لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: مشاعره ی ترانه سرایان تیعیدی

  1. #1
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض مشاعره ی ترانه سرایان تیعیدی


    0 Not allowed! Not allowed!
    موضوع : مشاعره ی ترانه سرایان تیعیدی

    نویسنده : احمد فتاحی

    زمان : روزهای تبعید . . .

    مکان : ناکجا . . .

    همه به موقع رسیده اند. البته فقط 4 نفر... همچنین لیلا کسری را با یادش دعوت کرده اند...
    مجری اسامی مدعوین را می خواند : ایرج جنتی عطایی ، شهیار قنبری ، اردلان سرفراز ، زویا زاکاریان .
    دیگران نیز برای جلسات بعدی دعوت خواهند شد... اگر که بیایند.
    همه چیز رو به راه است. همه غمین هستند . کمی همهمه است. یکی از تبعید می گوید یکی از ترانه ی از یاد رفته ، یکی از عشق می گوید و یکی از رفتگان ... مجری این همهمه را قطعمی کند. او برای سرآغاز اینچنین خود می نمایاند :
    و امروز روز غم نیست. بیایید با خود باشیم که کسی به فکر مریم های پرپر نیست...
    صحبتش قطع می شود توسط ایرج جنتی عطایی : ما مدتهاست اینجا دلزده ایم و نگران مریم های پرپر هستیم... اما کجایند همراهان قدیمی مان؟
    و سپس شهیار قنبری ادامه می دهد : چرا باید در حسرت دیدار عزیزانمان در ایران بمانیم ؟ تا کی ؟
    ...
    مجری از همه خواهش می کند بر احساسات خود مسلط باشند.
    از سمت راست اینچنین نشسته اند : ایرج جنتی عطایی - زویا زاکاریان - شهیار قنبری - اردلان سرفراز .
    اینبار سکوتی غم انگیز شروع ماجرا می شود .
    ترانه ای پخش می شود از آقای قنبری . البته مبادا حق و حقوق وی پرداخت نشده باشد. حتما شده است. معلم بد با صدای ابی شروع می شود.
    ..
    ..
    ..
    مجری ادامه می دهد : از آقای جنتی عطایی دعوت می کنیم نخستین ترانه (شعر) را بخواند ...
    بعد از اندکی تعارفات معمولی ، استاد شروع می کند :
    وطن پرنده ی پر در خون ... وطن شکفته گل در خون ... وطن فلات شهید و شمع ... وطن پا تا به سر خون ...”
    اینجا دیگر کسی نیست که بگوید : سیاسی نه !
    زویا زاکاریان فکر کردن اش بیش از حد شده است. دیگرانمی خواهند اعتراض کنند و اولین رقیب را کنار بزند که ایشان ادامه می دهند :
    نیستی اما یادت اینجاست... وقت گل کردن رویاست...”
    ایرج خان در دل می گوید : درست است که ترانه ی من را خواند ، اما نوش جانش !.
    شهیار قنبری هم حافظه اش یاری نمی کند و در دل می گوید انگار ما هم باید از کس دیگر بخوانیم ! ادامه می دهد :
    تو را نگاه می کنم که خفته ای کنار من ... پس از تمام اضطراب ، عذاب و انتظار من.
    اردلان خان نگاه چپ چپی به او می کند و ادامه می دهد.
    اردلان سرفراز : „نه يک دل نه هزار دل ... همه دل هاي عالم ... همه دلها رو مي خوام ... که عاشق تو باشم
    ایرج جنتی عطایی : „من به تو شک نمي کنم ... طلوع کن طلوع کن ... از تو به پايان مي رسم ... شروع کن شروع کن
    زویا زاکاریان : „نياز من به او ... وراي خواستنه ... نياز جويبار ... به جاري بودنه
    زویا از خود شعری نمی خواند اما ، با خنده ای به استقبال انتقادات می رود و همچنان برای خود دشمن می تراشد !
    شهیار قنبری : „همين امشب فقط ، امشب فقط ، هم بغض من باش ... همين امشب فقط مثل خود عاشق شدن باش
    اردلان سرفراز : „شکستي و شکستم ... گسستي و گسستم ... چه بودي و چه بودم ... چه هستي و چه هستم
    گویا یکی از حاضرین می خواسته با قطعه شعری از کس دیگر ادامه دهد اما چون پولی برای ادای حق و حقوق ایشان همراهش نیاورده که به او بدهد مجبور است کمی بیشتر فکر کند !
    نوبت به ایرج خان می رسد .
    ایرج جنتی عطایی : „مرا به خانه ام ببر ... ستاره دل نواز نیست... سکوت نعره می زند ... که شب ترانه ساز نیست
    به یکباره همه چشمانشان را پاک میکنند... آری... دل همه گرفته است... دو به دو یکدیگر را در آغوش می گیرند و می گریند...
    ..
    ..
    ..
    شرایط مجددا عادی می شود.
    زویا شروع می کند : „شما گناهی ندارین ... این روزگار بی وفاست... تو خلوت شبونه ام ... خالی فقط جای شماست
    دیگر همه عادت کرده اند که زویا از دیگران بخواند . شاید حافظه اش برای اشعار خودش یاری نمی کند . پس کسی اعتراضی نمی کند !
    شهیار با کسب اجازه و شاید پرداخت حقوق قانونی شعر به زویا، ادامه می دهد !
    شهیار قنبری : „تشنه و مومن به تشنه موندن ... غرور اسم ديار ما بود ... اون که سپردي به باد حسرت... تمام دار و ندار ما بود
    در این لحظه زویا می گوید : آثار من آثار شماست... پس بخوانید مرا !
    اردلان سرفراز : „ديوار شبم شکسته از تو ... از ظلمت شب نمي هراسم ... انگار که زاده شده با من ... عشقي که من از تو مي شناسم
    و شادناک از اینکه شعری از خود گفته بر صندلی تکیه می زند .
    ..
    ..
    ..
    دقایق پشت سر هم می گذرند ... کار ادامه پیدا می کند.
    ایرج جنتی عطایی : „ما رو با قطره اشکی میشه لرزوند و ویرون کرد ... ما رو با بوسه ی شعری میشه ترانه بارون کرد
    شهیار چپ چپ به ایرج نگاه می کند که چطور با این سن و سال ترانه هایش را همه از بر است ...
    در حالی که همه می دانند و مطمئن هستند زویا از خود نمی خواند ...
    زویا زاکاریان : „دیدی ای غمگین تر از من ... بعد از آن دیر آشنایی ... آمدی خواندی برایم ... قصه ی تلخ جدایی(1)
    و ناگهان ایرج جنتی عطایی لبخند می زند ! او از یادآوری این شاهکار توسط زویا خوشحال است.
    مجری نیز انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است (اتفاق ، همان خواندن اشعار دیگران است که باید مشکلی در این خصوص وجود داشته باشد اما این 4 نفر با عشق و علاقه به یکدیگر به اعتراضی نمی کنند و عاشقانه با اشعار یکدیگر ادامه می دهند) .
    مجری پیش خود می گوید : انگار باید در پایان این دور ختم جلسه را اعلام کنیم ! چون وقت آزادی فرا رسیده است...
    پس بلافاصله از شهیار می خواهد که ادامه می دهد :
    شهیار قنبری : من دیگر نمی توانم ادامه دهم.مشخص است که همه آزادی می خواهند و با این شرایط و در غربت ، دیگر امکان خواندن و سرودن نیست...
    اردلان ادامه می دهد ..
    اردلان سرفراز : „يه جنگل رمز و راز ... يه دريا ساده اي ... اسير عاطفه .. ولي آزاده اي
    ..
    ..
    ..
    مجری : با تشکر از سردمداران ترانه ی نوین ایران ، امیدواریم در جلسات بعدی حتی بیش از پیش با هم رفیق باشیم و دیگران نیز به ما بپیوندند...
    و در این لحظه نوای غریبانه ی آهنگی زیبا به صدا در می آید...
    آه ای مسافر تمام جاده ها ... چرا شبانه کوچ می کنی ... دلم گرفت از این سفر دلم گرفت... چه غمگنانه کوچ می کنی ... تن تو کو ...”
    ... انگار همه خواب هستند.. مجری هرچه صدا می زند کسی جوابی نمی دهد...
    آری ... همه خواب بوده ایم ...
    خواب _ خواب...
    و در پایان این خواب ، همه را در آغوش هم می بینیم... در ایرانی آزاد ...
    -----------------------------------------------------------------------
    1 – اشاره به ترانه „گل سرخ” با صدای زنده یاد ویگن که مصرع اول آن توسط دکتر نیرسینا ، در شورای تصویب شعر و ترانه ، از „دیدی ای غمگین تر از من” به „آخر ای محبوب زیبا” تغییر پیدا کرد !

  2. 2 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. زندگي نامه استاد مهندس همايون خرم
    توسط akanani در انجمن ویولن ایرانی
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: Wednesday 11 January 2012, 05:10 PM
  2. یک اشتباه بزرگ !!!
    توسط Leon در انجمن پاپ
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: Tuesday 20 May 2008, 01:08 AM
  3. تاپیک طرفداران سیاوش قمیشی
    توسط Leon در انجمن پاپ
    پاسخ: 15
    آخرين نوشته: Tuesday 22 April 2008, 11:34 AM
  4. گفتگو با : منصور تهرانی
    توسط Leon در انجمن بزرگان شعر و ادب
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Monday 28 January 2008, 11:27 AM
  5. تموم شد ترانه؟
    توسط Leon در انجمن پاپ
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Thursday 24 January 2008, 09:46 AM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •