لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 16 از 28

موضوع: دکتر محمدرضاشفیعی کدکنی(م.سرشک)

  1. #1
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    Smile دکتر محمدرضاشفیعی کدکنی(م.سرشک)


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام

    دوستان عزیز لطف کنید آثار این شاعر بزرگوار و در اینجا قرار بدید
    امیدوارم مثل همیشه مارو در پیشبرد بهتر تاپیکهای شاعران همراهی کنید

    متشکرم
    یا علی

  2. 2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    زندگينامه
    دكتر محمد رضا كدكني در سال 1318 ﻫ. ش در كدكن از روستاهاي قديمي بين نيشابور و تربت حيدريه به دنيا آمد. او تحصيلات ابتدايي و دوره متوسطه را در مشهد گذراند و از آن پس وارد دانشكده ادبيات دانشگاه مشهد شد و به تحصيل پرداخت و ليسانس خود را در اين رشته دريافت كرد. دكتر شفيعي، همزمان با تحصيلات متوسطه و دانشگاهي در حوزه علميه مشهد به تحصيل علوم ادبي و عربي پرداخت و ادبيات عرب را نزد اساتيد معظم اين حوزه فراگرفت. او در زماني كه در مشهد به تحصيل اشتغال داشت از اعضاي موثر و فعال انجمنهاي ادبي به شمار مي رفت و از همان آغاز نوجواني آثارش در مطبوعات خراسان با نام مستعار ش م سرشك به چاپ مي رسيد. در سالهاي بعد از 1332 ﻫ. ش با همكاري تني چند از جوانان شاعر و اهل ادب انجمن ادبي تشكيل دادند كه بيشتر طرفداران شعر نو و ادبيات داستاني و ترجمه ادبيات فرنگي بودند كه دكتر علي شريعتي نيز از جمله اعضاي آن انجمن بودند. استاد شفيعي پس از عزيمت به تهران در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران دوره فوق ليسانس خود را گذراند و سپس دوره دكتراي زبان و ادبيات عرب را نيز پشت سر گذاشت. او مدتي در بنياد فرهنگ ايران و كتابخانه مجلس سنا به كار اشتغال ورزيد و سپس به عنوان استاد دانشكده ادبيات تهران در رشته سبك شناسي و نقد ادبي به كار مشغول شد. دكتر شفيعي همچنين مدتي را بنا به دعوت دانشگاههاي آكسفورد انگلستان و پرينستون آمريكا به عنوان استاد به تدريس و تحقيق اشتغال داشت. از دكتر شفيعي تا كنون دهها نوشته و مقاله و تأليفات بسياري به چاپ رسيده است.



    شرمنده برق

    در سیر طلب رهرو کوی دل خویشم
    چون شمع ز خود رفتم و درمنزل خویشم
    جز خویشتنم نیست پناهی که در این بحر
    گرداب نفس باخته ام ساحل خویشم
    در خویش سفر می کنم از خویش چو دریا
    دیوانه دیدار حریم دل خویشم
    بر شمع و چراغی نظرم نیست درین بزم
    آب گهرم روشنی محفل خویشم
    در کوی جنون می روم از همت عشقش
    دلباخته ی راهبر کامل خویشم
    با جلوه اش از خویش برون آمدم و باز
    ایینه صفت پیش رخش حایل خویشم
    خکستر حسرت شد و بر باد فنا رفت
    شرمنده برق سحر از حاصل خویشم





  5. 2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:


  6. #3
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    هزاره دوم آهوي كوهي

    تا كجاي مي برد اين نقش به ديوار مرا؟

    تا بدانجا كه فرو مي ماند
    چشم از ديدن و لب نيز ز گفتار مرا
    * * *
    لاجورد افق صبح نيشابور و هري است
    كه در اين كاشي كوچك متراكم شده است
    مي برد جانب فرغانه و فرخار مرا
    * * *
    اين چه حزني است كه در همهمه كاشيهاست
    جامه سوگ سياووش به تن پوشيده است
    اين طنيني كه سرايند خموشيها، در عمق فراموشيها
    و به گوش آيد از اين گونه به تكرار مرا
    * * *
    گرد خاكستري حلاج و دعاي ماني
    شعله آتش كركوي و سرود زرتشت
    پورياي ولي آن شاعر رزم و خوارزمي
    مي نمايند در اين آينه رخسار مرا
    * * *
    تا كجا مي برد اين نقش به ديوار مرا؟
    تا درودي به سمرقند چو قند
    و به رود سخن رودكي آن دم كه سرود
    كس فرستاد به سر اندر عيار مرا
    * * *
    شاخ نيلوفر مرواست گه زادن مهر
    كز دل شط روان شنها
    مي كند جلوه از اين گونه به ديدار مرا
    * * *
    سبزي سرو قد افراشته كاشمر است
    كز نهان سوي قرون
    مي شود در نظر اين لحظه پديدار مرا
    * * *
    چشم آن آهوي سر گشته كوهي است هنوز
    كه نگاه مي كند از آن سوي اعصار مرا
    * * *
    بوته گندم روييده بر آن بام سفال
    باد آورده آن خرمن آتش زده است
    كه به ياد آورد از فتنه تاتار مرا
    * * *
    كيميا كاري و دستان كدامين دستان
    گسترانيده شكوهي به موازات ابد
    روي آن پنجره با زيور عريانيهاش
    كه گذر مي دهد از روزن اسرار مرا
    * * *
    نقش اسليمي آن طاق نماهاي بلند
    و آجر صيقلي سر در ايوان بزرگ
    مي شود بر سر، چو صاعقه، آوار مرا
    و آن كتيبه كه بر آن نام كس از سلسله اي
    نيست پيدا و خبر مي دهد از سلسله كار مرا
    * * *
    عجبا كز گذر كاشي اين مزدك پير
    هوس كوي مغان است دگر بار مرا
    گر چه بس ناژوي واژونه در آن حاشيه هاش
    مي نمايد به نظر
    پيكر مزدك و آن باغ نگونسار مرا

  7. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  8. #4
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    از پشت این دیوار

    بگذار بال خسته ی مرغان
    بر عرشه ی کشتی فرود اید
    در برگ زیتونی
    که با منقار خونین کبوترهاست
    آرامش نزدیک واری را نمی بینم
    آب از کنار کاج ها
    تنها
    نخواهد رفت
    این منطق آب ست
    قانون سرشاری و لبریزی ست
    سیلاب
    در بالاترین پرواز
    هر گنبد و گلدسته و
    هر برج و باروی مقدس را
    تسخیر کرده از لجن
    از لوش کنده
    این آخرین قله ست
    بیچاره آن مردی که آن شب
    زیر سقف شب
    با خویشتن می گفت
    من پشت تصویر شقایق ها
    و در پناه روح گندم زار خواهم ماند
    من تاب این آلودگی ها را ندارم
    آه
    بیچاره آن مردی که این می گفت
    پیمانه ی لبریز تاریکی
    درین بی گاه
    لبریز تر شده
    آه
    می بینی
    مستان امروزینه
    هشیاران دیروزند
    ای دوست
    ای تصویر
    ای خاموش
    از پشت این دیوار
    در رگبار
    آخر بپرس از رهگذاری
    مست یا هشیار
    زان ها که می گریند
    زان ها که می خندند
    کامشب
    درخیمه ی مجنون دلتنگ کدامین دشت
    بر توسنی دیگر
    برای مرگ شیرین گوارایی
    زین و یراق و برگ می بندند ؟
    منخواب تاتاران وحشی دیده ام امشب
    در مرزهای خونی مهتاب
    بر بام این سیلاب
    خوابم نمی اید
    خوابم نمی اید
    تو گر تمام شمع های آشنایی را کنی خاموش
    و بر در و دیوار این شهر تماشایی
    صد ها چراغ خواب آویزی
    با صد هزاران رنگ
    خوابم نخواهد برد
    وقتی افق با تیرگی ها آشتی می کرد
    خون هزاران اطلسی
    تبخیر می شد
    در غروب روز
    که نام دیوی روی دیوار خیابان را
    آلوده تر می کرد
    باران سکوت کاج را می شست
    در آخرین دیدارشان
    پیمانه های روشنی لبریز
    شب خویش را
    در شط خاموشی رها می کرد
    خواب بلند باغ را مرغی
    با چهچهه کوتاه خود تعبیر ها می کرد
    آن سیره ی تنها که سر بر نرده ی سرد قفس می زد
    آگاه بود ایا که بالش را
    در خیمه ی شبگیر کوته کرده بود آن مرد ؟
    شاید بهانه می گرفت این سان
    شاید
    اما چه پروازی
    چه آوازی
    در برگ زیتونی
    که با منقار خونین کبوترهاست
    آرامش نزدیک واری را نمی بینم
    بگذار بال خسته ی مرغان
    بر عرشه ی کشتی فرود اید

  9. کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  10. #5
    fanoos آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    341
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,027
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,038
    1,485 بار تشکر شده در 669 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 45/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    حتی به روزگاران

    ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
    بیداری ستاره در چشم جویباران
    ایینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
    لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
    بازا که در هوایت خاموشی جنونم
    فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
    ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
    کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
    گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم
    بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
    بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
    زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
    پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
    دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
    وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
    تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران

  11. 2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:


  12. #6
    كاربر فعال شعر و ترانه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    كاربر فعال شعر و ترانه
    شماره عضویت
    1586
    تاریخ عضویت
    Jun 2007
    سن
    34
    نوشته ها
    1,599
    میانگین پست در روز
    0.26
    تشکر از پست
    4,402
    1,473 بار تشکر شده در 815 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سفر به خیر

    به کجا چنین شتابان ؟
    گون از نسیم پرسید
    دل من گرفته زینجا
    هوس سفر نداری
    ز غبار این بیابان ؟
    همه آرزویم اما
    چه کنم که بسته پایم
    به کجا چنین شتابان ؟
    به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
    سفرت به خیر ! ‌ اما تو دوستی خدا را
    چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
    به شکوفه ها به باران
    برسان سلام ما را

  13. 2 کاربر برای این پست از kaka تشکر کرده اند:


  14. #7
    كاربر فعال شعر و ترانه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    كاربر فعال شعر و ترانه
    شماره عضویت
    1586
    تاریخ عضویت
    Jun 2007
    سن
    34
    نوشته ها
    1,599
    میانگین پست در روز
    0.26
    تشکر از پست
    4,402
    1,473 بار تشکر شده در 815 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    از بودن و سرودن

    صبح آمده ست برخیز
    بانگ خروس گوید
    وینخواب و خستگی را
    در شط شب رها کن
    مستان نیم شب را
    رندان تشنه لب را
    بار دگر به فریاد
    در کوچه ها صدا کن
    خواب دریچه ها را
    با نعره ی سنگ بشکن
    بار دگر به شادی
    دروازه های شب را
    رو بر سپیده
    وا کن
    بانگ خروس گوید
    فریاد شوق بفکن
    زندان واژه ها را دیوار و باره بشکن
    و آواز عاشقان را
    مهمان کوچه ها کن
    زین بر نسیم بگذار
    تا بگذری از این بحر
    وز آن دو روزن صبح
    در کوچه باغ مستی
    باران صبحدم را
    بر شاخه ی اقاقی
    ایینه ی خدا کن
    بنگر جوانه ها را آن ارجمند ها را
    کان تار و پود چرکین
    باغ عقیم دیروز
    اینک جوانه آورد
    بنگر به نسترن ها
    بر شانه های دیوار
    خواب بنفشگان را
    با نغمه ای در آمیز
    و اشراق صبحدم را
    در شعر جویباران
    از بودن و سرودن
    تفسیری آشنا کن
    بیداری زمان را
    با من بخوان به فریاد
    ور مرد خواب و خفتی
    رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

  15. #8
    كاربر فعال شعر و ترانه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    كاربر فعال شعر و ترانه
    شماره عضویت
    1586
    تاریخ عضویت
    Jun 2007
    سن
    34
    نوشته ها
    1,599
    میانگین پست در روز
    0.26
    تشکر از پست
    4,402
    1,473 بار تشکر شده در 815 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    جوانی

    این گل سرخ
    این گل سرخ صد برگ شاداب
    این گل سرخ تاج خدایان
    که به هر روز برگی از آن را
    می کنی با سرانگشت نفرت
    تا نبینی که پژمردگی هاش
    می شود درنظر ها نمایان
    چند روز دگر برگهایش
    می رسد اندک اندک به پایان

  16. #9
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    “می‌گریزد”

    می‌گریزد عشق ازاین‌جا می‌گریزد هوش ازاین‌جا
    می‌گریزد نغمه‌ی من با لب خاموش ازاین‌جا
    عقل اگر داری به مستی روکن ای بخرد که اینک
    محتسب آمد براندازد تبار هوش ازاین‌جا
    یاد آن شب‌ها که روح ما چراغان بود از می
    شعر خیام آمدی از هرلبی در گوش‌ ازاین‌جا
    جرعه‌ی جامش چو برخاک اوفتادی گاه‌گاهی
    آسمان را مست کردی بانگ نوشانوش ازاین‌جا
    جلوه‌ی صد باغ و صد شیراز می می‌برد باخود
    سوی کشمر، شعر حافظ، بوی گل بردوش ازاین‌جا
    برلب ترک سمرقندی سرودش بوسه دادی
    ساغرش کردی تمام هند را مدهوش ازاین‌جا
    زان مسیحایی دم اعجازگر بر چرخ چارم
    می‌کشیدی زهره را سرمست، در آغوش ازاین‌جا
    این زمان سوت است و کور و چون کویری تشنه سوزد
    این سرابستان که صد خُم‌خانه می‌زد جوش ازاین‌جا
    بار دیگر ای بهار! ای ابر! ای تُندر! شتابی
    تا برآئی و بروید باغ‌های هوش ازاین‌جا
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  17. کاربران زیر از Mona به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  18. #10
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دیباچه >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350

    بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
    که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
    بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید
    به آشیانه خونین دوباره برگردند
    بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
    که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد
    پیام روشن باران
    ز بام نیلی شب
    که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد
    ز خشک سال چه ترسی
    که سد بسی بستند
    نه در برابر آب
    که در برابر نور
    و در برابر آواز
    و در برابر شور
    در این زمانه ی عسرت
    به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
    که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
    سرودها بسرایند ژرف تر از خواب
    زلال تر از آب
    تو خامشی که بخواند ؟
    تو می روی که بماند ؟
    که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
    از این گریوه به دور
    در آن کرانه ببین
    بهار آمده
    از سیم خاردار
    گذشته
    حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست
    هزار اینه جاری ست
    هزار اینه
    اینک
    به همسرایی قلب تو می تپد با شوق
    زمین تهی دست ز رندان
    همین تویی تنها
    که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
    بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
    حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 09:52 PM
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  19. کاربران زیر از Mona به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  20. #11
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    صدای بال ققنوسان >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350

    پس از چندین فراموشی و خاموشی
    صبور پیرم
    ای خنیاگر پایرن و پیرارین
    چه وحشتنک خواهد بود آوازی که از چنگ تو برخیزد
    چه وحشتنک خواهد بود
    آن آواز
    که از حلقوم این صبر هزاران ساله برخیزد
    نمی دانم در این چنگ غبار آگین
    تمام سوکوارانت
    که در تعبید تاریخ اند
    دوباره باز هم آوای غمگین شان
    طنین شوق خواهد داشت ؟
    شنیدی یا نه آن آواز خونین را ؟
    نه آواز پر جبریل
    صدای بال ققنوسان صحراهای شبگیر است
    که بال افشان مرگی دیگر
    اندر آرزوی زادنی دیگر
    حریقی دودنک افروخته
    در این شب تاریک
    در آن سوی بهار و آن سوی پاییز
    نه چندان دور
    همین نزدیک
    بهار عشق سرخ است این و عقل سبز
    بپرس از رهروان آن سوی مهتاب نیمه ی شب
    پس از آنجا کجا
    یارب ؟
    درانجایی که آن ققنوس آتش می زند خود را
    پس از آنجا
    کجا ققنوس بال افشان کند
    در آتشی دیگر ؟
    خوشا مرگی دیگر
    با آرزوی زایشی دیگر


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 09:54 PM
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  21. #12
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ایا تو را پاسخی هست ؟ >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350

    ابر است و باران و باران
    پایان خواب زمستانی باغ
    آغاز بیداری جویباران
    سالی چه دشوار سالی
    بر تو گذشت و توخاموش
    از هیچ آواز و از هیچ شوری
    بر خود نلرزیدی و شور و شعری
    در چنگ فریاد تو پنجه نفکند
    آن لحظه هایی که چون موج
    می بردت از خویش بی خویش
    در کوچه های نگارین تاریخ
    وقتی که بر چوبه ی دار
    مردی
    به لبخند خود
    صبح را فتح می کرد
    و شحنه ی پیر با تازیانه
    می راند خیل تماشاگران را
    شعری که آهسته از گوشه ی راه
    لبخند می زد به رویت
    اما تو آن لحظه ها را
    به خمیازه خویشتن می سپردی
    وان خشم و فریاد
    گردابی از عقده ها در گلویت
    آن لحظه ی نغز کز ساحلش دور گشتی
    آن لحظه یک لحظه ی آشنا بود
    آه بیگانگی با خود است این
    یا
    بیگانگی با خدا بود ؟
    وقتی گل سرخ پر پر شد از باد
    دیدی و خامش نشستی
    وقتی که صد کوکب از دور دستان این شب
    در خیمه ی آسمان ریخت
    تو روزن خانع را بر تماشای آن لحظه بستی
    آن مایه باران و آن مایه گل ها
    دیدار های تو را از غباران شب ها و شک ها
    شستند
    با این همه هیچ هرگز نگفتی
    دیدار های تو با اینه روزها
    آها
    در لحظه هایی که دیدار
    در کوچه ی پار و پیرار
    از دور می شد پدیدار
    دیگر تو آن شعله ی سبز
    وان شور پارینه را کشته بودی
    قلبت نمی زد که آنک
    آن خنده ی آشکارا
    وان گریه های نهانک
    آن لحظه ها
    مثل انبوه مرغابیان
    و صفیر گلوله
    از تو گریزان گذشتند
    تا هیچ رفتند و درهیچ خفتند
    شاید غباری
    در ایینه ی یادهایت
    نهفتند
    بشکن طلسم سکون را
    به آواز گه گاه
    تا باز آن نغمه ی عاشقانه
    این پهنه را پر کند جاودانه
    خاموشی ومرگ ایینه ی یک سرودند
    نشنیدی این راز را از لب مرغ مرده
    که در قفس جان سپرده
    بودن
    یعنی همیشه سرودن
    بودن : سرودن ‚ سرودن
    زنگ سکون را زدودن
    تو نغمه ی خویش را
    در بیابان رها کن
    گوش از کران تر کرانها
    آن نغمه را می رباید
    باران که بارید هر جویباری
    چندان که گنجای دارد
    پر می کند ذوق پیمانه اش را
    و با سرود خوش آب ها می سراید
    وقتی که آن زورق بذگ
    برگ گل سرخ
    در آب غرقه می شد
    صد واژه منقلب بر لبانت
    جوشید و شعری نگفتی
    مبهوت و حیران نشستی
    یا گر سرودی سرودی
    از هیبت محتسب واژگان را
    در دل به هفت آ ب شستی
    صد کاروان شوق
    صد دجله نفرت
    در سینه ات بود ام نهفتی
    ای شاعر روستایی
    که رگبار آوازهایت
    در خشم ابری شبانه
    می شست از چهره ی شب
    خواب در و دار و دیوار
    نام گل سرخ را باز
    تکرار کن باز تکرار


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 09:55 PM
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  22. #13
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ضرورت >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350

    می اید می اید
    مثل بهار از همه سو می اید
    دیوار
    یا سیم خاردار
    نمی داند
    می اید
    از پای و پویه باز نمی ماند
    آه
    بگذار من چو قطره ی بارانی باشم
    در این کویر
    که خاک را به مقدم او مژده می دهد
    یا حنجره ی چکاوک خردی که ماه دی
    از پونه ی بهار سخن می گوید
    وقتی کزان گلوله ی سربی
    با قطره قطره
    قطره ی خونش
    موسیقی مکرر و یکریز برف را
    ترجیعی ارغوانی می بخشد


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 09:56 PM
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  23. #14
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    پرسش >>> شبخواني مشهد خرداد 1344

    گیرم که این درخت تناور
    در قله ی بلوغ
    آبستن از نسیم گناهی ست
    اما
    ای ابر سوگوار سیه پوش
    این شاخه ی شکوفه چه کرده ست
    کاین سان کبود مانده و خاموش ؟
    گیرم خدا نخواست که این شخ
    بیند ز ابر و باد نوازش
    اما
    این شاخه ی شکوفه که افسرد
    از سردی بهار
    با گونه ی کبود
    ایا چه کرده بود ؟


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 10:06 PM
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  24. #15
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    پاسخ >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350


    هیچ می دانی چرا چون موج
    در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم ؟
    زان که بر این پرده ی تاریک این خاموشی نزدیک
    آنچه می خواهم نمی بینم
    و آنچه می بینم نمی خواهم


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 10:01 PM
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  25. کاربران زیر از Mona به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  26. #16
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    زان سوی خواب مرداب >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350



    ای مرغ های طوفان ! پروازتان بلند
    ارامش گلوله ی سربی را
    درخون خویشتن
    این گونه عاشقانه پذیرفتند
    این گونه مهربان
    زان سوی خواب مرداب آوازتان بلند
    می خواهم از نسیم بپرسم
    بی جزر و مد قلب شما
    آه
    دریا چگونه می تپد امروز ؟
    ای مرغ های طوفان ! پروازتان بلند
    دیدارتان ترنم بودن
    بدرودتان شکوه سرودن
    تاریختان بلند و سرافراز
    آن سان که گشت نام سر دار
    زان یار باستانی همرازتان بلند


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 10:07 PM
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دکتر علی شریعتی
    توسط hichnafar در انجمن بزرگان شعر و ادب
    پاسخ: 52
    آخرين نوشته: Tuesday 3 December 2013, 11:41 PM
  2. استاد مجتبی میرزاده
    توسط Leon در انجمن ویولن ایرانی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: Tuesday 30 September 2008, 09:54 PM
  3. ترانه های دکتر شاهکار بینش پژوه
    توسط MonaLisa در انجمن بزرگان شعر و ادب
    پاسخ: 21
    آخرين نوشته: Thursday 31 July 2008, 01:20 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •