-
Friday 14 November 2008
#1
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
-
Friday 14 November 2008
# ADS
-
Friday 14 November 2008
#2
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
3 کاربر برای این پست از milad1985 تشکر کرده اند:
-
Friday 14 November 2008
#3
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
3 کاربر برای این پست از milad1985 تشکر کرده اند:
-
Friday 14 November 2008
#4
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
3 کاربر برای این پست از milad1985 تشکر کرده اند:
-
Friday 14 November 2008
#5
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
3 کاربر برای این پست از milad1985 تشکر کرده اند:
-
Saturday 15 November 2008
#6
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
3 کاربر برای این پست از milad1985 تشکر کرده اند:
-
Saturday 15 November 2008
#7
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
رضا سقايي - قناري خاموش
0
حنجره اش دیگر سالهاست که اورا یاری نمی کند تا بخواند ... بخواند از وضعیت بد سالیان نه چندان دور خود . سالیانی که در اوج مشکلات روحی و اقتصادی سپری شد. ای کاش می شد زمان را به عقب برگرداند تا شاید گوش و چشم مسئولین نسبت به وضعیت اینگونه از هنرمندان باز می شد و آنان اینچنین روزگاری را سپری نمی کردند . هنر و بویژه هنر موسیقی زمانی برای همه عشق بود. و در کنار آن لقمه نانی هم پیدا می شد که روزگار را با آن سپری کنند . اما !!! حالا چه؟ فشار اقتصادی جامعه تا حدی بالاست که اگر هنرمندان بتواند آن لقمه نان خالی را هم بدست آورند کلی هنر کرده اند. چند ماه پیش یکی از دوستان مطلبی در مورد بیماری استاد رضا سقایی نوشتند. بله متا سفانه استاد سقایی مدت هاست بر اثر عارضه سکته مغزی در بیمارستان بستری است. که امیدواریم لطف خداوند هرچه زودتر شامل حال ایشان شود و شفا یابد. استاد رضا سقایی به مردم عشق می ورزد عاشق خرم آباد و کوچه هایش بوده و هست. روزگار را با یاد خوش دوران گذشته اش سپری می کند.
ترانه های حماسی . عاشقانه. آوازها. تصنیف های زیبا در دستگاه های مختلف . اجرای و تسلط کامل وی بر مقام های مختلف موسیقی لری همه و همه بیانگر توانمندی این هنر مند عزیز می باشد . صدای رویایی استاد رضا سقایی براستی که زیبا و ماندی است.
در مورد کم لطفی به هنر و هنر مندان شکایت زیاد است اما
همه با هم برای شفای استاد رضا سقایی دعا کنیم.
در بی ستاره ترین شب ها طنین صدایش با شب تیره می آمیخت تا روشن ترین ستاره ها را گواه غم ها و تنهایی های این قوم بگیرد . وقتی از شب می گفت و اسمان
در بی کسی و بی پشت و پناهی برادرانم یکدانه برادری سر بر می اورد (تفنگ) وقتی محرم خوابهای شبانه ام می شود صدایش
سر برار و بخوان تا گیس بریده (دختري كه به خاطر مرگ برادر گيس خود را بريده) ایلم از غم بی برادری به زاری ننشیند. چه کنیم که آفتاب فرو نشسته و غروب راز آن غربت بزرگ است. پنجاه و هفت سال از تولدش سپری شده و هنوز کوچه پس کوچه های دل هر لر زاده ای مملو از طنین خوش آواز اوست. هر کسی که اهل خرم آباد بود صدایش را خوب می شناخت. از زمانی که نوجوانی بیش نبود و درخیاطی علی اکبر فاضل پور شاگردی می کرد و گاه زمزمه
ایزد پناه آموزگاری که کار را در خرم آباد آغاز کرد و به خاطر انس و الفتش با این دیار بیشترین اوقات خود را به ضبط آواها و نواهای لری می گذراند. اواهایی به روایت شادروان امام قلی امامی , علیرضا حسین خانی , علی خان شفاهی , پیر ولی کریمی, غلام جمشیدی, شاه میرزا مرادی, سبزعلی درویشیان, و تمامی کسانی که اکنون نام و یادشان برگهای سبز دفتر خاطرات هر لر زبانی را به شیرینی و حلاوت آن روزها ورق می زند. ایزد پناه می گوید در همین سال ها بود که از نوجوانی خوش صدا که در خیاطی علی اکبر فاضل پور در خرم آباد شاگردی می کرد بسیار شنیدم . نوجوانی خوش صدا که خوش می خواند و صدایش عقل و هوش هر رهگذری را در آن گذر می ربود. به خیاطی فاضل پور رفتم و از شاگردش سراغ گرفتم. او خودش را معرفی کرد رضا هستم ! عصر همان روز او را به منزل بردم و همانجا اولین یادگار جاودان رضا سقایی بزران را با کمانچه ي علی خان شفاهی ضبط کردم .
قطعه ای که هنوز هم در آرشیو خصوصی نگارنده موجود می باشد.
هرچه روزها و سالها می گذشت از رضا در کوچه پس کوچه های دیار خرم آباد بیشتر شنیده می شد. خود رضا می گوید: با مرحوم فاضل پور به کوچه باغهای خضر در خرم آباد می رفتم تا در آنجا تمرین آواز کنم. مرحوم فاضل پور جلوتر راه می رفت و من پشت سر او در کوچه باغ قدم میزدم و آواز می خواندم.
دقیقا پس از محرم سال چهل و سه است
که با مکاتبات مجدانه ی حمید ایزد پناه ریاست اداره فرهنگ و هنر وقت اولین ترانه های لری با صدای رضا سقایی , کمانچه حسین سالم , تنبک منصور سالم و گرد اوری و تصحیح اشعار از حمید ایزد پناه در استودیو ی سراسری رادیوی ایران ضبط می شود. و اینگونه بود که برای اولین بار نوای دل انگیز این دیار با گنم خر , کوش طلا , قدم خیر, سیت بیارم , و مریم مریم به گوش ایرانیان رسید و از ان پس بود که عصر طلایی موسیقی لرستان اغاز شد. هنوز پس از سالها می شود رایحه دل انگیز گل باغی را در عصر صدایش بویید ... با درخت نارون هم صدا شد تا سرود رتم و صحرا را ساز کرد . در آسمان زنه ای می شود با صدای روشنش ستاره شمرد یا که خوشه خوشه چید. با بانوی ترانه هایمان قدم خیر هم قطار شد و زنگ ها را برای کوچی دیگر بزران به صدا درآورد. آثار فاخر رضا سقایی با ضبط مجموعه ی موتورچی با تنظیم زنده یاد استاد مجتبی میرزاده در سال شصت و شش به اوج خود رسید . رضا پس از آن در سال پنجاه و نه مجموعه تفنگ را با کمانچه فرج علیپور ضبط و منتشر نمود . پس از آن بود که رضا حنجره خود را برای عمل لوزه به تیغ جراحان سپرد و پس از این عمل جراحی بود که دیگر هرگز نتوانست بخواند و این آغاز ناکامی های رضا و ناکامی های موسیقی این دیار بود. در دوران جنگ تحمیلی در خرم آباد در شهرستان ازنا بر اثر ترکشی که به ناحیه سر رضا سقایی اصابت نموده بود وی به درجه رفیع جانبازی نایل شد.
و اگر چه درجه جانبازی افتخاری بس بزرگ می باشد و لیکن برای رضا سقایی انزوا و تنهایی بود. او که سال های سال طنین صدایش فریاد همه ی غم ها , شادی ها, دردها , تلخی ها , شیرینی ها و حماسه های مردمان این دیار بود (بدور از حتی صدایش) فقط و فقط با خاطراتی می زید که شاید بیشتر عذابش دهد تا شادمانش سازد. رضا اینک در تنهایی در بستری افتاده که نه از دایه دایه مهربان ترانه هایش در آن خبری است و نه از تک درخت نارونی رسته در کوچه باغ زندگیش... در اسمان زنه ای اش هیچ ستاره ای نیست و تنها با خاطره ی آن روز گرم و افتابی تیر ماه هفتاد و نه به سر می برد که پس ازسالها دوری از نفس گرم علاقه مندان موسیقی باز هم توانست فقط برای لحظاتی به روی سن بیاید و از ته دل علیدوسی سر دهد. و برای آخرین بار در دیماه هشتاد و دو در جریان ضایعه اسفناک زلزله بم برای جمع آوری کمک به هموطنانش به صحنه آمد و برایشان مویه سرداد.
رضا سقایی صدای ماندگار موسیقی عشق و حماسه اکنون در یکی از بیمارستانهای شهر خرم آباد بستری است. رضا که در زندگی هرگز همسری اختیار نکرد اکنون در بستری خفته است که جز خاطرات تلخ و شیرین از روزگارانی دور احوال پرسی ندارد... شاید رضا هرگز گمان نمی کرد زندگیش مصداق ترانه هایش باشد براستی آیا این روز را تصور می کرد انگاه که از عمق جان می خواند:
چه خووه بیمار بویی اما نمیری دوسکت بالا سرت ریشه بینی
برخیز بزرگمرد ! قناری و خاموشی؟! ... نه هرگز سکوتت باورمان نمی شود و مرگ این صدا , مرگ همه ی حماسه های ایلم خواهد بود ... جاودانه ای در یادمردمان و در جاری ترانه هامان
-
2 کاربر برای این پست از milad1985 تشکر کرده اند:
-
Sunday 16 November 2008
#8
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
4 کاربر برای این پست از milad1985 تشکر کرده اند:
علاقه مندي ها (Bookmarks)