0
موضوع : یک اشتباه بزرگ !
نویسنده : پویان مقدسی
با سوال آغاز می کنم :
آیا آوازخوانان با تجربه و با سابقه ی ما، مانندابی و داریوش، می توانند و باید با ترانه سرایان نام آشنا و جوان داخل کشور همکاری کنند ؟
آیا این همکاری به نفع آنهاست، یا به ضررشان ؟
بد نیست این موضوع را از چند جنبه ی گوناگون مورد بررسی قرار دهیم، شاید به نتیجه ای مثبت و قابل قبول دست پیدا کنیم.
دو موضوع که شاید آوازخوانانی از این دست را وسوسه می کند که به سراغ ترانه سرایان داخل ایران بروند این باشد : اول، عدم وجود ترانه سرایان جوان، با دیدگاه هایی نو و متفاوت در خارج از کشور. و دلیل دیگر ارزان قیمت بودن این ترانه سرایان نسبت به بزرگان ترانه سرایی. از نظر من، دلیل اول می تواند تا حدودی قانع کننده باشد. زیرا به هر روی، جوانیِ ترانه سرا، همراه با خود، تفکرات تازه، نگاه تازه و دغدغه های تازه را به یک اثر، و در نتیجه به کارنامه ی کاری آوازخوان تزریق می کند و می تواند او را گامی به جلو حرکت دهد. این شاید قوی ترین عاملی ست که ممکن است آوازخوانی را به سمت اجرای این گونه ترانه ها، از این گونه ترانه سرایان ببرد. انگیزه برای وارد شدن به دنیا و تفکرات جوان ها.
البته مسئله ی مالی ای هم که ذکر شد، و در اینجا قصد بحث کردن در موردش را نداریم، نمی تواند موضوع کم ارزش و کم اهمیتی درمورد انتخاب این همکاران تازه، از سوی این بزرگان باشد.
در هر حال، تا اینجا مشکلی نیست و می توان خوشبینانه امیدوار بود که از تلفیق هنر ترانه سرایان جوان، -که تعدادی از آنها حرف هایی هم برای گفتن دارند- موسیقی و تنظیم آهنگسازان مقیم خارج، و وسواس ها و دقت های خاص آوازخوانان نامدار کشورمان، آثاری احتمالا خوب، منتشر شود و به بازار بیاید.
اما مشکل از آنجا شروع می شود که بخواهیم موضوع را از دیدگاهی دقیق تر و عمیق تر مورد بررسی قرار دهیم. و نه یک همکاری ساده و انتشار یک آلبوم با هر کیفیت و قابلیتی.
اولین نظر گاه این است که آیا ترانه سرایان جوان داخل ایران، به راستی توانایی تزریق روح تازه به کارنامه ی کاری این بزرگان را دارند ؟ آیا آنها می توانند از نظر محتوای ترانه، در حد بزرگانی که همیشه امثال ابی و داریوش با آنها همکاری داشته اند، بنویسند و ترانه خلق کنند ؟ و سطح آثار این آوازخوانان را در سطحی که امروز قرار دارد، و پس از سال ها تلاش به آن رسیده اند حفظ کنند ؟ آیا همکاری با این جوانان، از نظر محتوا و دغدغه های مطرح در ترانه هایشان، این آوازخوانان را به عقب برنمی گرداند ؟
از نظر من جواب این سوال، بدون ذره ای تردید، این است که با این همکاری ها، کاهش کیفیت و محتوا به خوبی در آثار این آوازخوانان حس خواهد شد. و می توان با قاطعیت گفت که این ترانه سرایان نه تنها هوا و نفس تازه ای را وارد کارنامه ی این بزرگان نمی کنند، آنها را به عقب هم می برند.
این گونه با قاطعیت می گویم، زیرا چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است. هر ساله ما دوستداران ترانه، ترانه های زیادی از یغما گلرویی ، بابک صحرایی ، ترانه مکرم ، مریم حیدر زاده ، اهورا ایمان ، روزبه بمانی و چندین و چند ترانه سرای دیگر می شنویم. کدام یک از آثار این دوستان، در حد ترانه های ترانه سرایان نسل قبل بوده و هست ؟ کدام ترانه ی این دوستان که توسط معین و ستار و عاصف و کامران و هومن و سیاوش قمیشی و هنگامه و حامی و ده ها آوازخوان ریز و درشت داخلی و خارجی خوانده می شود، از نظر عمق و محتوا و ساختار به گرد پای ترانه های بزرگان می رسد ؟ در این سال ها کدام یک از این جوانان، که امروز با همین خرده کاری ها هم در انجمن هایشان، مغرضانه و از سر حسادت، بزرگان و هنرشان را زیر سوال می برند و در این وانفسای بی هنری احساس هنرمند بودن می کنند و باد به گلو می اندازند، توانسته اند اثری متفاوت و ماندگار را به دست مخاطب برسانند، که حالا آوازخوانانی مانند ابی و داریوش باید این ریسک و خطر بزرگ را به گردن بگیرند و به سراغ این ترانه سرایان بروند ؟
اگر قرار است آوازخوانان نامدار در اوج، به عقب بازگردد، می توانند از ایرج جنتی عطایی و شهیار قنبری و اردلان سرفراز و زویا زاکاریان به این ترانه سرایان تازه، که جایگاه شاگردانی نوپا را در مقابل این بزرگان دارند، سقوط کنند. اما مطمئن باشند که این ترانه سرایان داخلی، پله هایی برای جلو رفتن آوازخوانانی در حد ایشان نیستند.
نظرگاه دوم که بسیار مهم تر از دیدگاه اول می باشد، این موضوع است که ترانه سرایان پیشکسوت، همیشه و همیشه با نگاهی منتقد و اعتراضی و واقع گرایانه به مسائل و حقایق و بدبختی های درون ایران نگاه کرده اند و آلبوم های ابی و داریوش همیشه با این گونه ترانه ها تغذیه شده و می شود. در واقع این ترانه سرایان و ترانه های آنها و این آوازخوانان و صدای آنها، صدای مردم ایران شده است. و سال هاست که این گونه است. در حالی که دوستان ترانه سرا در ایران، دارای محدودیت هایی شدید برای انتشار ترانه های معترض هستند، و به راستی نمی توانند همپای آوازخوانان منتقد و معترضی چون ابی و داریوش اثر تولید کنند و به دست مردم برسانند. آنان مجبورند برای حفظ جایگاه فردی و شغلی و اجتماعی و کاری خود در داخل ایران، دست به خودسانسوری بزنند. و آثارشان حتما و بدون شک، عاری از اعتراض و به چالش کشیدن مشکلات داخل ایران و سیاسیون و همچنین خرافه پردازی ها و دین پروری هاست.
این موضوع فاصله ی بین ترانه سرایان داخل، و آوازخوانانی مانند ابی و داریوش را بسیار زیاد می کند و به راستی نمی توان تصور کرد که چگونه می شود به انتظار پیوند بین آنها بود.
اما به هر روی این روزها، صداها و نقل هایی در این زمینه شنیده می شود که بسیار نگران کننده است. و به نظر من، این عمل از سوی آوازخوانان نامدار، اگر صورت بگیرد، بیشتر شبیه به یک خودزنی سیاسی و هنری در میان جمع است، تا یک انتخاب همکار ترانه سرای جوان.
جوانان نام آشنایی که در ایران ترانه می نویسند - به فرض که ترانه سرایان خوبی هم باشند – به هیچ وجه، از نظر نگاه و جایگاه سیاسی و اجتماعی، همراهان مناسبی برای این آوازخوانان بزرگ نیستند. زیرا تمام آنها، سابقه ی همکاری با برنامه های تلویزیونی و حضور در صدا و سیما را دارند و بارها و بارها برای بودن، به هر دستوری در زمینه ترانه هایشان از بالاترها گردن نهاده اند. بارها در وبلاگ ها و برنامه هایشان گفته اند که برای ائمه و شهدا و امام ترانه نوشته اند. و بارها به این گونه کار کردن افتخار کرده اند. مگر قحطی ترانه و ترانه سراست که آوازخوانان بزرگ و معترضی مانند ابی و داریوش مجبور باشند با چنین کسانی، با چنین پیشینه هایی همکاری کنند !!
اما از سوی دیگر، این ترانه سرایان جوان هم نمی توانند به سادگی از نام های بزرگ و مردمی و شناخته شده ای مانند ابی و داریوش بگذرند. نه تنها آرزوی این جوانان، بلکه آرزوی بسیاری از بزرگان شعر و ترانه است که بتوانند با چنین آوازخوانانی کار کنند. پس باید کاری کنند. آنها روش ساده و معمولی ای را در پیش گرفته اند. آثارشان را برای آهنگسازان جوانی که با امثال ابی و داریوش در ارتباطند و کار می کنند، مانند شوبرت آواکیان و یا رامین زمانی می فرستند. و این قدر این کار را تکرار کرده اند که کتابچه هایی از ترانه هایشان در دست این آهنگسازان ساخته شده است. این آهنگسازان هم، که هیچ اطلاع و دانش و توجهی نسبت به جایگاه اجتماعی و سیاسی این آوازخوانان ندارند و اصلا به دنبال این حرف ها نیستند، و تنها می خواهند برای این آوازخوانان برگ های تازه رو کرده و جایگاه خود را تثبیت کنند، بدون کوچکترین شناختی از سابقه و دیدگاه و نظرگاه این ترانه سرایان، این ترانه ها را به آوازخوان می سپارند. بر حسب اتفاق، ممکن است آوازخوانی هم، این ترانه ها را ببیند و بپسندد و اجرا کند. نمونه ی بارز آن، ترانه ی وعده ی ما لب دریا ی خانم حیدر زاده ، که توسط رامین زمانی به داریوش سپرده شد و ایشان هم ترانه را اجرا کرد. بله، آقای داریوش و رامین زمانی، بدون توجه به ارزش های هنری و جایگاه مریم حیدر زاده و یا حتی نگاه سیاسی و اجتماعی او کار را می سازند و می خوانند و روانه می کنند. ترانه خوانده می شود و متاسفانه هیچ چیزی جز یک علامت سوال بزرگ و یک حرکت غیر حرفه ای از سوی آوازخوان نامداری همانند داریوش در مقابل دید شنوندگان حساس ترانه قرار نمی دهد. یک ترانه ی کاملا معمولیِ یک ترانه سرای معمولی تر و مقیم داخل ایران، که معلوم نیست پیرو چه مسلک و مرامی ست، و مدام قافیه های درشتش در این اثر متوسط، به سر و گوش مخاطب می کوبد، توسط یک اسطوره خوانده می شود. و دیگر هیچ !
و اینجا ست که سوال پیش می آید : چگونه آوازخوانی که در طول سی و اندی سال، ترانه به ترانه ی خود را از کسانی گرفته که از زیر و بم زندگی و دیدگاه و اعتقادهای سیاسی و اجتماعی آنها اطلاع داشته است، به یک باره به سراغ ترانه سرایی می رود که هیچ عقبه ای از او را نمی داند.
نمی دانم چگونه چنین بزرگانی که کارنامه شان مملو از نام ترانه سرایانی ست که همه ی آنها سوابق مبارزاتی و روشنفکری داشته اند، تن به همکاری به کسانی می دهند که نقش هنرمندان هفت خطی را بازی می کنند که بزرگان را با خود به چاه های عمیق پرتاب می کنند. ترانه سرایان و کارورزان دیر رسیده، اما خواهان زود رفتنی که برای خوش آمد دولت وقت ‚ در صدا و سیما، با حقارت، همین بزرگان، امثال ابی و داریوش و جنتی عطایی و سرفراز را نفی می کنند، اما از سوی دیگر برای همکاری با آنان سر و دست می شکنند.
باز هم می گویم، دسیسه ای در کار است. ترانه نفس زنده ی یک جامعه است و ترانه ی معترض، صدای یک ملت ستم دیده. وقتی خیل ترانه سرایان غیر مستقل در ایران قارچ وار می رویند و قد می کشند و در صدا و سیما در مدح این و آن می نویسند تا بتوانند کار کنند. وقتی هر کدام از این دوستان در طول پنج سال یک کتابخانه کتاب منتشر می کنند و از ممیزی برای ایشان خبری نیست. وقتی در تلویزیون جمهوری اسلامی با وقاحت حقیقت را انکار می کنند و می گویند در آن سوی مرزها، یک ترانه ی خوب هم منتشر نمی شود. وقتی بدون دردسر، امروز با محمد اصفهانی و حامی و ... کار می کنند و فردا با سوزان روشن و سیاوش قمیشی و حسن شماعی زاده، و هیچ کس در این دولت که مدام در حال بوییدن دهان مردم است، که نگفته باشند دوستت دارم ، چیزی نمی گوید و ککشان هم نمی گزد. پس باید مشکوک شد. باید مطمئن شد که اینان برای ویران کردن نام همین چهار ترانه سرا و آوازخوان و آهنگسازی آمده اند که مردم به راستین بودنشان ایمان دارند. باید ایمان آورد که اینان آمده اند که با فروش ترانه ای هزار دلار و گاهی مجانی، ریشه ی ترانه ی معترض در آن سوی آب ها را نیز در بیاورند. آمده اند تا دیگر جنتی عطایی و شهیار قنبری و اردلان سرفراز و زویا زاکاریان، با صدای آوازخوانانی مانند ابی و داریوش، چنین بی پروا بر دولت هاي ترانه كش و خرافه پرستی و دین پروری و اعدام و سانسور نتازند . آن ها همین هایی هستند که در انجمن هایشان، با حقارت و به دروغ و دغل، به تکرار رسیدن و پایان کار این چهار ترانه سرا را در دهان ها انداخته اند و امیدوارند تا چندی دیگر، آنان را از دور خارج کنند و خودشان یک شبه اسطوره شوند و استاد فلانی و استاد بهمانی ! این ها همین هایی هستند که اکثرشان ذره ای از احترام به پیشکسوت بویی نبرده اند و یادشان رفته اگر قلمشان روی کاغذ ترانه می نویسد از لطف حضور همین ترانه سرایان نسل قبل است. این ها همین هایی هستند که غوره نشده دارند کشمش می شوند و بدون تولید یک ترانه ی قابل عرض در میان انبوه تولیداتشان، از نوع نگاه ترانه سرایان پیشکسوتی که هر ترانه شان، خاطره ساز ذهن یک ملت است، ایرادهای بنی اسرائیلی می گیرند !
از این آوازخوانان بزرگ می پرسم، و انتظار پاسخگویی دارم. آیا همکاری با این ترانه سرایان داخلی، ارزش وارد شدن به این بازی خطرناک را دارد ؟
من که اصلا فکر نمی کنم ارزشش را داشته باشد. در آن سوی مرزها، ترانه سرایانی هستند که همین جوان های نوپا و تازه به میدان رسیده و مدعی، خط به خطشان را از آنها رو نویسی می کنند و واژه به واژه شان را از آنها بازنویسی. پس به دنیال چه چیزی در این ترانه سرایان داخلی می گردید ؟ سبک تازه ؟ حرف تازه ؟ جسارت تازه ؟ نگاه تازه ؟ چه چیزی؟
به نظر من، هیچ هنرمند متعهد و معتقد به ترانه ی درست و متعهد، در آن سوی مرزها، ایرج جنتی عطایی، شهیار قنبری، اردلان سرفراز، زویا زاکاریان، این همکاران سی و اندی ساله و متخصص و بزرگ و روشنگر خود را رها نمی کند، و دست به همکاری با کسانی بزند که نامشان بر سر در سریال های تلویزیونی و ترانه های فرمایشی و مذهبی و اعتقادی و ماه رمضانی و ماه محرمی دولت هاي ترانه كش ‚ آونگ است و در طول تمام این سال ها قدمی به سوی ترانه ای که بیانگر درد مردم باشد برنداشته اند. معین و سوزان روشن و پویا و حسن شماعی زاده و این و آن می توانند و مختارند که از این ترانه سرایان بخوانند، زیرا آنها سال هاست که بر طبل بی توجهی می کوبند و خودشان را از حقایق و مردم پنهان می کنند. آن ها سال هاست که خودشان هم نمی دانند چه ترانه ای می خوانند و چه به مردم تحویل می دهند. آنها مدت هاست که به جای حمایت از ترانه ی بیدار و معترض، و همکاری با ترانه سرایان تاریخ ساز این سرزمین، به دنبال ترانه های کودکانه هستند، تا ترانه ی متعهد. برای آنها چه کسی بهتر از این ترانه سرایان داخلی، که هم ارزان ترند و هم اندکی بهتر از خانم پاکسیما و بابک رادمنش و دیگر ترانه سرایان بی بنیه و ضعیف لوس آنجلس ترانه می نویسند. اما ابی و داریوش نمی توانند و نباید، به سمت این بازی خطرناک بروند. در ذهن مردم این مملکت نمی گنجد که داریوش یا ابی، کسانی که همیشه صدای اعتراض آنها بوده اند و روزی نون و پنیر و سبزی و خانه سرخ است ودلم می خواد گریه کنم و گل سرخ و سیاه پوشا و بگو به ایران و بانوی خاوری و مرا به خانه ام ببر و بسیاری ترانه های معترض و ارزشمند دیگر را اجرا کرده اند، امروز به سراغ ترانه سرایان فرصت طلبی بروند که معلوم نیست کوچکترین اعتقادی به آزادی و رهایی این مملکت از چنگ این تحجر و جمود فكري دارند یا نه !
به شدت نگران این دو هنرمند هستم. دو آوازخوانی که در این سال های سیاه، تنها بازگوکنندگان همیشگی درد مردم این سرزمین در میان آوازخوانان ما بودند. آوازخوانانی که تنها امید عاشقان ترانه ی متعهد این مملکتند. نگرانم که روزی، ندانسته آلبومی را منتشر کنند، که به جای یدک کشیدن نام ترانه سرایان مبارز و همیشه همراهشان، نام ترانه سرایانی را در خود داشته باشد که از بند ناف همین دولتهاي ترانه كش و هنر فرمایشي شان بریده شده اند. که اگر نشده بودند و جز این بود و اهل مبارزه بودند، امروز، این گونه سالیانه ده ها اثر از هر یک از آنها در داخل و خارج ایران منتشر و کتاب های ترانه شان به جای سانسور شدن، یکی پس از دیگری روانه ی بازار نمی شد. اگر اینان اهل حرف زدن و فریاد کردن بودند، امروز مانند صدها نویسنده و شاعر و آهنگساز و فیلمساز مخالف، به جای آزادی کامل و جلسه و انجمن راه انداختن و مصاحبه کردن، گوشه ی خانه هایشان نشسته بودند و اگر اثری هم داشتند حداقل به صدا و سیما، این مرکز گردن زدن هنر و هنرمند نمی سپردند. ترانه سرایانی که برای پولسازی و بودن، حاضرند به مخوف ترین ارگان های این نظام وارد شوند و فریاد هواداری بزنند و هنر و هنرمندان حقیقی را انکار کنند.
متاسفانه، چندی پیش متوجه شدم که این نگرانی بی دلیل نبوده، و داریوش، این هنرمند پرآوازه و متعهد، با آلبومی از همین ترانه سرایان معلوم الحال، تا چند ماه دیگر وارد میدان می شود. امیدوارم این آلبوم، و همکاری با این ترانه سرایان کم کیفیت و وابسته، زیانی به بیش از سی سال سابقه ی مبارزاتی این آوازخوان ارزشمند وارد نکند. و مردم با شنیدن این ترانه ها و دیدن نام این ترانه سرایان در آلبوم ایشان، با خود نگویند که داریوش، آوازخوان مبارز چند نسل هم، با مجری آن برنامه ی تلویزیونی صدا و سیما، و یا ترانه سرای این سریال تلویزیونی صدا و سیما همکاری کرده است.
امیدوارم ابی نازنین که تا کنون به شکل عملی وارد این بازی نشده، پیشاپیش عمق مشکل را درک کند و از این ترانه سرایان دوری بجوید. اینان همان هایی هستند که می توانند با یک حرکت، و با یک ترانه، و یک همکاری، چهار دهه سابقه و اعتبار و مبارزه ی یک هنرمند را به باد فنا دهند.
نظرخواهی:
آیا آوازخوانان با تجربه و با سابقه ی ما، مانندابی و داریوش، می توانند و باید با ترانه سرایان نام آشنا و جوان داخل کشور همکاری کنند ؟
علاقه مندي ها (Bookmarks)