لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: کانون چاووش ، خونی تازه در رگهای موسیق ایرانی

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    Kamanche آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    2838
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    37
    نوشته ها
    952
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    2,444
    3,041 بار تشکر شده در 833 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 4/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    55

    پیش فرض کانون چاووش ، خونی تازه در رگهای موسیق ایرانی


    0 Not allowed! Not allowed!
    پارادايم چاووش
    فرخزاد لايق


    از من خواسته اند چيزي بنويسم در مورد «چاووش» و اشارت کوتاهي که به «پارادايم چاووش» در جايي ديگر داشته ام و اين همه از آن بابت است که من «چاووش» را نه يک سازمان فرهنگي-هنري متعلق به يک مقطع تاريخي مشخص، که يک نگاه مسلط و يک پارادايم حاکم بر انديشه موسيقايي معاصرمان مي دانم که تا اعماق روح و وجود ما ريشه دوانده است و همه حرکت هاي عمده موسيقي ما را، هنوز که هنوز است، در سيطره نگاه پرقدرت خويش دارد و بنابراين «چاووش» نه يک نوستالژي مرحوم، که يک حکمران محتوم قلمرو موسيقي ماست که حاکميت خود را مديون غول هايي است که از «مرکز حفظ و اشاعه» برخاستند تا چندي بعد در جنبش اجتماعي فراگير مردم، شاکله پارادايم «چاووش» را پي افکنند و اگر از ياد نبرده باشيم که ما قوم رمانتيکي هستيم که با ادبياتمان مي انديشيم و اوج تاريخ تفکر ما را تاريخ شاعرانگي مان تا قبل از قرن هشتم هجري بر مي سازد و اگر به ياد آوريم که تفکر مدرن ما از مشروطه آغاز مي شود و اين تفکر در اصل و اساس يک مواجهه يا تحشيه در قبال فرهنگ غرب است، مي توانيم پارادايم «وزيري- خالقي» را در راستاي همين مواجهه باز فهم کنيم و پس از آن ترجمان رويکرد پسامدرن غرب را به خرده فرهنگ ها، در «جشن هنر» و «مرکز حفظ و اشاعه» بازيابيم. «مرکز حفظ و اشاعه» پارادايم «بازگشت به سنت» را در قبال پارادايم «وزيري- خالقي» بر مي نهد و اين پارادايم، به سرعت نسل جديدي از موسيقيدانان را حول محور خويش، سازمان مي دهد. در اين پارادايم

    - همگام با مد روز انديشه اجتماعي آن دوران - رويکرد به «اصالت» و «سنت»، سخن اول بود و بنابراين همه سازهاي گروه بايد اصالتاً متعلق به موسيقي دستگاهي باشد. حرکت هاي ملوديک تماماً بر اساس «رديف» شکل مي گرفت و حتي تصانيف هم عموماً متعلق به گذشتگان بود... و بدين قرار «شيدا» و «عارف» را مي توانيد جناح چپ «مرکز» بخوانيد. در اين جناح، گروه قدري ابعاد بزرگ تري مي يابد، کماکان اوني سون «مي نوازد» و گاه حتي اوني سون و ريسپونسوريال «مي خواند»، تصنيف ها و قطعات جديدي خلق مي کند، حرکت ريتميک پرجوش تري را پي مي افکند و حتي از کوبه يي هاي نامعمول در موسيقي دستگاهي - نظير دف و ضرب زورخانه- بهره مي گيرد و بعداً - بيشتر در «عارف» - به چند ساز اجازه مي دهد که خط ويژه خود را در کنار ملودي زمينه دنبال کنند و از تغييرات متر و تمپو در طول قطعه، جهت دميدن سرزندگي و جنبش و شور و حرکت بهره مي جويد. و باز فراموش نکنيد که اين همه مقارن است با نضج يک جنبش فراگير اجتماعي... به عليزاده بزرگ نيز مي توانيد به مثابه جناح آوانگارد اين پارادايم بنگريد. «خطوط فرعي» در کنار خط ملوديک، در اين خوانش آوانگارد قدري پررنگ تر مي شوند، تحرکات ريتميک غليظ تر است، و به خصوص پس از «نوبانگ کهن»، عمده هم و غم اين خوانش، بازيافت پلي فونيک موسيقي دستگاهي است- که تاکنون عمدتاً عبارت بوده است از ايميتاسيون کانونيک ملودي زمينه در درجات غالب تر مد دستگاهي... براي من بسيار دشوار است که بتوانم در تمامي حرکت هاي موسيقايي سه دهه اخير، چيزي فراتر از حوزه اين پارادايم بيابم. گروه هاي مطرح اين دوران، نظير «کامکارها» و «دستان»، هم تاريخ محصول «چاووش» بوده اند و هم به کلي تحت سيطره آن نگاهند. آيا با نگرش موسيقي کنوني ما در حوزه اين پارادايم، فهم اين پديده سهل تر نخواهد بود که چرا همه چيز در اين فضاي موسيقايي، سال هاست يک طعم و بو را مي دهد و چرا همه بيهوده به دنبال طراوت و بکارتي در حوزه اين پارادايم اند و اوج حرکت هاي موسيقايي ما، حس نوستالژيک بازگشت همان طعم اوليه در شکل ابتدايي خويش است، و همه غصه دار آن هستند که چرا عظمت پيشين تکرار نمي شود و چرا در يک نگاه کلي، همه درگير تکرار خويشند از سرمشقي که خود سال ها پيش پي افکنده اند؟، به گمان من، پس از فهم پارادايم کنوني موسيقي ايران، گام بعد دريافت سقف و پتانسيل نهايي اين پارادايم است. پارادايم «چاووش»، يک پارادايم قدرتمند با ريشه هاي عميق تاريخي است. گذار از يک پارادايم قدرتمند، در وهله اول محصول تفکر خودجوش مدامي است که ضعف ها و پتانسيل هاي پارادايم موجود را مي شناسد، با گذشته خويش آشناست، در جهان امروز نفس مي کشد، و درد و رنج و اميد انسان زنده معاصر را در گوشت و خون خويش نشانده است و اتفاقاً همين مولفه هاست که پارادايم «حفظ و اشاعه» را در پارادايم «چاووش» ذوب مي کند و همين جاست که آن پرسش جاودان سر برمي کشد که ما - قوم رمانتيکي که با شاعرانگي مان مي انديشيم و فقط در تکان هاي سراسيمه اجتماعي گمان مي کنيم نگاه تاريخي و فلسفي و عقلي را نيز به يک باره بر گرده نحيف رمانتيسيسم ناب مان بار کرده اند- فراتر از آن «شرب مدام» رمانتيک، تا چه پايه مهياي بازانديشي متفکرانه و متاملانه فرهنگ خويشيم؟، و آيا دگرگوني تدريجي و درون زاي فرهنگ يک قوم، معطل آن «انديشه مدام» نيست که در قاموس تاريخي ما جايي در آن دوردست ها گم شده است؟، و سر آخر آنکه آيا تا چنين باشد «اوضاع فلک زين دست»، حوالت تاريخي موسيقي کنوني ما آيا همين سيطره بلامنازع پارادايم قدرتمند «چاووش» نيست؟،

    منبع : روزنامه ی اعتماد يكشنبه، 17 آذر 1387 - شماره 1839



    ویرایش توسط Kamanche : Wednesday 14 January 2009 در ساعت 11:20 PM
    این چه استغناست یا رب ! وین چه قادر حکمت است !
    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست !

  2. 9 کاربر برای این پست از Kamanche تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •