0
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
در پدیدار شناسی (phenomenology) صدا، میرایی و ناپایداری موسیقی در رابطه با سکوت و زمان تعریف می شود. همیشه صوت در طبیعتش می میرد، مگر آن که ما مرگش را به تأخیر بیندازیم. هرگاه صوت تولید می شود، در مقابلش سکوت ارائه می گردد، و به این صورت صوت تداومش را به ما یادآوری و برای مقدار کشش و شنیده شدن اش، سکوت را پیشنهاد می کند. همین ایده را سکوت به هنگام رؤیت شدنش مطرح می سازد و این رودررویی و مقابله آن قدر ادامه می یابد که به چالش و مقابله با قانون طبیعی صدا و سکوت برخیزیم.
در این هنگام موضوع زمان مطرح می شود و هر وقت که زمان، پایان ماجرا را اعلام کند، شرایط مرگ برای صدا فراهم شده است.
ناپایداری طبیعت صدا ،پايان صداست. هنگامی که اجرای یک اثر موسیقایی به نهايت می رسد و هنگامی که سازها آرام می گیرند، صدا پایان یافته است. قبل از آن که اجرای اثر آغاز گردد، و پس از آن که اثر اتمام يابد، سکوت، سرشار است. نتیجتاً موسیقی از سکوت آغاز می شود و به سکوت می انجامد.
زندگی سکوت از درون مرگ زاییده شده است. هنگامی که صدایی نباشد، عاملی نیز برای هم آمیزی با زمان وجود نخواهد داشت، چرا که تنها عامل پيش رونده در موسیقی زمان است.
در اجرای موسیقی زنده و حتا ضبط همان اجراها، مقوله ی بازگشت و چرخش وجود ندارد. در مورد اجرای زنده مراجعت امکان پذیر نیست و در مورد اجراهای ضبط شده، موضوع بازگشت منجر به حذف بخش های میرای موسیقی از جمله نَفَس اجرا کننده و مخاطب و اتفاقات بینابین، روح اجرا و ... خواهد شد. به هنگام اجرای موسیقی زنده، هیچ چیز مانع از ادامه و تداوم اجرا نخواهد شد مگر اتفاقات غیر مترقبه، به همین دلیل مجری قادر به مکث و توقف نخواهد بود و برای همين است که موضوع یکبارگی (One Timeness) را نمی توان از نظر تئوری درون موسیقی جا داد.
در قرن بیستم، عنصر اتلاف و زیان وارد بافت موسیقایی اثر می شود و آهنگ سازان می کوشند با اختلالی که در پایان بندی (Cadence) اثر ایجاد می کنند، پایان را به تعویق و تأخیر انداخته و با سکوت به مقاومت بر خیزند و این را نوعی مقابله با مرگ می دانند.
غالباً موسیقی دانان خالق دست به اقدامات متهورانه ای می زنند که مخالفت با قوانین فیزیکی حاکم بر طبیعت صوت و زنده نگه داشتن آن است. زنده نگه داشتن با استفاده از کشش (Prolongation) ، پایان بندی، پدال (Pedal) ، طنین (Reverberation) و نهایتاً ایجاد بی قراری صوت و روندگی آن، که همه ی این عوامل برای تأخیر و زنده ماندن صدا، تنها به سبب غلبه بر چالش های مافوق انسانی یک مجری موسیقی خواهد بود.
موسیقی دان می بایست با یک بُعد فیزیکی اجتناب ناپذیر مخالفت و مقابله کند، چرا که به وسیله ی مجموعه ای از اصوات و ساخت عبارات و بسیاری از ابداعات، گونه ای از صوت و ترکیبات صوتی را به وجود می آورد که به وسیله ی آن ها، صدا را از سکون خارج می کند و مرحله ی کند شدن میرایی اش را فراهم می سازد.
موسیقی نقش مهمی در ایجاد توهم دارد و صدا که به طور ذاتی خارج از مجموعه ی مفاهیم قرار گرفته است، چگونه می تواند به هنگام خلق شدن یک اثر موسیقایی با قوانین فیزیکی به نبرد برخیزد؟ اما چیزی که می تواند اين توهم را متوقف کند و در جهت میرندگی صدا بکوشد، قابل رؤیت و پیش بینی بودن اثر موسیقایی و همچنين وابستگی مردم به نشانه های موسیقایی است. البته باید متذکر شد که شنوندگان آثار موسیقایی، خود یکی از عوامل میرایی موسیقی به حساب می آیند.
علاقه مندي ها (Bookmarks)