لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: کیهان کلهر

  1. #1
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض کیهان کلهر


    0 Not allowed! Not allowed!
    گفتگو با کیهان کلهر
    از صابره محمدکاشی

    کيهان کلهر برای علاقه مندان موسيقی ايرانی نامی آشنا است. اين نوازنده چيره دست کمانچه، علاوه بر تسلط بر موسيقی سنتی ايرانی و کار کردن با استادانی چون محمدرضا شجريان، شهرام ناظری و حسين عليزاده، در دانشگاه کارلتون اتاوا نيز موسيقی غربی خوانده است و آلبوم های چهارگانه „غزل” را به همراه موسيقی دان هندی شجاعت حسين خان در نيويورک ضبط کرده است.او امسال به همراه اردال ارزنجان نوازنده ترک در چندين شهر اروپا و آمريکای شمالی کنسرت دونوازی اجرا کرد که آخرين اجرای آن در روز ۲۹ اکتبر در شهر تورنتو بود. به همين مناسبت با او به گفت و گو نشستيم.

    - - - - - - - -

    در مورد تور اخيری که به آمريکای شمالی داشتيد و کنسرتی که اجرا خواهيد کرد، کمی توضيح بدهيد:
    کنسرتی که اجرا خواهم کرد، کنسرتی دو نوازی است به همراه نوازنده ترک اردال ارنيزجان که سازی ترکی به نام „باغلاما” می نوازد

    البته در زبان ترکی به اين ساز „ساز” می گويند اما ما در فارسی آن را به نام بالامان می شناسيم. من و اردال ارنيزجان يک آلبوم با هم ضبط کرديم و بعد تصميم گرفتيم که با هم اين تور را همراهی کنيم. يک قسمت از اين تور در اروپا بود. اين قسمت آمريکای شمالی آن است.

    شما در آلبوم های „غزل” با يک موسيقی دان هندی و در اين آلبوم اخير با يک موسيقيدان ترک همکاری کرديد. ممکن است علت کار کردن با موسيقيدانان غير ايرانی را توضيح دهيد؟
    اين بخشی از کار من است که علاقه دارم با موسيقدانانی که از فرهنگ های ديگر هستند همکاری بکنم . مثلا همان طور که شما هم گفتيد با يک نوازنده از شمال هند به اسم شجاعت حسين خان فعاليت داشتم آن هم چند سال مداوم و چهار آلبوم با هم داريم و تا به حال چندين تور با هم رفته ايم.
    با نوازندگانی که موسيقی کلاسيک غرب را هم کار می کنند، کار کرده ام. من اعتقاد دارم که اين کار اولا باعث می شود موسيقی ايرانی به کسانی که موسيقی ايرانی را نمی شناسند و به کنسرت موسيقی ايرانی نمی آيند، معرفی بشود ثانيا بايد توجه داشت که در دنيايی که ما امروز زندگی می کنيم موسيقی يک علم شخصی نيست و به مملکتی خاص بستگی ندارد.
    کما اينکه قبل از اين هم نبوده اما اکنون باب تر است که مردم از فرهنگ همديگر بيشتر بدانند و با هم بيشتر ارتباط داشته باشند و من فکر می کنم اين هم قسمتی از همان طرز فکر است.

    درسی که شما در موسيقی غرب خوانديد چه کمکی به کار شما در موسيقی ايرانی کرد؟
    خب اين کمک می کند که آدم زبان ديگری را ياد بگيرد و زبانی که شخص ياد می گيرد درکاری که انجام می دهد موثر خواهد بود

    ممکن شما در باره استفاده از آواز در موسيقی خود توضيح بدهيد؟
    من کمتر از آواز در کارم استفاده کردم. بيشتر دوست داشتم که کار سازی انجام دهم فقط در مرحله های خاصی در کارم با خواننده هم کار کردم که ترجيح اول من نبوده است.
    فکر می کنم که به موسيقی سازی در فرهنگ ما کمتر توجه شده بنا به مسائل فرهنگی و من دوست دارم بيشتر روی موسيقی سازی کار کنم و آن را ارائه بدهم.

    آيا شما در اجراهای خود بيشتر بداهه نوازی می کنيد يا از موسيقی نوشته استفاده ميکنيد؟
    بستگی به پروژه ای دارد که در دست است. بعضی ها مثل برنامه ای که در تورنتو اجرا شد بيشتر بداهه است ولی اگر با گروه کار بشود قسمت های بداهه کمتر است و بايد قسمت های ساخته شده ای هم باشد.
    در واقع اجرای اصلی تلفيقی از اين دو می شود. اين در حالی است که با موسيقی دان های غربی بايد بيشتر از موسيقی نوشته استفاده کرد چرا که فرهنگ بداهه در غرب تاثير زيادی ندارد.
    موسيقی در غرب به صورت نوشتاری آموزش داده می شود و همان طور هم اجرا می شود. بنا بر اين با آنها کمتر می شود بداهه نوازی کرد.

    در باره سفر خود به غرب، فراگرفتن موسيقی غربی و بعد بازگشت به ايران توضيح بدهيد؟
    البته يک قسمت آن شخصی است؛ من علاقه داشتم که نوعی زندگی را تجربه کنم و چيز هايی را ياد بگيرم .
    اين تجربه در برهه ای از زندگی من صورت گرفت و گذشت. الان از نظر من دليلی ندارد که من خارج زندگی بکنم. علی الخصوص اکنون که نسل سوم موسيقی دان های ما بيشتر علاقه دارند که چيز های جديد را تجربه کنند و از عواملی که در همه جای دنيا وجود دارد بهره بگيرند.
    برای همين من تصور کردم در اين مرحله خاص من در صورتی که در ايران زندگی کنم می توانم تاثير گذار باشم و به نسل جوان کمک بکنم
    منبع : بي بي سي فارسي
    ویرایش توسط Kamanche : Friday 14 November 2008 در ساعت 03:36 AM

  2. 7 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض تا بیکران دوردست ، دونوایی زیبای کیهان کلهر و اردال ارزنجان


    0 Not allowed! Not allowed!
    كيهان كلهر سالهاست در خلق آواهاى جديد موسيقى فعاليت مى كند و هيچ وقت نخواسته است كار امروزش شبيه به كار ديروز باشد و حسابى از تكرارها فرارى است. شايد به همين دليل است كه دائماً در سفر است و از پس هر دوره سفر كه حداقل بيست روز طول مى كشد و در آن بيست روز، حداقل بيست كنسرت برگزار كرده، با نگاهى نو به موسيقى گوشه و كنار دنيا به ايران باز مى گردد. اين سفرهاى مكرر و طولانى براى كلهر به عنوان ركن جدانشدنى زندگى تبديل شده اند. گاه اين سفرها، به او هديه هايى مى دهند و گاه او براى سرزمين هاى مختلف سوغات هاى ايرانى مى برد. بعضى وقت ها هم اين رابطه تا آنجا پيش مى رود كه اين هديه دادن ها و گرفتن ها سالها ادامه پيدا مى كند و «غزل»هاى مختلف را با «شجاعت حسين خان» و سيتارش مى سرايد.

    حدود يك سالى مى شود كه در طول اين سفرهاى رنگارنگ با «اردال ارزنجان» نوازنده ترك ساز باغلاما همكارى مى كند و بيش از بيست كنسرت را در آمريكا، اروپا و تركيه با او برگزار كرده است و شايد تابستان امسال هم اين دو نوازنده در تهران به اجراى برنامه بپردازند. «تا بيكران دوردست» آلبوم نخستين همكارى هاى اين دو نوازنده است. «اردال ارزنجان» برجسته ترين شاگرد استاد «عارف ساء» است و دراين آلبوم سعى كرده است مقام هاى اصلى موسيقى علويه تركيه را در كنار مقام هاى موسيقى كردى بنوازد.



    «سازى كه علوى ها مى نوازند، بسيار به تنبور نزديك است و ساز باغلاما را شايد در واقع بتوان سازى مذهبى دانست، همان طور كه تنبور در ايران سعى دارد آرام آرام به موسيقى شهرى بيايد، باغلاما هم اين حركت را آغاز كرده ، اما از ۳۰ـ۲۰ سال پيش ، و اكنون اين ساز به ركن اساسى موسيقى ملى تركيه و حتى موسيقى پاپ اين كشور تبديل شده است. اما در اصل موسيقى علويه، موسيقى است آئينى و مذهبى. »
    اينها حرف هاى كيهان كلهر است در مورد موسيقى علويه كه در كنار موسيقى كردى ايران آمده است. اردال ارزنجان سازش را با احساس نواخته، خوب گوش كرده است ، خوب به كمانچه دل سپرده است و آن وقت دست به سازش زده. اگرچه موسيقى ترك در دنيا آنقدرها معروف نيست و در اكثر كشورها موسيقى شناخته شده اى نيست، اما «ارزنجان» نوازنده اى است مشهور.

    او به سبك آلبوم هاى موسيقى تلفيقى اين روزها موسيقى تركيه را نواخته و همزمان گوش سپرده به موسيقى كردستان و نغزهاى فولكلور غرب ايران و گاه هم جايش را عوض كرده است و كلهر موسيقى ترك نواخته و او كردى زده است گاهى هم اين گفت وگو همزمان انجام شده است.

    «تا بيكران دوردست» ۱۱ ترك دارد. يازده تركى كه نام ندارند ، يازده قطعه اى كه روى نغمه هاى بومى بنا شده اند و بعد از دل تكرارها و حركت هاى دورانى سازها، صداهاى نو نشر كرده اند.

    «ببينيد وقتى كارى براى شصت دقيقه پخش مى شود ، بايد مداوم باشد منظورم اين است كه نمى خواستم اين داستانى را كه در حال تعريف كردن آن هستم قطع نكنم. لزومش را حس نكردم. بخصوص اين كه اين نغمه ها همه وجود داشتند، چطور مى شد روى نغمه اى كه ۵۰۰سال پيش به اين زيبايى ساخته شده من بيايم و اسم بگذارم؟ چيزهايى نبودند كه من ساخته باشم، اين موسيقى در فضا وجود داشت، من اگر روى آنها اسم مى گذاشتم، آنها را مال خود كرده بودم. فكر مى كنم اين قطعات يك جور دارايى عمومى هستند، از طرفى اسم گذارى يك قطعه يك نوع ديد خاص را به شنونده مى دهد، مثلاً قطعه اول، در اصل «پرواز قوش» نام داشت كه يك قطعه كردى است. اما دلم نمى خواست اين حالت تداعى ايجاد بشود. دوست داشتم موسيقى خودش تصويرش را ارائه كند».
    كلهر براى ضبط اين كار كه سه روز طول مى كشد و مثل تمامى آثارش به شيوه كنسرتى ضبط شده است ، بارها و بارها به تركيه مى رود، ساعت ها و ساعت ها با ارزنجان ساز مى زند تا بتواند به شناختى عميق تر از صداى ساز او برسد. تا بتواند جمله بندى هاى شبيه ترى را از دل «باغلاما»ى او در بياورد. براى آشنايى با موسيقى تركيه در ابتدا ۶۰ـ۵۰ CD موسيقى اين كشور را گوش مى كند و از نو به تركيه مى رود و به صداى ساز او گوش مى دهد و باز ۶۰ CD ديگر را گوش مى كند و اين كارها يك سال طول مى كشند تا اين آلبوم به مرحله ضبط مى رسد. بعد از شنيدن اين همه سى دى به شناخت دقيق ترى از موسيقى تركيه مى رسد. بخصوص اين كه با نوازنده اى همكار مى شود كه در نوازندگى اش، بيشتر روى موسيقى شرق تركيه اشراف دارد.

    موسيقى كه لحن كردى دارد و ملودى هاى غرب ايران و عرب خاورميانه تأثيربسزايى روى آن داشته است. با اين شناخت مى داند كه به موسيقى عثمانى يا استانبولى كه در رگ و ريشه موسيقى تركيه جايى ندارند، علاقه اى ندارد. پس باتوجه به تسلط اردال ارزنجان روى موسيقى علويه راحت تر تصميم مى گيرد.

    كلهر عامدانه موسيقى كردى را انتخاب كرده است و برخلاف آنچه به نظر مى رسد ممكن است اين موسيقى دست و پاى او را ببندد. اما او در اين موسيقى عميق تر شده است، هر از گاهى به سطح آمده و باز در عمق موسيقى فرورفته است. «تابيكران دوردست» را شايد بتوان گفت وگويى بلند دانست كه حرف و حديث هاى سال هاى دور دو رفيق را بازگو كرده. دو دوست كه بعد از سالها دورى با هم ملاقات مى كنند وبعد از هر درى صحبت مى كنند، عشق، انتظار، جنگ، قهر، آشتى، رقص، شادى و خلاصه تمام آنچه را كه مى توان از سالها دورى در شصت دقيقه بيان كرد.

    در قطعات اول باغلاما بارها و بارها كمانچه را دعوت مى كند، و بعد صداى كمانچه از دورها آهسته نزديك و نزديك تر مى شود. باغلاما آواهاى ترك و گاه تركمن مى نوازد و كمانچه تم هاى ملودى كردى و بعد جاهايشان را عوض مى كنند و حرف هايشان را از زبان هم مى زنند. اگرچه نواى منتشرشده از دو ساز متفاوت است. لحن ها بسيار شبيه هم هستند. كلهر در اين زمينه مى گويد: «اين آلبوم پيشرفته ترين دو نوازى است كه تا به حال در تمام زندگى حرفه اى ام و در تمام همكارى هايم داشته ام، گفت وگويى است كامل. بخصوص اينكه جنس و فرهنگ اين دو موسيقى يكى است، چون موسيقى آسياى مركزى و آسياى صغير يكى است، آدمهاى آن هم مثل هم فكر مى كنند. سيستم موسيقى شان هم يكى است، حتى برخى از مقام هاى موسيقى اين نواحى از مقام هاى ايرانى گرفته شده. طبيعى است كه اين خويشاوندى جايى بروز بيرونى پيدامى كند. شايد بتوان از همان مثال هميشگى دوبچه دوقلو استفاده كرد كه در دو كشور جدا از هم زندگى كرده اند، ممكن است به يك زبان حرف نزنند، اما شباهتشان از فرسنگ ها دورتر هم پيداست، مختصات مختلف دارند اما برادرند.

    اگرچه آشكارا ردپاى آهنگسازى كلهر در تمام قطعات پيداست، اما او صرفاً طراح اين نقشه بوده است و آهنگ سازى ها دونفرى انجام شده. در واقع روى اين نغمه هاى محلى كه سالها پيش از اين ساخته شده اند، مشتركاً فكر شده و مقام هاى مناسب آن كار انتخاب شده اند. در بخش هاى مختلف گاه صدايى شبيه به صداى سازهاى كوبه اى هم شنيده مى شود. اما اين صدا تنها صداى ضربات كوتاه روى باغلاماست. كلهر در طول اين سالها نشان داده است خيلى علاقه مند نيست كه دورش را شلوغ كند و گروهش را بزرگ تر، بلكه بيشتر به اين علاقه مند است كه صدايش را واضح تر و عميق تر به گوش مخاطب برساند.

    تكرار در اين آلبوم، همچون اغلب آلبوم هاى موسيقى محلى يك اصل محسوب مى شود. در قطعات ۵ تا ۹ «تا بيكران دور دست» اغلب جمله هايى را مى شنويم كه اصلشان يكى است اما با لحن هاى گوناگون نواخته شده اند. اين فرم نواختن از بداهه پردازى شروع شده است و به همان شيوه ادامه پيداكرده است و گاه در اين تكرارها، لحظات شگرف خلق شده اند: «فقط يك بداهه نواز خوب مى تواند يك جمله را به ۱۰ شيوه گوناگون بنوازد، به نوعى يك ورزش ذهنى است»، اين تكرار هميشه در فرهنگ شرق وجودداشته. در ابيات مختلف يك غزل، يك مضمون بارها و بارها تكرار شده و هر بار به شكلى، يا مثلاً واقعه عاشورا هنوز هرسال تعريف مى شود و مردم هم دوست دارند آن را بشنوند. اما هربار از يك زاويه. اين تغييرات است كه هويت يك چيز واحد رامى سازد. به نظر من نامش را نمى توان تكرار گذاشت، نامش را شايد بتوان به ريشه فرورفتن گذاشت. همين ويژگى موسيقى ايرانى است كه باعث مى شود پاپ، راك، بلوز، جاز و حتى موسيقى كلاسيك غربى حرف خاصى براى زدن پيش آن نداشته باشند. »
    شايد درمورد تك تك قطعات اين آلبوم بتوان حرف هاى ضد و نقيضى زد، اما آنچه «تا بيكران دوردست» را تبديل به ساختارى واحد و اثرى كرده است.

    ویرایش توسط Kamanche : Sunday 16 November 2008 در ساعت 12:02 AM دلیل: ویرایش
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  5. 3 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  6. #3
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض مصاحبه ای خواندنی با کیهان کلهر


    0 Not allowed! Not allowed!
    پانزده سال از پایان هشت سال جنگ نابرابر ایران و عراق می‌گذرد. خود جنگ عملاً پایان یافته است، اما تبعات و خاطرات آن سال‌ها ادامه خواهد داشت. ثبت و ضبط وقایع جنگ نیز رویكردی منطقی است، نسل بعد باید بداند پیشینیان چه گفتند و چه كردند و آن چیزی نیست مگر نوشته‌های تاریخ جنگ كه تاكنون كتاب‌ها و اسناد زیادی در خصوص آن ثبت و ضبط یا منتشر شده است. اما تاریخ هیچ‌وقت كامل نیست و همیشه ظرایفی ـ به عمد یا به سهو ـ از قلم می‌افتند. حكایت جنگ و كنسرت موسیقی هم از آن دست ناگفته‌هاست كه تاریخ‌نگاران جنگ شاید تاكنون نشنیده باشند و اینك از زبان شاهد و ناظر زنده‌ای چون «كیهان كلهر» می‌شنوند. موسیقیدانی كه نخستین بار با «شب، سكوت، كویر» توجه عمومی را هم به خود و هم به استاد نامی آواز ایران جلب كرد و هنوز هم با این نشان شناخته می‌شود. او و چند تن از هم‌راهان تنبورنوازش، آغازگر یك حركت بدیع در تاریخ موسیقی معاصر هستند كه جزئیات‌اش را از زبان او می‌شنویم.

    - - - - - - -

    آقای كلهر! برای ما از نحوه‌ی تشكیل گروه تنبورنوازان و كنسرت‌های منحصربه‌فرد سال‌های جنگ بگویید.

    من وقتی كرمانشاه بودم با این ساز آشنا شدم و بعد با چند نفر از نوازندگان منطقه یك گروه تنبور تشكیل دادیم كه اسم نداشت و گروه تنبور شمس نیز بعداً از دل آن بیرون آمد. كارهایی را اجرا می‌كردیم و در جبهه‌ها كنسرت می‌دادیم؛ همان كارهایی كه بعداً آقای ناظری خواندند.

    چه سالی بود و دقیقاً در چه منطقه‌ای كنسرت می‌دادید؟

    سال 59، در جبهه‌های غرب كه فضای خیلی خوبی بود، حدود بیست بار كنسرت دادیم، همان نغمه‌های كه در نوار «سخن عشق» است. البته آن زمان آقای ناظری با ما نبودند، آقای مرادی بود و همین‌طور آقای كیخسرو پورناظری. آن زمان كرمانشاه یك جو خاصی پیدا كرده بود و ما جرأت نداشتیم ساز بزنیم، بنابراین به موسیقی همان منطقه رو آوردیم كه مخالفتی با آن نبود.

    تصنیف «مردان خدا» هم مربوط به همان دوره است؟
    بله، آن را با یك خواننده‌ی دیگر در جبهه‌ها اجرا كردیم كه بعداً من جدا شدم و آمدم تهران. گروه هم یك فرم دیگری به خود گرفت و با آقای ناظری كار كردند.

    تلفیق دو مقوله‌ی متفاوت كنسرت موسیقی و جبهه‌ی جنگ برای‌تان نامأنوس نبود؟
    چرا، چیز جدیدی بود. من هم جوان بودم ـ حدود پانزده، شانزده سال ـ و برادرم نیز هم‌راه ما بود كه دف می‌زد. یك گروه ده، دوازده نفره بودیم و بدون توقع و چشم‌داشتی تصمیم گرفتیم این كارها را در جبهه‌ها كنسرت بدهیم.

    بیش‌تر توضیح بدهید، كجاها رفتید؟
    دقیقاً یادم نیست كدام جبهه‌ها می‌رفتیم، ولی جنوب نمی‌رفتیم. اطراف كرمانشاه بودیم و مخاطب ما هم سربازان بودند.


    در آن منطقه‌ی پرخطر چگونه كنسرت می‌دادید؟

    ما را خط اول نمی‌بردند، پادگان‌هایی می‌رفتیم كه به خط مقدم نزدیك بود و آن‌جا سربازان یا كسانی‌كه می‌خواستند به مرخصی بروند، جمع می‌شدند. البته صدای توپ و تانك را می‌شنیدیم.

    جنس آن موسیقی كه اجرا می‌كردید چه بود؟
    همین موسیقی تنبور، ‌موسیقی عرفانی.

    یعنی به نوعی با جنگ مرتبط می‌شد؟
    نه، آن موسیقی حتی زبان‌اش هم كُردی بود و شاید خیلی از كسانی كه در جبهه‌ها بودند، زبان كُردی را نمی‌دانستند، ولی همین باعث می‌شد از آن محیط خشك و غم‌زده‌ی نظامی بیرون بیایند. بعضی وقت‌ها ضبط صوت می‌آوردند و صدا را ضبط می‌كردند. برای ما هم خیلی جالب بود، می‌رفتیم با آن‌ها غذای سربازی می‌خوردیم و شب در پادگان‌ها می‌ماندیم. زنده‌یاد خلیل عالی‌نژاد بود، آقای مرادی بود و خواننده‌ی ما شخصی بود به نام علی كرمانشاهی (كه الان نمی‌دانم كجاست) آن موقع انقلاب فرهنگی در حال انجام بود. آقای علیزاده می‌گفت: «از وقتی من را از صحنه پایین آوردند، هنوز سردی لوله تفنگ را روی گردنم حس می‌كنم»، ما هم از این لحظه‌ها داشتیم. ما از این كارها زیاد كردیم، آن درواقع برخاسته از یك علاقه و انسجام ملی بود كه بعد از آغاز جنگ در همه‌ی مردم مشاهده می‌شد.

    بعد از این شما تجربه‌ی چاووش را هم داشتید؟

    بله،‌من اواخر سال شصت به تهران آمدم و با گروه چاووش كار كردم. كنسرتی داشتیم كه خواننده‌اش آقای ناظری بود و یكی از تصنیف‌های زیبای آقای لطفی را اجرا كردیم.

    ویرایش توسط Kamanche : Friday 24 October 2008 در ساعت 01:19 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  7. 6 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  8. #4
    خان آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    3922
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    864
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    1,600
    1,927 بار تشکر شده در 634 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    Smile کیهان کلهر


    0 Not allowed! Not allowed!
    در سال ۱۳۴۲ شمسی در كرمانشاه به‌دنيا آمد. او كه از خانواده‌ای كـُـرد و اهل موسيقی است از پنج‌سالگی موسيقی را به صورت آماتور آغاز كرد. از هفت‌سالگی به صورت كلاسيک و جدی آن را پی‌گيری كرد. با توجه به پشتكار و علاقه‌ی فراوانی كه به موسيقی از خود نشان داد، توانست با وجود سن كم از دوازده‌سالگی آن را به صورت حرفه‌ای آغاز كند و در سيزده‌سالگی با اركستر راديو و تلويزيون كرمانشاه همكاری كند. كلهر به‌جز نوازندگی كمانچه، در نواختن سازهای ديگری از جمله سه‌تار تبحر و توانايی دارد. در هفده‌سالگی به كشور ايتاليا رفته و سپس برای ادامه‌ی تحصيل در رشته‌ی موسيقی به كانادا مهاجرت می‌كند. در رشته‌ی آهنگسازی از دانشگاه كارلتن اتاوا فارغ‌التحصيل می‌شود و با ظرايف و فنون موسيقی غربی هم آشنايی پيدا می‌كند. اين آشنايی سبب می‌شود تا بعدها بتواند آثار ماندگاری از جمله آلبوم های « غزل ۱ و ۲ و ۳ و ۴ »، « تا بيكران دوردست » و « شب‌های فيروزه‌ای نيشابور » و... را با هنرمندان معتبر موسيقی جهان خلق كند.
    كلهر مدت كوتاهی با گروه شيدا در مركز هنری « چاووش » همكاری می‌كند. همچنين به عنوان نوازنده‌ی كمانچه و سه‌تار با گروه دستان همكاری كرده و آثار باارزشی هم با آنها خلق می‌كند.
    كلهر از معدود هنرمندان موسيقی است كه برای معرفی و شناساندن موسيقی متعالی ايرانی با نوازندگان و آهنگسازان به‌نام خارجی همكاری كرده است.
    از جمله می‌توان به نوازنده‌ی مطرح سيتار، « شجاعت حسين‌خان » اشاره كرد كه حاصل اين همكاری‌ها آلبوم‌های « غزل ۱ و ۲ و ۳ و ۴(باران) » می‌باشد. همكاری با هنرمند ترک « اردال ارزنجان »، نوازنده‌ی مطرح باقلاما، كه ثمره‌ی اين همكاری كنسرت‌هايی در مناطق مختلف جهان و آلبومی به نام « تا بيكران دوردست » است. او همچنين با يويوما، كوارتت كرونوس و اركستر فيلارمونيک نيويورک همكاری نزديک داشته است
    .

    كيهان كلهر در ايران با آلبوم « شب سكوت كوير » با صدای استاد محمدرضا شجريان برای اهالی موسيقی و مردم، به‌عنوان آهنگساز و نوازنده‌ای چيره‌دست معرفی شد و در ادامه همكاری خود را با ايشان، استاد حسين عليزاده و همايون شجريان آغاز كرد. نتيجه‌ی اين همكاری‌ها، كنسرت‌های متعدد در آمريكا، اروپا و ديگر نقاط مختلف جهان بود. همچنين كلهر بعد از سال‌ها انتظار مردم ايران، به‌همراه استاد شجريان و گروهش برای ياری‌رساندن به مردم زلزله‌زده‌ی بم، در دی‌ماه ۱۳۸۲ « همنوا با بم » را به روی صحنه آوردند. ماحصل اين تلاش‌ها آلبوم‌های جاودانه‌ی « زمستان است »، « بی‌تو به‌سر نمی‌شود » و « فرياد » است كه جملگی در موسيقی اصيل ايرانی می‌درخشند.
    در ميان آثار منتشرشده از سوی كلهر، دو اثر متفاوت نيز جلب توجه می‌كنند ؛ از اين جهت كه او در آلبوم های « سفر به ديگر سو » و « شب سكوت كوير » به‌عنوان نوازنده‌ی سه‌تار هم هنرنمايی كرده است و اين از توانايی‌های اوست.
    كيهان كلهر معتقد است: « كسانی شاخص و مطرح‌اند كه يک فكر يا ذهنيتی پشت كارشان است. هميشه دوست داشته‌ام كه خودم را نسبت به زمينه‌های ديگر هنری هم تا اندازه‌ای مطلع نگه‌دارم و معتقدم يكی از اشكالاتی كه هنرمندان ما دارند، اين است كه در زمينه‌ی هنر خودشان خيلی محبوس هستند. نوازنده، موسيقيدان يا موسيقی‌شناس كسی است كه بايد به رياضيات، تاريخ و ادبيات آشنا باشد. اين بخشی از كار من است كه علاقه دارم با موسيقيدانانی كه از فرهنگ‌های ديگری هستند همكاری كنم. اين كار اولاً باعث می‌شود موسيقی ايرانی به كسانی كه موسيقی ايرانی را نمی‌شناسند و به كنسرت موسيقی ايرانی نمی‌آيند، معرفی شود. ثانياً بايد توجه داشت كه در دنيايی كه ما امروز زندگی می‌كنيم، موسيقی يک علم شخصی نيست و به مملكت خاصی بستگی ندارد. » او معتقد است: « امروزه مردم دوست دارند بيشتر از فرهنگ هم بدانند و با هم بيشتر ارتباط داشته باشند. »
    اگر مروری بر آثار كلهر داشته باشيم متوجه می شويم كه وی كمتر از آواز در كارهايش استفاده می‌كند و تأكيد بيشتری بر ملودی دارد. خود او در اين رابطه می‌گويد: « بيشتر دوست داشتم كه كار سازی انجام دهم و فقط در مراحل خاصی در كارم با خواننده كار كرده‌ام كه ترجيح اول من نبوده است. » شايد اين كار وی به اين دليل است كه به موسيقی سازی در فرهنگ ما كمتر توجه شده است كه ريشه‌ی آن به عوامل فرهنگی می‌رسد.
    كلهر نوازنده‌ای است كه بيشتر كارهايش تلفيقی است. تلفيقی از بداهه و موسيقی نوشته‌شده و اين توانايی او را می‌رساند. همچنين در بين نوازندگان كمانچه به نوازنده‌ای تكنيكی معروف است.
    كلهر درباره‌ی سفر خود به غرب و فراگرفتن موسيقی علمی و سپس بازگشت به ايران می‌گويد: « البته يک قسمت آن شخصی است. من علاقه داشتم كه نوعی زندگی را تجربه كنم و چيزهايی را ياد بگيرم. اين تجربه در برهه‌ای از زندگی من صورت گرفت و گذشت. الآن از نظر من دليلی ندارد كه خارج از كشور زندگی كنم ؛ علی‌الخصوص اكنون كه نسل سوم موسيقيدان‌های ما بيشتر علاقه دارند چيزهای جديد را تجربه كنند و از عواملی كه در همه جای دنيا وجود دارد بهره بگيرند. برای همين من تصور كردم در اين مرحله‌ی خاص در صورتی كه در ايران زندگی كنم می‌توانم تأثيرگذار باشم و به نسل جوان موسيقی كمك كنم. »
    كلهر نوازنده‌ای است كه نشان داده هم در تكنوازی و هم در كارهای گروهی توانايی بالايی دارد و كنسرت‌ها و آلبوم‌های او گواه اين مدعاست. او در كارهای گروهی نشان داده كه به راحتی خود را با ديگر افراد گروه تطبيق می‌دهد و آنها را به سمت خود می‌كشاند. اين قابليت وفق دادن در كارهای گروهی به تأييد خود او ارزشمندتر است تا تكروی. به قول خودش: « دوست دارم در تركيبی تعريف شوم كه در نهايت به صورت مجموعه‌ای از صداها به آن نگريسته می‌شود. »
    آلبوم « باران » يا همان « غزل ۴ » كلهربه همراه سيتار « شجاعت حسين‌خان » در سال ۲۰۰۴ ميلادی نامزد جايزه‌ی معتبر « گرمی Grammy » شد. همچنين او از سوی « جان آدامز » برای نوازندگی در جشنواره‌ی « در گوش شما » در نيويورک
    برگزيده شده است.

    .

    كلهر در ۲۶ ژانويه ۲۰۰۷ ميلادی به‌همراه سنتور سيامک آقايی، نی سيامک جهانگيری و تنبک پدرام خاورزمينی، در چهارچوب سلسله كنسرت‌های جاده ابريشم در آمريكا به بداهه‌نوازی پرداخته است.
    از كارهای مهم او می‌توان به « شب سكوت كوير »، « زمستان است »، « بی‌تو به‌سر نمی‌شود » و « فرياد » با صدای استاد محمدرضا شجريان، « نخستين ديدار بامدادی » با همراهی تنبک پژمان حدادی، « در آينه‌ی آسمان » با همراهی تنبور علی‌اكبر مرادی و تنبک پژمان حدادی، « غزل ۱ و ۲ و ۳ و ۴(باران) » همراه با شجاعت حسين‌خان، « شب‌های فيروزه‌ای نيشابور » به همراه يويوما، « تا بيكران دوردست » به همراه اردال ارزنجان، « سفر به ديگر سو » همراه با گروه دستان و شهرام ناظری و... اشاره كرد.
    ویرایش توسط Kamanche : Friday 24 October 2008 در ساعت 01:35 AM

    باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم

    وز دل و جان یارم شوی تا عاشق زارت شوم
    من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
    اول به دام آرم تو را وان گه گرفتارت شوم







  9. 5 کاربر برای این پست از خان تشکر کرده اند:


  10. #5
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  11. 5 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  12. #6
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض مصاحبه ی هنرمند گرامی کیهان کلهر با هفته نامه ی شهروند - 1


    0 Not allowed! Not allowed!
    هفته ی گذشته در شماره 64 هفته نامه ی وزین شهروند ، منتشر شده در تاریخ 31 شهریور 1387 ، در بخش موسیقی مصاحبه ی کاملی با هنرمند گرامی کیهان کلهر به چاپ رسیده بود . و از آنجا که ایشان صحبت های خوبی در این مصاحبه کردند تصمیم بر ان گرفتم (به علت طولانی بودن مصاحبه) آن را در دو قسمت در سایت قرار بدهم .

    - - - - - - - - - -

    هفته نامه ی شهروند ، شماره ی 64 ، 31 شهریور 1387

    كیهان؛ ریشه‌های ایرانی، پژواك جهانی

    دایی‌ جان ناپلئون‌ها بر موسیقی ما حكومت می‌كنند



    مجید رئوفی / سمیه قاضی‌زاده : آهنگساز بزرگ موسیقی ایران و خالق قطعات ماندگار و به یاد ماندنی موسیقی ایران در سال‌های پایانی دهه 50 و آغاز دهه شصت، سخت می‌پذیرد كه هنرمند ایرانی را یك هنرمند جهانی بنامیم. می‌گوید: “من در جهان بودم و از این خبرها نبود. در اقیانوس دویست و پنجاه میلیون نفری آمریكا و یك اروپای بی‌حدومرز، جهانی شدن كار حضرت فیل است. ” اما اگر بخواهیم از یك هنرمند فعال عرصه موسیقی ایرانیاد كنیم كه خارج از مرزها، نامی‌دارد و نشانی - به گواه تمام مطالبی كه از او در رسانه‌های معتبر دنیا منتشر شده و به گواه اجراهایی كه در نقاط مختلف دنیا داشته - او قطعا كیهان كلهر است؛ هنرمندی كه از نسل غول‌های دهه پنجاه و شصت نبود اما در دهه هفتاد به یكی از ستون‌های موسیقی ایران تبدیل شد.

    واقعیت این است كه وقتی عنوان بین‌المللی و جهانی را به كیهان كلهر اطلاق می‌كنیم، او را در بخش موسیقی جدی دنیا سنجیده‌ایم. او، امینم و كانیه وست نیست و نمی‌خواهد باشد. آثار و نامش نیز در ژانر موسیقی تجاری به مفهوم رسانه‌ای آن، نمی‌گنجد. كاندیداتوری سه باره‌اش برای جایزه گرمی، در بخش بهترین ویدئو كلیپ یا بهترین آهنگ سال نیست. در آن بخش‌ها، قواعد تجاری و روابط كمپانی‌ها، بیش از هر چیز دیگری موثرند. كلهر در بخش ورلدموزیك، كاندیدا می‌شود و معنای این كاندیداتوری این است كه كلهر در بخش ورلدموزیك، یك هنرمند بین‌المللی و نامدار است.

    البته بخش ورلدموزیك هم قواعد تجاری خودش را دارد، هواداران ویژه خود را دارد، فستیوال‌ها، رسانه‌ها و تبلیغات خاص خود را دارد و در نهایت هنرمندانی هستند كه در این اشل، بسیار موفق‌اند و هر تحرك‌شان، خبر جدیدی برای تعقیب‌كنندگان این عرصه است؛ درست مثل موقعیتی كه عباس كیارستمی ‌در سینمای جهان دارد؛ بی تردید او جرج لوكاس نیست اما جایگاه ویژه‌ای در سینمای دنیا دارد و اعتبار خاصی در میان سینماگران. اینجاست كه باید اذعان كرد كیهان كلهر، یك هنرمند بین‌المللی موفق است كه با گروهها و نوازندگان بسیار خوبی همكاری كرده، در سالن‌های متعدد و مقابل مخاطبان متفاوت ورلدموزیك، اجرا داشته و هر اثر تازه‌ای از او، مورد توجه رسانه‌های معتبر موسیقی ملل است.

    كمپانی‌های جدی و بزرگ این ژانر، به دنبال او هستند و اینها همه در كارنامه او ثبت شده است. اینها در شرایطی است كه او با چند آلبوم معدود، به یك نام مطرح و معتبر در موسیقی ایران تبدیل شده و این موضوع، ارزش كار بین‌المللی او را مضاعف می‌كند. موفقیت او در داخل و خارج كشور، در حالی صورت می‌گیرد كه منتقدان داخلی، از كوچك‌ترین مشكلی چشم‌پوشی نمی‌كنند و تا كسی خودش را چندین و چند بار ثابت نكند، با تردید به او و فعالیت‌هایش می‌نگرند واین، قابل ستایش است.

    برای آغاز بحث بفرمایید كه چرا فعالیتتان در ایران اینقدر كم است؟
    البته در زمینه ارائه آلبوم،این گونه نیست. هر آلبومی‌از من كه در هرجا منتشر ‌شود، با فاصله‌ای كم در ایران هم منتشر می‌شود. اما در زمینه برگزاری كنسرت، من در ایران كم كار هستم كه این مقوله هم چیز عجیب و غریبی نیست و این كمكاری دلایل مختلفی دارد. دوست داشتم اگر قرار بود در ایران كنسرتی برگزار كنم به عنوان مثال همراه با كسانی باشد كه عموما با آنها در نقاط مختلف دنیا كنسرت می‌دهم. اما قوانین جدیدی از طرف مسوولان تدوین شده؛ مثلا نوازنده خارجی كه قرار است برای اجرا به ایران دعوت شود، باید گواهی عدم سوءپیشینه داشته باشد.


    طبیعی است كه نمی‌توان به موزیسینی كه همه دنیا او را می‌شناسند گفته شود كه برای برگزاری كنسرت در كشور من تاییدیه پلیس كشورخودش را ارائه كند. پس این بخش ارتباط من با موسیقی و موسیقیدانان غیر ایرانی در ایران خود به خود منتفی است. اما درباره فعالیت من با گروه‌های ایرانی باید بگویم كه من گروه كوچكی در ایران دارم كه از نوازندگانی كه چندسالی است با آنها كار می‌كنم تشكیل شده و اتفاقا دوست دارم كه با آنها كنسرت بدهم. به هر حال برگزاری كنسرت در ایران داستان‌های خودش را دارد. دیگر اینكه زمانی بود كه اصلا در ایران كنسرتی برگزار نمی‌شد و حالا هم كه بیش از حد كنسرت داریم.

    شما خودتان سالها در خارج از ایران زندگی كرده‌اید و حتما می‌دانید كه در كشورهایی چون آمریكا هم كنسرت‌های زیادی برای سلیقه‌های مختلف برگزار می‌شود.
    بله. اما اینجا همه این كنسرت‌ها فقط در یك شهر برگزار می‌شوند. در آنجا یك موسیقیدان یا یك گروه شاید بتواند فقط دو شب در سال در یك شهر كنسرت بدهد. نه موسیقیدان و نه برنامه‌گذاران به دلیل مسائل مختلف مایل به برگزاری بیش از حد كنسرت توسط یك فرد یا یك گروه در یك شهر نیستند. نتیجتا هیچكس بیش از حد در یك محل كار نمی‌كند. اصولا مقایسه فرهنگی فضای جامعه اروپا یا آمریكا با ایران كار اشتباهی است چرا كه مختصات فرهنگی این جوامع با هم متفاوت است.

    به هر حال ما می‌توانیم یك مقایسه نسبی داشته باشیم، چون به عنوان مثال همین نیویورك‌تایمز كه درباره شما مطلب جدیدی نوشته، ستونی دارد كه كنسرت‌های هر هفته با موسیقیدانان ژانرهای مختلف را در نقاط مختلف آمریكا منتشر می‌كند. تعداد كنسرت‌ها هم واقعا زیاد است.

    درست است اما اگر شما این ستون‌ها را مرتبا در طول یك سال چك كنید، هیچوقت اسم یك نفر یا یك گروه را چندبار نمی‌بینید. چرا كه گروه‌های متعدد از ژانرهای مختلف در شهرها و بعضا كشورهای مختلف به اجرای موسیقی می‌پردازند ومعمولا یك یا دو سال طول می‌كشد تا برای اجرا دوباره به همان شهر بازگردند و هركدام از این كنسرت‌ها و موسیقیدانان هم مخاطب و طرفداران خودشان را دارند. كسی كه شنونده موسیقی كلاسیك است به كنسرت موسیقی پاپ نمی‌رود و در نتیجه این شنوندگان خود به خود تقسیم می‌شوند.


    اما در ایران اوضاع اصلا به این شكل نیست؛ عده‌ای از مردم به همه كنسرت‌ها می‌روند و می‌توان گفت نوعی مسابقه عجیب و غریب برای ارائه هم بین اهالی موسیقی از استاد تا شاگرد درگرفته است؛ مسابقه‌ای در مورد تعداد شب‌های كنسرت، جمعیت استقبال‌كننده و این داستان‌ها كه چقدر من مردمی‌ام و... و البته مهم تر از همه قیمت‌های غیرواقعی بلیت است. 40-30 هزار تومان قیمت بلیت كنسرت واقعا كشنده است. گاهی فكر می‌كنم كه مثلا یك خانواده متوسط چهارنفری اگر بخواهد به كنسرت برود باید 160 هزار تومان پرداخت كند كه واقعا به نسبت درآمد در كشور ما، بهای سنگینی است.

    البته همه تقصیر، متوجه هنرمندان و مسابقه‌ای كه در آن هستند نیست، بلكه بخشی از آن هم صرف مسائل دیگری مثل بهای اجاره سالن‌های كنسرت و مخارج جانبی دیگر می‌شود كه مبالغ هنگفتی را شامل می‌شود كه باید هنرمندان بپردازند. به هر صورت جوی بر فضای ارائه موسیقی فعلی ما حاكم است كه من دلم نمی‌خواهد وارد آن شوم یا اصلا در آن قیاس شوم. چه رسد به اینكه درگیر مسائل اداری، اخلاقی و غیره آن شوم.

    به هر حال مردم علاقه دارند، بارها و بارها از ما درباره احتمال برگزاری كنسرت توسط شما سوال می‌كنند، حتما به خود شما هم گفته‌اند. در عین حال منظور من از طرح این سوال این بود كه شما نه تنها از موسیقی در ایران بلكه از موسیقی ایرانی هم فاصله گرفته‌اید.

    نه فكر نمی‌كنم از موسیقی ایرانی فاصله گرفته باشم. به هرحال بیشتر وقتم را خارج از ایران مشغول كنسرت دادن هستم. شما هم بیشتر می‌توانید به آلبوم‌هایی كه از من می‌بینید استناد كنید. اینطور نیست كه من با موسیقی ایرانی ارتباطی نداشته باشم. بازار موسیقی ایران و سلیقه ارائه دهنده و مخاطبان آن طوری است كه من اصلا دوست ندارم جایی در آن داشته باشم. در حال حاضر مشخص نیست كه سلیقه مردم دقیقا تابع چه معیاری است. فكر می‌كنم متاسفانه موسیقی جدی تا حد زیادی فراموش شده است و موسیقیدانها نیز به جای هدایت سلیقه مردم، بیشتر به طرف سلیقه عوام گرایش پیدا كرده‌اند؛ كه قسمتی از آن به خاطر همان مسابقه‌ای است كه عرض كردم.


    در واقع احساس من در این مرحله از زمان این است كه ما دو نوع موسیقی بیشتر نداریم؛ پاپ و شبه‌پاپ. البته در این میان استثنا هم وجود دارد. بیشتر حجم بالای كنسرت‌هایی كه در تابستان دیدیم در همان طبقه‌بندی پاپ و شبه‌پاپ جا می‌گرفت. شما دیگر نوازنده‌ای را نمی‌بینید كه بیاید و فقط یك ساعت ساز تنها بزند. گروهها بیشتر قطعاتی را اجرا می‌كنند كه معمولا همراه خواننده است. در این میان، حتی در موسیقی آوازی نقش ساز و آواز بسیار كمرنگ‌تر شده و جای خود را به قطعاتی كه معمولا با استفاده بیش از حد از سازهای كوبه‌ای اجرا می‌شوند، فقط درصدد ایجاد هیجان هستند تا لمس كردن روح مخاطب. در حالیكه شخصیت موسیقی ایرانی در تكنوازی، دو نوازی و در رشته موسیقی باكلام در ساز و آواز نهفته است.

    حال اگر كار گروهی ارائه می‌شود كه آن هم رشته‌ای دیگر است و دنبال‌كنندگان بیشتری دارد، خوب می‌شد كه بخش‌های مهمتری هم به تكنوازی اختصاص داده می‌شد. سلیقه موسیقی عامه سلیقه‌ای است كه موسیقیدانان را به اشتباه‌انداخته است. از طرفی موسیقی هم كه از رسانه‌های مختلف شنیده می‌شود، از نوع موسیقی‌ای كه سلیقه‌ساز و پویا باشد، نیست. بیشتر تخریب‌گر است و باعث سردرگمی‌شنونده می‌شود. زمانی بود كه موسیقی سنتی، موسیقی ملی و موسیقی پاپ تعریفی مشخص داشتند.

    اما به گمان من الان تمام این مرزها برداشته شده است. امروز، حتی در اجراهای كسانی كه در زمینه موسیقی ایرانی فعالیت دارند، شما مشخصات تمام موسیقی‌های مختلف را می‌شنوید. در واقع نمی‌شود گفت كه این نوع موسیقی پاپ است یا نیست؟ سازبندی آن ایرانی است یا نه؟ موسیقی كلاسیك است یا خیر. از طرفی مختصات این نوع موسیقی‌ها را در بر دارد والبته همه ویژگی‌های آن را شامل نمی‌شود. به هر صورت سردرگمی‌عجیب و غریبی است كه موسیقدان و مخاطب در آن درگیرند.

    یعنی سلیقه مردم به موسیقیدانان جهت می‌دهد؟
    بله. متاسفانه همانطور كه قبلا گفتم موسیقیدانان ما در مسابقه‌ای افتاده‌اند كه فكر می‌كنند هر كسی كه مردمی‌تر است، موسیقی بهتری ارائه می‌كند و از طرف دیگر مخاطب بر این باور است كه هركس پرطرفدارتر است، احتمالا موسیقی‌اش هنری‌تر است. در حالیكه موسیقی هنری اصلا با تعداد طرفدار رابطه‌ای ندارد. اگر این طور بود كه بعضی از هنرمندان پاپ یا كوچه‌بازاری از همه جلوتر بودند. الان متاسفانه هم مخاطب و هم موسیقیدان، موسیقی مردمی‌را با موسیقی هنری اشتباه گرفته‌اند. در واقع همه چیز وارونه شده است و موسیقیدان‌ها هم خودشان را از این حیث با فعالان موسیقی پاپ مقایسه می‌كنند. این مشكل حتی در میان موسیقیدانان ریشه‌دار هم نمایان است.





    در مورد خود شما هم خبری چندماه پیش منتشر شد كه قرار است در سالن 18 هزار نفری “هالیوود باول” كنسرت داشته باشید. چه بخواهیم و چه نخواهیم این مساله نمایش نوعی وجهه به موسیقیدان می‌دهد.
    نه. من به خاطر آن كنسرت قرار نیست نوع موسیقی‌ام را عوض كنم. برنامه‌ای از طرف‌هالیوود باول به من پیشنهاد شد و قرار بود برای آن به تمی‌خاص فكر كنیم كه هم تماشاگر آمریكایی را جذب كند و هم به بهانه آن بتوانیم چند موسیقی مختلف را در یك جا بگنجانیم. در نتیجه دو، سه سال بین ما و برگزاركنندگان بحث بود كه در نهایت منجر به انتخاب تم مولانا شد؛ چرا كه مولانا را همه می‌شناسند. از چند جهت این مساله برایم جالب بود. در ابتدا اینكه به من فرصت دادند كه گروهها را انتخاب كنم و كنار هم بچینم.


    من دراویش مولوی سوریه، قادری، یك گروه موسیقی كلاسیك به همراه یویوما را كه یك موسیقیدان كلاسیك است،انتخاب كردم. خودم هم با گروهی كه متشكل از نوازندگان جوان ایرانی است در آنجا حاضر می‌شوم. هر كسی در این كنسرت، كار خودش را انجام می‌دهد. البته دو استاد دیگر نیز برای همكاری دعوت شده‌اند؛ استاد نورمحمد درپور در زمینه موسیقی جنوب خراسان و استاد یدالله كابلی در زمینه خوش‌نویسی خط شكسته كه هر دو از مفاخر سرزمین ما هستند و وجودشان لطف خاصی به برنامه خواهد داد.

    شما با گروه موسیقی ایرانی خودتان، تا به حال در ایران برنامه داشتید؟
    خیر، با این گروه فقط در آمریكا یك تور داشتیم. این گروه در واقع هشت سال پیش با 6-5 عضو تاسیس شد. سیامك جهانگیری و سیامك آقایی از اعضای اولیه و همیشگی آن هستند. ولی در برنامه لس آنجلس، علاقه داشتم تعدادی از هنرمندانی كه در آمریكا زندگی می‌كنند، به گروه اضافه شوند كه برای این منظور آقایان حمیدرضا نوربخش، فریبرز عزیزی و پژمان حدادی و خانم صهبا مطلبی به عنوان خواننده و نوازندگان مهمان به ما اضافه شده‌اند.

    من فكر می‌كنم كه مولانا در خارج از ایران برای عده‌ای به یك ماركت بسیار بزرگ تبدیل شده است. اشخاص متعددی مثل “كولمن باركس” یا “كبیر هلمینسكی” در این زمینه فعالیت‌های زیادی دارند؛ كتاب می‌نویسند، سخنرانی می‌كنند، ترجمه و تحلیل می‌كنند و كتاب‌هایشان پرفروش‌ترین كتاب‌های سال است؛ آن هم در حالی كه اصلا خودشان زبان فارسی را بلد نیستند و از روی ترجمه‌های فامر و دیگران مولانا را به انگلیسی ساده‌تر و امروزی ترجمه می‌كنند كه به باور من این یك اشتباه است و جای مولاناشناسان و روشنفكران ایرانی در این بین خالی است.


    این برخورد با اشعار و تفكر مولانا بسیار سطحی است. فكر می‌كنم اگر با این جریان، ایرانی برخورد شود، بسیار اثرگذارتر است؛ مثلا اگر یك خواننده ایرانی اشعار مولانا را به فارسی بخواند، نه تحت لوای موسیقی عرفانی، چرا كه من معتقدم نه كار من ودیگر فعالان موسیقی سنتی این است و نه شاخه‌ای به این نام در موسیقی ایرانی وجود دارد. این رشته‌ای است به نام موسیقی خانقاهی. من هم حتی‌الامكان گروه‌هایی را برای نمایش این موسیقی خاص دعوت كرده‌ام. در هر صورت من با برگزاری برنامه بزرگ مشكلی ندارم بلكه مشكلم این است كه موسیقیدان به سمت سلیقه عوام حركت كند.

    شما هم در این ماجرا نقش دارید ولی الان خودتان را حذف كرده‌اید. شما هم زمانی كنار آقای شجریان و علیزاده می‌نشسته‌اید و برای همین مردم ساز می‌زدید و آهنگسازی می‌كردید و البته سلیقه‌سازی هم. اما الان همان مردمی‌كه صدای ساز شما را دوست داشته‌اند،به واسطه نبود شما محروم شده‌اند. ضمن اینكه شما در صحبت‌هایتان روی تك‌نوازی خیلی مانور می‌دهید اما این كار را هم در ایران انجام نمی‌دهید.

    من چند سی دی تكنوازی دارم كه منتشر شده‌اند. ضمن اینكه كارهایی هم كه من با نوازندگان غیر ایرانی مثل شجاعت حسین‌خان و اردال ارزنجان انجام داده‌ام، بر پایه بداهه‌نوازی بوده و تفكر بداهه‌نوازی در آن بسیار بارز است. همچنین با استاد علی‌اكبر مرادی در آلبوم “در آئینه آسمان”، درست است كه فرهنگ‌ها متفاوت است اما هیاهویی در آن نیست و ساز زدن به معنای خالص است. شما می‌توانید این آثار را بشنوید، آنها را نقد و بررسی كنید و شیوه كار نوازنده و تفكرش را ارزیابی كنید. ممكن است كه این اجراها كاملا طبق ردیف ایرانی نباشد اما دور از ریشه و ماهیت موسیقی ایرانی نیز نیست. در هر حال به دلیل مشغله‌ای كه دارم و كنسرت‌های زیادی كه اجرا می‌كنم در حال حاضر فرصت ضبط یك كار ویژه تكنوازی را ندارم.

    اما الان هم مدت زمان زیادی از انتشار آخرین آلبومتان در ایران گذشته است. اگر اشتباه نكنم “تا بیكران دوردست” سه سال پیش منتشر شد.
    بعد از آن فقط یك كار ساختم با عنوان”شهر خاموش” برای قربانیان حلبچه. دلیل این كه من آلبوم‌های زیادی را پشت سر هم منتشر نمی‌كنم این است كه كنسرت‌هایم زیاد بوده‌اند و من هم علاقمند نیستم كه دائما آلبوم كنسرت‌هایم را بیرون بدهم. به هر حال كنسرت، اجرایی است كه در آن مردم به سالن می‌آیند، گوش می‌دهند و می‌روند. یا از برنامه خوششان می‌آید یا نه. البته در ایران كمی‌تفاوت دارد. اینجا ظاهرا همه از كنسرت‌ها خوششان می‌آید، بلند می‌شوند و دست می‌زنند و بعد كه به خانه می‌روند، احتمالا انتقاد و كمی‌غرغر می‌كنند! اما به هر حال به كنسرت می‌روند.


    كنسرت دادن به طور مستمر مستلزم صرف نیروی زیادی است؛ آن هم سالی 80-70 كنسرت كه بسیار دشوار است. حالا من نمی‌دانم برای شخص من اینقدر مشكل است یا هنمرمندان دیگر هم همین احساس را دارند. طی دو، سه سال اخیر كنسرت‌هایم كمتر شده‌اند، تا چند سال پیش من سالی 95-90 كنسرت هم داشتم. با این حال انتشار تكنوازی مقوله‌ای است كاملا متفاوت چرا كه همه تكنواز را از زیر ذره بین نگاه می‌كنند و از برخی نیز بیشتر توقع می‌رود. ضمن اینكه آلبوم از آن چیزهایی است كه همیشه در خانه‌ها می‌ماند و اگر حرفی برای گفتن نداشته باشد و فقط به عنوان وسیله‌ای برای مطرح كردن هنرمند باشد، بی‌فایده است.

    اما تا به حال هر كاری كه من انجام داده‌ام كاری بوده است كه با میل و عشق انجام داده‌ام و می‌توانم در مورد تفكر و ساختار آن صحبت كنم. از “شب، سكوت، كویر” كه كار با خواننده بود تا كارهای تكنوازی، دو نوازی، كار با موسیقیدان هندی، ترك، كلاسیك و... برای همه این كارها، نزد خودم توضیح دارم و همه آنها را هم دوست دارم، بعضی وقت‌ها فكر می‌كنم كه شاید اگر الان آنها را اجرا می‌كردم چه بسا كه بهتر و پخته‌تر هم اجرا می‌شد. اما دوست نداشتم كه هیچوقت برای انتشار آلبوم عجله داشته باشم. من فكر می‌كنم كه برای این مدت از زندگی‌ام یعنی از سال 72 و بعد از انتشار “شب، سكوت، كویر” 10 آلبوم كار كرده‌ام. اگر 10 آلبوم دیگر را هم تا پایان دوره كاری‌ام منتشر كنم، كافی است. من به هیچ وجه قادر نیستم هر سه ماه یا شش ماه یكبار یك آلبوم منتشر كنم.

    منتظر چه اتفاقی هستید تا شرایط حضور شما در موسیقی ایران فراهم شود؟
    جامعه موسیقی ما جامعه ناسالمی‌شده است. وقتی هوا ناسالم و آلوده است، می‌گویند بیرون نیائید چرا كه حالتان بد می‌شود و سلامتی تان به خطر می‌افتد. حالا این تصویر جامعه موسیقی ماست كه روابطی بسیار ناسالم و مافیایی جایگزین روابط سالم و هنری شده. بیشتر هم بر می‌گردد به این كه بزرگانمان، بزرگی كردن بلد نیستند و كوچك‌هایمان كوچكی كردن، متوسط‌هایمان هم كه یادشان رفته كجا هستند. در فضای امروز موسیقی ما، هیچ چیز سر جایش نیست. وقتی كه بزرگترهای موسیقی به هم‌صنفان خود توهین می‌كنند، چه توقعی می‌توان از كوچكترها داشت؟ این مسائل به از دست دادن توان جامعه موسیقی منجر می‌شود.


    همین باعث می‌شود كه موسیقیدان فعال دیروز، كم كارتر شود. موسیقیدان ما خیلی فرق كرده اما جامعه ما به‌اندازه جامعه موسیقی رشد نكرده است. در صورتی كه وقتی موسیقیدانی با روزنامه‌نگاران صحبت می‌كند متهم می‌شود كه از جامعه عقب است اما واقعیت این است كه جامعه ما نه تنها از نظر موسیقی بلكه از لحاظ سلیقه فرهنگی بسیار پسرفت كرده است و به هیچ عنوان همگام با افرادی نیست كه دارند در رشته خودشان كار نوینی انجام می‌دهند. فكر می‌كنم درقدیم موسیقیدان‌ها و مردم هم قد و اندازه بودند و هیچ كس ادعا نداشت كه او جلوتر است یا مردم و بالعكس.

    موسیقی هنری جای خودش را داشت، موسیقی مردمی‌یا كوچه‌بازاری هم جای خودش را. هیچكس به درویش یا قمر نمی‌گفت كه چرا در انجمن اخوت یا سالن فلان هتل كنسرت می‌گذاری و در جای دیگر نه. چرا قشر خاصی از مردم به كنسرت تو آمده‌اند، چرا در جای دیگری ننشستی و با فلان نوازنده ساز نزدی. حالا اگر توقعات اجتماعی شنونده را به مسائل دیگر اضافه كنیم كه جریان از این هم بغرنج‌تر خواهد شد. اما الان این مرزها از بین رفته است.

    قدیمی‌ترها 30 سال كار می‌كردند و شاید یك آلبوم منتشر می‌كردند و الان هم هستند موسیقیدانانی كه هنوز به آن رسوم پایبندند و همین شیوه را ادامه می‌دهند. نمونه‌اش جناب “صدیف” كه 40 سال كارآواز كرده، اما فقط یك كار منحصر به فرد منتشر كرده است. اما امروزه یكسال كار می‌كنند، 30 آلبوم منتشر می‌كنند. تازه در برخی موارد ادعای نوآوری هم دارند! در قدیم موسیقیدان‌های ما همچون بنان، قمر، یاحقی و شهناز هزاران عاشق داشتند. اما بعضی موسیقیدانان امروزی ما با ده، بیست نوچه هم خوش‌اند. به باور من، جامعه موسیقی ما درگیر حالت حادی از دایی جان ناپلئونیزم شده است و همیشه افرادی هستند كه آن كارهای بزرگ را تایید می‌كنند.

    همه بزرگ‌اند و كارهایی را كه به هیچ وجه انجام نداده‌اند، به حساب خود می‌گذارند و دست‌های مخفی از هر طرف باعث عقب‌ماندگی و ركودشان شده. همیشه، تقصیرات متوجه شخص دیگر است. به همین دلیل هیچ كس مسوولیتی درقبال اعمال خود نمی‌پذیرد. من اهل سازمان تشكیل دادن و مقاله نویسی علیه كسی نیستم چون واقعا نمی‌دانم چه خبر است. جامعه موسیقی ما خیلی عوض شده است. شاید چیزهایی است كه من نمی‌دانم یا نمی‌فهمم. انگار من از یك سری روابط جا مانده‌ام و اصلا هم دلم نمی‌خواهد كه وارد این روابط شوم. به هر حال تصورم بر این است كه كنار بودن و كنار كشیدن بسیار بهتر از شركت كردن در چنین مسابقه‌ای است. بهتر از این است كه كارهایی بكنم كه نزد خودم برای آنها توضیحی نداشته باشم، فقط به خاطر راضی كردن مخاطبم.

    خب می‌شود شما هم حاضر باشید و كنسرت‌هایی را بنا به سلیقه خودتان برگزار كنید. همانطور كه چندسال پیش هم این كار را در دانشگاه‌هایی مثل سنندج و شهركرد انجام دادید.

    كسی كه بخواهد كار كند چه دانشجو و چه علاقمند راهش را پیدا می‌كند. ما در دوره‌ای هستیم كه اطلاعات زیادی وجود دارد. نوزانده‌ها هستند، ساز می‌زنند، كنسرت می‌دهند. تازه ما در دوره‌ای بودیم كه هیچ منبعی هم نداشتیم. امروز، مساله جوانان فرق كرده است. مساله‌شان این است كه دو سال ساز بزنند، معروف شوند تا آلبومی‌منتشر كنند. اصولا تفكر حاكم بر دنیا تفكر فست‌فودی شده است. شما یك نفر را كه تا پارسال ندیده‌اید،به سادگی وارد بازار شده و چند آلبوم منتشر می‌كند.

    آیا برای همكاری مجدد با آقای علیزاده، برنامه ویژه‌ای هم دارید؟

    قصد داریم سال آینده، كنسرت بدهیم.

    تصمیم ندارید به سبك قدیم با ایشان فعالیت مشتركی داشته باشید؟
    بله البته. ما قرار داریم كه با هم دوباره كارمان را شروع كنیم. اتفاقا بسیار به این كار علاقمندیم و جاهایی هم كه كنسرت داده‌ایم، بسیار از این تركیب راضی بوده‌اند. در كنار خودمان چند نفر از جوان‌های بسیار بااستعداد را هم خواهیم داشت.

    در آنجا هم خواننده خواهید داشت؟

    اگر بخواهیم كار آوازی بكنیم باید طبیعتا سراغ خواننده برویم.

    آقای نوربخش را برای این كار در نظر گرفته‌اید؟

    بله. چون در میان جوان‌هایی كه این روزها كار آواز می‌كنند، آقای نوربخش از آن‌هایی هستند كه پیوندشان با موسیقی قدیم و ردیف ایرانی و كار ریشه‌ای بیشتر برقرار است.

    ممكن است شما نپذیرید، اما هستند افراد و كارشناسانی كه نسبت به اجراهای آقای نوربخش اشكال می‌گیرند.
    به هر حال ما باید سراغ خواننده‌ای برویم كه پیشینه سنتی قوی داشته باشد. این است كه با جوان‌های با‌استعداد كار كنیم تا گروهی داشته باشیم كه همه از جوان‌های بااستعداد و علاقه‌مند باشند.

    به هر حال كار كردن با جوان‌ها مسائل خاص خودش را دارد.
    بله، اما می‌بینید كه استاد شجریان هم كنار یك گروه جوان می‌نشیند و می‌خواند.

    اما انتقادهای زیادی به آن كنسرت شد و كار این گروه اصلا قابل مقایسه با گروهی كه شما و آقای علیزاده در كنار آقای شجریان تشكیل داده بودید، نبود.
    درست است اما می‌توان از دو زاویه به این مساله نگاه كرد. باید از هر مجموعه‌ای انتظاری مشخص داشت. من فكر می‌كنم كه آقای نوربخش خیلی با استعداد است اما باید دید كه در چه مجموعه‌ای تا به حال كار كرده و به آن انتقاد شده. شاید در آن صورت بشود مجموعه را هم مقصر دانست. همه را باید در چارچوب یك «مجموعه» سنجید. آن تركیبی كه شما از آن نام می‌برید یك تركیب قوی بود.


    اما ما هم سعی می‌كنیم با آقای نوربخش تركیبی متناسب داشته باشیم. به هر حال دوست داریم كه با یك خواننده جوان هم كار كنیم. به گمان من، پشتوانه سنتی و استعداد نوربخش بسیار قابل تامل است كه او را درمیان خوانندگان جوان متمایز ساخته است. همین پشتوانه، من و آقای علیزاده را به این نقطه مشترك رسانده است.

    من می‌خواهم به این نكته برسم كه سالها پیش هروقت حرف گروه خوب موسیقی و موسیقی خوب می‌شد، نام “چاووش” به میان می‌آمد. سالیان سال طول كشید كه گروه شما و آقای شجریان و علیزاده آمد و بار دیگر مفهوم موسیقی خوب و گروه خوب جا افتاد و همه متوجه شدند كه فقط نوستالژی نیست كه ماندگار است بلكه توان موسیقیدانان است كه اثر و گروهی را ماندگار می‌كند.

    كاملا موافقم اما این قیاس مع‌الفارق است. زمان چاووش كارهای بسیار خوبی می‌شد اما در آن دوره بسیاری فعال نبودند وموسیقی سنتی در حالت ركود به سر می‌برد. دیگر اینكه شكل‌گیری كانون چاووش مصادف با زمان انقلاب بود. همه چیز زمان انقلاب از موسیقی گرفته تا شعر و ادبیات، برای مردم حس نوستالژی خاصی را به همراه دارد. به هر حال ما هفت سال با هم كار كردیم. هر كسی از نظر زمان و توان محدودیت‌هایی دارد و این است كه ما در برهه‌ای به این نتیجه رسیدیم كه طرز فكرهایمان متفاوت شده. اگر هم می‌خواستیم بمانیم، باید باز خودمان را تكرار می‌كردیم كه این بسیار بد بود. در نتیجه با همان خاطره خوب آن گروه را كنار گذاشتیم. باعث خوشحالی است كه موسیقی‌دوستان از این تركیب خیلی راضی بودند.

    امكان دارد كه این گروه بار دیگر در كنار هم جمع شوند؟
    هر اتفاقی امكان دارد اما من فكر می‌كنم همه ما فرصت كردیم در طول این دوسال كارهای خودمان را انجام دهیم. آقای علیزاده چند موسیقی فیلم نوشت، آقای شجریان همینطور و... كمی‌به خودمان رسیدیم. آن گروه انرژی و توان بسیار زیادی از ما می‌گرفت اما الان هركسی دارد به كار خودش می‌رسد. به هر حال ما تصمیم داریم با آقای علیزاده كار را شروع كنیم؛ آن هم با تعدادی جوان كه حقشان است روی صحنه بیایند و واقعا روی موسیقی ایرانی كار كرده‌اند.


    ویرایش توسط Kamanche : Friday 24 October 2008 در ساعت 01:33 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  13. 5 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  14. #7
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض مصاحبه ی هنرمند گرامی کیهان کلهر با هفته نامه ی شهروند - 2


    0 Not allowed! Not allowed!
    شما الان در زمینه آموزش موسیقی در ایران كار می‌كنید؟ طی سال‌های گذشته در دانشگاه‌هاروارد هم تدریس می‌كردید. آیا به تدریس به صورت عمومی‌در دانشگاه یا برگزاری ورك شاپ یا آموزش خصوصی در ایران علاقه دارید؟
    بله یك ترم در‌هاروارد و در دانشگاه دارتنت در نیوهمپشایر داشتم كه در آنجا اصول موسیقی ایرانی را برای دانشجویان اتنو موزیكولوژی یا موزیكولوژی تدریس می‌كردم. از آنجا كه من هیچوقت فرصت نداشته‌ام، نمی‌خواسته‌ام كه به صورت پیوسته در دانشگاهی تدریس كنم.

    حتی در دانشگاه‌های ایران یا شاگردان ایرانی؟

    من شاگردانی دارم كه همه آنها كمانچه نمی‌زنند. با هم حدود 9-8 سال موسیقی كار كرده‌ایم، صحبت‌های بسیار زیادی داشته‌ایم، ساز زده‌ایم و ساز گوش كرده‌ایم. این شاگردان همان‌هایی هستند كه روی صحنه كنار من می‌نشینند. در واقع در این گروه ایده‌های من را از نظر موسیقایی دنبال می‌كنند. مثلا گروهی كه با آن حدود 8 سال پیش به آمریكا سفر كردیم و كنسرت دادیم، فقط قطعات سازی را اجرا كرد. درمیان این نوازندگان جوان، افرادی هستند كه در حد عالی كمانچه می‌نوازند.
    من تدریس را به شكلی محدود دنبال می‌كنم اما نخواستم مدرسه‌ای داشته باشم كه ثبت‌نام كند و تعداد، زیاد باشد و هركسی بیاید و یك ربع درس بگیرد وبرود. به نظر من این شیوه تدریس نیست. این شیوه ساختن نوزاندگان فست فودی امروز است كه همه، فرآورده‌های چنین سیستمی‌هستند. نوازنده‌ای كه ممكن است سازش را خوب بزند اما از ریشه خبر ندارد، با معلمش وقت نگذرانده. یا اصلا معلمش از فرهنگ موسیقی چیزی نمی‌دانسته كه در اختیار او قراردهد. ردیف نزده و... همه این افراد هم در بازار كارند. زمانی كه من به ایران آمدم متوجه شدم كه ما چقدر نوازنده خوب داریم. اما متاسفانه بیشتر موسیقی را سطحی و در حد قطعه‌نوازی دنبال می‌كنند.
    در نسل جدید هم كه كمتر نوازنده باكیفیت دیدم. مثلا در بین جوانان نوازنده به تازگی كار “ارژنگ صیفی‌زاده” را كه در یك سی دی تكنوازی شنیدم، برایم بسیار ارزشمند بود. باعث خوشحالی است كه جوانانی بیشتر به كیفیت و ماهیت موسیقی ایرانی توجه می‌كنند تا درگیر هیاهوی جانبی آن شوند. باید از این افراد حمایت كرد. در جامعه ما پیشرفت‌ها یك شبه به دست آمده و در نتیجه سنت‌ها زودتر فراموش می‌شود و موسیقی هم از این قاعده مستثنی نیست. از نظر معنوی و مالی همه در موسیقی متوقعند. با این طرز تفكر است كه همه جذب بازار كار می‌شود. در این میان من برای جوانانی كه به این خواسته‌ها پشت پا می‌زنند، احترام بسیار زیادی قائل هستم. مساله این است كه شاید نوازندگی فرق نكرده باشد اما طرز تفكرها بسیار فرق كرده است.

    شیوه‌ای كه شما برای تربیت شاگرد در نظر گرفته‌اید،به شیوه قدما است و اتفاقا بر خلاف تدریس‌های ده دقیقه‌ای بسیار هم جواب می‌دهد.

    در موسیقی ایرانی هر جا كار خوبی صورت گرفته، از دل همین دوستی‌ها، اخوت‌ها و كنار هم زندگی كردن‌ها حاصل شده است. شما به دوره قاجار و اركستر گلها نگاه كنید. دقیقا به همین شكل دوستی با هم برخورد می‌كردند. اینها واقعا شب و روز با هم زندگی می‌كردند. لزوما موسیقیدانان عضو اركستر گلها بهترین موسیقیدانان زمان خودشان نبودند، اما طرز تفكرشان بود كه آنها را از دیگر موسیقیدانان همدوره‌شان متمایز می‌كرد. همین داستان در مورد مركز حفظ و اشاعه و چاووش هم صدق می‌كند. این همنشینی‌ها بیشتر به سه دوره زمانی دهه 40، 50 و 60 بر می‌گردد.


    دوره هفت ساله فعالیت شما و علیزاده و شجریان چطور؟
    شاید اگر نهادینه می‌شد مثل چاووش و گلها یا مركز حفظ و اشاعه، می‌شد آن را موثرتر از چیزی كه هست، ارزیابی كرد اما كار ما در حد كنسرت دادن و انتشار آلبوم بود. مثلا اگر سازمانی تشكیل می‌دادیم، اسمی‌روی گروه می‌گذاشتیم، موسسه‌ای تشكیل می‌دادیم، افرادی را تربیت می‌كردیم تا بتوان گروه را بزرگتر و سازمان‌یافته‌تر كرد، خیلی بهتر می‌شد. اما در موسیقی امروز ما سازماندهی كردن یك گروه با سال 57، زمین تا آسمان فرق می‌كند و بسیار دشوارتر شده است.

    چرا هیچوقت این گروه اسم یا لوگویی نداشت؟

    دوست نداشتیم نامی‌روی گروه بگذاریم كه بعدها از آن برداشت بزرگتر -كوچتری یا از این صحبت‌ها بشود. گروه هم طوری چیده شده بود كه چهار نسل مختلف موسیقی ایران را نمایندگی می‌كرد. در واقع در ابتدا هدف ما از این كار پیامی‌بود به جامعه موسیقی كه اگر كسی می‌خواهد و توانایی دارد، بیاید و به جای غر زدن كنار ما بنشیند.


    آیا چنین چیزی امكان داشت؟
    حتما. راه برای همه باز بود و ما سه دوست بودیم كه پذیرای افرادی از نسل‌های بعد و قبل بودیم. فكر می‌كنم نباید در مورد آن گروه بیش از این كندوكاو كرد. زمانی كه دوستی و احترام بوده –چیزی كه اصلا در این دوره یافت نمی‌شود- كاری پیش رفته و عده‌ای دور هم جمع شده‌اند. همیشه نباید یك نفر بقیه را جمع كند. تعدادی از افراد هم قد و قواره هم به راحتی می‌توانند كنار هم بنشینند. به هر صورت الان مختصات جامعه موسیقی با زمان بنان و محجوبی فرق كرده.

    مساله مادی در این وضعیت اقتصادی، حرف اول و آخر را می‌زند. من هم دوست دارم از این كارها انجام دهم اما واقعا نمی‌شود. الان همه گرفتار مساله اقتصادی هستند. البته ناگفته نماند این‌ها آرزوهایی است كه من دارم بلند بلند به آنها فكر می‌كنم. هنرمند از این جامعه جدا نیست، او هم دنبال گوشت و تخم مرغ و سیمان است.

    از صحبت‌هایتان می‌توان برداشت كرد كه علیرغم سفرهای متعددتان به خارج از ایران، تحصیل و زندگی در آنجا و همكاری‌تان با هنرمندان سرشناس دنیا، الان دلتان بیشتر از گذشته برای موسیقی ایرانی می‌تپد.

    قطعا همین است. هفده ساله بودم كه از ایران رفتم و باز به عنوان موسیقیدان ایرانی به ایران برگشتم. هرگز كاری به جز موسیقی ایرانی انجام ندادم و در هیچ رشته‌ای به جز آن درس نخواندم. صد در صد قلبم برای موسیقی ایرانی می‌تپد. اگر این حرف‌ها را می‌زنم به این معنی نیست كه با موسیقی ایرانی مشكل دارم بلكه برعكس حرف من این است كه شما عكس چهره‌هایی را هر روز در روزنامه‌ها می‌بینید كه صرفا در جامعه موسیقی حاضرند و نه چیز دیگر.

    پشتشان هیچ چیز نیست. هیچ كار قابل دفاعی انجام نمی‌دهند و بیشتر از آنكه مفید باشند، ضرر دارند. من اصلا دلم نمی‌خواهد دائما در رادیو و تلویزیون و و روزنامه‌ها باشم. اینكه من در خانه سینما جایزه‌ای اهدا كنم كه حضور موسیقی نیست. این حضور یك شخصیت است در یك جریان. به جامعه موسیقی ربطی ندارد. جامعه موسیقی به كسی احتیاج دارد كه در وادی موسیقی كاری انجام دهد.

    شما تا حدود سه سال پیش و قبل از آن صحبت‌های آقای لطفی، در همین هوای آلوده موسیقی فعالیت بیشتری داشتید. بعد از آن ماجراها بود كه حضور شما در موسیقی ایران كمرنگ و كمرنگ تر شد. در حالیكه تصور می‌رفت اتفاقا به خاطر آن صحبت‌ها هم كه شده بیشتر شود.
    من نمی‌خواهم قضاوت كنم، جامعه موسیقی اگر زندگی و كار هنرمندان را رصد كند، خودش می‌تواند به راحتی قضاوت كند. اگر هم چیزی پیش آمده، از طرف شخصی دیگر بوده و نه از طرف من. اگر كسی می‌خواهد برخی را كوچك كند یا یك سری را ترور شخصیت كند و زحماتشان را نادیده بگیرد، باید از آنها سوال كنید نه از من. كار این اشخاص اصلا مهم نیست. عده‌ای پیدا شده بودند كه درباره سربازی من مطلب می‌نوشتند. ضرری كه این قبیل اظهارات كه بیشتر مغرضانه‌اند تا صادقانه، به روابط سالم بین افراد در جامعه موسیقی وارد می‌كنند و در نتیجه هرج و مرجی كه در افكار عمومی‌به وجود می‌آید، نابخشودنی است و باعث پایمال شدن زحمات هنرمندان دیگر می‌شود.

    به قول حضرت مولانا بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد/بلكه آتش در همه آفاق زد/ چون غرض آمد،هنر پوشیده شد/صد حجاب از دل به سوی دیده شد. كاری كه روزنامه‌نگاران، جامعه و مردم می‌كنند، بدتر است. من فكر می‌كنم این جر و بحث‌ها و این مناقشات فقط اوضاع موسیقی را بدتر می‌كند. من تنها كاری كه در این وادی انجام دادم نوشتن یك توضیح لازم بود. مساله من هم اصلا شخصی نیست. هركس دیگری هم بود، همین واكنش را نشان می‌دادم. كما اینكه در همان جوابیه هم بخشی مربوط به شخصی دیگر وجود دارد كه گفته بود من قرار است با فلانی كار موسیقایی كنم. تصور من بر این است كه این صحبت‌ها برای موسیقی ایران اصلا به صلاح نیست. مساله، جهت موسیقی است. كار روزنامه‌نگاری كه می‌آید و سوالات را تكرار می‌كند و صرفا به مسائل حاشیه‌ای می‌پردازد، به ضرر موسیقی است و بس.
    من با حاشیه‌سازی‌ها مخالفم. بحث دو نفر با هم در هر رده‌ای اصلا مساله‌ای نیست. پیش می‌آید. نكته این است كه پای كسانی به میان آمد كه بنا به منافع شخصی با اسم مستعار، مطلب می‌نوشتند. خیلی بی‌ارزش است كه یك روزنامه‌نگار، چند تا حرف نامربوط را با اسم مستعار در روزنامه‌اش بیاورد. این یك نوع پایبند نبودن به اصول است. من اگر در موسیقی یا حاشیه‌اش كاری كرده‌ام، می‌توانم پای كارم بایستم و از آن دفاع كنم. این حاشیه سازی‌ها و جو مخربی كه ایجاد شده، ریشه در تبلیغات فردی دارد.
    خب شما هم كه به نفع این فضا كنار كشیدید و كاری ارائه نكردید؟
    در‌شأن و باور من نبود كه در این مناقشه حضور پیدا كنم و جواب كسی را بدهم. جوی ایجاد شده بود كه هركسی، چیزی می‌گفت. دیگری پاسخ می‌داد. دوباره كس دیگری وارد ماجرا می‌شد. یكی هم كه به جای حرف زدن، دشنام‌هایش را در قالب اسم مستعار منتشر می‌كرد.





    نه، منظور این جواب و سوال‌ها نیست. اینها غبارهایی بودند كه امروز خوابیده‌اند.
    از نظر من كسی حق ندارد به دیگری توهین كند. بگذریم از اینكه جامعه موسیقی ما اعم از استاد و شاگرد و روزنامه نگار و مخاطب تشنه این حاشیه‌هاست. من كارم چیز دیگری است. من نه خبرنگارم و نه نویسنده.

    منظور كار موسیقایی و حاشیه نشستن شما در موسیقی ایرانی است و كمرنگ شدن فعالیت‌هایتان در موسیقی ایرانی است.
    فعالیت من در موسیقی ایرانی اصلا كمرنگ نیست. نكته اینجاست كه در این مدت من اصلا در ایران نبودم. مدتی تدریس می‌كردم. كنسرت‌های متعددی داشتم. در این مدت بیش از یك سال در تهران نبودم. وقتی هم كه می‌آمدم، برای رفع و رجوع كارهای شخصی و خیلی كوتاه بود.

    مثلا شما چند سالی است كه می‌گویید می‌خواهم یك آلبوم سه تار عرضه كنم ولی تا امروز خبری نشده.

    متاسفانه وقت نمی‌شود. این كه چقدر صلاحیت انجام این كار را دارم، نمی‌دانم ولی خیلی دوست دارم كه این كار را انجام بدهم. وقتی مسافرت می‌كنم، نوددرصد نوازندگی‌ام به كمانچه اختصاص پیدا می‌كند. به دلیل مشكلات مسافرت، نمی‌توانم دو ساز همراه داشته باشم. نتیجتا وقتی به تهران می‌آیم، دو هفته فرصت دارم تا سه تار بزنم و این وقت، در مسیر آمادگی برای تكنوازی، كافی نیست. به همین دلیل هم این پروژه به تعویق افتاده.

    این صحبت‌ها واقعا در حد جامعه موسیقی ما نیست. هوا آلوده است. نباید بیرون آمد و نباید نفس كشید. كارهایم را هم خارج از كشور با كمترین حاشیه، به بازار عرضه می‌كنم. با سادگی هر چه تمام‌تر و با كیفیت خوب تكثیر و چاپ، كارهایم را بیرون می‌دهم تا جامعه موسیقی قضاوت كند. جامعه موسیقی ما یك عده جوان‌اند كه با كتاب، روزنامه و اینترنت در ارتباطند و قاضی‌های خوبی هم هستند. اگر كسی بیاید و بگوید این كار را كرده‌ام در حالی كه كاری نكرده، پذیرفتنش سخت است.

    الان چه آلبومهایی در راه دارید؟

    یك آلبوم هست كه چهار، پنج ماهی است منتظر مجوز ارشاد است به اسم شهر خاموش. برای كوارتت زهی و كمانچه ساخته شده.

    شما قطعه شهر خاموش را در آلبوم آخر گروه جاده ابریشم هم داشتید.

    این قطعه با یك اجرای جدید در آلبوم شهر خاموش ارائه شده. اما آلبوم شهر خاموش چند قطعه دیگر را هم در بر دارد. تنظیم جدید قطعه طرقه از آلبوم شب، سكوت كویر و دو قطعه دیگر در این آلبوم جدید گنجانده شده‌اند.

    همكاری شما با گروه جاده ابریشم و یویوما چگونه شكل گرفت؟

    من در سال 2000 در نیویورك زندگی می‌كردم. اسپانسرهای این پروژه در كنار یویوما كه این پروژه را كلید زده بود، تصمیم گرفتند كه به دنبال موسیقیدان‌های معتبر كشورهای جاده ابریشم بگردند و چند نفر را انتخاب كنند. چند موزیكولوگ كه در جامعه موسیقی آنجا فعالیت می‌كنند و محققان این پروژه بودند، من را هم انتخاب كردند. با هم صحبت كردیم. دو سه جلسه داشتیم تا ببینیم جریان از چه قرار است. ابتدا، فضای كار خیلی روشن نبود ولی كم كم جهت گرفت. البته من پیش از آغاز آن پروژه با یویوما كار كرده بودم. به هر ترتیب، یك قطعه به من سفارش دادند. پس از مدتی، از من خواستند كه قطعه دومی‌را هم بسازم. فعلا هم كه درگیر گروه هستیم.

    همكاری شما با این گروه با آهنگسازی كلید خورد یا فقط نوازندگی؟

    هر دو. قرار بود یك قطعه برای چند ساز غربی و چند ساز ایرانی به انتخاب خودم بسازم كه خودم هم در بخش ایرانی بنوازم.

    وقتی هنوز آهنگی ساخته نشده بود، چگونه به شما سفارش كار دادند و شما روح كار این گروه را دریافت كردید. به هر حال باید تمام آهنگ‌های یك مجموعه، هم خانواده باشند.
    این كه گفتم گنگ و نامفهوم بود، به همین دلیل بود. آنها خودشان دقیقا نمی‌دانستند كه چه می‌خواهند. بیست‌وچند آهنگساز را از نقاط مختلف دنیا از ژاپن و كره تا كشورهای شوروی سابق انتخاب كردند. اغلب این آهنگسازان چند آلبوم در بازار داشتند و برخی هم در بازدیدهای محققان گروه در كشورهای مختلف به عنوان آهنگسازان شاخص هر منطقه انتخاب شده بودند. بیست‌وهشت قطعه سفارش دادند و در نهایت پنج قطعه را انتخاب كردند و بعد تورها شروع شد. به تدریج كار هم توسعه پیدا كرد. آهنگسازان دیگری هم دعوت به كار شدند. الان گروه جاده ابریشم، چیزی در حدود سی قطعه دارد. پنج، شش تا از این قطعات هم بیشتر از بقیه اجرا می‌شوند. تعدادی هم اصلا اجرا نشده است.

    در این پنج شش قطعه، آهنگی از شما هم هست؟

    اگر نبود كه من این قدر با آنها مسافرت نمی‌كردم.

    كدام قطعه؟

    قطعه” شب‌های فیروزه‌ای نیشابور” كه خیلی اجرا شد.

    دلیل اصلی این مساله كه رضایت دادید چندین سال در این گروه حضور داشته باشید، چیست؟ مسائل مالی است یا روابط حرفه‌ای و...
    چند دلیل عمده دارد كه اگر همه اینها را كنار هم بگذارید، حاصل این همكاری چیزی بیشتر از رضایت است. پروژه جاده ابریشم مثل یك انستیتو شده. دفتر دارد. لوگو دارد. وب سایت دارد. هسته مركزی ده نفره‌ای دارد كه دائما با گروه سفر می‌كنند. در دانشگاهها سخنرانی می‌كنیم و درس می‌دهیم. جلسه می‌گذاریم. در كلاس‌های مختلف شركت می‌كنیم. كنسرت می‌دهیم و با اركسترهای مختلف همكاری می‌كنیم. مثلا در افتتاحیه المپیك معلولان شركت كردیم. امروز این طرز فكر، از محدوده كشورهای جاده ابریشم هم فراتر رفته.

    تفكر اولیه این بود كه نوازنده‌هایی از فرهنگ‌های مختلف كنار هم جمع شوند و قطعات مشتركی داشته باشند كه با هم در كنسرت‌هایشان اجرا كنند. امروز، فقط گروه جاده ابریشم نیست كه این قطعات را در كنسرت‌هایش اجرا می‌كند. قطعات را برای اركسترهای مختلف، دانشگاه‌های مختلف و هنرستان‌ها می‌فرستند تا آنها هم اجرایشان كنند. همین چند وقت پیش به محلی به نام تنگلوود نزدیك بوستون در ایالات ماساچوست رفتیم كه اقامتگاه تابستانی اركستر فیلارمونیك بوستون است. حدود بیست، سی نفر از نوازنده خوب و مستعد آمریكا به آنجا دعوت شده بودند. دو هفته با آنها كار كردیم و بعد با هم كنسرت دادیم.

    به نظر می‌رسد كه جاده ابریشم شبیه یك شركت سهامی‌شده. الان نقش شما در این مجموعه چیست؟

    من سهامدار هیچ جا نیستم ولی ازآغاز كار در این مجموعه بودم و یكی از افراد هسته اصلی هستم. این حركت ما باعث شد موسیقی ایرانی در تمام این برنامه‌ها حاضر باشد و این مساله واقعا مرا ارضاء می‌كرد. اصلا حضور شخص خودم مساله نیست. هركس دیگری هم كه وارد این گروه می‌شد و می‌توانست در آن جا بیفتد، به نفع موسیقی ما بود.

    چه بسا كه دو جوان دیگر را هم وارد گروه كردید؟

    بیشتر از دو نفر بودند. كسانی بودند كه آمدند و رفتند. با این گروه، رابطه خیلی خوبی میان موسیقی ایرانی و جامعه آكادمیك خارج از كشور شكل گرفت. این مساله، ورای مسائل سیاسی است. مثلا ما چند ماه آینده در مقر سازمان ملل در نیویورك اجرایی داریم. اینها حركاتی سمبولیك است كه مقابل سفرای تمام كشورهای جهان و خانواده‌هایشان و مهمانانشان انجام می‌شود. بعضا دیالوگ‌هایی میان ما و مسوولان كشورهای مختلف مثل رئیس جمهور، نخست وزیر و... پیش می‌آید. مثلا در همین كشورهای آسیای میانه،پس از پایان كنسرت‌ها، خیلی از مسوولان كشوری سراغ اعضای گروه آمدند و با هم صحبت كردیم. پروژه جاده ابریشم عرصه‌ای است برای مطرح شدن موسیقی ایرانی.


    پیش از این، من خودم این موضوع را از طریق پروژه‌های كوچك‌تر جست‌وجو می‌كردم. اگر اجرایی با نوازنده هندی داشتیم، باعث می‌شد هندی‌های زیادی به كنسرت‌های ما بیایند و با موسیقی ایرانی هم آشنا شوند. مثلا وقتی كنسرت من و آقای شجریان و علیزاده برگزار می‌شد، یك عده هندی پای ثابت برنامه‌های ما بودند. چون از موسیقی ما خوش‌شان آمده بود. بعد از كاری كه با اردال كردم، همیشه تعدادی ترك به كنسرت‌هایمان می‌آیند. آمریكایی‌های جویا هم كه همیشه هستند. این تداخل جمعیت و شناختی كه از موسیقی ایرانی در جامعه غیر ایرانی به وجود می‌آید، در معرفی موسیقی ایران خیلی موثر است. ممكن است كه در ایران، زیاد كنسرت نداده باشم اما آن طرف، هر كاری توانسته‌ام، كرده‌ام.

    گفت‌وگویی با یویوما می‌خواندم كه در آن درباره برگزاری كنسرت در ایران، ابراز علاقه كرده بودند. این اتفاق چرا نمی‌افتد؟
    اتفاقا خیلی دوست دارند به ایران بیایند. اما برنامه‌های جاده ابریشم خیلی گران است. 20 نفر اعضای گروه با منشی‌هایشان، با صدابردارشان و عوامل دیگر باید به اینجا سفر كنند كه بودجه سرسام‌آوری می‌طلبد. بودجه كنسرت‌های ما در نقاط مختلف دنیا عموما از طریق منابع دولتی تامین می‌شود و بلیت فروشی، نمی‌تواند هزینه‌ها را تامین كند. مثلا در چین، این قدر قیمت بلیت‌ها بالا بود كه مشخص بود مردم نمی‌توانند این بهای بالا را پرداخت كنند. گروهها و سازمانهایی بلیت‌ها را خریده بودند و به مردم داده بودند. در تاجیكستان و ازبكستان و قرقیزستان و سوریه هم همین طور. یویوما فكر بسیار بازی دارد. دوست دارد به نقاط مختلف برود. سخنرانی‌های غیرموسیقایی زیادی در نقاط مختلف دنیا دارد. تحصیلاتش هم فلسفه است. ولی هیچ وقت شرایط مالی و معنوی اجرای كنسرت در ایران فراهم نبوده. اینجا یك سالن مناسب هم برای اجرا نداریم.

    چرا همكاری با شجاعت حسین خان و اردال ارزنجان را ادامه ندادید؟

    ما با شجاعت قصد داشتیم سه آلبوم كار كنیم. آلبوم چهارم هم مربوط به كنسرت است. تهیه كننده ECM از رادیوی اتومبیلش كنسرت را شنیده و خوشش آمده بود و پیشنهاد كرد كه كار را ضبط كنیم. اما بعد از آلبوم چهارم دیگر دوست نداشتم كار را ادامه بدهیم. مگر این كه كار جدیدی باشد یا نوازنده‌ای بیاید كه جهت كار ما را عوض نكند. البته كماكان، كنسرت می‌دهیم. ولی این تجربه چهار آلبوم، به نظرم كافی است.

    درباره اردال ارزنجان چطور؟

    امكان ضبط كار جدید هست ولی لزومش را من احساس نكرده‌ام. همچنان كنسرت می‌دهیم. واقعیت این است كه آلبوم مشتركم با اردال را خیلی دوست دارم. به نظرم، بهترین كار من است؛ از نظر محتوا و تكنیك ساز زدن و... بهترین كارم آنجاست. با مخاطب كاری ندارم ولی توقع خودم این است كه كار بعدی‌ام حتما باید بهتر از این باشد. ولی هنوز مطالبش را در ذهنم پیدا نكرده‌ام. توانش را در خودم نمی‌بینم كه كار جدیدی را شروع كنم.

    كشف جدیدی نداشته‌اید؟
    نوازنده خوب بسیار زیاد است كه دوست دارم با آنها ساز بزنم. اما خیلی وقت می‌خواهد. من در سال، حدود 250 روز در مسافرتم. بقیه‌اش هم صرف مسائل روزمره می‌شود. آن موقع در آمریكا زندگی می‌كردم و برایم مدیریت این كارها راحت بود. اما با یك نوازنده كلارینت در آمریكا به نام اندی استتمن كه نوازنده بسیار بسیار خوبی است، قرار گذاشته‌ایم كه همكاری كنیم. تمرین هم كردیم و یك كنسرت هم با هم دادیم ولی به ضبط نرسیدیم. اما در حال حاضر فكر می‌كنم كه باید بیشتر به موسیقی ایرانی بپردازم.

    یك خبر جالب هم، همكاری شما در ساخت موسیقی متن فیلم آخر فرانسیس فوردكوپولا بود. آیا برای این فیلم، آهنگی ساختید؟

    آهنگ نساختم. قطعاتی كه در فیلم هست، بداهه‌نوازی است. آهنگساز كار، اسوالدو گولیف است كه آرژانتینی است اما در آمریكا زندگی می‌كند. من او را از زمان همكاری در كرونوس كوارتت می‌شناختم. كوپولا به او گفته بود:”می‌خواهم این كارم با بقیه فیلم‌هایم متفاوت باشد. این فیلم‌هالیوودی نیست و تهیه كننده هم ندارد. آهنگساز‌هالیوودی نمی‌خواهم. می‌خواهم موسیقی‌اش كاملا متفاوت باشد. ” واقعا آهنگی هم كه ساخته، عالی است. هشتاددرصد لحظاتی كه كمانچه می‌شنوید، بداهه‌نوازی است. اسوالدو به من گفت سی‌دی‌های تو را به كوپولا داده‌ام و او از ساز تو خیلی خوشش آمده. دوست دارد كه این صدا در فیلم باشد. فیلم هم دو دنیای متفاوت را در بردارد؛ جدید و قدیم، تاریخ و مدرنیته. در واقع صدای كمانچه، صدای تاریخ است. من و اسوالدو همیشه دوست داشتیم با هم كار كنیم. الان هم مشغول نوشتن یك قطعه خیلی بلند برای چند ساز زهی است.

    شما فیلم را دیدید و كمانچه زدید؟
    بله. اول فیلم را دیدم. بعد هم صحنه‌هایی را كه باید آهنگ داشته باشند، اعلام كردند. ما پنج، شش روز در رومانی بودیم كه فیلم ضبط شد و خود كوپولا هم در صحنه‌های مختلف می‌گفت كه می‌خواهم این صحنه، چنین موسیقی‌ای داشته باشد. خلاف فیلمسازان ما، موسیقی را خیلی خوب می‌شناخت و خودش دقیقا می‌دانست كه چه می‌خواهد.


    منبع : همفته نامه ی وزین شهروند امروز شماره 64 - 31 شهریور 1387
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  15. 4 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  16. #8
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    10826
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    50
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    16
    292 بار تشکر شده در 51 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض کلهر و ارزینجان، اساتید موسیقی ایرانی و ترکی


    0 Not allowed! Not allowed!
    نوای لطیف ساز کمانچه به همراه ساز باگلاما – نوعی عود هفت زهی – که آمیزه ای از موسیقی سنتی ایران به همراه موسیقی صوفیانه ترکیه را به نمایش می گذارد، چنان شنوندگان حاضر در مراسم (کنسرت و آموزش موسیقی در ایالات متحده آمریکا) را به هیجان آورده بود، که در پایان مراسم همگی به صورت ایستاده به تشویق پرداختند. این کنسرت دو نفری در تاریخ 15 اکتبر 2006در سالن نمایش های هنری جان اف کندی در واشنگتن، برگزار شد.

    این کنسرت که توسط انجمن هنر واشنگتن ترتیب داده شده بود، قسمتی از یک برنامه بزرگ که توسط موسسه جهانی موسیقی برنامه ریزی شده است، می باشد.

    کلهر و ارزنجان، هر دو از موسیقی دانان برجسته و صاحب سبک در موسیقی سنتی کشورهایشان و سازهای تخصصی شان می باشند. کلهر که در تهران و در خانواده ای کرد متولد شده است، از کودکی استعداد درخشانی در موسیقی داشت واکنون به موسیقی سنتی ایران – ردیف – و موسیقی محلی و قومی ایران مانند موسیقی های خراسان و کردستان به خوبی مسلط می باشد. او همچنین تحصیلات خود را در رشته موسیقی غربی به پایان رسانیده است. کلهر از پایه گذاران گروه موسیقی سنتی دستان در سال 1991 بوده است و آلبوم مشترک او با سیتاریست هندی، شجاعت حسین خان – فرزند استاد برجسته ساز سیتار، استاد ولایت خان – با نام „باران” ، کاندیدای دریافت جایزه گرامی – معتبرترین جایزه در صنعت موسیقی – بوده است.

    کلهر همچنین با گروه موسیقی چهارنفره کرونوس و پروژه „راه ابریشم” یویوما نیز همکاری نموده است.

    کلهر در یک سری آثار با عنوان اساتید موسیقی ایرانی برای محمدرضا شجریان، خواننده مشهور ایران نیز آهنگ سازی نموده است و همراه با استاد حسین علیزاده، نوازنده تار و همایون شجریان، قطعات زیبایی را اجرا نموده اند. این گروه نیز تا کنون 2 مرتبه کاندیدای دریافت جایزه گرامی شده است. کلهر به تازگی همکاری با ارزنجان راآغاز نموده است و هر دو استاد موسیقی با نمایش ریزه کاری ها و زیبایی های مستتر در موسیقی سنتی و سازهای تخصصی شان، یک CD با عنوان „باد” را در سال 2006 منتشر نموده اند.

    اردال ارزنجان نیز که در زمینه موسیقی سنتی آنتولیان ، در استانبول تحصیل نموده است، نوعی روش خاص برای نواختن ساز باگلاما به وسیله سرانگشتانش ابداع نموده است. ساز باگلاما عموماً به وسیله مضراب نواخته می شود. ارزنجان در مدرسه موسیقی خود در شهر استانبول، نواختن ساز باگلاما را تدریس می نماید و کنسرت های گوناگونی را در نقاط مختلف جهان برگزار می نماید.

    کمانچه که نوعی ساز شبیه به ویولن می باشد، در خاورمیانه و جنوب آسیا ابداع شده است و ساز ویولن کنونی، نوعی کمانچه تغییر شکل یافته می باشد. ساز باگلاما نیز ساز سنتی سبک موسیقی آناتولیان می باشد که در مراسم ویژه مذهبی صوفی های علوی – یک فرقه از صوفیان ترکی – به کار می رود.

    زبان ارتباطی موسیقی

    هنگام گوش سپردن به همراهی گفتگوگونه سازهای این دو استاد موسیقی، انسان به راحتی می توانست خود را در کنار آتش و در میان چادرهای قبایل کوچ نشین صحراهای آسیا، تصور نماید. ساز کمانچه در دستان کلهر مانند ابزاری بود که او به وسیله آن ریتم ها و حالات روحی مختلفی را القاء می نمود و حتی گاهی در هنگام نواختن، با کندن زه های ساز، صدایی مانند ساز چنگ ایجاد می نمود و گاهی نیز کمانچه در دستان او تبدیل به سازی ضربی می شد.

    ارزینجان نیز با استفاده خلاقانه و منحصر به فرد از سرانگشتانش در نواختن ساز باگلاما، ذوق و قریحه موسیقیایی خود را به نمایش می گذارد. دو هنرمند که در برابر یک قالیچه قرمز ایرانی نشسته بودند، شنوندگان را به دنیایی که با نوای سازهایشان ساخته بودند، دعوت می نمودند.

    برقراری ارتباط با مخاطب از طریق موسیقی، جزئی جدایی ناپذیر از سبک خاص نوازندگی کیهان کلهر می باشد و او همیشه هنگام تدریس به دانشجویانش نیز بر این موضوع تاکید می نماید. کلهر که از میدلبری در ایالت ورمونت، جایی که او و ارزنجان، یک جلسه بحث و گفتگو درباره موسیقی را برگزار نموده اند، با فایل واشنگتن سخن می گفت، اظهار داشت: „با توجه به وضعیت و شرایط موجود بین دو کشور ایران و ایالات متحده آمریکا، به نظر من، ما باید برای مخاطبانمان راجع به پیام نهفته در موسیقی و فرهنگی که موسیقی نماد آن است، صحبت نماییم.”
    کلهر به توانایی منحصر به فرد موسیقی در برقراری ارتباط بین فرهنگ های مختلف و ایجاد درک و تفاهم متقابل، اعتقاد دارد.


    و به همین علت است که او تحصیلاتش را در رشته موسیقی غربی به پایان رسانده است. او می گوید: „برای من بسیار ارزشمند است تا نسبت به موسیقی غربی و فرهنگی که این موسیقی پیام آور آن است، شناخت عمیقی داشته باشم، تا بدین وسیله بتوانم ارتباط بهتری با مخاطبانم در کشورهای غربی برقرار نمایم.”

    همین موضوع، از انگیزه های قدرتمند او برای همکاری با پروژه راه ابریشم که توسط یویوما، نوازنده ویولن سل مشهور آمریکایی، و به منظور ایجاد ارتباط بین فرهنگ ها و تمدن های مختلف از طریق موسیقی، پایه گذاری شده است، می باشد. این موضوع یکی از آرزوهای دیرینه کیهان کلهر بوده است. او می گوید که در این طرح، موسیقی دانان برجسته جهان، در کنار یکدیگر به آهنگ سازی و نوازندگی می پردازند و بدین وسیله اوج و زیبایی هنر موسیقی را به نمایش می گذارند و در عین حال مطالب زیادی را نیز از یکدیگر می آموزند.

    در پروژه راه ابریشم، موسیقی دانان برجسته جهان با همراهی جوانان مستعد در زمینه موسیقی، در سالن های کارنگی در مرکز موسیقی تنگلوود در لنوکس ماساچوست، به اجرای آثار موسیقی می پردازند. در سال جاری، نقطه اوج این برنامه ها، طی ده روز و در دو کنسرت در سالن کارنگی، برگزار گردید.

    مت اسمال ، نوازنده ویولن سل و آهنگساز مشهور، که دارای کرسی ویژه ای در مرکز موسیقی سان فرانسیسکو می باشد، در سال 2004، در تنگلوود با کلهر همکاری کرده است. اسمال می گوید: „آهنگ های ساخته شده توسط کلهر و شیوه نوازندگی او، دقیقاً همان مفهومی را تداعی می کند که پروژه راه ابریشم در پی القاء آن می باشد.” اسمال با بیان این که همکاری با کلهر تاثیر شگرفی بر سبک کار او گذاشته است، می افزاید: „من فکر می کنم که این گونه همکاری ها و ارتباط بین فرهنگ های گوناگون، باعث نزدیکی بیشتر مردم با یکدیگر می شود. در حقیقت نحوه همکاری موسیقی دانانی که در پروژه راه ابریشم، فارغ از هرگونه مرزبندی و جناح بندی های سیاسی، با یکدیگر همکاری می نمایند، باید سرمشقی برای کلیه مردم جهان در جهت ایجاد ارتباط با یکدیگر و تلاش برای درک یکدیگر و احترام به نقاط اشتراک و افتراق انسان ها با یکدیگر باشد.”

    برنامه های اجرا شده در تنگلوود، دارای زمینه هایی بسیار رقابتی می باشند و باعث جذب بسیاری از موسیقی دانان از اقصی نقاط جهان به این مرکز شده اند. کلهر می گوید: „من شاگردی دارم که نوازنده ویولن می باشد و در سوئد متولد شده است. والدین او ایرانی هستند و او می تواند کمی فارسی صحبت نماید. او بسیار مشتاق است تا مطالب بیشتری راجع به فرهنگ کشورش بداند.” کلهر می افزاید که این دانشجوی او در دوره سه ماهه ای که او برای تدریس در دانشگاه دارتموث برگزار می نماید، نیز شرکت خواهد نمود.

    با این که کلهر هم اکنون در تهران زندگی می نماید، می گوید که بیش از 9 ماه از سال را در خارج از ایران، مشغول اجرای کنسرت و یا تدریس در آمریکای شمالی، اروپا و آسیا می باشد. با این حال کلهر مایل است تا زمان بیشتری را در ایران سپری نماید.

    کلهر می گوید: „جامعه ایران اکنون نیاز مبرمی به ایده های جدید در موسیقی و کسانی که بتوانند این احساس نهفته در موسیقی سنتی ایران را منتقل نمایند، می باشد. زیرا بعد از انقلاب ایران، بسیاری از هنرمندان ارزنده ایرانی، نه فقط در رشته موسیقی، بلکه در تمامی زمینه های هنری مانند نقاشی، فیلم سازی، نویسندگی و شاعری، ایران را ترک نمودند و نتیجه این امر شکاف بزرگ حاصل بین نسل ها، در جامعه کنونی ایران می باشد.” و کلهر به منظور کمک به پر کردن این خلاء موجود در جامعه ایران، تلاش می کند تا با برگزاری کلاس های متعدد، ارتباط خود را با جوانان ایرانی حفظ نماید.

    کیهان کلهر از نوازندگی لذت سرشاری می برد. او با ذکر غزلی از حافظ، شاعر معروف ایرانی می گوید: „این شنوندگان هستند که در گوینده ایجاد علاقه و اشتیاق مینمایند. و به همین علت است که همیشه این احساس شنوندگان است که به نوازنده می گوید که چگونه بنوازد و این که آیا اصلاً او نوازنده خوبی هست یا خیر.”

    لیا ترهون
    سايت وزارت امورخارجه امريكا
    ویرایش توسط كيارش : Thursday 6 November 2008 در ساعت 07:34 AM

  17. 6 کاربر برای این پست از كيارش تشکر کرده اند:


  18. #9
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    10826
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    50
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    16
    292 بار تشکر شده در 51 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    کیهان کلهر، موسیقی را زیباترین شیوه بیان انسانی می داند

    کیهان کلهر، که از دوران خردسالی استعدادی شگرف در موسیقی داشت و اکنون تبدیل به یکی از اساتید مجرب ساز کمانچه – سازی ایرانی شبیه به ویولن – شده است، همواره از موسیقی به عنوان ابزاری برای برقراری ارتباط بین فرهنگ های مختلف، استفاده نموده است.

    کلهر تا کنون با نوازندگان و آهنگ سازان بسیاری از کشورهای مختلف جهان همکاری نموده است و تورهای متعددی را در سراسر جهان برگزار نموده است. او همچنین مؤسس گروه موسیقی سنتی دستان در ایران می باشد و آثار مشترک زیادی را با موسیقی دانان برجسته ایران و هند، ضبط و منتشر نموده است. کلهرازاعضای گروه موسیقی دانان „جاده ابریشم” که توسط یویوما – نوازنده مشهور آمریکایی ویولن سل – تشکیل شده است نیزمی باشد. کیهان کلهر هم اکنون همراه با اردال ارزینجان ، موسیقی دان برجسته ترک و نوازنده ساز باگلاما ، در حال اجرای کنسرت در ایالات متحده آمریکا می باشد.

    فایل واشنگتن اخیراً طی مصاحبه ای با کلهر، نظرات او را در مورد موسیقی و زندگی جویا شده است:

    درباره موسیقی

    می توان گفت موسیقی برای همه اشخاص یکسان است؛ یعنی به نوعی آن را با ایجاد صدایی گوش نواز تعریف می نمایند و این موضوع در تمام فرهنگ ها صدق می کند. تا پیش از این هر فرهنگ و تمدنی، حالتی منفرد و جدا از سایر فرهنگ ها را داشت و هر یک از این فرهنگ ها و تمدن ها، یک گونه خاص از حس زیبایی شناختی را می آفریدند، اما در کل من فکر می کنم تفاوت چندان محسوسی بین ذات موسیقی رایج در فرهنگ های مختلف وجود نداشته باشد.

    امروزه با وجود تمامی این جنگ ها و فجایعی که در جهان شاهد آن هستیم، موسیقی گریزگاهی بسیار دلپذیر می باشد؛ نوعی ملجاء برای دستیابی به آرامش.

    من هیچ گاه خودم را به عنوان یک آهنگ ساز پرکار در نظر نگرفته ام، بلکه بیشتر دوست دارم یک نوازنده باشم. به نظر من با این روش من می توانم در بین مردم باشم و نزدیکی بیشتری با آنها داشته باشم. البته آهنگ سازی و تنظیم موسیقی نیز از زمینه های مورد علاقه من می باشد، اما ماهیت آن با نوازندگی به کلی متفاوت می باشد. من بیشتر دوست دارم که روی صحنه به اجرای آثار موسیقی بپردازم و از این طریق حس خود را به دیگران منتقل نمایم.

    درباره ارتباط بین فرهنگ ها

    من معتقدم که تنها یک فرهنگ و تمدن در جهان وجود دارد و آن نیز فرهنگ و تمدن انسانی می باشد و تمامی این مرزها، زبان های مختلف و تفاوت ها و تبعیض ها، ساخته دست بشر می باشند و باید روزی از میان برداشته شوند.

    خرد و معرفت متعلق به تمامی انسان ها می باشد. ممکن است امروزه غرب از لحاظ تکنولوژیکی از شرق برتر باشد، اما در زمانی نه چندان دور، این شرق بوده است که سرچشمه خرد و فرزانگی و خاستگاه تمامی مذاهب بشری بوده است و این موضوعی است که ما باید همواره به یاد داشته باشیم و از آن درس بیاموزیم؛ با گذشت زمان و طی یک قرن و یا چندین قرن، مراکز تمدن جهان، تغییر می کنند. اما آن چه که ثابت و بدون تغییر باقی می ماند، انسانیت و طبیعت بشری می باشد. همگی ما در جستجوی زندگی بهتری، سرشار از عشق و زیبایی می باشیم و این حقیقتی است که در طول تاریخ در مورد هر انسانی صدق می نماید.

    موسیقی لطیف ترین شیوه بیان احساسات و بهترین ابزار برای دستیابی به درک و تفاهم می باشد. اگر من به زبان فارسی سخن بگویم، شما منظور مرا نخواهید فهمید و اگر شخصی دیگر به زبان کره ای سخن بگوید، من حرف اورا درک نخواهم کرد، اما از طریق موسیقی به راحتی می توان بین تمامی انسان ها ارتباط برقرار نمود. شما هیچ احتیاجی به مترجم برای فهم زبان موسیقی ندارید و هر آن چه را که از طریق موسیقی گفته می شود، به راحتی می توانید درک کنید و در حقیقت موسیقی زبانی بین المللی و قابل لمس برای تمامی انسان ها می باشد.

    لیا ترهون

  19. 6 کاربر برای این پست از كيارش تشکر کرده اند:


  20. #10
    mina_v57 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    11779
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    سن
    38
    نوشته ها
    65
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    486
    148 بار تشکر شده در 61 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض موسيقيدانانی كه بـا كيهان‌ كلهر همكاری داشته‌اند


    0 Not allowed! Not allowed!
    شجاعت حسين خان :





    شـجــاعــت حـسـيـن خـان، پـسـر و شـاگـرد اسـتـاد مشهور سيتار هند ولايت خان و از نوازندگان و مـوسـيـقـيـدان‌هـاي بـرجسته شمال هند است. او نـوازنـدگـي سيتار را از 3 سالگي شروع كرده و اولـيـن كـنـسـرتـش را در 6 سـالـگـي بـرگزار كرده است. در بيشتر جشنواره‌هاي مهم موسيقي در هند و بيرون از هند حضور دارد. استاد موسيقي دانـشـگـاه يـوسـي‌ال‌اي آمـريـكـاسـت و وقـتش را ميان هند و كاليفرنيا مي‌گذراند. سانديپ داس، طبله نواز گروه، يكي از بهترين طبله نوازان نسل جوان‌تر موسيقيدان‌هاي هند است. عضو گروه جـــاده ابـــريــشـــم يـــويــومــاســت و بــا بـسـيــاري از نـوازنـدگـان سـرشـنـاس مـوسـيـقـي كلاسيك هند هـمـكــاري داشـتـه اسـت. كـنـسـرت‌هـاي غـزل را انـسـتـيـتـــوي مـــوســيــقــي جـهــان كــه مــوسـســه‌اي غيرانتفاعي در نيويورك است، برگزار مي‌كند.

    يويوما :







    يـويـومـا نـه‌تـنـهـا يـكي از استادان برجسته ويلنسل كــلاسـيــك اســت، بـلـكـه مـوسـس و مـديـر هـنـري پروژه جاده ابريشم نيز هست. اجراي اين پروژه هـنـــري، فـــرهـنـگــي، آمــوزشــي در ســال 1998 در سازماني با همين عنوان توسط يويوما پايه‌گذاري شــــده و هــــدف از ايــــن پــــروژه گــــرد هـــم آوردن موسيقيدانان كشورهاي مختلفي كه توسط جاده ابريشم به يكديگر متصلند، عنوان شده است. پدر و مـادر ايـن هـنـرمـنـد از چـيـنـي‌هـاي مـقـيم پاريس بودند كه يويوما نيز در همين شهر به دنيا آمد و از سن 4 سالگي نزد پدر خود به آموزش موسيقي پـــرداخـــت. او ســـال 1976 از دانـشـكــده هــاروارد فارغ‌التحصيل شد. يويوما بيش از 75 آلبوم منتشر كــرده كــه كــارهــايــش در حــوزه كــلاسـيــك ســاز ويـلـنـسـل يـكـي از پـرفـروش‌تـريـن كـارهـاست. او 15‌‌بـار جـايـزه گـرمـي و يـك بـار نـيـز جايزه گرمي لاتين را دريافت كرده است.



  21. 5 کاربر برای این پست از mina_v57 تشکر کرده اند:


  22. #11
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    متنی بر متن

    حمید هداوند :بی‌شك كیهان كلهر از موثرترین و جدی‌ترین موزیسین‌های ایرانی معاصر در سالیان اخیر است.
    این تاثیر و جد و جهد، وجدی تمام و شوقی مدام در دل و جان و هوش و گوش دوستداران و دست‌اندركاران موسیقی این آب و خاك به ارمغان آورده است.

    كیهان كلهر موزیسین معاصر ایرانی است، «معاصر ایرانی بر این اساس كه ایشان با حفظ شخصیت و شاخصه‌های اصلی موسیقی ایرانی دست به خوانشی معاصر با شاخصه‌های زیبایی‌شناسانه مختص به خود، در خلق موسیقی می‌زند. برای فهم و تحلیل چگونگی ساخت موسیقی توسط ایشان می‌توان به 2 ویژگی برون موسیقایی در پس‌زمینه خلق موسیقی و بستر ذهنی ایشان اشاره كرد. از سوی دیگر می‌توان به یك نكته كلیدی در متن اجرای موسیقی توسط ایشان كه كلیت و سیستم نظام معنادهی خلق موسیقی توسط كیهان كلهر را شكل می‌دهد، پی برد.


    در نگاه هستی‌شناسانه نسبت به موسیقی ایرانی: در بطن نواخته‌ها و ساخته‌ها – اعم از تك‌نوازی، 2 نوازی، آهنگسازی و... می‌توان حضور موثر این نگاه هستی‌شناسانه را در پس‌زمینه خلق موسیقی دریافت. كلهر برای درك و شناخت و اخذ موسیقی ایرانی به طور اعم و نواختن كمانچه به صورت اخص، تاریخ موسیقی ردیفی را به گذشته‌ای دورتر و كلان‌تر ادامه می‌دهد. او هستی‌شناسی موسیقی ردیفی را پیش از شكل‌گیری ردیف كنونی (كه توسط خانواده محترم فراهانی مدون شده) جست‌وجو می‌كند و درمی‌یابد كه شكل‌گیری ردیف براساس نغمات و اجراها و حتی تكنیك‌های متنوع و مختلف سایر موسیقی‌های نواحی مختلف ایران صورت‌بندی شده و پدیدار گشته است.

    این نگاه باعث می‌شود كه او توجه ویژه‌ای به موسیقی نواحی ایران كند. آنگونه كه ما در تكنیك و موزیكالیته نوازندگی‌ ایشان علاوه بر حضور و توجه به موسیقی ردیفی و تلاش‌های مجدانه و دامنه‌دار شخصی و ایجاد تكنیك‌های بدیع نوازندگی می‌توانیم ردپای كمانچه‌نوازی شمال خراسان، كمانچه‌نوازی لرستان و قیچك‌نوازی بلوچستان را مشاهده كنیم.
    از سوی دیگر و با نوعی نگاه هستی‌شناسانه دیگر، دقت ایشان را در چرایی محوریت داشتن و استراتژیك بودن ساز تار نشان می‌دهد (مخصوصا تاثیر نوازندگی مرتضی خان نی‌داوود و مرحوم بیگچه‌خانی)



    با توجه به نمونه‌های صوتی موجود از گذشته تا نواخته‌های مرحوم استاد بهاری، حضور كمانچه را به عنوان ساز دوم و دنباله‌رو در این نواخته‌ها می‌بینیم كه بیشتر به دلیل كششی بودن این ساز، جهت پركردن فاصله‌ها و خلأهای صوتی سازهای مضرابی مورد استفاده قرار می‌گرفته است. این توجه كیهان كلهر پیامدهای مباركی را برای موسیقی ایرانی و ساز كمانچه به همراه آورد.

    اول اینكه: در نظام جمله‌بندی و تركیب جملات كه یكی از بدیع‌ترین و شاخص‌ترین مشخصه‌های نوازندگی كیهان كلهر است، جملات با توجه به شرایط و رپرتوار مورد اجرا معمولا دارای پیچیدگی‌ها و فراز و فرود و تغییر مترو تغییر پوزیسیون‌های متعدد و دشوار و البته زیبا نواخته می‌شوند و می‌توان علاوه بر تجارب درونی و احساس غنی و ویژگی‌های شخصیتی ردپای این نگرش را نیز مشاهده كرد. دوم اینكه كلهر در نواخته‌هایش به همراه سازهای دیگر نشان داده كه كمانچه می‌تواند بی‌هیچ مشكلی و مساله‌ای پایاپای و حتی فرادست سازهای دیگر به لحاظ تكنیكی عرض‌اندام كند (البته در زمینه افزایش قابلیت‌های تكنیكی كمانچه هنرمند گرامی اردشیر كامكار نیز تلاش در خور توجه‌ای نمودند).

    به رسمیت شناختن مفهوم دیگری: خود (self) و دیگری (other) و نحوه تعامل و برخورد و ایجاد و معنادهی هر یك، یكی از اصلی‌ترین حوزه‌های مورد بحث در تعریف فرد در جامعه مدرن است. به صورت مختصر و ساده می‌توان گفت كه این به رسمیت شناختن موسیقی دیگر، ساز دیگر و فرهنگ دیگر یكی از مهمترین نقش‌ها را در موسیقی كلهر و ایجاد تعامل گفت‌وگوو اخذ و دهش او با موسیقی‌های دیگر (اعم از ایرانی و غیرایرانی) باز می‌كند كه پررنگ‌ترین تاثیر آن را در دونوازی‌های ایشان می‌توان دید.


    اما پیرامون نوازندگی ساز كمانچه می‌توان گفت كه همین به رسمیت شناختن «دیگری» پس‌زمینه پویایی نوازندگی ایشان و توجه به مكاتب و نوازندگان مختلف ساز كمانچه در موسیقی ردیفی و نواحی ایران و نوازندگی سازهای دیگر در این موسیقی را به همراه داشته است و با سنتزی درونی توجه ایشان را به عوامل موثر در نوازندگی اعم از : صدادهی ساز (سونوریته) نظام جمله‌بندی و ساخت ملودی (موزیكالیته) ، تكنیك نوازندگی، تعامل با سازهای دیگر و فرهنگ‌های دیگر موسیقایی و... جلب كرده كه باعث تلاش مستمر و پویا جهت ارتقا‌ی كیفی هر یك از موارد گفته شده گشته است.
    مساله «تدوین در اجرای موسیقی» نقطه كلیدی و بسترساز نظام موسیقایی كیهان كلهر است. دقت مستمر و چندین ساله ایشان به این موضوع باعث شده كه ما در ساخته‌ها و نواخته‌های ایشان عموما با هیچ‌گونه انقطاع موسیقایی و عدم و تضاد معنایی و بی‌ارتباطی خلق موسیقی مواجه نباشیم.

    منظور از تدوین این است كه تمهید و اندیشه و تسلطی نسبت به موضوع موسیقی مورد اجرا وجود داشته باشد كه هنگام اجرا اجزا ‌و ساخته‌ها و نواخته‌ها در بستر زمان در حال اجرا دچار گسست معنایی و عدم ارتباط یا خلأ نباشند و موسیقی در طول اجرا علاوه بر جزئیات نظام‌مند و معنی‌ده دارای كلیتی معناده و پیوسته باشد.

    این ویژگی در كمانچه‌نوازی كیهان كلهر كه با ممارست مستمر جزء ناخودآگاه ذهنی ایشان هنگام اجرا شده باعث می‌شود كه در حین اجرا متناسب با آغاز و اوج و حضیض موسیقی، نواختن ساز و جمله‌بندی و فضاسازی و تغییر مترو صدادهی و نوانس و دینامیك موسیقی و سكوت، دچار تغییر و سادگی و پیچیدگی‌ شود به گونه‌ای كه همیشه ارتباط قابل فهم و قبولی بین این اجزا ‌حس شود. كلهر توانایی این را دارد كه نواختنش را به‌گونه‌ای آغاز كند كه پس از طی زمان بسیار اندك، مخاطب در بطن فضای موسیقی قرار بگیرد و همراه نوازنده در جریان موسیقی سیر نماید.


    سوم : چنان كه ضربی‌ها اجزای منفك و گستره‌ای در مجموعه‌ موسیقی او نیستند همچنان كه جملات آوازی اهمیت كمتری از ضربی‌ها ندارند. آنچه تاكنون گفته شده پس‌ زمینه‌ای می‌شود كه در مجموع نوازندگی كلهر را از هر حیث و در كلیت شاخص می‌كند و موجب می‌گردد تا ساز كمانچه در مسیر رشد تاریخی‌اش با جهشی یكباره، حضوری به مراتب پررنگ‌تر و موثرتر داشته باشد و این تاثیر را می‌توان به وضوح در علاقه هنرجویان به نواختن كمانچه و حتی نوازندگی همنسلان ایشان دید. البته نباید غافل شد كه این رشد بر شانه‌های بزرگان و هنرمندان ارجمندی صورت گرفته كه در تاریخ این موسیقی مشقت حفظ و اشاعه ساز كمانچه را برعهده داشته‌اند و اینك ساز كمانچه حیطه‌ای وسیع‌تر از موسیقی ایرانی و جغرافیای ایران را پیش‌رو می‌بیند.



    هفته نامه ی شهروند ، شماره ی 64 ، 31 شهریور 1387

    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  23. 3 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  24. #12
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض شهر خاموش


    0 Not allowed! Not allowed!
    شهر خاموش نام جدیدترین آلبوم ارائه شده ی هنرمند گرامی کیهان کلهر است که مدتی است در اروپا و امریکا منتشر شده و قرار است طی ماههای آینده در ایران هم منتشر شود . این آلبوم شامل قطعات ساخته شده ای از ایشان است.

    یکی از قطعات اجرا شده در این آلبوم ، قطعه ایست به نام شهر خاموش . که ایشان پیش از این نیز، آن را با گروه نوازندگان جاده ی ابریشم اجرا و در آلبومی همراه با قطعات دیگر نوازندگان گروه منتشر کرد.اجرای زنده ای از این قطعه ی زیبا پیدا کردم که همراه با گروه جاده ی ابریشم اجرا شده . دوست داشتم اینجا قرار بدهم تا دیگر علاقه مندان هم گوش کنند.

    شهر خاموش را کیهان کلهر به یاد قربانیان شهر حلبچه نوشته است. حلبچه شهری است کرد نشین درکشور عراق که در طی جنگ عراق و ایران ، توسط صدام حسین بمباران شیمیایی شد و هزاران نفر از ساکنان آن طی این بمباران کشته شدند.









    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    ویرایش توسط Kamanche : Monday 24 November 2008 در ساعت 04:48 PM دلیل: ویرایش متن
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  25. 3 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  26. #13
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض یادداشت اختصاصی استاد حسین علیزاده


    0 Not allowed! Not allowed!
    او جهانی‌ترین موسیقیدان ایرانی است

    یادداشت اختصاصی استاد حسین علیزاده



    آشنایی من و آقای شجریان و آقای كلهر به پیش از همكاری چهارنفره ما در گروه پیشین‌مان بازمی‌گردد. آقای شجریان را قریب سی سال پیش و به واسطه همكاری‌های جسته و گریخته‌مان شناختم و آقای كلهر را مدتی بعد. بیشتر فعالیت من، بر موسیقی‌سازی متمركز بود تا اینكه حدود پانزده سال پیش برای تدریس موسیقی ایران در یكی از دانشگاه‌های هنری آمریكا به مدت یك سال به كالیفرنیا رفتم و در آنجا با كیهان كلهر ملاقات داشتم. آنجا كنسرت‌هایی برگزار كردیم كه آقای پژمان حدادی هم در كنارمان بودند.


    طی آن سال‌ها، بسیاری از هنرمندان و علاقه‌مندان موسیقی اصرار می‌كردند كه ما همراه با آقای شجریان كارهای مشتركی انجام دهیم. آقای كلهر این ماجرا را دنبال كرد. انستیتوی ورلدموزیك كه یكی از بزرگ‌ترین كمپانی‌های موسیقی ملل و از برنامه‌گذاران كنسرت‌های این سبك در آمریكاست، از ما برای برگزاری كنسرتی در این كشور دعوت كرد كه مذاكرات و گفت‌وگوها با آقای كلهر انجام می‌شد. بالاخره این موضوع به نتیجه رسید و دیگر من كنار دو دوستم بودم؛ شجریان دوست قدیمی‌ترم و كلهر دوست جوان‌ترم. واقعا این دوره همكاری، حس و حال خوبی برای همه ما داشت و ما واقعا به هم احساس نزدیكی و دوستی می‌كردیم. اگر آن كار را شروع كردیم به دلیل همان احساس نزدیكی بود و اگر هم تمام شد باز به دلیل حفظ آن دوستی بود.


    دلمان نمی‌خواست كه كارمان به كاری روزمره و تكراری تبدیل شود و مردم صرفا برای اینكه چند اسم را كنار هم می‌بینند، به كنسرت ما بیایند. در آن گروه، تا جایی كه موسیقی ما را ارضا می‌كرد، به كارمان ادامه دادیم و بعد، هركدام از ما بیشتر سعی كردیم به فعالیت‌های شخصی خودمان برسیم؛ به ویژه اینكه همه ما افراد گرفتاری بودیم و باید به مسوولیت‌هایمان در پروژه‌های دیگر هم می‌رسیدیم. در طول سال‌هایی كه كیهان كلهر را شناخته‌ام ایشان را واقعا از نظر خلاقیت در موسیقی بسیار خوب دیده‌ام و عموما حس بسیار خوب و نزدیكی به آثار ایشان دارم.



    یادم می‌آید كه كه اولین بار نوازندگی‌شان را وقتی بسیار كم سن و سال بودند، در گروهی دیدم. در میان اعضای آن گروه آقای كلهر و نوازندگی‌شان واقعا برجسته بودند. دیدم نوازنده‌ای آنجا نشسته كه مجنون‌وار ساز می‌زند و انگار واقعا با سازش یكی شده است. كیهان كلهر، اصلا خود را به فرمول‌ها و شیوه‌های دیكته شده نوازندگی پایبند نمی‌كند و اساسا نوازنده‌ای است كه به خود و سازش، فرصت آزاد شدن از این قید و بندها را می‌دهد؛ به معنای كامل كلمه، با سازش پرواز می‌كند. جدا از تكنیك بالای او در نوازندگی، یكی از ویژگی‌های برجسته كلهر، حركات دلنشینش با ساز است كه ضمن طبیعی بودن، برای اجرای زنده بسیار مناسب و دیدنی است؛ هم محتوا دارد و هم تكنیك و هم تماشایی است.
    تكنیك كمانچه كلهر، واقعا متفاوت است و او خود را به شیوه‌های سنتی نوازندگی و جملات كلاسه‌بندی شده و نگاه‌های تك بعدی به كمانچه محدود نكرده است؛ یعنی به خود نمی‌گوید كه چون سازم، ساز سنتی ایرانی است، پس باید تنها به یك شكل و شیوه به آن بنگرم. او در این ساز ایرانی، ایران را با تمام فرهنگ‌هایش در نظر گرفته است و سازی چون كمانچه را كه اتفاقا در بافت‌های مختلف فرنگی بستر دارد، با همین دیدگاه نواخته است؛ مثل نگاهی كه من به تار و سه‌تار دارم. برای من مهم نیست كه در دوره قاجار چگونه تار می‌زده‌اند. برای من، تاریخ فرهنگ ایران مهم است و قاجار را به عنوان تاریخ موسیقی ایران قلمداد نمی‌كنم.


    در همان روزهای ابتدای همكاری، از این ویژگی كلهر بسیار لذت بردم و بعد از آن بود كه كلهر ثابت كرد نگاهش بسیار فراتر از این ماجراست. او به موسیقی نواحی ایران نگاه ویژه‌ای داشت و بعدها هم دید ویژه خود را به موسیقی جهانی آشكار كرد. كلهر در عین اینكه اصالت موسیقی سنتی ایران را حفظ می‌كند، به تكرار مكررات تن نمی‌دهد و موسیقی او بسیار زنده و پویا خلق می‌شود. كنسرت‌هایی كه آقای كلهر و شجریان در ایران و سایر نقاط برگزار كردند، بسیار به نفع موسیقی ایرانی بوده و هست و ما هنوز از خاطره آن روزها لذت می‌بریم و هرازگاهی كه با آقای شجریان درباره كنسرت‌های خارج از ایران در آن روزها و اتفاقاتی كه در كنسرت‌ها می‌افتاد صحبت می‌شود، حس خوبی پیدا می‌كنیم.
    كنسرت دادن در ایران واقعا كار دشواری است و هر از گاهی ما دلمان می‌خواهد كه به خارج از ایران برویم و با خیال راحت ساز بزنیم و برنامه اجرا كنیم. به هر ترتیب، این اجراها، موسیقی ایران را به دنیا معرفی كرد و موسیقی ما را از پیله ناخواسته‌اش خارج كرد ولی نكته تاسف‌آور این است كه ما هنوز برای اجرای كنسرت در ایران با مشكل مواجهیم. تنها آرزوی من همیشه این بوده و هست كه در ایران كنسرت بدهیم اما واقعا لازم است كه هرازگاهی به خارج از كشور برویم و اجرا داشته باشیم و بدون دغدغه و با احترام با ما رفتار شود. ؛ متاسفانه گاه چنان موضع‌گیری‌های زننده‌ای از سوی مسوولان موسیقی درباره آن می‌بینیم كه موسیقیدانان خجالت می‌كشند.



    امروز كه قرار است ما با گروه و افرادی جدید، كاری را در كنار كیهان كلهر آغاز كنیم، قطعا تكراری در كار نخواهد بود. اگرچه نمی‌توان پیش‌بینی كرد اما تلاشمان بر این است در ابتدا به حسی یكدست برسیم و بعد به صحنه بیائیم. بی‌شك تصمیم‌مان بر این است تا كارهای متفاوتی را در كنار هم شروع كنیم. واقعا باید به وجود آهنگساز و نوازنده‌ای چون كیهان كلهر افتخار كرد. او با سابقه 10-15 ساله وارد پروژه‌های بسیار بزرگی در موسیقی جهان شد كه همین مساله هم باعث پیشرفتش شد و به علت تاثیری كه این پروژه‌های بزرگ داشتند موسیقی كلهر در سطح دنیا به خوبی معرفی شد. می‌توانم به جرات بگویم كه كلهر شناخته شده‌ترین موسیقیدان ایرانی در دنیاست.

    البته هستند افرادی كه در جاهای معدودی معروف بوده‌اند اما این مطرح بودن، همچون كلهر به صورت فراگیر نبوده است. ایشان به دلیل شركت در پروژه‌های بزرگ و جهانی و همكاری با افراد بسیار معتبر جهانی راهی را باز كرد تا سازش و موسیقی ایران و نام كشورمان را در دنیا مطرح كند. به نظر من نباید با این مساله به صورت فردی برخورد كرد، به خصوص در وضعیت سیاسی‌ای كه امروز، ایران در جهان دارد. موسیقی ایرانی در زمینه خنثی كردن تبلیغات سوء علیه ایران بسیار موفق عمل كرده است.

    در حالی كه در كشور خودمان برخورد با موسیقی سرشار است از بدفهمی‌ها و بی‌مهری‌ها. در طول سه دهه گذشته همواره موسیقی نام خوشی از ایران در كشورهای مختلف به جای گذاشته و بسیاری از بداندیشی‌ها را درباره ایران برهم زده و كیهان كلهر به شكل خستگی‌ناپذیری نقشی بارز در این مسیر داشته است. نام كلهر همراه با نام سازش و نام ایران در جهان معرفی شده است و باعث اعتبار موسیقی ایرانی و فرهنگ ایرانی شده است.




    منبع : وب سایت هفته نامه ی وزین شهروند امروز .
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    ویرایش توسط Kamanche : Saturday 13 December 2008 در ساعت 02:51 PM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  27. 4 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  28. #14
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض مصاحبه با کیهان کلهر


    0 Not allowed! Not allowed!
    مصاحبه ای صوتی با هنرمند گرامی کیهان کلهر پیرامون آلبوم شهر خاموش .

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    منبع : وبلاگ [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ضمن تشکر از نویسنده وبلاگ
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  29. 3 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  30. #15
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض کیهان کلهر با گروه جاده ابریشم به اسکار موسیقی رسید


    0 Not allowed! Not allowed!
    گروه موسيقي جاده ابريشم به سرپرستي و تاسيس «يويوما» بهترين و معروفترين ويلن‌سل‌نواز دنيا در سال 1998 تاسيس شد.

    شفاف ـ محمد تاجیک : با اعلام اسمی برندگان پنجاه ودومین جایزه گرمی(اسکار موسیقی) مشخص شده است که گروه جاده ابریشم به سرپرستی یویوما که در آن کیهان کلهر نوازنده برجسته ایرانی حضور داشته برنده جایزه بهترین آلبوم کلاسیک دورگه شده است.



    به گزارش شفاف ، روز نامه بهار به قلم پرویز براتی دراین باره نوشته آلبومى كه گروه يويوما بابت آن جايزه گرمى را برده نام دارد. „آوازهاى سرور و صلح” نام دارد.

    /درباره گروه موسیقی جاده ابریشم /

    گروه موسيقي جاده ابريشم به سرپرستي و تاسيس «يويوما» بهترين و معروفترين ويلن‌سل‌نواز دنيا در سال 1998 تاسيس شد. اين گروه از همان ابتدا هدف مالي براي خودش طراحي نکرد و مهمترين اهدافش را بر پايه هنر غيرانتفاعي و همکاري‌هاي آموزشي بنا کرد. يکي از مهمترين اهداف اين گروه گرد هم آوردن موسيقيدانان کشورهاي مختلف جاده ابريشم کنار هم و ايجاد همسايگي موسيقايي با آنها بود. اما در طول سالها اين گروه، موسيقيدانان مختلف دنيا را کنار هم آورد تا پيام‌هايش را به شکلي جهاني‌تر مطرح کند. اين گروه به اغلب کشورهاي دنيا سفر کرده است به خصوص کشورهايي که در آن نوازنده‌اي از گروه راه ابريشم حضور دارد. در اين ميان ايران تنها کشوري است که با حضور سه نوازنده (کيهان کلهر، سيامک جهانگيري و سيامک آقايي) اين گروه را ميزباني نکرده است.

    /درباره کیهان کلهر/


    کیهان کلهر چند سالی است در ایران کنسرت برگزار نکرده و تنها آلبومهایش منتشر شده، در سالهای اخیر کنسرتهای بسیاری در دنیا برگزار کرده است. البته کنسرت‌های او طی دو، سه سال اخیر در دنیا کمتر شده اند، اما تا چند سال پیش او سالی نود تا نود و پنج کنسرت در نقاط مختلف دنیا برگزار می کرد. كلهر تا به حال سه بار در سال هاى ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ كانديداى دريافت جايزه گرمى براى آلبوم «غزل ۴» به همراه شجاعت حسين‌خان و همچنين آلبوم هاى «فرياد» و «بى تو به سر نمى شود» به همراه گروه استادان موسيقى ايرانى شده است.




    /کلهر و یویوما/


    کلهر که در سال دو هزار در نیویورک زندگی می کرده در آن زمان اسپانسرهای پروژه جاده ابریشم در کنار یویوما که این پروژه را کلید زده بود، تصمیم گرفتند که به دنبال موسیقیدان های معتبر کشورهای جاده ابریشم بگردند و چند نفر را انتخاب کنند. چند موزیکولوگ که در جامعه موسیقی آنجا فعالیت می کنند و محققان این پروژه بودند، کلهر را هم انتخاب کردند.




    /و اما حاشیه سازی ها /

    آخرین باری که علاقه مندان موسیقی شاهد حضور کیهان کلهر در یک کنسرت در ایران بودند، سال ۸۴ بود. او در سال ۸۵ قصد داشت با شجاعت حسين خان ابتدا در نيمه مرداد ماه و سپس در شهريور ماه کنسرت برگزار کند. كلهر در آن زمان درباره برگزار نشدن این کنسرت گفته بود: «مشكلات برگزاري كنسرت در تهران و حاشيه سازي ها به اندازه‌اي است كه تمايل را براي انجام اين كار از بين مي برد. »


    /گواهی عدم سوء پیشینه /


    ولی چرا کلهر که زمانی هر۴ روز یک کنسرت در دنیا برگزار می کرد و در طول سال، حدود دویست و پنجاه روز در مسافرت بود در زمینه برگزاری کنسرت در ایران کم کار است؟ کلهر زمانی درباره این موضوع به شهروند امروز گفته بود: «اینکه در زمینه برگزاری کنسرت، در ایران کم کار هستم که این مقوله هم چیز عجیب و غریبی نیست و این کمکاری دلایل مختلفی دارد. دوست داشتم اگر قرار بود در ایران کنسرتی برگزار کنم به عنوان مثال همراه با کسانی باشد که عموماً با آنها در نقاط مختلف دنیا کنسرت می دهم. اما قوانین جدیدی از طرف مسوولان تدوین شده؛ مثلاً نوازنده خارجی که قرار است برای اجرا به ایران دعوت شود، باید گواهی عدم سوءپیشینه داشته باشد. طبیعی است که نمی توان به موسیقیدانی که همه دنیا او را می شناسد گفته شود که برای برگزاری کنسرت در کشور من تاییدیه پلیس کشور خودش را ارائه کند. پس این بخش ارتباط من با موسیقی و موسیقیدانان غیرایرانی در ایران خود به خود منتفی است. اما درباره فعالیت من با گروه های ایرانی باید بگویم که من گروه کوچکی در ایران دارم که از نوازندگانی که چند سالی است با آنها کار میکنم تشکیل شده و اتفاقاً دوست دارم که با آن ها کنسرت بدهم. به هرحال برگزاری کنسرت در ایران داستان های خودش را دارد. دیگر اینکه زمانی بود که در ایران کنسرتی برگزار نمی شد و حالا هم که بیش از حد کنسرت داریم. »

    /یویوما و جاده ابریشم در آرزوی ایران /


    در حالی که کیهان کلهر از برگزاری کنسرت درایران فراری است یویوما و گروه جاده ابریشم که کیهان کلهر سالها با آنها همکاری داشته عاشق برگزاری کنسرت در ایران هستند . کیهان کلهر درمصاحبه ای دراین باره گفته : اتفاقاً آنها خیلی دوست دارند به ایران بیایند ولی هیچ وقت شرایط مالی و معنوی اجرای کنسرت آنها در ایران فراهم نبوده است. اینجا یک سالن مناسب هم برای اجرا وجود ندارد . از سویی دیگر برنامه های جاده ابریشم خیلی گران است. اگر بیست نفر اعضای گروه با منشی ها و صدابردارهایشان و عوامل دیگر بخواهند به اینجا سفر کنند بودجه سرسام آوری را می طلبد. این درحالیست که بودجه کنسرت های موسیقی این چنینی در نقاط مختلف دنیا عموماً از طریق منابع دولتی تامین می شود و بلیط فروشی نمی تواند هزینه ها را تامین کند. مثلاً در چین، این قدر قیمت بلیط ها بالاست که مشخص است مردم نمی توانند بهای این بلیط ها را پرداخت کنند. گروه ها و سازمان هایی این بلیط ها را خریده بودند و به مردم داده بودند.


    /اصلی ترین کار، فرعی ترین کار می شود/


    کلهر پیشتر نیز در گفت وگویی با روزنامه شرق گفته بود: «آنقدر اجراى موسيقى در ايران مشقتبار و سخت است كه وقتى روى صحنه مى رويد اصلى ترين كار كه ارائه موسيقى است فرعى ترين كار به حساب مى آيد. بنابراين دوست ندارم در چنين فضايى كار كنم، در حالى كه هنوز كاربرد موسيقى در جامعه ما مشخص نيست و اين دوگانگى باعث مى شود براى ادامه كار در آدم ميلى نماند. »


    /مشهور و پرکار در خارج /

    همین سال گذشته بود که مجله مشهور سانگلاينز که مشهورترین مجله موسیقی درجهان است آلبوم «شهر خاموش» كيهان كلهر را به عنوان برترين آلبوم سال انتخاب كرد. او همچنین در سازمان ملل هم به اجرای برنامه پرداخت. در اين اجرا كه به مناسبت روز جهاني سازمان ملل در نيويورك برگزار شد، كيهان كلهر به همراه يويوما، عاليم قاسم اف از آذربايجان، نوازندگان چيني و يكسري نوازندگان سازهاي زهي در سازمان ملل در حضور تمامي سفراي كشورهاي جهان و رئيس جديد سازمان ملل به اجراي برنامه پرداخت كه با استقبال بسيار زياد مخاطبان روبرو شد. کلهر در این سالها در بسیاری از کشورها و شهرهای دنیا از پاریس تا چین ومصر به اجرای برنامه پرداخته است. اين نوازنده كمانچه سال گذشته بيش از 10 كنسرت را در نقاط مختلف جهان برگزار كرده است.


    /فعال در تدریس، باز هم در خارج /


    کیهان کلهر در زمینه تدریس موسیقی هم در خارج از کشور فعال است. او تجربه یک ترم تدریس در هاروارد و در دانشگاه دارتنت در نیوهمپشایر داشته که در آن جا اصول موسیقی ایرانی را برای دانشجویان اتنوموزیکولوژی یا موزیکولوژی تدریس می کرده است. البته از آن جا که به دلیل مسافرتها و کنسرتهای فراوان هیچ وقت فرصت نداشته ، نمی خواسته که به صورت پیوسته در دانشگاهی تدریس کند.


    /نوازندگی فست فودی/


    کلهر برخلاف برخی نخواسته مدرسه ای داشته باشد که ثبت نام کند و تعداد زیاد باشد و هر کسی بیاید و یک ربع درس بگیرد و برود. به نظر او این شیوه تدریس نیست. این شیوه ساختن نوازندگان فست فودی امروز است که همه، فرآورده های چنین سیستمی هستند. نوازنده ای که ممکن است سازش را خوب بزند اما از ریشه خبر ندارد، با معلمش وقت نگذرانده. یا اصلاً معلمش از فرهنگ موسیقی چیزی نمی دانسته که در اختیار او قرار دهد، ردیف نزده... و همه این افراد هم در بازار کارند.


    /کلهر و فرانسیس فورد کاپولا /

    اما کلهر در زمینه ساخت موسیقی آخرین ساخته کاپولا همکاری داشته است. آهنگساز این فیلم اسوالدو گولیف است که آرژانتینی است اما در آمریکا زندگی می کند. . کوپولا به آهنگساز کار گفته بود: « می خواهم این کارم با بقیه فیلم هایم متفاوت باشد. این فیلم هالیوودی نیست و تهیه کننده هم ندارد. آهنگساز هالیوودی نمی خواهم. می خواهم موسیقی اش کاملاً متفاوت باشد. »
    هشتاد درصد لحظاتی که کمانچه می شنوید، بداهه نوازی است. اسوالدو به کلهر گفته بود سی دی های تو را به کوپولا داده ام و او از ساز تو خیلی خوشش آمده. دوست دارد که این صدا در فیلم باشد. فیلم هم دو دنیای متفاوت را در بر دارد؛ جدید و قدیم، تاریخ و مدرنیته. در واقع صدای کمانچه، صدای تاریخ است.


    تاريخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
    shafaf. ir
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  31. 2 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:


  32. #16
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض مصاحبه خبر آنلاین با کلهر


    0 Not allowed! Not allowed!
    کیهان کلهر: سیاست ما عین «فرهنگ» ما است



    به اعتقاد کیهان کلهر «فرهنگ» مشخصه وجودی و رفتاری عده‌ای خاص در یک زمان خاص است که این شاخصه‌ها و نشانه‌ها در هر زمانی قابل تغییر است.

    پیروزه روحانیون: کیهان کلهر هنرمندی است که به واسطه روحیه خودش و عضویت در گروه موسیقی «جاده ابریشم» به کشورهای مختلف سفر کرده و در شرایط مختلف مهمان هنردوستان جوامع گوناگون بوده است. از او که درباره فرهنگ می‌پرسیم می‌گوید فرهنگ بحث گسترده‌ای دارد که همیشه نادیده گرفته شده است. وجوه و ابعاد مختلف فرهنگ آنقدر مهم و تخصصی است که باید هر کدامشان مورد بررسی کارشناسان حرفه‌ای قرار گیرد.
    او به کشورهایی سفر کرده که فکر می‌کند بسیاری از مسائل و مشکلات فرهنگی را از سر گذرانده‌اند چون زیرساخت‌های فرهنگی خوبی دارند و همیشه ریشه‌ای به فرهنگ نگاه کرده‌اند. در عین حال مهمان سرزمین‌هایی هم بوده که هنوز سعی دارند بزرگترین مسائلشان را فقط از نظر ظاهری حل کنند و هیچوقت به آن‌ها ریشه‌ای نگاه نمی‌کنند. از نظر او «فرهنگ» مشخصه وجودی و رفتاری عده‌ای خاص در یک زمان خاص است که این شاخصه‌ها و نشانه‌ها در هر زمانی قابل تغییر است. بعضی از نشانه‌های فرهنگ عمیقا قابل تغییر است و بعضی از نشانه‌هایش به سختی تغییر می‌کنند. نشانه‌هایی مثل موسیقی، زبان، عقل اجتماعی و … تغییرشان سخت است. ولی بعضی از نشانه‌ها مثل لباس پوشیدن، تکیه‌کلام‌ها و… دائم در حال تغییر است.


    ===



    با توجه به پیشینه فرهنگی کشور، ما توجه در خور شان این پیشینه را به فرهنگ داشته‌ایم؟

    خیر! در اجتماع ما به فرهنگ و به ضرورت رسیدن و توجه به فرهنگ اصلا اهمیت داده نمی‌شود. در بعضی موارد تکنولوژی، در بعضی موارد مسائل مادی و در بعضی موارد مسائل غیرفرهنگی جلوی چشم مردم و حتی بانیان فرهنگی را می‌گیرد و باعث می‌شود فرهنگ دیده نشود. یک مثالی برایتان می‌زنم؛ نقاشی، موسیقی، شعر، ادبیات، زبان و بسیاری دیگر از مسائل فرهنگی، حتی رفتارهای فرهنگی در نقاط مختلف یک کشور و بین اقشار گوناگون مردم ریشه‌ای دارند که اصلا به مادیات ربطی ندارد.
    اما وقتی این‌ها رنگ مادی به خودشان می‌گیرند و یک شخص فکر می‌کند اگر فلان‌قدر تحصیلات دارد از دیگری بالاتر است یا اگر فلان‌قدر ثروت دارد از دیگری مهم‌تر است و … موارد فرهنگی فراموش می‌شود. آن‌وقت باید آن فرهنگ توسط یک سازمان، یک ساختار یا یک تشکیلات حمایت شود تا صدمه نخورد، ولی ما آن تشکیلات را نداشتیم یا اینکه خود آن تشکیلات هم در نتیجه بی‌فرهنگی، به فرهنگ بی‌توجه شده است.


    پس به این ترتیب معیارهای ارجحیت افراد تغییر کرده و دیگر عوامل فرهنگی جزو این معیارها نیستند.

    نه! دیگر فرهنگ معیار نیست. ببینید، وقتی معیارهای اشتباهی مثل تحصیلات زیاد، ثروت زیاد، در خانواده‌ای خاص متولد شدن، از فلان کشور آمدن و … معیارهای ارجحیت می‌شود، آنوقت می‌بینید اجتماع تحصیل‌کرده ما که قرار است جماعت با فرهنگی باشند، اصلا دغدغه فرهنگی ندارند و خیلی‌هاشان اصلا با فرهنگ آشنا نیستند و نمی‌دانند پیشینه فرهنگی ما چیست. وقتی که چیزی به اشتباه با چیز دیگری جایگزین می‌شود همیشه همین‌طور می‌شود. مسأله این است که بحث فرهنگی با بحث جایگاه اجتماعی فرق می‌کند.


    به خاطر همین آدم‌ها تک‌بعدی می‌شوند؟

    دقیقا همین‌طور است. یعنی یک آدم تک‌بعدی که در رأس کاری است که فقط آن کار را بلد است یا حتی در بیشتر موارد در مملکت ما همان کار را هم بلد نیست؛ فقط سعی می‌کند به آن کار توجه کند. این است که هم به پیشینه‌ای که به آن مسؤولیت ربط پیدا می‌کند و به راهی که با در نظر گرفتن فرهنگ آن مسؤولیت باید با مردم مواجه شود، آشنا نیست. اصولا در اجتماعاتی مثل اجتماع ما بحث فرهنگی از اساس فراموش می‌شود به خاطر این که فقط به پیشرفت تکنولوژی و مسائلی از این دست توجه می‌کنند.
    اما اگر یک‌صدم این مسائل به شعر و موسیقی و آموزش‌مان توجه کرده بودیم، الان وضعمان خیلی فرق می‌کرد. متأسفانه در کشور ما روی یک نکته متمرکز می‌شوند و با تمام انرژی و وقت و پولمان به سراغش می‌روند ولی برای کسی مهم نیست بچه‌هایی که از مدرسه بیرون می‌آیند بی‌سوادند. مسأله فرهنگ در کشور ما مسأله بسیار پیش‌پا افتاده‌ای است. مسؤولان ما فکر می‌کنند نجات جان مردم خیلی مهم است که البته خیلی مهم است؛ تلویزیون درست کردن خیلی مهم است که مهم است؛ اما بعد از اینکه این کارها را کردیم چه می‌کنیم؟ می‌خواهیم همین‌طور رهایشان کنیم؛ که نه به موسیقی‌شان آگاه باشند، نه به شعرشان آگاه باشند، نه بتوانند درست فارسی صحبت کنند، نه فیلم بشناسند، نه زبان دیگر بدانند، نه کشورهای دیگر را بشناسند؟ …. خوب این‌ها پس چه می‌شود؟
    نمی‌توانیم یک اجتماع را فقط با یک موضوع بزرگ کنیم و توقع داشته باشیم بارور شود. این اجتماع از نظرهایی که ما به آن توجه نکردیم خیلی فقیر و قابل ترحم می‌شود همان‌ طور که اجتماع ما این طور است.


    نقش دولت‌‌ها را بر جریان فرهنگ و هنر کشور تا چه حد مؤثر می‌دانید؟ و فرهنگ و هنر را چقدر تأثیرگذار بر حکومت‌ها و دولت‌ها می‌بینید؟

    فکر می‌کنم اگر کار فرهنگی به صورت ریشه‌ای انجام شود و آن سطح شعوری که باید در اجتماع باشد، به‌وجود بیاید، حکومت‌ها مجبورند رنگ فرهنگ را به خود بگیرند. یعنی فرهنگ و هنر حکومت را تعیین می‌کند و سیاستمداری که به این فرهنگ تعلق ندارد و با فرهنگ عامه مردم ارتباطی ندارد هیچوقت محلی از اعراب نخواهد شد.
    توجه کنید که فرهنگ همیشه رنگ اجتماع را تعیین می‌کند و سیاست‌ها هم از آن رنگ می‌گیرند. هیچوقت فرهنگ نمی‌تواند از سیاست رنگ بگیرد. در واقع فرهنگ اجتماعی است که مسائل را به سیاست اجتماع دیکته می‌کند. اگر می‌بینیم در بعضی اجتماعات تصمیمات اجتماعی‌ای گرفته می‌شود یا سیستم سیاسی‌ای حاکم است که ربطی به آن اجتماع ندارد، این تقصیر خود آن اجتماع است.


    اما ما بسیار دیدیم حکومت‌هایی را که مانع رشد فرهنگ و هنر شده‌اند و فرهنگ و هنر نتوانسته‌اند از جایگاه خودشان حمایت کنند.

    این یک مکانیزم طبیعی است. حکومتی که به فرهنگ جامعه ربطی ندارد و فکر می‌کند سطح فرهنگ آن اجتماع از خودش بالاتر است، اولین کاری که می‌کند این است که سطح فرهنگ جامعه را پایین بیاورد؛ یا در حد خودش و یا حتی پایین‌تر از حد خودش.


    چه چیزی باعث می‌شود هنر نتواند از جایگاه خودش دفاع کند؟ آیا این ناشی از ضعف هنر است؟

    نه این ضعف هنر نیست. ببینید هنر بستر می‌خواهد. هنر خودش به تنهایی یک شعبه از فرهنگ است. زبان هم همین طور. روابط انسان‌های جامعه هم همین‌طور. تمام این‌هاست که به ساختار و بافت فرهنگی منجر می‌شود و آن هم به هنر منجر می‌شود. اگر آن بستر فرهنگی نباشد، بستر سیاسی هم آماده نمی‌شود. چون سیاست هم شعبه‌ای از فرهنگ است.
    شما گاندی را در هند در نظر بگیرید. اگر آن شرایط اجتماعی و فرهنگی در هندوستان نبود، آیا گاندی به‌وجود می‌آمد؟ وقتی بستر فرهنگ آماده است، همیشه جای رشد دارد؛ هنر پیشرفت می‌کند، اخلاق پیشرفت می‌کند، زندگی اجتماعی پیشرفت می‌کند و در نتیجه سیاست هم رشد می‌کند و سیاست‌مداری که مربوط به آن فرهنگ نیست هیچوقت نمی‌تواند بر آن جامعه و فرهنگ حکومت کند.
    اما در جامعه‌ای که بستر فرهنگی‌اش مهیا نباشد، سیاستمدارانی حضور دارند که هیچ ربطی به فرهنگ آن مملکت ندارند. حتی ممکن است در رأس امور فرهنگی‌ کسانی قرار بگیرند که ربطی به فرهنگ آن جامعه ندارند. طرف می‌شود وزیر ارشاد ولی هنوز بسیاری از هنرمندان به‌نام رشته‌های مختلف هنری را نمی‌شناسد. هنوز آثار موزیسین‌های کشورش را نشنیده و نمی‌شناسد. در حالیکه کار او ایجاب می‌کند هنرمندان را بشناسد و با آن‌ها در تماس باشد.


    بحث دیگر تعامل اقتصاد با فرهنگ‌هاست. این تعامل در جامعه ما چطور است؟

    در جوامع مختلف فرهنگ و هنر تابع اقتصاد هستند. این چند دلیل مختلف دارد؛ یکی این که همیشه در اجتماع مرفه، هنر پیشرفت کرده است. چون هنر چیز ارزانی نیست. کتاب گران است، ساز گران است، استاد گران است و اصولا آدم‌های خاصی از اجتماع خاصی وقتشان را به هنر اختصاص می‌دهند.
    هر جا اقتصاد بارور بوده، هنر هم بارور بوده است. در واقع این چرخه‌ای است که از چند بعد تشکیل شده است که این‌ ابعاد می‌توانند هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی بر روی هم تأثیر بگذارند. بستر اجتماعی شامل فرهنگ و شعب‌اش است و باعث بارور شدن اقتصاد می‌شود. چون جامعه‌ای که فرهنگ رشد یافته‌ای ندارد، اقتصاد خوبی هم ندارد. یعنی همه چیز از ریشه خشکیده می‌شود؛ پول هم تولید نخواهد شد.
    پول که به‌وجود بیاید و توجه فرهنگی و رشد اجتماعی بالا برود، فرهنگ هم پیشرفت می‌کند. این‌ها دور هم می‌چرخند. فرهنگ که پیشرفت کند، باز شرایط اجتماعی مساعدتر می‌شود، در نتیجه سیاست بارورتر و پول هم تولید می‌شود. برعکس این چرخه هم صادق است. ما خیلی توقعمان زیاد است اگر بخواهیم الان که شرایط اقتصادی و فرهنگی‌مان خوب نیست شرایط سیاسی‌ عالی داشته باشیم؛ چنین چیزی امکان ندارد. اگر شرایط فرهنگی‌مان درست شود و شرایط اقتصادی‌مان بهتر شود، شرایط سیاسی‌مان هم خوب خواهد شد و برعکسش.
    در فلسفه به این چرخه، «چرخه بدجنس» می‌گویند که می‌تواند مفید یا غیرمفید باشد. متأسفانه ما در چرخه غیرمفید افتاده‌ایم که نمی‌توانیم بررسی کنیم ببینیم از کجا باید شروع کنیم که این چرخه را مفید کنیم. به خاطر اینکه هر عاملی که بررسی می‌شود غیرمفید است. در کشور ما بستر فرهنگی یعنی اول آن چرخه ایراد دارد به همین خاطر درست کردن چرخه خیلی کار سختی است. شما ببینید در مقطعی در کشور ما چقدر پول از طرق مختلف تولید شد، اما هیچ کدام صرف کارهای فرهنگی نشد در صورتی که اگر تنها 10 تا 15 درصد آن پول‌ها را به امور فرهنگی و هنری اختصاص می‌دادیم، به حرکت درست این چرخه کمک بزرگی کرده بودیم.


    شما به کشورهای مختلف سفر کرده‌اید و شرایط متفاوت را از نزدیک دیده‌اید. چه نوع جوامعی بامشکلاتی شبیه مشکلات ما درگیر هستند و چه جوامعی این مسائل را از سر گذرانده‌اند؟

    من فکر می‌کنم کشورهای جهان سوم در به‌وجود آوردن درست این چرخه مشکل دارند. به خاطر این که همیشه در این کشورها بخشی وجود دارد که به فرهنگ بی‌توجه است. بنابراین هیچ چیزش سالم و سرجایش نیست. باید وقت صرفش شود و باید ببینیم کجای چرخه خراب است که آن را درمان کنیم و چرخه را در جهت صحیح راه بیندازیم. فکر می‌کنم اجتماعاتی که وضع اجتماعی‌ و اقتصادی‌شان مشخص است در نتیجه وضع هنری‌شان مشخص‌تر می‌شود و به خاطر آن تکلیف سیاسی‌شان هم روشن است. و آن اجتماع‌ها سالم‌ترین اجتماعات هستند.


    از شما نباید راه‌کار پرسید؟

    من در جایگاهی نیستم که راهکار ارائه بدهم. چون من خودم یک فردم در این اجتماع. من دوست دارم از طریقی که فکر می‌کنم درست است کاری انجام بدهم ولی نمی‌توانم برای اجتماع نسخه بپیچم. فکر می‌کنم برای پیدا کردن راهکار باید بحث‌های طولانی انجام شود و باید کاری کنیم که در نهایت مردم به فرهنگ توجه کنند و بدانند که شعر هم به اندازه مراجعه به دکتر لازم است.
    ادبیات به اندازه نانوا مهم است. و هر چیزی جایگاه و اهمیت خودش را در اجتماع دارد. اگر نانوا داشتیم که شکممان را سیر کند، پزشک هم داشتیم که بدن‌مان را سلامت کند، بانک هم داشتیم که ثروتمندانمان کند، بعدش چه کار کنیم؟ بعدش می‌شویم آدم‌های مرفه بی فرهنگ. به نظر من باید در این چرخه تعادل ایجاد شود. آیا شما نمونه‌ای سراغ دارید از جامعه‌ای که سطح سیاسی بسیار بالا و سطح فرهنگ بسیار پایینی داشته باشد؟ این عوامل همدیگر را باید به اندازه کافی تغزیه کنند و به اندازه کافی باید به همه‌شان رسیدگی و توجه شود تا به تعادل برسند و چون باید از اول شروع کنیم، الان شدیدا به کار فرهنگی نیاز داریم.


    منبع : [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  33. کاربران زیر از Kamanche به خاطر این پست تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مدرسین کمانچه در نقاط مختلف کشور
    توسط Kamanche در انجمن کمانچه
    پاسخ: 77
    آخرين نوشته: Monday 29 October 2018, 07:50 AM
  2. آلبوم تصاویر کیهان کلهر
    توسط Kamanche در انجمن عكس ، دوربين ، فيلم و كليپ
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: Monday 29 December 2008, 07:55 AM
  3. پاسخ: 5
    آخرين نوشته: Sunday 24 February 2008, 01:57 PM
  4. نخستین دیدار بامدادی
    توسط Kamanche در انجمن کمانچه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Saturday 5 January 2008, 11:42 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •