لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 17 به 32 از 46

موضوع: زندگینامه و اشعار احمد شاملو

  1. #17
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    پرويز مشكاتيان : شاملو فرزند همين سرزمين است. اگر شرايط جهان سومي ما نبود يكي از كساني است كه بايد نوبل را به او مي دادند
    گفت و گو: سيد ابوالحسن مختاباد ـ آرش نصيرى
    از: روزنامه شرق

  2. 5 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  3. #18
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    جناب آریان عزیز

    خیلی خوشحالم این بخش رو هم با حضور خودتون گرم کردید ... و از اینکه این مطالب رو اینجا قرار دادی صمیمانه تشکر میکنم

    سایز بعضی از این عکسا کمی بزرگه و وقتی صفحه داره load میشه کمی مشکل ایجاد میکنه اگه تمایل داشته باشید میتونید اونهارو به صورت ضمیمه قرار بدید

    همینطور اینکه ما یه تاپیک داریم به نام [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] که اونجا عکس ادیبان رو قرار میدیم ... نظر شما در مود اینکه این عکسها به اون تاپیک منتقل بشه چیه؟

    بازم متشکرم
    یا حق

  4. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  5. #19
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!

  6. 3 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  7. #20
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آقاى رييس، خانم‏ها، آقايان
    اجازه بدهيد نخست سپاس بى‏دريغم را با فشردن صميمانه دست‏هايى كه چنين با نگرانى از پشت حصارهاى رفاه و صنعت به‏سوى ما مردم به‏اصطلاح جهان سوم دراز شده است ابراز كنم و آنگاه، پيش از سخن گفتن از مسائل جهان سوم به حضور هولناك واپس ماندگى فرهنگى، جهل مطلق و خرافه‏پرستى حاضر در قلب و حاشيه شهرهاى بزرگ سراسر جهان اشاره كنم كه به‏ويژه ترم «جهان سوم» را مخدوش مى‏كند. يعنى بر ميليون‏ها نفر انسان تيره‏روزى انگشت بگذارم كه درون لوله‏هاى سيمانى، زير پل‏ها، در حلبى‏آبادها يا به‏سادگى در حاشيه خيابان‏ها مى‏لولند و از آفتاب سوزان و باران‏هاى بى‏بركت پناهى مى‏جويند. انسان‏هايى كه جفتگيرى مى‏كنند، مى‏زايند، و كودكان‏شان را در باتلاقى از لجن و مگس رها مى‏كنند تا اگر نميرند نسل بى‏سرپناهان را از انقراض رهايى بخشند. براستى كى مى‏تواند بگويد انسان‏هايى كه فى‏المثل در سان‏ست پارك، در قلب نيويورك ثروتمند از گرسنگى مداوم رنج مى‏برند مردم جهان جندم‏اند؟
    بجز اينان حدود يك‏چهارم از جمعيت پنج ميلياردى سياره ما در نقاطى زندگى مى‏كنند كه حتى از ابتدايى‏ترين شرايط يك زندگى بخور و نمير هم محرومند. از ذكر آمارها چشم مى‏پوشم و به همين‏قدر اكتفا مى‏كنم كه بگويم ما نظام موجود جهان را براى ابداعات هنرى و توسعه دانش و بينش آدمى انگيزه‏يى سخت نيرومند مى‏شناسيم، گيرم تنها در جهت امحاء آن: يعنى در جهت تنها هدفى كه تلاش ادبى و شعرى اين عصر وحشت و گرسنگى را توجيه مى‏كند.
    در نظام موجود جهان فرهنگ انسانى اعتلا نمى‏يابد. به‏عبارت ديگر: مجموعه تلقيات، منش‏ها، پيوندهاى مرئى و نامرئى ميان مردمان و بيان عواطف و احساسات و دردهاى فردى و گروهى نمى‏تواند آن‏چنان كه شايسته دستاوردهاى مادى انسان است براى همگان آگاهى دهنده، غنى، و سرشار از تعهد متقابل باشد. در گردش مهارشده روزگار ما كه زمام آن را قدرتمندان اقتصادى، سياستمداران حرفه‏ئى، فرماندهان نظامى و آدمخواران امنيتى به‏دست دارند تمامى ارزش‏هاى مادى و تجهيزات و تاسيسات توليدى و اطلاعاتى و خدماتى‏ئى كه آدميان آفريده‏اند از دسترس انسان‏هاى تحت سلطه به‏دور مانده است. ما، در سرزمين‏هاى عقب‏مانده و كم‏توسعه آشكارا مى‏بينيم كه حاصل كار انسان‏ها به‏صورت سودهاى كلان از دسترس آنان خارج مى‏شود تا در بازگردش خود ابزارهاى سلطه وسيع‏تر و كارآمدترى فراهم آورد. و بدين‏سان، دربرابر يكپارچگى فزاينده سرمايه در سطح جهانى، يكپارچگى انسان‏هايى كه عليه موانع رشد خود نيروى ذخيره عظيمى در آستين دارند خنثى مى‏شود.
    تصور اين نكته كه مشيتى مرموز هر قلمروى از سطح زمين را به پادشاهى بخشيده آن‏قدرها هم كودكانه‏تر از اين تصور نيست كه هركشورى جداگانه مسوول رشد يا واپس‏ماندگى خويش است. - با قبول اين حكم از پيش صادر شده، جهان به مثابه جنگل رقابتى تصوير مى‏شود كه در آن هركشورى حق آن رادارد كه عنان‏گسيخته به تاخت وتاز پردازد، بچاپد، بروبد، بيندوزد، صادركند، بازارها را به هزار مكر و كيد بقاپد و شعب واحدهاى خود را در سراسر جهان برقرار كند. - اگر چنين باشد، جهان سوم درمقابل جهان پيشرفته فقط به‏سادگى وظايفى را برعهده مى‏گيرد كه نه جهانشمول است نه لازم‏الاجراء. در آن صورت، ديگر جهان سوم فقط تعارف زبانى خيرخواهانه‏يى است كه حتى مى‏تواند درهمين پيام ساده «جهان سوم: جهان ما» نيز مستتر باشد.
    بارى، جهان عرصه رقابت‏ها هست اما نه ميان همه مردم و براى همه هدف‏ها. رقابت را واحدهاى توليدى و به‏خصوص فراملتى‏هايى دنبال مى‏كنند كه هم‏اكنون سقف فروش بيست تا از پيشتازان‏شان از هزار ميليارد دلار نيز فراتر مى‏رود، يعنى يكصدبرابر درآمد ملى كشور من زامبيا، كشور من شيلى، كشور من بلغارستان، كشور من بنگلادش، و حتى كشور من ايران كه، تازه به‏دليل منابع سرشار نفت و گازش از داراترين كشورهاى جهان سوم به‏شمار است. رقابت جهانى، به جهان سوم كه مى‏رسد رقابتى مى‏شود سلطه‏جويانه و بهره‏كشانه، هرچند كه در ترازويى ناميزان، ارزش‏هاى مادى جهان پيشرفته سهم كمترى دارد. كشور شيلى به‏مثابه توليدكننده بخش اعظم مس جهان در سال بيش از يك ميليون تن مس به كشورهاى صنعتى - به‏ويژه ايالات‏متحد و ژاپن و آلمان و انگليس صادر مى‏كند و با اين حال دستمزد كارگران بخش تصفيه موادمعدنىِ خود شيلى درحدود يك دهم دستمزد كارگران همين بخش در ايالات‏متحد است. و در حالى‏كه واردات شيلى از اين كشورها در همين دهه حاضر با افزايش قيمتى درحدود دوبرابر روبه‏رو بوده كه سال به سال هم فزونى مى‏گيرد، در بازار مس صادراتى ركود مرگبارى حاكم است كه به سال 1973 زير چشم همه ما با توطئه سرمايه‏دارى انحصارى جهان و خونتاى شيلى به رهبرى آى‏تى‏تى‏پينوشه برقرار شد. مردم شيلى كه با جان و خون‏شان چرخ صنعت عالم را مى‏گردانند هرسال به‏نفع انحصارهاى جهانى ارزش بيشترى را ازدست مى‏دهند. شاخص اين معادله مايوس كننده ترازوى ابليس است.
    آنچه از منابعِ كشورهاى ما به‏اصطلاح جهان سوم بيرون مى‏رود، آنچه تلاشِ كارگران ما در واحدهاى فرامليتى نصيب آن‏ها مى‏كند، آنچه از بازارهاى ما به جيب صادر و واردكنندگان مى‏رود؛ و آنچه از خزانه دولت‏هاى دست‏نشانده يا ماجراجو يا ارتجاعى به كيسه سلاح‏فروشان بين‏المللى سرازير مى‏شود، همه براى ادامه حيات اقتصادى قدرت‏هاى موجود اهميتى اكسيژنى دارد. در غرب و شرق مى‏گويند: «جاى بسى خوشوقتى است كه در عرض چهل و چند سال جنگى جهانى روى نداده! » - چه وقاحتى! درتمام اين‏مدت جنگ‏هاى بى‏شكوهِ بى‏حاصلى خاكِ بسيارى از كشورهاى جهان را به توبره كرده است. جنگ كشورهاى جهانِ‏سوم البته كه جنگِ آن كشورها نيست. آن‏ها جنگ‏شان را به جهان سوم منتقل مى‏كنند. كارخانه‏هاى سلاح‏سازى به بركتِ چه‏چيز مى‏گردد؟ و مگر جز اين است كه اگر اين جنگ‏ها نباشد مى‏بايد درِ اين كارخانه‏ها را گل بگيرند؟ عوايد جهان سوم چرا بايد به‏جاى سرمايه‏گذارى در قلمروهايى كه حاصلش رفاه و سربلندى آدمى است صرف خريد وسايل كشتار ستمكشانى بشود كه در آينه تصويرى دقيقاً مشابه خود ما دارند؟
    اما درمقابل سلطه‏جويى غرب صنعتى، اردوگاه جهان ديگر، بلوك شرق پيشرفته هم، حتى اگر بپذيريم كه به گونه‏ئى واكنشى، به تسليح تا بن دندان و حضورهاى ناموجه و كودتاهاى به‏ظاهر انقلاب و بهره‏بردارى و ارعابگرى دست زده است كه حاصل جمع عملكرد جهانى آن براى ما تا به امروز جز ياس حاصلى به‏بار نياورده. البته هنوز پيشبينى نمى‏توان كرد تحولات ظاهراً همه جانبه موسوم به پره‏استرويكاى چندسال اخير اين اردوگاه را چه آينده‏يى انتظار مى‏كشد و اردوگاه عقب‏ماندگى و گرسنگى را از آن چه نصيبى خواهدبود. حقيقت اين است كه تا به امروز، على‏رغم شعارهاى انساندوستانه يا تعارفات ديپلماتيك، در هر كجا كه دو جهانِ رقيب توانسته‏اند بهره‏ئى مادى يا سياسى به‏دست آرند اول به آن انديشيده‏اند بعد به چيزهاى مستحبى كه به‏ظاهر اخلاقى و انسانى است و گرچه ضرورتش را حتمى و حياتى جلوه داده‏اند آنچه نصيب ما بردگان قرن بيستم كرده آب‏نبات چوبى ارزان بهايى هم نبوده‏است؛ و حقيقت بارزتر اين كه: شكم امروزِ گرسنگى با نان فردا سير نمى‏شود.
    سرمايه‏ها كه روزى در جريان رقابتى خردكننده در كمين دريدن يكديگر بودند امروز در سطح جهانى برادرانه در يكديگر ادغام مى‏شوند و گسترش مى‏يابند اما به هر تقدير، همين‏كه پاى ملل تحت سلطه به‏ميان آيد، حتى اگر شده به يارى ارتش مزدوران، در اين كشورها شكلبندى‏هاى اجتماعى ويژه و فشارهاى سياسى حسابشده‏اى پديد مى‏آورند كه بيان‏كننده روابطى ناگزير، يكطرفه، و از بالا به پايين با خود آن قدرت‏ها است. وابستگىِ حتى به‏ظاهر دمكراتيكى مى‏سازند كه اگر هم با بازبودن نسبى دست و پاى حاكميت‏هاى دست‏نشانده و ارتجاعى و دولت‏هاى علاقه‏مند به شلتاق و ايجاد تشتت و بحران همراه باشد، باز چيزى است سواى آن وابستگى كه به‏دلائل آشكار ميان خود آن متروپل‏ها وجود دارد و ما در باشگاه نمايشى‏شان اعضايى بيقدر و بيگانه‏ايم.
    بدين‏سان، ما، بينش‏مان را از فقر و بى‏عدالتى نظام حاكم بركل جهان هنگامى مى‏توانيم ارائه كنيم كه اصطلاح «جهان سوم» را دربست كنار بگذاريم. نه! چيزى به نام جهان سوم، به معنى جهان مجزايى كه نتوانسته است گليمش را از سيلاب به دركشد وجود ندارد. فرهنگ جهانى مجموعه تمامى فرهنگ‏ها است، اما اگر امروز سهم كشورهاى موسوم به جهان سوم در اين مجموعه كافى نيست يكى به‏دليل فقراقتصادى است، ديگر به اين دليل بسيار ساده كه اصولاً زير سلطه سياسى سرمايه‏هاى جهانى و فشار حكومت‏هاى دست‏نشانده آنها، در يك كلام، فقط عناصر ارتجاعى فرهنگ بومى رشد مى‏كند. من در اين باب به‏خصوص مثال تاريخى بسيار جالبى دارم: ما با دريغ و تاسفى عميق شورشى را به‏خاطر مى‏آوريم كه به سال 1857 در هند به راه افتاد و حتى ارتش هندىِ انگليس (شامل افراد هندو و مسلمان) نيز به آن پيوست و شورش به قيامى مسلحانه مبدل شد اما انگيزه شورش نه استقلال‏طلبى بود نه بيداد فقر و مرض و گرسنگى، نه چريده‏شدن هند تا مغز استخوان و نه هيچ معارضه غرورانگيز و انسانى ديگر. قيام مسلحانه‏يى كه سه سال تمام كار به دستِ استعمار انگليس داد و هند را به خون كشيد علتش فقط اين وهن غيرقابل تحمل بود كه روغن تفنگ‏هاى انفيلد Enfield ارتش هندى انگليس با مخلوطى از چربى گاو مقدس هندوها و خوك نجس مسلمان‏ها ساخته شده آسمان را به زمين آورده بود!
    دريغا كه فقر
    چه به‏آسانى احتضار فضيلت است!
    به‏جاى چيزى به‏نام جهان سوم پاره‏يى از جهان يگانه ما پديدار است كه نظام نارسا و سراسر تضاد موجود، بخش كوچكى از آن را در مدار توسعه وابسته به مراكز تراكم سرمايه قرار مى‏دهد و بخش‏هايى از آن را به زباله‏دان جهان پيشرفته مبدل مى‏كند و انبوهى از مردم سياره را در برهوت عقب‏ماندگى به حال خود مى‏گذارد.
    حتى اگر با توهمى كودكانه افزايش باسوادان را براى توسعه فرهنگ دست‏كم زمينه‏يى تلقى بتوان كرد بهره‏كشى از انسان چه جايى براى آن باقى مى‏گذارد؟ ما براى آن كه بيهوده در برهوتى بى‏مخاطب فرياد نكشيده باشيم نيازمند رشد آگاهى‏ها هستيم، گيرم كار به جايى رسيده‏است كه ديگر امروز لازمه چنين رشدى تنها در امكانات برنامه‏ريزى شده حاكميت‏ها است؛ اما آن حاكميت‏ها ك بنابر خصلت خود فقط مى‏كوشند توده‏ها را هرچه ناآگاه‏تر نگه‏دارند تا بشود با ادعاهاى فريبكارانه افسون‏شان كرد، و به‏ناچار با چسباندن انگِ جاسوسى اجنبى و خرابكار دست مخالفان بيداردل خود را كوتاه مى‏كنند و اجازه هيچ‏گونه اظهارنظر معطوف به نقد و ترديد را نمى‏دهند چه‏گونه ممكن است به رشد فرصت دهند تا در سايه آزادى، آن هم آزادى لايه‏هاى متعهد اجتماعى، سر از ميان ميله‏هاى سياهچالش بيرون كشد؟
    اگر توسعه دانش و هنرِ ناقدانه ذهن توده‏ها را از قالب‏هاى خرافى يا حمودهاى القايى فكرى مى‏رهاند و فرهنگ فرزانگان را اعتلا مى‏بخشد. با حضور چهارچشمى دولت‏هايى كه همه مجاهده‏شان درطريق دور نگه‏داشتن مردم از پى‏بردن به واقعيات خلاصه مى‏شود چه اميدى براى رستگارى باقى مى‏ماند؟ دل‏سپردن به اميد تلاش و كوشش دلسوزانه از سوى حكومت‏ها حاصلى جز افزايش فاصله عقب‏ماندگى ندارد.
    ولى ناگزيريم با دريغ بسيار اين واقعيت را هم بگويم كه ما گرفتار دور باطل طلسم گونه‏يى شده‏ايم. من درست سى وچهارسال پيش از اين در شعرى نوشته‏ام:
    ... و مردى كه اكنون با ديوارهاى اتاقش آوارِ آخرين را انتظار مى‏كشد
    از پنجره كوتاه كلبه به سپيدارى خشك نظر مى‏دوزد:
    سپيدارِ خشكى كه مرغى سياه برآن آشيان كرده است.
    و مردى كه روز همه روز از پس دريچه‏هاى حماسه‏اش نگران كوچه بود اكنون با خود مى‏گويد:
    - اگر سپيدار من بشكفد مرغ سيا پرواز خواهد كرد.
    - اگر مرغ سيا بگذرد سپيدار من خواهد شكفت!
    مى‏خواهم بگويم تا آن زمان كه جهل هست فقر نيز هست، و تا فقر برجا است جهالت نيز باقى است. اما جهالت چه به معناى خاص باشد چه به‏معناى ناآگاهى مادرزاد، چه به‏معناى قرارگرفتن در معرض تحميق و مغزشويى باشد براى زوبرتافتنِ داوطلبانه خلق از معبدِ دانش بشرى به شوق بر خاك افتادن دربرابر بت‏هاى عتيق خرافه و همچشمى در تعصبات كوركورانه - بى‏گمان پس از روبيده شدن فقر نيز باقى خواهد ماند... اشاعه دانش و ارتقاى فرهنگ براى آزادى بخشيدن به انسان‏ها، دست‏كم براى ما كه على‏رغم سوز دل‏مان از مصائب بهره‏كشى و ظلم جهانى و على‏رغم دورى‏مان از امكانات هنوز مى‏تواند اميدى باشد به فردايى، خود به‏قدر سرسختى دربرابر نظام موجود ارزشمند است. نمى‏توان براى نجات انسان درانتظار آن‏روزِ موعود نشست كه انقلاب جهانى همه بنيان‏هاى بهره‏كشى و تحميق مردم به‏خاطر بيمارى سلطه‏جويى‏هاى فردى يا گروهى را ازميان برده‏باشد. اگر به جزم‏انديشى يا خوشخيالى دچار نيامده باشيم مى‏پذيريم كه هر مبارزه اجتماعى در راستاى يگانگى و رهايى بشرى جزيى از يك انقلاب جهانى است كه خود تبلور تمامى تلاش‏هاى طولانى انسان عصر ما خواهد بود.
    براى ما روشنفكران اين كشورها - كه هيچ‏چيز براى خود نمى‏خواهيم - حتى فرصت ايجاد ديالُگى با لايه‏هاى توده باقى نگذاشته‏اند. دولت‏هامان ما را عوامل دست‏نشانده و دشمنان سلامت فكرى توده‏هاى مردم مى‏خوانند، و در حالى كه مى‏كوشند توده‏هاى پشت ديوار نگه داشته‏شده ما را از خاطر ببرند بيناترها چشم به ما دوخته‏اند. و ما نه مى‏توانيم ونه مجازيم و نه موثر مى‏دانيم كه بدون يارى‏هاى بنيانى و دگرگون شدن سامان و ساختار زندگى مردم حصور خود را با بهره‏جويى از سمبوليسمى معماگونه اعلام كنيم و دل توده‏ها را با ارائه آثارى فاقد صراحت خوش داريم.
    من به معجزه در آن مفهوم كه اهل ايمان معتقدند اعتقادى ندارم؛ اما باكم نيست كه اين‏جا در حضور شما همدردانِ جهانى مشكل‏مان را با اين عبارت غم‏انگيز بيان كنم كه: روشنفكر جهان سوم بايد معجزه‏يى صورت دهد و در كوه غيرممكن‏ها تونلى بزند.

    سخنرانی احمد شاملو در كنگره نويسندگان آلمان (اينترليت)

  8. 2 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  9. #21
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان آشنا می‌شود. این آشنایی تاثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطه عطفی در زندگی او محسوب می‌شود. در این سال‌ها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر می‌برد و بعد از این آشنایی دوره جدیدی از فعالیت‌های ادبی او آغاز می‌شود. آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج می‌کنند و در ده شیرگاه (مازندران) اقامت می‌گزینند و تا آخر عمر در کنار او زندگی می‌کند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نام‌های آیدا در آینه و لحظه‌ها و همیشه را منتشر می‌کند و سال بعد نیز مجموعه‌یی به نام آیدا، درخت و خنجر و خاطره! بیرون می‌آید و در ضمن برای بار سوم کار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه آغاز می‌شود.

    در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفته‌نامه خوشه را به عهده می‌گیرد. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل می‌شود، ادامه دارد. در این سال او به عضویت کانون نویسندگان ایران نیز در می‌آید. در سال ۱۳۴۷ او کار روی غزلیات حافظ و تاریخ دوره حافظ را آغاز می‌کند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار دیوان جنجالی حافظ به روایت او انجامید.
    در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادر خود را نیز از دست می‌دهد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال در فرهنگستان باقی ماند.

    سال‌های آخر عمر شاملو کم و بیش در انزوایی گذشت که به او تحمیل شده بود. از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در این باره می‌گویید: «راستش بار غربت سنگین‌تر از توان و تحمل من است… چراغم در این خانه می‌سوزد، آبم در این کوزه ایاز می‌خورد و نانم در این سفره‌است. » از سوی دیگر اجازه هیچ‌گونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمی‌شد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سال‌ها در توقیف مانده بودند. بیماری او نیز به شدت آزارش می‌داد و با شدت گرفتن بیماری مرض قندش، و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایران‌مهر پای راست او را از زانو قطع کردند روزها و شب‌های دردناکی را پشت سر گذاشت. البته در تمام این سال‌ها کار ترجمه و به‌خصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گه‌گاه از او شعر یا مقاله‌ای در یکی از مجلات ادبی منتشر می‌شد. او در دهه هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوهٔ نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شده‌اش را با این شیوه منتشر کرد.

  10. 4 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  11. #22
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  12. 2 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  13. #23
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  14. 2 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  15. #24
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  16. 2 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  17. #25
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  18. 2 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  19. #26
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  20. 2 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  21. #27
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  22. 2 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  23. #28
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آقاي عزيز!
    بدون هيچ مقدمه‌اي به شما بگويم که نامه تان مرا بي اندازه شادمان کرد. شادي من از دريافت نامه‌ي شما علل بسيار دارد و آخرين آن عطف توجهي است که به شعر من «از زخم قلب آمان جان» کرده‌ايد ... هيچ مي دانيد که من اين شعر را بيش از ديگر اشعارم دوست مي‌دارم؟ و هيچ مي‌دانيد که اين شعر عملاً قسمتي از زندگي من است؟

    من تراکمه را بيش از هر ملت و هرنژادي دوست مي دارم، نمي دانم چرا. و مدت هاي دراز در ميان آنان زندگي کرده‌ام از بندر شاه تا اترک.

    شب هاي بسيار در آلاچيق هاي شما خفته ام و روزهاي دراز در اوبه ها ميان سگ ها، کلاه هاي پوستي، نگاه هاي متجسس بدبين، دشت هاي پر همهمه ي سرسبز و بي انتها، زنان خاموش اسرارآميز و زنگ هاي تند لباس ها و روسري هايشان، ارابه و اسب هاي مغرور گردنکش به سر برده ام.

    * * *

    دختران دشت!

    دختران ترکمن به شهر تعلق ندارند (و نمي دانم آيا لازم است اين شعر را بدين صورت پاره پاره کنم؟ به هر حال، اين عمل براي من در حکم تجديد خاطره اي است.)

    شهر، کثيف و بي حصار و پر حرف است. دختران ترکمن زادگان دشتند، مانند دشت عميقند و اسرار آميز و خاموش... آن ها فقط دختر دشت، دختر صحرا هستند.

    و ديگر ... دختران انتظارند. زندگي آنان جز انتظار، هيچ نيست. اما انتظار چه چيز؟ «انتظار پايان» در عمق روح خود، ايشان هيچ چيز را انتظار نمي کشند. آيا به انتظار پايان زندگي خويشند؟ در سرتا سر دشت، جز سکوت و فقر هيچ چيز حکومت نمي کند. اما سکوت هميشه در انتظار صداست. و دختران اين انتظار بي انجام، در آن دشت بي کرانه به اميد چيستند؟ آيا اصلاً اميدي دارند؟ نه ! دشت، بي کران و اميد آنان تنگ؛ و در خلق و خوي تنگ خويش، آرزوي بي کران دارند؛ چرا که آرزو به هر اندازه که ناچيز باشد، چون به کرانه نرسد، بي کرانه مي نمايد.

    آنان به جوانه هاي کوچکي مي مانند که زير زره آهنيني از تعصبات محبوسند. اگر از زير اين زره به در آيند، همه تمنّاها و توقعات بيدار مي شود. به سان يال بلند اسبي وحشي که از نفس بادي عاصي آشفته شود. روي اخطار من با آن هاست:

    از زره جامه تان اگر بشکوفيد

    باد ديوانه

    يال بلند اسب تمنا را

    آشفته کرد خواهد

    * * *

    در دنيا هيچ چيز براي من خيال انگيزتر از اين نبوده است که از دور منظره ي شامگاهي او به اي را تماشا کنم.

    آتش هايي که براي دفع پشه در برابر هر آلاچيق برافروخته مي شود؛ ستون باريک شعله هايي که از اين آتش ها برخاسته، به طاقي از دود که آسمان او به را فرا گرفته است مي پيوندد ... گويي بر ستون هاي بلندي از آتش، طاقي از دود نهاده اند! آن ها دختران چنين سرزمين و چنين طبيعتي هستند.

    عشق ها از دست رس آنان به دور است. آنان دختران عشق هاي دورند.

    در سرزمين شما، معناي روز، سکوت و کار است. آنان دختران روز سکوت و کارند.

    در سرزمين شما، معناي «شب» خستگي است. آنان دختران شب هاي خستگي هستند.

    آنان دختران تمام روز بي خستگي دويدنند.

    آنان دختران شب همه شب، سرشکسته به کنج بي حقي خويش خزيدنند.

    اگر به رقص برخيزند، بازوان آنان به هيأت و ظرافت فواره اي است؛ اما اين فواره در باغ خلوت کدام عشق به بازي و رقص در مي آيد؟ اگر دختران هندو به سياق سنت هاي خويش، به شکرانه ي توفيقي، سپاس خدايان را در معابد خويش مي رقصند، دختران ترکمن به شکرانه ي کدامين آبي که بر آتش کامشان فرو ريخته شده است؛ فواره هاي بازوي خود را به رقص بر افرازند؟ تا اين جا، سخن يک سر، برسر غرايز سرکوب شده بود ... اما بي هوده است که شاعر، عطرلغات خود را با گفت و گوي از موها و نگاه ها کدر کند. حقيقت از اين جاست که آغاز مي شود:

    زندگي دختران ترکمن، جز رفت و آمد در دشتي مه زده نيست. زندگي آنان جز شرم «زن بودن»، جز طبيعت و گوسفندان و فرودستي جنسيت خويش، هيچ نيست.

    آمان جان، جان خويش را بر سر اين سودا نهاد که صحرا، از فقر و سکوت رهايي يابد، دختر ترکمن از زره جامه ي خويش بشکوفد، دوشادوش مرد خويش زندگي کند و بازوان فواره يي اش را در رقص شکرانه ي کامکاري برافرازد...

    پرسش من اين است:

    دختران دشت! از زخم گلوله يي که سينه ي آمان جان را شکافت، به قلب کدامين شما خون چکيده است؟

    آيا از ميان شما کدام يک محبوبه ي او بود؟

    پستان کدام يک از شما در بهار بلوغ او شکوفه کرد؟

    لب هاي کدام يک از شما عطر بوسه اي پنهاني را در کام او فروريخت؟

    و اکنون که آمان جان با قلبي سوراخ از گلوله در دل خاک مرطوب خفته است، آيا هنوز محبوبه اش او را به خاطر دارد؟ آيا هنوز محبوبه اش فکر و روح و ايمان او را در دل خود زنده نگه داشته است؟

    در دل آن شب هايي که به خاطر باراني بودن هوا کارها متوقف مي ماند و همه به کنج آلاچيق خويش مي خزند، آيا هيچ يک از شما دختران دشت، به ياد مردي که در راه شما مرد، در بستر خود-در آن بستر خشن و نوميد و دل تنگ، در آن بستري که از انديشه هاي اسرار آميز و درد ناک سرشار است- بيدار مي مانيد؟ و آيا بدان اندازه به ياد و در انديشه ي او هستيد که خواب به چشمانتان نيايد؟ ايا بدان اندازه به ياد و در انديشه ي او هستيد که چشمانتان تا ديرگاه باز ماند و اتشي که در برابرتان- در اجاق ميان آلاچيق روشن است- در چشم هايتان منعکس شود؟

    بين شما کدام يک

    صيقل مي دهيد

    سلاح آمان جان را

    براي

    روز

    انتقام

    * * *

    شعر اندکي پيچيده است، تصديق مي کنم ولي ... من ترکمن صحرا را دوست دارم. اين را هم شما از من قبول کنيد.

    شايد تعجب کنيد اگر بگويم چندين ماه در قره تپه و قوم چلي و قره داش، کمباين و تراکتور مي رانده ام...

    به هر حال، من از دوستان بسيار نزديک شما هستم. از خانه هاي خشت و گلي متنفرم و دشت هاي وسيع و کلاه پوستي و آلاچيق هاي ترکمن صحرا را هرگز از ياد نمي برم.

    سلام هاي مرا قبول کنيد.

    اگر فرصت کرديد اين شعر را به زبان محلي ترجمه کنيد، خيلي متشکر مي شوم که نسخه اي از آن را هم براي من بفرستيد. هميشه براي من نامه بنويسيد.

    اين نامه را با فرصت کم نوشته ام؛ دوست خود را عفو خواهيد کرد.


    احمد شاملو-تهران ١٣٣۶


    * اين نامه در جُنگ باران/ شماره اول/ مهرماه ١٣۶۴ / منتشر شده در گرگان/ به چاپ رسيده است. نامه اي که زنده ياد احمد شاملو به درخواست و در پاسخ آقاي آقچلي، دبير ادبيات در گنبدکاووس، فرستاده است.

    بنياد شاملو

  24. 3 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  25. #29
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    همدل‌جوانم، بهزاد خواجات.

    ممنونم که‌هرازچندي شعرهاتان رابراي من مي‌فرستيد. شور و شوق‌تان رامي‌ستايم وخوش‌حالم‌ که ‌مي‌بينم همسر من‌هم درشمابه‌انتظار لحظهمقدر نشسته‌است.
    خوب‌ يا بد، من شخصا اهل قضاوت‌ نيستم چراکه‌ قضاوت‌ را چيزي‌از مقوله‌ خشونت‌ و فقدان مسئوليت‌ مي‌دانم. يک‌ اشتباه ناچيز قاضي مي‌تواند موجب‌ياس يا خودباوري شود. وانگهي، ميزان ومعيار قضاوت‌ درست‌ و غلط درکجاست؟ کي مي‌داندکه ‌دقيقا کدام سوي حقيقت‌ نشسته‌است؟
    پس بي‌اين ‌که موضوع قضاوت‌ مطرح‌باشدصداي شعررادر لحن شما مي‌شنوم‌ که ‌براي دل ‌خود زمزمه‌ مي‌کند. مي‌گويم براي دل‌خود، چون مرا که ‌گوش تيز کرده‌ام به‌جد نمي‌گيرد حال‌ آن‌که‌ اگر ترانه‌ئيمي‌خوانيد بناچار برآنيد که ‌شنونده‌ئي مشتاق شکارکنيد. آخر نه‌مگر نوشته‌ايد دفتريفراهم‌داريد و ناشري‌ مي‌جوئيد؟ صداي جويبار که بي‌هدف‌ نيست: تشنه‌را صلا مي‌دهد. پس بايد صريح‌تربود. بايدزمزمه‌زيرلبي را به‌سرودي روشن مبدل ‌کرد. بايد کنارکهکشان‌ايستادوصدا برداشت ‌تاشنونده‌ بتواند خنياگر جانش را بشناسد و انتخابش‌ کند.
    زيرکانه شاعريد آن‌جاکه‌ مي‌گوئيد:

    دلت‌ رابه‌ نخل بياويز
    درحجله‌آفتاب. ـ
    فرداي تو شيرين‌است.

    اماشاعر با فقدان پايگاه مشخص‌ فکري ميانتشتت‌ها دست‌ و پا خواهدزد، ميان تصويرهاي مبهم سرگردان‌ خواهد شد واز شکاريجان‌فرسا تهي دست‌ و بي‌نصيب بازخواهد گشت. ازاين زاويه ‌که نگاه ‌کنيم شعر را يک‌راه و يک‌ وسيله خواهيم‌ يافت. بايد ديد با شاعري خود مي‌خواهيم چه‌کنيم. يک تيله‌رنگين گاه بسيار زيباست اماقطعا باديدن آن ته‌دل‌ازخود مي‌پرسيم آيا کاربردشچه‌مي‌تواندباشد؟
    ازخود مي‌پرسيم ازچه‌سخن ‌به ‌ميان‌ آورده‌ايد آن‌جا که‌مي‌گوئيد:
    اين‌ بار هم شکل تودارد
    رنجي که‌ چيده‌ام
    ازآب‌ها.

    اين‌بار هم بميرم درتو
    کزآشوب ‌سينه‌مرغ
    با پوستي‌ ازستاره
    مي‌ميري.
    مي‌پرسم رنجي‌ که‌ازآب‌ها چيده‌ايد چه‌گونه‌رنجي‌است‌ و وجه‌شباهتش با من چيست؟ـ و به ‌پاسخي نمي رسم.
    بعض‌وقت‌ها ديده‌ايد يک‌ريگ‌ رگه‌دارصيقل ‌يافته ‌که‌ در بستر رود بيابيم چه‌زيباست؟ـ من‌خود درسال‌هاي کودکي که‌تابستاني را به‌ روستائي رفته‌بوديم روزهاي درازي درساحل رودخانه ‌به ‌دنبال چنينريگ‌هائي‌ گشتم ودر آخرکاراز آن‌ها مجموعه‌يي فراهم‌ آوردم. مي‌توانستم‌آن‌ها رانگه‌دارم در شيشه‌ئي‌ بريزم وحتا نامي ‌برآن بگذارم. امادرپايان کار حاصلجست‌وجوهايم فقط بي‌حاصلي‌بود.
    چراکه
    ازآن منظور مشخصي ‌نداشتم: نه‌ قصدسنگ‌شناسي درميان‌بود نه ‌نيت مطالعه درترکيب‌ رنگ‌ها.
    پس: ريگ‌هاي زيبا، بدرود! متاءسفم که به‌ هيچ کار من نمي‌آئيد!
    بايد مي‌گذشت
    غوغاي قناري سبز. ـ
    آنروز هم جهان
    رشته‌هاي بريده ‌نور بود...
    چرا متوقعم مرا به‌پاس‌ اين ‌سطورشاعر بخوانند؟و تازه، اگراين توقع برآمد چه‌منظوري حاصل ‌شده‌است؟ البته‌ مي‌توان‌گاه‌به‌خوداسترا حت‌ دادو با کلمات‌ به‌ بازي‌ پرداخت اما در همان‌حال مي‌بايددرخاطر داشت که ‌کلمه مقدس‌ است و تقدسش را ارج مي‌بايد نهاد. به‌اعتقاد من شما باهمه‌ وجود شاعريد و صراحتي‌ که ‌در گفت‌وگويبا شما به‌کار مي‌برم به‌همين‌سبب‌ است. ما دوتن پاس حرمت‌ شعر را مي‌توانيم بر سر يکديگر فرياد بکشيم و آن‌گاهبرادرانه ‌با يکديگر جامي‌ درکشيم.

    اگر فرصت‌ کرديد خوش‌حال مي‌شوم مطالبيرا که ‌در گفت‌وگوي با آقاي محمد محمدعلي [نشر قطره، ص۲۴ تا۵۲] عنوان‌ کرده‌امنگاهي‌ بکنيد و نظرتان را خواه‌ در موافقت‌ و خواه‌ در مخالفت برايم بنويسيد.



    بختيار باشيد


    احمدشاملو
    ویرایش توسط arian : Wednesday 29 October 2008 در ساعت 09:53 AM

  26. 3 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  27. #30
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  28. 2 کاربر برای این پست از arian تشکر کرده اند:


  29. #31
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    1477
    تاریخ عضویت
    May 2007
    نوشته ها
    2,129
    میانگین پست در روز
    0.35
    تشکر از پست
    3,762
    6,312 بار تشکر شده در 1,841 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 8/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!

  30. #32
    Khashayar آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    3230
    تاریخ عضویت
    May 2006
    نوشته ها
    1,434
    میانگین پست در روز
    0.22
    تشکر از پست
    2,349
    8,853 بار تشکر شده در 1,494 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 11/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    درود.
    دانلود فایل صوتی شعر.
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ...
    انسانها یا ...
    من عقده عدالت دارم، هر کس قافیه را می‌شناسد، عقده عدالت دارد، قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است...
    فرزانگان سخن نمی گویند، بلکه با استعدادان سخن می گویند و تهی مغزان بگو مگو می کنند.


    وبلاگ شخصی خشایار (من)

    کمپین مبارزه با دانلود غیر قانونی آثار هنری


  31. 3 کاربر برای این پست از Khashayar تشکر کرده اند:


صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سه تار نوازی استاد احمد عبادی
    توسط alireza_amirsamimi در انجمن سه تار
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: Sunday 23 January 2011, 10:22 AM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •