لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 16 از 66

موضوع: خاطرات بزرگان موسیقی پارس

  1. #1
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض خاطرات بزرگان موسیقی پارس


    0 Not allowed! Not allowed!
    درود بر دوستان ، اساتید و بزرگواران و دوستداران موسیقی اصیل ایرانی

    راستش یه سری اطلاعات ازخاطرات بزرگان موسیقی دوستم بهم داد که دیدم بیانش اینجاخالی از لطف نیست این شد که برآن شدیم جسارت کنم و این تاپیک رو آغاز کنم.

    پیشاپیش پوزش بنده کمترین رو بپزیرید.

  2. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    احمد عبادي
    سه تار ناصرالدين شاه و استاد عبادي
    يكي از سه تارهايي كه مورد علاقه استاد عبادي بود سه تار ناصرالدين شاه قاجار بود كه برحسب تصادف به دست عبادي رسيد و داستان جالبي دارد از اين قرار كه : در سفر دوم ناصرالدين شاه به اروپا ، يكي از ايرانياني كه به اروپا رفته بود و با خود سه تاري به فرانسه برده بود ، آن را با خود به ايران آورد و به يكي از نزديكان خود بخشيد . يكي از شاگردان ميرزا عبدالله فرزند خوانده كسي بود كه سه تار را از ناصرالدين شاه دريافت كرده بود. وي آموختن سه تار را نزد ميرزا عبدالله شروع كرد ولي بعد از مدتي دنباله تعليم را رها كرد . در حدود چهل سال پيش هنگامي كه وي صاحب نوه و نتيجه شده بود و گرد پيري بر سر ورويش نشسته بود . پيچ راديو را باز كرد و صداي سه تار عبادي را شنيد . وي كه بياد استادش ميرزا عبدالله مي افتد به دامادش مي گويد : من هنگامي كه سه تار اين نوازنده را از راديو ميشنوم بياد استاد بزرگوارم ميرزا عبدالله مي افتم . داماد او كه با عبادي آشنا بود خنده اي مي كند و مي گويد : اتفاقا نوازنده اي كه صداي ساز او را مي شنويد پسر ميرزا عبدالله است. اين شاگرد سابق سه تار مي گويد : سه تاري دارم كه ميل دارم اين سه تار را بياد درسهايي كه از ميرزا عبدالله آموخته ام به پسرش هديه كنم . وقتي اين سه تار بدست عبادي رسيد ، پس از مرمت سيم و پرده هاي آن به نواختن آن مشغول شد . عبادي در اين مورد مي گفت : پيش از آنكه زخمه بر سيم آن سه تار بزنم ، مدتي به فكر فرو مي روم و از بازيهاي تقدير و روزگار تعجب مي كنم كه چگونه اين ساز نفيس بعد از اين مدت طولاني بدست من رسيد.

    ادبستان فروردين 72شماره 40
    ویرایش توسط احسان : Friday 23 January 2009 در ساعت 01:19 PM

  5. 3 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  6. #3
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    عبدالله دوامي

    از ناراحتي پوست تار را پاره كرد

    عبدالله دوامي در يك گفتگوي راديويي گفته است : « در سفر دوم درويش خان به تفليس عارف قزويني به بدرقه ما آمد و از من خواست تا يكي از تصنيف هاي سياسي او را در صفحه بخوانم. درويش خان از پذيرش اين در خواست ، سرباز زد اما من بنا به قولي كه به عارف داده بودم ، در حين ضبط ، ناگهان و بدون مقدمه ، شروع به خواندن آن تصنيف كردم ، درويش خان كه وضع را چنين ديد از ادامه ضبط برنامه ، سر باز زد و با مشت پوست تار خود را پاره كرد . اما سرانجام بنا به خواهش و اصرار من ، درويش خان پذيرفت تصنيف ديگري (1) از عارف را كه جنبه سياسي نداشته باشد به جاي آن ضبط و اجرا كند» اين صفحه كه در سال 1915 ضبط شده در ارشيوراديو ايران و پاره اي آرشيوهاي خصوصي موجود است.

    (1) تصنيف هايي را كه دوامي از عارف خوانده ، افتخار آفاق در سه گاه و از كفم رها و نكنم اگر چاره دل هر جايي ، را در افشاري است.

    ادبستان مرداد 71- شماره32



  7. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  8. #4
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    محمد رضا شجريان
    مي توانم به اين صدا اعتماد كنم
    استاد محمد رضا شجريان مي گويد : « در يكي از اجراهاي خصوصيم تاجري كره اي نيز حضور داشت كه در انتهاي برنامه از او نظرش را در مورد برنامه پرسيدم و دن كره اي جواب داد : عليرغم اينكه كلمه اي متوجه نشدم ، ولي احساس مي كنم كه ميتوانم به اين صدا اعتماد كنم . و اين جمله اي بود كه خستگي يك عمر زندگي را از تن من بيرون كرد. »
    ادبستان ارديبهشت 71 شماره 29

  9. کاربران زیر از احسان به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  10. #5
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    احمد عبادي
    خوشا به سعادت عبادي!
    جد آقاي عبادي ، علي اكبر خان فراهاني است او عادت داشت بعد از نماز صبح ، سوره ياسين را با صوت خوش بخواند . در مورد خصوصيات علي اكبر خان خاطره اي است و آن اين است كه شبي در همسايگي شان مشاجره اي پيش آيد و او بعد از نماز صبح عوض اينكه سوره ياسين را بخواند تار را برميدارد و ساز مي زند . مردم شنيدند كه استاد سوره ياسين را با تار مي زند و همان شب هم ايشان رحلت مي كند . بايد راهي پيدا كرد بسوي خالق هنر ، وقتي استاد عبادي نماز مي خواند و قنوت مي گرفت ، حالت روحاني خاصي داشت. اين حالت استاد چنان در من اثر كرد كه من پرسيدم و ايشان جواب دادند كه از خداوند مي خواهم به اهل هنر كمال و تكامل ببخشد . واقعا خوشا به سعادت عبادي!
    ماهنامه روزگار وصل ارديبهشت 73 شماره 5 مصاحبه با علي تجويدي

  11. کاربران زیر از احسان به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  12. #6
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    قمرالملوك وزيري
    از اين كارها لذت مي بردم
    يك شب كه به خانه برمي گشتم . در اواسط كوچه ، مردي به ديوار تكيه داده بود و گرفته و محزون، آوازي را زمزمه مي كرد . وقتي كه نزديك رفتم ، ديدم كه اشك چهره اش را پر كرده است ، آهسته ، با ملايمت گفتم: آقا جان مرا مي شناسي؟ نگاهي به من كرد و با پشت دست ، اشكهايش را به تندي براي اينكه من متوجه نشوم، پاك كرد و گفت : بله . گفتم : حالا كه مرا شناختي علت ناراحتيت را براي من بگو . با يك غروري گفت : چه فايده اي دارد ؟ دردم ، اشكم ، هر چه هست براي خودم هست. تو كه امروز در اوج شهرت و ثروتي مي خواهي چه كني ؟ وقتي كه اصرار كردم ، گفت : زنم مريض است ، چند روز پيش وضع حمل كرده ، بچه ها دو قلو بودند . اما يكي از آنها امروز عصر مرد و خودم بردم خاكش كردم و حالا تا اين موقع شب روي رفتن به خانه را ندارم براي اينكه نه پولي دارم و نه چيزي كه بفروشم ، مدتي هم هست كه بيكارم. اين را گفت و لبخند دردناكي زد كه چهره مردانه اش را در غبار تلخي فرو برد. گفتم : من با تو به خانه ات مي آيم ، گفت : نه و بالاخره وقتي اصرار كردم حاضر شد . با هم رفتيم. خانه اش يكي دو كوچه آنطرف تر منزل من بود . اطاقي بود كه يك زيلوي پاره و يك رختخواب پاره تر در نور چراغي كه پت پت ميكرد در آن به چشم مي خورد، ديوارها مرطوب بود، زن بي حال افتاده بود و بچه معصوم پستان بي شيرش را كه از گرسنگي بي شير مانده بود مي مكيد . اول پول دادم و به مرد گفتم برو چلو كباب و تخم مرغ از هر كجا كه هست همين وقت شب پيدا كن و بياور. وقتي كه او رفت خودم بچه را گرفتم و تر وخشك كردم . خودم قنداق پاره و كثيفش را عوض كردم و آن وقت هر چه آن شب از كنسرت گرفته بودم ، لاي قنداق بچه گذاشتم . مي دانيد چقدر بود؟ پنج هزار تومان . پنج هزار تومان نزديك سي سال پيش . آن شب كه من آن خدمت ناچيز را به آن زن و مرد بيچاره كردم . وقتي از در خارج مي شدم احساس عظمت مي كردم، مثل اينكه همه فرشتگان آسمان ، همه ارواح مقدس و پاكدامن زير گوشم زمزمه مي كردند: قمر تو بهترين زن دنيا هستي . من از اين كارها لذت مي بردم و احساس انساني خودم را در اين خدمات مي يافتم.
    آواي مهرباني به نقل از قمرالملوك وزيري

  13. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  14. #7
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    تجويدي – بنان
    شوق هنر
    شبي پس از فراغت از اجراي برنامه گلها با هم برآن شديم تا از ميدان ارگ به استوديوي گلها در ساختمان راديو كه در انجا قرار داشت ، پياده قدم بزنيم . در ميان راه بنان از من پرسيد . به نظر تو چگونه ميتوانيم از سه دستگاه به آواز بيات اصفهان تغيير مكان كنيم و باز از بيات اصفهان به شور و سپس به سه گاه برگرديم ؟ هر دو در بدست آوردن راهي مناسب به زمزمه مشغول شديم و هم چنان در يافتن پاسخي بوديم كه اين كه اين تغيير مقام يا به اصطلاح مركب خواني به گونه اي لطيف و خالي از تصنع انجام گيرد. خوب به ياد دارم كه ساعت خروج ما از استوديو ساعت 7 بعدازظهر بود و راهپيمايي و جستجوگري ما آنچنان پي گرفت كه گذشت مكان و زمان را فراموش كرديم و انگاه به خود آمديم كه يك ساعت از نيمه شب گذشته بود، تازه دانستيم نزديك پل رومي شميران قرار داريم و در اين مدت خستگي و گرسنگي و تشنگي را به شور و شوق هنر و پويش و همدلي ، همه را از ياد برده بوديم اثر آنچه گذشت ، پديدآمدن آهنگ « ياد كودكي » بود كه در آن سير آهنگ از بيات اصفهان به سه گاه و سپس به شور و برگشت فرود به بيات اصفهان است و هر گاه اين آهنگ را مي شنوم ياد فراموش نشدني آن شب برايم زنده مي شود.
    از نور تا نوا- علي تجويدي

  15. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  16. #8
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    بنان – رهي معيري - ...
    سازي در حنجره داشت
    بياد دارم شبي در منزل مجيد وفادار در خدمت بنان و رهي معيري و چند تن ديگر گرد امده بوديم. آن شب استاد بنان را نه چنان ديدم كه دريافته بودم . او آواز نمي خواند ، پرواز مي كرد، به رواني و سبكي نسيم از دستگاهي به دستگاه ديگر و از گوشه اي به گوشه ديگر پر مي كشيد . گاه من و گاه وفادار او را همراهي مي كرديم ، در آن حال كه وي به تمامي گوشه هاي رديف ها سر مي كشيد و مركب خواني مي كرد ، نگران بودم نتواند به پرده اي كه از آن آغاز كرده بود باز گردد. ولي آنگاه دچار شگفتي شدم كه او به قدرت حنجره نيرومند خود از همان كوره راههايي كه عبور كرده بود ، پايگاه به پايگاه بازگشت و به پرده نخستين رسيد. گويي سازي در حنجره داشت كه با استادي ، و به هر گونه كه ارده مي كرد آن را مي نواخت و چنين هنر نمايي ، حتي براي نوازندگان چيره دست كه به پرده هاي دست افزار موسيقي آشنايي كامل دارند بسي دشوار است و از عهده همه كس ساخته نيست، تا چه رسد به خواننده اي كه صدا را در حنجره خويش مي پرورد.
    از نور تا نوا- فريدون حافظي

  17. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  18. #9
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    محمد رضا شجريان
    سرانجام به آموختن توفيق نيافتم
    من هر وقت آواز بنان را از راديو يا تلويزيون مي شنيدم ، منقلب ميشدم و اشك مي ريختم و روزي كه به قزوين سفر مي كردم، يك صفحه از صداي دلنشين او را با خود برداشتم تا يك تحرير او را تقليد كنم ، از تهران تا قزوين بيش از پنجاه بار آن را گذاشتم و سرانجام به اموختن آن توفيق نيافتم.
    از نور تا نوا- محمد رضا شجريان

  19. کاربران زیر از احسان به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  20. #10
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    حسينقلي- اتابكي و ...
    نوازندگان ايراني مهمان من هستند
    هنگامي كه آقا حسينقلي (نوازنده تار) و اسداله خان اتابكي و سيد احمد خان سارنگ (خواننده) و باقر خان رامشگر(نوازنده كمانچه) و باقر ضرب گير براي پر كردن صفحه عازم اروپا شدند ، ناگهان سيد احمد خان هوس كرد در عرشه كشتي آواز بخواند و صدايش را بلند كرد. كاپيتان كشتي كه فرياد او را شنيد متوحش شد و فرياد زد : چه خبر شده و اين چه صدايي است. گفتند : يكي از مسافران ايراني است كه آواز ميخواند . دستور داد : به او اخطار كنيد كه ساكت شود. سيد احمد خان پس از اخطار ناخداي كشتي ،ناراحت شده با صداي بلند تر شروع به خوانندگي مي كند . كاپيتان كه اين وضع را ديد سخت عصباني شد و دستور داد كه جمع مسافرين ايراني را در خن كشتي كه محل عمومي بود ببرند. همه را از كشتي به خن منتقل كردند. پس از آمدن به آن محل نامناسب ، ميرزا حسينقلي شروع به زدن تار كرد. باقر خان كمانچه اش را با تار جفت كرد ، ضرب هم شروع كرد به همراهي و اركستري تشكيل دادند. كاپيتان كشتي از مستخدمين سئوال كرد : اين اركستر مال كجاست و كجا هستند؟ پاسخ دادند : اينها همان مسافران ايراني هستند. كاپيتان متعجب شده و شخصا به خن كشتي آمد و پس از مشاهده و شنيدن آهنگ ساز آنها بسيار خوشحال شد و دستور داد اين هيات تا مقصد ميهمان او باشند و كرايه حمل بار و ساير مخارج آنها را هم شخصا پرداخت.
    تاريخ موسيقي ايران – تاليف حسن مشحون به نقل از حاج آقا محمد ايراني

  21. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  22. #11
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    جناب قزويني
    راه بندان در مكه
    روزي جناب قزويني ، براي اعمال حج به مكه مي رود و در مكه ، شروع به قرآن خواندن مي كند . مردم براي شنيدن صوت او جمع مي شوند كه در نتيجه راه بندان و ازدحام مي شود و خبر به پادشاه آن زمان حجاز مي رسد و جناب را مورد لطف و مهر خود قرار مي دهد و به او خلعت مي دهد. جناب 128 سال عمر كرد و در سن 120 سالگي آواز را ششدانگ مي خواند . اگر در زمان جناب دستگاه صفحه پركني وجود داشت خيلي از گوشه هاي مهجور ، از بين نمي رفت. جناب اولين كسي است كه موسيقي را با تعزيه خواني ادغام كرده است و تعزيه را قبل از جناب يعني از زمان صفويه تا زمان او بصورت قرآني مي خواندند و اين جناب بود كه تعزيه را با موسيقي ادغام كرد و مقامهاي تعزيه را هر يك به جاي خود خواند . خلاقيت جناب در اين بود كه دستگاهها را براي هر يك از تعزيه خوانها ، به صورت مجزا درآورد . مانند چهار گاه (حضرت عباس) ، نوا (حُر) ، امام (شور) ، زينب (گبري و محزون) ، مسلم (بيات زند) ... او از خوانند گان طراز اول تكيه دولت بود . همچنين در حنجره سازي ، جناب داراي ابتكارات و تمرينات جالبي است. مانند : كلمه اسحاق ، كه مخصوص بالاي حنجره است. براي وسط حنجره ، كلمه منير ، پايين حنجره ، كلمه مجير و پهلوي حنجره ، ها ، هه. به غلط مي گويند جناب شاگرد آقا جان ساوه اي است ، آقا جان همدوره ي وي در تكيه دولت بوده است.
    به روايت ميرزا علي اكبر خرم و خرم به نقل از شيخ احمد مستبصر

  23. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  24. #12
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ميرزا عبدالله
    برويم سر كار خودمان!
    در خدمت ميرزا عبدالله به تحصيل مشغول بودم و وقتي از نوازندگي خسته ميشدم ، با سئوال از يكي از مطالب موسيقي ، او را مشغول مي كردم تا ضمن توضيح از طرف استاد ، رفع خستگي كنم ميرزا پس از جواب سئوال من ، بلافاصله مي گفت : برويم سر كار خودمان . و سه تار را به دست مي گرفت و مشغول مي شد و من ناگزير از اطاعت بودم ، اگر من اظهار خستگي نمي كردم ، هيچگاه او از تعليم باز نمي ايستاد و مايل بود كه من هر چه بيشتر از محضر او استفاده كنم و تا انجا كه قدرت اموختن دارم بياموزم . نسبت به ديگر علاقه مندان مستعد نيز چنين بود.
    تاريخ موسيقي ايران به نقل از حسين خان هنگ آفرين

  25. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  26. #13
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    رضا محجوبي
    افسانه فارابي را در ساز رضا ديدم
    شبي از شبهاي مهتابي تابستان 1312 شمسي كه رضا محجوبي در خانه من بود ، به قصد گردش به شميران رفتيم و در راه آقاي رهي معيري نيز با ما همراه شد . نيمه هاي خيابان به آقاي سلطانعلي دادجو كه جواني اهل ذوق و ساكن دزاشيب بود برخورديم. قرار شد همگي به گوشه اي رفته ، به تماشاي ماه ولذت مصاحبت بگذرانيم. من سرم را نزديك دادجو آورده و گفتم تو كه ساكن اينجا هستي ، آيا دسترسي به ويلن داري؟ دادجو گفت : اتفاقا ويلن يكي از دوستان در خانه ما جا مانده است. رفت و ويلن را آورد . ولي اشكال در اين بود كه رضا نمي بايست ويولون را ببيند و از نيت من خبردار شود و گرنه در آن شدت جنون و قوت جواني و امتناع عجيبي كه در قبال ساز زدن داشت ، ممكن نبود كه نقشه من عملي شود. ناچار به اشاره به دادجو گفتم . ويلن را پشت سر خود مخفي كند . در اين حال آهسته آهسته ، بطرف قبرستان دزاشيب كه محلي خلوت بود براه افتاديم . در كنار قبري ، درخت كهن خشكي بود . من نشستم و به آن تكيه دادم و رفقا هم نشستند . رضا را بطرف ماه خيره و سرگرم صحبت ديدم. آهسته و بي آنكه حرفي بزنم ويولن را به درخت تكيه دادم . ناگهان چشم رضا به ويولن افتاد ، با ولع عجيبي بسوي آن خيز برداشت. خوب بياد دارم كه ويولن را بدست گرفت و شور چپ كوك كرد و نواخت. در اواسط نواختن دستگاه شور بود كه هر سه چنان به گريه افتاديم كه با صداي بلند زاري مي كرديم . ناگهان متوجه شدم كه در حدود 50 نفر زن و مرد دور ما حلقه زده و زنها در حاليكه در چادر بودند ، هاي هاي مي گريستند. ناگهان رضا متوجه اين جمعيت و تغيير حال ما شد ، پا شد كه برود. در اواسط راه ، دوباره ويولن را از من گرفت و گفت : بچه ها ، هر يك دو عدد سنگ برداشته و به آهنگ رنگ من به هم بكوبيد . آنگاه شروع كرد به نواختن رنگ مشهور خود در چهارگاه . نيمه هاي بازارچه كه رسيديم ديديم تمام كسبه محل از نانوا و بقال و عطار به دنبال ما افتاده و بي محابا در حال دست زدن هستند. باز همينكه رضا متوجه جمعيت اطراف خود شد ساز را به گوشه اي نهاد و ديگر توجهي به آن نكرد و من افسانه اي را كه درباره فارابي در مجلس سيف الدوله همداني شنيده و خوانده بودم به چشم خود در ساز رضا ديدم.
    تاريخ موسيقي ايران تاليف رضا مشحون ، به نقل از مرحوم اميري فيروز كوهي

  27. کاربران زیر از احسان به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  28. #14
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    رضا محجوبي
    از ما ديوانه تر هم هست!
    ابراهيم بوذري كه يكي از شاگردان اقبال آذر بود، مي گفت : « در محفلي ، رضا محجوبي ، معروف به رضا ديوانه(وي در ساز عاقل بوده است) با اقبال روبرو شد. رضا ويولن را در دستگاه همايون و در مايه چپ كوك كرد . و اقبال درآمد را شروع كرد و ديديم كه خيلي بالاست. نفسها در سينه حبس شده بود . گفتيم : اقبال چگونه خواهد توانست چكاوك و بيداد او را بگيرد كه ناگهان صداي رساي اقبال چنان فضا را لرزاند كه همگي مهبوت مانده بوديم . بعد از خاتمه دستگاه ، رضا محجوبي گفت: ما را ببين ! از ما ديوانه تر هم هست!
    ميرزا علي اكبر خرم

  29. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  30. #15
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    محمد موسوي
    يك اتفاق ناگوار
    در مورد ني سازي خودم بايد بگويم كه يك اتفاق ناگوار باعث شد كه به اين فن و هنر روي آورم . سال 1349 بود . يك روز كه براي اجرا و ضبط برنامه به راديو مي رفتم ، در طول راه جهت خريد سيگار توقف كوتاهي كردم و از ماشين پياده شدم پس از تهيه سيگار متوجه شدم كه جعبه ني و كتم را از داخل اتومبيل برده اند . من در آن زمان وضع مالي مناسبي نداشتم كه بتوانم فورا ني بخرم و برنامه هايم را اجرا كنم . دوستانم از اين موضوع اگاهي يافتند و دهان به دهان به گوش شادروان اسفنديار يگانگي رسيد و ايشان در آن زمان وكيل زردشتيان در مجلس بود . به بنده تلفن زدند و مرا به منزلشان دعوت كردند و من هم از همه جا بي خبر به منزل ايشان رفتم . پس از سلام و احوالپرسي كاغذ كوچكي در جيب من نهادند و خواستند تا منزل آن را باز نكنم و نخوانم ، من هم اين كار را كردم . به منزل خودمان كه رسيدم كاغذ رلا از جيب در آوردم ديدم چكي به مبلغ ده هزار تومان است و در كاغذ ديگر كه شرح ضميمه آن چك بود نوشته بودند كه : مقداري از مبلغ چك را صرف مخارج زندگي و مقداري را صرف خريد ني بكنيد تا در هنر نوازندگي شما وقفه اي ايجاد نگردد . از اين كه انساني شريف ، موقعيت آن وقت من را درك كرده بود هم متاثر شدم و هم خوشحال و به اصفهان رفتم . در اصفهان به نزد شخصي به نام رضا بيلياري ، از سازنده هاي خوب ني رفتم و گفتم : ني مي خواهم ولي مي خواهم جاي سوراخها ي آن را خودم انتخاب كنم . ايشان قبول كردند و ني را پيش روي خودم ساختند و من تعداد چهار ني خريدم و دو هزار تومان پرداختم . با اين دو هزار تومان در واقع من هم صاحب چند ني شدم و هم ني سازي را اموختم.
    مردان موسيقي سنتي و نوين ايران به نقل از محمد موسوي

  31. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


  32. #16
    احسان آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    2881
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نوشته ها
    103
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    82
    186 بار تشکر شده در 70 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    تاج اصفهاني
    آواز خواني براي رفتگران
    خدا بيامرزد تاج اصفهاني را ، صبح زود از حمام داشت مي آمد ، مي دانيد كه رفتگران صبح زود خيابان را تميز مي كنند. يكدفعه رفتگري مي گويد : مثل اينكه اقاي تاج است. آقاي تاج احساس كرده بود كه رفتگر مي خواهد صدايش را بشنود . ساعت چهار صبح شروع مي كند به خواندن ، اين زيباست. وقتي مي گوييم هنر مردمي ، يعني اين هنر مال مردم است. چه كسي ما را تشويق ميكند و به ما لقب مي دهد ؟ اين مردم هستند. ديگر ما نبايد خودمان را بگيريم . بايد با روي خوش و باز با مردم روبرو شويم.
    ادبستان اسفند69- شماره 15 مصاحبه با محمد موسوي

  33. 2 کاربر برای این پست از احسان تشکر کرده اند:


صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. يادي از بزرگان موسيقي ايران
    توسط arian در انجمن کلاسیک ايراني
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: Thursday 16 October 2008, 08:32 AM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •