مفردات

[h_r]

آن کس که بداند و بداند که بداند***اسب خرد از گنبد گردون بجهاند

[h_r]

آن کس که نداند و بداند که نداند***لنگان خرک خویش به مقصد برساند

[h_r]

آن کس که نداند و نداند که نداند***در جهل مرکب ابد الدهر بماند

[h_r]

شرط انصاف نباشد که پریشان حالی***با دل آید به حضور تو و بیدل برود

[h_r]

صد خانه اگر به طاعت آباد کنی***زان به نبود که خاطری شاد کنی

[h_r]

مردانگی ز لذت دنیا گذشتن است***نامرد و مرد را به همین می توان شناخت

[h_r]

من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش***چون به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش

[Hmd_N]

دیروز با خیالش، در خود نمی نشستیم***** غافل ز آنکه فردا، از او رسد چه دردی

[kaka]

شب افسانه پردازان گذشته اشت خراج خواب بی پایان گذشته است
به سر پنداری از نو را به پرور جهانی کهنه پنداران گذشته است

[kaka]

به دوشم کوله باری از جدایی است مرا با کوی هجران آشنایی است
بگوش من هنوز از دور و نزدیک صدای گفتگو های جدایی است

[kaka]

شب افسانه پردازان گذشته اشت
خراج خواب بی پایان گذشته است
به سر پنداری از نو را به پرور
جهانی کهنه پنداران گذشته است

[kaka]

به هرسویی صدایی بی صدایی است
دل درد آشنای من هوایی است
درین ویرانه رستای نگاهم
جهانی را هوای کد خدایی است

[kaka]

صدایم خالی از رنگ و فسون است
اگر چه پای تا سر غرق خون است
به بیجان نسخه ی از آتش کین
به احساسی که همدست جنون است

[kaka]

دوش وقت سحر از صبح بیامد خبری *** کی بی خبر از صبح همه بی خبری
دانی که چنین پیام آمده یعنی چه *** یعنی که تویی در این فلک بازیچه

[kaka]

ای که خود هیچی و میپیچی به هیچ *** راستی آیا خبر داری ز هیچ؟
ما همه هیچیم و هیچی هست هیچ *** ای برادر کاندر این هیچی مپیچ

[kaka]

ای آنکه ز صبح تا شب هستی
در حیرت و در هوای مستی
دانی که کجا روی تو اندر ته خط؟میری که رسی به نقطه آخر سر خط