لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: گوستاو مالر

  1. #1
    Khashayar آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    3230
    تاریخ عضویت
    May 2006
    نوشته ها
    1,434
    میانگین پست در روز
    0.22
    تشکر از پست
    2,349
    8,853 بار تشکر شده در 1,494 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 11/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض گوستاو مالر


    0 Not allowed! Not allowed!
    بزرگان به شمایل بدل می شوند، دور از دسترس، نفهمیدنی، دست نیافتنی. دنیای درونشان بر ما پوشیده می ماند و هرچه هست توهم ادراك است. بعضی چنان بیرون از ظرف زمان قرار می گیرند كه تنها می توان عظمت شان را ستایش كرد. با وجود تن دادن به مقتضیات زیستن، آنقدر در خود فرو رفته، كه هر تئوری از تحلیل شان باز می ماند.
    «باخ» با نه فرزند در اتاقی كنار یك كلاس درس می زیست و برای گذران، سفارش های موسیقایی اشراف بی مقدار و سران مغرور كلیسا را می پذیرفت. ولی همان سفارش ها «هنر فوگ» و «مس سی مینور» از آب در می آمد. یا «گوستاو مالر» كه در هنگام فراغتش از رهبری اركستر های مختلف، سمفونی هایی نوشت كه حد اعلای توان موسیقی در بیان پیچیدگی های روح آدمی هستند. او پا به اوج رساندن رمانتیسیسم راه را برای مدرنیست ها روشن كرد. همچون باخ كه مرگش در ۱۷۵۰ برابر با پایان دوران باروك بود.
    • زندگی
    دومین فرزند از میان ۱۴ فرزند برنارد و ماری مالر بود. از این ۱۴ كودك ۷ نفر در كودكی از بیماری مردند. «اتو» برادر كوچك گوستاو هم در ۲۲ سالگی خودكشی كرد. برنارد میخانه دار بود. مالر تا پایان عمر از طعنه های مخالفان به شغل پدرش در امان نبود. در كودكی، نبوغی موتسارتی در نوازندگی پیانو از خود نشان داد. به قول خودش «در چهار سالگی قبل از این كه گام نواختن یاد گرفته باشم، آهنگ می ساختم». اولین كنسرتش را در سال ۱۸۷۰ به سن ۱۰ سالگی برگزار كرد. پدرش كه نمی توانست استعداد فرزندش را نادیده بگیرد او را برای تحصیل موسیقی به كنسرواتوار وین فرستاد. «بروكنر» در آن زمان استاد كنترپوان همان دانشگاه بود. با اینكه هیچ سندی مبنی بر شركت مالر در كلاس های او وجود ندارد ولی مالر رابطه ای دوستانه با بروكنر داشت به حدی كه خود را تا پایان عمر وامدار او می دانست و همواره سعی در شناساندن و انتشار آثارش داشت. او در دوران دانشجویی به بروكنر كمك كرد تا سمفونی سوم خود را برای ویولن و پیانو تنظیم كند. در حین تحصیل اولین اثر خود «كویینتت پیانو» را تصنیف كرد كه تا پایان عمرش تنها اثر مجلسی او باقی ماند. در سال ۱۸۷۸ اولین اثر آوازی خود، كانتات (Das klagende Lied) را ساخت. از سال ۱۸۸۰كار خود را به عنوان رهبر اركستر شهر «هال» اتریش آغاز كرد. سپس به شهر «كاسل» نقل مكان كرد. در این شهر عشقی بی سرانجام را تجربه كرد كه بازتاب آن را در اثر «آوازهای یك رهگذر» (Lieder Eines Fahrenden Gesellen) می بینیم. سال ۱۸۸۳بعد از شنیدن خبر مرگ «واگنر» تصمیم گرفت پیاده به «بایروت»- محل زندگی واگنر- برود. در سال ۱۸۸۵ بازماندگان «كارل ماریا فون وبر» از مالر خواستند اپرای ناتمام او را به پایان برساند. اجرای این اپرا موفقیت بزرگی برای مالر جوان در پی داشت. در سال ۱۸۸۹هنگامی كه سمت رهبری اركستر بوداپست را داشت و به عنوان رهبری نابغه مورد احترام بود، اولین سمفونی خود با عنوان «تیتان» را اجرا كرد كه با استقبال روبه رو نشد. در سال ۱۸۹۱ به رهبری اركستر هامبورگ برگزیده شد و در آنجا همراه گروه آوازخوانان برگزیده اش آثار بسیاری را به شنوندگان معرفی كرد. او با همین گروه به لندن رفت و «حلقه نیبلونگ» و «تریستان و ایزولده» واگنر و «فیدلیو» بتهوون را اجرا كرد. سمفونی دوم خود با نام «رستاخیز» را در سال ۱۸۹۲تكمیل و در سال ۱۸۹۵به همراه اركستر برلین اجرا كرد. در سال ۱۸۹۷به دلیل حساسیتی كه نسبت به یهودی بودنش نشان داده می شد مجبور شد برای به دست آوردن منصب رهبری اركستر وین دین خود را به كاتولیسیسم رومی تغییر دهد. استعداد او برای اولین بار توسط «ریشارد اشتراوس» كشف شد. او سه موومان از سمفونی دوم مالر را در آلمان اجرا كرد. در سال ۱۹۰۲ با آلما شیندلر ازدواج كرد. از او صاحب دو دختر شد كه یكی از آنها در چهار سالگی درگذشت. آلما چندان به مالر وفادار نماند. در سال های پایانی حیات مالر با «والتر گروپیوس»، آرشیتكت بنام، رابطه ای پنهان داشت. رابطه ای كه وقتی مالر از آن مطلع شد او را درهم شكست ولی این باعث نشد تا آلما پس از مرگ مالر كتابی در بزرگداشت همسر از دست رفته اش ننویسد. مالر در وین چنان استانداردهای صحنه و نورپردازی اپرا ها را بالا برد كه حتی امروزه نیز دست نیافتنی به نظر می رسد. در سال های ۱۹۰۷- ۱۸۹۶سمفونی های ۸- ۳ و سیكل آوازی «آوازهای مرگ كودكان» را تصنیف كرد. در سال ۱۹۰۸برای اولین بار به قصد اجرای «تریستان و ایزولده» به آمریكا رفت. مالر كه از سال ۱۹۰۷ از نوعی نارسایی قلبی رنج می برد در سال ۱۹۱۱مبتلا به عفونت خون شد و در ۱۸مه همان سال به سن ۵۱سالگی، در وین درگذشت. سه اثر بزرگ او در طول حیاتش اجرا نشد. سمفونی نهم، «آواز زمین» و تنها بخش كامل شده سمفونی دهم- آندانته- طبق وصیت نامه اش تنها نام او بر سنگ نوشته شد. «كسانی كه به دنبال من می گردند، با دیدن نامم پیدایم می كنند. دیگران هم نیازی به دانستن اینكه چه كسی اینجا خفته، ندارند. »

    • منش
    مالر به گفته دوستانش مبتلا به بیماری افسردگی- شیدایی بود. گاهی اوقات با انرژی بی حد و گاهی حتی بی میل هم كلامی با عزیزانش. ادعای فوق در بیشتر آثارش آشكار است. مدولاسیون هایی چنان غیر منتظره كه نظیرش را در آثار پیشینیان كمتر سراغ داریم. رهبری بود به غایت كمال گرا و سخت گیر. تقریباً هیچ یك از نوازندگان اركسترهایی كه رهبری شان را بر عهده داشت خاطره خوبی از او ندارند. عذر نوازندگان و خوانندگان را در پی كاستی های اصلاح ناپذیر شان به راحتی می خواست. با این وجود حامی بی چون و چرای نو گرایان جوانی چون شوئنبرگ و وبرن بود. این دو مالر را تا پایان عمرشان چون الگویی می ستودند. او سال ها سرپرستی خواهران و برادران كوچك تر از خود را بر عهده داشت. عاشق طبیعت و حیوانات بود به طوری كه حتی لب به گوشت نمی زد. ازجمله اولین بیماران فروید بود. شاید فروید اولین كسی بود كه از عهد شكنی آلما نسبت به مالر مطلع شد. هرچند كه او را متهم كرد كه عشقی كه نسبت به مادرش داشته را به همسرش فرافكنده است. هرچند او این ایده را به شدت پس می زد. از هرگونه مفاهیم غیراخلاقی اینچنینی بیزار بود.

    آثار
    اجرای سمفونی اول در بوداپست آنچنان با بی اعتنایی شنوندگان روبه رو شد كه مالر را بر آن داشت تا مدت ها از اجرای دوباره آن صرف نظر كند. تمام مطبوعات، اثر را توهینی به موسیقی و مالر را دیوانه خواندند.
    اما بعدها این اثر جای خود را در محافل موسیقی باز كرد. مالر شخصاً این سمفونی را دوست می داشت به طوری كه وقتی در سال ۱۹۱۱ این اثر را در آمریكا اجرا كرد به دوست و شاگردش «برونو والتر» نوشت: «هنگامی كه اخیراً سمفونی اول خود را رهبری كردم از اثر دوران جوانی ام بسیار راضی بودم و هرگاه پارتیتور آن را مرور می كنم نمی توانم از ابراز شگفتی خودداری كنم. » اركستری كه مالر برای این سمفونی در نظر گرفت شامل چهار فلوت، دو پیكولو، چهار ابوا، یك كر آنگله، چهار كلارینت، یك كلارینت باس، سه باسون، هفت هورن، پنج ترومپت، سه ترومبون، به همراه سازهای ضربی، زهی و یك هارپ بود. اركستر نسبتاً حجیمی كه راهگشای اركسترهای غول آسای آثار بعدی اش شد. اجرای آن پنجاه دقیقه طول می كشد. سمفونی دوم فرمی شبیه به سمفونی نهم بتهوون دارد یعنی با یك موومان آوازی به پایان می رسد. هرچند كه فضای معنایی اش به كلی با اثر بتهوون متفاوت است. مالر در جایی می نویسد: «به جایی رسیده بودم كه باید موومان آخر سمفونی دوم خود را به پایان برسانم. برای یافتن متن مناسب در همه آثار ادبیات جهان تا انجیل جست وجو كردم تا آن كلام رهایی بخش را بیابم... » او سر آخر شعر «رستاخیز» اثر «كلاپشتاك» را برای پایان اثر خود برگزید. عنوانی كه امروز هم به سمفونی دوم اطلاق می شود. شعر، اینچنین به پایان می رسد: «دوباره زنده شدن، آری تو دوباره زنده خواهی شد، قلب من دوباره زنده خواهد شد، آنچه تو را عذاب داده است تو را به سوی خدا خواهد برد. » خوشبینی عمیقاً مذهبی این سمفونی بعدها در آثار متاخر مالر شكلی دیگر به خود گرفت. مالر برای سومین سمفونی خود از «سرود نیمشبی زرتشت» نیچه استفاده كرد. وقتی از خود نیچه سئوال شد كه «چنین گفت زرتشت» او را زیر چه عنوانی می توان طبقه بندی كرد، او پاسخ داده بود: «به نظرم مناسب تر است این اثر تحت عنوان سمفونی قرار داده شود. » مالر بعد از ریشارد اشتراوس دومین نفری بود كه این اثر نیچه را به موسیقی برمی گرداند، البته با رویكردی كاملاً متفاوت. این سمفونی تماماً در اقامتگاه تابستانی مالر در كوهستان های اشتاینباخ تصنیف شد. او بر آن بود تا تمام برداشتش از طبیعت را در این سمفونی جاری كند. اسامی شش موومان این اثر همه ارجاع به طبیعت دارند. برونو والتر نقل می كند كه وقتی برای دیدار مالر به اشتاینباخ رفته بود در طول راه مشغول نگاه كردن طبیعت آنجا بود كه مالر به او گفت: «بی خود به این مناظر نگاه نكن، من تمام اینها را برایت تصنیف كرده ام! »شاید بتوان گفت تنها سمفونی مالر كه توانست پس از اجرا مقبولیتی عام پیدا كند، سمفونی چهارم باشد. البته به دلیلی مشخص، ساده تر بودنش نسبت به دیگر آثار او. موومان اول این اثر از نظر شفافیت، ملاحت كنترپوان و زیبایی تغزلی یكی از شاهكارهای مالر به حساب می آید. سمفونی چهارم بازگشتی به سنت های از پیش تعیین شده رمانتیسیسم است. مالر باز هم فیناله این سمفونی را یك موومان آوازی قرار داد با شعری از منظومه «شیپور شگفت انگیز كودكان» DasKnaben Wunderhorn. بعد از این سمفونی دوره سمفونی های صرفاً سازی مالر آغاز می شود. سمفونی پنجم گویی روایت گذر او از نور به تیرگی است. روندی كه در تمام آثار بعدی اش، به جز سمفونی هشتم ادامه پیدا می كند. هرچند مالر می خواست باشكوه كودای موومان آخر خود را پیروز میدان نشان دهد. ولی این مارش كوتاه شكوهمند برای زدودن خاطره تلخ چهار موومان پیشین كافی نیست. سمفونی پنجم با یك موتیف سرنوشت- به مانند سمفونی پنجم بتهوون- آغاز می شود. سپس این موتیف در ناامیدی و درد غیر قابل تحمل قسمت میانی حل می شود. موومان آهسته این سمفونی شاید شناخته شده ترین اثر مالر باشد چرا كه بارها به تنهایی اجرا شده و در فیلم های زیادی شنیده شده است. استادانه ترین استفاده از این موومان در فیلم «مرگ در ونیز» «لوكینو ویسكونتی» است. این آداجیو تنها برای سازهای زهی و هارپ تصنیف شده است.
    سمفونی ششم كه بارها پس از نخستین اجرا مورد تجدیدنظر قرار گرفت تیره ترین فضا را در میان آثار مالر دارد. این اثر حتی خود مالر را عذاب می داد. در طول ۸۰ دقیقه آن اثر، حتی لحظه ای تسلی بخش یافت نمی شود. پریشانی و تنش این سمفونی از تلاطم روحی او ناشی شده است، به همراه بدبینی عمیقش نسبت به سرنوشت نوع بشر. سمفونی ششم كلاسیك ترین اثر مالر است. شوئنبرگ و آلبان برگ عمیقاً تحت تاثیر این سمفونی بودند. شاید بتوان این سمفونی را اكسپرسیونیستی ترین اثر پیش اكسپرسیونیسم خواند! سمفونی هفتم بیش از تمام آثار مالر مورد مناقشه دوستداران و منتقدان او است. بعضی آن را به واسطه نوآوری هایش در استفاده از گام های كروماتیك می ستایند و بعضی عدم انسجام درونی اثر را زیر سئوال می برند. سمفونی هشتم تماماً آوازی است. با بهره گیری از فاوست گوته و متن لاتین نیایشی «باز آی روح القدس، باز آی». این سمفونی به واسطه استفاده از انبوهی نوازنده و خواننده «سمفونی هزار» هم نامیده می شود. این آخرین اثری بود كه توسط خود مالر رهبری شد و درست قبل از مطلع شدن او از بیماری مهلك قلبش تصنیف شده است. دیدگاه های مالر در این سمفونی كرال عظیم شاید یك پیشگویی درباره بیداری معنوی بشر در آینده باشد. اجرای این سمفونی به نوعی مناسك مذهبی می ماند كه به قصد باروری روح برگزار شده باشد. در قسمت اول بخش هایی كاملاً دلالت بر فروپاشی ایمان دارد. به نظر می رسد كه هر چه مالر بیشتر شكاك شد و هر چه بیشتر اضطراب را تجربه كرد بیشتر به ایده رستگاری پرداخت. مالر در سمفونی هشتم، آن تفسیر فرویدی را كه عالی ترین حكمت های مذهبی و شاعرانه غرب را زیر سئوال برد دور می ریزد. این سمفونی بازتاب یكی از اساسی ترین اعتقادات مالر است: یكی بودن هنر و شهود. در سال ۱۹۰۷ مالر پس از مرگ دختر بزرگش از بیماری درمان ناپذیر قلبش آگاه شد. تاثیر مستقیم این مرگ آگاهی، یاسی بیچاره بود. همین اندوه راهگشای خلق دو اثر از عمیق ترین دستاوردهای رمانتیسیسم شد.
    ...
    انسانها یا ...
    من عقده عدالت دارم، هر کس قافیه را می‌شناسد، عقده عدالت دارد، قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است...
    فرزانگان سخن نمی گویند، بلکه با استعدادان سخن می گویند و تهی مغزان بگو مگو می کنند.


    وبلاگ شخصی خشایار (من)

    کمپین مبارزه با دانلود غیر قانونی آثار هنری


  2. کاربران زیر از Khashayar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •