-
Monday 26 October 2009
#1
مسئول بخش شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
-
4 کاربر برای این پست از nabegheh95 تشکر کرده اند:
-
Monday 26 October 2009
# ADS
-
Tuesday 27 October 2009
#2
مسئول بخش شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
0
“اگر دست تقدیر و سرنوشت را فراموش کنیم پس از پیشرفت نیز افسرده و رنجور خواهیم شد". ارد بزرگ
من از هواي عشق تو ، دل بکنم يا نکنم
-
3 کاربر برای این پست از nabegheh95 تشکر کرده اند:
-
Wednesday 28 October 2009
#3
دوست خوب
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از maryam21 تشکر کرده اند:
-
Sunday 1 November 2009
#4
مسئول بخش شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
0
باید تو رو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
من از هواي عشق تو ، دل بکنم يا نکنم
-
2 کاربر برای این پست از nabegheh95 تشکر کرده اند:
-
Wednesday 2 December 2009
#5
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
0
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم
لطف آنچه تو انديشي، حكم آنچه تو فرمايي
ولي مصرع اولشو خودم دوست ندارم!
روزگار غریبی است نازنین
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
-
3 کاربر برای این پست از obvious تشکر کرده اند:
-
Tuesday 22 December 2009
#6
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
0
بازم به قول کیوسک:
جاده ی خوشبختی در دسته تعمیره...
دور بزن برگرد این اسمش تقدیره ...
اینه تقدیره دنیا که همه برن بر باد...
ای کاش تقدیر احساس دادشت اینقدر تو زندگیم منو به زمین نمی کوبید!
و بالاخره صبح شد!
اما دیدین من هم فراموش شدم!!!!
-
2 کاربر برای این پست از moein babayee تشکر کرده اند:
-
Saturday 16 January 2010
#7
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
0
نوشته اصلی توسط
sahar98
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
شعر زیبایی بود آقتی بابایی ولی آخرش یه احساس خیلی خیلی بدی بهم دست داد ازین که گفتید کاش تقدیر احساس داشت و اینقدر منو به زمین نمی کوبید.
دوست عزیزم زمین خوردن جزئی از این تقدیر همه ی ماست من توی نوشته ی شما یه غم عمیقیو احساس میکنم.
خوب تقدیر هرکس با بقیه فرق داره تقدیر اینه که پیش بیاد بر خلاف میل ما. ما همه ی تلاشمونو میکنیم اما جلوشو نمیشه گرفت. تقدیر این بوده جدایی. نباید خرده گرفت البته قبلا اینطور فکر نمیکردم از همه چی نالیدم. اما خواست خداست تقدیر منه چه میشه کرد. شاید اتفاقات قشنگ تری در آینده قرار بیفته. گفتین هر چی از تقدیر به ذهنمون میرسه بگیم: خواستم بگم تقدیر این نیست که دست رو دست بذاریم که ببینیم آینده چی میشه . تقدیر اینه که همه ی تلاشتو بکنی اما گاهی دیگه زور تقدیر میچربه. تو همه ی زورتو میزنی اما تقدیرت که نشه. پس یه جورایی باید باهاش کنار بیای.
آقای بابایی اگه همه ی تلاشتو کردیو نشد پس ناراحت نباش این تقدیر من و شماست که تحمل کنیم . به امید روزهای قشنگی که توی تقدیر منو شما نوشته شده در راهه. شاد باشید
اولا سلام... منم خوبم ممنون که سوال کردین
ثانیا من آقام نه آقتی... بیخیال
ثالثا کیه که غم نداره؟ امروزه همه غم دارن ولی یکی می آد با خنده اون رو می پوشونه یکی با کاراش تظاهر به غم نداشتن می کنه و یکی تو نوشته هاش زندگیش رو وا می ده!
رابعا این کدوم عدالته که (باز بحث عدالت شد!) تقدیر با اون قدرتش به کمکه سرنوشت به جوون این آدم های بدبخت بیفته و همه رو از یک کنار بزنه زمین؟
عین فرهاد... عین مجنون ... عین ویس ... عین گندم ... عین اون یکی فرهاد... عین جاوید و هزار تا آدم و شخصیت خیالی دیگه! (ای خدا من چرا اینقدر شخصیتم داستانی شده!)
خلاصه این چیزیه که هست دقیقا عین بی اختیار زندانی شدن تو این دنیا و رها نشدن! حداقل اگه پایانی داشت خوش بودیم یک روزی تموم می شه... تازه قوز بالا قوز شد جهنمم که اون ور منتظر ما نشسته چی می خواستم بگم چی شد بهرحال ما باید قبولش کنیم و نیابد با خودمون بحنگیم و داد بزنیم که آی آدم ها همه ی این چیز های دور و بر ما خوبن و چیزی زشت نیست و... متأسفانه باید با سکوت خودمون قبولش کنیم.
به امید برآورده شدن آرزو ها
و بالاخره صبح شد!
اما دیدین من هم فراموش شدم!!!!
-
2 کاربر برای این پست از moein babayee تشکر کرده اند:
-
Saturday 16 January 2010
#8
کاربر حرفه ای
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از Nassim_Agha تشکر کرده اند:
-
Saturday 23 January 2010
#9
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
0
یه چی بگم؟!! شخصا به تقدیر و قسمت و خواست خدا و غیره اعتقادی ندارم. هر چی که پیش بیاد خواست خودمون و بازتاب طرز فکر، عواطف و تلاش و تصمیمات درست و غلط و غیره است که منشا همش خودمونیم، البته تحت این شرایط خیلی سوالا پیش میاد که جواب خیلیاشو خودمم ندارم ولی هر چی که هست زندگی برام اینطوری راحت تر و دوست داشتنی تره تا اینکه فکر کنم یکی از قبل تکلیف همه چیزو مشخص کرده و منم اینجا هر چی تلاش کنم هیچ اتفاقی نمی فته!!
تقدیر دقیقا همون چیزی رو می خواد که ما خودمون اون رو می خوایم.
روزگار غریبی است نازنین
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
-
2 کاربر برای این پست از obvious تشکر کرده اند:
-
Sunday 24 January 2010
#10
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
0
نوشته اصلی توسط
obvious
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
یه چی بگم؟!! شخصا به تقدیر و قسمت و خواست خدا و غیره اعتقادی ندارم. هر چی که پیش بیاد خواست خودمون و بازتاب طرز فکر، عواطف و تلاش و تصمیمات درست و غلط و غیره است که منشا همش خودمونیم، البته تحت این شرایط خیلی سوالا پیش میاد که جواب خیلیاشو خودمم ندارم ولی هر چی که هست زندگی برام اینطوری راحت تر و دوست داشتنی تره تا اینکه فکر کنم یکی از قبل تکلیف همه چیزو مشخص کرده و منم اینجا هر چی تلاش کنم هیچ اتفاقی نمی فته!!
تقدیر دقیقا همون چیزی رو می خواد که ما خودمون اون رو می خوایم.
منم دقیقا عین تو فکر می کردم! اما بعد از یک همچین موضوعی نظرم عوض شد:
مثلا فکر بکن تو اون نفری رو که تمام عمر منتظرش بودی رو پیدا می کنی بدون هیچ اشتباهی!
بعد با اون طرف می ری بیرون خلاصه اتفاقی می افته که یک ماشین می زنه به اون و زبونم لال طرف فوت می کنه! شما هم تمام قوانین رو رعایت کردین و واستادین چراق قرمز شه و از روی خط عابر پیاده هم رد شدین! پس شما اشتباهی نکردین! اصلا اون ماشینه هم یک آمبولانس بوده و وضعیتش خیلی اضطراری بوده!
این وسط نه شما اشتباهی کردین نه اون ماشینه! حالا تو
تقدیر دقیقا همون چیزی رو می خواد که ما خودمون اون رو می خوایم
خواستی که واسه ی طرف همچین اتفاقی بیفته یا اون؟ این وسط تو اشتباهی کردی یا اون؟
این وسط هیچ کس کاری نکرده ولی یک زندگی مشترک قربانی شده!
حالا سوال اینجاست که اشتباه از کجا بوده؟ چون جوابی پیدا نمی کنیم با توجه به عقاید نفرات قبلی روزگار و تقدیر رو مقصر می دونیم!
البته حرف تو تا حدی درسته اکثر اتفاق های بد یا خوب نتیجه ی کاره خوده مایه! ولی بعضی اتفاقا هستن که واقعا ما توش دستی نداریم! حالا به اشتباه چون آدمیزاد نمی تونه اشتباه خودش رو قبول کنه همه ی اینا رو بند کرده به تقدیر و سرنوشت!
یاعلی
و بالاخره صبح شد!
اما دیدین من هم فراموش شدم!!!!
-
کاربران زیر از moein babayee به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Sunday 24 January 2010
#11
کاربر نمونه
وضعیت
- افلاین
-
-
Sunday 24 January 2010
#12
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
0
خطاب به معین عزیز: چیزی که مثال زدی رو می شه انداخت گردن یه ترس ناخود آگاه، ترس از دست دادن اون آدم به خاطر عشق زیاد(البته دلیلم می تونه خیلی تخیلی باشه، می دونم ولی علم روانشناسی پر از این چیزای به نظر تخیلی). حالا خارج از این مورد خاص هم خیلی چیزای دیگه هم هست که واقعا نمی شه با این طرز تفکر جوابی براش پیدا کرد ولی من تحت هر شرایطی این طرز فکر رو ترجیح می دم چون اینطوری احساس قدرت می کنم و هیچ چیزی تو زندگیم منوط به دیگری نیست و این خودم هستم که تصمیم می گیرم چه اتفاقی بیفته!!! (شما ها هم که باور کردید دیگه؟!!! (چشمک))
روزگار غریبی است نازنین
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
-
کاربران زیر از obvious به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Sunday 24 January 2010
#13
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
و بالاخره صبح شد!
اما دیدین من هم فراموش شدم!!!!
-
کاربران زیر از moein babayee به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Monday 25 January 2010
#14
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
0
همین دیگه من عاشق متا فیزیکم به خاطر آزادی که به آدم میده!! هیچی توش غیر ممکن نیست و از اون مهم تر هیچ واقعیتی توش وجود نداره یا بهتر بگم همه چی توش نسبی! بگذریم ...
راستی کاش نمی گفتی دیکتاتور!!! مورمورم شد!!! (می دونی که؟!!! (چشمک))
روزگار غریبی است نازنین
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
-
کاربران زیر از obvious به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Saturday 30 January 2010
#15
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
0
می دونید تفدیر بعضی وقتا هم می شه جنگیدن، اونقدر جنگیدن تا از نفس افتادن ولی بازم نشدن... تفدیر گاهی وفتا یعنی بغض... بغضی که وا نمیشه... نمی شکنه ولی می شکونه.. تو رو...
(خوب دیگه بعضی وقتا هم که دلت می گیره فلسفه می شه کشک... (چشمک))
روزگار غریبی است نازنین
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
-
کاربران زیر از obvious به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
مسئول بخش شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
0
از پنجه تقدير، من كي رهايم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من از هواي عشق تو ، دل بکنم يا نکنم
-
علاقه مندي ها (Bookmarks)