لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 33 به 48 از 88

موضوع: نظر خواهی : غم ؟

  1. #33
    rumour آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    15529
    تاریخ عضویت
    Feb 2009
    سن
    31
    نوشته ها
    1,318
    میانگین پست در روز
    0.24
    تشکر از پست
    2,578
    3,406 بار تشکر شده در 1,155 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    هیچ غمی نیست. فقط فقدان شادیست.
    همون طوری که هیچ سردی نیست. فقط فقدان گرماست
    You tell me what is certain***But I'll tell you what is true
    You tell me that is honesty***When all around is death and cruelly

  2. 4 کاربر برای این پست از rumour تشکر کرده اند:


  3. #34
    Aless آواتار ها
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    21287
    تاریخ عضویت
    Nov 2009
    نوشته ها
    7
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    8
    15 بار تشکر شده در 5 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar98 [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    مرسی از Aless عزیز و مرسی از تو سینای عزیز نظر لطفته.
    شاید به خاطر اینه که من توی زندگیم یک عالمه تجربه از همه جور غمی رو داشتم و شاید خیلی چیزها رو تجربه کردم من دچار شدم و برای درک غم دچار باید شد. زندگی من مثه یه نمودار که دائما نوسان داره دائم داره بالا و پایین میشه و نمیگم که الان دیگه غمهام برام بی اهمیته اما اینو درک کردم که این نیز بگذرد. هر لحظه یه چیزی پیش میاد که ما رو ناراحت کنه اما ماییم که با عقلو منطق خودمون با مشکلاتمون کنار بیایم و حلشون کنیم نه اینکه صورت مسئله رو پاک کنیم. من به خاطر اتفاقات زیادی که توی زندگیم افتاده یه کم پخته تر از سنم فکر میکنم وبر خلاف دخترای هم سنم که خیلی هاشون به مسائل واهی فکر میکنن وبه خاطر چیزای بی اساس غصه میخورن من چیزای مهم تری توی زندگیم هست که بخوام براشون نگران باشم(. اینو هم بگم که منظور من از غمهای زیاد توی زندگیم شکستهای عشقی نیست).

    یاس و ناامید شدن از غمو غصه ها بدترین راه حل واسه مشکلاتمونه. (امید) امید به آینده ای روشن و توکل به حضرت عشق و صبوری در برابر ناملایمت ها تسلیم نشدن در برابر مشکلات و عشق عشق به زندگی میتونه تسکین هر آدم غمگینی بشه.

    باور کن سینا توی دنیا هستن آدمهایی که مشکلات و غم هاشون خیلی خیلی بزرگتر از مال من وتواند ولی اونها هم با امید حل شدن مشکلاتشون زندگی میکنن.هیچ وقت فکر نکن غم تو بزرگترین غم عالمه. شاید من اگه غمها و غصه هامو بگم تو بفهمی که شاید من کمتر از تو دچار نشدم و بلکم بیشتر.

    روزی بود که توی زندگیم شاید چیزی جز غم وجود نداشت و امیدی به اینده نداشتم و دچار یاس فلسفی شدم. رسیدم به ته خط که امیدوارم هرگز به اونجا نرسی . تجربه ی تلخ و سخت و وحشتناکی بود ولی شاید همون به من فهموند که ای دختر دیوونه تو هم نباشی زندگی جریان داره و به هیچ جای دنیا برنمیخوره که اصلا وجود نداشته باشی و سعی کردم که با پیدا کردن خودم و شناخت حضرت عشق به آرامش برسم. الانم غم وغصه توی زندگیم هست ولی یاد گرفتم چطور به آرامش برسم شاید با دو رکعت نماز به آرامشی برسی که هیچ کس نتونه بهت بده.
    امتحانش کن خودت متوجه میشی
    حضرت عشق بفرما که دلم خانه ی توست
    سر عقل آمده آن بنده که دیووانه ی توست

    اینجاست که میگه الا بذکر الله تطمئن القلوب ... . امید ... . مادربزرگم میگفت هر وقت دیدی ناامید میشی ، بدون شیطان داره تو وجودت رخنه می کنه . راس می گفت. اعوذ بالله من الشیطان رجیم .
    واقعا ازت ممنونم . واقعا ... .

    .
    خانم سحر و سينا عزيز من اولين روزهاي حضورم توي اين انجمنه. خيلي خوشحالم كه اگر هيچ چيز هم نصيبم نشد ولي بعد از مدتها چند سطر مطلب خوندني و دلچسب به چشمم رسيد. بازم از مطالب زيباتون ممنونم.

    گاهي وقت ها بيشتر قصه هاي ما سر دنياست و حرص وطمع و مصرف گرايي ما. اگه بتونيم فقط كمي قانع باشيم ارامش تمام وجودمونا ميگيره. بازم تاكيد ميكنم اگر همه كاينات و زمين و اسمان هم سرتون خراب شده باشه... دنيا و اخرتتون رو فكر ميكنين ويران كرده ايد...
    در نهايت باز هم خدايي هست...
    خدا...




    (محمد)

  4. 5 کاربر برای این پست از Aless تشکر کرده اند:


  5. #35
    sahar98 آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    21943
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    نوشته ها
    463
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,236
    1,128 بار تشکر شده در 428 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 90/0
    Given: 70/1
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara_k [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    سلام

    به نظر شما غم لازمه ی شعر گفتن است ؟ یا پیوندی بین شعر و غم وجود داره ؟
    بعضی افراد وقتی شعر می خونن که غمگینن ، یا برخی شعرا با حالت اشک و آه و ... شعر می گن
    نظر شما چیه ؟شما چطور شعر می گید ؟
    فکر می کنید در شعر های گذشته هم همچین حالتی وجود داشته ؟

    ممنون.

    خوب به نظر من غم لازمه ی شعر گفتن نیست بلک عشق که لازمه ی شعر گفتنه. منظورم از عشق لزوما عشق به جنس مخالف نیست البته اونم شاملش میشه اما منظورم همه نوع عشق از عشق عرشی گرفته تا عشق فرشی. اگر هم شاعری شعریو در هنگامی که غمگین میگه به خاطر اون علاقه ش به اون موضوعیه که به خاطرش غمگینه. اگه به چیزی یا کسی عشق نمیورزید و علاقه در کار نبود غمی هم نبود که به خاطرش شعر بگه. به نظر من یه رابطه ی علت ومعلولی بین دوست داشتن و غمگین بودن و شعر گفتن هست.
    اما همیشه شاعرا وقتی که غمگینن شعر نمیگن بیشتر مواقع هم وقتی در اوج شور وامید به آینده هستن شعر میگن. پس حتما نباید غمگین بود تا شعر گفت.

    من/پرنده‌ای فراموشکارم/که آوازهای خوبی می‌خوانم/هربار فراموش می‌کنم با پرهایم/چه کاردستی‌های قشنگی ساخته‌اند/
    و هربار فراموش می‌کنم/چه چیزهایی را فراموش کرده‌ام.

  6. #36
    Sohrab Iwis آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    22708
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    سن
    32
    نوشته ها
    1,224
    میانگین پست در روز
    0.24
    تشکر از پست
    585
    1,350 بار تشکر شده در 692 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    Arrow


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar98 [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    خوب به نظر من غم لازمه ی شعر گفتن نیست بلک عشق که لازمه ی شعر گفتنه. منظورم از عشق لزوما عشق به جنس مخالف نیست البته اونم شاملش میشه اما منظورم همه نوع عشق از عشق عرشی گرفته تا عشق فرشی. اگر هم شاعری شعریو در هنگامی که غمگین میگه به خاطر اون علاقه ش به اون موضوعیه که به خاطرش غمگینه. اگه به چیزی یا کسی عشق نمیورزید و علاقه در کار نبود غمی هم نبود که به خاطرش شعر بگه. به نظر من یه رابطه ی علت ومعلولی بین دوست داشتن و غمگین بودن و شعر گفتن هست.
    اما همیشه شاعرا وقتی که غمگینن شعر نمیگن بیشتر مواقع هم وقتی در اوج شور وامید به آینده هستن شعر میگن. پس حتما نباید غمگین بود تا شعر گفت.
    پس شعرهای این همه شاعر کشکه ؟؟؟؟؟؟؟؟
    نه اینطور نیست غم لازمه ی یک شعر همراه با عوامل خارجی است

  7. 3 کاربر برای این پست از Sohrab Iwis تشکر کرده اند:


  8. #37
    sahar98 آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    21943
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    نوشته ها
    463
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,236
    1,128 بار تشکر شده در 428 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 90/0
    Given: 70/1
    میزان امتیاز
    15

    Thumbs up دوست عزیز


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط Sohrab Iwis [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    پس شعرهای این همه شاعر کشکه ؟؟؟؟؟؟؟؟
    نه اینطور نیست غم لازمه ی یک شعر همراه با عوامل خارجی است

    نه. من گفتم کشکه؟؟ شما اگر پست منو با دقت بخونید من به وضوح اشاره کردم که عشق و غم و شعر گفتن با هم رابطه ی علت ومعلولی دارند. اگه عشقی وجود نداشته باشه(در همه ی ابعاد) غمی نیز وجود نخواهد داشت که شاعر به خاطرش غمگین بشه و شعر بگه. میشه بگید عوامل خارجیش چیه؟؟

    من/پرنده‌ای فراموشکارم/که آوازهای خوبی می‌خوانم/هربار فراموش می‌کنم با پرهایم/چه کاردستی‌های قشنگی ساخته‌اند/
    و هربار فراموش می‌کنم/چه چیزهایی را فراموش کرده‌ام.

  9. 3 کاربر برای این پست از sahar98 تشکر کرده اند:


  10. #38
    Sohrab Iwis آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    22708
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    سن
    32
    نوشته ها
    1,224
    میانگین پست در روز
    0.24
    تشکر از پست
    585
    1,350 بار تشکر شده در 692 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    Post


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar98 [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    نه. من گفتم کشکه؟؟ شما اگر پست منو با دقت بخونید من به وضوح اشاره کردم که عشق و غم و شعر گفتن با هم رابطه ی علت ومعلولی دارند. اگه عشقی وجود نداشته باشه(در همه ی ابعاد) غمی نیز وجود نخواهد داشت که شاعر به خاطرش غمگین بشه و شعر بگه. میشه بگید عوامل خارجیش چیه؟؟
    مگر حتما عشق آدمو غمناک میسازه ؟؟؟

    یکی از عوامل خارجی تاثیر جامعه بر شاعره که موجب غمگینی شاعر میشه

    اینطور نیست ؟؟
    ویرایش توسط Sohrab Iwis : Tuesday 12 January 2010 در ساعت 04:49 PM
    قسمتی از وصیت گزنفون یونانی خطاب به کوروش :
    چون من بميرم تن من را در زر نپوشانيد و بلكه با شتاب آن را به خاك بسپاريد . چون همه عمر دوستدار مردمان بوده ام و كام من آن است كه پس از مرگ نيز به آغوش خاك برگردم ... !

  11. کاربران زیر از Sohrab Iwis به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  12. #39
    sahar98 آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    21943
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    نوشته ها
    463
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,236
    1,128 بار تشکر شده در 428 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 90/0
    Given: 70/1
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط Sohrab Iwis [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    مگر حتما عشق آدمو غمناک میسازه ؟؟؟
    میشه بگی چی ادمو غمناک میکنه؟؟ .
    خوب شما همینطور یه اشاره میکنی میگی جامعه. دوست من جامعه و مشکلاتش وسیعه. حالا اگه کل مشکلات جامه و تاثیرات اونو در نظر میگیرید . باشه پس من اینطور بگم که اگه منظور شما از تاثیرات جامعه بر شاعر مشکلات اقتصادی سیاسی اجتماعی فرهنگی جامعه باشه خوب فکر میکنی علت ناراحت شدن یا همون غمگین شدن شاعر چیه؟؟
    بازم برمیگرده به همون عشق. اگه عشق شاعر به جامعه و مردمش نبود چه لزومی داشت که ناراحت بشه؟؟ اصلا خود شما واسه چیزی که بهش علاقه ای نداری ناراحت میشی؟؟
    ویرایش توسط sahar98 : Tuesday 12 January 2010 در ساعت 05:13 PM

    من/پرنده‌ای فراموشکارم/که آوازهای خوبی می‌خوانم/هربار فراموش می‌کنم با پرهایم/چه کاردستی‌های قشنگی ساخته‌اند/
    و هربار فراموش می‌کنم/چه چیزهایی را فراموش کرده‌ام.

  13. 3 کاربر برای این پست از sahar98 تشکر کرده اند:


  14. #40
    rumour آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    15529
    تاریخ عضویت
    Feb 2009
    سن
    31
    نوشته ها
    1,318
    میانگین پست در روز
    0.24
    تشکر از پست
    2,578
    3,406 بار تشکر شده در 1,155 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    در حقیقت هر چیزی که باعث نارحتو تو میشه همون عشق هست. عشق همیشه به اون معنی نیست که همه توقع دارن باشه.
    یه کسی که میمیره و ما ناراحت می شیم در اصل همون عشق هستش.
    هیچ چیزی از این محدوده خارج نیست و در آخر به همین عشق بر می گرده.
    You tell me what is certain***But I'll tell you what is true
    You tell me that is honesty***When all around is death and cruelly

  15. 3 کاربر برای این پست از rumour تشکر کرده اند:


  16. #41
    Sohrab Iwis آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    22708
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    سن
    32
    نوشته ها
    1,224
    میانگین پست در روز
    0.24
    تشکر از پست
    585
    1,350 بار تشکر شده در 692 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    Lightbulb


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar98 [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    میشه بگی چی ادمو غمناک میکنه؟؟ .
    خوب شما همینطور یه اشاره میکنی میگی جامعه. دوست من جامعه و مشکلاتش وسیعه. حالا اگه کل مشکلات جامه و تاثیرات اونو در نظر میگیرید . باشه پس من اینطور بگم که اگه منظور شما از تاثیرات جامعه بر شاعر مشکلات اقتصادی سیاسی اجتماعی فرهنگی جامعه باشه خوب فکر میکنی علت ناراحت شدن یا همون غمگین شدن شاعر چیه؟؟
    بازم برمیگرده به همون عشق. اگه عشق شاعر به جامعه و مردمش نبود چه لزومی داشت که ناراحت بشه؟؟ اصلا خود شما واسه چیزی که بهش علاقه ای نداری ناراحت میشی؟؟
    چی بگم من آخه ؟؟

    حرف حساب جواب نداره !!!
    قسمتی از وصیت گزنفون یونانی خطاب به کوروش :
    چون من بميرم تن من را در زر نپوشانيد و بلكه با شتاب آن را به خاك بسپاريد . چون همه عمر دوستدار مردمان بوده ام و كام من آن است كه پس از مرگ نيز به آغوش خاك برگردم ... !

  17. 4 کاربر برای این پست از Sohrab Iwis تشکر کرده اند:


  18. #42
    sahar98 آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    21943
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    نوشته ها
    463
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,236
    1,128 بار تشکر شده در 428 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 90/0
    Given: 70/1
    میزان امتیاز
    15

    Wink ممنونم


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط Sohrab Iwis [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    چی بگم من آخه ؟؟

    حرف حساب جواب نداره !!!

    خواهش میکنم دوست عزیز. خوب دیگه دیدگاهه آدما باهم فرق داره.

    من/پرنده‌ای فراموشکارم/که آوازهای خوبی می‌خوانم/هربار فراموش می‌کنم با پرهایم/چه کاردستی‌های قشنگی ساخته‌اند/
    و هربار فراموش می‌کنم/چه چیزهایی را فراموش کرده‌ام.

  19. #43
    Sohrab Iwis آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    22708
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    سن
    32
    نوشته ها
    1,224
    میانگین پست در روز
    0.24
    تشکر از پست
    585
    1,350 بار تشکر شده در 692 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    Thumbs up


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar98 [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    خواهش میکنم دوست عزیز. خوب دیگه دیدگاهه آدما باهم فرق داره.

    بابت جوابها ممنونم !

    فروم باید همینجوری باشه یعنی انقدر باید توش بحث بشه که یکی به نتیجه برسه

    واقعا از شما ممنونم !
    قسمتی از وصیت گزنفون یونانی خطاب به کوروش :
    چون من بميرم تن من را در زر نپوشانيد و بلكه با شتاب آن را به خاك بسپاريد . چون همه عمر دوستدار مردمان بوده ام و كام من آن است كه پس از مرگ نيز به آغوش خاك برگردم ... !

  20. کاربران زیر از Sohrab Iwis به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  21. #44
    sahar98 آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    21943
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    نوشته ها
    463
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,236
    1,128 بار تشکر شده در 428 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 90/0
    Given: 70/1
    میزان امتیاز
    15

    Wink


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط Cyanide Overkill [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    به نظر من غم . جود نداره ...
    یعنی حداقل خشم و غم برای من معنایی نداره
    همیشه سعی میکنم شاد باشم و امید داشته باشم و به زندگی امیدوار باشم
    هر روز بدی بعدش روز خوبی هم هست
    با گریه و غم و خشم هیچ چیز عوض نمیشه
    هر کسی که شاد باشه زندگیش هم بهتره
    حتی اگر زندگی خوبی هم نداری وانمود کن که همه چیز درسته و OK ـه
    اگر بخوایم میتونیم غمگین بودن رو با نرسیدن به آرزو ها هم ارتباط بدیم
    خیلی از آرزوهای دور و دراز هست که بهش میرسیم.
    باید تلاش کرد , دستیابی به آرزو های دور و دراز آسون نیست و همچنین وقت گیرم هست
    ولی مهم ترین چیز اینه که هیچ وقت نباید نا امیدی , ترس از شکست, ناراحتی , غم و عصبانیت رو به خودت راه بدی.
    در ضمن من که فعلا با دنیا کار دارم. باید خوب از خجالتش در بیام! فعلا هم با مشکلات رفیق شدم و ریختم رو هم , نه من به اون کاری دارم نه اون با من ! البته بعضی اوقات برای اینکه اونی که اون بالاست بهمون شک نکنه یه دعوای ساختگی با هم دیگه میکنیم.
    آفرین بهت واقعا تبریک میگم. خیلی بزرگتر از سنت فکر میکنی. واقعا جای تبریک داره امیداوارم هر روز فکرت پخته تر شه دوست عزیز. چقدر خوب توصیف کردی که با مشکلات زندگی و غمهاش میجنگیو کنار میای من از حرفات چیزای قشنگیو یاد گرفتم. ممنون.

    من/پرنده‌ای فراموشکارم/که آوازهای خوبی می‌خوانم/هربار فراموش می‌کنم با پرهایم/چه کاردستی‌های قشنگی ساخته‌اند/
    و هربار فراموش می‌کنم/چه چیزهایی را فراموش کرده‌ام.

  22. 3 کاربر برای این پست از sahar98 تشکر کرده اند:


  23. #45
    آناهيتا 79 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    21886
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    نوشته ها
    122
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    356
    421 بار تشکر شده در 124 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 3/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    غم وجود داره از روز اول جزء يكي از احساسات دروني انسان بوده. بعضي وقتها يه چيزائي خارج از كنترل ما مي شه كه هرچقدر هم به خداي خوبمون توكل كنيم هميشه مثل خوره يه گوشه دلمون رو مي خوره . غم هاي هركس واسه خودش بزرگه چه غم نون باشه چه غم عشق . ما نمي تونيم بگيم غصه هاي يه بچه كوچيكتر از غصه هاي يه آدم بزرگه . لزوما غم و شادي حالت نوساني نداره . شاعران هميشه غم يه چيزي رو دارن ، جامعه ، يار، و... اما از اون جور خودآزارش نيستند. غم تو ذات ما هستش فقط ما با شادي مي پوشونيمش . مي گي نه ؟ يه آن به گذشتت فكر كن ! به اونهائي كه از دستشون دادي . ما از غم مي ترسيم همونطور كه از شادي مي ترسيم . ما هميشه مي ترسيم . مي ترسيم غمگين بشيم . مي ترسيم شاديهامون رو از دست بديم . نبايد از اينها ترسيد اينها تو وجودمون هستش ، خداي خوشگلمون از روح خودش واسه ما گذاشته ! مي گن خدا وقتي مي بينه بنده اي نمي دونم نماز ش رو نمي خونه يا گناه مي كنه غمگين مي شه . يه زمان بچه بودم وقتي مي رفتم تو تاريكي به خودم مي گفتم : روح وجود نداره و همش اينو تكرار مي كردم چون ازش مي ترسيدم ،بزرگ شدم يه مهربوني من رو برد يه جائي روح رو احضار كرد ديدم نه ترس نداره . غم يه چيزي مثل شادي هست اگه باهاش كنار بياي مي تونه يه جور شادماني باشه . اينم مطمئنم كه دچار افسردگي نشدم .
    هر كجا هستم باشم / آسمان مال من است
    پنجره ، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است.

  24. 5 کاربر برای این پست از آناهيتا 79 تشکر کرده اند:


  25. #46
    rumour آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    15529
    تاریخ عضویت
    Feb 2009
    سن
    31
    نوشته ها
    1,318
    میانگین پست در روز
    0.24
    تشکر از پست
    2,578
    3,406 بار تشکر شده در 1,155 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط Cyanide Overkill [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    شما لطف داری ... برای همین اینجا جمع شدیم ... که از همدیگه چیز یاد بگیریم و به همدیگه چیزی یاد و از تجربه های همدیگه استفاده کنیم.



    اولین چیزی که میخوام بگم اینه که من نه از گذشته می ترسم نه از آینده ...
    گذشته , گذشته و تموم شده رفته پس ترسی نداره.
    اما آینده هم یک روزی تبدیل به گذشته میشه و تموم میشه میره پس اینم ترسی نداره.
    و اما ترس رو خودمون به وجود میاریم , ترس وجود نداره بلکه ساخته ی ذهن انسانه.
    چرا باید از غم بترسیم ؟
    چرا باید از شادی بترسیم ؟
    مثل اینه که بگی من از چیزی که بدم میاد خوشم میاد !!!
    از دست دادن دور و اطرافیان سخته اما باید باهاش کنار اومد چون اتفاق افتاده ...
    در ضمن مگر توی همه ی ادیان گفته نمیشه که انسان با مرگ نابود نمیشه بلکه از دنیایی به دنیای دیگه میره ؟
    پس اگر انسان خوبی رو از دست دادی باید خوشحال باشی چون رفته توی یک دنیای بزگتر به دور از زشتی و ظلم و تجاوز و دروغ...
    اما بحث عشق و شاعر و شعر جداست.
    عشق : اگر نباشه من نیستم تو هم نیستی و هیچ کس دیگه نیست. اما عشق همونطور که میتونه باعث رنج بشه میتونه باعث خوشحالی هم بشه. اما من تا حالا عشقی ندیدم ... عشق های حالا رو نمیشه عشق واقعی توصیف کرد ... عشق های حالا فرق داره (بعضی حرف ها رو نمیشه اینجا زد). من این بحث رو نمیتونم اینجا ادامه بدم چون از نوشتنش عاجزم.
    شاعر و شعر : اون حسی که توی شاعر به وجود میاد تا بیاد از درد و رنج بگه اون حس انسان دوستیه.
    درد و غم رو توی آهنگ به دو صورت میشه بیان کرد (در مورد آهنگ های ایرانی حرف نمیزنم که از همون تو خوشگلی و من عاشقم بیا پیشم نرو پیشش بوده) :
    1. ستایش خوبی
    2. بیان درد

    وقتی یه آهنگی رو گوش میدیم باید به ما کمک کنه تا درد و غم ها رو فراموش کنیم نه اینکه بدتر به یادمون بیاد.
    مثلا وقتی توی یه آهنگ یه جمله مثل Cheer Up Boy Clouds Will Move On Soon باشه بهتره یا یه جمله ای که توش بگه من داغونم دهنم سرویس شده ؟ کدوم بهتره ؟؟ اونی که بهت امید بده یا اونی که بدبختیات رو بیاره جلوی چشمات ؟
    دیگه عرضی ندارم .
    با تشکر از دوستان عزیز بابت پستهای لذیذ
    این حرفات منو یاد خودم میندازه. راست می گی گذشته که تموم شد. آینده هم از کجا میدونی چی قراره بشه؟ استرس و ناراحتی از این دوتا عملا مسخرست. ما همه نگران امتحانیم. از کجا می دونی اصلا امتحانی هست؟
    من هم اصولا آدمه شادی هستم. بیخیال بابا دو روز دنیا رو عشقه.
    You tell me what is certain***But I'll tell you what is true
    You tell me that is honesty***When all around is death and cruelly

  26. 4 کاربر برای این پست از rumour تشکر کرده اند:


  27. #47
    Sina_Yanni آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    21557
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    سن
    32
    نوشته ها
    908
    میانگین پست در روز
    0.17
    تشکر از پست
    3,681
    3,494 بار تشکر شده در 917 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    من که فقط به جز خوندن پست ها و درس یاد گرفتن ازشون کاری دیگه بلد نیستم . ترکوندینا . ای ول به همتون ... .
    انسان قدر سه نعمت را ، وقتی از دست میدهد ، میفهمد :
    سلامتی ، امنیت ، پدر و مادر .
    حضرت علی ( ع )

  28. 2 کاربر برای این پست از Sina_Yanni تشکر کرده اند:


  29. #48
    fatemeh.1994 آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    14201
    تاریخ عضویت
    Dec 2008
    نوشته ها
    357
    میانگین پست در روز
    0.06
    تشکر از پست
    1,397
    806 بار تشکر شده در 280 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    حرفای بسیار جالبی... مسرور گشتیم :)

    و اما در مورد شعر...
    واقعا چرا بعضی افراد فکر میکنن که غم لازمه ی شعر گفتنه وشاعر لزوما ادم غمگینیه؟!
    کلام اهنگین و موزونی که بشر تونست باهاش حالات و احساسات و هیجانات خودش رو بیان کنه ، ریشه در عقاید ، بینش و تفکر اون داره.
    احمد شاملو میگه شعر برای دگرگون کردن جهان بنا شده... پس نباید فقط یک مضمون داشته باشه!
    غم و اندوه هم میتونه یکی از محتواهای شعر باشه اما همیشه اینطور نیست.
    به نظر من تاثیر اشعاری که همراه با شادی و امید هستن خیلی بیشتره.
    مثل اشعار مولانا.
    و البته یه پرانتز کوچولو هم باز میشه که توش بنویسم غم هم چیز خوبیه توی شعر، چون گاهی خواننده رو به فکر کردن میکشونه. اما اونم نه همه غمی. مثل بعضی از شعرای ناصر خسرو. که غمش به دلیل غفلت خودش بوده ، به دلیل کوته فکری و تنگ نظری مردم زمانش بوده ، چیزای ارزشمندی که میدونسته و میگفته ولی کسی نبوده که بتونه درکشون کنه و ... پرانتز بسته D:

  30. 4 کاربر برای این پست از fatemeh.1994 تشکر کرده اند:


صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •