لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: اکبر گلپایگانی

  1. #1
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض اکبر گلپایگانی


    0 Not allowed! Not allowed!


    این استاد بی همتا از آغاز فعالیت هنری خویش که در دبستان فرهنگ (1318- یعنی 6 سالگی) به قرآن خوانی پرداخت و سپس نزد پدر تعلیم موسیقی دید، به استعداد بی نظیر خود در فراگیری موسیقی اصیل ایرانی نیز پی برد. در آن هنگام آشنایی با استاد پرآوازه موسیقی جهانگیر ملک، و به دنبال آن ورود به انجمن موسیقی پس از چند سال 1327) و آشنایی با استاد ایرج که بتازگی به اوج شکوفایی رسیده و بتدریج نامش بر سر زبان ها می افتاد، و نیز قبول شاگردی استاد نورعلی خان برومند، مهمترین محرکه های باروری و شکوفایی این آوازخوان بی بدیل ایران بودند. استاد گلپا پس از مدتی (در اثنای سال های 1330 تا 1331) افتخار شاگردی صبا، طاهرزاده و دوامی را کسب کرد. سیر صعودی و تعالی هنری این هنرمند هیچ گاه دستخوش مکث یا خدشه نگردید و اوج و فرازای بالندگی او با دریافت نشان دکترای موسیقی از یونسکو تکمیل شده است. استاد گلپا رکورددار تعداد اجرا در برنامه های وزین گل های تازه، گل های جاویدان، یک شاخ گل، برگ سبز و برنامه های مشابه در رادیو می باشند و با نزدیک 700 اجرای دستگاهی، نام خود را در قلب مردم فرهنگ پرور این سرزمین به جاودانگی سپرده اند. با وجود این همه آوازه، واقعا حیرت آور است که تعداد ترانه ها و تصنیف های خوانده شده توسط ایشان به 50 هم نمی رسد!

    صدای گلپا همانند ابریشمی نرم و مخملی خالص است که با شنیدن آن بی اختیار یاد جرنگه های بلوری آبی می افتیم که از آبشاری آرام و سحرانگیز روان می شود. در واقع ُمست مستم ساقیا دستم بگیر --- تا نیفتادم ز پا دستم بگیر یک طلوع دلاویز برای موسیقی ایرانی بود. با اجرای بلورین این مثنوی شور، استاد آوای حزین و معصومانه و بی نظیر خود را به گوش ایرانیان تشنه جان و تشنه روح رسانید و گواه از یک مرغ چمن در سپیده دمی شبنم آرا داد. خوشا آنان که با عزت ز گیتی ---- اساس خویش برچیدند و رفتند، ز کالاهای این آشفته بازار --- محبت را پسندیدند و رفتند. استاد از معدود بزرگواران موسیقی اند که توانایی اجرای پرده در پرده انواع گوشه ها را دارند و در بداهه خوانی نیز همتا ندارند. کافی است تا مثلا ایشان بختیاری یا شوشتری بخوانند، آن هنگام مشاهده خواهد شد که با چه تسلط بی نظیری از یک گوشه شش-هفت سطری آوازی تمام عیار و آغشته به بداهه بدون کوچکترین تکرار یا کوتاهی و نقیصه ارائه خواهند کرد، آوازی که به کمال اجرا می شود و نوازنده سولیست نیز از هماوایی با آن بهره ای بس والا می برد. صدای گلپا نخست بر دل می نشیند و سپس همانند روان آبی در روح سیال تشنگان جاری می شود

    در این سرای ناموزون و پیرامون پر آشوب، همانگونه که شاملو گفت، تنها صداست که می ماند. درست که آوای پرطنین استاد را ربع قرن نشنیدیم، درست که در این ربع قرن الحان و اصوات دچار دگردیسی شدند، درست که در خلوت خویش تلاش کردیم با آواهای بتازگی رواج یافته خو کنیم، اما هرگز دگمه ضبط صوت خود را که یا می خواند: موی سپیدو توی آینه دیدم--- آهی بلند از ته دل کشیدم، یا ندا در می داد: هوس میکده داره --- دل دیوونه من، نمیدونه بی تو ایام بهارو چه کنه، یا اشک من خودتو نگه دار --- نیا پایین --- منو رسوا می کنی، یا دل آتش می زد با: مرا بوسه ای ده، نپیچاندیم... هرگز از او دل نکندیم که حقا این دل کندن خطاست... آوای این روزها و ایام استاد گویای دلی پر درد و آکنده از حزن است وقتی که می گوید: عجب عمرا تموم شد --- چه دور از هم حروم شد، چه خاطرات شیرینی که موند و ناتموم شد، اما او مگر نمی داند ما خاطرات شیرین خود را ناتمام نگذاشتیم... ما در این ربع قرن سکوت ناخواسته ایشان، ایام بهار و تابستان خود را با گوش دل سپردن به مخملین صدای او به پاییز و زمستان رساندیم... مگر ایشان نمی دانند که مردم از آوازه خوان خسته شان هرگز نگسسته اند... مگر ایشان اطلاع نیافته اند که زیستن با وزن و ضرب آوازشان برای مردم این سرزمین یک دلمشغولی ساده است، یک مشغله همیشگی!

    استاد گلپا مبدع و مروج شیوه جدیدی از تصنیف خوانی در قالب های اصیل به شمار می رود که در آن پیش از او هیچ خواننده دیگری تا آن اندازه در ژرفای ترکیبات الحان، ملودی ها، و سازها غور و تفحص نکرده بود. همانطور که معروض شد، ایشان در تمام ادوار خوانندگی خود تنها حول و حوش 50 ترانه خوانده اند که الحق والانصاف اغلب در نوع خود بی بدیلند. وسواس خاص استاد در گزینش اشعار، سازها، و ملودی ها وجه فراق و تمایز ایشان از سایرین است. گلپا همواره تاکید می نماید که تا شعر یا غزل توسط آوازخوان حفظ نگردد، و این شعر یا غزل حتی در کوچکترین زوایای روح و جان رسوخ ننماید، امکان چیرگی بر بن مایه آن آهنگ یا آواز وجود ندارد. شاید به همین علت بوده که استاد در طول هفده سال آوازخوانی رسمی و قریب پنجاه سال خوانندگی غیر رسمی، ترجیح داد کمتر ترانه بخواند و بیشتر در پیرامون آوازخوانی پرسه بزند. ژانر نوینی که تقریبا به طور همزمان با گلپا و ایرج آغازیدن گرفت، تاروپود ترانه و ترانه خوانی را در این کشور دیگرگون نمود، لیکن ایرج به خاطر جذابیت حیرت آور صدایش نخواست در آن مدار پاگرفته سیر کند و به زودی مسیر خود را از گلپا جدا کرد. در نتیجه گلپا که جذابیت آوایش کمتر از ایرج نبود، الا وسعت و حجم صدایش که فرکانس متفاوتی داشت، در همان مسیر بدعت نهاده طی طریق نمود و به جز در واپسین روزهای سال 1356 و ماه های نخست 1357 که چند ترانه خود حسب حال و زمانه و با آرمان چالش طلبی با هجمه انواع آوازها و سازها در مایه هایی نه چندان دل انگیز و دل آرا اجرا نمود (مثلا ترانه آفرین دل ---- مرحبا دل، با اکوی بالا و فضاگیر و expansion زمینه و بکارگیری ادوات مرسوم در موسیقی پاپ، یا کارهای مشابهی که عطش شنیداری این نگارنده را آن طور که سایر ترانه های استاد فرو می نشانیدند، سیراب نکردند) ، همواره بر میثاق نوآورانه خود پایبندی نمود. پیشتر البته خوانندگانی دگر در تقلایی نابرابر و ناهمسو مترصد شکوفایی و ارائه خلاقیت بودند اما یا سر از موسیقی عامه پسند و کوچه بازاری (popular) در آوردند (نمونه: جمال وفایی، امین الله رشیدی و ...) یا فراگیری و کسب مهارت در ردیف ها و دستگاه ها را به جد نگرفتند (نمونه: هایده، مهستی و حمیرا و ...) و یا اینکه در ایجاد تحول و بروز خلاقیت های پنهانی در ضمیر خود ناکام ماندند (نمونه: کوروس سرهنگ زاده، زنده یاد داریوش رفیعی و ...). آنهایی هم که توانمند بودند یا در چهارچوب دستگاهی به شیوه ای سنت گرایانه و traditional باقی ماندند (نمونه: استاد فقید محمودی خوانساری، استاد قوامی، نادر گلچین و ...) یا به دلیل کم کاری مورد استقبال همگانی قرار نگرفتند (نمونه: استاد فقید طاهرزاده، استاد فقید محمود کریمی، استاد فقید رضوی سروستانی و ...). تلاش های خوانندگانی چون هنگامه اخوان، پریسا، هوشمند عقیلی و دیگران نیز در راستای محافظت از موسیقی اصیل ایرانی در برابر گزند موسیقی های تقلیدی یا وارداتی مرتبت خود را دارد. لیکن با مطرح شدن نام اکبر گلپایگانی و اوج گیری این بزرگمرد آواز ایرانی، تقریبا همگی آوازخوانان معروف و مردمی کنار زده شدند و برای مردم و صاحبان فن و ذوق تنها چهار نام دیگر بازتابی سنگین و قابل اعتنا و قابل قیاس با گلپا داشتند: مرضیه، بنان، ایرج، و شجریان. این درست که استادانی چون محمودی خوانساری و قوامی و حتی عبدالوهاب شهیدی و نادر گلچین و سایرین نیز عرصه پهناوری از بی کرانه موسیقی ایرانی را تصرف کرده بودند، لیکن به واسطه امکانات محدودتر در ضبط صدا و ترانه، کم کاری، و دوری گزینی از هیاهوی عصر، و عوامل دیگر، نتوانستند پا به پای این چهار استاد گام بردارند. البته نام بانو دلکش نیز نمی تواند از اذهان زدوده شود ، اما ایشان در مبحث آواز دستگاهی همانند مرضیه کمتر وارد شده اند.

    برای این بزرگمرد آواز ایرانی عمری مستدام و طولانی آرزومندیم و امیدواریم اکنون که گلو و حنجره مرمرین ایشان از قید غل و زنجیر و لاک و مهر و پلمپ بیست و پنج ساله ای آزاد شده ! ، بیست و پنج سال دیگر بخوانند و با به فراموشی سپردن آنچه در این مدت گذشت، از زنگار غم و اندوه رهایی یافته و نسیم شور وشادی و امید را در ضمیر و قلب جوانان این سرزمین به وزیدن وادارند، آنهایی که به نسل کنونی تعلق دارند و تنها نامی از ایشان و استادان دیگر شنیده اند... و از آنجا که این جوانان بالنده در معرض هجمه اقسام آواهای ناموزون غربی و غیر غربی قرار دارند، شاید بهتر آن باشد که با خواندن ترانه ها و آوازهایی ریتمیک و امیدبخش به آنها نیز امید داده و از غرق شدن آنان در دریای موسیقی های نابهنجار جلوگیری نماییم.








    __________________

  2. 7 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    جناب آقاي لئون دوست عزيز سلام و تشكر از تاپيك زيباي شما
    تنها صداست كه ميماند ، از اشعار فروغ فرخزاد است كه اشتباها شاملو ذكر گرديده است. بنده به جاي سارا خانمهاي بخش شعر تذكر دادم(شوخي كردم). اميدوارم هميشه سر افزار باشيد.

  5. 2 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  6. #3
    Babak_mix آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    150
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    42
    نوشته ها
    821
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    1,206
    2,223 بار تشکر شده در 678 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 6/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    Arrow استاد اكبر گلپایگانی : من اگر نخوانم مى ميرم...


    0 Not allowed! Not allowed!
    صداى اكبر گلپايگانى كه بعدها به گلپا تخلص پيدا كرد براى بسيارى از آدم هاى نسل دهه هاى ۴۰ و ۵۰ كه جوانى و ميانسالى شان را در اين سال ها گذرانده اند، صدايى خاطره انگيز و فراموش ناشدنى است و جالب آنكه مردان علاقه مند به صداى او از همان قشر لوطى مسلك هاى قديم هستند (و جالب آنكه زن ها در اين ميان هيچ سهمى ندارند) كه هميشه با شنيدن صداى او يك نم اشكى در ته چشمانشان حلقه مى زند و چند لحظه اى را در سكوت و شعف به ياد خاطره هاى گذشته مى پردازند.

    شايد آن روزى كه پس از هشت سال شاگردى نورعلى خان برومند رو به ترانه خوانى در راديو آورد هيچ گاه تصور آن را نداشت كه اين همه مشتاق پيدا كند جالب آنكه در همان زمان اين استاد بزرگوار او را مورد عتاب قرار مى دهد و شديداً از اين كار نهى مى كند. چرا كه بر طبق يك تفكر سنتى ايشان ترانه خوانى در موسيقى ايرانى را مختص زنان مى دانستند و گلپا را از اين كار برحذر مى داشتند. اكبر گلپا ثمره هشت سال زحمتى است كه نورعلى خان برومند در كشف استعداد و پرورش او كشيده بود.

    بنابراين اين همه حساسيت در نهايت باعث شد زمانى كه استاد براى مرتبه دوم صداى گلپا را از راديو مى شنود به آنجا رفته و براى هميشه اين رشته را بگسلد، قابل درك است. اما از سويى ديگر گلپا به قسمتى از موسيقى ايرانى متعلق است كه سعى داشته پيوندى مردمى تر ميان قالب هاى كهن و عصر و زمانه خود ايجاد كند. لحن او در خواندن آواز و همچنين موسيقى كه همراهى اش مى كرد نيز در اين امر تأثير بسيارى داشت. تا حدى كه يكى از ترانه هاى او براى من نيز كه نه متعلق به دهه هاى ۴۰ و ۵۰ هستم و نه ادعاى لوطى گرى و لوطى مسلكى دارم ماندگار و لذتبخش است، به خصوص بخشى از شعر آن كه چنين است: اشك من خود تو نگهدار، نيا پايين منو رسوا مى كنى... وسعت صداى گلپا به قول قديمى ها شش دانگ كامل بود. اما جريان نامعلومى كه هنوز هم مشخص نيست او را به دليل اين شيوه خواندن از عرصه موسيقى ايران حذف كرد تاحدى كه او پس از مدت ها سكوت در چند سال اخير سه كاست كه اكثراً اجراى ترانه هاى قديمى اش است را با نام هاى عقيق، مست عشق، گريه و افسوس روانه بازار كند كه با استقبال خوبى هم روبه رو شد.

    راز سال ها ماندگارى او در بين مردم و سكوت چندين ساله اش را به چالش كشيده است. گلپا حتى قصد داشت كه به نفع زلزله زدگان بم نيز برنامه موسيقى اجرا كند كه تا همين لحظه هيچ خبرى از برگزارى آن نيست. گاهى فكر مى كنم راز ماندگارى در احراز تمامى خوبى ها و يا كيفيت ها نيست، رازى است كه بايد آموخت.

    • مهران مهرنيا: در موسيقى ايران سه واژه مصطلح لحن، شيوه و مكتب داراى چنان اصالتى هستند كه مى توان بسيارى پديده ها را با آنها تجزيه و تحليل كرد...
    آنچه قدما به آن معتقد بودند، تفكيك آكادميك اجزاء بيان هنرى به شكلى بسيار تخصصى و دسته بندى آن به وسيله اين واژگان است. مكتب، كليتى از يك بيان هنرى است كه بايد قابليت انتقال علمى به نسل هاى پسين را دارا باشد، به عبارت ديگر به هيچ وجه دربرگيرنده مشخصات قومى و شخصيتى مجرى نيست. شيوه در عين اينكه زيرمجموعه مكتب است (در هر مكتب مى توان شيوه هاى بسيارى كه از بنيان هاى همان مكتب پيروى مى كند را يافت) با تاثير از جغرافيا، شرايط اجتماعى، سياسى، تاريخى و حتى توانايى هاى فيزيكى مجرى فرمى ايجاد مى كند كه در عين امكان بازتاب و بازيافت در افراد ديگر قابل تعليم به نسل هاى بعد نيست.

    اما لحن كه شخصى ترين بخش اجراى موسيقى است تمامى حالت هايى است كه از درون يك فرد در هنرش متبلور مى گردد و هيچ مشابهى در ميان ديگران ندارد. موسيقى آوازى ايران به خصوص آن بخشى كه به مكاتب مربوط مى شود، مورد كنكاش و مطالعه فراوان قرار گرفته، از سيد احمد خان تا طاهرزاده، اقبال و ظلى تا سيد رحيم و تاج اصفهانى و جناب دماوندى و... در موسسات آموزشى ... نموده از ديگر سو كسانى كه در موسيقى ايران داراى لحن ويژه و متمايزى بوده اند نيز بيش از حد مورد توجه بوده و هستند، بنان، محمودى خوانسارى، قوامى و... از اين دسته هستند كه همواره تلاش علاقه مندان اينان براى بازخوانى آثارشان بنا به دلايل ذكر شده در تعريف لحن ناموفق مانده.
    گلپا در ابتدا از شاگردان استاد نور على برومند و مورد وثوق خاص ايشان نيز بوده، با استعداد فراوان به سرعت مراحل ترقى را طى نمود به طورى كه به زودى مورد توجه تهيه كنندگان و اسپانسر هاى موسيقى عاميانه و جدى به طور همزمان قرار گرفت.

    وى پس از آشنايى با چند تن از شاگردان درجه يك ويولن استاد صبا مثل پرويز ياحقى، سياوش زندگانى و ملك و همكارى مستمر با آنان به زودى شيوه اى را در آواز ايران بنا نهاد كه تا امروز طرفداران فراوانى يافته است و بسيارى آن را به غلط مكتب تهران نيز ناميدند. كشش ها، حالت ها و مالش هايى كه تحت تاثير مستقيم ويژگى هاى صوتى ويولن ايجاد شده بود، تحرير هاى نسبتاً ساده اما طولانى، خواندن اشعار با گويش شكسته، محاوره اى (لهجه تهرانى) و چند مشخصه ريز و درشت ديگر كه كاملاً بديع و تازه مى نمود باعث چنان شهرتى براى اين خواننده جوان شد كه به راحتى گوى سبقت را از خوانندگان هم دوره اش ربود و به مشهورترين مجرى آهنگ ها و ترانه هاى همان شيوه بدل شد.

    عجيب اينكه رقباى او هيچ گاه نتوانستند تهديدى جدى (از بعد حرفه اى) برايش باشند، و دلايل آن بسيار ساده بود آنها يا زيادى جدى بودند و يا زيادى مبتذل! پس به راحتى مى توان گلپا را خواننده بلامنازع ژانر (شيوه) پاپ سنتى دوران خود و حتى شايد پس از خود دانست.
    در پايان بايد گفت شايد اين شيوه (چه در نوازندگى و چه در آواز) با سلايق موسيقايى بسيارى از ما همخوانى نداشته باشد، اما بدون شك نفوذ و سيطره آن در يك دوران طولانى سرمشقى است براى آنان كه شيوه بيانشان براى دوستان و نزديكانشان نيز قابل تحمل نيست. و عده اى كه براى جلب نظر مخاطب به مرز لمپنيسم هنرى نزديك شده اند! با آرزوى سلامت و طول عمر با عزت براى همه اهالى هنر. » تعداد بسيار زياد اجراى او در برنامه گل هاى پيش از انقلاب اكنون در ۲۵ سال تبديل به سه كاست شده آن هم در زمانى كه به گفته مهرنيا بسيارى با تقليد از او براى خود نام و رنگى دست و پا كرده اند. زمانى او را متهم مى كردند كه اثر مبتذل خلق مى كند اما با كمى دقت در موسيقى پيش از انقلاب متوجه مى شويم كه چندان هم اين قضاوت صحيح نبوده. از سويى خاطره هاى موسيقيدانان قديم يا همعصر او را كه دوره مى كنم همگى متفق القول معتقدند كه اگر گلپا به خواندن آواز سنتى قناعت مى كرد، امروز ما شاهد حضور خواننده تأثيرگذارى در اين عرصه بوديم.

    خودش مى گويد در راديو ۱۷ سال فقط آواز خوانده است و اين محصول تعصب نورعلى خان برومند بود كه ترانه را براى مردان نمى پسنديد. مرد فقط بايد آواز بخواند، هم او كه اكبر گلپايگانى جهش اخيرش در آواز را به او مديون است. اكبرجوان و با استعداد به زودى خواننده اصلى اركستر گل ها و گل هاى جاويدان شد و شد گلپا. گلپا آواز را هم طورى خواند كه ورد زبان ها شد و بعد از اين دوره موفق به ترانه خوانى روى آورد و از آنجا كه از ريشه محكمى برخوردار بود بسيارى از آثارش خيلى سريع مشهور شد، به شكلى كه بعد از نزديك به ۳۰ سال هنوز فراموش نشده است. فضاى موسيقى ما غيرواقعى است. آنقدر كه در آن بيشتر آثار او را پاپ تلقى مى كنند. آنچه به عنوان موسيقى سنتى مطرح شده همه آن چيزى نيست كه بايد باشد و در اين فضا آنچه كه قطعاً نامشخص و لاينحل باقى مى ماند، تعاريف و مرزها است.

    در سينما و ادبيات اصطلاحى با نام ژانر داريم ولى در موسيقى چنين چيزى نداريم و يا اگر هست لااقل ژانر گلپا ادامه پيدا نكرده. گفت و گو با اكبر گلپايگانى مى توانست كسل كننده باشد اگر قرار بود او اسير شرايط باشد اما نشد. چون او هيچ وقت نا اميد نشد، گلپا سمبل نشاط نيز هست. در تمام اين سال ها هر روز ساعت ۳۰/۵ صبح از خواب برمى خيزد و مى زند به كوه و آنجا آواز مى خواند. وقتى پرسيدم كه چرا سكوت نكرد كه اسطوره شود گفت: من با دو چيز بزرگ شده ام؛ ورزش و موسيقى. من اگر نخوانم مى ميرم، نمى خواهم اسطوره شوم.

    وقتى انقلاب شد در اوج توانايى و شهرت بوديد و بعد بنا به عللى تمام اين بيست و پنج سال را نتوانستيد بخوانيد. چطور توانستيد خودتان را نگه داريد؟
    زين العابدين رهنما در كتابى نوشته است زندگى صندوقچه اى است پر اسرار كه آدم نمى داند فردايش چه خواهد شد. گاهى كليد اين صندوقچه كه اسمش زندگى است دست خود آدم است و گاهى دست ديگران. اگر اين كليد دست خودم بود، بدانيد كه حتماً مى خواندم.

    آن موقعى كه كليد دست ديگران بود و شما نمى توانستيد بخوانيد چطور فرم تان را حفظ كرديد؟
    اتفاقاً من روى اين كار خيلى مطالعه كردم. اول فكر مى كردم كه نوع خواندن ما قديمى شده است و با اين همه تحول ديگر جاى خواندن ما نيست. ولى با هركسى كه صحبت مى كردم، مى ديدم كه عاشقانه مرا دوست دارند. شما مى دانيد كه انسان با اميد زنده است. من هم با اميد زنده بودم. پدرم هميشه مى گفت كه خورشيد زير ابر نمى ماند. من مى دانستم كه بالاخره مى خوانم. من، اكبر گلپايگانى يكى از چهار خواننده اول گل هاى جاويدان بودم. وقتى هم كه به آنجا وارد شدم به بيست و يك سالم بود. بنان بود، فاخته اى بود، عبدالعلى وزيرى بود و كوچك ترين شان در آن دستگاه، دردشتى بود. من يك جوان بيست و يكى دوساله بودم كه خواننده گل هاى جاويدان شدم. حتماً چيزى در من بوده كه از من براى آن برنامه، دعوت كردند. شما يادتان باشد كه من در هفده سال اول فقط آواز مى خواندم. هفده سال با خلاقيت هايى كه داشتم، فقط آوازم را ارائه مى دادم. بعد از هفده سال ترانه خواندم. من خيلى كار كرده بودم و مى دانستم دوباره بر مى گردم. چون خودم، خودم را شناخته بودم و مى دانستم كه كى هستم، خيالم راحتِ راحت بود.

    يعنى اصلاً نگرانى نداشتيد؟
    نگران آواز بودم. دلم مى خواست كه اگر اتفاقى براى من افتاد و به هر صورتى ديگر نبودم، اين آواز بماند.

    من هنوز در فلسفه آن كليد كه اول صحبت تان گفتيد ماندم. آن موقع كه كليد زندگى شما دست ديگران بود، جريان موسيقى داخل و خارج را پيگيرى مى كرديد؟
    من دو كار را هيچ وقت ول نكردم، يكى ورزش و ديگرى موسيقى. هر روز سه الى سه و نيم ساعت ورزش مى كنم. (اشاره مى كند به تابلويى كه روى ديوار است) آن تابلو را كه روى ديوار مى بينيد، تابلوى مربوط به پيشكسوتان ورزش باشگاه دارايى است. من در باشگاه تهران جوان بودم و از آنجا آمدم به باشگاه دارايى. آن تابلوى ديگر را هم اگر بخوانيد نوشته عضو افتخارى پيشكسوتان المپيك ايران. من از ورزش و موسيقى جدا نبودم.

    بگذاريد بپردازيم به آواز و مشخصاً آواز شما. بعد از انقلاب موسيقى سنتى ادامه پيدا كرد و حتى به خاطر ممنوع بودن موسيقى پاپ، رشد وسيعى هم داشت. بنابراين سبك هاى مختلف آوازخوانى امتداد پيدا كرد. فكر مى كنيد كه چرا نوع آوازخوانى شما ادامه پيدا نكرد؟
    براى اين كه كسى نبود كه آن نوع آواز را بخواند. در سال هاى اخير موسيقى و به خصوص آواز رفت به دنبال فرمول خواننده هايى مثل بنان، مثل فاخته اى مثل دوست عزيز من مــحمودى خوانسارى و صداهاى ديگر، نرفته بودند دنبال دو دو تا چهارتا، سه پنج تا، پانزده تا. اما بعد از انقلاب خواندن آواز همانطورى كه گفتم شد فرمول. يعنى شما بايد سه گاه را بخوانى و درآمد را بخوانى و زابل و مويه و مخالف و مغلوب و حصار و... اين مثل اين مى ماند كه شما چهار عمل اصلى را ياد بگيريد و هى بگويى سه چهار تا دوازده تا و سه شش تا هجده تا و پنج به اضافه دو مى شود هفت و ... اين فرمول است. يك شاگرد هشت ساله دارم كه هم پيانو مى زند و همه رديف ها را بلد است.
    من به اتفاق برادرم حسن گلپايگانى كه يكى از استادان خوب موسيقى ايران است و برادرزاده هايم كه نوازنده هاى خوبى هستند، داريم روى راست پنجگاه كار مى كنيم و چيزى نزديك شصت و هفت هشت تا گوشه در آن است كه مى خواهيم چاپ و منتشر كنيم. مى آيد بيرون و مى بينيد و مى خوانيد. آيا اگر ما اين رديف ها را بدهيم دست يك بچه، پرويز ياحقى مى شود؟ من بعد از هشت نه سال كه شاگر نورعلى خان برومند، اديب خوانسارى و حاج آقا محمد ايرانى بودم و همچنين طاهرزاده كه واقعاً روى صفحاتش كار كردم و دعوت شدم به برنامه گل ها، اصلاً به اين چيزها فكر نمى كردم. من بايد خودم مى شدم. من بايد گلپا مى شدم. آن موقع كه آمدم در راديو بخوانم رئيس اداره موسيقى راديو، آقاى مشير همايون شهردار بود.
    روى آشنايى كه با من داشت و مى دانست كه شاگرد نورعلى خان برومند بودم، گفت مى خواهى چه كار كنى. گفتم: من از طرف آقاى پيرنيا (مبتكر برنامه گل ها كه واقعاً آدم شاخصى بود) دعوت شدم كه كار كنم و آواز بخوانم. گل هاى جاويدان فقط آواز بود با دو نفر خواننده مرد. آواز هم به اين صورت بود كه يك نفر، مثلاً آقاى دشتى، درباره حافظ صحبت مى كرد، رهى معيرى راجع به سعدى صحبت مى كرد و ما غزلى را از سعدى يا حافظ مى خوانديم...

    نفر ديگرى كه به همراه شما آواز مى خواند چه كسى بود؟
    بنده يا با بنان بودم، يا با فاخته اى بودم و در يك برنامه هم با عبدالوهاب شهيدى بودم كه بعد از ما آمده بود. چهار خواننده بيشتر نبوديم. خلاصه، من به آقاى مشير همايون شهردار گفتم كه مى خواهم در اينجا آواز بخوانم. خنديد و گفت: آواز؟ آواز را برو پشت مرده بخوان. من خيلى ناراحت شدم. اين همه زحمت كشيدم، تمام استادان را ديدم و پيش آنها كار كردم و حالا ايشان اين حرف را مى زند. آمدم خانه و مدت ها نرفتم راديو. بعد نشستم و حرف ايشان را آناليز كردم، ديدم بد نمى گويد. اگر قرار است كه من مثل بنان يا مثل فاخته اى يا مثل آقاى عبدالعلى وزيرى بخوانم اينها كه خودشان هستند و دارند به اين خوبى مى خوانند. من رفتم دنبال اين كه كارى را انجام بدهم كه ديگران نكرده باشند.
    آن چه بود؟ خلاقيت. همه مى توانند مثنوى شور بخوانند ولى با آن شعر و با آن وصفى كه من خواندم ساقيا، دستم بگير مثل ترانه مد شد. بعد بلافاصله پيش ما سوختگان مسجد و ميخانه يكى است، كاروان، ما رند و خراباتى و ديوانه و مستيم، امشب شده ام مسـت... را خواندم. اين چهار پنج تا همه در سه گاه است. خلاقيت اگر نباشد خواندن هم مى شود مثل هم. ما بعد از انقلاب رفتيم دنبال آن چارچوب كه مثل فونداسيون يك ساختمان است بنابراين خلاقيت را از دست داديم. وقتى ساختمان كامل مى شود كه براى هر قسمت آن طرح تازه و بكر داشته باشيم. براى در، پنجره، دكوراسيون و همه چيز بايد خلاقيت به خرج دهيم. شما چهار عمل اصلى را ياد مى گيريد كه مسئله حل كنيد. جواب مسئله يكى است و هركس از يك راه رفته است. ما خلاقيت را از دست داديم.

    از اصول آواز ايرانى و رديف كه فاصله نگرفتيد؟
    نه. اين يك مثنوى شور است. خودش گوشه اى است در شور. گوشه اى هم بود كه همه آن را خواندند. ولى من آن را به شكلى خلاقانه اجرا كردم. مردم روى دوچرخه نشسته بودند، فوتبال بازى مى كردند و اين را مى خواندند. اين قطعه آوازى، شبيه يك ترانه مد شد. من كه نرفته بودم اين را از فرنگ بياورم. گوشه اى در شور بود. بعد شما ببينيد من چند نوع سه گاه خواندم. اگر مى خواستم اولى را مثل دومى بخوانم و دومى را مثل سوم كه يك دانه مى خواندم و مى گفتم هر دفعه مى خواهيد گوش كنيد همان را گوش كنيد.

    آيا اين ديدگاهى كه الان نسبت به انواع ديگر موسيقى داريد، آن زمان هم داشتيد؟
    همان موقع هم دوست داشتم و گوش مى كردم منتها خودم دوست داشتم در اين رشته كار كنم.

    به نظر شما اين كه شما نسبت به انواع ديگر موسيقى باز فكر مى كرديد، چه اندازه در ايجاد آن خلاقيت ها كه ذكر كرديد، تأثير داشت؟
    خيلى تأثير داشت.

    يك سئوال هم هست كه كمى با اين بحث كه مى كرديم بى ربط است ولى بين اين صحبت ها به ذهنم زد. آيا اينها كه رديف را جمع آورى مى كردند، نشده كه بنا به عللى گوشه هايى را گردآورى نكرده باشند؟
    معلوم است. يعنى اين چيزهايى كه آقاى دوامى خواند، همه اش همين است؟ ممكن است كه خيلى چيزها از قلم افتاده باشد. در همين راست پنج گاهى كه الان ما داريم مى دهيم بيرون، هيچ وقت ايشان ۶۹ قطعه اجرا نكرده و ما حالا داريم اين كار را مى كنيم. ممكن است كسانى ديگر هم بيايند و باز هم به اين اضافه كنند. من آرزو مى كنم كه همه بيايند و اضافه كنند، نه اين كه اداى همديگر را در بياورند. چون تقليد واقعاً چيز بدى است.

    بگذاريد به روند شكل گيرى كار شما بپردازيم. شما از چه سالى رفتيد پيش نورعلى خان برومند و آن موقع چند سالتان بود.
    من موسيقى را پيش پدرم و مرحوم حسن يكرنگى شروع كردم. در خانه همان مرحوم حسن يكرنگى و به وسيله آقاى تجويدى- كه ان شاءالله خدا سلامتى بهش بدهد- به مرحوم نورعلى خان معرفى شدم. آن موقع من شاگرد مدرسه نظام بودم. من قبل از آن موسيقى رديفى را به طور كامل پيش پدرم ياد گرفته بودم. محله اى كه ما در آن زندگى مى كرديم محله اى بود به نام سرچشمه. ما چهار پنج كوچه پائين تر از سرچشمه زندگى مى كرديم. آنجاها تعزيه زياد رواج داشت. تعزيه خوان هاى قدرى كه خيلى از گوشه هايى كه در موسيقى ما وجود دارد توسط همين ها حفظ شده بود.
    من نمونه اش را برايتان مى گويم. ما يك نفر داشتيم به نام ابراهيم گردن كه به قدرى زيبا رجز و هودى و يهلوى و گوشه ها، سه گوشه دناسورى و... را واقعاً خوب اجرا مى كرد. يا يك تعزيه خوان ديگر به نام شيخ محمد على بود كه نقش شمر را بازى مى كرد و رجز مى خواند. من خيلى با اينها كار داشتم و خيلى هم تعزيه را دوست داشتم. از اينها هم خيلى چيزها را يادگرفتم. به خصوص اين ابراهيم گردن كه صداى گرمى هم داشت و نقش حضرت عباس(ع) را بازى مى كرد يا شبيه مسلم مى شد و وقتى مى خواست اشك مردم را در بياورد واقعاً دشتستانى زيبا اجرا مى كرد. غير از خود گوشه، مى دانست چگونه آن را اجرا كند كه دل مردم را تكان بدهد.

    آيا از شيوه آوازخوانى تهران يا بيات تهران تأثيرهايى نگرفتيد؟
    كلاً آواز را مى گفتند بيات. بيات تهران داريم، بيات اصفهان داريم، بيات ترك داريم. آن موقع به آواز مى گفتند بيات. هر قسمت براى خودش گوشه اى داشت و از دستگاه هاى ايرانى هم خارج نبود. اما اين گوشه اى نبود كه روى آن تكيه كنند.

    من البته مى خواهم از اين بحث نتيجه اى بگيرم. شما قضيه تعزيه را فرموديد و بچه تهران هم بوديد و آنجايى كه شما بوديد (سرچشمه و آن طرف ها) طبيعتاً اين نوع موسيقى هم آنجا رواج داشت...
    ... موسيقى خاصى نبود. چيزهايى بود كه آقايانى كه دور هم جمع مى شدند غزل هايى مى خواندند كه آن غزل ها به نام بيات تهران معروف بود. آن موقع فرهنگ اين بود... همان موقع آقاى ايرج بود كه صداى خيلى خوبى هم داشت و تخصصش هم در خواندن اين بيات تهران و غزل و اين حرف ها مرسوم است ولى آنها هيچ ادعايى ندارند كه رديف موسيقى ايرانى را مى دانند. مى گويند فلانى رديف دان است، خيلى خوب رديف دان، معلم است. خيلى خوب معلم. ولى خواننده يعنى خلاق، خواننده بايد سبك داشته باشد. بنان سبك داشت، آقاى منوچهر همايون پور سبك دارد و... تاج سبك داشت به نام خودش. همايون پور يك كارى كرد كه مال خودش بود. يعنى يك صدايى كه مى شنويد بلافاصله مى گوئيد اين همايون پور است، فاخته اى است، تاج است يا گلپاست. ظلى هم يك كارى كرد كه به نام خودش ثبت شد.
    اما كسانى كه آمدند خواستند اداى تاج را دربياورند، اين تقليد است. اينها همان كسانى هستند كه دارند اداى اين و آن را در مى آورند و مشكل ما هم همين است. مهم نيست، مردم مى فهمند. اينها هيچ وقت دوام نمى آورند. شما دريا را در نظر بگيريد كه آدم مى رود داخل آن و ممكن است چشمش را هم بسوزاند و يك قطره اشك هم از چشم آدم بيرون بيايد. اما آيا مى تواند دل شما را، آن جور كه يك قطره اشك از چشم يك بچه يتيم بيرون مى آيد، دل شما را بسوزاند. آن درياست، اين يك قطره است اما شما را آتش مى زند. ما دنبال آن قطره اشك داريم مى گرديم، من دنبال سه چهار تا دوازده تا. و حالا اين گوشه دناسورى است و اين نى ريز بزرگ است و اين نى ريز كوچك. اين را كه هر بچه مى تواند ياد بگيرد. ما دنبال آن يك قطره اشك هستيم. اگر آن را پيدا كردى ما را هم خبر كن.


    منبع : مجله بين المللي موسيقي ايرانيان
    دوستان عزیزم، به دلیل مشغله کاری کمتر میتونم در خدمتتون باشم
    انشاالله به زودی این کم کاری رو جبران کنم

  7. کاربران زیر از Babak_mix به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  8. #4
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    جایزه بزرگ انساندوستی فرانسه به استاد اکبر گلپا اهدا شد



    استاد اکبر گلپایگانی پرافتخار ترین خواننده تاریخ موسیقی ایران افتخار دیگری را برای ایران عزیز به ارمغان اوردند. بعد از اینکه سال گذشته جایزه بزرگ سپاس فرانسه از طرف سنای فرانسه به اکبر گلپایگانی اهدا شد امسال نیز جایزه بزرگ انساندوستی فرانسه تقدیم استاد بزرگ اواز ایران گردید. کمیته ای که این جایزه را به استاد گلپا اهدا کرد حدود ۱۳۰ سال هست که تاسیس شده است و تاکنون جوایز بسیاری را به پادشاهان و رئیس جمهور ها و هنرمندان و... اعطا نموده است.



    در سال ۲۰۰۷ دکتر عباسی یکی از اعضای این کمیته استاد گلپایگانی را برای دریافت این جایزه پیشنهاد نمودند که کمیته گزینش پس از بررسی اثار و سوابق هنری و همچنین سوابق بشردوستانه استاد در تاریخ ۲۴ ژانویه سال ۲۰۰۸ با این پیشنهاد موافقت کردند و این جایزه طی مراسمی باشکوه در تاریخ ۱۱ اوریل ۲۰۰۸ برابر با ۲۳ فروردین ۱۳۸۷ در حضور شخصیتهای بزرگ فرانسوی توسط ریاست این کمیته به استاد گلپایگانی اهدا گردید.


    در پایان این مراسم تاریخی و باشکوه جوانان ایرانی مقیم پاریس نیز موسیقی زیبای ایرانی را اجرا کردند که مورد توجه حاضرین قرار گرفت.

    ما هم به نوبه خود کسب این افتخار ارزشمند را خدمت استاد گلپایگانی و تمامی مردم هنردوست ایران تبریک و تهنیت عرض میکنیم.منتظر خبرهای اختصاصی و بعدی ما از این مراسم باشکوه باشید.
    سایت رسمی استاد گلپایگانی هم به روز شد:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]




  9. 2 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


  10. #5
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!

    نام : علي اکبر گلپايگاني
    روز تولد : 10 بهمن 1312
    محل تولد : محله تکيه زرگرها ي تهران
    همسر : گلرخ گلرايلي
    فرزندان : ساقي و ساغر گلپايگاني
    خواهران و برادران : عباس ، حسن (مدرس آواز و استاد دانشگاه) ، محمد (با نام هنري گلريز) که خواننده ميباشند ، محمود (مهندس و مدرس آواز) ، و يک خواهر بنام مريم .
    تيم هاي مورد علاقه : رئال مادريد – بارسلونا – بايرن مونيخ – منچستر
    فوتباليست مورد علاقه : پله – زيدان – گرد مولر – بکن باوئر
    فوتباليست هاي ايراني : همايون بهزادي – علي پروين – مهدوي کيا – کريمي – کعبي
    خواننده مورد علاقه : اديب خوانساري
    خوانندگان مورد علاقه نسل امروز : شجريان – افتخاري – اصفهاني – مرحوم ايرج بسطامي
    فيلم ايراني مورد علاقه : سوته دلان
    بازيگران ايراني مورد علاقه : فردين – بهروز وثوق – جمشيد مشايخي – اکبر عبدي – هديه تهراني – نيکي کريمي – خسرو شکيبايي – پرويز پرستويي
    کارگردان ايراني مورد علاقه : تهمينه ميلاني
    تحصيلات : ديپلم و فارق التحصيل از دانشگاه نقشه برداري دانشگاه افسري و کارشناس بانک مسکن
    يک بيت : به خدا قطع کند خصم اگر سر ز تنم به جهاني ندهم ذره خاک وطنم



    :::::::::: بيوگرافي اکبر گلپايگاني ::::::::::

    سال 1312در تهران ديده به جهان گشود . تحت توجهات پدرش با اصول اول موسيقي تا حدودي آشنا شد ، تا اين که گذرش به منزل (حسن يکرنگي) که مردي پاک طينت و داراي صدايي خوش بود مي افتد او که به خوبي به گوشه ها و رديفهاي موسيقي ايراني وارد بود گلپاي جوان را مورد تشويق قرار مي دهد . مدت زيادي از آمد و شد نمي گذارد که او يک شب با استاد «نور علي برومند» در آن منزل آشنا مي شود ... استاد «نور علي برومند» از صداي او خيلي خو شش مي آيد و تصميم به تعليم وي مي گيرد و حدود 8 سال و 9 ماه به طور مداوم وي را تحت تعليم قرار ميدهد. تا اين که «داوود پير نيا» مبتکر برنامه گلهاي جاويدان براي شرکت در برنامه گلها از وي دعوت مي کند ... اکبرجوان و با استعداد به زودى خواننده اصلى ارکستر گل ها و گل هاى جاويدان شد ... و شد گلپا . گلپا آواز را هم طورى خواند که ورد زبان ها شد و بعد از اين دوره موفق به ترانه خوانى روى آورد و از آنجا که از ريشه محکمى برخوردار بود بسيارى از آثارش خيلى سريع مشهور شد .
    گلپا از محضر استاداني نظير : «حاج آقا محمد ايراني»، «اديب خوانساري» و صفحات «طاهر زاده» بهره مي گيرد ولي به هيچ وجه کوششي به عمل نمي آورد که از آنها تقليد نمايد.
    گلپا در سال 1956 ميلادي (1334-35 ش) به همراه علي اصغر بهاري استاد کمانچه و نورعلي برومند رديف دان و استاد تار در سازمان بين المللي يونسکو دو تصنيف يکي در دسگاه سه گاه و ديگري در مايه اصفهان با اشعار سعدي و حافظ اجرا نمود و بدين ترتيب مي توان گفت گلپايگاني و برومند و بهاري از پيشروان معرفي آواز و موسيقي ايراني در سطح جهان هستند .
    سال 1961 ميلادي بنا به دعوت دانشکده „ميوزيک بيلدينگ” يو. اس. ال. ا کاليفرنيا با استاد فرهنگ شريف و توني که از استاد تار مي باشد 18 جلسه تدريس کرد و اولين ايراني است که در 21 نوامبر 1995 موفق به دريافت دکتراي افتخاري در رشته آواز از دانشگاه کلمبياي آمريکا شده است.

    چند سال پيش در منزل عبدالرزاق وحدت مراسمي براي بزرگداشت از استاد گلپايگاني برگزار شد . در اين بزرگداشت خودماني اساتيدي مثل فرهاد فخرالديني و استاد جليل شهناز و مرحوم استاد علي تجويدي و استاد اسدالله ملک و استاد محمد رضا شجريان و همچنين همايون خرم و ميلاد کيايي و بيژن ترقي و فريدون حافظي و ... حضور داشتند . اين بزرگداشت به همت هنرمندان و به پاس قدرداني چند دهه فعاليت ارزشمند استاد گلپا در عرصه آواز ايران ترتيب داده شده بود .



    :::: افتخارات و پاداش هاي کسب شده ::::

    ● اجراي آواز در سازمان يونسکو در سال 1335 ، به دعوت اين سازمان و اولين خواننده ايراني که در خارج از ايران کنسرت داشته است.
    ● اجراي بيشترين آواز در برنامه گلها . همچنين ايشان تنها خواننده اي است که در تمام سلسله برنامه گلها شرکت داشته است. (298 آواز بصورت رسمي و بيش از 700 آواز خصوصي و بزم)
    ● تدريس موسيقي ايراني و آواز بنا به دعوت دانشکده ميوزيک بيلدينگ دانشگاه USLA کاليفرنيا در سال 1340.
    ● اجراي برنامه در (رويال دايان لندن) در سال 1352 در اين برنامه از هر کشور برترين خواننده ها براي اجراي برنامه اعزام شده بودند که از ايران نيز استاد گلپايگاني دعوت شده بودند .
    ● دريافت دکتراي افتخاري هنر در رشته آواز از دانشگاه کلمبياي آمريکا استاد گلپا اولين ايراني است که موفق به دريافت دکتراي افتخاري هنر در زمينه موسيقي شده اند
    ● استاد اکبر گلپايگاني از (رويال فستيوال هال لندن) نيز نشان صد سال هنر معاصر را دريافت کرده است.
    ● دريافت دکتراي افتخاري اقتصاد و هنر از سازمان يونسکو در سال 1381.
    ● در 25 آذر سال 1383 نيز از طرف آکادمي نخبگان جوان دانشگاه تهران به سرپرستي پروفسور صحرائيان ، دکتراي افتخاري را دريافت کرد . در ۲۵ آذر در دانشگاه تهران غوغايي بود . استاد هنگام دريافت دکترا با استقبالي حيرت انگيز دانشجويان مواجه شد . دانشجويان با فريادهاي گلپا دوستت داريم علاقه خود را به آوازه خوان بزرگ کشور نشان ميدادند ...
    ● دريافت دکتراي افتخاري و اسکار هنر موسيقي در سال 1384 از دانشگاه بوداپست مجارستان همانطور که ميدانيد اين مراسم يکي از بزرگترين مراسم موسيقي هست که در جهان برگزار ميشه و در اين مراسم غير از استاد گلپا کساني مثل ابراهيم تاتليس و جيبسي کينگ و سلن ديون و ... شرکت مي کنند.
    ● دريافت دکتراي افتخاري و مدال هنر در سال 1384 از سازمان ملل متحد و نماينده اين سازمان .
    ● قرار دادن آواي آواز استاد گلپايگاني در يک فيلم جهاني به نام „مده آ” ، ساخته کارگردان مشهور ايتاليايي „پازوليني” . استاد گلپا تنها خواننده ايراني است که صدايش در يک فيلم جهاني گنجانده شده است. استاد گلپا بخاطر اين آهنگ يک ميليون دلار از تهيه کننده اين فيلم دريافت کرد.
    ● انتخاب به عنوان محبوبترين خواننده سال 1382در بين تمام خوانندگان ايراني داخل و خارج از کشور و انتخاب ترانه عشق پاک (من تو را آسان نياوردم بدست) از ساخته هاي استاد جهانبخش پازوکي به عنوان برترين آهنگ سال . (به نظر من که آهنگ عشق پاک در top ten کارهاي استاد گلپايگاني قرار داره) . خبر برگشت استاد گلپا بعد از 25 سال تيتر تمام روزنامه ها و مجلات ايران شد ... در مجله وزين „موسيقي قرن بيست و يکم” تيتر زدند، حنجره طلايي برگشت و رکورد شکست.
    ● اکبر گلپايگاني ، مرد حنجره طلايي ، از سوي يونسکو به عنوان برترين خواننده و آوازه خوان کلاسيک جهان در 100 سال اخير انتخاب شد . اين جايزه با نظر خواهي از موسيقيدانان و خوانندگان کلاسيک برتر جهان و از طرف يونسکو به او تعلق گرفت و قرار است در 25 اسفند امسال مدال رساترين صدا را از ژاک شيراک ، رئیس جمهور فرانسه در حضور بزرگان موسیقی کلاسیک جهان در ساختمان سنای فرانسه دریافت کند.
    ● دریافت جايزه بزرگ سپاس فرانسه(پیکاسو) در سنای فرانسه



    :::: نکته ::::

    ● معین خواننده معروف ایرانی ساکن لس آنجلس مدتی را نزد استاد به یادگیری آواز پرداخته است.
    ● استاد شجريان در کتاب زندگي نامه خود و همچنين مصاحبه سال (شرمنده حافظه جواب نميده) گفته است که الگو و مشوق من در موسيقي استاد گلپا است و من وقتي صداي استاد گلپايگاني را شنيدم واقعا عاشق موسيقي شدم ...
    ● استاد گلپا به دعوت از ابراهيم تاتليس براي حضور در يک کنسرت مشترک در کشور ترکيه دعوت شده است.
    ● دو تن از نزديک ترين دوستان استاد گلپا نيز مرحوم فردین و مرحوم تختي بودند .
    ● مرد حنجره طلايي علاقه خيلي زيادي به مايکل جکسون دارد و ميگويد وقتي مايکل جکسون شروع به خواندن مي کند من واقعا لذت مي برم
    ● هم اکنون استاد گلپا يک هتل به نام شاهين در شهر اشتوتگارت آلمان دارد .



    :::: نظرات تني چند از بزرگان موسيقي ايران درباره گلپا ::::

    استاد علی تجویدی:
    ایجاد سبک و شیوه ای نوین در اجرای آوازهای اصیل ایرانی همراه با صدایی رسا و تحریرهایی بدیع و استادانه در قالب ردیفها و گوشه های آن توسط شما از چنان جذابیت و دلنشینی برخوردار بود که لاجرم بر گوش دلها نشسته و آواز ایرانی را که تا آن زمان عامه مردم کمتر بدان توجه می کردند مورد توجه و اقبال عمومی قرار داد. بنابراین لازم می دانم مراتب قدر شناسی و سپاس خود و دیگر هنرمندانی که همراه با شما در بوجود آوردن گلهای جاویدان و رنگارنگ شعر و موسیقی ما سعی داشته اند به حضورتان تقدیم و سعادت و نیکبختی شما را از خداوند آرزو مینمایم.

    استاد جلیل شهناز :
    آقای اکبر گلپایگانی از جمله هنرمندانی هستند که دوستش دارم و علاوه بر صدای کم نظیری که دارند زحمت زیادی در راه اعتلای آواز ایران کشیده است و به طور خلاصه می توانم بگویم گلپا هنرمندی واقف و وارد مانند آقایان بنان و قوامی و تاج اصفهانی و ادیب خوانساری صاحب سبک است.

    استاد فضل الله توکل :
    اکبر گلپا سلطان آواز ایران است.

    استاد پرویز یاحقی:
    گلپا هنرمندی صاحب سبک و مردمی و به خاطر صاحب سبک بودن گلپا بود که مردم بهترین لقبها مانند «سلطان آواز ایران» و «مرد حنجره طلایی» و «گل سرسبد آواز ایران» را به او دادند.

    استاد منصور نریمان:
    شهر خلوت است امشب گلپا می خواند.

    استاد فرهنگ شریف:
    صدای اکبر گلپا صدای جاویدانی است که همواره باقی خواهد ماند.

    استاد بیژن ترقی(شاعر):
    صدای گلپا بواقع تحولی عظیم و چشم گیر در سبک خوانندگی کشور ایجاد کرد. در ایامی که همه مردم اعم از پیر و جوان بیشتر به ترانه های رادیو دل بسته بودند و چندان توجهی به موسیقی آوازی نداشتند صدای گلپا با چنان استقبال و شور و حالی روبه رو شد که از هر خیابان و جلوی هر میدان و مغازه ای که رد میشدیم طنین صدای او عابرین را از حرکت باز میداشت. امید است قدر چنین هنرمندان بزرگی را بیشتر بدانیم که ارزش هر کشوری به بزرگان و هنرمندان آن کشور است.

    همچنين خوانندگان بزرگي نيز مثل تیمور مصطفی اف (اذربایجان) ، حاج بابا (اذر بایجان) ، ابراهیم تاتلیس (ترکيه) ، ام کلثوم (مصر) ، شالاز ناوور (فرانسه) ، فرانک سیناترا ، سلن ديون ، خولیوو ایگلسیاس و ... از اکبر گلپایگانی به عنوان یکی از خوانندگان بزرگ موسیقی کلاسیک در دنیا نام برده اند و همچنين بزرگترين نوازنده گان و موسیقیدانهای کشور نيز مثل مرحوم علی تجویدی و جلیل شهناز ومرحوم اسدالله ملک و مرحوم حبیب الله بدیعی و پرویز یاحقی و فرهنگ شریف و منصور نریمان و انوشیروان روحانی و فضل الله توکل و ... يکصدا استاد گلپايگاني را به عنوان بهترین آوازه خوان تاریخ ایران مي نامند.

    منبع : سایت يادی از استاد گلپا
    ویرایش توسط marzi_a1732 : Tuesday 24 March 2009 در ساعت 01:39 PM
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  11. 2 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  12. #6
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض گلپا : موسیقی، تنها ردیف نیست


    0 Not allowed! Not allowed!
    استاد اکبر گلپایگانی معروف به «گلپا» نیاز به معرفی ندارد. بیشتر ایرانی‌ها، آن‌قدر با آثار گلپا آشنایی دارند که حتی بدون داشتن سواد موسیقی بتوانند تفاوت سبک آوازی گلپا را با سایر اساتید موسیقی سنتی ایران تشخیص دهند.
    به قصد انجام یک مصاحبه خدمت استاد گلپا رسیدم، اما خیلی زود دریافتم که صحبت‌های ایشان فراتر از یک گفت‌وگوی متعارف رادیویی است. بنابر این در چند جلسه این گفت‌وگو انجام شد که بخش اول آن مربوط به آغاز فعالیت حرفه‌ای گلپا و هم‌زمان تعلیم‌دیدن او در محضر «استاد نورعلی‌خان برومند» است.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    من از سه، چهار سالگی حس کردم که می‌خوانم. پدر من یک خواننده معروفی بود و صدای بسیار زیبایی داشت. آن‌زمان که رادیو تلویزیون به‌این شکل نبود، پدرم شب‌های ماه‌رمضان مناجات می‌کردند و دستگاه‌های موسیقی را هم خیلی خوب می‌شناختند و آن‌قدر خوب می‌خواند که در محله‌مان (تکیه زرگرها) به «حسین بلبل» معروف بود، با این که مکه رفته بود و حاجی بود مردم نمی‌گفتند حاج حسین می‌گفتند حسین بلبل. وقتی شب‌ها مناجات می‌کرد، حتی من که کودک بودم تحت تاثیر قرار می‌گرفتم.
    در دبستان فرهنگ درس می‌خواندم سپس به مدرسه اقبال رفتم و دوره دبیرستان را در دبیرستان بدِر گذراندم، تا کلاس سوم متوسطه در آن دبیرستان تحصیل کردم و سپس به مدرسه نظام و بعد از آن به دانشکده افسری رفتم. پس از آن به دانشکده نقشه‌برداری رفتم و بعد هم دوره کارشناسی، اما این‌ها من را اقناع نمی‌کرد.
    همه این‌ها برخلاف میل‌ام بود من دنبال یک چیز دیگر می‌گشتم، سرگشته چیز دیگری بودم و آن چیزی که من می‌خواستم جای دیگری بود، عاشق موسیقی بودم.
    روزی آقای تجویدی که منزل‌اش به خانه ما نزدیک بود به‌من گفت اگر بعد از ظهر کار نداری خانه باش می‌خواهم بیایم و ببرمت یک جایی. آفای تجویدی، هم سن‌اش بیشتر از من بود هم استاد من بود، خیلی هم حرف شنوی از ایشان داشتم چون با او کار می‌کردم.
    ایشان آمدند و من را بردند منزل یک آقایی که فلج بود، از پشت بام افتاده بود و فلج شده بود. این آقا خواننده بود و به نام حسن یکرنگی معروف بود. شاگرد مرحوم اقبال سلطان بود و همان سبک هم می‌خواند (مکتب تبریز).
    همان شب خواند، صدای بسیار دلنشینی داشت و هنرمندان بزرگی هم به دیدارش می‌آمدند که من اولین بار خانم قمرالملوک وزیری را در منزل ایشان دیدم.


    اکبر گلپایگانی و استاد نورعلی‌خان برومند

    وقتی ما به منزل ایشان رفتیم من دیدم یک آقای موقری عینک زده، خیلی شیک لباس پوشیده و چنان ظاهرش آراسته بود که من اصلا" متوجه نشدم ایشان روشندل هستند. ایشان «استاد نورعلی‌خان برومند» بودند.
    یک سه‌تار کوچکی داشت که توی آستین لباس‌اش جا داده بود. بعدها فهمیدم آن سه تار اسم‌اش «روشنک» است. سه تار را از آستین‌اش در آورد و شروع کرد بیات ترک (بیات زند) نواختن و من هم خواندم.
    نورعلی‌خان رو به آقای تجویدی کرد و گفت ایشان یک اسب سرکشی هستند، درست است که یک مقدار ردیف‌ها را می‌دانند ولی باید یک دهنه زد سر این اسب سرکش و رام‌اش کرد. دوستی من و نورعلی‌خان از همان جاپا گرفت.
    من که عاشق و سرگشته‌ی این بودم که از یکی چیزی یاد بگیرم و فرق نمی‌کرد چه کسی باشد، حالا دسترسی پیدا کرده بودم به یک منبعی که این منبع واقعا" معجونی بود از موسیقی ایرانی، موسیقی ایرانی‌ای که سلامت بود، نه این که هر چیزی قاطی‌اش کرده باشند.
    همان‌روز به من گفت شما من را به منزل‌ام می‌رسانید؟ گفتم من اتومبیل ندارم گفت با تاکسی می‌رویم، در این‌جا بود که من فهمیدم ایشان نابینا هستند.
    همراه هم به منزل‌شان رفتیم خیابان امیریه کوچه گنجه‌ای. وقتی رسیدیم از من پرسید دوست داری که کار کنی؟ گفتم اگر دوست نداشتم همراه شما نمی‌آمدم. گفت از فردا ساعت چهار بعدازظهر بیا اینجا شروع می‌کنیم به کارکردن.
    من از همان فردا بعدازظهر رفتم تا هشت سال‌و نیم این کار طول کشید، اما در آن زمان من با عده زیادی از بزرگان موسیقی مثل مرحوم خالقی، موسی معروفی، اسماعیل خان قهرمانی، امیرقاسمی، مشحون، تاریخ‌نویس معروف که سه‌تار هم می‌زد، حاج محمد مجرد ایرانی، تیمسار سرتیپ مختاری، یوسف فروتن و دیگر هنرمندانی که تازه داشتند رشد می‌کردند.
    این‌ها که نام بردم از بزرگان موسیقی بودند و من در مراسم با آن‌ها آشنا شدم. یکی از شانس‌هایی که من آوردم این بود که مرحوم اسماعیل‌خان قهرمانی که یکی از ردیف‌نویسان و ردیف‌زن‌های قدیم بود روزها می‌آمد پیش نورعلی‌خان.
    نورعلی‌خان یک ضبط صوت داشت، مرحوم قهرمانی ردیف‌ها را می‌زد من باید این‌ها را ضبط می‌کردم، حفظ کنم و برای نورعلی‌خان بخوانم، دوباره تکرار کنم تا نورعلی‌خان این‌ها را از حفظ بشود. علاقه عجیبی به این نوع ردیف داشت که اسماعیل‌خان می‌زد.
    نورعلی خان هم سنتور می‌زد، شاگرد حبیب سماعی بود، هم تار می‌زد، شاگرد درویش خان بود، ضرب هم می‌زد پیش آقای روانبخش که قدیم ضرب می‌زد و ضربی می‌خواند (نه غلامحسین روانبخش که خواننده بود). در ضمن دوست صمیمی مرحوم صبا هم بود.
    پس من چند بار رابط بودم این وسط، از اینجا درس می‌گرفتم و از آن‌سوی تحویل می‌دادم، می‌زدیم، می‌خواندیم و باز تکرار می‌کردیم. هنرمندان بزرگی هم آن‌جا رفت و آمد داشتند. مثلا" سه‌شنبه‌ها با نورعلی‌خان برومند به منزل آقای ادیب می‌رفتیم.


    اکبر گلپایگانی و حبیب‌الله بدیعی
    از طرفی با مرحوم طاهرزاده رفت و آمد داشت که یکی از بهترین خوانندگان بود که شاگرد حاج رحیم بود، به نظر من استاد طاهرزاده در ادای شعر، تلفیق شعر و موسیقی، مودولاسیون بی‌نظیری بود در آن‌زمان. این‌ها که می‌گویم کسانی بودند که هیچ‌وقت با میکروفن نمی‌خواندند، صداهای رسا، چه راست کوک چه چپ کوک.
    من با این بزرگان آشنا شدم. مثلا„در این جمع هیئت هفت نفره موسیقی بود. وقتی نورعلی‌خان را می‌بردم بالطبع در گوشه‌ای روی یک صندلی می‌نشستم و کِز می‌کردم، آن‌ها را می‌دیدم، بحث‌هاشان را می‌شنیدم و دوباره نورعلی خان را به خانه برمی‌گرداندم، من ضمنا” عصای دست نورعلی‌خان هم شده بودم.
    من چیزهای عجیبی غیر از موسیقی هم از نورعلی‌خان آموختم. مثل هنر لباس پوشیدن، هنر روی سن رفتن. مثلا" نورعلی‌خان هرجا می‌خواست ساز بزند اول می‌پرسید ببین کسی این‌جا ریش‌اش بلند نباشد، حتی نمره دو هم نباشد، همه ادکلن زده، آن‌وقت ساز می‌زد.
    اگر یکی ریش‌اش را نتراشیده بود می‌گفت برو ریش‌ات را بزن بعد بیا ساز گوش کن. این‌ها این‌طور موسیقی را دوست داشتند، موسیقی یعنی تمیزی، موسیقی یعنی راستی، موسیقی یعنی درستی، موسیقی یعنی خوش قلبی و سلامت.
    اگر کسی پشتکار داشته باشد ظرف چهار، پنج سال می‌تواند علم موسیقی را بیاموزد. من در مدت هشت سال و نیم، ده‌ بار ردیف موسیقی ایرانی را دوره کردم. آن هم آن ردیف‌ها را، که موسی‌خان این‌طور ساز می‌زده، دیگری آن‌طور می‌گفته... ما روش‌های همه را مطالعه می‌کردیم.
    حالا می شود در عرض چهار، پنج سال موسیقی را آموخت اما در کنار موسیقی باید چیزهای دیگری هم آموخت.
    شما اگر عقده‌ای باشید و بخواهید چوب لای چرخ مردم بگذارید، خب، زمانه است و سن شما بالا می‌رود، هنرمندان جوان باید روی کار بیایند، باید زیربغل جوان‌ها را بگیری. اگر این کارها را کردی آن وقت تازه می‌شود به شما بگویند استاد.
    استادی که همه‌اش دنبال این باشد که از این پول بگیرد و از آن پول بگیرد و سر این و آن کلاه بگذارد، این که شیاد است نه استاد! هنرمندان قدیمی خیلی به این چیزها اهمیت می‌دادند. اگر استادی می‌دید که این شاگرد کلاه‌بردار است و حقه‌باز، او ‌را راه نمی‌داد.
    اصلا" موسیقی تنها ردیف نیست! خیلی چیزهای دیگر هم هست. مرحوم حسین تهرانی همیشه می‌گفت اول آدم باشید بعد بروید دنبال هنر، بعد موسیقیدان شوید. این حالا یکی از حرف‌هاست از این‌ها آن زمان زیاد بود.
    اصلا„کسی به خودش اجازه نمی‌داد بدی کند، چه برسد به این که چوب لای چرخ این و آن بگذارد، یا بسپرد که اگر این آقا بیاید و بخواند ما باید جمع کنیم برویم. اصلا” الآن یک وضعی شده که یک سری از خواننده‌ها حتی با شاگرهای خودشان، مثل آقای بسطامی (که خدا بیامرزدش) که شاگرد من هم بود و این‌جا هم می‌آمد، صدای او یکی از صداهای زیبایی بود که، خودِ این‌را برایش کلک درست می‌کردند و چوب لای چرخ‌اش گذاشتند.
    هنرمند باید کمک کند نه این‌که بیاید این‌‌کارها را بکند.
    نه فقط این...

    من تنگ دلم، یا که جهان تنگ شده؟
    تیره بصرم یا افق این‌رنگ شده؟
    گوش من بی‌حوصله بد می‌شنود؟
    یا ساز طبیعت خشن آهنگ شده؟


    منبع : سایت رادیو زمانه
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  13. 2 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  14. #7
    sowat آواتار ها
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    29717
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    نوشته ها
    201
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    777
    597 بار تشکر شده در 180 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    14

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    بسیار بسیار ممنون

    بسیار بسیار زیبا

    زنده باد استاد گلپا

  15. کاربران زیر از sowat به خاطر این پست تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •