لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: آن سوفى موتر

  1. #1
    akanani آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    1985
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    نوشته ها
    1,669
    میانگین پست در روز
    0.28
    تشکر از پست
    122
    1,828 بار تشکر شده در 959 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    18

    پیش فرض آن سوفى موتر


    0 Not allowed! Not allowed!
    گفت و گو با «آن سوفى موتر» به مناسبت انتشار CD جديدش
    آن سوفى موتر CD جديدى منتشر کرده است. او در اين CD به رهبرى و نواختن ویولا سولو پرداخته و در آن قطعه «چهار فصل» ويوالدى و «ابليس» تارتينى را اجرا کرده است. ويوالدى در سال ۱۷۲۵ هنگام اولين اجراى اين چهار سونات درباره هرکدام از آنها توضيحاتى داده است که عبارتند از:

    بهار: بهار لذت بخش فرا رسيده است. پرنده ها با آهنگ هاى شادشان به آن خوشامد مى گويند و نهرها در وزش ملايم نسيم ها، زمزمه شيرينى مى کنند. آسمان را ابرهاى سياه پوشانده است و رعد و برق هاى مکرر از يک توفان قريب الوقوع خبر مى دهند. در علفزار پرگل زمزمه ملايم برگ ها و گياهان شنيده مى شود. چوپان خوابيده است و سگ وفادارش در کنار او ايستاده. زنان زيبا و چوپان ها در يک منطقه بسيار زيبا در يکى از روزهاى قشنگ بهار، با صداى شاد و فرح بخش نى انبان روستايى، مى رقصند.

    تابستان: در زير آفتاب سوزان و بى رحم تابستان چوپان و گله اش رنج مى برند. گرما باعث سوخته شدن درخت کاج مى شود، در اين زمان کوکو (فاخته) شروع به آوازخواندن مى کند و سپس قمرى و سهره طلايى با هم همراهى مى کنند.

    نسيم ملايمى مى وزد اما بوريز Boreas شروع به جنگ با همسايه اش مى کند و چوپان به خاطر توفان هاى سهمگين و وحشتناک و سرنوشتش آهسته گريه مى کند. او به خاطر ترس از رعد و برق و توفان هراس انگيز و حمله ناگهانى حشرات موذى، فرار مى کند و با وجود تمام خستگى لحظه اى براى استراحت توقف نمى کند. افسوس که ترس او بى دليل نبود رعد و برق شد و سپس دانه هاى درشت تگرگ بر سر خوشه هاى سر به فلک کشيده ذرت ريخت و آنها را قطع کرد.

    پاييز: روستايى ها پس از دروى خرمن هاى پرمحصولشان جشن مى گيرند و با خوشحالى آواز مى خوانند و مى رقصند. آنها پس از عيش و نوش به خواب شيرين مى روند.

    هواى معتدل و مناسب پاييز آنها را به يک خواب خوش دعوت مى کند. غروب شکارچيان با بوق ها و سگ هاشان، خانه ها را ترک مى کنند حيوانات مى گريزند و آنها به ناچار ردپاهاى آنها را دنبال مى کنند. حيوانات از صداى شديد اسلحه ها و سگ ها ترسيده اند و آنها بسيار خسته شده اند. يکى از آنها زخمى است و اين زخم ها توان فرار و حرکت را از او گرفته است و سرانجام او مى ميرد.

    زمستان: سرانجام زمستان فرا مى رسد. زمستانى يخ زده و لرزان. مردم بايد در اين برف هاى يخ زده و وزش هاى وحشتناک باد، بسيار آهسته و محتاطانه بروند و صداى به هم خوردن دندان هايشان از سرما، کاملاً به گوش مى رسد.

    روزهايى آرام و شاد را در کنار آتش مى توان گذراند در حالى که بيرون از خانه، باران همه را خيس کرده است. از ترس افتادن بايد روى برف و يخ، با قدم هاى آهسته راه رفت.

    با عجله روى برف ها رفتن و سپس ليزخوردن و افتادن. دوباره روى يخ دويدن، تا زمانى که ترک بخورد و باز شود.

    صداى بازشدن درهاى آهنى خانه ها شنيده مى شود.

    همه بادها با هم پيکار مى کنند. بله اين زمستان است، اما اين زمستان است که شادمانى مى آورد.

    •••

    آن سوفى موتر: مى توانم بحث کوچکمان با شما را با عوض کردن جايگاهمان با هم شروع کنم و در ابتدا من چند سئوال از شما بپرسم؟ سئوال هايى از طرف يک ويلنيست از يک ژورناليست که اجراى اخير ويوالدى و تارتينى اش را به صورت زنده شنيده است.

    •هارالد ويزر: با کمال ميل. اما از من انتظار باريک بينى و موشکافى يک منتقد را نداشته باشيد. از مردى که در رديف شماره ۱۷ نشسته و دهانش از تعجب بازمانده است، سئوال مى کنيد فقط در حد يک بيننده ساده.
    خيلى خوب. بيننده عزيز. تو هنوز مى توانى اجراى قديم چهار فصل من را که به رهبرى هربرت فون کارايان و با ارکستر فيلارمونيک برلين در سال ۱۹۸۴ نواخته ام به ياد بياورى؟

    •بله. کاملاً روى جلد CD آن يک عکس از شما بود که در جنگل نشسته بودى و هربرت فون کارايان در کنار شما ايستاده بود و يک پيراهن قرمز به روى شانه اش انداخته بود.
    شما با چشمانت به سئوال من جواب دادى، که البته نگاه شما هم براى من خيلى مهم است و بعداً علت آن را خواهم گفت ولى از شما مى خواهم که ابتدا با گوشت به من جواب دهى. با مقايسه دو اجراى جديد و قديم ويوالدى آيا شما صداى متفاوتى را شنيديد؟

    •شنيدم؟ آن را با تمام وجودم احساس کردم. اجراى شما با کارايان خيلى زيبا بود. خيلى زيبا ولى در عين حال بسيار سنگين و موقر. آن مانند شراب تلخ قرمز بسيار خوب بود. اما اجراى جديدت مانند شامپاين است که با صداى زياد چوب پنبه از سرش بيرون مى پرد. اجرايى که با اين گروه جوان نروژى کرديد، اجرايى که در آن با حرکات چشمانتان آنها را رهبرى کرديد و اين بسيار جالب بود.
    با اين صميميتى که اکنون بين ما به وجود آمده است اگر نوشيدنى داشتم، حتماً براى تشکر از تو آن را باز مى کردم.

    •با اين حرف ها من را از مسيرم منحرف نکنيد. من هنوز هم چيزهايى براى گفتن دارم. براى من اين اجرا به جشن زيبايى با صداهاى خالص و زنده تبديل شده است. در پرستو Presto سونات تابستان و آلگروى پاييز واقعاً تماشاچيان را به روى صندلى هايشان خشک کرديد و من در آن زمان واقعاً احساس رضايت و شادى زيادى کردم. اجراى چهار فصل شما با کارايان نمونه بارزى براى زندگى براى هنر بود. اما اجراى جديدتان با رهبرى خودتان، مثالى براى هنر براى زندگى است و اين آن چيزى است که به آن سوفى موتر جوان ابديت مى بخشد.
    مرد رديف شماره ۱۷ آدم عجيبى است. او سرعت هاى خيلى تند و پورشه مانند قطعه را ترجيح مى دهد و موومان هاى آهسته و شيطنت آميز ويوالدى را دوست ندارد. - جاهايى که ويوالدى ويولن را به مگس هايى که در اطراف چوپان پرواز مى کنند تبديل کرده است.

    •اما به نظر او موومان هاى آهسته از نظر سطح فيزيکى هم قابل تقديرند. وقتى که در قسمت آلگرونون مولتوى زمستان سرماى سخت و خشک از موسيقى او در سالن گرم پراکنده مى شود، خود آن سرما به مبارزه با سرمازدگى و خشک شدن مى پردازد و تماشاچيان را در بهت فرو نمى برد. اختلاف برخى از موومان هايى که تو رهبرى کردى با کارايان مانند اختلاف آتش پرسوز و شراره است با آتشى کم سو. البته اختلافى در اين حد زياد وجود ندارد.
    من ديگر هيچ اثرى از ويوالدى و «ابليس» تارتينى را با ارکستر اجرا نخواهم کرد. يک ارکستر بزرگ با ۸۰ نوازنده به راحتى مى تواند اين آثار را اجرا کند، ولى از لحاظ احساسى، ظرافت و باريک بينى در آن کم است. اين ريزه کارى هاى موسيقى تارتينى و پاس دادن هاى زيباى سازها در آثار ويوالدى را نمى توان با يک ارکستر بزرگ به خوبى نشان داد. ارکستر سمفونيک درست مانند رولز رويزى است که تلاش مى کند مرزهاى يک کشور را به سلامت پشت سر بگذارد. من معتقدم که قايق کاغذى کوچک ارکستر مجلسى مى تواند با ساخت موزون و هوشيارانه اش با زيبايى و خردمندى اين آثار را اجرا کند.

    •سونات «ابليس» تارتينى و چهار فصل ويوالدى از آثار مشهور و افسانه اى کلاسيک به شمار مى روند، در اين اثر ويوالدى آواز فاخته ها و پارس سگ ها هم وجود دارد، بسيارى از منتقدان از توصيفات ساده طبيعت در اين اثر او شکايت مى کنند.
    من مى خواهم آن منتقدان را به اجراى اين قطعه بى اهميت و ساده ويوالدى دعوت کنم! چهار فصل ويوالدى از نظر سختى تکنيکى با آثار موتسارت تفاوت زيادى ندارد. و اين اثر از نظر پيچيدگى با سمفونى Alpine ريچارد اشتراوس برابرى مى کند. بله اين قطعات را يک دانش آموز خوب رشته موسيقى هم در سنين نوجوانى مى تواند اجرا کند اما هنر چيزى فراتر از نواختن سريع، تميز و دقيق يک قطعه است. هنر به روح احتياج دارد. چهار فصل ويوالدى تحسين منحصر به فردى از زندگى است و در آن رنگ ها واقعاً آشوب مى کنند. اين قطعه ويولنيستى را مى خواهد که با احساس تمام اين آشوب ها را به صورت نت بنوازد.

    •درست است! و اين ما را به سمت نقاش مورد علاقه شما گوتهارت گرانبر هدايت مى کند کسى که بيشتر از يک طراح ساده براى اين CD زحمت کشيده است.
    بله. قطعاً بدون نقاشى گوتهارت گرانبر اين CD ويوالدى وجود نداشت. به همين خاطر بود که گفتم دوست دارم مخاطبانم در تفسير اين CD از چشم هايشان هم در حد گوش هايشان استفاده کنند. ايده انتشار اين CD در من در يکى از بازديدهايم از آتليه گوتهارت گرانبر، به وجود آمد. نقاشى هايى که مى ديدم ناخودآگاه مرا مجبور مى کردند که به چهارفصل ويوالدى فکر کنم شباهت زيادى در رنگ آميزى نقاشى مدرن و موسيقى باروک وجود دارد. در هر دوى اينها نور به يک شکل است. نقاشى هاى گرانبر همان احساس عميق آثار ويوالدى را دارند.

    در آثار آنها يک چيز مشترک وجود دارد نت ها و رنگ ها و براى درک آنها فقط کافى است که استنشاقشان کنى.

    •معروف ترين دوقلوها در تاريخ هنر آرنولد شوئنبرگ (آهنگساز) و واسيلى کاندينسکى (نقاش) هستند. البته آن دو در يک زمان بودند و با هم تبادل اطلاعات مى کردند. آنتونيو ويوالدى و گوتهارت گرانبر سه قرن با هم اختلاف زمان دارند اما با اين وجود احساس هماهنگى و توازن بين هنر دوره باروک و مدرن احساس مى شود.
    من فکر مى کنم ما ناچاريم تعبير جديدى داشته باشيم مبنى بر اين که مدرن در هنرها شامل موسيقى هم مى شود. من معتقدم که آنتونيو ويوالدى و گوتهارت گرانبر هر روز چندين بار با هم تماس دارند.
    سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
    آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

  2. 7 کاربر برای این پست از akanani تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    ماریا آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    2935
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    سن
    37
    نوشته ها
    547
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    6,965
    1,843 بار تشکر شده در 491 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    این دو هنرمند
    این دو هنرمند، یکی ویولنیست، دیگری پیانیست ورهبر و آهنگساز، در سال 2002 عقدازدواج و هم عقد هنری بستند. آن سوفی موتردر ایالت تاریخی بادن در جنوب غربی آلمانمتولد شد(1). روز بیست ونهم ژوئن 1963 بود. در پنج سالگی نواختن پیانو را آغاز کرد،ولی خیلی زود به ویولنتغییر ساز داد.


    بعد از این که چندین جایزه دریافت کرد درمسابقه‌های نوازندگی، یکسره درس و مدرسه را کنار گذاشت تا همه وجودش را وقف هنرکند. سیزده ساله که بود، رهبر نامدار هربرت فون کارایان از او دعوت کرد تا بافیلارمونیک برلن بنوازد، هم او بود که همواره آن سوفی را کودک نابغه می‌خواند. درچهارده سالگی هم در فستیوال سالزبورگ هنرنمایی کرد، با ارکستر مجلسی انگلیس بهرهبری دانیل بارن‌بویم. این بارن‌بویم همان است که خود عقد هنری دیگری بسته‌بود باژاکلین دوپره، ویولنسل‌نواز محبوبی که خیلی زود ترک دنیا کرد.

    در پانزدهسالگی بود که همای سعادت بر سرآن سوفی نشست، آنگاه که به اولین کار ضبط خود توفیقیافت، و کنسرتوهای سوم و پنجم موتزارت را با فیلارمونیک برلن به رهبری کارایان ضبطکرد. و البته همزمان عنوان هنرمند سال را کسب کرد. موتر در سال 1980 تسخیر امریکارا هم آغاز کرد، با فیلارمونیک نیویورک به رهبری زوبین میتا، همان پارسی تبارپرآوازه سکوی رهبری که گاه مهتا تصور و تلفظ می‌شود.

    در بیست ودو سالگی بودکه در لندن عنوان عضو افتخاری آکادمی سلطنتی موسیقی دریافت کرد و بلافاصله سرپرستیدانشکده بین‌المللی نوازندگی ویولن این آکادمی را به دست آورد. سه سال بعد در توریدر کانادا و ایالات متحد، نخستین بار در تالار کارنگی نوازندگی کرد. در سال 1998مجموعه کامل سوناتهای ویولن بتهوون را بر روی سی‌دی و هم دی‌وی‌دی ضبط و منتشر کرد. تصاویر این ضبط در تلویزیونهای اکثر کشورها پخش شد.

    رپرتوار موتر گستره‌ایوسیع از آثار موسیقی کلاسیک را در بر می‌گیرد، اما شهرت او بیشتر به سبب اجرایموسیقی مدرن است. بسیاری از آثار معاصران، اختصاصا برای او تصنیف شده یا دست کم بهاو اهدا شده‌اند، معروف‌ترین آنها، کنسرتو ویولن دوم کریستف پندرسکی و کنسرتو ویولنآن سوفی” از آندره پروین.

    کریستف پندرسکی، کنسرتو ویولن نمره 2متامورفوزن
    ویولن آن سوفی موتر
    ارکستر سنفونیک لندن
    رهبر کریستفپندرسکی

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    موتر در سال 1989 ازدواج کرد. همسرش دیتلیف ووندرلیخ شش سالبعد درگذشت و آن سوفی را با دو فرزند، آرابلا و ریچارد تنها گذاشت. هفت سال بعد، آنسوفی با آندره پروین عقد زناشویی و هم هنری بست، و با او و فرزندانش ساکن مونیخ شد. آن سوفی موتر دو ویولن استرادیواریوس در اختیار دارد، امیلیانی از 1703 و لرد دانراون که از 1710 باقی مانده است.

    اما بشنوید از آندره پروین (به کسر اول ودوم) ، پیانیست و رهبر ارکستر و مصنف موسیقی، که به ظن غالب در ششم آوریل 1929 دربرلن دیده بر جهان گشود. خود پروین از این تاریخ مطمئن نیست، چرا که اسناد زایچه‌اشدر هجرت به ایالات متحد مفقود شد. حتی نام او در لحظه تولد آندریاس پریوین بود کهبعد تغییر یافت. نه سال داشت که همراه با خانواده کلیمی خود، با مهاجرت به ایالاتمتحد، جان از نازیهای آلمان به‌در برد، و پنج سال بعد رسما همشهری امریکایی شد، وساکن لوس آنجلس. در همین شهر بود که به تصنیف موسیقی فیلم پرداخت و بعدها سه اسکاربه دست آورد برای فیلمهای جی‌جی که در 1958 هشت اسکار دیگر هم برد، پورگی و بس در 1959، و بانوی زیبای من(2) که در سال 1964 هفت اسکار دیگر را هم ربود.

    آندره پروین، موسیقی فیلم „بانوی زیبای من

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    پروین در 1967به رهبری ارکستر سنفونیک هیوستن دست یافت، و سال بعد رهبری ارکستر سنفونیک لندن راهم به پرتفوی(4) خود افزود. اما در سالهای بعد اکثر ارکسترهای بزرگ را هدایت کرد،از جمله رویال فیلارمونیک، ارکستر سنفونیک پیتسبورگ، و فیلارمونیک لوس‌آنجلس. همزمان اما، از تصنیف غافل نشد، وابتدا به آهنگسازی برای فیلمها ادامه داد، ولی بعدبه موسیقی کلاسیک غیر صحنه‌ای پرداخت. و البته به عنوان تکنواز پیانو هم صفحه‌هاییضبط کرد.

    آندره پروین شهرتش را در انگلستان بیشتر وامدار شوی تلویزیونیمورکامب و وایز است، که در آن با اسم آقای اندرو پریویو ایفای نقش داشت، و کنسرتوپیانوی ادوارد گریگ را به صورتی کمیک با تکنوازی سخره‌آمیز مورکامب رهبری کرد. اینشوی تلویزیونی از پرطرفدارترین برنامه‌های طنز انگلستان بود که تا بازنشستگی و فوتمورکامب در 1984 چهار دهه دوام آورد.

    پروین پنج بار ازدواج کرده‌است. اولینهمسرش دوری پروین بود، شاعر، ترانه‌سرا، و خواننده امریکایی، که کارهای مشترکش باآندره چندین بار نامزد اسکار شد. ازدواج بعدی با میافارو بازیگر سینما، مانندازدواج اول قدری از شهرت و مجبوبیت زوجه را به زوج انتقال داد. پروین در این دورهصفحه‌ای از پیتر و گرگ پروکوفیف ضبط کرد که در آن میا فارو گویندگی و روایت داستانرا بر عهده گرفت. دو ازدواج بعدی با بتی بنت و هدر اسندان از اهمیت هنری برخوردارنبود. اما آخرین همسرش آن سوفی موتر است، ویولن‌نواز آلمانی، که کنسرتویی هم برایاو تصنیف کرده و نام او را بر آن نهاده‌است.

    آندره پروین، کنسرتو ویولن „آنسوفی
    ویولن آن سوفی موتر
    ارکستر سنفونیک بوستن
    رهبر آندره پروین

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    (1) فارسی زبانان، اسم مرکز این ایالت را بیشتر شنیده‌اند ومی‌شناسند، اشتوتگارت.
    (2) در فرصتی دیگر باید به دوبلهدر ایران هم پرداخت، کهدر جهان رتبه اول را داشت، و به خصوص شاهکارهای موزیکال سینما از قبیل آوای موسیقی (اشکها و لبخندها) و بانوی زیبای من و ویولن‌زن روی بام را شاهکارتر می‌کرد، بهتعبیری.
    (3) این ترانه، بر اساس دوبله فارسی فیلم، معروف شد به „اگه یه جو شانسداشتیم” و مدتها بر سر زبانها بود و زمزمه می‌شد.
    (4) در فرانسه، وزیران کیفهایبزرگ چرمی دست می‌گرفتند که پرتفوی گفته می‌شد. لذا داشتن پرتفوی به استعاره دلالتداشت به وزیر بودن، مثلا می‌گفتند فلان در انتظار پرتفوی است، یعنی منتظر است وزیرشود. بعدها به طور مجازی به معنی پرونده و سوابق حرفه‌ای هم معمول شد.

    ...
    به نقل از گفتگویهارمونیک
    ویرایش توسط ماریا : Thursday 31 July 2008 در ساعت 11:17 PM
    ارامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی می کند

  5. 5 کاربر برای این پست از ماریا تشکر کرده اند:


  6. #3
    ماریا آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    2935
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    سن
    37
    نوشته ها
    547
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    6,965
    1,843 بار تشکر شده در 491 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]، يكى از تأثيرگذارترين موسيقى دانان و نوازندگان نسل خودش است. او اولين بار با حمايت هاى رهبر اركستر معروف، هربرت فون كاريان، به عنوان كودك نابغه در سالن كنسرت ديده شد. از آن پس شاهد اجراهاى زيادى از او هستيم و سالن هاى كنسرت سراسر جهان از او تقاضاى اجرا كردند. او در سن ۳۴ سالگى با لامبرت اوركيس يكى از مهم ترين طرح هاى خود در زمينه موسيقى، يعنى اجراى ۱۰ سونات ويولون بتهوون در سراسر جهان را با موفقيت انجام داد. مصاحبه اى كه در اين باره با او انجام شد را پيش رو داريد.

    * اولين سؤال اين است كه چرا شما اين كار را انجام داديد؟
    اين طرح بسيار رضايت بخش بود و در پايان آن مى توانستم ۱۵ سال با بتهوون زندگى كنم. اين فرصتى بود كه كمتر نصيب يك نوازنده سوليست مى شود. اكثراً يك كنسرتو و تريپل كنسرتو از آثار او براى ويلون اجرا مى شود. او نوشتن سونات هاى ويلونش را در سن ۲۷ سالگى شروع كرد. بنابراين من با فردى بسيار جوان، عاقل، دلربا و سرزنده روبرو شدم كه لزوماً نبايد فكر كرد بتهوون است. آن بتهوونى كه ما مى شناسيم فردى عصبى و گوشه گير و ميانسال است. مردى بسيار جنگنده حتى در زبان موسيقى اش. اما بتهوون صورت هاى زيادى دارد.

    * شما مى گوييد اين ۱۰ سونات در طى ۱۵ سال نوشته شده و شما در مدت تمريناتتان ۱۵ سال با بتهوون زندگى كرديد. اين آيا تأثيرى هم روى شناختتان از بتهوون داشته؟
    بله. كاملاً. من او را به عنوان يكى از شاگردان هايدن كه سبك خاص خودش را به وجود آورد شناختم و اين دوره با اتمام سونات ۱۰ او پايان يافت. ما قبلاً سونات اپوس ۹۶ (سونات شماره ۱۰) بتهوون را اجرا كرديم ولى اين اثر به دوران پختگى و بلوغ بتهوون تعلق داشت.

    زمانى كه او مى بايست با تمام مشكلات زندگيش، ناشنوايى اش مبارزه مى كرد. مى توانيم در اين اثر احساس كنيم كه در آخر هم او نتوانست آن چه را كه مى خواهد به دست آورد، اما راهى را كه زندگى به او آموزش داده بود، دنبال كرد. هنوز هم مى توان در آن زيبايى پيدا كرد و اين خيلى ترحم انگيز است.

    * اجازه دهيد برگرديم به مباحث پايه اى، شايد خيلى پايه اى، مثلاً اينكه سونات فرمى از موسيقى مجلسى است كه معمولاً براى يك يا دو ساز سولو نوشته مى شود.
    بله درست است.

    * و در اين مورد خاص پيانو و ويلون بودند؟
    بله.

    * و بتهوون فقط ۱۰ سونات به اين شكل نوشته است.
    بله.

    * شما در هر شهر چگونه اجراى اين ۱۰ سونات را تقسيم كرديد؟
    آنها را در سه شب اجرا كرديم. برنامه هر شب سونات هاى مرتبط به هم بودند. مثلاً دو سونات اپوس۱۲ داريم و سه سونات به هم پيوسته وجود دارند كه نمى توان آن ها را از هم جدا كرد. زيرا يكى از آن ها مكمل ديگرى است. در شب اول اپوس ۲۳ و ۲۴ را اجرا كرديم، زيرا بسيار به يكديگر وابسته اند و برنامه شب دوم به سه سونات كه براى آلكساندر، سزار روس، نوشته بود، اختصاص يافت.

    شب آخر به گروهى از سونات ها كه «اندازه بزرگى» داشتند، اجرا شدند. منظورم از «اندازه بزرگ» ايده هاى بزرگ و خسته كننده و غنى موسيقيايى كه براى بيان آن ها به چهار موومان احتياج بود.

    * خانم موتر، در كل اين سه شب كنسرت چند ساعت طول كشيد؟
    حدود ۵ ساعت و نيم.

    * ۵ساعت و نيم برنامه طى سه شب! اين شما را خسته نكرد؟
    از نظر ذهنى اصلاً! اما از نظر جسمى قطعاً خسته كننده بود. بعد از كنسرت مى توانستم استخوان هايم را بشمارم.




    * خستگى در چه بود؟ در دستانتان؟ در گردن؟ يا كلاً خسته شده بوديد؟
    در درجه اول خستگى از گفت وگوهاى بين پيانو و ويلون ناشى مى شد. فراموش نكنيم كه اين سونات ها، سونات پيانو و ويلون نام داشتند و در سونات هاى اول واقعاً پيانو ساز اصلى بود. بعدها بتهوون بر اثر حس رقابت طلبى قسمت هاى ويلون را دقيقاً هم اندازه با قسمت هاى پيانو كرد و براى من به عنوان ويلون نواز سوليست بسيار لذت بخش است كه مى بينم چگونه نقش ويلون از همراهى كننده محض در سونات ۴ موومانى اپوس ۲۳ به نقشى برابر با پيانو تبديل شده است و بالاخره صداى اين سونات شبيه آهنگ هاى بتهوون مى شود.

    * شما احساس پيوند شخصى با بتهوون داريد؟
    خيلى زياد. بله، خيلى خيلى زياد. نه تنها به خاطر اينكه با ديدگاه تازه اى قسمت هاى ويلون را نوشته و به ويلون اهميتى در حد پيانو داده است، بلكه به دليل اهداف و آرزوهاى انسانى او. او هميشه رؤياپردازى مى كرد. زمانى كه رابطه ايده آل زناشويى را بيان مى كند در حال فكر كردن به فيدليوست. عشقى ابدى در حدى كه بتوان در راه معشوق خود را قربانى كرد يا در سمفونى نهم به برادرى فكر مى كند، رابطه اخوت. شايد اينها برداشت هاى صحيحى نباشد، اما با اين وجود تلاشى در رسيدن به مفهوم اين آثار است.

    * من شنيده ام كه حتى در بين اجراها هم تمرين برايتان بسيار مهم بوده است؟
    بله، براى من خيلى اهميت داشت.

    * آيا شما كمال گراييد؟
    بله. اما براى بعضى از غيرموسيقى دان ها اين قابل فهم نيست كه چرا من و لامبرت پيوسته تمرين مى كنيم. اين تمرين ها به خاطر اين نيست كه ما تاكنون قطعات را ياد نگرفته ايم. بلكه هر شب بايد به خود و شنوندگان ثابت مى كرديم كه در اجراى ما روح وجود دارد. مى بايست هر روز اين قله را فتح مى كرديم. اگر آن را شب قبل با موفقيت فتح كرده بوديم، اين دليلى بر موفقيت روز بعدمان نبود. زمانى كه به روى سن قدم مى گذاشتيم، بايد از اول اين كار را مى كرديم.

    * چه چيز شما را برمى انگيخت كه اين قله را هر روز فتح كنيد؟ چرا اين كار را كرديد؟
    خوب، لحظه هاى بسيار خوبى بود. يك رابطه اى بود كه بين موسيقى دان و شنونده به وجود مى آيد. شنوندگان سومين شريك هاى مهم كنسرت ها هستند. آن ها هستند كه مى خواهند كار شما را بشنوند و قضاوت مى كنند. سكوت آنها مانند خاكى است كه موسيقى مى تواند در آن بارور شود.

    *شما چه تجربه اى به دست آورديد؟ زمانى كه روى سن بوديد، به چه چيز فكر مى كرديد؟
    بستگى دارد. اگر همه چيز خوب پيش رفته بود، پيانو كوك بود، سالن از نظر اكوستيك مشكلى نداشت و تماشاگران هم با دقت گوش مى دادند، مطمئناً پرواز مى كردم. روزهايى هم بود كه بايد زياد كار مى كردم و با مشكلات خيلى خيلى زيادى مبارزه مى كردم. البته آن هم خيلى خوب بود و به من احساس خوشايند پيشرفت مى داد.

    * من خوانده ام كه پدر و مادر شما موسيقى دان نبودند، اما زمانى كه شما ۵ ساله بوديد درخواست كرديد ويلون ياد بگيريد. محرك شما چه بود؟
    آهنگ هايى كه مى شنيدم. در خانه ما بسيار موسيقى گوش مى كرديم و من به خوبى يكى از آثار مندلسون با اجراى منوهين را به خاطر مى آورم. احتمالاً آن، نقطه آغازين بود و به من تحمل و صبر بسيار داد.

    * شما زمانى كه يك سرى از اين كنسرت هاى ۱۰ سونات بتهوون را تمام مى كرديد، چه احساسى داشتيد؟ آيا خوشحال بوديد؟ آيا خسته بوديد؟
    بستگى داشت كه كنسرت تا چه حد خوب پيش رفته باشد. اگر كنسرت خوبى بود، خب طبيعتاً من خيلى خوشحال بودم زيرا اين قطعات خارق العاده اند و احساس شادى و اميدوارى زيادى به شنوندگان، اجراكنندگان و تمام دوستداران بتهوون مى دهند



    منبع: روزنامه ایران
    ارامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی می کند

  7. 5 کاربر برای این پست از ماریا تشکر کرده اند:


  8. #4
    makan آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    25551
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    سن
    40
    نوشته ها
    361
    میانگین پست در روز
    0.07
    تشکر از پست
    321
    765 بار تشکر شده در 318 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    14

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    opera2080جان فکر کنم تصمیم گرفتی همهٔ تایپک‌های قدیمیو زنده کنیا
    نیستی دارم دق می کنم نیستی دارم می پوسم
    عکساتو من یکی یکی برمی دارم می بوسم

  9. کاربران زیر از makan به خاطر این پست تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •