-
Saturday 22 December 2007
#1
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
کیهان کلهر
0
گفتگو با کیهان کلهر
از صابره محمدکاشی
کيهان کلهر برای علاقه مندان موسيقی ايرانی نامی آشنا است. اين نوازنده چيره دست کمانچه، علاوه بر تسلط بر موسيقی سنتی ايرانی و کار کردن با استادانی چون محمدرضا شجريان، شهرام ناظری و حسين عليزاده، در دانشگاه کارلتون اتاوا نيز موسيقی غربی خوانده است و آلبوم های چهارگانه غزل را به همراه موسيقی دان هندی شجاعت حسين خان در نيويورک ضبط کرده است.او امسال به همراه اردال ارزنجان نوازنده ترک در چندين شهر اروپا و آمريکای شمالی کنسرت دونوازی اجرا کرد که آخرين اجرای آن در روز ۲۹ اکتبر در شهر تورنتو بود. به همين مناسبت با او به گفت و گو نشستيم.
- - - - - - - -
در مورد تور اخيری که به آمريکای شمالی داشتيد و کنسرتی که اجرا خواهيد کرد، کمی توضيح بدهيد:
کنسرتی که اجرا خواهم کرد، کنسرتی دو نوازی است به همراه نوازنده ترک اردال ارنيزجان که سازی ترکی به نام باغلاما می نوازد
البته در زبان ترکی به اين ساز ساز می گويند اما ما در فارسی آن را به نام بالامان می شناسيم. من و اردال ارنيزجان يک آلبوم با هم ضبط کرديم و بعد تصميم گرفتيم که با هم اين تور را همراهی کنيم. يک قسمت از اين تور در اروپا بود. اين قسمت آمريکای شمالی آن است.
شما در آلبوم های غزل با يک موسيقی دان هندی و در اين آلبوم اخير با يک موسيقيدان ترک همکاری کرديد. ممکن است علت کار کردن با موسيقيدانان غير ايرانی را توضيح دهيد؟
اين بخشی از کار من است که علاقه دارم با موسيقدانانی که از فرهنگ های ديگر هستند همکاری بکنم . مثلا همان طور که شما هم گفتيد با يک نوازنده از شمال هند به اسم شجاعت حسين خان فعاليت داشتم آن هم چند سال مداوم و چهار آلبوم با هم داريم و تا به حال چندين تور با هم رفته ايم.
با نوازندگانی که موسيقی کلاسيک غرب را هم کار می کنند، کار کرده ام. من اعتقاد دارم که اين کار اولا باعث می شود موسيقی ايرانی به کسانی که موسيقی ايرانی را نمی شناسند و به کنسرت موسيقی ايرانی نمی آيند، معرفی بشود ثانيا بايد توجه داشت که در دنيايی که ما امروز زندگی می کنيم موسيقی يک علم شخصی نيست و به مملکتی خاص بستگی ندارد.
کما اينکه قبل از اين هم نبوده اما اکنون باب تر است که مردم از فرهنگ همديگر بيشتر بدانند و با هم بيشتر ارتباط داشته باشند و من فکر می کنم اين هم قسمتی از همان طرز فکر است.
درسی که شما در موسيقی غرب خوانديد چه کمکی به کار شما در موسيقی ايرانی کرد؟
خب اين کمک می کند که آدم زبان ديگری را ياد بگيرد و زبانی که شخص ياد می گيرد درکاری که انجام می دهد موثر خواهد بود
ممکن شما در باره استفاده از آواز در موسيقی خود توضيح بدهيد؟
من کمتر از آواز در کارم استفاده کردم. بيشتر دوست داشتم که کار سازی انجام دهم فقط در مرحله های خاصی در کارم با خواننده هم کار کردم که ترجيح اول من نبوده است.
فکر می کنم که به موسيقی سازی در فرهنگ ما کمتر توجه شده بنا به مسائل فرهنگی و من دوست دارم بيشتر روی موسيقی سازی کار کنم و آن را ارائه بدهم.
آيا شما در اجراهای خود بيشتر بداهه نوازی می کنيد يا از موسيقی نوشته استفاده ميکنيد؟
بستگی به پروژه ای دارد که در دست است. بعضی ها مثل برنامه ای که در تورنتو اجرا شد بيشتر بداهه است ولی اگر با گروه کار بشود قسمت های بداهه کمتر است و بايد قسمت های ساخته شده ای هم باشد.
در واقع اجرای اصلی تلفيقی از اين دو می شود. اين در حالی است که با موسيقی دان های غربی بايد بيشتر از موسيقی نوشته استفاده کرد چرا که فرهنگ بداهه در غرب تاثير زيادی ندارد.
موسيقی در غرب به صورت نوشتاری آموزش داده می شود و همان طور هم اجرا می شود. بنا بر اين با آنها کمتر می شود بداهه نوازی کرد.
در باره سفر خود به غرب، فراگرفتن موسيقی غربی و بعد بازگشت به ايران توضيح بدهيد؟
البته يک قسمت آن شخصی است؛ من علاقه داشتم که نوعی زندگی را تجربه کنم و چيز هايی را ياد بگيرم .
اين تجربه در برهه ای از زندگی من صورت گرفت و گذشت. الان از نظر من دليلی ندارد که من خارج زندگی بکنم. علی الخصوص اکنون که نسل سوم موسيقی دان های ما بيشتر علاقه دارند که چيز های جديد را تجربه کنند و از عواملی که در همه جای دنيا وجود دارد بهره بگيرند.
برای همين من تصور کردم در اين مرحله خاص من در صورتی که در ايران زندگی کنم می توانم تاثير گذار باشم و به نسل جوان کمک بکنم
منبع : بي بي سي فارسي
ویرایش توسط Kamanche : Friday 14 November 2008 در ساعت 03:36 AM
-
7 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:
-
Saturday 22 December 2007
# ADS
-
Sunday 3 February 2008
#2
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
تا بیکران دوردست ، دونوایی زیبای کیهان کلهر و اردال ارزنجان
0
كيهان كلهر سالهاست در خلق آواهاى جديد موسيقى فعاليت مى كند و هيچ وقت نخواسته است كار امروزش شبيه به كار ديروز باشد و حسابى از تكرارها فرارى است. شايد به همين دليل است كه دائماً در سفر است و از پس هر دوره سفر كه حداقل بيست روز طول مى كشد و در آن بيست روز، حداقل بيست كنسرت برگزار كرده، با نگاهى نو به موسيقى گوشه و كنار دنيا به ايران باز مى گردد. اين سفرهاى مكرر و طولانى براى كلهر به عنوان ركن جدانشدنى زندگى تبديل شده اند. گاه اين سفرها، به او هديه هايى مى دهند و گاه او براى سرزمين هاى مختلف سوغات هاى ايرانى مى برد. بعضى وقت ها هم اين رابطه تا آنجا پيش مى رود كه اين هديه دادن ها و گرفتن ها سالها ادامه پيدا مى كند و «غزل»هاى مختلف را با «شجاعت حسين خان» و سيتارش مى سرايد.
حدود يك سالى مى شود كه در طول اين سفرهاى رنگارنگ با «اردال ارزنجان» نوازنده ترك ساز باغلاما همكارى مى كند و بيش از بيست كنسرت را در آمريكا، اروپا و تركيه با او برگزار كرده است و شايد تابستان امسال هم اين دو نوازنده در تهران به اجراى برنامه بپردازند. «تا بيكران دوردست» آلبوم نخستين همكارى هاى اين دو نوازنده است. «اردال ارزنجان» برجسته ترين شاگرد استاد «عارف ساء» است و دراين آلبوم سعى كرده است مقام هاى اصلى موسيقى علويه تركيه را در كنار مقام هاى موسيقى كردى بنوازد.
«سازى كه علوى ها مى نوازند، بسيار به تنبور نزديك است و ساز باغلاما را شايد در واقع بتوان سازى مذهبى دانست، همان طور كه تنبور در ايران سعى دارد آرام آرام به موسيقى شهرى بيايد، باغلاما هم اين حركت را آغاز كرده ، اما از ۳۰ـ۲۰ سال پيش ، و اكنون اين ساز به ركن اساسى موسيقى ملى تركيه و حتى موسيقى پاپ اين كشور تبديل شده است. اما در اصل موسيقى علويه، موسيقى است آئينى و مذهبى. »
اينها حرف هاى كيهان كلهر است در مورد موسيقى علويه كه در كنار موسيقى كردى ايران آمده است. اردال ارزنجان سازش را با احساس نواخته، خوب گوش كرده است ، خوب به كمانچه دل سپرده است و آن وقت دست به سازش زده. اگرچه موسيقى ترك در دنيا آنقدرها معروف نيست و در اكثر كشورها موسيقى شناخته شده اى نيست، اما «ارزنجان» نوازنده اى است مشهور.
او به سبك آلبوم هاى موسيقى تلفيقى اين روزها موسيقى تركيه را نواخته و همزمان گوش سپرده به موسيقى كردستان و نغزهاى فولكلور غرب ايران و گاه هم جايش را عوض كرده است و كلهر موسيقى ترك نواخته و او كردى زده است گاهى هم اين گفت وگو همزمان انجام شده است.
«تا بيكران دوردست» ۱۱ ترك دارد. يازده تركى كه نام ندارند ، يازده قطعه اى كه روى نغمه هاى بومى بنا شده اند و بعد از دل تكرارها و حركت هاى دورانى سازها، صداهاى نو نشر كرده اند.
«ببينيد وقتى كارى براى شصت دقيقه پخش مى شود ، بايد مداوم باشد منظورم اين است كه نمى خواستم اين داستانى را كه در حال تعريف كردن آن هستم قطع نكنم. لزومش را حس نكردم. بخصوص اين كه اين نغمه ها همه وجود داشتند، چطور مى شد روى نغمه اى كه ۵۰۰سال پيش به اين زيبايى ساخته شده من بيايم و اسم بگذارم؟ چيزهايى نبودند كه من ساخته باشم، اين موسيقى در فضا وجود داشت، من اگر روى آنها اسم مى گذاشتم، آنها را مال خود كرده بودم. فكر مى كنم اين قطعات يك جور دارايى عمومى هستند، از طرفى اسم گذارى يك قطعه يك نوع ديد خاص را به شنونده مى دهد، مثلاً قطعه اول، در اصل «پرواز قوش» نام داشت كه يك قطعه كردى است. اما دلم نمى خواست اين حالت تداعى ايجاد بشود. دوست داشتم موسيقى خودش تصويرش را ارائه كند».
كلهر براى ضبط اين كار كه سه روز طول مى كشد و مثل تمامى آثارش به شيوه كنسرتى ضبط شده است ، بارها و بارها به تركيه مى رود، ساعت ها و ساعت ها با ارزنجان ساز مى زند تا بتواند به شناختى عميق تر از صداى ساز او برسد. تا بتواند جمله بندى هاى شبيه ترى را از دل «باغلاما»ى او در بياورد. براى آشنايى با موسيقى تركيه در ابتدا ۶۰ـ۵۰ CD موسيقى اين كشور را گوش مى كند و از نو به تركيه مى رود و به صداى ساز او گوش مى دهد و باز ۶۰ CD ديگر را گوش مى كند و اين كارها يك سال طول مى كشند تا اين آلبوم به مرحله ضبط مى رسد. بعد از شنيدن اين همه سى دى به شناخت دقيق ترى از موسيقى تركيه مى رسد. بخصوص اين كه با نوازنده اى همكار مى شود كه در نوازندگى اش، بيشتر روى موسيقى شرق تركيه اشراف دارد.
موسيقى كه لحن كردى دارد و ملودى هاى غرب ايران و عرب خاورميانه تأثيربسزايى روى آن داشته است. با اين شناخت مى داند كه به موسيقى عثمانى يا استانبولى كه در رگ و ريشه موسيقى تركيه جايى ندارند، علاقه اى ندارد. پس باتوجه به تسلط اردال ارزنجان روى موسيقى علويه راحت تر تصميم مى گيرد.
كلهر عامدانه موسيقى كردى را انتخاب كرده است و برخلاف آنچه به نظر مى رسد ممكن است اين موسيقى دست و پاى او را ببندد. اما او در اين موسيقى عميق تر شده است، هر از گاهى به سطح آمده و باز در عمق موسيقى فرورفته است. «تابيكران دوردست» را شايد بتوان گفت وگويى بلند دانست كه حرف و حديث هاى سال هاى دور دو رفيق را بازگو كرده. دو دوست كه بعد از سالها دورى با هم ملاقات مى كنند وبعد از هر درى صحبت مى كنند، عشق، انتظار، جنگ، قهر، آشتى، رقص، شادى و خلاصه تمام آنچه را كه مى توان از سالها دورى در شصت دقيقه بيان كرد.
در قطعات اول باغلاما بارها و بارها كمانچه را دعوت مى كند، و بعد صداى كمانچه از دورها آهسته نزديك و نزديك تر مى شود. باغلاما آواهاى ترك و گاه تركمن مى نوازد و كمانچه تم هاى ملودى كردى و بعد جاهايشان را عوض مى كنند و حرف هايشان را از زبان هم مى زنند. اگرچه نواى منتشرشده از دو ساز متفاوت است. لحن ها بسيار شبيه هم هستند. كلهر در اين زمينه مى گويد: «اين آلبوم پيشرفته ترين دو نوازى است كه تا به حال در تمام زندگى حرفه اى ام و در تمام همكارى هايم داشته ام، گفت وگويى است كامل. بخصوص اينكه جنس و فرهنگ اين دو موسيقى يكى است، چون موسيقى آسياى مركزى و آسياى صغير يكى است، آدمهاى آن هم مثل هم فكر مى كنند. سيستم موسيقى شان هم يكى است، حتى برخى از مقام هاى موسيقى اين نواحى از مقام هاى ايرانى گرفته شده. طبيعى است كه اين خويشاوندى جايى بروز بيرونى پيدامى كند. شايد بتوان از همان مثال هميشگى دوبچه دوقلو استفاده كرد كه در دو كشور جدا از هم زندگى كرده اند، ممكن است به يك زبان حرف نزنند، اما شباهتشان از فرسنگ ها دورتر هم پيداست، مختصات مختلف دارند اما برادرند.
اگرچه آشكارا ردپاى آهنگسازى كلهر در تمام قطعات پيداست، اما او صرفاً طراح اين نقشه بوده است و آهنگ سازى ها دونفرى انجام شده. در واقع روى اين نغمه هاى محلى كه سالها پيش از اين ساخته شده اند، مشتركاً فكر شده و مقام هاى مناسب آن كار انتخاب شده اند. در بخش هاى مختلف گاه صدايى شبيه به صداى سازهاى كوبه اى هم شنيده مى شود. اما اين صدا تنها صداى ضربات كوتاه روى باغلاماست. كلهر در طول اين سالها نشان داده است خيلى علاقه مند نيست كه دورش را شلوغ كند و گروهش را بزرگ تر، بلكه بيشتر به اين علاقه مند است كه صدايش را واضح تر و عميق تر به گوش مخاطب برساند.
تكرار در اين آلبوم، همچون اغلب آلبوم هاى موسيقى محلى يك اصل محسوب مى شود. در قطعات ۵ تا ۹ «تا بيكران دور دست» اغلب جمله هايى را مى شنويم كه اصلشان يكى است اما با لحن هاى گوناگون نواخته شده اند. اين فرم نواختن از بداهه پردازى شروع شده است و به همان شيوه ادامه پيداكرده است و گاه در اين تكرارها، لحظات شگرف خلق شده اند: «فقط يك بداهه نواز خوب مى تواند يك جمله را به ۱۰ شيوه گوناگون بنوازد، به نوعى يك ورزش ذهنى است»، اين تكرار هميشه در فرهنگ شرق وجودداشته. در ابيات مختلف يك غزل، يك مضمون بارها و بارها تكرار شده و هر بار به شكلى، يا مثلاً واقعه عاشورا هنوز هرسال تعريف مى شود و مردم هم دوست دارند آن را بشنوند. اما هربار از يك زاويه. اين تغييرات است كه هويت يك چيز واحد رامى سازد. به نظر من نامش را نمى توان تكرار گذاشت، نامش را شايد بتوان به ريشه فرورفتن گذاشت. همين ويژگى موسيقى ايرانى است كه باعث مى شود پاپ، راك، بلوز، جاز و حتى موسيقى كلاسيك غربى حرف خاصى براى زدن پيش آن نداشته باشند. »
شايد درمورد تك تك قطعات اين آلبوم بتوان حرف هاى ضد و نقيضى زد، اما آنچه «تا بيكران دوردست» را تبديل به ساختارى واحد و اثرى كرده است.
ویرایش توسط Kamanche : Sunday 16 November 2008 در ساعت 12:02 AM
دلیل: ویرایش
این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !
-
3 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:
-
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
ویرایش توسط Kamanche : Friday 24 October 2008 در ساعت 01:19 AM
این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !
-
6 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:
-
Wednesday 9 April 2008
#4
کاربر نمونه
وضعیت
- افلاین
-
5 کاربر برای این پست از خان تشکر کرده اند:
-
کاربر حرفه ای
وضعیت
- افلاین
-
5 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:
-
Sunday 19 October 2008
#6
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
-
5 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:
-
Friday 24 October 2008
#7
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !
-
4 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:
-
Thursday 6 November 2008
#8
-
6 کاربر برای این پست از كيارش تشکر کرده اند:
-
Thursday 6 November 2008
#9
-
6 کاربر برای این پست از كيارش تشکر کرده اند:
-
Wednesday 12 November 2008
#10
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
-
5 کاربر برای این پست از mina_v57 تشکر کرده اند:
-
Thursday 13 November 2008
#11
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !
-
3 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:
-
Monday 24 November 2008
#12
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
شهر خاموش
0
شهر خاموش نام جدیدترین آلبوم ارائه شده ی هنرمند گرامی کیهان کلهر است که مدتی است در اروپا و امریکا منتشر شده و قرار است طی ماههای آینده در ایران هم منتشر شود . این آلبوم شامل قطعات ساخته شده ای از ایشان است.
یکی از قطعات اجرا شده در این آلبوم ، قطعه ایست به نام شهر خاموش . که ایشان پیش از این نیز، آن را با گروه نوازندگان جاده ی ابریشم اجرا و در آلبومی همراه با قطعات دیگر نوازندگان گروه منتشر کرد.اجرای زنده ای از این قطعه ی زیبا پیدا کردم که همراه با گروه جاده ی ابریشم اجرا شده . دوست داشتم اینجا قرار بدهم تا دیگر علاقه مندان هم گوش کنند.
شهر خاموش را کیهان کلهر به یاد قربانیان شهر حلبچه نوشته است. حلبچه شهری است کرد نشین درکشور عراق که در طی جنگ عراق و ایران ، توسط صدام حسین بمباران شیمیایی شد و هزاران نفر از ساکنان آن طی این بمباران کشته شدند.
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ویرایش توسط Kamanche : Monday 24 November 2008 در ساعت 04:48 PM
دلیل: ویرایش متن
این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !
-
3 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:
-
Saturday 13 December 2008
#13
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
ویرایش توسط Kamanche : Saturday 13 December 2008 در ساعت 02:51 PM
این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !
-
4 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:
-
Tuesday 27 January 2009
#14
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
مصاحبه با کیهان کلهر
0
مصاحبه ای صوتی با هنرمند گرامی کیهان کلهر پیرامون آلبوم شهر خاموش .
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
منبع : وبلاگ [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ضمن تشکر از نویسنده وبلاگ
این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !
-
3 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:
-
Wednesday 24 February 2010
#15
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
-
2 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:
-
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
مصاحبه خبر آنلاین با کلهر
0
کیهان کلهر: سیاست ما عین «فرهنگ» ما است
به اعتقاد کیهان کلهر «فرهنگ» مشخصه وجودی و رفتاری عدهای خاص در یک زمان خاص است که این شاخصهها و نشانهها در هر زمانی قابل تغییر است.
پیروزه روحانیون: کیهان کلهر هنرمندی است که به واسطه روحیه خودش و عضویت در گروه موسیقی «جاده ابریشم» به کشورهای مختلف سفر کرده و در شرایط مختلف مهمان هنردوستان جوامع گوناگون بوده است. از او که درباره فرهنگ میپرسیم میگوید فرهنگ بحث گستردهای دارد که همیشه نادیده گرفته شده است. وجوه و ابعاد مختلف فرهنگ آنقدر مهم و تخصصی است که باید هر کدامشان مورد بررسی کارشناسان حرفهای قرار گیرد.
او به کشورهایی سفر کرده که فکر میکند بسیاری از مسائل و مشکلات فرهنگی را از سر گذراندهاند چون زیرساختهای فرهنگی خوبی دارند و همیشه ریشهای به فرهنگ نگاه کردهاند. در عین حال مهمان سرزمینهایی هم بوده که هنوز سعی دارند بزرگترین مسائلشان را فقط از نظر ظاهری حل کنند و هیچوقت به آنها ریشهای نگاه نمیکنند. از نظر او «فرهنگ» مشخصه وجودی و رفتاری عدهای خاص در یک زمان خاص است که این شاخصهها و نشانهها در هر زمانی قابل تغییر است. بعضی از نشانههای فرهنگ عمیقا قابل تغییر است و بعضی از نشانههایش به سختی تغییر میکنند. نشانههایی مثل موسیقی، زبان، عقل اجتماعی و … تغییرشان سخت است. ولی بعضی از نشانهها مثل لباس پوشیدن، تکیهکلامها و… دائم در حال تغییر است.
===
با توجه به پیشینه فرهنگی کشور، ما توجه در خور شان این پیشینه را به فرهنگ داشتهایم؟
خیر! در اجتماع ما به فرهنگ و به ضرورت رسیدن و توجه به فرهنگ اصلا اهمیت داده نمیشود. در بعضی موارد تکنولوژی، در بعضی موارد مسائل مادی و در بعضی موارد مسائل غیرفرهنگی جلوی چشم مردم و حتی بانیان فرهنگی را میگیرد و باعث میشود فرهنگ دیده نشود. یک مثالی برایتان میزنم؛ نقاشی، موسیقی، شعر، ادبیات، زبان و بسیاری دیگر از مسائل فرهنگی، حتی رفتارهای فرهنگی در نقاط مختلف یک کشور و بین اقشار گوناگون مردم ریشهای دارند که اصلا به مادیات ربطی ندارد.
اما وقتی اینها رنگ مادی به خودشان میگیرند و یک شخص فکر میکند اگر فلانقدر تحصیلات دارد از دیگری بالاتر است یا اگر فلانقدر ثروت دارد از دیگری مهمتر است و … موارد فرهنگی فراموش میشود. آنوقت باید آن فرهنگ توسط یک سازمان، یک ساختار یا یک تشکیلات حمایت شود تا صدمه نخورد، ولی ما آن تشکیلات را نداشتیم یا اینکه خود آن تشکیلات هم در نتیجه بیفرهنگی، به فرهنگ بیتوجه شده است.
پس به این ترتیب معیارهای ارجحیت افراد تغییر کرده و دیگر عوامل فرهنگی جزو این معیارها نیستند.
نه! دیگر فرهنگ معیار نیست. ببینید، وقتی معیارهای اشتباهی مثل تحصیلات زیاد، ثروت زیاد، در خانوادهای خاص متولد شدن، از فلان کشور آمدن و … معیارهای ارجحیت میشود، آنوقت میبینید اجتماع تحصیلکرده ما که قرار است جماعت با فرهنگی باشند، اصلا دغدغه فرهنگی ندارند و خیلیهاشان اصلا با فرهنگ آشنا نیستند و نمیدانند پیشینه فرهنگی ما چیست. وقتی که چیزی به اشتباه با چیز دیگری جایگزین میشود همیشه همینطور میشود. مسأله این است که بحث فرهنگی با بحث جایگاه اجتماعی فرق میکند.
به خاطر همین آدمها تکبعدی میشوند؟
دقیقا همینطور است. یعنی یک آدم تکبعدی که در رأس کاری است که فقط آن کار را بلد است یا حتی در بیشتر موارد در مملکت ما همان کار را هم بلد نیست؛ فقط سعی میکند به آن کار توجه کند. این است که هم به پیشینهای که به آن مسؤولیت ربط پیدا میکند و به راهی که با در نظر گرفتن فرهنگ آن مسؤولیت باید با مردم مواجه شود، آشنا نیست. اصولا در اجتماعاتی مثل اجتماع ما بحث فرهنگی از اساس فراموش میشود به خاطر این که فقط به پیشرفت تکنولوژی و مسائلی از این دست توجه میکنند.
اما اگر یکصدم این مسائل به شعر و موسیقی و آموزشمان توجه کرده بودیم، الان وضعمان خیلی فرق میکرد. متأسفانه در کشور ما روی یک نکته متمرکز میشوند و با تمام انرژی و وقت و پولمان به سراغش میروند ولی برای کسی مهم نیست بچههایی که از مدرسه بیرون میآیند بیسوادند. مسأله فرهنگ در کشور ما مسأله بسیار پیشپا افتادهای است. مسؤولان ما فکر میکنند نجات جان مردم خیلی مهم است که البته خیلی مهم است؛ تلویزیون درست کردن خیلی مهم است که مهم است؛ اما بعد از اینکه این کارها را کردیم چه میکنیم؟ میخواهیم همینطور رهایشان کنیم؛ که نه به موسیقیشان آگاه باشند، نه به شعرشان آگاه باشند، نه بتوانند درست فارسی صحبت کنند، نه فیلم بشناسند، نه زبان دیگر بدانند، نه کشورهای دیگر را بشناسند؟ …. خوب اینها پس چه میشود؟
نمیتوانیم یک اجتماع را فقط با یک موضوع بزرگ کنیم و توقع داشته باشیم بارور شود. این اجتماع از نظرهایی که ما به آن توجه نکردیم خیلی فقیر و قابل ترحم میشود همان طور که اجتماع ما این طور است.
نقش دولتها را بر جریان فرهنگ و هنر کشور تا چه حد مؤثر میدانید؟ و فرهنگ و هنر را چقدر تأثیرگذار بر حکومتها و دولتها میبینید؟
فکر میکنم اگر کار فرهنگی به صورت ریشهای انجام شود و آن سطح شعوری که باید در اجتماع باشد، بهوجود بیاید، حکومتها مجبورند رنگ فرهنگ را به خود بگیرند. یعنی فرهنگ و هنر حکومت را تعیین میکند و سیاستمداری که به این فرهنگ تعلق ندارد و با فرهنگ عامه مردم ارتباطی ندارد هیچوقت محلی از اعراب نخواهد شد.
توجه کنید که فرهنگ همیشه رنگ اجتماع را تعیین میکند و سیاستها هم از آن رنگ میگیرند. هیچوقت فرهنگ نمیتواند از سیاست رنگ بگیرد. در واقع فرهنگ اجتماعی است که مسائل را به سیاست اجتماع دیکته میکند. اگر میبینیم در بعضی اجتماعات تصمیمات اجتماعیای گرفته میشود یا سیستم سیاسیای حاکم است که ربطی به آن اجتماع ندارد، این تقصیر خود آن اجتماع است.
اما ما بسیار دیدیم حکومتهایی را که مانع رشد فرهنگ و هنر شدهاند و فرهنگ و هنر نتوانستهاند از جایگاه خودشان حمایت کنند.
این یک مکانیزم طبیعی است. حکومتی که به فرهنگ جامعه ربطی ندارد و فکر میکند سطح فرهنگ آن اجتماع از خودش بالاتر است، اولین کاری که میکند این است که سطح فرهنگ جامعه را پایین بیاورد؛ یا در حد خودش و یا حتی پایینتر از حد خودش.
چه چیزی باعث میشود هنر نتواند از جایگاه خودش دفاع کند؟ آیا این ناشی از ضعف هنر است؟
نه این ضعف هنر نیست. ببینید هنر بستر میخواهد. هنر خودش به تنهایی یک شعبه از فرهنگ است. زبان هم همین طور. روابط انسانهای جامعه هم همینطور. تمام اینهاست که به ساختار و بافت فرهنگی منجر میشود و آن هم به هنر منجر میشود. اگر آن بستر فرهنگی نباشد، بستر سیاسی هم آماده نمیشود. چون سیاست هم شعبهای از فرهنگ است.
شما گاندی را در هند در نظر بگیرید. اگر آن شرایط اجتماعی و فرهنگی در هندوستان نبود، آیا گاندی بهوجود میآمد؟ وقتی بستر فرهنگ آماده است، همیشه جای رشد دارد؛ هنر پیشرفت میکند، اخلاق پیشرفت میکند، زندگی اجتماعی پیشرفت میکند و در نتیجه سیاست هم رشد میکند و سیاستمداری که مربوط به آن فرهنگ نیست هیچوقت نمیتواند بر آن جامعه و فرهنگ حکومت کند.
اما در جامعهای که بستر فرهنگیاش مهیا نباشد، سیاستمدارانی حضور دارند که هیچ ربطی به فرهنگ آن مملکت ندارند. حتی ممکن است در رأس امور فرهنگی کسانی قرار بگیرند که ربطی به فرهنگ آن جامعه ندارند. طرف میشود وزیر ارشاد ولی هنوز بسیاری از هنرمندان بهنام رشتههای مختلف هنری را نمیشناسد. هنوز آثار موزیسینهای کشورش را نشنیده و نمیشناسد. در حالیکه کار او ایجاب میکند هنرمندان را بشناسد و با آنها در تماس باشد.
بحث دیگر تعامل اقتصاد با فرهنگهاست. این تعامل در جامعه ما چطور است؟
در جوامع مختلف فرهنگ و هنر تابع اقتصاد هستند. این چند دلیل مختلف دارد؛ یکی این که همیشه در اجتماع مرفه، هنر پیشرفت کرده است. چون هنر چیز ارزانی نیست. کتاب گران است، ساز گران است، استاد گران است و اصولا آدمهای خاصی از اجتماع خاصی وقتشان را به هنر اختصاص میدهند.
هر جا اقتصاد بارور بوده، هنر هم بارور بوده است. در واقع این چرخهای است که از چند بعد تشکیل شده است که این ابعاد میتوانند هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی بر روی هم تأثیر بگذارند. بستر اجتماعی شامل فرهنگ و شعباش است و باعث بارور شدن اقتصاد میشود. چون جامعهای که فرهنگ رشد یافتهای ندارد، اقتصاد خوبی هم ندارد. یعنی همه چیز از ریشه خشکیده میشود؛ پول هم تولید نخواهد شد.
پول که بهوجود بیاید و توجه فرهنگی و رشد اجتماعی بالا برود، فرهنگ هم پیشرفت میکند. اینها دور هم میچرخند. فرهنگ که پیشرفت کند، باز شرایط اجتماعی مساعدتر میشود، در نتیجه سیاست بارورتر و پول هم تولید میشود. برعکس این چرخه هم صادق است. ما خیلی توقعمان زیاد است اگر بخواهیم الان که شرایط اقتصادی و فرهنگیمان خوب نیست شرایط سیاسی عالی داشته باشیم؛ چنین چیزی امکان ندارد. اگر شرایط فرهنگیمان درست شود و شرایط اقتصادیمان بهتر شود، شرایط سیاسیمان هم خوب خواهد شد و برعکسش.
در فلسفه به این چرخه، «چرخه بدجنس» میگویند که میتواند مفید یا غیرمفید باشد. متأسفانه ما در چرخه غیرمفید افتادهایم که نمیتوانیم بررسی کنیم ببینیم از کجا باید شروع کنیم که این چرخه را مفید کنیم. به خاطر اینکه هر عاملی که بررسی میشود غیرمفید است. در کشور ما بستر فرهنگی یعنی اول آن چرخه ایراد دارد به همین خاطر درست کردن چرخه خیلی کار سختی است. شما ببینید در مقطعی در کشور ما چقدر پول از طرق مختلف تولید شد، اما هیچ کدام صرف کارهای فرهنگی نشد در صورتی که اگر تنها 10 تا 15 درصد آن پولها را به امور فرهنگی و هنری اختصاص میدادیم، به حرکت درست این چرخه کمک بزرگی کرده بودیم.
شما به کشورهای مختلف سفر کردهاید و شرایط متفاوت را از نزدیک دیدهاید. چه نوع جوامعی بامشکلاتی شبیه مشکلات ما درگیر هستند و چه جوامعی این مسائل را از سر گذراندهاند؟
من فکر میکنم کشورهای جهان سوم در بهوجود آوردن درست این چرخه مشکل دارند. به خاطر این که همیشه در این کشورها بخشی وجود دارد که به فرهنگ بیتوجه است. بنابراین هیچ چیزش سالم و سرجایش نیست. باید وقت صرفش شود و باید ببینیم کجای چرخه خراب است که آن را درمان کنیم و چرخه را در جهت صحیح راه بیندازیم. فکر میکنم اجتماعاتی که وضع اجتماعی و اقتصادیشان مشخص است در نتیجه وضع هنریشان مشخصتر میشود و به خاطر آن تکلیف سیاسیشان هم روشن است. و آن اجتماعها سالمترین اجتماعات هستند.
از شما نباید راهکار پرسید؟
من در جایگاهی نیستم که راهکار ارائه بدهم. چون من خودم یک فردم در این اجتماع. من دوست دارم از طریقی که فکر میکنم درست است کاری انجام بدهم ولی نمیتوانم برای اجتماع نسخه بپیچم. فکر میکنم برای پیدا کردن راهکار باید بحثهای طولانی انجام شود و باید کاری کنیم که در نهایت مردم به فرهنگ توجه کنند و بدانند که شعر هم به اندازه مراجعه به دکتر لازم است.
ادبیات به اندازه نانوا مهم است. و هر چیزی جایگاه و اهمیت خودش را در اجتماع دارد. اگر نانوا داشتیم که شکممان را سیر کند، پزشک هم داشتیم که بدنمان را سلامت کند، بانک هم داشتیم که ثروتمندانمان کند، بعدش چه کار کنیم؟ بعدش میشویم آدمهای مرفه بی فرهنگ. به نظر من باید در این چرخه تعادل ایجاد شود. آیا شما نمونهای سراغ دارید از جامعهای که سطح سیاسی بسیار بالا و سطح فرهنگ بسیار پایینی داشته باشد؟ این عوامل همدیگر را باید به اندازه کافی تغزیه کنند و به اندازه کافی باید به همهشان رسیدگی و توجه شود تا به تعادل برسند و چون باید از اول شروع کنیم، الان شدیدا به کار فرهنگی نیاز داریم.
منبع :
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !
-
کاربران زیر از Kamanche به خاطر این پست تشکر کرده اند:
علاقه مندي ها (Bookmarks)