لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: مادر یک چشم

  1. #1
    samir65 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    9641
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    نوشته ها
    107
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    226
    187 بار تشکر شده در 80 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 4/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض مادر یک چشم


    0 Not allowed! Not allowed!
    داســــــتان زیبـــــا
    My mom only had one eye. I hated her... she was such an embarrassment.
    مادرمن فقط یك چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت منبود
    She cooked for students & teachers to support the family.
    اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
    There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me.
    یك روز اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره
    I was so embarrassed. How could she do this to me?
    خیلی خجالت كشیدم . آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟
    I ignored her, threw her a hateful look and ran out.
    به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم وفورا از اونجا دور شدم
    The next day at school one of my classmates said, „EEEE, your mom only has one eye!”
    روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یك چشم داره
    I wanted to bury myself. I also wanted my mom to just disappear.
    فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم . كاش زمین دهن وا میكرد و منو .. كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...
    So I confronted her that day and said, „If you're only gonna make me a laughing stock, why don't you just die?!!!”
    روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی میری ؟
    My mom did not respond...
    اون هیچ جوابی نداد...
    I didn't even stop to think for a second about what I had said, because I was full of anger.
    حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم ، چون خیلی عصبانی بودم .
    I was oblivious to her feelings.
    احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت
    I wanted out of that house, and have nothing to do with her.
    دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم
    So I studied real hard, got a chance to go to Singapore to study.
    سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
    Then, I got married. I bought a house of my own. I had kids of my own.
    اونجا ازدواج كردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی...
    I was happy with my life, my kids and the comforts
    از زندگی ، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم
    Then one day, my mother came to visit me.
    تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من
    She hadn't seen me in years and she didn't even meet her grandchildren.
    اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو
    When she stood by the door, my children laughed at her, and I yelled at her for coming over uninvited.
    وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا ، اونم بی خبر
    I screamed at her, „How dare you come to my house and scare my children!” GET OUT OF HERE! NOW!!!"
    سرش داد زدم „: چطور جرات كردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!” گم شو از اینجا! همین حالا
    And to this, my mother quietly answered, „Oh, I'm so sorry. I may have gotten the wrong address,” and she disappeared out of sight.
    اون به آرامی جواب داد : „اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم” و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد .
    One day, a letter regarding a school reunion came to my house in Singapore.
    یك روز یك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شركت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
    So I lied to my wife that I was going on a business trip.
    ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم .
    After the reunion, I went to the old shack just out of curiosity.
    بعد از مراسم ، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی كنجكاوی .
    My neighbors said that she is died.
    همسایه ها گفتن كه اون مرده
    I did not shed a single tear.
    ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم
    They handed me a letter that she had wanted me to have.
    اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن
    "My dearest son, I think of you all the time. I'm sorry that I came to Singapore and scared your children.
    ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فكر تو بوده ام ، منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
    I was so glad when I heard you were coming for the reunion.
    خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا
    But I may not be able to even get out of bed to see you.
    ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تورو ببینم
    I'm sorry that I was a constant embarrassment to you when you were growing up.
    وقتیداشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
    You see... when you were very little, you got into an accident, and lost your eye.
    آخهمیدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی تو یه تصادف یك چشمت رو از دست دادی
    As a mother, I couldn't stand watching you having to grow up with one eye.
    بهعنوان یك مادر نمی تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم
    So I gave you mine.
    َبنابراین چشم خودم رو دادم بهتو
    I was so proud of my son who was seeing a whole new world for me, in my place, with that eye.
    برایمن اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كاملببینه
    With my love to you,
    با همه عشق و علاقه من به تو

  2. 7 کاربر برای این پست از samir65 تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    samir65 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    9641
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    نوشته ها
    107
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    226
    187 بار تشکر شده در 80 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 4/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    زندگي هميشه درسهاي آموزنده ي و فراواني به ما مي دهد ، آموختن و به کارگيري اين درسها به وجود ما بستگي دارد

  5. #3
    Amir آواتار ها
    The God Father

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    The God Father
    شماره عضویت
    2
    تاریخ عضویت
    Jun 2005
    نوشته ها
    3,460
    میانگین پست در روز
    0.50
    تشکر از پست
    2,649
    11,663 بار تشکر شده در 2,477 پست

    شبکه های اجتماعی من

    Add Amir on Linkedin
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    3 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 152/5
    Given: 83/3
    میزان امتیاز
    10

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام

    ببخشيد چرا اين تاپيك را در اين بخش ايجاد كرديد ؟

    My Direct Email : amir@noteahang.com
    .
    .
    نت آهنگ محبوب ترین سایت موسیقی در سال 91 و 92 ( آراء مردمی جشنواره وب )
    .
    .
    حالم عوض میشه !
    .
    .
    .
    http://www.noteahang.com/downloadfil...Mishe.mp3.aspx
    .

  6. #4
    samir65 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    9641
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    نوشته ها
    107
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    226
    187 بار تشکر شده در 80 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 4/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    مگه نباید تاپک باز کرد؟
    ببخشید رایس دیگه باز نمیکنیم
    دوست داشتی میتونی بجای تشکر حذفش کنی.

  7. #5
    Khashayar آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    3230
    تاریخ عضویت
    May 2006
    نوشته ها
    1,434
    میانگین پست در روز
    0.22
    تشکر از پست
    2,349
    8,853 بار تشکر شده در 1,494 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 11/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    درود
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] عزیز منظور امیر این بود که چرا در بخش مناسب این تاپیک رو باز نکردید. خوب خودتون نگاه کنید سر آغاز انجمن چه ربطی به داستان داره؟
    البته من داستان رو خوندم خیلی زیبا بود. اما اگر در گوناگون ها و یا در شعر و موسیقی این تاپیک رو باز میکردید بهتر بود.
    تشکر
    ...
    انسانها یا ...
    من عقده عدالت دارم، هر کس قافیه را می‌شناسد، عقده عدالت دارد، قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است...
    فرزانگان سخن نمی گویند، بلکه با استعدادان سخن می گویند و تهی مغزان بگو مگو می کنند.


    وبلاگ شخصی خشایار (من)

    کمپین مبارزه با دانلود غیر قانونی آثار هنری


  8. کاربران زیر از Khashayar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  9. #6
    samir65 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    9641
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    نوشته ها
    107
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    226
    187 بار تشکر شده در 80 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 4/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    حق با شماست
    دیگه پاسی از شب گذشته بود و سوتی های آدمم گل میکنه
    من از خوندن این داستان خیلی متاثر شدم دوست داشتم دوستانم تو نت آهنگ هم بخونند.
    ashoo عزیز از طرف من از آقای امیر عذر خواهی کنید.
    تشکر

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نت میم مثل مادر
    توسط maryam_kh در انجمن ویولن
    پاسخ: 46
    آخرين نوشته: Wednesday 28 September 2011, 02:49 PM
  2. اکوردهای حبیب
    توسط Babak_mix در انجمن گیتار پاپ
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: Friday 17 September 2010, 11:07 AM
  3. پیپا (مادر سازهاي زهي)
    توسط Babak_mix در انجمن سازهای زهی ضربه ای
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Sunday 20 April 2008, 06:28 AM
  4. شور، مادر آوازها
    توسط Amir در انجمن کلاسیک ايراني
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: Thursday 4 January 2007, 05:00 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •