0
گويا عليزاده آن عليزاده سابق نيست. گويا روزبهروز تغيير ميكند. عليزادهاي كه در بحبوحه انقلاب 57 ، پيش از موسيقيداني، در لباس يك مبارز و مصلح اجتماعي ظاهر شده بود، حال كمتر ميلي به بازگشت به آن فضا را دارد و اين را ميتوان در نگاه معاصر وي ديد. اگر بگوييم عليزاده زماني يك مبارزملوديست بود، بيراه نگفتهايم. وانگهي تمامي ساختههاي وي در آن زمان (بحبوحه انقلاب 57) همه نشانگر ذهنيت يك موسيقيدان دغدغهمند سياسي است.
آثاري مانند سواران دشت اميد، حصار، ژاله خون شد، اتحاد و... آثاري است كه ميتوان ضرباهنگ فضاي حاكم سياسي آن زمان را دريافت. به مرور موسيقيدان چريك ما لباس رزم خود را در ميآورد و خود را به واقعيت موسيقي نزديكتر ميكند؛ با اينحال چندان هم از فضاي اجتماعي بيتأثير نيست و اثر <نينوا> را براي اركستر زهي و ني ميسازد. با سازهاي ملي، اثر اركستر ايراني <شورانگيز> را اجرا ميكند، در تكنوازي آثاري مانند <تركمن> و <هجراني> را ارائه ميدهد كه موجب ارتقاي دو ساز اصلي خود تار و سهتار بود. در بخش آموزش هم، يكي از فعالان بود. گمان ميرود عليزاده رفتهرفته از فضاي اجتماعي فاصله ميگيرد و بيشتر هنرمندي انتزاعي ميشود و آن توجه و تعهدي كه در اجرا و تنظيم آهنگها از وي ديده ميشد، كمتر ديده ميشود. از <راز نو> بهبعد آثار عليزاده داراي رمز و رازي شد كه بيانگر ذهنيت انتزاعي بود، تا اجتماعي. از اواخر دهه 60 به بعد، ميتوان ردپاي كماهميتي وي به آثار ارزشمند را ببينيم. گرچه از همان تاريخ بهبعد خود وي و عمده كارشناسان وي را موسيقيداني ميدانستند كه هر لحظه ايده نو و نوين به ذهنش ميرسد، تا جايي كه وي را با نيما يوشيج در شعر مقايسه ميكردند< ! راز نو> اثري بود كه وي در اواسط دهه 1370 ارائه كرد. يكي از موسيقيدانان اثر و تأثير رازنو را كمتر از افسانه نيما ندانست؛ در حاليكه عليزاده امروز، نشان داد كه اين نظرات چندان با واقعيت سازگار نيست؛ عليزادهاي كه زماني مدعي برگزاري موسيقي سازي در درون موسيقي خوانندهگراي و با كلام موسيقي ايراني بود، بهراحتي با مدعيان موسيقي با كلام بر يك سفره نشست و تن به مقتضيات خوانندهسالاري داد و به اين ترتيب بود كه عليزاده از عليزاده متعهد و موظف فاصله گرفت... . غرض از آوردن اين اشاره، سئوالات و ابهاماتي بود كه پيش از گفتوگوي حاضر ذهن سئوالكننده و البته بسياري از شنوندگان آثار موسيقي وي را به خود مشغول كرده بود. قطعاً خود عليزاده سخناني در مقابل اين فرضيه و ابهامها دارد كه ما را بر آن داشت كه به بهانه كنسرت اخير وي به همراه گروه همآوايان در تالار وزارت كشور، اين سئوالها را با خود وي مطرح كنيم. بهجاست كه بگوييم طرح برخي سوال و انتقادها اصلاً به معناي ناديدهگرفتن كاركرد <حسين عليزاده> نيست. به طور يقين وي يكي از سرآمدان و سردمداران موسيقي دوران معاصر است كه نقش وي بههيچ عنوان قابل حذف نيست. گفتني است كه برخي از ابهامها در حين گفتوگو رفع شد، اما بهجاست كه به برخي ديگر از سوال و ابهامها جهد جديتري شود.
ضرورت همآوايي، همآوايان
مصاحبه را با يك پرسش كليشهاي شروع ميكنيم و آن هم اينكه هدف شما از تشكيل گروه همآوايان چه بودهاست؟
برخي انگيزها و افكاري كه در ذهن ميآيد، هميشه دلايل فرمولوار ندارد، اما شايد در طول سالهايي كه يك هنرمند فعاليت دارد، يكسري افكار و ايده به صورت گنگ و نامفهوم و در بعضي از موارد بر اساس ضرورتها به ذهنش خطور كند كه در درازمدت براساس ضرورت به كار گرفته ميشود. معمولاً محصول به مرحله عمل درآمدن اين ايده و افكار گنگ، يك اثر ماندگار است كه ميتواند حاصل يك عمر تلاش و فعاليت صاحب اثر باشد. هميشه به خاطر دارم از زمان كودكي كه چندان موسيقي ايراني را نميشناختم و تصاويري را از تلويزيون ميديدم كه مثلاً يك گروه موسيقي از چند ساز و يك خواننده تشكيل شده است. از همان زمان با خود فكر ميكردم كه شايد بتوان اين گروه را برعكس كرده و بهجاي يك خواننده از چند خواننده و يك ساز استفاده كرد!
پس به نوعي ميتوان گفت كه تشكيل گروه همآوايان بر اساس پاسخ شما به <خوانندهسالاري> بوده است!
آن زمان حتي معني سالار را هم نميدانستم، اما بحث من چيز ديگري است. من هم از يك فكر و ايده بسيار سادهاي كه در كودكي داشتم، چنين گروهي را بهوجود آوردم. انگيزه بيروني اينكه ما در آواز موسيقي دستگاهي، متأسفانه شرايطي را پيدا كردهايم كه صداي مرد و زن را در كنار هم نداريم؛ اين در حالياست كه در بيشتر عرصههاي اجتماعي آنها در كنار هم هستند. در اين شرايط يك مرتبه به اين فكر افتادم كه چرا در آواز ايراني كه قبل از انقلاب به صورت يك موسيقي ارزشمند بود و زن هم در آن حضوري جدي داشت، آن را مردود ميدانستند؟ البته شايد طبق آمار اگر به بررسي اين موضوع بپردازيم شايد دريابيم كه تعداد آثار موسيقايي كه از نظر اجتماعي مردود بودهاند را بيشتر مردها خواندهاند. بنابراين به صرف زن يا مردبودن نميتوان بر يك اثر مهر باطل يا تاييد زد. بنابراين تشكيل اين گروه يكي به انگيزه فني برميگردد كه ميخواهد آوازهاي چندصدايي يا همان پليفونيك را با توجه به موسيقي ايراني و جوهره آن تجربه كند. اما ديگر نكته آن است كه ما بايد بكوشيم تا موسيقي را از نظر اجتماعي نگاه كنيم؛ چراكه اگر هر كس از جنبه تخصص خود به وجود زن نگاه كند، نميتواند زن را حذف كند. بنابراين يكي از انگيزههاي اجتماعي اجراي آوازهاي ايراني همين وجود زن است و حال اگر شرايط بهگونهايي است كه اين امكان ميسر نيست و شايد در كشورهاي كمي چنين مسالهاي وجود داشته باشد، بحث ديگري است البته اين قانون در ايران به دليل ناهماهنگي با مسير طبيعي انسان موقت بوده و به اين صورت باقي نخواهد ماند. اين جاست كه وقتي در جامعهاي زندگي ميكنيد و در اطراف شما مسائلي وجود دارد كه آن را درست نميدانيد، نبايد تسليم آن شويد. به نظر من جا داشت خوانندهاي مرد درباره ضرورت حضور زن در موسيقيدستگاهي و موسيقي اصيل ايراني و اينكه نقش زنان در اين هنر بايد به چه صورتي باشد بايد بحثهاي جدي ميكردند و ضروت آن را به جامعه انتقال ميدادند.
به طور كلي، ميتوان گفت كه ايجاد گروهي مانند همآوايان چون به يك ضرورت اجتماعي برميگشت. آنچه تا امروز از اين گروه ارائه شده، بخشي از ايده و اهداف اين گروه در اين زمينه بوده است؛ چرا كه در هر صورت موانع و محدوديتهايي سر راهش بوده است، اميدوارم كه روزي فرا برسد، تا اين موانع و محدوديتها از سر راه اين موسيقي برداشته شود، تا آنگونه كه شايسته است به فعاليت بپردازيم.
حركت به سوي موسيقيسازي، در مقابل خوانندهسالاري
استفاده از همه قابليتهاي گروه (زن و مرد) براي موسيقي يك بحث است، اما آن برداشتي كه نوع كارهاي شما به مخاطب ميدهد، اين است كه شما با پررنگ بودن حضور يك خواننده در يك گروه مخالف هستيد و اين را در آثارتان به روشني ميتوان ديد!
بايد در نظر داشته باشيم كه موسيقي ايراني در ابتدا با كلام شروع شده و كمكم روي آن كار شده و گسترشيافته تا با سازها تركيب شود و به شكل امروزي درآيد. ما در گذشته يك نوع موسيقي به نام <موسيقي آوازي> داشتهايم كه البته آن هم در ايران به دليل شرايط ويژهاي كه موسيقي داشته ، هميشه دچار مشكل بوده است و تنها راه حفظ آن از راهخواندن است به همين دليل هميشه موسيقي توجيهپذير بوده است. حتي قبل از انقلاب با كمك چند تن از موسيقيدانان كوشيديم تا قطعاتي را بسازيم كه بيكلام باشد كه حركت بسيار تازهاي بود. اما پس از انقلاب چون موسيقي زير سوال رفت و مشكلاتي براي آن ايجاد شد، موسيقي آوازي نيز نقش پررنگتري به خود گرفت. همچنين با توجه به اينكه گفتن كلمه موسيقي در آن زمان ممنوع بود، كلمه <سرود> به كار گرفته ميشد. حتي در راديو بايد موسيقي با كلام همراه ميشد تا پخش شود. به هر حال يكي از نيازهاي اجتماعي اكتفانكردن به يك نوع موسيقي است و بايد بدانيم كه در هر جامعه سنت جاي خود را دارد و موسيقي نيز جاي خود را. اين دو موضوع نبايد مانع همباشند، چرا كه ريشه در هم دارند. متأسفانه نگرشهاي متحجرانه سبب ميشود تا هر كسي هركاري را انجام دهد، تصور كند كه همان كار درست بوده و بايد انجام شود و ديگران در اشتباهند. همآوايان در حقيقت، نه به دليل مبارزه با تك صدايي؛ بلكه به سبب يك نياز اجتماعي، پا به عرصه موسيقي گذاشت و هنوز هم كارهاي زيادي دارد. بزرگترين الهام ما در اين گروه، الهام از زندگي واقعي اجتماعي است كه در آن اگر نقش زن از مرد پرنگتر نباشد، كمتر هم نيست. براي نمونه؛ اگر سري به روستاها بزنيد، به سادگي ميبينيد كه زن و مرد در كنار هم مشغول به كارند و براي همه كارهاي خود نوعي موسيقي دارند كه بيشتر آنها را زنها اجرا ميكنند.
شما در صحبتهاي خود اشاره كرديد كه نيازهاي اجتماع، شما را به فكر تشكيل اين گروه انداخته است؛ اما برخورد شما كمي متناقض است! با نگاهي كوتاه به آثار شما ميبينيم كه شما بر اساس علاقه به موسيقي باكلام با خوانندههايي مانند محسن كرامتي و افسانه رسايي، حسين عمومي و... كه چهرههاي شناختهشدهايي در حوزه موسيقي نيستند همكاري داشتهايد. از طرف ديگر شاهديم كه شما نزديك به يك دهه با محمدرضا شجريان به همان ريتم سنتي (يك خواننده و چند ساز) همكاري داشتيد! دلايل اين برخورد متناقض به خاطر چيست؟
اين مساله را تناقض نميتوان گفت! آن آثار هم، سبك و سياق خود را داشت؛ البته در عين حال با ساير آثار شجريان نيز متفاوت بود. بهيقين كثرتساز و هنرمندان در كنار هم نشاندهنده نوع ديگري از موسيقي نيست؛ بلكه وجود برخي محدوديت و اجبارهاي اجتماعي سبب ايجاد آثار تازه و متفاوت ميشود. در كل نبايد به موسيقي از يك جنبه نگريست؛ چرا كه بر اساس ضرورت ميتوان آثار گوناگوني را در اين زمينه ارائه داد. من و آقاي شجريان درگذشته با هم كار ميكرديم و هفتسال به طور مشترك و به اتفاق آقاي كلهر نيز با هم كار كرديم ؛ اما اين فعاليت مشترك مانع از اين نميشود كه در زمينههاي ديگر كار نكنيم؛ البته منكر اين موضوع نميشوم كه علاقه من به اجراي موسيقي به صورتجمعي است! هر چند در اوج فعاليت و بهويژه زماني كه در خارج از كشور تنها شدم تكنوازي نيز ميكردم و اكنون هم در اين زمينه فعاليت دارم، اما همواره و از زماني كه موسيقي را آغاز كردم، به كارهاي جمعي علاقه داشتم. تشكيل گروهي مانند همآوايان هم از چنين طرز تفكري نشأت ميگيرد. اگر ما زندگي اجتماعي را قبول داريم، بايد موسيقي ذهنمان نيز برخاسته از اجتماع باشد؛ البته اگر در اين دوره من نوعي فعاليت تكنوازي نيز داشته باشم، مغايرتي با آن نوع موسيقي نيز نخواهد داشت. من زندگي اجتماعي انسانها را باور دارم و علاقهمند به فعاليتهاي اجتماعي و گروهي هستم؛ به همين دليل نميتوانيم آن را از موسيقي دور كنيم. موسيقي زماني ميتواند به اوج شكوفايي خود برسد كه صرفاً روي خواننده و شعر تكيه نكند. اين موضوع در همهموسيقيهايي كه در دنيا گسترش يافتهاند، وجود دارد. شما در غرب ميبينيد كه موسيقي در كليساها به صورت آواز و سرودهاي مذهبي اجرا ميشده است و سپس در دورههاي ديگر موسيقي مذهبي و غيرمذهبي كمكم از هم جدا ميشود و به سبب شرايط اجتماعي موسيقيسازي گسترش مييابد. اين روند نهتنها مغايرتي با هم ندارند، بلكه از دل هم درميآيند؛ چرا كه ذهنيت موسيقيدان اگردر قافيه و قالب شعر محدود نشود، ميتواند بسيار گستردهتر باشد و منجر به گسترش هنر موسيقي شود. در شرق نيزنمونههاي جالبي داريم. به فرض نمونه در افغانستان تقريباً موسيقيسازي وجود ندارد و موسيقي تنها با كلام اجرا ميشود. در مقابل اين نگرش كشور هندوستان را داريم كه درصد كمي ازموسيقي آن آوازي است. در ايران نيز بايد بكوشيم تا موسيقي را به سمتي هدايت كنيم كه كمتر بر كلام تكيه كند؛ چراكه به همين دليل نبض موسيقي اصيل ايراني در سالهاي اخير بهشدت كندشده و تنها با قافيه و اوزان شعري حركت كرده است. درباره ريتم هم بايد گفت از وقتي كه شعر ما قافيهدار شده، موسيقي ما هم قافيهدار شده است؛ اين در حالي است كه رديفهاي موسيقي ما خود به خود داراي قافيه است. وقتي يك غزلي ميخوانيد كه از ابتدا تا انتها يك وزن دارد، مضمون شعر شما را جذب ميكند؛ اما اگر اين وزن را در موسيقي بگذاريم، دچار يكنواختي ميشود. موسيقي گذشته روي اشعار هجايي (چيزي شبيه شعر نو الان) به كار ميرفته است؛ ردپاي بسيار ناملموس اين اشعار در گوشههاي باستاني رديف به طور مشخص است. يعني در قديم موسيقي ما بسيار متنوعتر از اكنون بوده است. البته اين مقوله از جمله مواردي نيست كه از طريق رسانههاي گروهي بتوان مردم را متوجه آن كرد. رفع اين مشكل بايد از راه آموزش حل شود و بايد شاگرد بهگونهاي تربيت شود كه ذهن وي قافيهدار پرورش نيابد.
متاسفانه ما جامعه متعصبي داريم و گاه درباره چيزهايي تعصب به خرج ميدهيم كه به درستي حتي آنها را نميشناسيم. بايد تمام ضرورتها را به اقتضاي زمان به مردم بشناسانيم و در نظر داشته باشيم كه ضرورتهاي امروز جاي خود را دارد و در عين حال به مساله بهكارگيري فرهنگ و زبان خودمان نيز توجه داشته باشيم و بدانيم كه فرهنگ ما در حقيقت، بخشي از فرهنگ جهان است. نبايد بهگونهاي به آن نگاه شود كه مثلا بخواهيم مانند غربيها شويم. من بر اين باورم كه هر كشوري داراي فرهنگ خاص خود است كه بسيار هم غني محسوب ميشود و در عين حال فرهنگ جهاني از فرهنگ ديگر جوامع تشكيل شده است. ما بايد فرهنگ ايراني را در فرهنگ جهاني ببينيم چرا كه يك جامعه پويا، جامعهاي است كه جوانانش هم از فرهنگ غني كشور خود استفاده كنند و هم عقده خودكمبيني در مقايسه با فرهنگهاي ديگر نداشته باشند.
تفاوت تعهد با شعار در اثر هنري
با نگاهي به روند آهنگسازي شما، ميتوان آن را در سه دوره خلاصه كرد. در يك دوره شما خيلي از فضاهاي اجتماعي و سياسي تأثير ميگرفتيد (حدوداً از سال 1355 تا 1360) و آثار تأثيرگذاري ارائه داديد. يك دوره هم پس از بازگشت از خارج از كشور است كه اثري مانند <شورانگيز> و... را منتشر كرديد. در 10-15 سال اخير با بررسي آثار تازه شما اينگونه بهنظر ميرسد كه ضمن ورود به دوره سوم خود، نسبت به فضاهاي اجتماعي بيتفاوت شدهايد!
اين شايد نظر شخص شما باشد. بايد گفت كه من ميتوانم قطعه بيكلام بسازم كه شعارهاي روز اجتماعي در آن نباشد! آثاري هستند كه مربوط به دوران انقلاب ميشوند. مانند سرود <ژاله خون شد>(روي شعري از سياوش كسرائي) كه در آن زمان بيانگر رويداد 17شهريور بود و بيشتر جنبه اجتماعي آن مورد توجه بود تا ارزش هنري آن. برخي ديگر از آثار هستند كه باز به ضرورتهاي ديگري ساخته شدهاند كه ارزش هنري هم دارند. اينكه ميگوييد نسبت به فضاهاي اجتماعي بيتفاوت شدهام، به راستي اينگونه نيست چرا كه در همين مصاحبه درباره حضور و نقش زن در گروههاي موسيقي بسيار بحث زيادي كرديم. من بر اين باورم كه ما در جامعه خود با هر شرايطي كه داريم بايد حس اميد، لبخند و بودن را داشته باشيم. براي نمونه مبارزبودن اين نيست كه مردم را نگران كنيم، بلكه روند برگزيدن اشعار ميتواند نوعي پيام براي آگاهيدادن به مردم قلمداد شود كه اين نشانه پختگي يك جامعه به شمار ميآيد. اگر از كودكي بياموزيم كه در زندگي با اميد پيشبرويم؛جامعه به سوي شادابي و طراوت پيش خواهد رفت. در اين راستا من ميخواهم بيش از اينكه به شعارهاي روز تعهد داشته باشم، متعهد به هنر بمانم.
منظور از مطرح كردن اين بحث بيشتر بحث تعهدي آن بود تا بحث شعاري! ديدگاهي وجود دارد كه ميگويد عليزاده ديگر آن عليزاده سابق نيست و...
من به عنوان يك موسيقيدان آزادم كه رويه كارم را به ميل خودم دگرگون كنم. هنرمند رسالتش تحتتاثير قرار دادن جامعه است. هنرمند جامعه را ارتقا ميدهد و بايد در همه جنبه ها اعم از خوشي، پيشرفت و نابسامانيها با مردم شريك باشد و اين فرمول مشخصي ندارد. در تمام دهههاي فعاليتم همواره كوشيدهام تا موسيقي را به عنوان يك هنر به اجتماع امروزي نزديكتر كنم. موسيقي ما در قديم منع ميشده و همواره در پستوها بوده اما هماكنون در حضور جمعيتهاي بزرگ اجرا ميشود. در زمينه موسيقي به سراغ مواردي از اجرا رفتيم كه در زمينه آن هيچگونه تجربه پيشين نداشتيم. تمام انگيزه كارهايم از جامعه ميآيد و هرگز جدا از جامعه نبوده و با انگيزههاي دروني تركيب شده است و من بيشتر به اصول هنر موسيقي پايبندم نه به شعارهاي روز.
گويا دعوتي از شما داشتهاند كه در لهستان نينوا را اجرا كنيد ولي ظاهراً انجام نشد!
قرار بود برخي از آثار من به ويژه نينوا در لهستان اجرا شود، كه توافقها هم شده بود كه زمان آن گذشت و اين اتفاق صورت نگرفت. قطعه عصيان يكي از قطعات انتخابي من در اين فستيوال بود. در اين قطعه با يك نگرش جديد و با همكاري هوشيار خيام جايهارپ را با پيانو عوض كرديم و قصد بازبيني اثر را براي اركستر داشتيم. پيشنهاد من براي اجراي اين اثر اين بود كه آقاي خيام مسووليت رهبري اركستر را به عهده بگيرند. آنجا كمي سر نوازنده پيانو بحث شد چرا كه آنها ميخواستند نوازنده را خودشان معرفي كنند و ما نظرمان اين بود كه پيانيست را خودمان انتخاب كنيم و كسي باشد كه پيشتر با وي كار كرده باشيم. درباره نوازنده ني هم آنها پيشنهاد داشتند كه از چند نوازنده ايراني كه در آنجا زندگي ميكنند، استفاده شود كه متأسفانه چندان آنها را نميشناختم؛ به همين دليل نتوانستم اين موضوع را بپذيرم. پس از مدتي اصرار داشتند كه اين نوازندهها بسيار خوب هستند و من به آنجا بروم. مشكل مهم اينجا بود كه من بايد حس اين قطعه را به نوازندهها القا ميكردم كه متاسفانه اين موضوع از راه دور ميسر نبود. براي همين، موافقت نكردم و قرار شد كه اين كنسرت را در فستيوال ديگري در سال آينده با نوازندگان بيشتري اجرا كنيم. كشورهاي اروپاي شرقي به تازگي حركتهاي فرهنگي و آشنايي با موسيقي شرقي را آغاز كردهاند ولي هنوز از نظر بودجه، امكانات كافي ندارند. اگر اين حركتها ادامه يابد و بودجه آن هم در اختيار اين كشورها قرار گيرد، موسيقي ما در آنجا رواج مييابد؛ چرا كه هماكنون بسيار متداول شده كه موسيقي فرهنگهاي مختلف دنيا را با هم تركيب ميكنند و به صورت اركستري اجرا ميكنند.
و اما كنسرت تالار وزارت كشور
در اين مدتي كه در شهريور ماه در تالار وزارت كشور كنسرت برگزار كرديد، براي من جاي سوال است براي شما كه به موسيقي اركسترال علاقه و تمايل داشتيد و شايد هم داريد، چرا ديگر ميلي به اجراهاي اركسترهاي بزرگتر نداريد. در آثار تازهتان ميبينيم كه از تعداد نوازندگان و سازها كاسته شده و اين روي چگونگي سازبندي شما نيز تأثير داشته، يعني ايده اركستري شما به لحاظ كيفي و كمي تغيير كرده است.
خوب و بد موسيقي روي كثرت نوازندهها نيست و فضاهاي گوناگون دارد؛ من در حوزه موسيقي سعي كردهام در فضاهاي مختلف كار كنم و در هر يك، هدف و رسالت خاص خود را داشتم. براي نمونه، زماني كه قطعه <تركمن> را اجرا كردم، به سادگي درمييابيد كه اين قطعه نياز به چيز ديگري ندارد. اين را هم بايد بگويم كه هوشيار خيام براي اجراي همين قطعه با من تماس گرفته، تا آن را براي اجرا با پيانو تنظيم كند. يا همين قطعه قرار است با يكسري قطعات ديگر در سال آينده با اركستر اجرا شود. اصولاً يكي از دلمشغوليها و علايق شخصي من اجراهاي جمعي است و گاهي چند دسته ميشود. گاهي ميخواهيم كارهايي را انجام دهيم كه براي سازهاي ايراني باشد و نميتوانيم آنها را حذف كنيم و به صرف اينكه بخواهيم اجراي اكسترال داشته باشيم، نبايد ساز ايراني را كنار گذاشته و تنها از سازهاي غربي استفاده كنيم اما من از حدود 20سال پيش اين مساله را براي خود حل كردهام كه ساز وسيله است و ميتواند از هر ملتي باشد و مهم آن است كه چه چيزي را القا كند. من حتي تعداد زيادي موسيقي فيلم نوشتم كه با اركستر اجرا شده است البته اين را هم بگويم كه ضبط آثار اركسترال در جامعه ما نيازمند يك هزينه گزاف است كه هركسي از عهده آن برنميآيد. با اين حال من اثر اركسترالي مانند نينوار را با وجود مشكلات زياد مالي منتشر كردم. اين را هم بگويم كه هم اكنون در اوج انرژي هستم وتلاش ميكنم پرانرژي و باانگيزه كار كنم اما اين را هم در نظر بگيريم كه گاه از خود اين انتقاد را ميكنم كه اي كاش كمي بار مسووليتم به فرض در حوزه آموزش سبكتر بود، تا ميتوانستم روي تجربههايي مورد علاقهام مانند بداههنوازي، تكنواري و موسيقي اركسترال فعاليت كنم . با اين وجود اگر اين كارها كمي به تعويق ميافتد، بدين سبب نيست كه آنها را كنار گذاشتهام. من زماني كه به چيزي علاقهمند ميشوم، آن را دنبال ميكنم و خود را محدود نميكنم.
صحبت شما را قبول دارم ولي اين مساله دليل نميشود كه مسووليتهايي اينچنين به لحاظ فني روي اثر هنري تأثير بگذارد ما نميتوانيم تنظيمهاي امروز آقاي عليزاده را با تنظيمهاي ديروز او مقايسه كنيم؛ در واقع سازبندي و تنظيم آثار اشكال دارد. براي نمونه در اجراي اخير صداي ساز شورانگيز به خوبي شنيده نميشد.
گاهي اين اشكالات مربوط به نوع ضبط و صدابرداري است و چندان هم ارتباطي به چگونگي تنظيم قطعات ندارد. مشكلي هم كه در كنسرت اخير داشتيم، دقيقاً همين بود تا جايي كه تصميم گرفتم ديگر در سالن وزارت كشور كنسرت ندهم.
بعضي از نوازندگاني كه شما از آنها در گروه استفاده ميكنيد، ساز تخصصي آنها چيز ديگري بوده است! برايم جالب است كه بدانم شما بر چه اساسي در گروه نواختن سازها را به نوازندگان واگذار ميكنيد؟
بيشتر سازها الهامگرفته از موسيقي نواحي ايران يا موسيقي سنتي بوده است. اگر ميخواهيم در موسيقي ايراني به دنبال رنگ و تنوع بگرديم، نبايد نگاهمان را به همين چند ساز محدود كنيم و به موسيقي ايراني تنها در قالب موسيقي فارسي زبانها نگاه كنيم! در كشور ما اين مساله هم بسيار كم بوده و هم بسيار در اينباره تعصب وجود دارد. در بسياري از كشورهاي دنيا از جمله آذربايجان و چين اين مساله را تجربه كردهاند. در چين اركستر سمفونيكي از سازهاي سنتي چين تشكيل شده كه اين اركستر به همان قانونمندي و سازمانيافتگي يك اركستر بزرگ است. اگر به اين نكته توجه كنيد، ميبينيد ساز ربابي كه در گروه مورد استفاده قرار گرفت با ساير ربابها متفاوت است. در اينباره با سازندگان ساز مشورت كرديم و در كل اين سازها براي اينكه در گروه قابل استفاده باشد، تغييريافته است. به طور معمول، يك نوازنده كه سازي را به صورت تخصصي مينوازد، در كنار آن با سازهاي ديگر هم آشنايي دارد. اصولاً نوازندگان وخوانندگاني كه با يكديگر كار ميكنند، كساني هستند كه كم كم از لحاظ روحي و تكنيكي به هم نزديكتر مي شوند و زماني كه قرار است برنامهاي اجرا شود، با توجه به تواناييهايشان به آنها نقشي واگذار ميشود.
گزينش اشعار
هماكنون احساس ميشود، آن تعهدي كه زماني شما در انتخاب شعر داشتيد، به نظر ميآيد كه انتخاب و گزينش شعر در آثار شما كمي احساسي شده است! در آثار شما انتخاب اشعار بر چه اساس است وچرا در برخي از قطعات از اشعاري استفاده كردهايد كه معروف نبودهاند؟
با نگاهي به ديوانهاي شعر به آساني ميتوان دريافت كه كدام يك از اشعار آنها داراي وزني مناسب براي تلفيق با موسيقي است. موسيقي زماني كه از دل شعر ميآيد، به طوركامل قابل تلفيق با موسيقي است و در اين تلفيق بايد مضمونها را در نظر گرفت و اين مساله بازميگردد به اينكه رويدادهاي اطراف چه اثري روي شما ميگذارد. در ضمناً ما نبايد هميشه به دنبال حافظ و سعدي برويم. در اين راستا متوجه ميشويم كه چندين شاعر ديگر هم داريم كه اشعار خوبي گفتهاند و يا ميگويند كه كمتر مورد توجه قرار بودهاند. همچنين در انتخاب شعر با شاعران با تجربه و اهل ذوق نيز مشورت ميكنم؛ البته سعي ميكنم كه اين اشعار مناسبت زماني خود را نيز داشته باشند
منبع : اعتماد ملي
علاقه مندي ها (Bookmarks)