لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از 17 به 28 از 28

موضوع: دکتر محمدرضاشفیعی کدکنی(م.سرشک)

  1. #17
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    قصه خورشید و گل >>> زمزمه ها مشهد مرداد 1344


    مردم از درد و به گوش توفغانم نرسید
    جان ز کف رفت و به لب راز نهانم نرسید
    گرچه افروختم و سوختم و دود شدم
    شکوه از دست تو هرگز به زبانم نرسید
    به امید تو چو ایینه نشستم همه عمر
    گرد راه تو به چشم نگرانم نرسید
    غنچه ای بودم و پر پر شدم از باد بهار
    شادم از بخت که فرصت به خزانم نرسید
    من از پای در افتاده به وصلت چه رسم
    که بهدامان تو این اشک روانم نرسید
    آه ! آن روز که دادم به تو ایینه دل
    از تو این سنگ دلی ها به گمانم نرسید
    عشق پاک من و تو قصه ی خورشید و گل است
    که به گلبرگ تو ای غنچه لبانم نرسید


    منبع: [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط Mona : Friday 2 January 2009 در ساعت 10:09 PM
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  2. 3 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:


  3. #18
    mos167 آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    10467
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    384
    میانگین پست در روز
    0.07
    تشکر از پست
    407
    499 بار تشکر شده در 231 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    در این شب‌ها

    (برای م. امید)


    درین شب‌ها
    که گل از برگ و
    برگ از باد و
    باد از ابر می‌ترسد
    درین شب‌ها
    که هر آیینه با تصویر بیگانه‌ست
    و پنهان می‌کند هر چشمه‌ای سر و سرودش را
    چنین بیدار و دریاوار
    تویی تنها که می‌خوانی.

    تویی تنها که می‌خوانی
    رثای قتل عام و خون پامال تبار آن شهیدان را
    تویی تنها که می‌فهمی
    زبان و رمز آواز چگور ناامیدان را.

    بر آن شاخ بلند ای نغمه‌ساز باغ بی‌برگی
    بمان تا بشنوند از شور آوازت
    درختانی که اینک در جوانه‌های خرد باغ در خواب اند
    بمان تا دشت‌های روشن آیینه‌ها،
    گل‌های جوباران
    تمام نفرت و نفرین این ایام غارت را
    ز آواز تو دریابند.

    تو غمگین‌تر سرود حسرت و چاووش این ایام،
    تو بارانی‌ترین ابری که می‌گرید
    به باغ مزدک و زرتشت،
    تو عصیانی‌ترین خشمی که می‌جوشد
    ز جام و ساغر خیام.

    درین شب‌ها
    که گل از برگ و
    برگ از باد و
    باد از ابر و
    ابر از خویش می‌ترسد
    و پنهان می‌کند هر چشمه‌ای سر و سرودش را
    درین آفاق ظلمانی
    چنین بیدار و دریاوار
    تویی تنها که می‌خوانی.

    ۱۳۴۶/۶/۲۲
    هرنتی که ازعشق بگوید زیباست حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد یا زنگ تلفنی که درانتظارصدای توست...

  4. 3 کاربر برای این پست از mos167 تشکر کرده اند:


  5. #19
    كاربر فعال شعر و ترانه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    كاربر فعال شعر و ترانه
    شماره عضویت
    1586
    تاریخ عضویت
    Jun 2007
    سن
    34
    نوشته ها
    1,599
    میانگین پست در روز
    0.26
    تشکر از پست
    4,402
    1,473 بار تشکر شده در 815 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    این کیمیای هستی

    با واژه های تو
    من مرگ را محاصره کردم
    در لحظه ای که از شش سو می آمد
    آه این چه بود این نفس تازه باز
    در ریه ی صبح
    با من بگو چراغ حروفت را
    تو از کدام صاعقه روشن کردی ؟
    بردی مرا بدان سوی ملکوت زمین
    وین زادن دوباره
    بهاری بود
    امروز
    احساس می کنم
    که واژه های شعرم را
    از روی سبزه های سحرگاهی
    برداشته ام

  6. 3 کاربر برای این پست از kaka تشکر کرده اند:


  7. #20
    Avazekhan آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    20689
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    نوشته ها
    825
    میانگین پست در روز
    0.16
    تشکر از پست
    1,647
    2,211 بار تشکر شده در 757 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    تو خامشی،
    که بخواند؟
    تو می‌روی،
    که بماند؟
    که بر نهالک بی‌برگ ما ترانه بخواند؟

    از این گریوه به دور،
    در آن کرانه ببین:
    بهار آمده،
    از سیم خاردار گذشته

    محمدرضا شفیعی کدکنی
    سعدیا دور نیکنامی رفت
    نوبت عاشقیست یک چندی

  8. 3 کاربر برای این پست از Avazekhan تشکر کرده اند:


  9. #21
    Avazekhan آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    20689
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    نوشته ها
    825
    میانگین پست در روز
    0.16
    تشکر از پست
    1,647
    2,211 بار تشکر شده در 757 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    پیغام


    هان ای بهار خسته كه از راه های دور
    موج صدا ی پای تو می آیدم به گوش
    وز پشت بیشه های بلورین صبحدم
    رو كرده ای به دامن این شهر بی خروش
    برگرد ای مسافر گمكرده راه خویش
    از نیمه راه خسته و لب تشنه بازگرد
    اینجا میا ... میا ... تو هم افسرده می شوی
    در پنجه ی ستمگر این شامگاه سرد
    برگرد ای بهار ! كه در باغ های شهر
    جای سرود شادی و بانگ ترانه نیست
    جز عقده های بسته ی یك رنج دیرپای
    بر شاخه های خشك درختان جوانه نیست
    برگرد و راه خویش بگردان ازین دیار
    بگریز از سیاهی این شام جاودان
    رو سوی دشتهای دگر نه كه در رهت
    گسترده انمد بستر مواج پرنیان
    این شهر سرد یخ زده در بستر سكوت
    جای تو ای مسافر آزرده پای ! نیست
    بند است و وحشت است و درین دشت بی كران
    جز سایه ی خموش غمی دیر پای نیست
    دژخیم مرگزای زمستان جاودان
    بر بوستان خاطره ها سایه گستر است
    گل های آرزو همه افسرده و كبود
    شاخ امید ها همه بی برگ و بی بر است
    برگرد از این دیار كه هنگام بازگشت
    وقتی به سرزمین دگر رو نهی خموش
    غیر از سرشك درد نبینی به ارمغان
    در كوله بار ابر كه افكنده ای به دوش
    آنجا برو كه لرزش هر شاخه گاه رقص
    از خنده سپیده دمان گفت و گو كند
    آنجا برو كه جنبش موج نسیم و آب
    جان را پر از شمیم گل آرزو كند
    آنجا كه دسته های پرستو سحرگهان
    آهنگهای شادی خود ساز می كنند
    پروانگان مست پر افشان به بامداد
    آزاد در پناه تو پرواز می كنند
    آنجا برو كه از هر شاخسار سبز
    مست سرود و نغمه ی شبگیر می شوی
    برگرد ای مسافر از این راه پر خطر اینجا میا كه بسته به زنجیر می شوی


    استاد شفیعی کدکنی
    سعدیا دور نیکنامی رفت
    نوبت عاشقیست یک چندی

  10. 3 کاربر برای این پست از Avazekhan تشکر کرده اند:


  11. #22
    Avazekhan آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    20689
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    نوشته ها
    825
    میانگین پست در روز
    0.16
    تشکر از پست
    1,647
    2,211 بار تشکر شده در 757 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    پرسش


    گیرم كه این درخت تناور
    در قله ی بلوغ
    آبستن از نسیم گناهی ست
    اما
    ای ابر سوگوار سیه پوش
    این شاخه ی شكوفه چه كرده ست
    كاین سان كبود مانده و خاموش ؟
    گیرم خدا نخواست كه این شاخ
    بیند ز ابر و باد نوازش
    اما
    این شاخه ی شكوفه كه افسرد
    از سردی بهار
    با گونه ی كبود آیا چه كرده بود ؟


    استاد شفیعی کدکنی
    سعدیا دور نیکنامی رفت
    نوبت عاشقیست یک چندی

  12. 2 کاربر برای این پست از Avazekhan تشکر کرده اند:


  13. #23
    mehdi121 آواتار ها
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    25405
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    نوشته ها
    17
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    425
    30 بار تشکر شده در 15 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    وای اشعار استاد دیونه کنندس!!!

  14. کاربران زیر از mehdi121 به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  15. #24
    ftf آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    25762
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    نوشته ها
    74
    میانگین پست در روز
    0.01
    تشکر از پست
    123
    89 بار تشکر شده در 48 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دیوانه کننده و مست کننده
    چه شراب گوارایی داره این استاد
    اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست

  16. 3 کاربر برای این پست از ftf تشکر کرده اند:


  17. #25
    Avazekhan آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    20689
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    نوشته ها
    825
    میانگین پست در روز
    0.16
    تشکر از پست
    1,647
    2,211 بار تشکر شده در 757 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض بوسه های باران + توضیحات...


    0 Not allowed! Not allowed!
    ای مهربان‌تر از برگ در بوسه‌های باران
    بيداری ستاره، در چشم جويباران

    آيينه‌ی نگاهت، پيوند صبح و ساحل
    لبخند گاهگاهت، صبح ستاره‌باران

    بازآ كه در هوايت خاموشی جنونم
    فريادها برانگيخت از سنگ كوهساران

    ای جويبار جاری! زين سايه برگ مگريز
    كاين گونه فرصت از كف دادند بی‌شماران

    گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
    بيرون نمی‌توان كرد حتی به روزگاران *

    بيگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهيز
    زين عاشق پشيمان سر خيل شرمساران

    پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
    ديوار زندگی را زين گونه يادگاران

    وين نغمه‌ی محبت، بعد از من و تو ماند
    تا در زمانه باقی‌ست آواز باد و باران
    --------------------------------------------
    * اشاره و تلمیحی‌ست به شعر شیخ اجل، سعدی که می‌فرماید :
    سعدی، به روزگاران مهری نشسته بر دل / بیرون نمی‌توان کرد الّا به روزگاران
    دکتر شفیعی کدکنی مضمون این بیت سعدی را در بیتی بسیار هنرمندانه به کار برده و ترک عشق را حتی با گذشتن زمان هم ممکن ندانسته است.
    سعدیا دور نیکنامی رفت
    نوبت عاشقیست یک چندی

  18. 2 کاربر برای این پست از Avazekhan تشکر کرده اند:


  19. #26
    Avazekhan آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    20689
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    نوشته ها
    825
    میانگین پست در روز
    0.16
    تشکر از پست
    1,647
    2,211 بار تشکر شده در 757 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    درباره‌ی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

    دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر معاصر در سال ۱۳۱۸ ﻫ. ش در كدكن از روستاهای قديمی بين نيشابور و تربت حيدريه به دنيا آمد. او تحصيلات ابتدايی و دوره‌ی متوسطه را در مشهد گذراند و از آن پس وارد دانشكده‌ی ادبيات دانشگاه مشهد شد و به تحصيل پرداخت و ليسانس خود را در اين رشته دريافت كرد. دكتر شفيعی، همزمان با تحصيلات متوسطه و دانشگاهی، در حوزه‌ی علميه‌ی مشهد به تحصيل علوم ادبی و عربی پرداخت و ادبيات عرب را نزد اساتيد معظم اين حوزه فرا گرفت. او در زمانی كه در مشهد به تحصيل اشتغال داشت از اعضای مؤثر و فعال انجمن‌های ادبی به شمار می‌رفت و از همان آغاز نوجوانی آثارش در مطبوعات خراسان با نام مستعارش «م. سرشک» به چاپ می‌رسيد. در سال‌های بعد از ۱۳۳۲ ﻫ. ش با همكاری تنی چند از جوانان شاعر و اهل ادب انجمن ادبی‌یی تشكيل داد كه بيشتر طرفداران شعر نو و ادبيات داستانی و ترجمه‌ی ادبيات فرنگی بودند كه دكتر علی شريعتی نيز از جمله اعضای آن انجمن بودند. استاد شفيعی پس از عزيمت به تهران در دانشكده‌ی ادبيات دانشگاه تهران دوره‌ی فوق ليسانس خود را گذراند و سپس دوره‌ی دكترای زبان و ادبيات عرب را نيز پشت سر گذاشت. او مدتی در بنياد فرهنگ ايران و كتابخانه‌ی مجلس سنا به كار اشتغال ورزيد و سپس به عنوان استاد دانشكده‌ی ادبيات تهران در رشته‌ی سبک‌شناسی و نقد ادبی به كار مشغول شد. دكتر شفيعی همچنين مدتی را بنا به دعوت دانشگاه‌های آكسفورد انگلستان و پرينستون آمريكا به عنوان استاد به تدريس و تحقيق اشتغال داشت. از دكتر شفيعی تا كنون ده‌ها نوشته و مقاله و تأليفات بسياری به چاپ رسيده است.
    دكتر شفيعی از استادان متبحر ادبيات معاصر ايران و از محققين بزرگ به شمار می‌رود كه در نقد شعر و ادب فارسی صاحب‌نظر است و در شعر و شاعری نيز مقام والايی دارد و صاحب سبک و شيوه‌ی خاصی است كه او را به عنوان شاعری پيشرو می‌شناسند و يكی از ويژگی‌های شخصيتی دكتر شفيعی اين است كه وی در محافل ادبی به ندرت ظاهر می‌شود و بيشتر در انزوای به سر می‌برد.
    از مهم‌ترین مجموعه‌های شعر ایشان می‌توان به « زمزمه‌ها، شبخوانی، از زبان برگ، در کوچه‌باغ‌های نیشابور، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران و بوی جوی مولیان » اشاره کرد. « صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، و تصحیح و توضیح اسرارالتوحید » نمونه‌هایی چند از آثار پژوهشی ایشان است.
    سعدیا دور نیکنامی رفت
    نوبت عاشقیست یک چندی

  20. 4 کاربر برای این پست از Avazekhan تشکر کرده اند:


  21. #27
    كوروش88 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    22556
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    نوشته ها
    124
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    373
    410 بار تشکر شده در 119 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ((گمشده))

    طفلي به نام شادي ، ديريست گم شده است
    با چشمهاي روشن و براق
    با گيسويي بلند به بالاي آرزو .
    هر كس از او نشاني دارد
    ما را كند خبر ،
    اين هم نشان ما :
    يك سو خليج فارس
    سوي دگر خزر .
    ویرایش توسط كوروش88 : Thursday 13 May 2010 در ساعت 06:40 AM
    اگر آنچه بايد نيستي
    چه فرقي مي كند كيستي.

  22. 3 کاربر برای این پست از كوروش88 تشکر کرده اند:


  23. #28
    MEHRNAM آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    23172
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    سن
    32
    نوشته ها
    337
    میانگین پست در روز
    0.06
    تشکر از پست
    1,810
    1,159 بار تشکر شده در 328 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 3/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ((گمشده))

    طفلي به نام شادي ، ديريست گم شده است
    با چشمهاي روشن و براق
    با گيسويي بلند به بالاي آرزو .
    هر كس از او نشاني دارد
    ما را كند خبر ،
    اين هم نشان ما :
    يك سو خليج فارس
    سوي دگر خزر .
    بسیار نیکو ... بسیار زیبا و خلاصه حرف دل ما.
    این شعری که میخوام بنویسمو شاید خیلیها شنیده باشن:

    کمترین تحریری از یک آرزو این است
    آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
    در قناری ها نگه کن در قفس تا نیک در یابی
    کز چه در آن تنگناشان باز شادی های شیرین است
    کمترین تحریری از یک زندگانی
    آب ، نان ، آواز
    ور فزونتر خواهی از آن گاهگه پرواز
    ور فزونتر خواهی از آن شادی آغاز
    ور فزونتر باز هم خواهی بگویم باز ...
    آنچنان بر ما به نان و آب اینجا تنگسالی گشت
    که کسی به فکر آوازی نباشد
    اگر آوازی نباشد شوق پروازی نخواهد بود
    آب ، نان ، آواز
    ور فزونتر باز هم خواهی بگویم باز ...

    استاد شفیعی کد کنی
    ویرایش توسط MEHRNAM : Wednesday 26 May 2010 در ساعت 09:24 AM
    درد من حصار بركه نيست؛
    درد من زيستن با ماهيانيست
    كه فكر دريا به ذهنشان خطور نكرده است.

  24. 2 کاربر برای این پست از MEHRNAM تشکر کرده اند:


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دکتر علی شریعتی
    توسط hichnafar در انجمن بزرگان شعر و ادب
    پاسخ: 52
    آخرين نوشته: Tuesday 3 December 2013, 11:41 PM
  2. استاد مجتبی میرزاده
    توسط Leon در انجمن ویولن ایرانی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: Tuesday 30 September 2008, 09:54 PM
  3. ترانه های دکتر شاهکار بینش پژوه
    توسط MonaLisa در انجمن بزرگان شعر و ادب
    پاسخ: 21
    آخرين نوشته: Thursday 31 July 2008, 01:20 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •