بدترین خاطره دوران نوازندگی...

[Cellist]

بدترین خاطره نوازندگیم مال وقتی بود که بعد از 6-7 ماه تمرین با یه ارکستر دقیقا یه هفته قبل از اجرا گفتن که مجوز نمیدیم!
بار و بندیلو ببندید برید پی کار و زندگیتون!

[moein babayee]

خوب اینم بدترین خاطره ی خودم که بنا به دلایلی پاک شد!

خوب بدترین و بهترین و باحال ترین خاطره ی دوران نوازندگی من!

3 سال پیش یک جلسه استادم زد تو حسم و خلاصه هم ایراد گرفت هم یک دنیا تمرین بهم داد! منم اعصابم ریخت بهم! (من کلا یکم شیطونم و دیوانه بازی زیاد می کنم دیگه اون جا ترکوندم!) خلاصه جلسه ی بعد هنر آشپزیم گل کرد ورداشتم واسش یک کیک تخم مرغی خوش مزه واسش پوختم فقط وقتی می پختم 10 تا قرص خواب آور (لورازپام) هم خورد کردم و ریختم توش! و وقتی اومد دادم بهش خورد!!! باید می دیدین انقدر قشنگ 2 لپی می خورد که مردم از خنده!
خلاصه کلاس ما تموم شد و 3 ساعت گذشت و از خونه ی استاده نامرد ما زنگ زدن که شما ازش خبری ندارین؟ آخه از وقتی از خونتون رفته دیگه نیومده! و خونه هنرجوی بعدیشم نرفته! ... دیگه اونجا من از شادی منفجر شدم!

آخر بعد از دو روز اومد دره خونمون و یک آشی برام پخت که نگو! ورداشت گفت تا 1 سال بهت درس نمی دم و به بقیه ی استادایی که می شناسم می سپارم که بهت درس ندن! نامرد، نامردی ام نکرد ! تا 1 سال هیچ استادی تا آدرس خونمون رو می شنید قبول نمی کرد!

این طوری ام که بعد از یک سال بهم گفت بعد از اینکه از خونمون رفته بیرون تو ماشین واسه خودش داشته می رفته و احساس خواب آلودگی بهش دست می ده و ماشین رو نگه می داره و سرش رو می زاره رو فرمون و دیگه نمی فهمه! تا اینکه شبش پلیس پیداش می کنه و می برنش بیمارستان و شست و شو و این حرف ها خلاصه بعد 1 روزم مرخصش می کنن!


اما تو این 1 سال مردم! ولی خیلی حال کردم!

[M8H]

بدترین خاطره ی من واسه تقریبا 8ماه پیش بود.
ما در حال اجراء کردن بودیم تو کنسرتمون(با اشکین و علی) که یه دفعه هرچی اماکنی بسیجی بود ریختن تو و با اولین ضربه با باتون دماغ منو شکنودنو همه ی بچه های گروه رو بازداشت کردن.
واقعا وقتی یادش میفتم تنم میلرزه.
این اولین باری بود که اومده بودنو با پول دادن حل نشده بود.
همچنان زده بودن زیر سازم که کلا نصف کلاویه های سازم شکست.

[Favilla]

بد ترین خاطره ی من دیدن مراسم معارفه ی رئیس جدید ارشاد اینجا جاوید خلیلی بعد از محسن فراهنگیان بود که الان یک ساله که هیچ اجازه ای به کنسرت نمیده مگه اینکه یه عالمه پول خرج کنیم و اجازه ی بلیت فروشی نداشته باشیم. که باعث شده ما آواره ی آموزشگاها باشیم و هیچی دیگه جز تدریس به چاهارتا الف بچه ی مبتدی یا بلوف زن گیرمون نیاد. اینایی که شما میگین هیچ کدوم بد نیستن همه الان واستون خنده میارن کاش خاطره های بد همه مثل مال شما ها بودن.

[Favilla]

بد ترین خاطره ی من دیدن مراسم معارفه ی رئیس جدید ارشاد اینجا جاوید خلیلی بعد از محسن فراهنگیان بود که الان یک ساله که هیچ اجازه ای به کنسرت نمیده مگه اینکه یه عالمه پول خرج کنیم و اجازه ی بلیت فروشی نداشته باشیم. که باعث شده ما آواره ی آموزشگاها باشیم و هیچی دیگه جز تدریس به چاهارتا الف بچه ی مبتدی یا بلوف زن گیرمون نیاد. اینایی که شما میگین هیچ کدوم بد نیستن همه الان واستون خنده میارن کاش خاطره های بد همه مثل مال شما ها بودن البته منظورم همشون نیست اما بیاین ما هم فکر کنیم که تو دیوونه خونه نیستیم

[Favilla]

راستی هرکی مجوز گرفته تاحالا اون صحنه و اون روز رو تعریف کنه فکر کنم این خاطره ی بد واسه همه باشه

[moein babayee]

بد ترین خاطره ی من دیدن مراسم معارفه ی رئیس جدید ارشاد اینجا جاوید خلیلی بعد از محسن فراهنگیان بود که الان یک ساله که هیچ اجازه ای به کنسرت نمیده مگه اینکه یه عالمه پول خرج کنیم و اجازه ی بلیت فروشی نداشته باشیم. که باعث شده ما آواره ی آموزشگاها باشیم و هیچی دیگه جز تدریس به چاهارتا الف بچه ی مبتدی یا بلوف زن گیرمون نیاد. اینایی که شما میگین هیچ کدوم بد نیستن همه الان واستون خنده میارن کاش خاطره های بد همه مثل مال شما ها بودن.

خداییش از حق چشم نپوشیم! یکی از بدترین خاطره ها واسه ی جامعه ی موسیقی ایران بود!

البته (هرچند من اونم قبول ندارم ولی) خاطره ی تموم شدن دولت خاتمی هم خاطره ی بدی بود! (یکم از این بدتر!)

[DesironnA]

بدترین خاطره نوازندگی نداشتم! آها! چرا! یکی اونم اینکه قرار بود تقریبا 4 سال پیش 2 شب توی سالن خانه اشراق کنسرت داشته باشیم که شب اول خوب بود اما شب دوم 3 تا آهنگ بیشتر نشد بزنیم! چون بنا به دلایل نا معلوم برق سالن ترکید!!

[DesironnA]

من نمیدونم چرا هر وقت توی تاپیکی متنی مینویسم تا ساعت ها متن جدیدی نمیاد!!
نکنه قدم یا قلمم نحسه؟؟

[Crazyarchitect]

خوبه همه ی دوستان خاطرات بدشون مال زمان حرفه ای شدنشونه منه بدبخت چی بگم که بدترین خاطرم بر میگرده به 6 یا 7 سال پیش که دومین جلسه بود که با کلی شوق و ذوق می رفتم کلاس گیتار . جلسه اول استاد ضرب گرفتن با پا رو درس داده بود منم خیر سرم کلی تمرین کرده بودم رفتم سر کلاس استاد گفت ضرب بگیرم منم شروع کردم ولی خوب درست متوجه نشده بودم که چطور با ضرب جلو برم اول میزدم بعد تازه پامو تکون می دادم استاد هم ناراحت شدو کلی ایراد گرفت و گفت جلسه قبل چه غلطی میکردی تو کلاس که هیچی نفهمیدی ؟ منم که اون زمان حدود 13 سالم بیشتر نبود زدم زیر گریه و کلاسو ول کردمو اومدم خونه وقتی رسیدم خونه گیتارمو انداختم زمینو دوباره زدم زیر گریه و به مامانم گفتم دیگه عمرا برم کلاس این گیتارم نمیخوام . ولی خوب بعد یه هفته دوباره بیخیال شدم و بازم رفتم همون کلاس اتفاقا بعد چند سال یکی از شاگردای خوب استاد شدم ولی هنوزم وقتی یاد اون روز می افتم دلم میگیره.

[SOBHANTOTo3]

خاطره ي بد نوازندگي من
زماني بود كه تو اوج تمرين بودم براي قطعه كنسرت رفتم سيم ساوارز انداختم رو گيتارم دلم خوش
يهو استادمون گفت قطعت براي كنسرت خوب نيست نياي بهتره منم به همه گفته بودم ولي به روي خودم نياوردم
بازم رفتم تمرين كردم قبول شدم البته اين خاطره هم بد بود هم خوش ولي اولش حالم خيلي گرفت

[Black_Violin]

نداشتم... همه اش شیرینی بوده . حتی تلخی ها ...

[Avazekhan]

بدترین خاطره ی من بعد از طعنه ها و سنگ اندازی های اطرافیان...
این بود که یک بار توی مسافرت جوری صدام گرفت که حتی تا 3 روز حرف هم نمیتونستم بزنم...
دکتر که رفتم گفت تار های صوتیت آسیب دیده
تا 6-7 ماه نمیتونستم بخونم
دنیا رو سرم خراب شده بود...

[r_a_m_i_n]

درود
بدترين خاطره ي من اين بود كه 1 دفعه كه سازمو داده بودم كه پرده هاشو تعويض كنن... استادم تار 2.5 مليونيشو بهم قرض داد كه تو اون مدتي كه سازم تعمير ميشه با ساز اون تمرين كنم
كه در اثر يه سهل انگاري زدم پوستشو پاره كردم... واقعا نميدونستم بايد چكار كنم... داشتم ديونه ميشدم ...
تو دلم گفتم آخه استاد چرا به من اعتماد كردي

[mansoor.violin]

بدترین خاطرم روزی بود که برای دوستام تو ی پارکی زدم
واسه این میگم بدترین خاطره چون شان وارزش سازم اومد پایین
و الا خیلی خوب زدم

[SOBHANTOTo3]

بدترین خاطرم روزی بود که برای دوستام تو ی پارکی زدم
واسه این میگم بدترین خاطره چون شان وارزش سازم اومد پایین
و الا خیلی خوب زدم

راستش منم يكبار گيتارم تو ماشين بود
گفتن حتما بايد برامون بزني منم كه كلاسيك كار مي كردم چندتا قطعه زدم اما هيچكي بهم گوش نكرد كلي ضايع شدم كه نگو
حالم گرفت اخه مردم تصور بي خودي از گيتار دارن از بسكه تو كليپ ها اوردنش مردم فكر مي كنن الان بايد صداي همه سازها رو باهم در بياره
اي بابا
تو ايران از هر 100نفر 2 نفر كلاسيك رو درك مي كنن چون با فرهنگمون نمي خونه