لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: آن سوفى موتر

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    akanani آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    1985
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    نوشته ها
    1,669
    میانگین پست در روز
    0.27
    تشکر از پست
    122
    1,828 بار تشکر شده در 959 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    18

    پیش فرض آن سوفى موتر


    0 Not allowed! Not allowed!
    گفت و گو با «آن سوفى موتر» به مناسبت انتشار CD جديدش
    آن سوفى موتر CD جديدى منتشر کرده است. او در اين CD به رهبرى و نواختن ویولا سولو پرداخته و در آن قطعه «چهار فصل» ويوالدى و «ابليس» تارتينى را اجرا کرده است. ويوالدى در سال ۱۷۲۵ هنگام اولين اجراى اين چهار سونات درباره هرکدام از آنها توضيحاتى داده است که عبارتند از:

    بهار: بهار لذت بخش فرا رسيده است. پرنده ها با آهنگ هاى شادشان به آن خوشامد مى گويند و نهرها در وزش ملايم نسيم ها، زمزمه شيرينى مى کنند. آسمان را ابرهاى سياه پوشانده است و رعد و برق هاى مکرر از يک توفان قريب الوقوع خبر مى دهند. در علفزار پرگل زمزمه ملايم برگ ها و گياهان شنيده مى شود. چوپان خوابيده است و سگ وفادارش در کنار او ايستاده. زنان زيبا و چوپان ها در يک منطقه بسيار زيبا در يکى از روزهاى قشنگ بهار، با صداى شاد و فرح بخش نى انبان روستايى، مى رقصند.

    تابستان: در زير آفتاب سوزان و بى رحم تابستان چوپان و گله اش رنج مى برند. گرما باعث سوخته شدن درخت کاج مى شود، در اين زمان کوکو (فاخته) شروع به آوازخواندن مى کند و سپس قمرى و سهره طلايى با هم همراهى مى کنند.

    نسيم ملايمى مى وزد اما بوريز Boreas شروع به جنگ با همسايه اش مى کند و چوپان به خاطر توفان هاى سهمگين و وحشتناک و سرنوشتش آهسته گريه مى کند. او به خاطر ترس از رعد و برق و توفان هراس انگيز و حمله ناگهانى حشرات موذى، فرار مى کند و با وجود تمام خستگى لحظه اى براى استراحت توقف نمى کند. افسوس که ترس او بى دليل نبود رعد و برق شد و سپس دانه هاى درشت تگرگ بر سر خوشه هاى سر به فلک کشيده ذرت ريخت و آنها را قطع کرد.

    پاييز: روستايى ها پس از دروى خرمن هاى پرمحصولشان جشن مى گيرند و با خوشحالى آواز مى خوانند و مى رقصند. آنها پس از عيش و نوش به خواب شيرين مى روند.

    هواى معتدل و مناسب پاييز آنها را به يک خواب خوش دعوت مى کند. غروب شکارچيان با بوق ها و سگ هاشان، خانه ها را ترک مى کنند حيوانات مى گريزند و آنها به ناچار ردپاهاى آنها را دنبال مى کنند. حيوانات از صداى شديد اسلحه ها و سگ ها ترسيده اند و آنها بسيار خسته شده اند. يکى از آنها زخمى است و اين زخم ها توان فرار و حرکت را از او گرفته است و سرانجام او مى ميرد.

    زمستان: سرانجام زمستان فرا مى رسد. زمستانى يخ زده و لرزان. مردم بايد در اين برف هاى يخ زده و وزش هاى وحشتناک باد، بسيار آهسته و محتاطانه بروند و صداى به هم خوردن دندان هايشان از سرما، کاملاً به گوش مى رسد.

    روزهايى آرام و شاد را در کنار آتش مى توان گذراند در حالى که بيرون از خانه، باران همه را خيس کرده است. از ترس افتادن بايد روى برف و يخ، با قدم هاى آهسته راه رفت.

    با عجله روى برف ها رفتن و سپس ليزخوردن و افتادن. دوباره روى يخ دويدن، تا زمانى که ترک بخورد و باز شود.

    صداى بازشدن درهاى آهنى خانه ها شنيده مى شود.

    همه بادها با هم پيکار مى کنند. بله اين زمستان است، اما اين زمستان است که شادمانى مى آورد.

    •••

    آن سوفى موتر: مى توانم بحث کوچکمان با شما را با عوض کردن جايگاهمان با هم شروع کنم و در ابتدا من چند سئوال از شما بپرسم؟ سئوال هايى از طرف يک ويلنيست از يک ژورناليست که اجراى اخير ويوالدى و تارتينى اش را به صورت زنده شنيده است.

    •هارالد ويزر: با کمال ميل. اما از من انتظار باريک بينى و موشکافى يک منتقد را نداشته باشيد. از مردى که در رديف شماره ۱۷ نشسته و دهانش از تعجب بازمانده است، سئوال مى کنيد فقط در حد يک بيننده ساده.
    خيلى خوب. بيننده عزيز. تو هنوز مى توانى اجراى قديم چهار فصل من را که به رهبرى هربرت فون کارايان و با ارکستر فيلارمونيک برلين در سال ۱۹۸۴ نواخته ام به ياد بياورى؟

    •بله. کاملاً روى جلد CD آن يک عکس از شما بود که در جنگل نشسته بودى و هربرت فون کارايان در کنار شما ايستاده بود و يک پيراهن قرمز به روى شانه اش انداخته بود.
    شما با چشمانت به سئوال من جواب دادى، که البته نگاه شما هم براى من خيلى مهم است و بعداً علت آن را خواهم گفت ولى از شما مى خواهم که ابتدا با گوشت به من جواب دهى. با مقايسه دو اجراى جديد و قديم ويوالدى آيا شما صداى متفاوتى را شنيديد؟

    •شنيدم؟ آن را با تمام وجودم احساس کردم. اجراى شما با کارايان خيلى زيبا بود. خيلى زيبا ولى در عين حال بسيار سنگين و موقر. آن مانند شراب تلخ قرمز بسيار خوب بود. اما اجراى جديدت مانند شامپاين است که با صداى زياد چوب پنبه از سرش بيرون مى پرد. اجرايى که با اين گروه جوان نروژى کرديد، اجرايى که در آن با حرکات چشمانتان آنها را رهبرى کرديد و اين بسيار جالب بود.
    با اين صميميتى که اکنون بين ما به وجود آمده است اگر نوشيدنى داشتم، حتماً براى تشکر از تو آن را باز مى کردم.

    •با اين حرف ها من را از مسيرم منحرف نکنيد. من هنوز هم چيزهايى براى گفتن دارم. براى من اين اجرا به جشن زيبايى با صداهاى خالص و زنده تبديل شده است. در پرستو Presto سونات تابستان و آلگروى پاييز واقعاً تماشاچيان را به روى صندلى هايشان خشک کرديد و من در آن زمان واقعاً احساس رضايت و شادى زيادى کردم. اجراى چهار فصل شما با کارايان نمونه بارزى براى زندگى براى هنر بود. اما اجراى جديدتان با رهبرى خودتان، مثالى براى هنر براى زندگى است و اين آن چيزى است که به آن سوفى موتر جوان ابديت مى بخشد.
    مرد رديف شماره ۱۷ آدم عجيبى است. او سرعت هاى خيلى تند و پورشه مانند قطعه را ترجيح مى دهد و موومان هاى آهسته و شيطنت آميز ويوالدى را دوست ندارد. - جاهايى که ويوالدى ويولن را به مگس هايى که در اطراف چوپان پرواز مى کنند تبديل کرده است.

    •اما به نظر او موومان هاى آهسته از نظر سطح فيزيکى هم قابل تقديرند. وقتى که در قسمت آلگرونون مولتوى زمستان سرماى سخت و خشک از موسيقى او در سالن گرم پراکنده مى شود، خود آن سرما به مبارزه با سرمازدگى و خشک شدن مى پردازد و تماشاچيان را در بهت فرو نمى برد. اختلاف برخى از موومان هايى که تو رهبرى کردى با کارايان مانند اختلاف آتش پرسوز و شراره است با آتشى کم سو. البته اختلافى در اين حد زياد وجود ندارد.
    من ديگر هيچ اثرى از ويوالدى و «ابليس» تارتينى را با ارکستر اجرا نخواهم کرد. يک ارکستر بزرگ با ۸۰ نوازنده به راحتى مى تواند اين آثار را اجرا کند، ولى از لحاظ احساسى، ظرافت و باريک بينى در آن کم است. اين ريزه کارى هاى موسيقى تارتينى و پاس دادن هاى زيباى سازها در آثار ويوالدى را نمى توان با يک ارکستر بزرگ به خوبى نشان داد. ارکستر سمفونيک درست مانند رولز رويزى است که تلاش مى کند مرزهاى يک کشور را به سلامت پشت سر بگذارد. من معتقدم که قايق کاغذى کوچک ارکستر مجلسى مى تواند با ساخت موزون و هوشيارانه اش با زيبايى و خردمندى اين آثار را اجرا کند.

    •سونات «ابليس» تارتينى و چهار فصل ويوالدى از آثار مشهور و افسانه اى کلاسيک به شمار مى روند، در اين اثر ويوالدى آواز فاخته ها و پارس سگ ها هم وجود دارد، بسيارى از منتقدان از توصيفات ساده طبيعت در اين اثر او شکايت مى کنند.
    من مى خواهم آن منتقدان را به اجراى اين قطعه بى اهميت و ساده ويوالدى دعوت کنم! چهار فصل ويوالدى از نظر سختى تکنيکى با آثار موتسارت تفاوت زيادى ندارد. و اين اثر از نظر پيچيدگى با سمفونى Alpine ريچارد اشتراوس برابرى مى کند. بله اين قطعات را يک دانش آموز خوب رشته موسيقى هم در سنين نوجوانى مى تواند اجرا کند اما هنر چيزى فراتر از نواختن سريع، تميز و دقيق يک قطعه است. هنر به روح احتياج دارد. چهار فصل ويوالدى تحسين منحصر به فردى از زندگى است و در آن رنگ ها واقعاً آشوب مى کنند. اين قطعه ويولنيستى را مى خواهد که با احساس تمام اين آشوب ها را به صورت نت بنوازد.

    •درست است! و اين ما را به سمت نقاش مورد علاقه شما گوتهارت گرانبر هدايت مى کند کسى که بيشتر از يک طراح ساده براى اين CD زحمت کشيده است.
    بله. قطعاً بدون نقاشى گوتهارت گرانبر اين CD ويوالدى وجود نداشت. به همين خاطر بود که گفتم دوست دارم مخاطبانم در تفسير اين CD از چشم هايشان هم در حد گوش هايشان استفاده کنند. ايده انتشار اين CD در من در يکى از بازديدهايم از آتليه گوتهارت گرانبر، به وجود آمد. نقاشى هايى که مى ديدم ناخودآگاه مرا مجبور مى کردند که به چهارفصل ويوالدى فکر کنم شباهت زيادى در رنگ آميزى نقاشى مدرن و موسيقى باروک وجود دارد. در هر دوى اينها نور به يک شکل است. نقاشى هاى گرانبر همان احساس عميق آثار ويوالدى را دارند.

    در آثار آنها يک چيز مشترک وجود دارد نت ها و رنگ ها و براى درک آنها فقط کافى است که استنشاقشان کنى.

    •معروف ترين دوقلوها در تاريخ هنر آرنولد شوئنبرگ (آهنگساز) و واسيلى کاندينسکى (نقاش) هستند. البته آن دو در يک زمان بودند و با هم تبادل اطلاعات مى کردند. آنتونيو ويوالدى و گوتهارت گرانبر سه قرن با هم اختلاف زمان دارند اما با اين وجود احساس هماهنگى و توازن بين هنر دوره باروک و مدرن احساس مى شود.
    من فکر مى کنم ما ناچاريم تعبير جديدى داشته باشيم مبنى بر اين که مدرن در هنرها شامل موسيقى هم مى شود. من معتقدم که آنتونيو ويوالدى و گوتهارت گرانبر هر روز چندين بار با هم تماس دارند.
    سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
    آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

  2. 7 کاربر برای این پست از akanani تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •