لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: استاد بیژن کامکار

  1. #1
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض استاد بیژن کامکار


    0 Not allowed! Not allowed!
    بیژن کامکار در سال 1328 در کردستان چشم به جهان گشود. او نیز همچون دیگر اعضای خانواده نزد پدر به فراگیری موسیقی پرداخت. بیژن با خوانندگی در رادیو سنندج نخستین فعالیت حرفه ای خود را آغاز کرد.
    اولین سازی که او برگزید تنبک بود اما او پس از آن به عنوان نوازنده ملودیکا و تار در گروه خانوادگی کامکارها حضور داشت. بیژن در سال 1348 با استاد محمدرضا لطفی آشنا شد. به گفته خودش این آشنایی نقطه عطفی در زندگی او به شمار می آید چرا که لطفی بعد از پدر نقش به سزایی در آشنایی او با تار و موسیقی ایرانی داشت.
    او از نخستین کسانی بود که در مقام نوازنده تنبک به گروه شیدا پیوست اما پس از اما پس از مدتی با آمدن ارژنگ در گروه او به نوازندگی رباب روی آورد.
    اما چندی بعد فصل تازه ای در زندگی بیژن باز شد. بیژن به پیشنهاد لطفی به نوازندگی دف پرداخت و بیژن برای اولین بار در یک اجرای زنده در سال 1356 همراه با گروه شیدا در حافظیه شیراز ، دف نواخت و این شروعی بود ، تا رفته رفته دف ، که به عنوان سازی مقدس در بین کردها شناخته می شود به مدد اجراهای پر شور او ، جایگاهی استوار در موسیقی ایران بیابد
    استقبال مردم و دستان توانمند بیژن دلیلی بر ادامه حضور پر شور دف در موسیقی سنتی ایرانی شد. تا آن جا که اینک این ساز جزء جدایی ناپذیری از این موسیقی به شمار می آید.



    او علاوه بر اجرای کنسرت های متعدد به همراه مطرح ترین گروه های موسیقی در داخل و خارج کشور و شرکت در جشنواره های معتبر جهانی، در مقام آهنگساز، نوازنده و خواننده در بیش از 120 آلبوم حضور داشته و ساخت موسیقی نزدیک به 20 برنامه تلویزیونی، سریال و فیلم را در کارنامه خود جای داده است.

    صدای دف او زینت بخش بسیاری از آثار موسیقی ایرانی بوده که در میان آنان : چهره به چهره ، به یاد عارف ، شب سکوت کویر ، نوا مرکب خوانی ، افق مهر ، مژده ی بهار ، افشاری مرکب ، گل صد برگ ، آتش در نیستان ، شورانگیز ، راز ونیاز ، بوی نوروز ، سرو سیمین ، در خیال ، بی قرار ، در گلستانه و لاله ی بهار می درخشند .
    همچنین بیژن در زمینه آواز هم آثار متعددی را اجرا کرده که از میان آنان می توان به آلبوم های به یاد حافظ ، زردی خران ، کجایید ای شهیدان خدایی ، کامکارها ، قطعاتی از هوشنگ کامکار ، شباهنگام ، با آهنگسازی هوشنگ و ارسلان کامکار ، بامداد با آهنگسازی حمید متبسم ، حصار با آهنگسازی حسین علیزاده و دف و نی با همکاری محمد علی کیانی نژاد و همچنین آلبوم های خانوادگی گروه کامکارها که صدای دلنشین او زینت بخش ملودی های گوش نواز کردی است.

    دفش پر خروش و راهش پر رهرو باد.

    ویرایش توسط Kamanche : Monday 29 December 2008 در ساعت 03:07 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  2. 3 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سخنان اسطوره ی دف نوازی ایران پیرامون دف و دف نوازی شنیدنی است.
    -----------

    گفتگو با استاد بیژن کامکار


    صدای دف را نشنیده ایم
    فرانسوی ها تشنه آموزش دف هستند



    بیژن در سال 1328،‌در خانواده هنرپرور کامکارها در سنندج چشم به جهان گشود، خانواده هنری کامکارها برای تمام ایرانیان شناخته شده اند. این خانواده با عشق و علاقه سالیان متمادی است که در احیا، اجرا، آموزش و معرفی ملیت ساز ایرانی همت گماشته اند و تکیه گاه محکم، استوار و صاحب سبک موسیقی ایرانی اند که در احیای فرهنگ، آیین موسیقی این مرز و بوم،‌خون دل خوردند. با بیژن کامکار، چهره درخشان و پیشکسوت موسیقی دف ایران به گفت و گو نشسته ایم. استادی که هنرآموزان بسیاری، افتخار شاگردی این هنرمند را داشته اند. با مهربانی و لهجه قاطع و شیرین کردی، ما را در کلاس آموزش دف، پذیرا شد. ماحصل گفت و گو را در ادامه می خوانید.



    نظرتان درباره موسیقی چیست؟
    ـ مثل معروفی است که می گویند شیرینی دل آدم را می زند. اما به نظر من، هیچی مثل موسیقی دل آدم را نمی زند. اگر مردم موسیقی را می شناختند، حتم به جای اصطلاح شیرینی، موسیقی را به کار می بردند چون اگر دلت را بزند دیگر زده است. خیلی ها برای یادگیری موسیقی با شوق و ذوق آمدند، طوری که روح و تمنای اصلی را در چشمانشان می توان دید ، ولی دلزده شدند.



    دلیلش را در چه عاملی می دانید؟
    ـ دلایل زیادی وجود دارد که اگر شمرده شود یک کتاب می شود. اما یک دلیل مسلم این است که آنها عاشقانه می آیند اما راه را خطا می روند یا ناخواسته معلم،‌راه خطا را به آنها نشان می دهد که دلزده می شوند و چون برای خودشان پیش داوری می کنند که ما حتما استعداد نداریم و از موسیقی فاصله می گیرند.



    فکر می کنید با این دلیل، مردم ما، چقدر موسیقی را می شناسند؟
    ـ ما بلد نیستیم که موسیقی را خوب گوش بدهیم و یکی از توصیه هایی که در این زمینه مهم است تنوع در موسیقی گوش دادن است. کسانی را که شیفته موسیقی ایرانی هستند باید بتوانند انواع موسیقی را گوش دهند . همانطور که تنوع را در بیشتر لحظات زندگی مان می پسندیم درهنر هم باید اینچنین باشد. متاسفانه بیشتر از شصت میلیون از جمعیت هشتاد میلیونی کشور، با سمفونی آشنا نیست. بعضی ها می گویند، نباید خودمان را مرید و مراد یک نوع موسیقی کنیم. این نگرش باعث می شود که توقع مردم از موسیقی ایرانی کم بشود.
    شاید مردم زیبایی موسیقی شرق و هیجان موسیقی پاپ را از موسیقی ایرانی می خواهند!
    ـ خب، این توقع بی جایی است. مسلما موسیقی ایرانی نمی تواند جوابگوی بخشی از آن احساس درونی و معرفت قلبی ایرانیان باشد و ما هم، همین هدف را داریم و نه بیش از آن می توانیم، زیرا تکنیک آنها را نداریم، نه، قدرت ما این اجازه را می دهد که آن عظمت و شکوهی را که از موسیقی سمفونی که حاصل علم است و به هیچ کشور خاصی تعلق ندارد را بیان کنیم.


    چرا در خانواده کامکارها، تنها بیژن است که دف می نوازد؟
    ـ سنندج شهر دف خیز است. در مرکز کردستان هر محله 4 – 3 تکیه دارد که روزهای سه شنبه و جمعه مراسم دف نوازی دارند. از همان سالهای نوجوانی احساس کردم که این ساز باید شکوفا شود.



    از اینکه، یکی از چهره های درخشان موسیقی اصیل ایرانی هستید چه احساسی دارید؟
    ـ ببینید، هر نفرین و دعایی که به جان من کنند بخاطر دف است نه بیژن کامکار، یعنی ساز دف است که در کنارش به وجود آمدم.



    بعضی ها معتقدند دف آمده جای ضرب را بگیرد؟
    ـ به هیچ وجه چنین چیزی وجود ندارد. دف جای هیچ سازی را نگرفته است. بلکه برای عزت بخشیدن به سازهای دیگر ایرانی آمده است و تصور خاصی که در این تفکر است، این است که ضرب قدیمی تر از دف است. برای ضرب طولانی ترین تاریخی که می توانیم پیدا کنیم به دوران صفویه برمی گردد. یعنی در آن زمان ضرب با اقتباس و تقلید از „تمپوی” عربها آمده که در واقع ضرب و تمبک های اولیه گلی بودند ولی ایرانیان با ذوق و سلیقه و احساس خاص هنری که داشتند چوبی اش کردند.



    آیا در این مورد دلیلی هم وجود دارد که به آن استناد کرد؟
    ـ بزرگترین دلیل این است که در هیچ دست نوشته یا ادبیات و نقاشی ایرانیان اسم و طرحی از تمبک نیامده است. هیچ وقت نگفتند: „تمبک و نی” بلکه گفتند: „دف و نی” و آثار به جای مانده از هزاران سال پیش چه دست نوشته و یا سنگ نوشته حاکی از این مساله است که دف یک ساز اصیل ایرانی است.
    دف در یک مقطع از تاریخ در خانقاه دراویش، بست می نشیند چون همیشه به موسیقی حمله شده است و برای اینکه روح و روان خودش را نجات بدهد به مراسم آیینی خرم آباد و لرستان آمده و تمپو در مراسم کرمانشاه و شمشاد در آیین کردها آمده است.



    چرا صدای دف،‌این همه بعد دارد؟
    ـ اصولا سازهای کوبه ای بعد دارند و ما هم تشنه ریتم و حرکت هستیم و هرسازی که با ریتم باشد بعد دارد و به همین دلیل سازهای کوبه ای بعد دارند و من همیشه از موسیقی کوبه ای که جلوه و شکوه دارد خوشم آمده است. مثلا کشور هندوستان سازهای پیچیده ای چون، سیتار، سارنگی، سای نای و ... دارد اما سازی که برای من جلوه دارد „تابلاژ” است و یا کشور آفریقا که این همه ساز دارد اما آن چیزی که برای ما شکوه دارد موسیقی „تام تار” است.



    آیا امکان دارد که ریتم و حرکت را از دف به سازهای دیگر منتقل کرد؟
    ـ چرا نشود، حیف که قدیمی ها گفتند با یک دست نمی شود سه تا هندوانه برداشت. اما، ما شش تایش را هم بلند کردیم؛ با اجرای کنسرت در خارج و داخل کشور،‌تولید کاست، موزیک فیلم، آموزش و ... که مجموع اینها دیگر توانی برای ما نمی گذارد. این مساله که با سازهای دیگر کوبه ای چه می شود کرد ذهن ما را به خود مشغول کرده که با اجرای موسیقی کوبه ای کشور مثل ساز، دهل، ضرب، دایره، دف، تمپو و ... چه می شود اما هیچ وقت عملی نشده است.



    برای عملی شدن این تفکر چرا اقدامی نمی کنید؟
    ـ نیاز به اسپانسر و سرمایه گذاری دولتی و خصوصی دارد چون با برنامه ریزی و هدایت این برنامه، باید بخش عظیمی از فعالیت هایم را کنار بگذارم و چون دنیا، دنیای سرمایه داری است مجبورم بگویم هرچند که خانواده هنری ما برای پول کار نکرده ایم ولی وقتی در این عصر برای خرید تخم مرغ و سیب زمینی باید سرمایه گذاشت چرا برای هنر سرمایه گذاری نشود. برای اجرای این پروژه ماهی 20 میلیون بودجه می خواهم،‌چون برای این کار،‌تاوان سنگینی را باید بدهم و اگر این توان نباشد و موسیقی مملکتم در خطر باشد برایم اهمیتی ندارد. شاید باورتان نشود آن چیزهایی که در ذهن دارم را هنوز پیاده نکردم.


    چرا؟
    ـ یک عده اگر از من دلخور نشوند می گویم که هنوز صدای دف خوب را نشنیده و نشناخته اند. کشورهایی که در موسیقی پیشرفته هستند تمام میکروفن ها را براساس شکل سازها ساخته اند. ما هنوز میکروفن مخصوص دف نداریم و در ساخت دف هم به حد استاندارد نرسیده ایم.



    دف خوب چه ویژگی هایی دارد؟
    ـ دف خیلی مظلوم است که ویژگی داشته باشد. فقط می توانم بگویم که اگر این ساز ملی کشوری مثل آلمان بود، حداقل برای دف، حلقه هایی می ساختند که با هر ضربه به دف نیفتد!
    اغلب سازندگان دف و تهیه کنندگان پوست برای اینکه موهای زائد را از پوست پاک کنند از آهک استفاده می کنند و به همین دلیل پوست لطمه می بیند و پوست خالدار سیاه باعث می شود که بافت افت نکند و معمولا برای دف چوب درخت „مور” از چوب های دیگر مناسب تر است و یکی از ویژگی دف خوب سبک بودن آن است.



    دف خوب باید چه صدایی بدهد؟
    ـ باید آهنگین باشد یعنی در هر نقطه ای از دف که دست بزنید یک صدا را بدهد، لازمه اش هم این است که پوست را چگونه کشیده باشند که ضخامت و نازکی پوست در همه جای دف یکی شود و در عین حال که صدای زنگ قشنگی دارد صدای „بامب” و بم را هم بدهد و با صدای زنجیر آهنگین و خارج شود.



    موسیقی دف،‌تا چه اندازه به جهانیان معرفی شده است؟
    ـ در کنسرت و فستیوال هایی که سراسر دنیا از ما دعوت می شود با استقبال مردم روبه رو می شویم. آنها مجذوب صدای دف می شوند زیرا آنها به ساز کوبه ای علاقه دارند.
    حدود 2 ماه در فرانسه بودیم و برنامه اجرا می کردیم. در این مدت خیلی از فرانسوی ها مشتاق آمدند و من دف را به آنان یاد دادم. خارجی ها تعارف ندارند اگر از چیزی خوششان بیاید آن را می خواهند. حالا روزی روزگاری موسیقی دف را بین آنها دیدید، تعجب نکنید. در آنجا استقبال بسیار زیبا است. در شرق، بوسیدن دست،‌چیز عجیب و غریبی نیست ولی وقتی یک آلمانی دست مرا بخاطر دف بوسید، تعجب آور است.



    منبع : خبرگزاری حیات

    ویرایش توسط Kamanche : Monday 21 July 2008 در ساعت 02:09 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  5. #3
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض شهیدان خدایی


    0 Not allowed! Not allowed!
    یکی از آثار فراموش نشدنی اجرا شده در موسیقی ایران قطعه ی کجایید ای شهیدان خدایی است.
    با آهنگسازی هنرمندانه ی هنرمند توانا هوشنگ کامکار و آوازی تکرار نشدنی از بیژن کامکار .
    این اثر همیشه جاودان در سال 1358 و توسط ارکستر سمفونیک تهران به رهبری هنرمند گرانقدر حشمت سنجری اجرا شده است. اما متاسفانه به دلیل عدم انتشار رسمی ، آنچنان به گوش اهالی موسیقی نرسیده (لااقل به صورت کامل) . در یکی از وبلاگ های موسیقایی به نام [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] خوشبختانه لینک سالمی از این اجرا موجود بود . این فرصت را غنمیت دانستم تا این قطعه ی به غایت زیبا را در سایت قرار بدهم .

    شهیدان خدایی
    شعر : مولانا
    آهنگساز : هوشنگ کامکار
    آواز : بیژن کامکار
    اجرا : ارکستر سمفونیک تهران
    رهبر ارکستر : حشمت سنجری
    اجرا : 1358


    کجایید ای شهیدان خدایی

    بلاجویان دشت کربلایی

    کجایید ای سبک روحان عاشق
    پرنده تر ز مرغان هوایی

    کجایید ای شهان آسمانی

    بدانسته فلک را درگشایی

    کجایید ای ز جان و جا رهیده
    کسی مر عقل را گوید کجایی

    کجایید ای در زندان شکسته
    بداده وامداران را رهایی

    کجایید ای در مخزن گشاده

    کجایید ای نوای بی نوایی

    در آن بحرید کین عالم کف اوست

    زمانی بیش دارید آشنایی

    کف دریاست صورتهای عالم
    ز کف بگذر اگر اهل صفایی

    برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
    که اصل اصل اصل هر ضیایی
    .

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    با تشکر از نویسنده وبلاگ موسیقی در غربت
    ویرایش توسط Kamanche : Monday 29 December 2008 در ساعت 02:57 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  6. کاربران زیر از Kamanche به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  7. #4
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ● سماع، رقص دراویش، چرخ مولانا، بارگاه اُنس
    همّت طلب از باده پیران سحرخیز



    کامکارها را بسیار دوست دارم. بیش از همه بیژن را. صدای ربابش را بسیار دوست دارم. بیش از آن صدای دفش را. از گروه ارجمند کامکار ها برایم خاطرات بسیار خوشی باقی مانده. در ذهنم همیشه دوستشان داشته ام. هوشنگ و بیژن و پشنگ و قشنگ و اردشیر و ارسلان و ارژنگ و اردوان کامکار. نغمه ای یکی شده از دف و رباب و سنتور و کمانچه و سه تار و عود و تنبک. حالا می بینم که چقدر هم کامکار های آینده را دوست خواهم داشت. امید و صبا و نی ریز و هانا و ...
    امروز یک روز آفتابی است که من به دفتر کامکار ها می روم. هوشنگ کامکار (سرپرست کامکارها) آنجاست. تا بیژن کامکار برسد مشغول تماشای عکس های در و دیوار می شوم. از یکی از اطاق ها صدای کمانچه می آید. عکس های زیادی بر دیوار است. از همه خانواده موسیقی سنتی. بیژن و ارسلان به دفتر وارد می شوند. به اطاق کار بیژن میرویم تا گفتگو را شروع کنیم. خبر مرگ ایرج بسطامی را از زبان بیژن کامکار می شنوم. کمانچه همچنان می نوازد. مصاحبه با اندوه آغاز می شود.
    *
    احسان شارعی: من خیلی وقت است که موسیقی سنتی گوش می کنم. حدود هفت هشت سال. یادم است، اولین کاستی که گوش دادم گل صد برگ شهرام ناظری بود. از آن به بعد نوار های بیشتری گوش دادم، کم کم به موسیقی سنتی علاقمند شدم و بعد عاشق موسیقی سنتی شدم. کم کم سازها و نوازنده ها و موزیسین ها را شناختم. یکی از این افراد بیژن کامکار بود. عضو گروه سابق شیدا و عارف و گروه کنونی کامکارها. نوازنده دف و رباب. آقای کامکار، من خیلی کاست افسانه تنبور شما رو دوست دارم. علاوه بر آن از کار های آواز شما آوای باران و دف ونی و بیاد حافظ و بهاران آبیدر و مستان سلامت می کنند و ... را گوش داده ام. از کارهای نوازندگی هم که این قدر زیاداست که نمی شود نام برد. مثل آتشی در نیستان، مطرب مهتاب رو، دف و رباب، فراق، سماع ضربی ها و... من ، همیشه شما و همه کامکار ها را درهنگام نوازندگی مست و شوریده دیده ام. انگار با ساز و نوایتان یکی می شوید. از خود بی خودی و خلق در شما موج می زند. می خواهیم راجع به سماع صحبت کنیم. به عنوان اولین سوال((سماع)) را تعریف کنید.

    بیژن کامکار: ما نه تنها در ایران ، بلکه در تمام جهان، آثار و نشانه های زیادی در این باره داریم. می شود گفت ما زمانی به جای رفتن به مسجد و کلیسا و غیره و عبادت کردن ، به درگاه خدا می رقصیدیم. باشکوه ترین و زیبا ترین حضور خودمان را در درگاه خدا رقص می دیدیم. نشانه های این حرکت در داخل مراسم سنتی و آیینی درایران و حتی خارج ایران هم هست. مثل چرخ مولانا، رقص دراویش قادری در کردستان، رقص خنجر ترکمن، رقص چوب خراسان و ... این ها رقص های سنتی و نشات گرفته از زمانهای قدیم هستند. این ها، این رقّاصان، این سماع کنندگان، گویا ترین حضور خودشان را در درگاه خدا رقص می دانستند. سماع همان رقص و حرکات موزونیست که این افراد در هنگام از خود بی خود شدن و نیایش و راز ونیازبا خدا انجام میدهند. این سماع ها، چرخ مولانا، رقص دراویش و غیره همگی نشان عبودیت اند.

    احسان شارعی: همیشه دف برای من سازی همراه سماع متصور بوده. درویشی که پایکوبان میرقصد و سماع می کند دف به دست دارد. شما هم دف نوازید. لطفاً از دف بگویید. از دراویش دف نواز، از سماع دف، از فلسفه و فرهنگ دف بگویید. من ساکتم و عاشق شنیدن صحبت های شما...


    بیژن کامکار: من درویش نیستم ولی از یک شهر درویشی آمده ام؛ سنندج. با دف نوازان آشنا بوده ام. دف سازی در موسیقی ایرانی بوده و مختص به کردستان نیست. در طول تاریخ هرگاه به موسیقی حمله می شده ، ساز های ما به شهری پناه می برده و بست می نشسته اند. کمانچه به مراسم آیینی لُر ها می رود، تنبور به مراسم آیینی اهل حق کرمانشاهان. دف هم به خانقاه های کُردستان میرود. معمولاً برای هماهنگ و هم شان کردن دراویش برای شروع به سماع کردن از دف استفاده می شده. دقیقاً مثل سنج و سایدرام که در تعزیه خوانی استفاده می شود. ضرب آهنگ دف به مراسم و خیل عظیم سماع کنندگان هیجان و شور می بخشد و چون دف در طول تاریخ پیشینه عظیمی دارد ، کاملاً با مراسم سماع دراویش محشور و عجین شده است و جزء جدایی ناپذیر آنست. به قول بسیاری از دراویش، ضرب ِ دف با ضربان قلب آنها یکی می شود و آنها را از زمین به آسمان می برد . آنها این ساز را مقدس می دانند. اگر این مراسم را دیده باشید حتماً متوجه شده اید که قبل از شروع دف نوازی همه جا بسیار ساکت و روحانی است ولی با شروع نواختن دف مجلس به اوج شور و احساس می رسد. دف واسطه ایست بین ما و افلاک آسمان ...


    احسان شارعی: رُباب هم یک ساز کردی به حساب می آید؟

    بیژن کامکار: تلفظ درست این ساز رَباب است که امروزبه رُباب موسوم شده. نخیر... رباب یک ساز کاملاً ایرانیست. دف هم سازی کاملاً ایرانیست. در تمام اشعار و سنگ نوشته و مینیاتور های ما دف حضور دارد. اما دف در خانقاه کردستان بست نشسته است. چرا که به آن حمله شده. این بسط نشستن باعث شده که دف جزئی جدایی ناپذیر از خانقاه شود. رباب هم یک ساز اصیل ایرانیست. خیلی جالب است که عوام خیلی ساز ها را ایرانی می دانند در حالیکه ایرانی نیستند. مثلاً سنتور حتی قبل از شروع تمدن ایران در سومر وجود داشته. ولی ساز هایی مثل عود یا رباب که به نظر ایرانی نمی رسند، کاملاً و اصالتاً ایرانی اند. من می توانم برای رباب در ایران دو هزار سال تاریخ ذکر کنم. رباب از زمان باربد و نکیسا و رامتین و بامشاد ، در زمان خسرو پرویز در موسیقی ایران حضور داشته است.. رباب در کشور هایی مثل پاکستان و افغانستان رفته و در آنجا تکامل پیدا کرده، چرا که در ایران به آن بی احترامی شده. رباب در ایران تنها در سیستان و بلوچستان حضور مستمر داشته است. حالا اگر عود را بررسی کنیم می بینیم که در بین اعراب تکامل یافته. عرب ها بنا به خصوصیات خاص خودشان دارای صدای بم و کلفت هستند و عود را که صدایی بم دارد پذیرفته اند. از جمع عود نوازان انگشت شمار ایران عده ای عود و تکنیک عود نوازی را با خود به میان اعراب برده اند و عود در آنجا به تکامل رسیده. حالا اگر بخواهیم عود نوازان بزرگ را نام ببریم ناچاراً به جمیل بشیر یا مُنیر بشیر اشاره می کنیم در حالیکه عود سازی کاملا ًایرانیست. رباب هم دقیقاً همین حالت را دارد. با سابقه غنی که رباب دارد باید بگویم تاریخ رباب نوازی در ایران بیش ار 30 سال نیست. یادم هست اولین کسی که در ایران رباب می زد آقای دلنوازی بود و دومیش هم خودِ من بودم که در گروه شیدا و عارف رباب می زدم.


    احسان شارعی: آیا این درست است که ما در موسیقی سنتی ساز بم خیلی کم داریم؟

    بیژن کامکار: بله درسته. تنها ساز بمی که داریم همان عود است. از زمان علی نقی وزیری تارباس ایجاد شده که به تار سیم های بم انداختند. من فکر می کنم این کار یک کار خود سرانه است. در زمان های قدیم چون امکانات صوتی خوبی موجود نبوده، برای خواننده توفیق اجباری بوده که از صدای زیر استفاده کند تا صدایش را به همه حاضران برساند. ساز هم همین طور. صدای بم فراگیری نداشته. بنابراین شما که در انتهای مجلس نشسته ای صدای ساز ِ زیر را می شنوی اما صدای ساز بم به گوشت نمی رسد. بدین ترتیب صدای ساز های ما اکثراً زیر هستند. بعدها استاد بنان مبتکر بم خوانی در ایران شد. در زمان او امکانات صوتی خوبی برای ضبط و تقویت صدا بود. استاد بنان بم خوانی را شروع کرد وحقیقتاً چقدر هم زیبا شروع کرد...

    احسان شارعی: راجع به سلانه چه نظری دارید؟

    بیژن کامکار: من این ساز را نمی شناسم.

    احسان شارعی: گفته می شود که این ساز برای ایجاد یک صدای بم که در موسیقی ما کمیاب است ساخته شده.
    بیژن کامکار: از همه ساز های موجود می توانیم صدای بم بسازیم. در یک فستیوال موسیقی در انگلیس گروهی از افراقایی ها دیدم که سازی به نام ایزوزه داشتند. از خانواده کمانچه خودمان. این ساز اندازه های مختلفی داشت. ازایزوزو پیکولو تا ایزوزه کنترباس ساخته بودند. این ساز به سادگی صدای بم می داد. حالا سهل انگاری ما تا چه اندازه است که نمی توانیم از کمانچه که بسیار پیشرفته تر از ایزوزه است کمانچه بم بسازیم؟ ما سازی که توانایی باس شدن داشته باشد داریم. لازم نیست که ساز جدیدی بسازیم.

    احسان شارعی: قدری راجع به ردیف ها و دستگاه های موسیقی سنتی ایران صحبت کنیم. مثل شور، ماهور، ابوعطا، نوا، راست پنجگاه، همایون و غیره... اگر اشتباه نکنم این ها نواهایی هستند که بصورت تکراری خوانده یا نواخته می شوند. این ها چرا و چگونه بوجود آمده اند؟

    بیژن کامکار: ببینید... الان در دستگاه های مختلف آهنگسازی انجام می شود. در حقیقت این دستگاه ها گام های ما هستند. در خارج دو گام داریم: مینور و ماژور. اگر قیاس و برابری کنیم باید بگوییم که ما دوازده گام داریم که به هفت دستگاه و پنج دستان معروفند. این پنج دستان از آن هفت دستگاه منشعب می شود. مثل همان هایی که نام بردید. شور ، ماهور ، سه گاه ، چهار گاه ، نوا ، راست پنجگاه و دشتی و افشاری که از آنها منشعب می شوند . این ها برای ما دایره المعارف هستند. مثل لغت نامه دهخدا. وقتی این گام را می گذاریم صدای شور می دهد و وقتی آن گام را می گذاریم صدای اصفهان را می دهد و ... اختلاف نظری که الان هست اینست که ما باید روی این ها کار کنیم و نو آوری بوجود بیاوریم در حالیکه عده ای می گویند نخیر! ما باید فقط همین ها را باید اجرا کنیم. ما در موسیقی بداهه نوازی داریم. معنی آنرا حتماً می دانید. حالا اگر ما از قبل اطلاعی نگرفته باشیم نمی توانیم فی البداهه بنوازیم. ما این دستگاه ها را حفظ می کنیم. وقتی که حفظ شدیم بر اساس حس و معرفت درونی مان و بر اساس این گام ها به ((خلق اثر)) می پردازیم.
    متاسفانه بسیاری از این دستگاه ها فراموش شده اند. این ها ریشه در موسیقی باستان دارند. شاید بسیاری از این گوشه ها از 365 لحن باربد به ما رسیده باشد. باربد برای هر روز سال لحنی تعریف کرده. از روز اول نوروز تا 29 اسفند. من در خواب هم نمی بینم که بشود هر روز سال را تعریف کرد. خیلی از گوشه هایی که امروز در موسیقی ایرانیست از آن لحن هاست. مثل تخت جمشید، اورنگی، مهر انگیز، مثل نوروز عرب، نوروز خارا... این ها از باربد برای ما رسیده. همه این گوشه هایی که در موسیقی ماست توسط اشخاصی کشف شده و به نام خودشان هم نامگذاری شده. بسیاری هم از نواهای بومی و فولکلور جمع آموری شده و سینه به سینه نقل شده و بعد از آمدن خط نُت به ایران حفظ شده است. رابط بین ما و موسیقی تاریخ ایران از دو هزار و اندی سال پیش خانواده فراهانی بوده اند و بعد میرزا عبدالله. بعد بین ما این ها افرادی مثل نورعلی خان برومند، علی اکبر شهنازی و غیره این ردیف ها را که می رفت از بین برود به نت درآوردند و حفظ کردند. اما متاسفانه این تمام چیزی که ما داشته ایم نبوده است. نمونه اش 365 لحن باربد است. الان 365 لحن باربد کجاست؟ من خودم به شخصه بیش از 13 تایش را نمی توانم نام ببرم. این جای بسی تاسف است.

    هر چه که پیش بیاید موسیقی ما باید شناسنامه خودش را حفظ کند. حتی اگر موسیقی پاپ یا موسیقی ملی کار میکنیم باید ایرانی باشیم. ردیف ها، گام ها را بشناسیم، بعد موسیقی پاپ کار کنیم. زمانی موسیقی ما در مارکت های بین المللی مطرح می شود که کار ما شناسنامه ایرانی داشته باشد.
    احسان شارعی: ... آخرین حرف بیت زیر را سرآغاز یک بیت دیگر کنید:
    گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمّرد
    از برق آن زمرد ، این دفع اژدها کن
    ...
    بیژن کامکار: اگر میدانستم می خواهید با من مشاعره کنید حداقل چند بیت شعر ِ خوب حفظ می کردم!! می خواهم شعری بخوانیم که به زیبایی شعرِ خودت باشد... اول نابرده گنج رابخوانم تا آبرویم نرفته!...
    نابرده رنج گنج میسر نمی شود
    مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
    بگدارید کمی فکر کنم...
    این خوب است:
    نقش مستوری و مستی نه بدست من وتوست
    آنچه سلطان ازل گفت بکن ، آن کردم


    احسان شارعی: این شعر مال یکی از تصنیف های افسانه تنبور است. درسته؟
    بیژن کامکار: بله.

    احسان شارعی: خب این هم از مشاعره... نام یک سری از افراد را می گویم. آنها را بطور خلاصه تعریف کنید: نفر اول: محمد رضا لطفی.
    بیژن کامکار: اگر بخواهم محمد رضا لطفی را تعریف کنم حد اقل باید یک شب با خود محمدرضا لطفی بشینم، خوش باشم، حال کنم، کارهایش را گوش کنم. بعد فرداش تحت تاثیر روز گذشته محمد رضا لطفی را تعریف کنم... محمد رضا لطفی از دلاور مردان موسیقی سنتی ما بود. بسیار زحمت کشید. سوخته دل ، پر از کفایت ولی متاسفانه بی حامی بود. خوشبختانه تاثیر خودش را در موسیقی ما گذاشته است. در بین نوازندگان بدون شک محمد رضا لطفی یکی از بزرگترین منابع الهام بوده است.
    احسان شارعی: محمد رضا شجریان.
    بیژن کامکار: من هرموقع که با دوستانم صحبت میکنم به این نکته اشاره می کنم که محمد رضا شجریان واقعاً دور جدیدی در موسیقی ایران در زمینه خوانندگی ایجاد کرد. صدای باشکوهی دارد و با صدای پر قدرتش به زیبایی می تواند احساسش را بیان کند.
    احسان شارعی: نفر بعد، هوشنگ کامکار.
    بیژن کامکار: تعریف هوشنگ کامکار با تعریف محمد رضا لطفی یکی است. او هم آدمی زحمت کش و زجر کشیده در موسیقی سنتی بوده است. خودش را وقف دنیای موسیقی کرده اما با دنیایی کفایت مثل محمد رضا لطفی بی حامی بوده است.


    احسان شارعی: شهرام ناظری.
    بیژن کامکار: به نظر من او یکی از خوانندگان خوب و زحمت کش ایران است. پر از احساس و عاطفه است. اما من همیشه یک گله دارم و آن اینکه ما هیچ موقع ، خوب از شهرام ناظری بهره نگرفته ایم. او بهره داده ، ولی ما نگرفته ایم. چون همیشه این مردم اند که به هنرمند سرویس ِ فکری می دهند. من هم یک انسانم. اگر سازم از من گرفته شود خلع سلاح می شوم. به علت کم بودن سواد موسیقی در جامعه امروز ، سرویس فکری به بسیاری از هنرمندان داده نمی شود.

    احسان شارعی: صدیق تعریف.
    بیژن کامکار: برای من همیشه دوست خوبی بوده. همشهری ماست. به نظر من او الان در ابتدای راه است و می تواند آدم بزرگ و پر ثمری باشد اما حضورش این قدر زیاد نبوده که قابل قیاس با افراد قبلی که نام بردی باشد.

    احسان شارعی: نفر بعد: کیخسرو پورناظری.
    بیژن کامکار: از هنرمندان خوب و زحمت کش ماست که سالها در استان کرمانشاه به عنوان کارشناس موسیقی فعالیت کرده. بعد هم با بنیانگذاری گروه تنبور شمس گام بزرگی در پیشرفت موسیقی سنتی برداشته. واقعاً به خاطر تمام زحماتش به او تبریک می گویم.

    احسان شارعی: نفر بعد ... میرزا عبدالله.
    بیژن کامکار: بله... میرزا عبدالله همان طور که گفتم میراث دار موسیقی ماست. اگر او و خانواده فراهانی نبودند شاید ردیف های ما از بین می رفت. آنچه را ما امروز به نام موسیقی سنتی ایران می شناسیم ، مدیون این انسان هستیم.

    احسان شارعی: درویش خان.
    بیژن کامکار: او هم مثل میرزا عبدالله در انتقال ردیف ها بسیار زحمت کشیده ولی آنچه از این شخص برای من برجسته است ، تکنیک و قدرت او در نوازندگی است. نوازندگی تار.
    احسان شارعی: نفر بعد: لیلی.
    بیژن کامکار: لیلی ِ نظامی؟!
    احسان شارعی: بله.
    بیزن کامکار: لیلی نه تنها برای من، بلکه برای هر عوام دیگر عشق و مهر و عاطفه است.
    احسان شارعی: نفر پایانی... مجنون.
    بیژن کامکار: (با خنده) اگر فارغ از مساله عشق نگاه کنیم مجنون کسی بود که یک عمر تلاش کرد و دستمزدش را نگرفت. او یک اسطوره عشق و فنا شدگی است.

    احسان شارعی: آقای کامکار... لطفاً از اعظای جدید گروه بگویید. گویا کامکار ها در فکر تعویض نسل اند...
    بیژن کامکار: این حضور بچه ها در گروه سیاست پدر مرحومم بود. من هنوز ساز زدن بلد نبودم که پدرم من را کنار آقای نیرومند و فلسفی و دیگران گذاشت. قاعدتاً وحشت کردم. من که بلد نیستم بزنم! ولی پدرم موفق بود. من برای رسیدن به آن هنرمند های خوب تلاش کردم. وقتی نیریز و صبا و امید ، آمدند روی صحنه و در کنار ما قرار گرفتند ، باعث شد که پسر من سهراب روزی هشت ساعت تمرین کند. این تجربه بزرگی برای یک موزیسین است که با گروه نوازندگی کند. این بچه ها باید محیط را از نزدیک لمس کنند تا سوخته دل بشوند. وگرنه معلوم است که دختر من هانا یا نیریز و صبا آنچنان قدرتی ندارند که در کنار اردشیر یا پشنگ یا ارسلان بنشینند و نوازندگی کنند.

    احسان شارعی: امید لطفی قرار نیست به گروه ملحق بشه؟
    بیژن کامکار: امید لطفی(پسر قشنگ کامکار) الان مشغول تحصیل در کاناداست و به گفته خودش به ایران بر خواهد گشت و در صورت بازگشت صد در صد از اعظای گروه خواهد بود.
    احسان شارعی: در باره آخرین کنسرتی که داشتید توضیح بدهید.
    بیژن کامکار: کنسرتی که در کاخ احمد شاهی داشتیم؟
    احسان شارعی: نه. برای جایزه صلح نوبل.
    بیژن کامکار: کمیته برگزار کننده صلح نوبل سایت ما را در اینترنت دیده بود و از آنجا متوجه کاری شده بود که ارسلان برای خانم عبادی ساخته بود و قرار بود به صورت ارکستر سمفونیک اجرا بکند. قرار بود که در رادیو اسلو اجرا بشود و ارسلان رهبر ارکستر باشد که به دلایلی نشد. بعد که متوجه شدند ارسلان عضوی از کامکار هاست و کامکارها در فستیوال های بین المللی متعددی شرکت می کنند و غیره ، از ما دعوت کردند که به آنجا برویم و در حین اهدای جایزه یک قطعه موسیقی کردی و یک قطعه موسیقی ایرانی اجرا کنیم. غیر از ما گروه های بسیاری هم بودند از جمله پاپ و اپرا و موسیقی افریقایی و گروه بائوباب و دیگران.
    احسان شارعی: بسیار خب... فرض کنیم در قرن هشت هجری در شیراز باشیم. شما ده دقیقه وقت ملاقات با حافظ دارید. با حافظ شیراز چه صحبتی می کنید؟!
    بیژن کامکار: سوالات مشکلی میکنی! ... (عمیقاً فکر می کند) صحبت های زیادی با حافظ دارم. شاید به او می گفتم شما که این همه تلاش کردید و رنج کشید ، یک موزیسین خوب هم می شدید بد نبود! با این همه ذوق و قدرت دانش ای کاش کمی هم برای ما تصنیف به جا می گذاشتی ، مثل عارف و شیدا. خیلی خوب می شد اگر حافظ گوشه لطفی به موسیقی داشت همان طور که موسیقی همیشه در خدمت حافظ بوده. شاید 5 درصد کسانی که حافظ را می شناسند از طریق موسیقی او را شناخته اند. وقتی شجریان یا بنان حافظ می خوانند ، شنونده کنجکاو می شود و به سمت دیوان حافظ می رود و آن را باز می کند. پس آقای حافظ! شما یک دین 5 درصدی به دنیای موسیقی داری. پس 5 درصد به موسیقی سنتی گوشه لطفی بنما!

    احسان شارعی: زمانی میرسد که چیزی برای یاد گرفتن نداشته باشید؟
    بیژن کامکار: هیچ وقت احساس نکرده ام که برای یاد گیری چیزی نیست. گاهی 5 سال طول کشیده که یک اثر را بسازم یعنی از لحاظ حسی و معرفتی در شان ساخت آن قرار بگیرم و گاهی هم یک شبه چند اثر ساخته ام. من متاسفانه هنوز یک دهم آنچه در ذهنم دارم را انجام نداده ام. این تعریف از خود نیست. گاهی شرایط مناسب نبوده، گاهی از لحاظ حسی و روحی آماده نبوده ام. من با 54 سال سن شرایط مختلفی دیده ام. بارها شرایط عوض شده. پس من چطور می توانم خودم را با همه این ها وفق بدهم. کمی و کاستی پیش می آید و به دنبال آن تاخیر در کار.

    احسان شارعی: دو تا سوال دیگر بیشتر ندارم... شما یکی از بزرگترین موزیسین های حال حاضر ایران هستید. فرض کنید دو ساعت تا پاین عمر برایتان وقت مانده. زندگی را چطور به پایان می برید؟
    بیژن کامکار: این سوال خیلی به سوال ((اگر به گذشته بر می گشتید چه میکردید؟)) شبیه است. من اگر دوساعت تا پایان عمرم داشتم همه کارهای نکرده ام را تیتر وار مینوشتم و به خانواده ام میدادم. همین طور که اگر می پرسیدی اگر به گذشته بر میگشتی چه کار میکردی میگفتم: یک لحظه صبر کنید! یک قلم و کاغذ به من بدهید تا اشتباهاتم را بنویسم. حالا که اشتباهاتم را نوشتم برگردیم! حالا دوباره همین مسیر را می آیم و اشتباه نمی کنم. من هم شاید در آن دوساعت اشتباهاتم را به عنوان تجربیات به دیگران بدهم.

    احسان شارعی: به عنوان آخرین سوال از خودتان سوالی بپرسید.
    بیژن کامکار: سوال های بسیاری از خودم دارم. این ها محاکمه های درونی من هستند. مثلا از خودم می پرسم: تو که صدات خوب بود چرا کاربیشتری نکردی؟ چرا ردیف ها را تمرین نکردی؟ دلاور مردان موسیقی سنتی در اختیارت بودند. با همه شان دوست و رفیق بودی. مثل محمد رضا شجریان... چرا نرفتی استفاده کنی؟ تو که این همه در عرصه موسیقی توانایی داشتی، چرا ((این)) شدی؟
    شما تعارف کردی و گفتی یکی از بزرگترین... من همیشه در خدمت موسیقی بوده ام، ولی هیچ وقت نتوانسته ام آن تاثیری را که می خواستم بگذارم.

    احسان شارعی: مرسی و ممنون.
    بیژن کامکار: تمنا می کنم... قربون تو عزیزم.

    احسان شارعی
    30/9/1382

    منبع : وبلاگ اصطرلاب

    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  8. کاربران زیر از Kamanche به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  9. #5
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ● سماع، رقص دراویش، چرخ مولانا، بارگاه اُنس
    همّت طلب از باده پیران سحرخیز



    کامکارها را بسیار دوست دارم. بیش از همه بیژن را. صدای ربابش را بسیار دوست دارم. بیش از آن صدای دفش را. از گروه ارجمند کامکار ها برایم خاطرات بسیار خوشی باقی مانده. در ذهنم همیشه دوستشان داشته ام. هوشنگ و بیژن و پشنگ و قشنگ و اردشیر و ارسلان و ارژنگ و اردوان کامکار. نغمه ای یکی شده از دف و رباب و سنتور و کمانچه و سه تار و عود و تنبک. حالا می بینم که چقدر هم کامکار های آینده را دوست خواهم داشت. امید و صبا و نی ریز و هانا و ...
    امروز یک روز آفتابی است که من به دفتر کامکار ها می روم. هوشنگ کامکار (سرپرست کامکارها) آنجاست. تا بیژن کامکار برسد مشغول تماشای عکس های در و دیوار می شوم. از یکی از اطاق ها صدای کمانچه می آید. عکس های زیادی بر دیوار است. از همه خانواده موسیقی سنتی. بیژن و ارسلان به دفتر وارد می شوند. به اطاق کار بیژن میرویم تا گفتگو را شروع کنیم. خبر مرگ ایرج بسطامی را از زبان بیژن کامکار می شنوم. کمانچه همچنان می نوازد. مصاحبه با اندوه آغاز می شود.
    *
    احسان شارعی: من خیلی وقت است که موسیقی سنتی گوش می کنم. حدود هفت هشت سال. یادم است، اولین کاستی که گوش دادم گل صد برگ شهرام ناظری بود. از آن به بعد نوار های بیشتری گوش دادم، کم کم به موسیقی سنتی علاقمند شدم و بعد عاشق موسیقی سنتی شدم. کم کم سازها و نوازنده ها و موزیسین ها را شناختم. یکی از این افراد بیژن کامکار بود. عضو گروه سابق شیدا و عارف و گروه کنونی کامکارها. نوازنده دف و رباب. آقای کامکار، من خیلی کاست افسانه تنبور شما رو دوست دارم. علاوه بر آن از کار های آواز شما آوای باران و دف ونی و بیاد حافظ و بهاران آبیدر و مستان سلامت می کنند و ... را گوش داده ام. از کارهای نوازندگی هم که این قدر زیاداست که نمی شود نام برد. مثل آتشی در نیستان، مطرب مهتاب رو، دف و رباب، فراق، سماع ضربی ها و... من ، همیشه شما و همه کامکار ها را درهنگام نوازندگی مست و شوریده دیده ام. انگار با ساز و نوایتان یکی می شوید. از خود بی خودی و خلق در شما موج می زند. می خواهیم راجع به سماع صحبت کنیم. به عنوان اولین سوال((سماع)) را تعریف کنید.

    بیژن کامکار: ما نه تنها در ایران ، بلکه در تمام جهان، آثار و نشانه های زیادی در این باره داریم. می شود گفت ما زمانی به جای رفتن به مسجد و کلیسا و غیره و عبادت کردن ، به درگاه خدا می رقصیدیم. باشکوه ترین و زیبا ترین حضور خودمان را در درگاه خدا رقص می دیدیم. نشانه های این حرکت در داخل مراسم سنتی و آیینی درایران و حتی خارج ایران هم هست. مثل چرخ مولانا، رقص دراویش قادری در کردستان، رقص خنجر ترکمن، رقص چوب خراسان و ... این ها رقص های سنتی و نشات گرفته از زمانهای قدیم هستند. این ها، این رقّاصان، این سماع کنندگان، گویا ترین حضور خودشان را در درگاه خدا رقص می دانستند. سماع همان رقص و حرکات موزونیست که این افراد در هنگام از خود بی خود شدن و نیایش و راز ونیازبا خدا انجام میدهند. این سماع ها، چرخ مولانا، رقص دراویش و غیره همگی نشان عبودیت اند.

    احسان شارعی: همیشه دف برای من سازی همراه سماع متصور بوده. درویشی که پایکوبان میرقصد و سماع می کند دف به دست دارد. شما هم دف نوازید. لطفاً از دف بگویید. از دراویش دف نواز، از سماع دف، از فلسفه و فرهنگ دف بگویید. من ساکتم و عاشق شنیدن صحبت های شما...


    بیژن کامکار: من درویش نیستم ولی از یک شهر درویشی آمده ام؛ سنندج. با دف نوازان آشنا بوده ام. دف سازی در موسیقی ایرانی بوده و مختص به کردستان نیست. در طول تاریخ هرگاه به موسیقی حمله می شده ، ساز های ما به شهری پناه می برده و بست می نشسته اند. کمانچه به مراسم آیینی لُر ها می رود، تنبور به مراسم آیینی اهل حق کرمانشاهان. دف هم به خانقاه های کُردستان میرود. معمولاً برای هماهنگ و هم شان کردن دراویش برای شروع به سماع کردن از دف استفاده می شده. دقیقاً مثل سنج و سایدرام که در تعزیه خوانی استفاده می شود. ضرب آهنگ دف به مراسم و خیل عظیم سماع کنندگان هیجان و شور می بخشد و چون دف در طول تاریخ پیشینه عظیمی دارد ، کاملاً با مراسم سماع دراویش محشور و عجین شده است و جزء جدایی ناپذیر آنست. به قول بسیاری از دراویش، ضرب ِ دف با ضربان قلب آنها یکی می شود و آنها را از زمین به آسمان می برد . آنها این ساز را مقدس می دانند. اگر این مراسم را دیده باشید حتماً متوجه شده اید که قبل از شروع دف نوازی همه جا بسیار ساکت و روحانی است ولی با شروع نواختن دف مجلس به اوج شور و احساس می رسد. دف واسطه ایست بین ما و افلاک آسمان ...


    احسان شارعی: رُباب هم یک ساز کردی به حساب می آید؟

    بیژن کامکار: تلفظ درست این ساز رَباب است که امروزبه رُباب موسوم شده. نخیر... رباب یک ساز کاملاً ایرانیست. دف هم سازی کاملاً ایرانیست. در تمام اشعار و سنگ نوشته و مینیاتور های ما دف حضور دارد. اما دف در خانقاه کردستان بست نشسته است. چرا که به آن حمله شده. این بسط نشستن باعث شده که دف جزئی جدایی ناپذیر از خانقاه شود. رباب هم یک ساز اصیل ایرانیست. خیلی جالب است که عوام خیلی ساز ها را ایرانی می دانند در حالیکه ایرانی نیستند. مثلاً سنتور حتی قبل از شروع تمدن ایران در سومر وجود داشته. ولی ساز هایی مثل عود یا رباب که به نظر ایرانی نمی رسند، کاملاً و اصالتاً ایرانی اند. من می توانم برای رباب در ایران دو هزار سال تاریخ ذکر کنم. رباب از زمان باربد و نکیسا و رامتین و بامشاد ، در زمان خسرو پرویز در موسیقی ایران حضور داشته است.. رباب در کشور هایی مثل پاکستان و افغانستان رفته و در آنجا تکامل پیدا کرده، چرا که در ایران به آن بی احترامی شده. رباب در ایران تنها در سیستان و بلوچستان حضور مستمر داشته است. حالا اگر عود را بررسی کنیم می بینیم که در بین اعراب تکامل یافته. عرب ها بنا به خصوصیات خاص خودشان دارای صدای بم و کلفت هستند و عود را که صدایی بم دارد پذیرفته اند. از جمع عود نوازان انگشت شمار ایران عده ای عود و تکنیک عود نوازی را با خود به میان اعراب برده اند و عود در آنجا به تکامل رسیده. حالا اگر بخواهیم عود نوازان بزرگ را نام ببریم ناچاراً به جمیل بشیر یا مُنیر بشیر اشاره می کنیم در حالیکه عود سازی کاملا ًایرانیست. رباب هم دقیقاً همین حالت را دارد. با سابقه غنی که رباب دارد باید بگویم تاریخ رباب نوازی در ایران بیش ار 30 سال نیست. یادم هست اولین کسی که در ایران رباب می زد آقای دلنوازی بود و دومیش هم خودِ من بودم که در گروه شیدا و عارف رباب می زدم.


    احسان شارعی: آیا این درست است که ما در موسیقی سنتی ساز بم خیلی کم داریم؟

    بیژن کامکار: بله درسته. تنها ساز بمی که داریم همان عود است. از زمان علی نقی وزیری تارباس ایجاد شده که به تار سیم های بم انداختند. من فکر می کنم این کار یک کار خود سرانه است. در زمان های قدیم چون امکانات صوتی خوبی موجود نبوده، برای خواننده توفیق اجباری بوده که از صدای زیر استفاده کند تا صدایش را به همه حاضران برساند. ساز هم همین طور. صدای بم فراگیری نداشته. بنابراین شما که در انتهای مجلس نشسته ای صدای ساز ِ زیر را می شنوی اما صدای ساز بم به گوشت نمی رسد. بدین ترتیب صدای ساز های ما اکثراً زیر هستند. بعدها استاد بنان مبتکر بم خوانی در ایران شد. در زمان او امکانات صوتی خوبی برای ضبط و تقویت صدا بود. استاد بنان بم خوانی را شروع کرد وحقیقتاً چقدر هم زیبا شروع کرد...

    احسان شارعی: راجع به سلانه چه نظری دارید؟

    بیژن کامکار: من این ساز را نمی شناسم.

    احسان شارعی: گفته می شود که این ساز برای ایجاد یک صدای بم که در موسیقی ما کمیاب است ساخته شده.
    بیژن کامکار: از همه ساز های موجود می توانیم صدای بم بسازیم. در یک فستیوال موسیقی در انگلیس گروهی از افراقایی ها دیدم که سازی به نام ایزوزه داشتند. از خانواده کمانچه خودمان. این ساز اندازه های مختلفی داشت. ازایزوزو پیکولو تا ایزوزه کنترباس ساخته بودند. این ساز به سادگی صدای بم می داد. حالا سهل انگاری ما تا چه اندازه است که نمی توانیم از کمانچه که بسیار پیشرفته تر از ایزوزه است کمانچه بم بسازیم؟ ما سازی که توانایی باس شدن داشته باشد داریم. لازم نیست که ساز جدیدی بسازیم.

    احسان شارعی: قدری راجع به ردیف ها و دستگاه های موسیقی سنتی ایران صحبت کنیم. مثل شور، ماهور، ابوعطا، نوا، راست پنجگاه، همایون و غیره... اگر اشتباه نکنم این ها نواهایی هستند که بصورت تکراری خوانده یا نواخته می شوند. این ها چرا و چگونه بوجود آمده اند؟

    بیژن کامکار: ببینید... الان در دستگاه های مختلف آهنگسازی انجام می شود. در حقیقت این دستگاه ها گام های ما هستند. در خارج دو گام داریم: مینور و ماژور. اگر قیاس و برابری کنیم باید بگوییم که ما دوازده گام داریم که به هفت دستگاه و پنج دستان معروفند. این پنج دستان از آن هفت دستگاه منشعب می شود. مثل همان هایی که نام بردید. شور ، ماهور ، سه گاه ، چهار گاه ، نوا ، راست پنجگاه و دشتی و افشاری که از آنها منشعب می شوند . این ها برای ما دایره المعارف هستند. مثل لغت نامه دهخدا. وقتی این گام را می گذاریم صدای شور می دهد و وقتی آن گام را می گذاریم صدای اصفهان را می دهد و ... اختلاف نظری که الان هست اینست که ما باید روی این ها کار کنیم و نو آوری بوجود بیاوریم در حالیکه عده ای می گویند نخیر! ما باید فقط همین ها را باید اجرا کنیم. ما در موسیقی بداهه نوازی داریم. معنی آنرا حتماً می دانید. حالا اگر ما از قبل اطلاعی نگرفته باشیم نمی توانیم فی البداهه بنوازیم. ما این دستگاه ها را حفظ می کنیم. وقتی که حفظ شدیم بر اساس حس و معرفت درونی مان و بر اساس این گام ها به ((خلق اثر)) می پردازیم.
    متاسفانه بسیاری از این دستگاه ها فراموش شده اند. این ها ریشه در موسیقی باستان دارند. شاید بسیاری از این گوشه ها از 365 لحن باربد به ما رسیده باشد. باربد برای هر روز سال لحنی تعریف کرده. از روز اول نوروز تا 29 اسفند. من در خواب هم نمی بینم که بشود هر روز سال را تعریف کرد. خیلی از گوشه هایی که امروز در موسیقی ایرانیست از آن لحن هاست. مثل تخت جمشید، اورنگی، مهر انگیز، مثل نوروز عرب، نوروز خارا... این ها از باربد برای ما رسیده. همه این گوشه هایی که در موسیقی ماست توسط اشخاصی کشف شده و به نام خودشان هم نامگذاری شده. بسیاری هم از نواهای بومی و فولکلور جمع آموری شده و سینه به سینه نقل شده و بعد از آمدن خط نُت به ایران حفظ شده است. رابط بین ما و موسیقی تاریخ ایران از دو هزار و اندی سال پیش خانواده فراهانی بوده اند و بعد میرزا عبدالله. بعد بین ما این ها افرادی مثل نورعلی خان برومند، علی اکبر شهنازی و غیره این ردیف ها را که می رفت از بین برود به نت درآوردند و حفظ کردند. اما متاسفانه این تمام چیزی که ما داشته ایم نبوده است. نمونه اش 365 لحن باربد است. الان 365 لحن باربد کجاست؟ من خودم به شخصه بیش از 13 تایش را نمی توانم نام ببرم. این جای بسی تاسف است.

    هر چه که پیش بیاید موسیقی ما باید شناسنامه خودش را حفظ کند. حتی اگر موسیقی پاپ یا موسیقی ملی کار میکنیم باید ایرانی باشیم. ردیف ها، گام ها را بشناسیم، بعد موسیقی پاپ کار کنیم. زمانی موسیقی ما در مارکت های بین المللی مطرح می شود که کار ما شناسنامه ایرانی داشته باشد.
    احسان شارعی: ... آخرین حرف بیت زیر را سرآغاز یک بیت دیگر کنید:
    گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمّرد
    از برق آن زمرد ، این دفع اژدها کن
    ...
    بیژن کامکار: اگر میدانستم می خواهید با من مشاعره کنید حداقل چند بیت شعر ِ خوب حفظ می کردم!! می خواهم شعری بخوانیم که به زیبایی شعرِ خودت باشد... اول نابرده گنج رابخوانم تا آبرویم نرفته!...
    نابرده رنج گنج میسر نمی شود
    مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
    بگدارید کمی فکر کنم...
    این خوب است:
    نقش مستوری و مستی نه بدست من وتوست
    آنچه سلطان ازل گفت بکن ، آن کردم


    احسان شارعی: این شعر مال یکی از تصنیف های افسانه تنبور است. درسته؟
    بیژن کامکار: بله.

    احسان شارعی: خب این هم از مشاعره... نام یک سری از افراد را می گویم. آنها را بطور خلاصه تعریف کنید: نفر اول: محمد رضا لطفی.
    بیژن کامکار: اگر بخواهم محمد رضا لطفی را تعریف کنم حد اقل باید یک شب با خود محمدرضا لطفی بشینم، خوش باشم، حال کنم، کارهایش را گوش کنم. بعد فرداش تحت تاثیر روز گذشته محمد رضا لطفی را تعریف کنم... محمد رضا لطفی از دلاور مردان موسیقی سنتی ما بود. بسیار زحمت کشید. سوخته دل ، پر از کفایت ولی متاسفانه بی حامی بود. خوشبختانه تاثیر خودش را در موسیقی ما گذاشته است. در بین نوازندگان بدون شک محمد رضا لطفی یکی از بزرگترین منابع الهام بوده است.
    احسان شارعی: محمد رضا شجریان.
    بیژن کامکار: من هرموقع که با دوستانم صحبت میکنم به این نکته اشاره می کنم که محمد رضا شجریان واقعاً دور جدیدی در موسیقی ایران در زمینه خوانندگی ایجاد کرد. صدای باشکوهی دارد و با صدای پر قدرتش به زیبایی می تواند احساسش را بیان کند.
    احسان شارعی: نفر بعد، هوشنگ کامکار.
    بیژن کامکار: تعریف هوشنگ کامکار با تعریف محمد رضا لطفی یکی است. او هم آدمی زحمت کش و زجر کشیده در موسیقی سنتی بوده است. خودش را وقف دنیای موسیقی کرده اما با دنیایی کفایت مثل محمد رضا لطفی بی حامی بوده است.


    احسان شارعی: شهرام ناظری.
    بیژن کامکار: به نظر من او یکی از خوانندگان خوب و زحمت کش ایران است. پر از احساس و عاطفه است. اما من همیشه یک گله دارم و آن اینکه ما هیچ موقع ، خوب از شهرام ناظری بهره نگرفته ایم. او بهره داده ، ولی ما نگرفته ایم. چون همیشه این مردم اند که به هنرمند سرویس ِ فکری می دهند. من هم یک انسانم. اگر سازم از من گرفته شود خلع سلاح می شوم. به علت کم بودن سواد موسیقی در جامعه امروز ، سرویس فکری به بسیاری از هنرمندان داده نمی شود.

    احسان شارعی: صدیق تعریف.
    بیژن کامکار: برای من همیشه دوست خوبی بوده. همشهری ماست. به نظر من او الان در ابتدای راه است و می تواند آدم بزرگ و پر ثمری باشد اما حضورش این قدر زیاد نبوده که قابل قیاس با افراد قبلی که نام بردی باشد.

    احسان شارعی: نفر بعد: کیخسرو پورناظری.
    بیژن کامکار: از هنرمندان خوب و زحمت کش ماست که سالها در استان کرمانشاه به عنوان کارشناس موسیقی فعالیت کرده. بعد هم با بنیانگذاری گروه تنبور شمس گام بزرگی در پیشرفت موسیقی سنتی برداشته. واقعاً به خاطر تمام زحماتش به او تبریک می گویم.

    احسان شارعی: نفر بعد ... میرزا عبدالله.
    بیژن کامکار: بله... میرزا عبدالله همان طور که گفتم میراث دار موسیقی ماست. اگر او و خانواده فراهانی نبودند شاید ردیف های ما از بین می رفت. آنچه را ما امروز به نام موسیقی سنتی ایران می شناسیم ، مدیون این انسان هستیم.

    احسان شارعی: درویش خان.
    بیژن کامکار: او هم مثل میرزا عبدالله در انتقال ردیف ها بسیار زحمت کشیده ولی آنچه از این شخص برای من برجسته است ، تکنیک و قدرت او در نوازندگی است. نوازندگی تار.
    احسان شارعی: نفر بعد: لیلی.
    بیژن کامکار: لیلی ِ نظامی؟!
    احسان شارعی: بله.
    بیزن کامکار: لیلی نه تنها برای من، بلکه برای هر عوام دیگر عشق و مهر و عاطفه است.
    احسان شارعی: نفر پایانی... مجنون.
    بیژن کامکار: (با خنده) اگر فارغ از مساله عشق نگاه کنیم مجنون کسی بود که یک عمر تلاش کرد و دستمزدش را نگرفت. او یک اسطوره عشق و فنا شدگی است.

    احسان شارعی: آقای کامکار... لطفاً از اعظای جدید گروه بگویید. گویا کامکار ها در فکر تعویض نسل اند...
    بیژن کامکار: این حضور بچه ها در گروه سیاست پدر مرحومم بود. من هنوز ساز زدن بلد نبودم که پدرم من را کنار آقای نیرومند و فلسفی و دیگران گذاشت. قاعدتاً وحشت کردم. من که بلد نیستم بزنم! ولی پدرم موفق بود. من برای رسیدن به آن هنرمند های خوب تلاش کردم. وقتی نیریز و صبا و امید ، آمدند روی صحنه و در کنار ما قرار گرفتند ، باعث شد که پسر من سهراب روزی هشت ساعت تمرین کند. این تجربه بزرگی برای یک موزیسین است که با گروه نوازندگی کند. این بچه ها باید محیط را از نزدیک لمس کنند تا سوخته دل بشوند. وگرنه معلوم است که دختر من هانا یا نیریز و صبا آنچنان قدرتی ندارند که در کنار اردشیر یا پشنگ یا ارسلان بنشینند و نوازندگی کنند.

    احسان شارعی: امید لطفی قرار نیست به گروه ملحق بشه؟
    بیژن کامکار: امید لطفی(پسر قشنگ کامکار) الان مشغول تحصیل در کاناداست و به گفته خودش به ایران بر خواهد گشت و در صورت بازگشت صد در صد از اعظای گروه خواهد بود.
    احسان شارعی: در باره آخرین کنسرتی که داشتید توضیح بدهید.
    بیژن کامکار: کنسرتی که در کاخ احمد شاهی داشتیم؟
    احسان شارعی: نه. برای جایزه صلح نوبل.
    بیژن کامکار: کمیته برگزار کننده صلح نوبل سایت ما را در اینترنت دیده بود و از آنجا متوجه کاری شده بود که ارسلان برای خانم عبادی ساخته بود و قرار بود به صورت ارکستر سمفونیک اجرا بکند. قرار بود که در رادیو اسلو اجرا بشود و ارسلان رهبر ارکستر باشد که به دلایلی نشد. بعد که متوجه شدند ارسلان عضوی از کامکار هاست و کامکارها در فستیوال های بین المللی متعددی شرکت می کنند و غیره ، از ما دعوت کردند که به آنجا برویم و در حین اهدای جایزه یک قطعه موسیقی کردی و یک قطعه موسیقی ایرانی اجرا کنیم. غیر از ما گروه های بسیاری هم بودند از جمله پاپ و اپرا و موسیقی افریقایی و گروه بائوباب و دیگران.
    احسان شارعی: بسیار خب... فرض کنیم در قرن هشت هجری در شیراز باشیم. شما ده دقیقه وقت ملاقات با حافظ دارید. با حافظ شیراز چه صحبتی می کنید؟!
    بیژن کامکار: سوالات مشکلی میکنی! ... (عمیقاً فکر می کند) صحبت های زیادی با حافظ دارم. شاید به او می گفتم شما که این همه تلاش کردید و رنج کشید ، یک موزیسین خوب هم می شدید بد نبود! با این همه ذوق و قدرت دانش ای کاش کمی هم برای ما تصنیف به جا می گذاشتی ، مثل عارف و شیدا. خیلی خوب می شد اگر حافظ گوشه لطفی به موسیقی داشت همان طور که موسیقی همیشه در خدمت حافظ بوده. شاید 5 درصد کسانی که حافظ را می شناسند از طریق موسیقی او را شناخته اند. وقتی شجریان یا بنان حافظ می خوانند ، شنونده کنجکاو می شود و به سمت دیوان حافظ می رود و آن را باز می کند. پس آقای حافظ! شما یک دین 5 درصدی به دنیای موسیقی داری. پس 5 درصد به موسیقی سنتی گوشه لطفی بنما!

    احسان شارعی: زمانی میرسد که چیزی برای یاد گرفتن نداشته باشید؟
    بیژن کامکار: هیچ وقت احساس نکرده ام که برای یاد گیری چیزی نیست. گاهی 5 سال طول کشیده که یک اثر را بسازم یعنی از لحاظ حسی و معرفتی در شان ساخت آن قرار بگیرم و گاهی هم یک شبه چند اثر ساخته ام. من متاسفانه هنوز یک دهم آنچه در ذهنم دارم را انجام نداده ام. این تعریف از خود نیست. گاهی شرایط مناسب نبوده، گاهی از لحاظ حسی و روحی آماده نبوده ام. من با 54 سال سن شرایط مختلفی دیده ام. بارها شرایط عوض شده. پس من چطور می توانم خودم را با همه این ها وفق بدهم. کمی و کاستی پیش می آید و به دنبال آن تاخیر در کار.

    احسان شارعی: دو تا سوال دیگر بیشتر ندارم... شما یکی از بزرگترین موزیسین های حال حاضر ایران هستید. فرض کنید دو ساعت تا پاین عمر برایتان وقت مانده. زندگی را چطور به پایان می برید؟
    بیژن کامکار: این سوال خیلی به سوال ((اگر به گذشته بر می گشتید چه میکردید؟)) شبیه است. من اگر دوساعت تا پایان عمرم داشتم همه کارهای نکرده ام را تیتر وار مینوشتم و به خانواده ام میدادم. همین طور که اگر می پرسیدی اگر به گذشته بر میگشتی چه کار میکردی میگفتم: یک لحظه صبر کنید! یک قلم و کاغذ به من بدهید تا اشتباهاتم را بنویسم. حالا که اشتباهاتم را نوشتم برگردیم! حالا دوباره همین مسیر را می آیم و اشتباه نمی کنم. من هم شاید در آن دوساعت اشتباهاتم را به عنوان تجربیات به دیگران بدهم.

    احسان شارعی: به عنوان آخرین سوال از خودتان سوالی بپرسید.
    بیژن کامکار: سوال های بسیاری از خودم دارم. این ها محاکمه های درونی من هستند. مثلا از خودم می پرسم: تو که صدات خوب بود چرا کاربیشتری نکردی؟ چرا ردیف ها را تمرین نکردی؟ دلاور مردان موسیقی سنتی در اختیارت بودند. با همه شان دوست و رفیق بودی. مثل محمد رضا شجریان... چرا نرفتی استفاده کنی؟ تو که این همه در عرصه موسیقی توانایی داشتی، چرا ((این)) شدی؟
    شما تعارف کردی و گفتی یکی از بزرگترین... من همیشه در خدمت موسیقی بوده ام، ولی هیچ وقت نتوانسته ام آن تاثیری را که می خواستم بگذارم.

    احسان شارعی: مرسی و ممنون.
    بیژن کامکار: تمنا می کنم... قربون تو عزیزم.

    احسان شارعی
    30/9/1382

    منبع : وبلاگ اصطرلاب

    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  10. کاربران زیر از Kamanche به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  11. #6
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    گفتگو با استاد بیژن کامکار

    گفتگو از ایرج نظافتی - مهرماه ۱۳۸۳ - روزنامه اعتماد

    استاد حسن‌ كامكاراز نوازندگان‌ تواناي‌ ويولن‌ و از همكاران‌ راديو سنندج‌ و اركستر فرهنگ‌ و هنر كردستان‌ كه‌ با حضور خود در عرصه‌ موسيقي‌ كردستانات‌ توانست‌ آثار ارزشمندي‌ به‌ ثبت‌ و ضبط‌ برساند كه‌ در تاريخ‌ موسيقي‌ خطه‌ كرد نشين‌ غرب‌ ايران‌ با افتخار تمام‌ ماندگار شود و از همه‌ مهمتر نقش‌ ارزنده‌ او به‌ عنوان‌ يك‌ پدر هنرمند در ايجاد تركيب‌ گروه‌ خانوادگي‌ كامكارها كه‌ متشكل‌ از فرزندان‌ او بود اولين‌ اركستر خانوادگي‌ در موسيقي‌ ايراني‌ را پايه‌ريزي‌ كرد به‌ شكلي‌ كه‌ امروز هر يك‌ از فرزندان‌ او خود از اساتيد موسيقي‌ اين‌ آب‌ و خاك‌ محسوب‌ مي‌ شوند كه‌ نوازندگي‌ آنها از راديو سنندج‌ و ساير نقاط‌ كردستان‌ آغاز و تا فستيوال‌ها و ميادين‌ بزرگ‌ هنري‌ جهان‌ تداوم‌ يافته‌ است‌.
    گروه‌ كامكارها با اجراي‌ موفق‌ خود در كشورهاي‌ اروپايي‌ و امريكايي‌ نقش‌ موثري‌ در اشاعه‌ فرهنگ‌ ايراني‌ در گستره‌ جهاني‌ داشته‌اند. اين‌ گروه‌ اخيرا بعد از كنسرت‌ در شهر كرمانشاه‌ كه‌ با استقبال‌ مردم‌ آن‌ ديار همراه‌ بود، در كاخ‌ نياوران‌ تهران‌ به‌ اجراي‌ كنسرت‌ پرداختند كه‌ آن‌ را «مروري‌ بر 25 سال‌ فعاليت‌ مستمر موسيقي‌» ناميدند كه‌ بحث‌ در اين‌ خصوص‌ مجال‌ ديگري‌ را مي‌طلبد. خواننده‌ گروه‌ كامكارها كه‌ بيژن‌ كامكار است‌ علاوه‌ بر كار خوانندگي‌، نوازندگي‌ دف‌، بربط‌ و رباب‌ را در گروه‌ مذكور به‌ عهده‌ دارد و آثار گرانقدري‌ را اجرا كرده‌ كه‌ به‌ صورت‌ كاست‌ در دسترس‌ علاقه‌ مندان‌ قراردارد. كاستهايي‌ همچون‌ گل‌ نيشان‌، مستان‌ سلامت‌ مي‌ كنند، بهاران‌ آبيدر و ...
    بيژن‌ كامكار اولين‌ دف‌نواز ايراني‌ كه‌ بطور حرفه‌ يي‌ اين‌ ساز را وارد اركسترهاي‌ موسيقي‌ سنتي‌ كرد و در همكاري‌ خود با چهره‌هاي‌ شاخص‌ موسيقي‌ همچون‌ محمدرضا شجريان‌ و شهرام‌ ناظري‌ در اجراهاي‌ مختلف‌ و كنسرتهاي‌ متعدد در داخل‌ و خارج‌ از كشور توانست‌ ساز عرفاني‌ دف‌ را با تمام‌ وجود در بطن‌ موسيقي‌ ايراني‌ بگنجاند و امروز تمامي‌ دف‌نوازان‌ به‌ نوعي‌ متاثر از شيوه‌ها و شگردهاي‌ نوازندگي‌ بيژن‌ كامكارهستند، وي‌ با تسلط‌ كم‌ نظيري‌ كه‌ در نوازندگي‌ دف‌ دارد الگوي‌ نوازندگي‌ هزاران‌ نفر دف‌نواز در داخل‌ و خارج‌ از ايران‌ بوده‌ و جالب‌تر اينكه‌ هيچ‌ كدام‌ از مقلدين‌ سبك‌ و تكنيك‌ نوازندگيش‌، بهتر از خود او گوياي‌ قدرت‌ و صلابت‌ دف‌ نوازي‌ نبوده‌ و نيستند.
    براي‌ انجام‌ مصاحبه‌يي‌ دوستانه‌ به‌ ديد بيژن‌ كامكار در آموزشگاه‌ كامكارها رفتم‌ و در فضايي‌ صميمانه‌ به‌ گفت‌وگو نشستيم‌ كه‌ متن‌ اين‌ مصاحبه‌ در ادامه‌ مي‌آيد :


    *آقاي‌ كامكار به‌ عنوان‌ اولين‌ سوال‌، كي‌ به‌ دنيا آمده‌ايد و چگونه‌ به‌ موسيقي‌ علاقه‌مند شديد؟
    **در سال‌ 1328 متولد شده‌ام‌ و چون‌ محيط‌ خانوادگي‌ ما در سنندج‌ سرشار از هنر و موسيقي‌ بود من‌ و ديگر برادران‌ و خواهرم‌ متاثر از اين‌ فضا به‌ سمت‌ موسيقي‌ سنتي‌ گرايش‌ پيدا كرده‌ و شاگرد مستقيم‌ مرحوم‌ پدرمان‌ زنده‌ياد حسن‌ كامكار بوده‌ايم‌ و چون‌ ايشان‌ از اساتيد موسيقي‌ بودند و به‌ علت‌ مراوده‌ او با بزرگان‌ موسيقي‌ ايران‌، كه‌ به‌ منزل‌ ما رفت‌ و آمد داشتند، ما هم‌ در اينچنين‌ محيط‌ كاملا اصيل‌ هنري‌ پرورش‌ يافته‌ايم‌ و بايد عرض‌ كنم‌ تمامي‌ حس‌ و عاطفه‌ و معرفت‌ ما در وادي‌ موسيقي‌ نشات‌ يافته‌ از آن‌ حس‌ و حال‌ هنري‌ مرحوم‌ پدرمان‌ است‌ كه‌ تمام‌ توصيه‌ها و نصيحتهاي‌ آن‌ مرحوم‌ هميشه‌ در ذهن‌ و روح‌ و روان‌ ما تبلور داشته‌ و مي‌ توان‌ گفت‌ تمام‌ اعضاي‌ خانواده‌ ما شاگرد مرحوم‌ پدرمان‌ بوده‌ايم‌ و مديون‌ زحمات‌ بي‌دريغ‌ او بوده‌ و هستيم‌.

    *حدودا موسيقي‌ را از چند سالگي‌ شروع‌ كرديد؟
    **من‌ از كودكي‌ آوازخواني‌ را شروع‌ كردم‌ و در اجراي‌ سرودهاي‌ مدارس‌ و گروه‌هاي‌ كر خصوصا اجراي‌ صداي‌ زير همخواني‌ مي‌كردم‌ و از 6 سالگي‌ كه‌ مرحوم‌ پدرم‌ متوجه‌ شد مي‌توانم‌ آواز بخوانم‌ مرا تحت‌ تعليم‌ قرار داد و از همان‌ زمان‌ با راديو سنندج‌ در برنامه‌ كودك‌ همكاري‌ كردم‌.

    *اولين‌ سازي‌ كه‌ به‌ دست‌ گرفتيد چه‌ سازي‌ بود؟
    **اولين‌ ساز، تنبك‌ بود كه‌ از همان‌ كودكي‌ با اين‌ ساز آشنا شدم‌، اما سپس‌ تار و دف‌ را انتخاب‌ كردم‌، اما مردم‌ مرا به‌ عنوان‌ يك‌ دف‌نواز مي‌شناسند.

    *گروه‌ خانواده‌ شما به‌ نام‌ «كامكارها» از چه‌ زماني‌ تشكيل‌ شد؟
    **گروه‌ خانواده‌ ما «كامكارها» در سال‌ 1343 در شهر سنندج‌ و به‌ صورت‌ يك‌ گروه‌ نيمه‌حرفه‌يي‌ شكل‌ گرفت‌ كه‌ اعضاي‌ گروه‌: هوشنگ‌، پشنگ‌، قشنگ‌، ارژنگ‌ و خود بنده‌ بود، به‌ سرپرستي‌ مرحوم‌ پدرمان‌ و ديگر برادرانم‌ در آن‌ موقع‌ يا خيلي‌ كوچك‌ بودند و يا اصلا به‌ دنيا نيامده‌ بودند. در ابتدا با اداره‌ فرهنگ‌ و هنر كردستان‌ و راديو و تلويزيون‌ سنندج‌ همكاري‌ داشتيم‌ و حاصل‌ آن‌ فعاليتها اجرا و ضبط‌ بيش‌ از 400 آهنگ‌ در زمينه‌هاي‌ محلي‌ بود كه‌ احتمالا در آرشيو صدا و سيماي‌ سنندج‌ موجود است‌ و اين‌ همكاري‌ ادامه‌ داشت‌ تا زماني‌ كه‌ تعدادي‌ از اعضاي‌ خانواده‌ ما به‌ تهران‌ آمدند و گروه‌ انسجام‌ خود را از دست‌ داد و هر كدام‌ از برادران‌ در خدمت‌ گروه‌ خاصي‌ قرار گرفت‌ كه‌ خود بنده‌ با گروه‌ تازه‌ تاسيس‌ عارف‌ و شيدا به‌ خوانندگي‌ آقاي‌ محمدرضا شجريان‌ و شهرام‌ ناظري‌ در سال‌ 1352 همكاري‌ داشتم‌.

    *چه‌ زماني‌ گروه‌ شما) كامكارها(دوباره‌ انسجام‌ گرفت‌؟
    **همچنان‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ گروه‌ ما به‌ دليل‌ پراكندگي‌ اعضا انسجام‌ خود را از دست‌ داد، مثلا اردشير و اردوان‌ در سنندج‌ بودند، هوشنگ‌ در امريكا بود و ما هم‌ در تهران‌ در رشته‌هاي‌ هنرهاي‌ زيبا درس‌ مي‌خوانديم‌ و به‌ همين‌ دليل‌ در خدمت‌ گروه‌هاي‌ عارف‌ و شيدا بوديم‌ كه‌ متاسفانه‌ گروههاي‌ مذكور به‌ دلايلي‌ كه‌ زياد مهم‌ و محكم‌ نبود تعطيل‌ شد و از سال‌ حدودا 1368 تا 1369 گروه‌ ما به‌ نام‌ گروه‌ كامكارها دوباره‌ شكل‌ گرفت‌ و كنسرتهايي‌ در داخل‌ و خارج‌ از كشور اجرا كرديم‌ كه‌ در اغلب‌ اين‌ موارد بنده‌ خواننده‌ و نوازنده‌ دف‌ يا رباب‌ بوده‌ام‌، در چند مورد هم‌ افراد ديگري‌ مثل‌ آقاي‌ شهرام‌ ناظري‌ خوانندگي‌ گروه‌ كامكارها را به‌ عهده‌ داشته‌اند كه‌ كاست‌ و كنسرت‌ ورزشگاه‌ انقلاب‌ تهران‌ و كنسرت‌ شيراز نمونه‌يي‌ از اين‌ همكاري‌ بود و البته‌ لابه‌لاي‌ كار گروهي‌ خانوادگي‌ خودمان‌، با گروه‌هاي‌ ديگري‌ مثل‌ گروه‌ دستان‌، گروه‌ عارف‌، گروه‌ شمس‌ و ... همكاري‌ داشته‌ ام‌ كه‌ حاصل‌ آن‌ اجراي‌ كنسرتها و انتشار كاستهايي‌ در سراسر كشور وخارج‌ از كشور بوده‌ است‌.

    *شما نخستين‌ دف‌نواز ايراني‌ هستيد كه‌ اين‌ ساز را به‌ شكلي‌ وسيع‌ و گسترده‌ در اركسترهاي‌ موسيقي‌ سنتي‌ مطرح‌ كرديد، از ابتداي‌ دف‌ نوازي‌ خود در گروه‌هاي‌ موسيقي‌ توضيح‌ دهيد؟
    **دف‌ يك‌ ساز كاملا عرفاني‌ و مختص‌ دراويش‌ قادري‌ كردستان‌ بود و چون‌ بنده‌ در همان‌ زمان‌ها به‌ خانقاه‌ دراويش‌ مي‌رفتم‌، شيفته‌ نوازندگي‌ دف‌ شدم‌ تا اينكه‌ در سال‌ 1353 با گروه‌ شيدا به‌ سرپرستي‌ محمدرضا لطفي‌ براي‌ اولين‌ بار در حافظيه‌ شيراز و بر مزار حافظ‌ رسما ساز دف‌ جزو اركستر بود و كنسرت‌ اجرا كرديم‌ به‌ شكلي‌ كه‌ شنيدن‌ و ديدن‌ اين‌ ساز براي‌ مردم‌ ناشناس‌ و ناآشنا بود . چون‌ تنها كسي‌ بودم‌ در ايران‌ كه‌ ساز دف‌ را در اركسترهاي‌ موسيقي‌ايراني‌ اجرا مي‌ كردم‌ و هميشه‌ آرزو داشتم‌ كه‌ هزاران‌ نفر دف‌ نواز در اين‌ كشور وجود داشته‌ باشد ، بسيار خوشحالم‌ كه‌ مي‌ بينم‌ امروز به‌ اين‌ آرزوي‌ خود رسيده‌ ام‌، به‌ شكلي‌ كه‌ بر همگان‌ پوشيده‌ نيست‌ امروزه‌ جمع‌ كثيري‌ از علاقه‌مندان‌ به‌ اين‌ ساز در داخل‌ كشور وجود دارند كه‌ به‌ جرات‌ مي‌توانم‌ بگويم‌ تمامي‌ اين‌ افراد يا شاگرد مستقيم‌ من‌ بوده‌اند و يا بطور غير مستقيم‌ از كاست‌هاي‌ من‌ استفاده‌ كرده‌ و تاثير پذيرفته‌ اند و يا شاگردان‌ من‌ هستند كه‌ اميدوارم‌ تمامي‌ اين‌ عزيزان‌ در راه‌ اجرا و شناساندن‌ اين‌ ساز عرفاني‌ موفق‌ و پيروز باشند.

    *تا آنجا كه‌ بنده‌ اطلاع‌ دارم‌ ساز دف‌ كه‌ مربوط‌ به‌ دراويش‌ قادري‌ كردستان‌ است‌ آن‌ فرقه‌ تعصب‌ خاصي‌ نسبت‌ به‌ اين‌ ساز دارند، آيا نوازندگي‌ شما آن‌هم‌ در اركسترهاي‌ موسيقي‌ سنتي‌ و در محافل‌ غير درويشي‌، مسائل‌ و مشكلات‌ و ممانعتي‌ توسط‌ كساني‌ كه‌ دف‌ مربوط‌ به‌ آنها مي‌شد براي‌ شما به‌ وجود نيامد؟
    **البته‌ نمي‌ خواهم‌ بطور مفصل‌ وارد اين‌ بعد مساله‌ شوم‌، اما با اعتراض‌ بسياري‌ از دراويش‌ در آن‌ زمان‌ روبرو شدم‌ كه‌ مخالف‌ دف‌ نوازي‌ من‌ در محافل‌ غيرعرفاني‌ بودند اما بنده‌ آنها را متقاعد كردم‌ و در واقع‌ قول‌ دادم‌ كه‌ به‌ هيچ‌ عنوان‌ از اين‌ ساز سوء استفاده‌ نكنم‌ و حريم‌ و حرمت‌ آن‌ را نگه‌ دارم‌ و اميدوارم‌ آن‌ قولي‌ را كه‌ من‌ آن‌ روز به‌ آن‌ شخص‌ وآن‌ خانقاه‌ دادم‌ ديگر عزيزان‌ دف‌ نواز هم‌ بخاطر ريش‌ سفيدي‌ بنده‌ هم‌ كه‌ شده‌ اين‌ حريم‌ را رعايت‌ كنند.

    *ساز تخصصي‌ شما كه‌ فارغ‌ التحصيل‌ آن‌ هم‌ هستيد تار است‌، اما تا كنون‌ نديده‌ايم‌ كه‌ با اين‌ ساز كنسرت‌ و يا كاستي‌ را ارايه‌ كنيد و در اغلب‌ اركسترها نيز ساز تار را به‌دست‌ نگرفته‌ايد، دليل‌ آن‌ چيست‌؟
    **چون‌ اگر دقت‌ كرده‌ باشيد با اركسترهايي‌ كه‌ بنده‌ همكاري‌ كرده‌ام‌ اغلب‌ نوازندگان‌ توانايي‌ در تارنوازي‌ مثل‌ محمدرضا لطفي‌ يا حسين‌ عليزاده‌ حضور داشته‌ اند كه‌ ديگر نيازي‌ به‌ نوازندگي‌ من‌ با اين‌ ساز نبوده‌، در جايي‌ كه‌ ساز مورد علاقه‌ من‌ همان‌ تار و دف‌ است‌.

    *همچنان‌ كه‌ اطلاع‌ داريد موسيقي‌ در مناطق‌ كردنشين‌ غرب‌ كشور از كرمانشاه‌ تا كردستان‌ داراي‌ قدمت‌ و اصالت‌هايي‌ است‌ كه‌ نشان‌ مي‌ دهد بسيار غني‌ و دست‌ نخورده‌ به‌ جاي‌ مانده‌، به‌ شكلي‌ كه‌ خيلي‌ از ملودي‌هاي‌ كردي‌ آهنگساز و شاعر آن‌ مشخص‌ نيست‌، در اين‌ زمينه‌ شما چه‌ نظري‌ داريد؟
    **بله‌، همچنان‌ كه‌ اشاره‌ كرديد خيلي‌ ز آهنگ‌هايي‌ كه‌ الان‌ ما مي‌ خوانيم‌ هچنان‌ دست‌ نخورده‌ به‌ جاي‌ مانده‌اند و هيچ‌ گونه‌ تاريخ‌ و نشانه‌ يي‌ از سازنده‌ و قدمت‌ آن‌ وجود ندارد كه‌ ريشه‌ در تاريخ‌ بسيار عميق‌ و كهن‌ ايراني‌ دارد، اما چون‌ گوشه‌ها و دستگاه‌ هايي‌ در موسيقي‌ كردي‌ وجود دارد كه‌ با موسيقي‌ اصيل‌ ايراني‌ كاملا مطابقت‌ مي‌ كند، لذا به‌ هزاران‌ سال‌ قبل‌ برمي‌گردد و با اين‌ نقطه‌ اشتراك‌ مي‌ توان‌ تاريخي‌ در حدود 2 هزار و 3 هزار ساله‌ در نظر گرفت‌ يا در بخش‌ موسيقي‌«اورامانات‌» كه‌ از مناطق‌ وسيع‌ كردستان‌ است‌ به‌ دليل‌ آواز «هوره‌» كه‌ به‌ زمانهاي‌ اهورا مزدا مربوط‌ مي‌ شود، همان‌ تاريخ‌ فوق‌ را شامل‌ مي‌شود.

    *بعضي‌ها بر اين‌ عقيده‌ اند كه‌ موسيقي‌ ايراني‌ هنوز آن‌ سير تكاملي‌ را طي‌نكرده‌، نظر شما در اين‌ زمينه‌ چيست‌؟
    **سوال‌ بجايي‌ مطرح‌ كرديد كه‌ بايد عرض‌ كنم‌ اين‌ سوالي‌ است‌ كه‌ در اغلب‌ مجالس‌ و محافل‌ مطرح‌ مي‌شود و به‌ نظر بنده‌ موسيقي‌ به‌ شكل‌ عام‌ و جهاني‌ آن‌ تكامل‌ يافته‌ و موسيقي‌ سنتي‌ ايران‌ نيز كه‌ به‌ تكامل‌ رسيده‌ بايد به‌ همان‌ شكل‌ باقي‌ بماند و من‌ معتقدم‌ اگر حتي‌ موسيقي‌ جهاني‌ هم‌ كار كنيم‌ مثل‌ پاپ‌، جاز و ... بايد از موسيقي‌ ايراني‌ هم‌ استفاده‌ كنيم‌ كه‌ اگر يك‌ غير ايراني‌ آن‌ را بشنود متوجه‌ شود كه‌ اين‌ موسيقي‌ ايراني‌ است‌. مثلا بعضي‌ از كساني‌ كه‌ در موسيقي‌ پاپ‌ كارمي‌كنند به‌ دليل‌ عدم‌ آشنايي‌ با موسيقي‌ سنتي‌ ايراني‌ كارها و آثار آنها يا هندي‌ از آب‌ درمي‌آيد يا تركي‌ و يا عربي‌ مي‌شود. به‌ عنوان‌ مثال‌ آقاي‌ ژان‌ دورينگ‌ از موزيسين‌هاي‌ اروپايي‌ كه‌ با موسيقي‌ ايراني‌ آشنايي‌ دارند اگر موسيقي‌ سمفونيك‌ تنظيم‌ شده‌ يا پاپ‌ فارسي‌ امروزي‌ را براي‌ او به‌ عنوان‌ موسيقي‌ ايراني‌ اجرا كنيد اصلا آن‌ را به‌ عنوان‌ موسيقي‌ ايراني‌ قبول‌ ندارد. يعني‌ ايشان‌ موسيقي‌ رديفي‌ ما را قبول‌ دارند و اين‌ موسيقي‌ رديفي‌ هم‌ تكامل‌ يافته‌ است‌.

    *آيا روند كنوني‌ موسيقي‌ سنتي‌ در ايران‌ براساس‌ معيارهاي‌ ايده‌آل‌ خود حركت‌ مي‌كند؟
    **ما در زمينه‌ ارايه‌ آثار موسيقيايي‌ حمايت‌ هيچكس‌ را پشتوانه‌ خود نداريم‌ واگر اين‌ روند ادامه‌ پيداكند شايد خيلي‌ از افراد به‌ حاشيه‌ رانده‌ شوند و متاسفانه‌ جايي‌ براي‌ جذب‌ هنرمندان‌ موسيقي‌ در كشور وجود ندارد كه‌ از نظر مالي‌ و معيشتي‌ تامين‌ باشندأ اما در بعد آموزشي‌ پيشرفت‌هاي‌ محسوسي‌ ديده‌مي‌شود. يعني‌ اگر دقت‌ كنيد هنرجويان‌ زيادي‌ در رشته‌هاي‌ موسيقي‌ فعاليت‌ دارند واستقبال‌ خوبي‌ از كلاس‌هاي‌ آموزش‌ اين‌ هنر در سراسر كشور به‌ وجود آمده‌ است‌.

    *چرا با صدا وسيما همكاري‌ نداريد؟
    **متاسفانه‌ در صدا و سيما شرايط‌ حضور ما مهيا نيست‌،يعني‌ براي‌ اين‌ رسانه‌ مهم‌ نيست‌ كه‌ بنده‌ از سه‌ راه‌ سيروس‌ آمده‌ ام‌ و نوازندگي‌ مي‌ كنم‌ يا نه‌ مي‌ خواهم‌ اطلاعات‌ خوبي‌ را به‌ جامعه‌ منتقل‌ كنم‌. بنده‌ در جايي‌ ديگر همين‌ بحث‌ را عنوان‌ كرده‌ام‌ و هيچگونه‌ عداوتي‌ با مسوولان‌ صداو سيما ندارم‌، چون‌ خودم‌ يكي‌ از بينندگان‌ و شنوندگان‌ اين‌ رسانه‌ هستم‌ و ممنون‌ و سپاسگزارم‌ از دست‌ اندركاران‌ آن‌ كه‌ صادقانه‌ خدمت‌ مي‌كنند.
    در بعد ديگر قضيه‌ صدا و سيما نشان‌ ندادن‌ آلات‌ موسيقي‌ و تصوير نوازنده‌ از اين‌ رسانه‌ ملي‌ است‌، هرچند اين‌ صحبت‌ هاي‌ بنده‌ هيچ‌ دردي‌ را دوا نمي‌كند و حرف‌ و سخن‌ ما هم‌ بردي‌ ندارد و اميدواريم‌ شرايطي‌ فراهم‌ شود كه‌ ما هم‌ بتوانيم‌ با اين‌ رسانه‌ ملي‌ همكاري‌ كنيم‌.

    *آثار شما كه‌ از صدا و سيما پخش‌ مي‌ شود آيا با اجازه‌ و هماهنگي‌ خود شماست‌؟
    **هيچگونه‌ قراردادي‌ در اين‌ زمينه‌ ميان‌ ما و صدا و سيما وجود ندارد. اما همين‌ كه‌ به‌ اين‌ روند معترض‌ نيستيم‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ صداوسيما بطور غيرمستقيم‌ اين‌ اجازه‌ را پيدا كرده‌ واز طرفي‌ ما هم‌ اعتراضي‌ به‌ پخش‌ آثار خود نداريم‌ و دوست‌ داريم‌ با مخاطبين‌ ارتباط‌ برقرار كنيم‌.

    *شما در بازسازي‌ آثار قديمي‌ و كردي‌ فعاليت‌هاي‌ وسيعي‌ داشته‌ايد و كاست‌هايي‌ هم‌ حاصل‌ آن‌ بود و همچنين‌ كنسرتهاي‌ متعددي‌ نيز در اين‌ راستا اجرا كرده‌ايد، چگونه‌ به‌ اين‌ روش‌ پرداختيد؟
    **چند دليل‌ دارد كه‌ ما كارگذشتگان‌ را بازسازي‌ مي‌ كنيم‌، يكي‌ اين‌ است‌ كه‌ آهنگ‌هاي‌ قديمي‌ به‌ دليل‌ عدم‌ امكانات‌ خوب‌ صوتي‌ در زمان‌هاي‌ گذشته‌ از كيفيت‌ صداي‌ خوبي‌ برخوردار نيستند كه‌ آنها رابازسازي‌ كرده‌ ايم‌ و اما بعضي‌ آثار ديگر هم‌ هستند كه‌ خود ما به‌ دليل‌ تعلق‌ خاطري‌ كه‌ با آن‌ اثرداريم‌ و يا مردم‌ آن‌ را مي‌ پسندند مبادرت‌ به‌ بازسازي‌ آن‌ مي‌ كنيم‌.
    همچنان‌ كه‌ آقاي‌ اميد لطفي‌ خواهرزاده‌ كرمانشاهي‌ شما در كنار اعضاي‌ كامكارها به‌ عنوان‌ يك‌ عضو فعاليت‌ دارد.


    * آيا امكان‌ اضافه‌ شدن‌ افراد ديگري‌ در تركيب‌ گروه‌ كامكارها وجود دارد؟
    **بله‌، فرزندان‌ من‌ و برادرانم‌ اگر به‌ آن‌ مرحله‌ برسند كه‌ بتوانند در كنار ما قراربگيرند قطعا به‌ گروه‌ افزوده‌ خواهند شد، چندي‌ پيش‌ كنسرتي‌ اجرا كرديم‌ كه‌ فرزندان‌ من‌، هوشنگ‌ و پشنگ‌ را به‌ روي‌ صحنه‌ آورديم‌، آن‌هم‌ فقط‌ براي‌ تشويق‌ آنها و اين‌ مساله‌ يكي‌ از سياست‌هاي‌ مرحوم‌ پدرم‌ بود كه‌ اوايل‌ كار موسيقي‌ كه‌ هنوز نمي‌توانستيم‌ خوب‌ ساز بزنيم‌ ما را دركنار بزرگان‌ موسيقي‌ قرارمي‌داد تا خودباوري‌ در وجودمان‌ تشكيل‌ شود و ما هم‌ همان‌ روش‌ پدرمان‌ را ادامه‌ داده‌ايم‌.


    *چند فرزند داريد و به‌ چه‌ كاري‌ مشغولند؟
    **يك‌ دختر و يك‌ پسر به‌ نام‌هاي‌ هانا و سهراب‌ دارم‌، هانا در دانشكده‌ سوره‌ رشته‌ كارگرداني‌ را مي‌گذراند و به‌ سينما علاقه‌ مند است‌ و تا كنون‌ چند فيلم‌ كوتاه‌ و بلند نيز ساخته‌ و به‌ موسيقي‌ نيز علاقه‌مند است‌ وسهراب‌ هم‌ كمانچه‌ و تنبك‌ مي‌نوازد و استعداد خوبي‌ در اين‌ امر دارد.


    *در هنگام‌ فراغت‌ بيشتر صداي‌ چه‌ خوانندگاني‌ را گوش‌ مي‌كنيد؟
    **صداي‌ مرحوم‌ استاد قوامي‌، استاد بنان‌، آقاي‌ شجريان‌ و آقاي‌ شهرام‌ ناظري‌ را مي‌پسندم‌ و گوش‌ مي‌كنم‌، در موسيقي‌ كردي‌ هم‌ صداي‌ خوانندگاني‌ كه‌ از آنها الهام‌ گرفته‌ام‌ و به‌ نوعي‌ بطور غير مستقيم‌ استاد من‌ بوده‌ اند و از آنها تاثير گرفته‌ ام‌. صداي‌ مرحوم‌ حسن‌ زيرك‌، كاك‌ مظهر خالقي‌، مرحوم‌ علي‌ مردان‌ وكريم‌ كابان‌ هستند و همچنين‌ ملودي‌ آهنگ‌هاي‌ «اوراماني‌» را بسيار دوست‌ دارم‌.
    ویرایش توسط Kamanche : Tuesday 30 December 2008 در ساعت 02:31 AM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  12. کاربران زیر از Kamanche به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  13. #7
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    تعظیمی به هنر بیژن کامکار

    متنی از بهروز غریب پور *


    ====

    در سال 1353 نمایش سار از درخت پرید را به عنوان تز پایان تحصیلات تئاتری میخواستم روی صحنه ببرم . در این نمایش چهار انسان لکنت گرفته ، به صورت سورئال در یک گفتگوی بریده بریده با هم در کشاکش و جدال بودند و ...
    تنها عاملی که از ابتدا تا انتهای نمایش می بایستی پیوسته ، هشدار دهنده و بیدار کننده حضور داشته باشد نوای دف بود . که برای اولین بار می بایستی نخست به تماشاگران محدودی معرفی و سپس با فاصله ی سه سال ، در ارکستر سنتی شیدا ، به جامعه ی دوستداران موسیقی سنتی شناسانده می شد

    چه در سال 53 و چه در سال 56 و چه در تمام سالهای بعد از انقلاب ، ما مدیون خانواده ی کامکار بوده و هستیم که نوای دف را با همان و جلال و شکوهی که باید ، به گوش شیفتگان موسیقی غنی ایرانی رسانده اند .
    بنا براین دف بیزن کامکار برای من دارای معانی چند گانه ای است.
    نخست تکایا و دراویش را در نظرم مجسم میکند و برایم تمام کودکی ام را زنده می سازد - چنانچه برای هر کرد دیگری نیز چینی است -
    دوم : یاداور استقبال یا بدرقه ی مشایخ است که بر اساس آیین کهن ، دراویش تعظیم و تکریم خود را نسبت به مشایخ چنین اظهار میکردند . چنانچه هنگام پیشواز از حجاج نیز چنین می کردند .
    و سوم دف یا آور مرگ نوجوان و مرگ پیران مقدس است که در سه مورد دف ، قداست و حرمت دیرینش را باز می شناساند .
    به همین دلیلی است که دف برای ما مقدس است و حتی در حد موجودی عزیز تلقی اش میکنیم ، مثلا اگر هنگام دف زدن پوست آن پاره شود ، یا به هر دلیل دیگری دف جراحتی بردارد ، اصطلاحا گفته می شود : دف شهید شد و این کلام برای ما از ارزش منحصر به فرد برخوردار است و دف زنی که در بی خویشی و مدهوشی ، دفش شهید شده باشد درویش خالص و پاک است و به همین منوال که هر قدر دف را بداند و با دف در سماع آید و جان خویش را فدای حق کند و بسوزد تا ساخته شود ، برای ما از احترامی در حد مشایخ برخوردار است.

    و هر که عمیقا به دف بیژن گوش جان بسپارد ، باور خواهد کرد که او همه ی عظمت ، همه ی صفا ، همه ی تاریخ دف و همه ی عشق دراویش را در حد مشایخ بیان کرده است.
    من دست او را میبوسم و در پای این همه قداست ، که از ورای دف به گوش میرسد ، سر می سپارم .

    نویسنده و محقق و کارگردان تئاتر و سینما
    برگرفته شده از بروشور آلبوم دف و نی
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  14. 3 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. روایتگر اصیل كمانچه چه كسی است ؟
    توسط Kamanche در انجمن کمانچه
    پاسخ: 28
    آخرين نوشته: Wednesday 25 May 2011, 03:15 PM
  2. سه تار نوازی استاد احمد عبادی
    توسط alireza_amirsamimi در انجمن سه تار
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: Sunday 23 January 2011, 10:22 AM
  3. محمد اسماعیلی
    توسط Hmd_N در انجمن تنبک
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: Sunday 30 May 2010, 12:36 PM
  4. ساز خاموش اثر جدید استاد شجریان
    توسط alireza_amirsamimi در انجمن آواز کلاسیک ایرانی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: Monday 24 May 2010, 11:19 AM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •