0
صادق هدایت
شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعه ی ترانه های خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیر پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده.
اگر همه ی کتاب هایی که راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده جمع آوری شود، تشکیل کتابخانه ی بزرگی را خواهد داد. ولی کتاب رباعیاتی که به اسم خیام معروف است و در دسترس همه می باشد مجموعه ای است که عموما از هشتاد الی هزار و دویست رباعی کم و بیش دربردارد؛ اما همه ی آن ها تقریبا جُنگ مغلوطی از افکار مختلف را تشکیل می دهند.
حالا اگر یکی از این نسخه های رباعیات را از روی تفریح ورق بزنیم و بخوانیم، در آن به افکار متضاد، به مضمون های گوناگون و به موضوع های قدیم و جدید برمی خوریم؛ به طوری که اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیده ی خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود. مضمون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل : الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بنگی، شهوت پرستی، مادی، مرتاضی، لامذهبی، رندی و قلاشی، خدایی، وافوری ... آیا ممکن است یک نفر این همه ی مراحل و حالات مختلف را پیموده باشد و بالاخره فیلسوف و ریاضیدان و منجم هم باشد ؟ پس تکلیف ما در مقابل این آش درهمجوش چیست ؟ اگر به شرح حال خیام در کتب قدما هم رجوع بکنیم، به همین اختلاف نظر برمی خوریم.
اساس کار ما روی یک مشت رباعی فلسفی قرار گرفته است که به اسم خیام، همان منجم و ریاضیدان بزرگ، مشهور است و یا به خطا به او نسبت می دهند. اما چیزی که انکارناپذیر است، این رباعیات فلسفی در حدود قرن 5 و 6 هجری به زبان فارسی گفته شده.
تاکنون قدیم ترین مجموعه ی اصیل از رباعیاتی که به خیام منسوب است، نسخه ی «بودلن» آکسفورد می باشد که در سنه ی 865 در شیراز کتابت شده، یعنی سه قرن بعد از خیام، و دارای 158 رباعی است، ولی همان ایراد سابق کم و بیش به این نسخه وارد است. زیرا رباعیات بیگانه نیز در این مجموعه دیده می شوند.
تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست می باشد، عبارتست از رباعیات سیزده گانه ی «مونس الاحرار» که در سنه ی 741 هجری نوشته شده، و در خاتمه ی کتاب رباعیات روزن استنساخ و در برلین چاپ شده. رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی، با روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور می آیند. پس در اصالت این سیزده رباعی و دو رباعی [ نقل شده در ] «مرصادالعباد» که یکی از آنها در هر دو تکرار شده، شکی باقی نمی ماند و ضمنا معلوم می شود که گوینده ی آنها یک فلسفه ی مستقل و طرز فکر و اسلوب معین داشته، و نشان می دهد که ما با فیلسوفی مادی و طبیعی سر و کار داریم. از این رو، با کمال اطمینان می توانیم این رباعیات چهارده گانه را از خود شاعر بدانیم و آنها را کلید و محکِ شناسایی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم. در این صورت، هر رباعی که یک کلمه و یا کنایه مشکوک و صوفی مشرب داشت، نسبتِ آن به خیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود این است که می گویند خیام، به اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده و آخر عمر سعادت رفیق او شده، راهی به سوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول باده گساری بوده، ناگاه باد تندی وزیدن می گیرد و کوزه ی شراب روی زمین می افتد و می شکند. آن وقت خیام برآشفته به خدا می گوید :
ابریق می مرا شکستی ربی بر من در عیش را ببستی ربی
من می خورم و تو میکنی بدمستی خاکم به دهن مگر تو مستی ربی ؟
خدا او را غضب می کند، فورا صورت خیام سیاه می شود و خیام دوباره می گوید :
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو آن کس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو
خدا هم او را می بخشد و رویش درخشیدن می گیرد و قلبش روشن می شود. بعد می گوید : «خدایا مرا به سوی خودت بخوان! » آن وقت مرغ روح از بدنش پرواز می کند !
این حکایت معجزه آسای مضحک بدتر از فحش های نجم الدین رازی به مقام خیام توهین می کند، و افسانه ی بچه گانه ای است که از روی ناشیگری به هم بافته اند. آیا می توانیم بگوییم گوینده ی آن چهارده رباعی محکم فلسفی که با هزار زخم زبان و نیشخنده های تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک می ریزد و از همان خدایی که محکوم کرده، [ با این زبان ]، استغاثه می طلبد ؟ شاید یک نفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها، این حکایت را ساخته تا اگر کسی به رباعیات تند او بربخورد به نظر عفو و بخشایش به گوینده ی آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد !
از این قبیل افسانه ها درباره ی خیام زیاد است که قابل ذکر نیست، و اگر همه ی آنها جمع آوری بشود، کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزی که مهم است به این نکته برمی خوریم که تاثیر فکر عالی خیام در یک محیط پست و متعصب خرافات پرست چه بوده، و ما را در شناسایی او بهتر راهنمایی می کند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجه ی سوم و چهارم که به او حمله کرده اند از زمان خیلی قدیم شروع شده و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد به دست می دهد. کسانی که منافع خود را از افکار خیام در خطر می دیده اند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیده اند.
[ با بررسی رباعی های خیام ] می توانیم به طور صریح بگوییم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ، مادی، بدبین و ریبی بوده (و یا فقط در رباعیاتش اینطور می نموده) و یک لحن تراژیک دارد که به غیر از گوینده ی همان رباعیات چهارده گانه ی سابق کس دیگری نمی تواند گفته باشد، و قیافه ی ادبی و فلسفی او به طور کلی تغییر نکرده است. فقط در آخر عمر با یک جبر یاس آلودی حوادث تغییرناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهرا خوشبینی به نظر می آید اتخاذ می کند.
به طور خلاصه، این ترانه های چهار مصراعی کم حجم و پُرمعنی اگر ده تای از آنها هم برای ما باقی می ماند، باز هم می توانستیم بفهمیم که گوینده ی این رباعیات در مقابل مسایل مهم فلسفی چه رویه ای را در پیش گرفته و می توانستیم طرز فکر او را به دست بیاوریم. لهذا از روی میزان فوق، ما می توانیم رباعیاتی که منسوب به خیام است از میان هرج و مرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. اما آیا این کار آسان است ؟
سلاستِ طبع، شیوایی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفه ی موشکاف که از خیام سراغ داریم به ما اجازه می دهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است، خیام شعر سروده که از بین برده اند و آنهایی که مانده به مرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بی شمار پیدا کرده و روی گردانیده.
علاوه بر بی مبالاتی و اشتباهات استنساخ کنندگان و تغییر دادن کلمات خیام، که هر کسی به میل خودش در آنها تصرف و دستکاری کرده، تغییرات عمدی که به دست اشخاص مذهبی و صوفی شده نیز در بعضی از رباعیات مشاهده می شود. مثلا : «شادی بطلب که حاصل عمر دمی است»
تقریبا در همه ی نسخ نوشته «شادی مطلب». در صورتی که ساختمان شعر و موضوعش خلاف آن را نشان می دهد. یک دلیل دیگر به افکار ضد صوفی و ضد مذهبی خیام نیز همین است که رباعیات او مغشوش و آلوده به رباعیات دیگران شده.
رباعیاتی که اغلب دم از شرابخواری و معشوقه بازی می زند، بدون یک جنبه ی فلسفی یا نکته ی زننده و یا ناشی از افکار نپخته و افیونی است و سخنانی که دارای معانی مجازی سست و درشت است، می شود با کمال اطمینان دور بزنیم. مثلا آیا جای تعجب نیست که در مجموعه ی معمولی رباعیات خیام به این رباعی بربخوریم :
ای آنکه گزیده ای تو دین زرتشت اسلام فکنده ای تمام از پس و پشت
تا کی نوشی باده و بینی رخ خوب ؟ جایی بنشین عمر که خواهندت کشت
این رباعی تهدیدآمیز آیا در زمان زندگانی خیام گفته شده و به او سوء قصد کرده اند ؟ جای تردید است، چون ساختمان رباعی جدیدتر از زمان خیام به نظر می آید. ولی در هر صورت قضاوت گوینده را درباره ی خیام و درجه ی اختلاط ترانه های او را با رباعیات دیگران نشان می دهد.
به هر حال، تا وقتی که یک نسخه ی خطی که از حیث زمان و سندیت تقریبا مثل رباعیات سیزدهگانه ی کتاب «مونس الاحرار» باشد به دست نیامده، یک حکم قطعی درباره ی ترانه های اصلی خیام دشوار است. به علاوه، شعرایی پیدا شده اند که رباعیات خود را موافق مزاج و مشرب خیام ساخته اند و سعی کرده اند که از او تقلید بکنند ولی سلاستِ کلام آنها، هر قدر هم کامل باشد، اگر مضمون یک رباعی را مخالف سلیقه و عقیده ی خیام ببینیم با کمال جرات می توانیم نسبت آن را از خیام سلب بکنیم. زیرا ترانه های خیام با وضوح و سلاستِ کامل و بیان ساده گفته شده؛ در استهزاء و گوشه کنایه خیلی شدید و بی پرواست.
از این مطالب می شود نتیجه گرفت که هر فکر ضعیف که در یک قالب متکلف و غیرمنتظم دیده شود از خیام نخواهد بود. مشرب مخصوص خیام، مسلک فلسفی، عقاید و طرز بیان آزاد و شیرین و روشن او، اینها صفاتی است که می تواند معیار مسئله ی فوق بشود.
ما عجالتا این ترانه ها را به اسم همان خیام منجّم و ریاضیدان ذکر می کنیم، چون مدعی دیگری پیدا نکرده. تا ببینیم این اشعار مربوط به همان خیام منجم و عالم است و یا خیام دیگری گفته. برای این کار، باید دید طرز فکر و فلسفه ی او چه بوده است.
علاقه مندي ها (Bookmarks)