0
درویش درداندیش
گفتي كه بود اين در گريبان برده سر اين مرد ؟
اين با حريق هق هق گريه
اين در نگاهش سيلي از اندوه
اين در درون سينه اش بسي درد
اين شبگرد ؟
اين سايه من بود
اين از خود و از غير دل كنده
اين سينه اش از حسرت و اندوهمالامال
از اضطرابي سخت آكنده
اين سايه من بود
اين گوژپشت بار غم بر دوش
اين خاموش
اين سايه من بود كه مي گفت
با اندوه دردش را
كه سر درون چاه غم مي برد
مي كشت آنجا آه سردش را
اين سايه من بود كه در كوچه باغ
آواز حسرتبار سر مي داد
اين سايه من بود كه مي گفت با تو
من نمي گويم كه با من باش
و ايمن باش
با من ايمن از نگاه چشم شور و شوخ دشمن باش
گفتي كه بود؟
اين سايه من بود
اين سايه من بود كه نوميد مي گرديد
در كوچه باغ خاطرات خويش
علاقه مندي ها (Bookmarks)