خستم
ببین که خستم ، تنها غروره عصای دستم
از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم
نه صبورم و نه عاشق ، من تجسم عذابم
تو سراپا بی خیالی ، من همه تحملِ درد
تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد
زیر بار با تو بودن ، یه ستون نیمه جونم
اینکه اسمش زندگی نیست ، جون به لبهام میرسونم
هیچی جز شعر شکستن قصه ي فردای من نیست
این ترانه ي زواله ، این صدا ، صدای من نیست
ببین که خستم تنها غروره ، عصای دستم
این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !
-
2 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:
-
Saturday 26 January 2008
#16
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
علاقه مندي ها (Bookmarks)