-
Monday 1 September 2008
#1
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
Monday 1 September 2008
# ADS
-
Monday 1 September 2008
#2
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
Monday 1 September 2008
#3
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Monday 1 September 2008
#4
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از fanoos به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Monday 1 September 2008
#5
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از fanoos تشکر کرده اند:
-
Tuesday 2 September 2008
#6
كاربر فعال شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از kaka تشکر کرده اند:
-
Tuesday 2 September 2008
#7
كاربر فعال شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
-
-
Tuesday 2 September 2008
#8
كاربر فعال شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
-
-
Tuesday 2 September 2008
#9
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
0
“میگریزد”
میگریزد عشق ازاینجا میگریزد هوش ازاینجا
میگریزد نغمهی من با لب خاموش ازاینجا
عقل اگر داری به مستی روکن ای بخرد که اینک
محتسب آمد براندازد تبار هوش ازاینجا
یاد آن شبها که روح ما چراغان بود از می
شعر خیام آمدی از هرلبی در گوش ازاینجا
جرعهی جامش چو برخاک اوفتادی گاهگاهی
آسمان را مست کردی بانگ نوشانوش ازاینجا
جلوهی صد باغ و صد شیراز می میبرد باخود
سوی کشمر، شعر حافظ، بوی گل بردوش ازاینجا
برلب ترک سمرقندی سرودش بوسه دادی
ساغرش کردی تمام هند را مدهوش ازاینجا
زان مسیحایی دم اعجازگر بر چرخ چارم
میکشیدی زهره را سرمست، در آغوش ازاینجا
این زمان سوت است و کور و چون کویری تشنه سوزد
این سرابستان که صد خُمخانه میزد جوش ازاینجا
بار دیگر ای بهار! ای ابر! ای تُندر! شتابی
تا برآئی و بروید باغهای هوش ازاینجا
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
-
کاربران زیر از Mona به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Tuesday 2 September 2008
#10
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
0
دیباچه >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350
بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد
پیام روشن باران
ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد
ز خشک سال چه ترسی
که سد بسی بستند
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز
و در برابر شور
در این زمانه ی عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب
تو خامشی که بخواند ؟
تو می روی که بماند ؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
از این گریوه به دور
در آن کرانه ببین
بهار آمده
از سیم خاردار
گذشته
حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست
هزار اینه جاری ست
هزار اینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق
زمین تهی دست ز رندان
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 09:52 PM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
-
کاربران زیر از Mona به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Tuesday 2 September 2008
#11
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
0
صدای بال ققنوسان >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350
پس از چندین فراموشی و خاموشی
صبور پیرم
ای خنیاگر پایرن و پیرارین
چه وحشتنک خواهد بود آوازی که از چنگ تو برخیزد
چه وحشتنک خواهد بود
آن آواز
که از حلقوم این صبر هزاران ساله برخیزد
نمی دانم در این چنگ غبار آگین
تمام سوکوارانت
که در تعبید تاریخ اند
دوباره باز هم آوای غمگین شان
طنین شوق خواهد داشت ؟
شنیدی یا نه آن آواز خونین را ؟
نه آواز پر جبریل
صدای بال ققنوسان صحراهای شبگیر است
که بال افشان مرگی دیگر
اندر آرزوی زادنی دیگر
حریقی دودنک افروخته
در این شب تاریک
در آن سوی بهار و آن سوی پاییز
نه چندان دور
همین نزدیک
بهار عشق سرخ است این و عقل سبز
بپرس از رهروان آن سوی مهتاب نیمه ی شب
پس از آنجا کجا
یارب ؟
درانجایی که آن ققنوس آتش می زند خود را
پس از آنجا
کجا ققنوس بال افشان کند
در آتشی دیگر ؟
خوشا مرگی دیگر
با آرزوی زایشی دیگر
منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 09:54 PM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
-
-
Tuesday 2 September 2008
#12
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
0
ایا تو را پاسخی هست ؟ >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350
ابر است و باران و باران
پایان خواب زمستانی باغ
آغاز بیداری جویباران
سالی چه دشوار سالی
بر تو گذشت و توخاموش
از هیچ آواز و از هیچ شوری
بر خود نلرزیدی و شور و شعری
در چنگ فریاد تو پنجه نفکند
آن لحظه هایی که چون موج
می بردت از خویش بی خویش
در کوچه های نگارین تاریخ
وقتی که بر چوبه ی دار
مردی
به لبخند خود
صبح را فتح می کرد
و شحنه ی پیر با تازیانه
می راند خیل تماشاگران را
شعری که آهسته از گوشه ی راه
لبخند می زد به رویت
اما تو آن لحظه ها را
به خمیازه خویشتن می سپردی
وان خشم و فریاد
گردابی از عقده ها در گلویت
آن لحظه ی نغز کز ساحلش دور گشتی
آن لحظه یک لحظه ی آشنا بود
آه بیگانگی با خود است این
یا
بیگانگی با خدا بود ؟
وقتی گل سرخ پر پر شد از باد
دیدی و خامش نشستی
وقتی که صد کوکب از دور دستان این شب
در خیمه ی آسمان ریخت
تو روزن خانع را بر تماشای آن لحظه بستی
آن مایه باران و آن مایه گل ها
دیدار های تو را از غباران شب ها و شک ها
شستند
با این همه هیچ هرگز نگفتی
دیدار های تو با اینه روزها
آها
در لحظه هایی که دیدار
در کوچه ی پار و پیرار
از دور می شد پدیدار
دیگر تو آن شعله ی سبز
وان شور پارینه را کشته بودی
قلبت نمی زد که آنک
آن خنده ی آشکارا
وان گریه های نهانک
آن لحظه ها
مثل انبوه مرغابیان
و صفیر گلوله
از تو گریزان گذشتند
تا هیچ رفتند و درهیچ خفتند
شاید غباری
در ایینه ی یادهایت
نهفتند
بشکن طلسم سکون را
به آواز گه گاه
تا باز آن نغمه ی عاشقانه
این پهنه را پر کند جاودانه
خاموشی ومرگ ایینه ی یک سرودند
نشنیدی این راز را از لب مرغ مرده
که در قفس جان سپرده
بودن
یعنی همیشه سرودن
بودن : سرودن ‚ سرودن
زنگ سکون را زدودن
تو نغمه ی خویش را
در بیابان رها کن
گوش از کران تر کرانها
آن نغمه را می رباید
باران که بارید هر جویباری
چندان که گنجای دارد
پر می کند ذوق پیمانه اش را
و با سرود خوش آب ها می سراید
وقتی که آن زورق بذگ
برگ گل سرخ
در آب غرقه می شد
صد واژه منقلب بر لبانت
جوشید و شعری نگفتی
مبهوت و حیران نشستی
یا گر سرودی سرودی
از هیبت محتسب واژگان را
در دل به هفت آ ب شستی
صد کاروان شوق
صد دجله نفرت
در سینه ات بود ام نهفتی
ای شاعر روستایی
که رگبار آوازهایت
در خشم ابری شبانه
می شست از چهره ی شب
خواب در و دار و دیوار
نام گل سرخ را باز
تکرار کن باز تکرار
منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 09:55 PM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
-
-
Wednesday 31 December 2008
#13
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
0
ضرورت >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350
می اید می اید
مثل بهار از همه سو می اید
دیوار
یا سیم خاردار
نمی داند
می اید
از پای و پویه باز نمی ماند
آه
بگذار من چو قطره ی بارانی باشم
در این کویر
که خاک را به مقدم او مژده می دهد
یا حنجره ی چکاوک خردی که ماه دی
از پونه ی بهار سخن می گوید
وقتی کزان گلوله ی سربی
با قطره قطره
قطره ی خونش
موسیقی مکرر و یکریز برف را
ترجیعی ارغوانی می بخشد
منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 09:56 PM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
-
-
Wednesday 31 December 2008
#14
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
0
پرسش >>> شبخواني مشهد خرداد 1344
گیرم که این درخت تناور
در قله ی بلوغ
آبستن از نسیم گناهی ست
اما
ای ابر سوگوار سیه پوش
این شاخه ی شکوفه چه کرده ست
کاین سان کبود مانده و خاموش ؟
گیرم خدا نخواست که این شخ
بیند ز ابر و باد نوازش
اما
این شاخه ی شکوفه که افسرد
از سردی بهار
با گونه ی کبود
ایا چه کرده بود ؟
منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 10:06 PM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
-
-
Wednesday 31 December 2008
#15
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
0
پاسخ >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350
هیچ می دانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم ؟
زان که بر این پرده ی تاریک این خاموشی نزدیک
آنچه می خواهم نمی بینم
و آنچه می بینم نمی خواهم
منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 10:01 PM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
-
کاربران زیر از Mona به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Wednesday 31 December 2008
#16
مسئول بازنشسته
وضعیت
- افلاین
0
زان سوی خواب مرداب >>> در كوچه باغ هاي نيشابور تهران مرداد 1350
ای مرغ های طوفان ! پروازتان بلند
ارامش گلوله ی سربی را
درخون خویشتن
این گونه عاشقانه پذیرفتند
این گونه مهربان
زان سوی خواب مرداب آوازتان بلند
می خواهم از نسیم بپرسم
بی جزر و مد قلب شما
آه
دریا چگونه می تپد امروز ؟
ای مرغ های طوفان ! پروازتان بلند
دیدارتان ترنم بودن
بدرودتان شکوه سرودن
تاریختان بلند و سرافراز
آن سان که گشت نام سر دار
زان یار باستانی همرازتان بلند
منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 10:07 PM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد
-
علاقه مندي ها (Bookmarks)