ویشتاسب عزیز با کمال میل و خیلی متشکرم که پیرامون این کار صحبت می کنید.
ساز ساخته ی جناب تورج جمالیست که تقریبا یک سالیست که مستقیم از خود ایشون خریدم . کارگاه ایشون در فردیس کرج هست. مردی بسیار اهل حال و نیک و سازنده ای قابل و خودش هم به زبیبایی سه تار می نوازد. به من می گفت این ساز قسمت تو بوده این ساز خیلی چرخ خرده و الان به دست تو رسیده . گفت که برای استاد لطفی برده بودمش و ایشون گفته ساز رو بگذار اینجا ولی من گفتم ساز قبلی هنوز در اینجا هست و بعد چند مدت یکی از دوستان باز از ایشون ساز رو گرفته بوده برای تدریسش در کلاس خلاصه قسمت مایی بود که 10 سال در آرزوی سازی خوب می سوختیم آقا و الحق هر وقت که دست به ساز می زنم تمام اموات این مرد شریف رو رحمت می فرستم و روز به روز هم صداش بهتر میشه چون زمانی که من خریدم خیلی نو و تازه ساخت بود. جالبی این ساز اینست که از مبنای کوک فا (یعنی سه و نیم پرده پایین تر از دو(سوم) دیاپازون تا خود دو به خوبی جواب می دهد . آواتار من هم عکسی از قسمت سیمگیر همین ساز هست. مخصوصا در کوکهای پایین خیلی خوش می خواند که همانطور که می دانید از اهمیت بالایی برخوردار هست.
و اما در مورد حال و هوای این اجرا و حس من در زمان اجرا...
این ساز مربوط به سه شنبه 15 آبان ماه سال جاریست (تقریبا دو ماه و نیم پیش) در توضیح باید عرض کنم که من معمولا به قصد باقی گذاشتن اثر و یا ضبط مطلب اقدام به ضبط نمی کنم فقط گاهی اوقات برای امتحان کردن و باز شنیدن کاری و یا قطعاتی که می سازم رو ضبط می کنم که بعدا بتونم ویرایش کنم و به نت تدیل کنم. خلاصه شاید یکی دیگر از دلایلش هم این باشه که امکانات مناسبی هم برای ضبط صدا ندارم . از کامپیوتر گرفته که هم نویز داره و هم کیفیت راضی کننده ای نداره و هم میکروفن و خلاصه. اما در اون تاریخ بخصوص حال و هوای عجیبی بر من مستولی بود. نیمه شبی بود(ساعت یک و نیم) و خلاصه غمی سنگین از فراق یار و اینکه می خواستم صدای غم دلم رو و حرفم رو با سازم به گوشش برسونم. این بود که در این حال بی مقدمه هد ست تک گوشی که گاهی برای چت استفاده می کردم رو برداشتم و جت آدیو رو راه انداختم و نشستم روی تختم و میکرو فن رو هم گذاشتم روی پایم نزدیک کاسه ی ساز که باید تعادل میکرو فن رو هم حفظ می کردم ((: گاهی اوقات هم یک مقدار از ساز دور شده و یکی دو بار هم نزدیک بود از روی پای من بیفته در ضبط هم یکی دو جا مشهوده . خلاصه ولی حس آنقدر سایه انداخته بود که اینها مساله ای نبود. و شروع کردم اولش فقط می دونستم که می خواهم اصفهان بزنم و در اون لحظه احساس شدید اجازه ی داشتن هیچ طرحی رو نمی داد. شروع کردم و عجیب ساز با من همراهی می کرد. نا خودآگاه تمام حس و غمی که داشتم بر دستانم جاری می شد و برای خودم هم عجیب بود . خودم هم کمتر این رو تجربه کرده بودم . الان که فکر می کنم یاد این شعر مولانا می افتم
بشنو از نی چون حکایت میکند^^^از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند^^^از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق^^^تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش^^^باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم^^^جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من^^^از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهی من دور نیست^^^لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست^^^لیک کس را دید جان دستور نیست
آتشست این بانگ نای و نیست باد^^^هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد^^^جوشش عشقست کاندر می فتاد
نی حریف هرکه از یاری برید^^^پردههایش پردههای ما درید
همچو نی زهری و تریاقی کی دید^^^همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید
نی حدیث راه پر خون میکند^^^قصههای عشق مجنون میکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست^^^مر زبان را مشتری جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد^^^روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست^^^تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد^^^هرکه بی روزیست روزش دیر شد
در نیابد حال پخته هیچ خام^^^پس سخن کوتاه باید والسلام
و واقعا همچو نی زهری و تریاقی که دید... همچو نی دمساز و مشتاقی که دید... روح بلند و انسانی در سازها و موسیقی ما نهفته است واقعا . خلاصه حال ما و حکایتی که با ساز داشتیم ترجمان این شعر بود:
تا کی در انتظار گذاری با زاری ام^^^باز آی بعد از این همه چشم انتظاری ام
دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز^^^جانسوز بود شرح سیه روزگاری ام
بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود^^^دیشب که ساز داشت سر سازگاری ام
شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد^^^چشمی نماند شاهد شب زنده داری ام
شرمم کشد که بی تو نفس می کشم هنوز^^^ تا زنده ام بس است همین شرم ساری ام
خلاصه ساز همراهی می کرد و هر چه جلو می رفتم این همراهی بیشتر می شد و حاصل آن شد که شما دوستان عزیز هم گوش دادید. حقیقت بگویم خود من از آن زمان ده ها بار این کار رو گوش دادم و گاهی اوقات گریستم با شنیدن اون. خلاصه ح غریبی بود. و همه چیز هم همراهی کرد با من که بتونم ضبط کنم این حس رو.
بسیار متشکرم که پیرامون این مساله سوال کردید.
ارادتمند شما
علی
علاقه مندي ها (Bookmarks)