به نام اهورا ی پاک
با درود خدمت دوستان عزیز و تشکر ازنظرات و پیشنهاداتتون
پیش از هر چیز عذر خواهی میکنم بابت اینکه این شعر کمی سیاه و تاریک هست و شاید حس نا امیدی در اون موج بزنه ولی گاهی اوقات احساسات آدمها تغییر میکنه و بهتره در این شعر به دنبال یک نقطه ی روشن گشت این شعر و تقدیم میکنم به siavash_shams که تقریبا توی حس و حال ایشون هست و همه عزیزانی که شاید کمی غم توی زندگیشون حس کنن
با سپاس فراوان آرزو
شعر هایی که مینویسم من
درست شبه پیغام تقدیر است
درست مثل مُهر تنهایی
شبیه ننگ و یک لب تیر است
زمانی که میشود حس کرد
کسی را پشت سر داری
به اجبار یک قسم باید
دلت را به دیده بسپاری
زمانی که در دل غمها
به گَّرَد یک سپیده میگردی
به ظلمت رسیده ای آخر
شبیهی به حسرت و دردی
زمانی که حکم یک مشتت
قصاصی به قلب غم میزد
مَجازی ز هر مُجازاتش
دلت را جنون به هم مییزد
تو تقدیرت این غم را
هنوز باور نمیکردی
سپید،نعره ی شعری
که غم را کشیده در سردی
خروش میکند یادت
شبی که در خروش خود
دلت شد هزار تنهاتر
غمی دوباره پیدا شد
گریزی نکرده ای از غم
چرا که میشناسی اش اکنون
شبیه یک قلم شاید
کشیده در دلت صد خون
زمانی که حکم یک مشتت
قصاصی به قلب غم میزد
مَجازی ز هر مُجازاتش
دلت را جنون به هم میزد
تو تقدیرت این غم را
هنوز باور نمیکردی
سپید،نعره ی شعری
که غم را کشیده در سردی...
آرزو
علاقه مندي ها (Bookmarks)