لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 16 از 32

موضوع: حمیدمصدق

  1. #1
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض حمیدمصدق


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام
    دوستان محترم دراین تاپیک اشعارآقای مصدق قرارداده می شه .
    اگرشماهم شعری ازایشون داریدبگذارید.
    ممنون.
    حمید مصدق:

    حمید مصدق در سال 1318 در شهرضا از شهرهای پیرامون اصفهان به دنیا آمد آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در شهرضا و اصفهان به پایان برد در سال 1338 به تهران آمد و رشته بازرگانی موسسه علوم اداری و بازرگانی را پایان رسانید از دانشکده حقوق تهران لیسانس خود را گرفت تا سال 1348 در موسسه تحقیقات اقتصادی به عنوان محقق کار میکرد
    از سال 1350 به عضویت هیات علمی دانشگاه درآمد و از سال 1357 به کار وکالت روی آورد
    در سال 1354 سفری به انگلستان داشت
    در 1351 ازدواج کرد و دو فرزند به نامهای ترانه و غزل دارد .


    لیست اشعارموجود:

    توبه من خندیدی(سیب)...
    وقتي كه بامدادان ...
    من مرغ آتشم ...
    قصیده آبی ،خاکستری ،سیاه
    رهایی
    چشمه عشق
    خودشکن
    دوباره شب شد و با من
    حدیث بیداری ...
    ای عاشقان عهدکهن
    ارزش انسان
    یادنامه شهیدان
    تکدی
    چشم برراه
    درویش درداندیش
    تصویر
    برخورد
    تصویر درقصیده
    تک درخت
    رهگذر بامن گفت
    خاموشی
    از جدایی ها (دفتر نخست)
    درآمد
    1
    2
    ویرایش توسط hichnafar : Wednesday 23 July 2008 در ساعت 11:59 AM

  2. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    تو به من خنديدي
    و نمي دانستي
    من به چه دلهره از باغچه همسايه
    سيب را دزدیم
    باغبان از پي من تند دويد
    سيب را دست تو ديد
    غضب آلوده به من كرد نگاه
    سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
    و تو رفتي و هنوز
    سالهاست كه در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تكرار كنان

    مي دهد آزارم
    و من انديشه كنان غرق اين پندارم
    كه چرا
    خانه كوچك ما سيب نداشت
    ویرایش توسط hichnafar : Tuesday 27 May 2008 در ساعت 05:46 PM

  5. 2 کاربر برای این پست از hichnafar تشکر کرده اند:


  6. #3
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    وقتي كه بامدادان
    مهر سپهر جلوه گري را
    آغاز مي كند
    وقتي كه مهر پلك گرانبار خواب را
    با ناز
    و كرشمه ز هم باز مي كند
    آنگه ستاره سحري
    در سپيده دم خاموش مي شود
    آري
    من آن ستاره ام كه فراموش گشته ام
    و بي طلوع گرم تو در زندگانيم
    خاموش گشته ام

    (دفترگیرم که آب رفته به جوی آیدباآبروی رفته چه بایدکرد)

  7. #4
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    من مرغ آتشم
    مي سوزم از شراره اين عشق سركشم

    چون سوخت پيكرم
    چون شعله هاي سركش جانم فرو نشست
    آنگاه باز از دل خاكستر
    بار دگر تولد من
    آغاز مي شود
    و من دوبارهخ زندگيم را
    آغاز مي كنم
    پر باز مي كنم
    پرواز مي كنم

  8. 2 کاربر برای این پست از hichnafar تشکر کرده اند:


  9. #5
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    قصیده آبی ،خاکستری ،سیاه

    من قامت بلند تو را در قصیده ای
    با نقش قلب تو، تصویر می كنم
    *********
    خواب رویای فراموشیهاست!
    خواب را دریابیم،
    كه در آن دولت خاموشیهاست.
    من شكوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،

    و ندایی كه به من میگوید :
    « گر چه شب تاریك است
    « دل قوی دار،
    سحر نزدیك است
    دل من، در دل شب،
    خواب پروانه شدن می بیند .
    مهر در صبحدمان داس به دست
    آسمانها آبی،
    - پر مرغان صداقت آبی ست -
    دیده در آینه صبح تو را می بیند .

    از گریبان تو صبح صادق،
    می گشاید پرو بال .
    تو گل سرخ منی
    تو گل یاسمنی
    تو چنان شبنم پاك سحری ؟
    - نه
    از آن پاكتری .
    تو بهاری ؟
    - نه،
    - بهاران از توست.
    از تو می گیرد وام،
    هر بهار اینهمه زیبایی را .

    هوس باغ و بهارانم نیست
    ای بهین باغ و بهارانم تو !
    *****
    ...
    در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!
    كاروانهای فرومانده خواب از چشمت بیرون كن !
    باز كن پنجره را !

    تو اگر باز كنی پنجره را،
    من نشان خواهم داد ،
    به تو زیبایی را .
    بگذر از زیور و آراستگی
    من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد
    كه در آن شوكت پیراستگی
    چه صفایی دارد
    آری از سادگیش،
    چون تراویدن مهتاب به شب
    مهر از آن می بارد .

    باز كن پنجره را
    من تو را خواهم برد؛
    به عروسی عروسكهای
    كودك خواهر خویش؛
    كه در آن مجلس جشن
    صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس .
    صحبت از سادگی و كودكی است.
    چهره ای نیست عبوس .
    كودك خواهر من،
    امپراتوری پر وسعت خود را هر روز،
    شوكتی می بخشد .
    كودك خواهر من نام تو را می داند
    نام تو را میخواند !
    - گل قاصدک آیا
    با تو این قصه خوش خواهد گفت ؟! -

    باز كن پنجره را
    من تو را خواهم برد
    به سر رود خروشان حیات،
    آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز؛
    بهتر آنست كه غفلت نكنیم از آغاز .
    باز كن پنجره را ! -
    - صبح دمید ! .
    *****
    ...
    *****
    ...
    و چه رویاهایی !
    كه تباه گشت و گذشت.
    و چه پیوند صمیمیت ها،
    كه به آسانی یك رشته گسست.
    چه امیدی، چه امید ؟
    چه نهالی كه نشاندم من و بی بر گردید .

    دل من می سوزد،
    كه قناریها را پر بستند .
    كه پر پاك پرستوها را بشكستند .
    و كبوترها را
    - آه، كبوترها را ...
    و چه امید عظیمی به عبث انجامید.
    *****
    در میان من و تو فاصله هاست.
    گاه می اندیشم ،
    - می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری !

    تو توانایی بخشش داری .
    دستای تو توانایی آن را دارد ؛
    - كه مرا،
    زندگانی بخشد .
    چشمهای تو به من می بخشد
    شور عشق و مستی
    و تو چون مصرع شعری زیبا،
    سطر برجسته ای از زندگانی من هستی.
    *****
    ...
    من به بی سامانی،
    باد را می مانم .
    من به سرگردانی،
    ابر را می مانم.

    من به آراستگی خندیدم .
    من ژولیده به آراستگی خندیدم .
    - سنگ طفلی، اما،
    خواب نوشین كبوترها را در لانه می آشفت.
    قصه بی سر و سامانی من،
    باد با برگ درختان می گفت.
    باد با من می گفت :
    « چه تهی دستی، مَرد!
    ابرباورمیكرد.
    *****
    من در آیینه رخ خود دیدم
    وبه تو حق دادم.
    آه می بینم، می بینم
    تو به اندازه تنهایی من خوشبختی
    من به اندازه زیبایی تو غمگینم
    *****
    ...
    *****
    ...
    ...
    با من اكنون چه نشستنها، خاموشیها،
    با تو اكنون چه فراموشیهاست.

    چه كسی می خواهد
    من و تو ما نشویم
    خانه اش ویران باد !

    من اگر ما نشوم، تنهایم
    تو اگر ما نشوی،
    - خویشتنی
    از كجا كه من و تو
    شور یكپارچگی را در شرق
    باز بر پا نكنیم

    از كجا كه من و تو
    مشت رسوایان را وا نكنیم .

    من اگر برخیزم
    تو اگر برخیزی
    همه بر می خیزند

    من اگر بنشینم
    تو اگر بنشینی
    چه كسی برخیزد ؟
    چه كسی با دشمن بستیزد ؟
    چه كسی
    پنجه در پنجه هر دشمن دون
    - آویزد
    *****
    دشتها نام تو را می گویند .
    كوهها شعر مرا می خوانند .

    كوه باید شد و ماند،
    رود باید شد و رفت،
    دشت باید شد و خواند .

    در من این جلوه اندوه ز چیست ؟
    در تو این قصه پرهیز - كه چه ؟
    در من این شعله عصیان نیاز،
    در تو دمسردی پاییز - كه چه ؟

    حرف را باید زد !
    درد را باید گفت!
    سخن از مهر من و جور تو نیست.
    سخن از
    متلاشی شدن دوستی است ،
    و عبث بودن پندار سرور آور مهر
    ...
    *****
    سینه ام آینه ای ست،
    با غباری از غم .
    تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار .
    ...
    من چه می گویم،آه ...
    با تو اكنون چه فراموشیها؛
    با من اكنون چه نشستن ها، خاموشی هاست.

    تو مپندار كه خاموشی من،
    هست برهان فراموشی من .

    من اگر برخیزم
    تو اگر برخیزی
    همه برمی خیزند

  10. 3 کاربر برای این پست از hichnafar تشکر کرده اند:


  11. #6
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    رهایی

    بر آستانه در گرد مرگ مي باريد
    از آسمان شبزده در شب
    تگرگ مي باريد
    و از تمام درختان بيد
    با وزش باد
    برگ مي باريد
    كه آن تناور تاريخ تا بهاران رفت
    به جاودان پيوست
    و بازوان بلندش
    كه نام نامي او را هميشه با خود داشت
    به جان جان پيوست
    به بيكران پيوست
    ویرایش توسط hichnafar : Tuesday 11 December 2007 در ساعت 12:56 PM

  12. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  13. #7
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    چشمه عشق


    زان لحظه که دیده بر رخت وکردم
    دل دادم و شعر عشق انشا کردم
    نی نی غلطم کجا سرودم شعری
    تو شعر سرودی و من امضا کردم
    خوب یا بد تو مرا ساخته ای
    تو مرا صیقلی کرده و پرداخته ای

    ازدفترسالها صبوری

  14. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  15. #8
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خودشکن

    این مرد خودپرست
    این دیو این رها شده از بند
    مست مست
    استاده روبه روی من و خیره در منست
    گفتم به خویشتن
    ایا توان رستنم از این نگاه هست ؟
    مشتی زدم به سینه او
    ناگهان دریغ
    ایینه تمام قد رو به رو شکست

  16. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  17. #9
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    اي داد
    تند باد
    توفان و سيل و صاعقه هر سوي ره گشاد
    ديگر به اعتماد كه بايد بود ؟
    ديوار اعتماد فرو رخت
    و كسوت بلند تمنا
    بر قامت بلند تو كوتاهتر نمود
    پايان آشنايي
    آغاز رنج تفرقه اي سخت دردناك
    هر سوي سيل
    سنگين و سهمناك
    من از كدام نقطه
    آغاز مي كنم ؟
    توفان و سيل و صاعقه
    اينك دريچه را
    من با كدام جرات
    سوي ستاره سحري باز مي كنم ؟

  18. #10
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دوباره شب شد و با من
    حدیث بیداری
    گذشته بود شب از نیمه من ز هشیاری
    و پلکهای تو این حاجبان سحر مبین
    چو پرده های حریری برآفتاب افتاد
    در آن شب تاری
    نسیم از سر زلف تو
    بوی گل آورد
    شب از طراوت گیسوی تو نوازش یافت
    به وجد آمدم از آن طراوت و خواندم
    به چشمهای سیاهت که راحت جانند
    به آن دو جام بلور
    آن شراب بی مانند
    به آن دو اختر روشن
    دو آفتاب پر از مهر
    به آن دو مایه امید
    به آن دو شعر شرر خیز
    آن دو مروارید
    مرا ز خویش مران
    با خود آشنایی ده
    مرا از این غم بیگانگی رهایی ده
    بیا
    بیا و باز مرا قدرت خدایی ده


    ازدفترازجدایی ها

  19. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  20. #11
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ای عاشقان کهن

    نفرینتان به جان من
    او را رها کنید
    نفرین اگر به دامن او گیرد
    نرسم خدا نکرده بمیرد
    از ما دوتن به یکی کتفا کنید
    او را رها کنید

  21. #12
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ارزش انسان

    دشتها آلوده ست
    در لجنزار گل لاله نخواهد رویید
    در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت اید ؟
    فکر نان باید کرد
    و هوایی که در آن
    نفسی تازه کنیم
    گل گندم خوب است
    گل خوبی زیباست
    ای دریغا که همه مزرعه دلها را
    علف هرزه کین پوشانده ست
    هیچکس فکر نکرد
    که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
    و همه مردم شهر
    بانگ برداشته اند
    که چرا سیمان نیست
    و کسی فکر نکرد
    که چرا ایمان نیست
    و زمانی شده است
    که به غیر از انسان
    هیچ چیز ارزان نیست

  22. 2 کاربر برای این پست از hichnafar تشکر کرده اند:


  23. #13
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    زندانی

    دل وحشت زده در سینه من می لرزید
    دست من ضربه به دیوار زندان کوبید
    ای همسایه زندانی من
    ضربه دست مرا پاسخ گوی
    صربه دست مرا پاسخ نیست
    تا به کی باید تنها تنها
    وندر این زندان زیست
    ضربه هر چند به دیوار فرو کوبیدم
    پاسخی نشنیدم
    سال ها رفت کهمن
    کرده ام با غم تنهایی خو
    دیگر از پاسخ خود نومیدم
    راستی هان
    چه صدایی آمد ؟
    ضربه ای کوفت به دیواره زندان دستی ؟
    ضربه می کوبد همسایه زندانی من
    پاسخی می جوید
    دیده را می بندم
    در دل از وحشت تنهایی او می خندم

  24. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  25. #14
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    یادنامه شهیدان
    رنج بسیار برده ایم از جنگ
    رنجها بی ثمر نمی گردد
    می رسد روزهای بهروزی
    دیگر از این بتر نمی گردد
    داغ بسیار هست بر دلها
    داغها بیشتر نمی گردند
    می رسد روزهای پرشوری
    شورهایی که شر نمی گردند
    لیکن افسوس کاین شهیدانند
    رفتگانی که بر نمی گردند

  26. #15
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    تکدی
    غرور من که به ملک سخن خدایی کرد
    دریغ در طلب آشنایی با تو
    وفا و عشق تو را
    چون گدا
    گدایی کرد

  27. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  28. #16
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    چشم برراه

    دختری ایستاده بر درگاه
    چشم او بر راه
    در میان عابران چشم انتظار مرد خود مانده ست
    چشم بر می گیرد از ره
    باز
    می دهد تا دوردست جاده مرغ دیده را پرواز
    از نبرد آنان که برگشتند
    گفته اند
    او بازخواهد گشت
    لیک در دل با خود این گویند
    صد افسوس
    بر فراز بام این خانه
    روح او سرگرم در پرواز خواهد گشت
    جاده از هر عابری خالی ست
    شب هم از نیمه گذشته ست و کسی در جاده پیدا نیست
    باز فردا
    دخترک ایستاده بر درگاه
    چشم او برراه

  29. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •