لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 16 از 36

موضوع: اردلان سرفراز

  1. #1
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض اردلان سرفراز


    0 Not allowed! Not allowed!
    Ardalan Sarfaraz
















    اردلان سرفراز
    در سال 1329 در شهري کويري به نام „داراب” ديده به جهان گشود. او فرزند ارشد خانواده بود و اميد و آرزوي يک پدر و مادر جوان. شروع زندگي شاعرانه اش در سال اول دبيرستان در مدرسه امير کبير بود ، با کمکهاي استادي به نام „دانشمند” کسي که براي اولين بار او را به بهاي قلم و نوشته هايش آشنا کرد . پس از مادرش که -خود شاعر ، شعرش را از برکت دست و دامان او مي داند- بزرگ آموزگار و دوستي ديگر بنام „عبدالرحيم معزي” در مقوله شعر شاعري در زندگي اردلان سرفراز کم تاثيرنبود. او به پيشنهاد پسرعموي مادرش (حسين سرفرازي ، شاعروروزنامه نگار معروف آن زمان) براي گذران زندگي با راديو ايران و ارکستر جوانان کار خود را به عنوان ترانه سرا آغاز نمود و پس از يک سال به دلايلي موجه راديو ايران را ترک کرد . در طول زندگي شاعرانه اش با آهنگسازان توانمندي همچون : واروژان ، فريد زلاند ، بابک افشار ، تورج شعبانخاني ، محمد حيدري ، منوچهر چشم آذر ، حسن شماعي زاده و بزرگواران ديگري همکاري داشت.
















    در سال 1362 متحمل درد دوري از وطن شد وبه آلمان رفت. در همين سال پيشنهادهاي کتبي و شفاهي زيادي از امريکا به سمت او سرازير بود اما او نمي خواست ونمي توانست بگونه ترانه هاي رايج ، ترانه بسازد واعتماد مخاطبانش را، کساني که از آغاز تا به امروز با ترانه هاي او زندگي کرده اند- در قماري حقير براي گذران زندگي وبه خاطر يک مشت دلار از دست بدهد . او ترجيح داد در يک شرکت قاب سازي به عنوان کارگر ساده کار کند ، با تني خسته و وجداني آسوده .
    او در طول زندگي در کشور هاي مختلفي همچون آلمان ، اتريش ، يونان ، ترکيه ، ايتاليا ، آمريکا و ... روزگار گذرانده است و شايد برخي از اين اشعار زاده اين سفرها باشد.
    او با خوانندگاني همچون : ابراهيم حامدي (ابي) ، داريوش اقبالي ، و گوگوش همکاريهاريهاي فراواني داشته است. از جمله خوانندگان ديگري که همکاريهاي انگشت شماري با اردلان سرفراز داشته اند مي توان از : فرهاد ، ستار ، مازيار ، معين ، هايده ، شکيلا و ... ياد کرد.
    لازم به ذکر است که مدتي پيش دو کتاب شامل گزيده اي از ترانه هاي وي به نامهاي „از ريشه تا هميشه” و „سال صفر” چاپ و منتشر شد که بخش عمده اي از زندگي نامه فوق برگرفته از اين دو کتاب است.
    ابراهيم حامدي (ابي) در سالهاي آغازين کار خود با اردلان سرفراز آشنا شد و کار خود را با او شروع کرد . ابراهيم حامدي (ابي) با ترانه مشهور „شب” که سومين ترانه او مي باشد و از آثار اردلان سرفراز مي باشد به شهرت رسيد . اين همکاري با گذشت بيش از سي سال همچنان ادامه دارد و از تلفيق هنر اين دو هنرمند آثاري ماندگار در تاريخ ترانه نوين ايران خلق شده است.

    اميدواريم که اين ستاره پرفروغ هميشه در آسمان شعر و ادبيات ما پر نور باشد.

    ardalansarfaraz. com



    لیست آثارموجود:

    غریب آشنا
    من وتو
    قصه ی شهرسکوت
    ترانه ی آغاز
    دوپنجره
    برج
    جاده
    ای عشق
    شقایق
    گل نازپرپر
    سال 2000
    مرداب
    هزارویک شب
    غزل
    عسل
    ای یاربگو
    هم صدا
    قلندر
    نیستی
    گلایه
    سرزمین من
    گریز
    نخل
    مصلوب
    گره کور
    منزل به منزل
    سهم من
    اون منم
    ویرایش توسط hichnafar : Monday 2 June 2008 در ساعت 10:10 AM دلیل: اضافه کردن لیست آثارموجود

  2. 3 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    MonaLisa آواتار ها
    پشتیبانی فنی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    پشتیبانی فنی
    شماره عضویت
    1441
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    830
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    3,076
    1,931 بار تشکر شده در 710 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ببخش سعید جان من یه فوضولی نسبتا کوچولو تو تاپیکتون میکنم اثر هاشونم میذارم ...


    غریب آشنا

    تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
    تو با اسب سفید مهربونی اومدی
    تو از دشت های دور وجاده های پر غبار
    برای هم صدایی هم زبونی اومدی
    تو از راه می رسی ،‌ پر از گرد و غبار
    تمومه انتظار ، می اید همرات بهار
    چه خوبه دیدنت ، چه خوبه موندنت
    چه خوبه پک کنم ، غبار رو از تنت
    غریب آشنا ، دوست دارم بیا
    منو همرات ببر ، به شهر قصه ها
    بیگر دست منو ، تو او دستا
    چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
    بمونم منتظر تا برگردی پیشم
    تو زندونم با تو ، من آزادام

    Show me the way
    Take me to love
    Things only heard now I want to feel
    My soul caressed by silken breeze
    Whisper secrets to listening trees
    Show me that world
    Take me to love
    Show me the way


  5. 2 کاربر برای این پست از MonaLisa تشکر کرده اند:


  6. #3
    MonaLisa آواتار ها
    پشتیبانی فنی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    پشتیبانی فنی
    شماره عضویت
    1441
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    830
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    3,076
    1,931 بار تشکر شده در 710 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    من و تو

    من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره
    همیشه بین ما دیوار صد رنگ غروره
    نداریم هیچ کدوم حرفی که باز هم تازه باشه
    چراغ خنده هامون خیلی وقته سوت و کوره
    من و تو
    من و تو
    من و تو
    هم صدای بی صداییم ، با هم و از هم جداییم
    خسته از این قصه هاییم ، هم صدای بی صداییم
    نشستیم خیلی شب ها قصه گفتیم از قدیما
    یه عغمره وعده ها افتاده از امشب به فردا
    تمام وعده ها رو دادیم و حرفا رو گفتیم
    دیگه هیچی نمی مونه برای گفتن ما
    من و تو
    من و تو
    من و تو
    هم صدای بی صداییم ، با هم و از هم جداییم
    خسته از این قصه هاییم ، هم صدای بی صداییم
    گل های سرخمون پوسیده موندن توی باغچه
    دیگه افتاده از کار ساعت پیر رو طاقچه
    گل های قالی رنگ زرد پاییزی گرفتن
    اون هام خسته شدن از حرف هر روز تو و من
    من و تو ، من و تو ، من و تو ، من و تو

    Show me the way
    Take me to love
    Things only heard now I want to feel
    My soul caressed by silken breeze
    Whisper secrets to listening trees
    Show me that world
    Take me to love
    Show me the way


  7. کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  8. #4
    MonaLisa آواتار ها
    پشتیبانی فنی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    پشتیبانی فنی
    شماره عضویت
    1441
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    830
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    3,076
    1,931 بار تشکر شده در 710 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    قصه ی شهر سکوت

    روزی دل من که تهی بود و غریب
    از شهر سکوت به دیار تو رسید
    در شهر صدا که پر از زمزمه بود
    تنها دل من قصه ی مهر تو شنید
    چشم تو مرا به شب خاطره برد
    در سینه دلم از تو و یاد تو تپید
    در سینه ی سردم ، این شهر سکوت
    دیوار سکوت به صدای تو شکست
    شد شهر هیاهو ، این سینه ی من
    فریاد دلم به لبانم بنشست
    خورشید منی ،‌ منم آن بوته ی دشت
    من زنده ام از نور تو ای چشمه ی نور
    دریای منی ، منم آن قایق خرد
    با خود تو مرا می بری تا ساحل دور
    کنون تو مرا همه شوری و صدا
    کنون تو مرا همه نوری و امید
    در باغ دلم بنشین بار دگر
    ای پیکر تو ، چو گل یاس سپید

    Show me the way
    Take me to love
    Things only heard now I want to feel
    My soul caressed by silken breeze
    Whisper secrets to listening trees
    Show me that world
    Take me to love
    Show me the way


  9. #5
    MonaLisa آواتار ها
    پشتیبانی فنی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    پشتیبانی فنی
    شماره عضویت
    1441
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    830
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    3,076
    1,931 بار تشکر شده در 710 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ترانه ی آغاز

    در من هزار حرف نگفته
    هزار درد نهفته
    هزاران هزار دریا هر لحظه در تپیدن و طغیانند
    در من هزار آهوی تشنه
    در خشکسال دشت پریشانند
    در من پرندگان مهاجر
    ترانه های سفر را
    در باغ های سوخته می خوانند
    با من که در بهار خزانم قصه های فراوانی ست
    با من که زخم های فراوانی
    بر گرده ام به طعنه دهان باز کرده اند
    هر قصه یک ترانه
    هر ترانه خاطره ای دیگر
    هر عشق یک ترانه ی بیدار است
    در خامشی حضورم ، حرف مرا بفهم
    یا برای عشق ، زبانی تازه پیدا کن
    تا درد مشترک
    زبان مشترکمان باشد
    حرف مرا بفهم و مرابشنو
    این من نه ،‌ آن من دیگر
    آنکس که پنجره ی چشم های من او را
    کهنه ترین قاب است
    از پشت پنجره ی زندان
    حرف مرا بفهم
    که فریاد تمامی زندانیان
    در تمامی اعصار است
    در گیر و دار قتل عام کبوترها
    در سوگ شاخه های تکه تکه ی زیتون
    وقتی که از دل جوان ترین جوانه های عاشق باغ ماه
    بر مسلخ همیشگی انسان
    در لحظه ی شکفتن فریاد
    باران سرخی از ستاره سرازیر است
    آن سان که هر ستاره دلیل شرمساری خورشید های بسیاری
    از برآمدنشان است
    تو گریه می کنی
    از عمق آشنای جنگل چشمانت
    از عمق جنگلی که در آن پاییز ، در غروب به بغض نشسته
    باران بی دریغ اشک تو می بارد
    تا عطر خیس جنگل پاییز
    در من هوای گریه برانگیزد
    آنگاه از چشم ذهن من
    شعری بسان گریه فرو ریزد
    من شعر می نویسم
    تو با ترانه های عاشق من ، عاشق
    تو با ترانه های تشنه ی من دریا
    بر پنج خط ساز سفر ،‌ زخمه می شوی
    تو گریه می کنی
    تو لحظه های شعر مرا ،‌ در خویش تجربه کرده
    یعنی مرا در بدترین و بهترین دقایق بودن تکرار می کنی
    یا با ترانآهای من بر لب
    به رویا رویی جلادان به مسلخ خویش می شتابی
    یعنی که با منی
    دیروز
    امروز
    تا هنوز و همیشه
    ایا زبان متشرک این نیست ؟
    آن زبان تازه که می گفتم ؟
    ایا زبان مشترک این نیست ؟

    Show me the way
    Take me to love
    Things only heard now I want to feel
    My soul caressed by silken breeze
    Whisper secrets to listening trees
    Show me that world
    Take me to love
    Show me the way


  10. #6
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دو پنجره

    توي يك ديوار سنگي
    دو تا پنجره اسيرن
    دو تا خسته دو تا تنها
    يكيشون تو يكيشون من
    ديوار از سنگ سياهه
    سنگ سرد و سخت خارا
    زده قفل بي صدايي
    به لباي خسته ي ما
    نمي تونيم كه بجنبيم
    زير سنگيني ديوار
    همه ي عشق من و تو
    قصه هست قصه ي ديدار ، آه
    هميشه فاصله بوده
    بين دستاي من و تو
    با همين تلخي گذشته
    شب و روزهاي من و تو
    راه دوري بين ما نيست
    اما باز اينم زياده
    تنها پيوند من و تو
    دست مهربون باده
    ما بايد اسير بمونيم
    زنده هستيم تا اسيريم
    واسه ما رهايي مرگه
    تا رها بشيم مي ميريم ، آه
    كاشكي اين ديوار خراب شه
    من و تو با هم بميريم
    توي يک دنياي ديگه
    دستاي همو بگيريم
    شايد اونجا توي دلها
    درد بيزاري نباشه
    ميون پنجره هاشون
    ديگه ديواري نباشه

  11. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  12. #7
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    برج

    با دریغی سنگین
    شعر آمیخته با حسرت یک خاطره را
    قصه حادثه ی برج و کبوتر را
    یک بار دیگر می خوانم
    ای پرنده ی مهاجر ای مسافر
    ای مسافر من ، ای رفته به معراج
    تو به اندازه ی قدرت پریدن
    تو به اندازه ی دل بریدن از خک
    عزیزی
    زیر این گنبد نیلی ،‌ زیر این چرخ کبود
    توی یک صحرای دور ،‌ یه برج پیر و کهنه بود
    یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
    از افق ، کبوتری تا برج کهنه پر گشود
    خسته و گمشده از اون ور صحرا می اومد
    باد پراشو می شکست بارون بهش سیلی می زد
    برج تنها سرپناه خستگی شد
    مهربونیش مرهم شکستگی شد
    اما این حادثه ی برج و کبوتر
    قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد
    آخر این قصه رو ... تو می دونی ... تو می دونستی
    من نمی تونم برم ... تو می تونی ... تو می تونستی
    باد و بارون که تموم شد ، اون پرنده پر کشید
    التماس و اشتیاقو تو چشم برج ندید
    عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود
    بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید
    ای پرنده ی من ای مسافر من
    من همون پوسیده ی تنها نشینم
    هجرت تو هر چه بود معراج تو بود
    اما من اسیر مرداب زمینم
    راز پرواز و فقط تو می دونی ... تو می دونستی
    نمی تونم بپرم ... تو می تونی ... تو می تونستی

  13. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  14. #8
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    جاده

    خدا گریه ی ی مسافر رو ندید
    دل نبست به هیچ کس و دل نبرید
    آدم رو برای دوری از دیار
    جاده رو برای غربت آفرید
    جاده اسم منو فریاد می زنه
    میگه امروز روز دل بریدنه
    کوله باری که پر از خاطره هاس
    روی شونه های لرزون منه
    از تموم آدمای خوب و بد
    از تموم قصه های خوب و بد
    چی برام مونده به جز یه خاطره
    نقش گنگی تو غبار پنجره
    جاده آغوششو وا کرده رام
    منتظر مونده که من باهاش بیام
    قصه ی تلخ خداحافظی رو
    می خونم با اینکه بسته هست لبام
    پشت سر گذاشتن خاطره ها
    همه ی عشق ها و دلبستگی ها
    خیلی سخته ولی چاره ندارم
    جاده
    فریاد می زنه
    بیا
    پشت سر گذاشتن خاطره ها
    همه ی عشق ها و دل بستگی ها
    خیلی سخته ولی چاره ندارم
    جاده
    فریاد می زنه
    بیا

  15. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  16. #9
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ای عشق

    عشق به شکل پرواز پرنده س
    عشق ،‌ خواب یه آهوی رمنده س
    من ، زائری تشنه ، زیر باران
    عشق ،‌ چشمه آبی اما کشنده س
    من ، می میرم از این آب مسموم
    اما اونکه مرده از عشق ، تا قیامت ،‌ هر لحظه زنده س
    من ، می میرم از این آب مسموم
    مرگ عاشق عین بودن ،‌اوج پرواز یه پرنده س
    تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
    دروغ این صدا را به گور قصه ها بسپار
    صدا کن اسممو از عمق شب از نقب دیوار
    برای زنده بودن ، دلیل آخرینم باش
    منم من بذر فریاد ، خک خوب سرزمینم باش
    طلوع صادق عصیان من ، بیداری ام باش
    عشق ،‌ گذشتن از مرز وجوده
    مرگ ، آغاز راه قصه بوده
    من ،‌ راهی شدم نگو که زوده
    اون کسی که سر سپرده مثل ما عاشق نبوده
    من راهی شدم نگو که زوده
    اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده

  17. #10
    MonaLisa آواتار ها
    پشتیبانی فنی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    پشتیبانی فنی
    شماره عضویت
    1441
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    830
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    3,076
    1,931 بار تشکر شده در 710 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض شقایق


    0 Not allowed! Not allowed!
    . دلم مثل دلت خونه ، شقایق
    چشام دریای بارونه ، شقایق
    مث مردن می مونه دل بریدن
    ولی دل بستن آسونه شقایق
    شقایق درد من ، یکی دو تا نیست
    آخه درد من از بیگانه ها نیست
    کسی خشکیده خون من رو دستاش
    که حتی یک نفس از من جدا نیست
    شقایق ای شقایق ، گل همیشه عاشق
    شقایق اینجا من خیلی غریبم
    آخه اینجا کسی عاشق نمی شه
    عزای عشق غصه ش جنس کوهه
    دل ویرون من از جنس شیشه
    شقایق آخرین عاشق تو بودی
    تو مردی و پس از تو عاشقی مرد
    تو رو آخر سراب و عشق و حسرت
    ته گلخونه های بی کسی برد
    شقایق وای شقایق ،‌ گل همیشه عاشق
    دویدیم ،‌ دویدیم و دویدیم
    به شب های پر از قصه رسیدیم
    گره زد ر نوشامو تقدیر
    ولی ما عاقبت از هم بریدیم
    شقایق جای تو دشت خدا بود
    نه تو گلدون ، نه توی قصه ها بود
    حالا از تو قفط این مونده باقی
    که سالار تموم عاشقایی
    شقایق ای شقایق ، گل همیشه عاشق
    شقایق وای شقایق ،‌ گل همیشه عاشق


  18. #11
    MonaLisa آواتار ها
    پشتیبانی فنی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    پشتیبانی فنی
    شماره عضویت
    1441
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    830
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    3,076
    1,931 بار تشکر شده در 710 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض گل ناز پر پر من


    0 Not allowed! Not allowed!
    گل ناز پرپر من
    آخرین همسفر من
    جای لب های قشنگت
    مونده روی دفتر من
    ای که شعر تلخ اشکات
    قصه ی غربت من بود
    عینهو نفس کشیدن
    دیدنت عادت من بود
    گل ناز پرپر ای همدرد
    به نبودنت باید عادت کرد
    گل ناز پرپرم ای هم درد
    به نبودنت باید عادت کرد
    تو یه حرف تازه بودی واسه من
    قصه ی دو نیمه و یکی شدن
    تو به عشق یه معنی تازه دادی
    تپش یه قلب و گرمای د و تن
    گل ناز پرپرم ای همدرد
    به نبودنت باید عادت کرد
    به نبودنت باید عادت کرد
    میون دفتر شعرام
    به تن سفید هر برگ
    با همون خط قشنگت
    تو نوشتی یا تو یا مرگ
    ای رفیق نیمه راهم
    می دونم که تو نمردی
    ولی وقتی رفتی انگار
    پیش چشمام جون سپردی
    گل ناز پرپرم ای هم درد
    به نبودنت باید عادت کرد
    گل ناز پرپرم ای هم درد
    به نبودنت باید عادت کرد


  19. کاربران زیر از MonaLisa به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  20. #12
    MonaLisa آواتار ها
    پشتیبانی فنی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    پشتیبانی فنی
    شماره عضویت
    1441
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    830
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    3,076
    1,931 بار تشکر شده در 710 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض سال 2000


    0 Not allowed! Not allowed!
    سال سقوط سال فرار
    سال گریز و انتظار
    فصل شکستن فلز
    سال سیاه دو هزار
    سال سقوط عاطفه
    تا بی نهایت زیر صفر
    نهایت معراج ذهن
    اندیشه ی تفسیر صفر
    تو ذهن ماشین های سرد
    معنای عشق و احتیاج
    روی نوار حافظه
    یعنی یه درد بی علاج
    سال به بن بست رسیدن
    پنجه به دیوار کشیدن
    از معنویت گم شدن
    تن به غریزه بخشیدن
    قبیله یعنی یه نفر
    همخونی معنی نداره
    همبستگی خوابیه که
    تعبیر فردا نداره
    سال سقوط سال فرار
    سال گریز و انتظار
    پاییز تلخ و بی بهار
    سال سیاه دو هزار
    سالی که خون تو رگ ها نیست
    قلب فلزی تو سینه ست
    وقتی که تصویر زمان
    شکستگی یه اینده ست
    قبیله یعنی یه نفر
    همخونی معنی نداره
    همبستگی خوابیه که
    تعبیر فردا نداره
    تو اون روزایی که می آد
    کسی به فکر کسی نیست
    هر کی به فکر خودشه
    به فکر فریادرسی نیست
    همه به هم بی اعتنا
    حتی به مرگ همدیگه
    کسی اگه کمک بخواد
    کی می دونه اون چی می گه
    توی کتابای لغت
    سفیده برگ ها همیشه
    نه دشمتی نه دوستی
    هیچی نوشته نمی شه
    این ناگزیره واسه ما
    سیر صعودی تا سقوط
    همیشه قصه ی صدا
    تمومه با حرف سکوت
    وقتی که ایینه ی عشق
    سیاه بشه زیر غبار
    وقت طلوع فاجعه س
    می رسه سال دو هزار


  21. 3 کاربر برای این پست از MonaLisa تشکر کرده اند:


  22. #13
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    هزارویک شب

    اگر چه جای دل دریای خون در سینه دارم
    ولی در عشق تو دریایی از دل کم میارم
    اگرچه روبرویی مثل اینه با من
    ولی چشام بسم نیست برای سیر دیدن
    نه یک دل نه هزار دل
    همه دل های عالم
    همه دل ها رو می خوام
    که عاشق تو باشم
    تویی عاشق تر از عشق
    تویی شعر مجسم
    تو باغ قصه از تو
    سحر گل کرده شبنیم
    تو چشمات خواب مخمل
    شراب ناب شیراز
    هزار میخونه آواز
    هزار و یک شب راز
    می خوام تو رو ببینم نه یک بار نه صد بار
    به تعداد نفس هام
    برای دیدن تو ، نه یک چشم ،‌ نه صد چشم
    همه چشما رو می خوام
    تو رو باید مث گل نوازش کرد و بویید
    با هر چه چشم تو دنیاس فقط باید تو رو دید
    تو رو باید مث ماه رو قله ها نگاه کرد
    با هر چی لب تو دنیاس تو رو باید صدا کرد
    می خوام تو رو ببینم نه یک بار نه صد بار
    به نعداد نفس هام
    برای دیدن تو، نه یک چشم ،‌ نه صد چشم
    همه چشما رو می خوام

  23. #14
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    مرداب

    میون یه دشت لخت
    زیر خورشید کویر
    مونده یک مرداب پیر
    توی دست خک اسیر
    منم اون مرداب پیر
    از همه دنیا جدام
    داغ خورشید به تنم
    زنجیر زمین به پام ... آه
    من همونم که یه روز
    می خواستم دریا بشم
    می خواستم بزرگترین
    دریای دنیا بشم
    آرزو داشتم برم
    تا به دریا برسم
    شبو آتیش بزنم
    تا به فردا برسم ... آه
    اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر
    اما از بخت سیاه
    راهم افتاد به کویر
    چشم من به اونجا بود
    پشت اون کوه بلند
    اما دست سرنوشت
    سر رام یه چاله کنده ... آه
    توی چاله افتادم
    خک منو زندونی کرد
    آسمون هم نبارید
    اونم سرگرونی کرد
    حالا یک مرداب شدم
    یه اسیر نیمه جون
    یه طرف می رم تو خک
    یه طرف به آسمون
    خورشید از اون بالاها
    زمینم از این پایین
    هی بخارم می کنن
    زندگیم شده همین
    با چشام مردنمو
    دارم اینجا می بینم
    سرنوشتم همینه
    من اسیر زمینم
    هیچی باقی نیست ازم
    قطره های آخره
    خک تشنه همینم
    داره همراش می بره
    خشک می شم تموم می شم
    فردا که خورشید می آد
    شن جامو پر می کنه
    که می آره دست باد ، آه

  24. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  25. #15
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ترانه ی زیبای گلایه
    ترانه سرا اردلان سرفراز صدا: داریوش آهنگساز:منوچهر چشم آذر

    برای گفتن من ، شعر هم به گِل مانده
    نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
    صدا که مرهم فریاد بود زخم را
    به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
    از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
    گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
    سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
    هر لحظه جز این دسته مرا مشغله ای نیست
    دیری است که از خانه خرابان جهانم
    بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
    در حسرت دیدار تو آواره ترینم
    هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست

    روبروی تو کیم من ؟ یه اسیر سرسپرده
    چهره تکیده ای که تو غبار آینه مرده
    من برای تو چی هستم ؟ کوه تنهای تحمل
    بین ما پل عذابه ، منه خسته پایه ي پل
    ای که نزدیکی مثلِ من ، به من اما خیلی دوری
    خوب نگام کن تا ببینی چهره درد و صبوری
    کاشکی میشد تا بدونی من برای تو چی هستم
    از تو بیش از همه دنیا ، از خودم بیش از تو خستم
    ببین که خستم ، غروره سنگم اما شکستم
    کاشکی از عصای دستم یا که از پشت شکستم
    تو بخونی تا بدونی از خودم بیش از تو خستم
    ببین که خستم ، تنها غروره عصای دستم

    از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم
    نه صبورم و نه عاشق ، من تجسم عذابم
    تو سراپا بی خیالی ، من همه تحملِ درد
    تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد

    زیر بار با تو بودن ، یه ستون نیمه جونم
    اینکه اسمش زندگی نیست ، جون به لبهام میرسونم
    هیچی جز شعر شکستن قصه ي فردای من نیست
    این ترانه ي زواله ، این صدا ، صدای من نیست
    ببین که خستم تنها غروره ، عصای دستم
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  26. 2 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  27. #16
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    غزل

    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدای خوب برایم صداتری
    ایینه ای به پکی سر چشمه ی یقین
    با اینکه روبروی منی و مکدری
    تو عطر هر رسیده و نجوای هر نسیم
    تو انتهای هر ره و آن سوی هر دری
    لالای پر نوازش باران نم نمی
    خک مرا به خواب گل سرخ می بری
    انگار با من از همه کس ‌آشناتری
    از هر صدا خوب برایم صداتری
    درهای ناگشوده ی معنای هر غروب
    مفهوم سر به مهر طلوع مکرری
    هم روح لحظه های شکوفایی و طلوع
    هم روح لحظه های گل یاس پرپری
    از تو اگر که بگذرم ، از خود گذشته ام
    هرگز گمان نمی برم از من ،‌ تو بگذری
    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدای خوب برایم صداتری
    من غرقه ی تمای غرقاب های مرگ
    تو لحظه ی عزیز رسیدن به بندری
    من چیره می شوم به هراس غریب مرگ
    از تو مراست وعده ی میلاد دیگری
    از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام
    هرگز گمان نمی برم از من تو بگذری
    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدای خوب برایم صداتری

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •