0
از : دکتر شهین سراج
در آمد سخن:
موضوع این گفتار را بر رسی مضامین گوناگون تصنیفهای محمدتقی بهار ، شاعر، پژوهشگر،روزنامه نگار و سیاستمدار برجسته ی تاریخ ادب و فرهنگ ما تشکیل می دهد که در فاصله ی میان سالهای 1265 تا 1330 خورشیدی و به زمانه ای سخت پر آشوب و پر تنش زیسته است.
هدف عمده ی ما از طرح این پژوهش ارائه ی جنبه ای دیگر از آفرینش های بی شمار این چهره ی درخشان دوران مشروطیت است که نه تنها به خاطر مبارزاتش در راه کسب آزادی ودمکراسی ، بلکه به خاطر آفریده های ادبی و پژوهشهای ارزنده اش در زمینه های تاریخ احزاب سیاسی ، سبک شناسی نثر فارسی ، تصحیح متون تاریخی همچون مجمل التواریخ و القصص ، تاریخ سیستان ، تاریخ بلعمی، جوامع الحکایات عوفی ... و همچنین بنیان گزاری روزنامه های نو بهار ، زبان آزاد ، و مجله ی ادبی دانشکده و بسیاری کوششهای دیگر ، تاثیر فراوانی بر تحول علمی و ادبی زمانه ی خویش و دوره های فراتر گذاشته است.
همانگونه که می دانیم ، بهار نام آوری ادبی خویش را بیشتر مد یون قصاید خود می باشد. این قصیده سرای چیره دست توانست در حقیقت سبکی پاسخگوی زمانه ی خویش را بوجود بیآورد که همانا بیان حدیث زندگی سیاسی و اجتماعی ملت ما در قالبهای کهن و آشنای شعر فارسی به ویژه قصیده بود . بهار قصیده سرا درذهنیت ادبی بیشتر ما کماکان جای گرفته. اما ما از بهار ترانه سرا ، بهاری که با کلامگذاری روی نغمات موسیقیدانان بزرگ عصر خویش همچون درویش خان ، جهانگیر مراد ، مرتضی نی داود ، رضا محجوبی و بسیاری دیگر ، دست به کاری شگرف زد و همان قضایای ملی و میهنی را به دامان شعر ملحون یعنی تصنیف کشید ، آگاهی چندان روشنی نداریم .
پژوهش هائی هم که در سالهای اخیر در باره بهار و به طور کلی قالب تصنیف صورت گرفته است فاقد توجهی عمیق نسبت به چگونگی برخورد این شاعر با هنر مزبورمی باشد. حال آنکه در این زمینه حقایق نایافته بسیارند و پرسشهای بی پاسخ مانده بی شمار.
اصولا نحوه ی برخورد بهار را با هنر تصنیف میتوان از سه دیدگاه مختلف موسیقی شناسی ، مضمون شناسی و همچنین جامعه شناسی هنری مورد بر رسی قرار داد .
نخستین پرسشی که از دیدگاه موسیقی شناسی میتوان طرح نمود ، در رابطه با چگونگی تطابق زبان منظوم بهار است با هنر تصنیف . از آنرو که اصولا تصنیف هنریست که از آمیزش شعر و موسیقی بوجود میآید و در اغلب فرهنگنامه ها آن را شعرملحونی دانسته اند که هم دارای وزن عروضی و هم ایقاعی بوده و از جهت وزن و ترکیب الفاظ دارای این صفت می باشد که بیشتر با الحان و مقامات موسیقی و نغمات زیر و بم آواز جفت و دمساز می گردد . هم از این جهت است که گاه آن را نوعی شعر موزون ولی منثور دانسته اند .
با توجه بدین ویژگی ابتدا می بایست معلوم داشت که آیا درتصنیفهای بهار تفوق شعر برآهنگ بوده است یا آهنگ بر شعر ؟در صورت تفوفق موسیقی بر شعرباید دید که طبع قصیده سرا و منظم بهار از برای بکارگیری این هنر ترکیبی و تا حدی آزاد از قواعد عروضی تا چه حد تحول پیدا کرده و دگرگون شده است؟ آیا زبان، واژگان ، لحن و تقسیم هجاها و دیگر ادوات شعری به کار برده شده در این بستر غنائی ، همان لحن و آهنگ زبان فخیم بهار را دارند یا این شاعر هوشیار از برای همسازی سروده های خود با قالب ظریف تصنیف در ارکان شعری خویش تغییراتی را وارد آورده است ؟
پرسش دیگر از دیدگاه مضمون شناسی مطرح میشود :
درون مایه های جاری شعر بهار همچون وطن پرستی ، آزادیخواهی و مشروطه طلبی و اعتراض به دست اندازی بیگانگان به خاک وطن ،
چه گونه در تصنیف که از دیر باز ، قالبی از برای بیانات عاشقانه بود ه است جای می گیرند ؟ در این رابطه بی بهره نیست اگر یاد آور شویم که اصولا پاره ای از پژوهشگران ،بهار را شاعر قول و غزل نمی دانند و بر آنند که این شاعر زمینه ی نفسانی و زبانی اینگونه شعر را نداشته است.
برای نمونه، آقای شفیعی کدکنی در رابطه با برخورد بهار با مضامین عاشقانه،در مقاله ی به دنبال شعر بهار ، مجله ی آینده ، سال 10و 11 سال 1362 ص 641، آورده است :
... بهار اگر در قالب غزل توفیقی داشته باشد در غزلهای سیاسی اوست نه غزل به معنی عاشقانه . حق این است که بهار روح غزلسرائی و زمینه نفسانی اینگونه شعر را هیچ گاه نداشته است...
شاد روان عبدالحسین زرین کوب داوری مشابهی در این باره کرده و نوشته است :
,,... بی هیچ شک غزلهای بهار اوج و لطف قصایدش را ندارد .
آن درد و نیازی که غزل سعدی و حافظ و عراقی و دیگران را لطفی و سوزی بخشیده است در طبع و شعر بهار نیست. و چنانکه خود نیز اعتراف کرده است ، حتی عشق نیز قلب و روح اورا خاضع ننموده است. از این رو آن شور حماسی که در طبع او هست و قصایدش را والا و با شکوه کرده است ، غزلهایش را چیزی نا مانوس و تا حدی عاری از دردو شور نموده است... میتوان گفت که بهار شاعر عشق و غزل نیست ، شاعر حماسه و قصیده است (نک عبدالحسین زرین کوب ، بهار ستایشگر آزادی – در با کاروان حله ، تهران) پاره ای از پژوهشگران برای این داوری براهینی روانی و تربیتی و اخلاقی آورده و تباین شعر بهار از مضامین عاشقانه را از سر تقید او به اخلاق و زهد دانسته اند !!! از آنجمله اند آقای جلال پارسی نژاد که نوشته اند :
... تقید بهار به اخلاق در شعر ، تا به آنجا پیش می رود که بیان تغزل و مضمون عاشقانه را مخالف اخلاق می داند ... بیزاری بهار از مقوله ی غزل و تغزل با توجه به تریبت دوران خردسالی و نو جوانی و بعد کار در سیاست طبیعی به نظر می رسد ... نک ایرج پارسی نژاد ، بهار منقد ادبی ، فصلنامه ی ایرانشناسی ، شماره 1 سال شانزدهم ، مریلند ، بهار 1383 با توجه بد ینگونه آورده ها ، میتوان پرسید که اصولا بر خورد بهار با تصنیف عاشقانه چه گونه بود ه و آیا می توان این قالب غنائی را پناهگاهی برای بیانات و رازهای عاشقانه ی او پنداشت؟ رازهائی که تصنیف یا آمیخته ی شعر و موسیقی را برای آشکار سازی خویش مناسبتر از دیگر قوالب شعری دیده و بی پروا در این قالب جاری شده اند؟
پرسشهای دیگری نیز در رابطه با چگونگی همکاری بهار با موسیقی دانان هم عصر او و اصولا تاثیری که این شاعر به عنوان سخنسرائی بزرگ و مردی مطرح در عالم ادب و سیاست ، بر محافل هنری آن دوران باقی گزارده است ، میتوان در چهار چوب این پژوهش قرار داد.
شاید بی بهره نباشد اگر یاد آور شویم شش تصنیف از زیباترین ساخته های درویش خان را بهار شعر گزاری کرده و بی شک همگان بر سراین امر توافق دارند که محبوبیت مرغ سحر تا حد زیادی مرهون متن شور انگیز آن است که از قلم نگارگر بهار بر نغمات مرتضی نی داود جاری گشته است.
به هر رو پاسخ به این پرسشها تنها از طریق غور رسی درضوابط فنی و هنری ترانه های بهار و همچنین بر رسی شرایط تاریخی و جامعه شناختی که تصنیفها در آن شکل گرفته میسر خواهد شد .
در این گفتار چنان که آوردیم کوشش ما بر شناخت مضامین تصنیفهای بهار است. طبیعتا میتوان سایر پرسشها رانیز در قالب گفتارهای دیگری مطرح ساخت. اما پیش از وارد شدن در بحث اصلی می بایست پیش زمینه ای در باره ی شناخت آثاری که به صورت یا نام تصنیف از بهار بر جای مانده به دست دهیم .
علاقه مندي ها (Bookmarks)