لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 33 به 48 از 58

موضوع: *عرفان نظرآهاری*

  1. #33
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    بال تازه دل نو


    کرم ابریشم کوچک من
    خانه ی تازه ی تو مبارک
    آخرش بافتی پیله ات را ؟
    بال تازه دل نو مبارک
    ...
    آن لباس قدیمی و پاره
    دیدی اندازه ی قد تو نیست
    دیگر آن را نباید بپوشی
    واقعا این که در حد تو نیست!
    ...
    آن خود کهنه ات را رها کن
    بیخیالش بیا زود بیرون
    یک خود تازه تر آن طرفهاست
    آن طرف پشت آن بید مجنون
    ...
    بعد از این آسمان پیله ی توست
    ابرها را تو پیراهنت کن
    زودتر وقت اصلا نداریم
    بالهای نوات را تنت کن
    ...
    وعده ی ما همان جا که گفتی
    پشت دروازه ی شهر جادو
    منتظر باش دارم میآیم
    وای رفتی ! ولی بال من کو ؟
    ...
    تو برو من ولی کار دارم
    بال پرواز من پاره پاره است
    باز باید ببافم خودم را
    پیله ی کوچکم نیمه کاره است
    .

  2. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  3. #34
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دختری دلش شکست


    دختری دلش شکست
    رفت و هر چه پنجره رو به نور بود بست
    رفت و هر چه داشت یعنی آن دل شکسته را
    توی کیسه زباله ریخت، پشت در گذاشت
    صبح روز بعد، رفتگر
    لای خاک روبه ها یک دل شکسته دید
    ناگهان، توی سینه اش پرنده ای تپید
    چیزی از کنار چشمهای خسته اش
    قطره قطره بی صدا چکید
    رفتگر برای کفتر دلش آب و دانه برد
    رفت و آن تکه های دل شکسته را به خانه برد
    سالهاست توی این محله با طلوع آفتاب
    پشت هر دری یک گل شقایق است
    چون که مرد رفتگر سالهاست که عاشق است.

  4. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  5. #35
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خاک خوشبخت

    سال ها پیش از این
    زیر یک سنگ گوشه ای از زمین
    من فقطی یک کمی خاک بودم همین
    یک کمی خاک که دعایش
    پر زدن آن سوی پرده ی آسمان بود
    آرزویش همیشه
    دیدن آخرین قله کهکشان بود

    خاک هر شب دعا کرد
    از ته دل خدا را صدا کرد
    یک شب آخر دعایش اثر کرد
    یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
    و خدا تکه ای خاک برداشت
    آسمان را در آن کاشت
    خاک را
    توی دستان خود ورز داد
    روح خود را به او قرض داد
    خاک
    توی دست خدا نور شد
    پر گرفت از زمین دور شد
    راستی
    من همان خاک خوشبخت
    من همان نور هستم
    پس چرا گاهی اوقات
    این همه از خدا دور هستم؟؟؟

  6. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  7. #36
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دل کاغذی



    دلم یک ورق پاره ی نازک است

    دلم را مچاله نکن
    نگو این که یک کاغذ باطله است
    به سطل زباله حواله نکن
    * * * *
    دلم دفتری کاهی است
    ورق های آن را نکن زود زود
    بیا بعضی از صفحه های آن را بخوان
    از اول ببین
    حرف،حرف تو بود
    اگر باز از دست من دلخوری
    بیا این<<ببخشید>> مال تو
    بیا اصلا این دل
    دلم مال تو
    دلم یک ورق پاره ی نازک است

    دلم را مچاله نکن
    نگو این که یک کاغذ باطله است
    به سطل زباله حواله نکن
    * * * *
    دلم دفتری کاهی است
    ورق های آن را نکن زود زود
    بیا بعضی از صفحه های آن را بخوان
    از اول ببین
    حرف،حرف تو بود
    اگر باز از دست من دلخوری
    بیا این<<ببخشید>> مال تو
    بیا اصلا این دل
    دلم مال تو

  8. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  9. #37
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    عروسک خدا


    من ...
    عروسکم ...
    عروسک کسی که پشت پرده است!!!
    دست های او مرا درست کرده است
    من ... عروسکم !
    عروسک خدا
    دوست کوچک خدا
    یک عروسک نخی که شب به شب ... توی دامن خدا به خواب می رود !
    روی بال فرشته ها سوار می شود
    تا دم حیات آفتاب می رود !
    صبح ها ... خدا به من
    نان داغ و آفتاب می دهد
    شب که می شود مرا ... توی ننوی سپید ماه ... تاب می دهد !
    راستی ...
    خدا خودش برای من یک لباس تازه دوخته ...
    جای دکمه های آن ولی ... چند تا ستاره کاشته
    یک کمی ... هم از خودش
    توی جیب من گذاشته
    قلب یک عروسک نخی نمی زند
    ولی خدا ...
    قلب شد و... توی سینه ام تپید !
    تیله های چشم من اشک را بلد نبود ...
    یک شب او قطره قطره از کنار چشم من چکید !!!
    این عروسک نخی کاردستی خداست...
    خنده های او چقدر
    مثل ...
    خنده ی فرشته هاست!

  10. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  11. #38
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    توی باغ آسمان

    تو چه ساده ای و من چه سخت
    تو پرنده ای و من درخت
    آسمان هميشه مال توست
    ابر زير بال توست
    من ولی هميشه گير کرده ام
    تو به موقع مي رسی و من
    سالهاست دير کرده ام...
    خوش به حال تو که می پری
    راستی چرا؟
    دوست قديمی ات (درخت را)
    با خودت نمی بری؟
    فکر ميکنم توی آسمان
    جا برای يک درخت هست
    هيچ کس در بزرگ باغ آفتاب را
    رو به ما نبست
    يا بيا و تکه ای از آسمان را برای من بيار
    يا مرا ببر، در آسمان آبی ات بکار
    خواب ديده ام دستهای من
    آشيانه تو می شود
    قطره قطره قلب کوچکم
    آب و دانه تو مي شود
    شب، ستاره ها
    از تمام شاخه های من تاب می خورند
    ريشه های تشنه ام
    توی حوض خانه خدا
    آب می خورند
    من هميشه خواب ديده ام،ولی...
    راستی هيچ فکر کرده ای
    يک درخت ،توی باغ آسمان
    چقدر ديدنی است؟!
    ريشه های ما اگر چه گير کرده است
    ميوه های آرزو ،ولی حتما رسيدنی است.

  12. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  13. #39
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سیب ذوق کرد


    چاقوی تو سیب را سر برید
    خون سیب
    روی دست های تو چکید
    هیچ کس ولی
    خون سیب را ندید
    در دهان تو
    سیب ذوق کرد
    از ته دلش
    عجیب ذوق کرد
    سیب تکه تکه شد
    تمام شد ولی
    شاد بود
    مثل قطره ای که می رسد به رود
    سیب سرخ
    رو سفید شد
    او به آرزوی خود رسید
    آخرش
    در دهان تو
    شهید شد

  14. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  15. #40
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    بی خداحافظی


    گفت:حتما می آیم،
    منتظر باش!
    منتظر پای دیوار
    جیب هایم پر از آه و ای کاش
    باز هم بی خداحافظی رفت
    مثل هر بار
    کوچه و خلوت و باد
    کاسه ی اشکم از دستم افتاد
    یک دل پر
    زیر باران شرشر
    یک نفر رد شد و گفت:
    بادها بی خداحافظی می روند
    ابرها هم همین طور

  16. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  17. #41
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    او کودکی را قورت داده

    من یک نفر را می شناسم
    که کودکی را قورت داده
    او شکل یک آدم بزرگ است
    اما خودش،عین تو ساده
    *
    او صورتش را قرض کرده
    چون صورتش مال خودش نیست
    او با خودش هم فرق دارد
    انگار هم سال خودش نیست
    *
    او توی جیبش گاهی اوقات
    شیرینی و گل می گذارد
    توی دلش هم تا بخواهی
    شعر و خدا و نور دارد
    *
    چشمان او لو داده او را
    چون چشم هایش شکل تیله است
    لبخندهایش خنده دار است
    از بس که او بی شیله پیله است
    *
    وقتی که می خندد، نگاهش
    قل می خورد اینجا و آنجا
    او می رود دنبال چشمش
    در لا به لای دست و پاها
    *
    شاید کمی قدش بلند است
    یا یک کمی پایش بزرگ است
    اما دلش اندازه ی ماست
    او آرزوهایش بزرگ است
    *
    من مطمئنم کودک او
    یک روز می خندد دوباره
    شاید بماند توی دستش
    تنها نقابی پاره پاره

  18. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  19. #42
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    بادبادک عزیز

    تو ادمی
    ولی چقدر مثل بادبادکی
    نخ تو توی دستهای من
    ولی همیشه بی اجازه میروی
    سراغ ابرهای پشمکی سراغ افتاب تازه میروی
    تو هم کلاسی پرنده ای تو هم اتاقی ستاره ای/ ورق ورق سبک جدا
    شبیه یک کتاب پاره پاره ای
    *
    تو شکل قاصدک
    تو شکل باد
    تو شکل رفتنی و راستش کمی شبیه من
    شبیه این دل منی
    *
    تو با پرنده ها تو با تمام بال های در به در
    چه زود جفت میشوی
    تو بیهوا
    تو بی خبر
    تو دور دور میشوی
    *
    اهای بادبادک عزیز
    بیا چقدر دیر کرده ای
    بیا بیا فقط بگو
    کجای اسمان دوباره گیر کرده ای

  20. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  21. #43
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    جعبه ای از لبخند


    با توام ، با تو ،خدا
    یک کمی معجزه کن
    چند تا دوست برایم بفرست
    پاکتی از کلمه
    جعبه ای از لبخند
    نامه ای هم بفرست
    ***
    کوچه های دل من
    باز خلوت شده است
    قبل از اینکه برسم
    دوستی را بردند
    یک نفر گفت به من
    باز دیر امده ای
    دوست قسمت شده است
    ***
    با توام، با تو، خدا
    یک دل قلابی
    یک دل خیلی بد
    چقدر می ارزد؟
    من که هر جا رفتم
    جار زدم:
    شده این قلب حراج
    بدوید
    یک دل مجانی
    قیمتش یک لبخند
    به همین ارزانی
    ***
    هیچ وقت اما
    هیچ کس قلب مرا قرض نکرد
    هیچ کس دل نخرید
    ***
    با توام، با تو، خدا
    پس بیا، این دل من، مال خودت
    من که دیگر رفتم اما
    ببر این دل را
    دنبال خودت.

    خوب این کتابم تموم شد
    دفعه ی دیگه کتاب بعدی رو شروع میکنم

  22. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  23. #44
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    در ضمن تشکر فراوان از دوست عزیزم کاکای گل که تو این مدت همراهم بود و مشوقم و همیشه این مطالب و میخووند

    براش آرزوی موفقیت میکنم

  24. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  25. #45
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام سلام

    خوب این دفعه اومدم سراغ کتاب دیگه ای از خانوم عرفان نظر آهاری به نام ((پیامبری از کنار خانه ما رد شد))
    توصیه میکنم مطالب این کتاب ارزشمند و حتما بخوونید . متشکرم یا علی


    و این آغاز انسان بود


    از بهشت که بیرون آمد،دارایی اش یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه،هبوط بود.
    فرشته گفتند:اما من به خودم ظلم کرده ام. زمین همه ظلم است و فساد.
    انسان گفت:اما من به ودم ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خداوند چنین می خواهد...
    خداوند گفت:برو و آگاه باش جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند،از زمین می گذرد. زمینی آکنده از شر و خیر،آکنده از حق و باطل،از خطا و از صواب،و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد،تو باز خواهی گشت،و گر نه...
    و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود.
    و آن وقت خداوند چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت. انسان دستهایش را گشود و خدا به او اختیار داد.
    خدا گفت:حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت،پاداش به گزیدن توست. عقل و دل و هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد،تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد،رنج و صبوری را. و این آغاز انسان بود...

  26. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  27. #46
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    فرشته فراموش کرد

    فرشته تصمیممش را گرفته بود. پیش خدا رفت و گفت :خدایا می خواهم زمین را از نزدیک ببینم. اجازه می خواهم
    و مهلتی کوتاه . دلم بی تاب تجربه ای زمینی است.

    خداوند درخواست فرشته را پذیرفت فرشته گفت :تا باز گردم بال هایم را این جا می سپارم. این بال ها در زمین چندان به کار من نمی آید. خداوند بال های فرشته را روی پشته ای از بال های دیگر گذاشت و گفت :بال هایت را به امانت نگاه می دارم . اما بترس که زمین اسیرت نکند زیرا که خاک زمینم دامن گیر است. فرشته گفت باز می گردم حتما باز می گردم. این قولی است که فرشته به خداوند می دهد. فرشته به زمین آمد و از دیدن آن همه فرشته ی بی بال تعجب کرد او هر که را می دید ، به یاد می آورد . زیرا او را قبلا در بهشت دیده بوداما نفهمید چرا این فرشته ها برای پس گرفتن بال هایشان به بهشت بر نمیگردند. روزها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چیزی را از یاد می برد.
    و روزی فرارسید که فرشته دیگر چیزی از آن گذشته دور و زیبا به یاد نمی آورد،نه بالش را و نه قولش را.
    فرشته فراموش کرد فرشته در زمین ماند فرشته هرگز به بهشت برنگشت.

  28. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  29. #47
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    حق نام دیگر من بود


    پیش از آن که انسان پا بر زمین بگذارد خدا تکه ای خورشید و پاره ای ابر به او داد و فرمود:آی ای انسان زندگی کن و بدان که در آزمون زندگی این ابر و این خورشید فراوان به کارت می آید .
    انسان نفهمید که خدا چه می گوید پس از خدا خواست تا گره ندانستنش را قدری باز کند. خداوند گفت: این ابر و این خورشید ابزار کفر و ایمان توست. زمین من آکنده از حق و باطل است اما اگر حق را دیدی خورشیدت را به در کش تا آشکارش کنی. آنگاه مومن خواهی بود. اما اگر حق را بپوشانی نامت در زمره کافران خواهد آمد.
    انسان گفت: جز برای روشنگری به زمین نمی روم و می دانم این ابر هیچ گاه به کارم نخواهد آمد.
    انسان به دنیا آمد. اما هر گاه حق را پیش روی خود دید چنان هراسید که خورشید از دستش افتاد. حق تلخ بود حق دشوار بود و ناگوار. حق سخت و سنگین بود. انسان حق را تاب نیاورد. پس هر بار که با حقی رویارو شد. آن را پوشاند. تا زیستنش را آسان کند.
    فرشته ها می گریستند و می گفتند: حق را نپوشان. حق را نپوشان این کفر است. اما انسان هزاران سال بود که صدای هیچ فرشته ای را نمی شنید. انسان کفران کرد و کفر ورزید و جهان را ابرهای کفر او پوشاند.
    انسان به نزد خدا باز خواهد گشت. اما روز واپسین او „یوم الحسره” نام دارد وخدا خواهد گفت: قسم به زمان که زیان کردی حق نام دیگر من بود...


  30. #48
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    پیامبری از کنار خانه ما رد شد





    پيامبري از کنار خانه ما رد شد.


    باران گرفت.


    مادرم گفت: چه باراني مي آيد.


    پدرم گفت: بهار است.


    و ما نمي دانستيم باران و بهار نام ديگر آن پيامبر است.


    پيامبري از کنار خانه ما رد شد. لباسهاي ما خاکي بود.


    او خاک روي لباسهايمان رابه اشارتي تکانيد.


    لباس ما از جنس ابريشم و نور شد و ما قلبمان را از زير لباسمان ديديم.


    پيامبري از کنار خانه ما رد شد. آسمان حياط ما پر از عادت و دود بود. پيامبر ، کنارشان زد.


    خورشيد را نشانمان داد و تکه اي از آن را توي دستهايمان گذاشت.


    پيامبري ازکنار خانه ما رد شد و ناگهان هزار گنجشک عاشق از سر انگشتهاي درخت کوچک

    باغچه روييدند و هزار آوازي را که در گلويشان جا مانده بود ، به ما بخشيدند .


    و ما به ياد آورديم که با درخت و پرنده نسبت داريم.


    پيامبري از کنار خانه ما رد شد. ما هزار درِ بسته داشتيم و هزار قفل بي کليد.


    پيامبر کليدي برايمان آورد. اما نام او را که برديم، قفل ها بي رخصت کليد باز شدند.


    من به خدا گفتم: امروز پيامبري از کنار خانه ما رد شد.


    امروز انگار اينجا بهشت است.


    خدا گفت: کاش ميدانستي هر روز پيامبري از کنار خانه تان مي گذرد



    و کاش ميدانستي بهشت همان قلب توست...

  31. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •