-
Friday 29 January 2010
#1
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
کل کل شاعرانه
0
یه نمونه کل کل بر سر خال رو می ذارم تا برای همه روشن شه منظورم چی بوده
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
صایب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صایب که می بخشد سرو دست و تن و پا را
سرو دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که شور افکنده دلها را
شهریار
طفلی حافظ کجاست که از خودش دفاع کنه! ؟
حالا کل کل می کنیم
البته فقط شعر از شاعرهای دیگه نه از خودتون (چون اینجوری دوستان شاعر کم نمیارن!)
دلیل اینکه آرومم امید لمس دستاته
دلیل اینکه تنهایی همین دستای تنهامه
-
7 کاربر برای این پست از ماهک تشکر کرده اند:
-
Friday 29 January 2010
# ADS
-
Friday 29 January 2010
#2
دوست خوب
وضعیت
- افلاین
0
امیر نظام گروسی در جواب حافظ میگه:
اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را ... به خال هندویش بخشم تن و جان و سر و پا را
جوانمردی بدان باشد که ملک خویشتن بخشی ... نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
------------
دکتر انوشه:
اگر آن مه رخ تهران بدست آرد دل ما را
به لبخند ترش* بخشم تمام روح و معنا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن مه لقای ما که شور افکنده دنیا را
*torsh نخونيد يه وقت tarash
زمرگم من نميترسم اگر دنيا سرم ريزد
ازين ترسم كه بعد از من گلم را ديگري بوسد
-
4 کاربر برای این پست از maryam21 تشکر کرده اند:
-
Friday 29 January 2010
#3
دوست خوب
وضعیت
- افلاین
0
ندارم جز غزل چیزی دهم برچشم و ابرویت* ویا بخشم چو خواجه آن دورا بر خالِ هندویت
ویا صـائب نی ام تا در رهت ای نازنین دلدار*
دهم دست و سر و پا و شوم دل خسته و بیمار
ویا چـون شهریار ، آن شاعر پر شور ایرانی*
دهم در راه تو روح و تن و آنی شوم فانی
به تو تـقدیم می دارم هزاران بیت ِاشعارم*
که تا آگه شـوی زاندیشه و افکار و پندارم
بگـویم در غــزلــهــایم ،اسیر چشم و ابرویم*
گرفـتارم بــه بــندت ،عاشق آن خال هندویم
تـویـی آن بهترین بیت الغزل در شعر دیروزم*
ویا آن شـاه بـیت آخرین اشـعـارجانسوزم
تـویـی آن مـصـرع« جـاویـد» در پایان دیوانم*
تو دُرّی و منم زرگر که قدرت نیک می دانم
زمرگم من نميترسم اگر دنيا سرم ريزد
ازين ترسم كه بعد از من گلم را ديگري بوسد
-
5 کاربر برای این پست از maryam21 تشکر کرده اند:
-
Saturday 30 January 2010
#4
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
0
کل کل غم انگیز
باز باران با ترانه
با گوهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه...
-------------------------------
باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی های شبانه
میخورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی دانم، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست
نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه ی شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه ی باران
به روی همسروپروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
نمی دانم
نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست
نمی فهمم
یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران ، از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد
فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود
نمی دانم
کجــــای این لجـــــن زیباست
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست
و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می داند
که این عدل زمینی ، عدل کم دارد
[ محمد کامبد ]
دلیل اینکه آرومم امید لمس دستاته
دلیل اینکه تنهایی همین دستای تنهامه
-
5 کاربر برای این پست از ماهک تشکر کرده اند:
-
Saturday 30 January 2010
#5
دوست خوب
وضعیت
- افلاین
0
ببخشيد از سايت ايرانيان فنلاند ادامه كلكل قبلي رو پيدا كردم:
کمی طنزآلود
آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا
سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را
و عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا
اما داستان باز هم ادامه یافت
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟ که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را
تابه این شعر میرسیم که با کمی تغییر در وزن. حافظ را مسؤل تمام این دعاوی میداند
چنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها را
از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا را
وجود او معمایی است پر از افسانه او افسون ببین! خود با چنین بخشش معما در معما را
دوستی گوید:
هر آنکس چیز می بخشد ،به زعم خویش می بخشد یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هبچ در دنیا و در عقبا نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را
رند تبریزی در جواب همه این را سرود که :
اگــــر آن تـــــرک شیرازی بـــه دست آرد دل مـــا را
بــهــایـش هـــم بــبـــایـــد او بـبخشد کل دنیـــــا را
مـگــر مـن مـغـز خــر خــوردم در این آشفته بــازاری
کــه او دل را بــه دست آرد ببخشم مــن بــخارا را ؟
نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
و نــــه چـــون شهریـــارانم بـبـخشم روح و اجــزا را
کـــه ایـن دل در وجـــود مــا خــدا داـند که می ارزد
هــــزاران تــــرک شیـراز و هـــزاران عشق زیــبــا را
ولی گــر تــرک شـیــرازی دهـد دل را به دست مــا
در آن دم نــیــز شـــایـــد مـــا ببخشیمش بـخـارا را
کــه مــا تــرکیم و تبریزی نه شیرازی شود چون مـا
بـــه تــبــریــزی هـمـه بخشند سمرقـند و بـخـارا را
محمد فضلعلی میگوید:
اگر یک مهرخ شهلا بدست آرد دل ما را
زیادت باشد او را گر ببخشم مال دنیا را
سر و دست و دل و پا را به راه دین می بخشند
نه بر گور و نه بر آدم گری بخشند این ها را
و در جواب دکتر انوشه و شهریار... :
مگر ملحد شدی شاعر که روح و معنیش بخشی
نباشد ارزش یک فرد زیبا روح و معنا را
امام عصری و حاضر! چنین بیهوده می گویی؟
که روح و معنیش بخشی یکی مه روی شهلا را ؟
وگر لایق بود اینها به خاک پای او بخشم
که نالایق بود دست و سر و هم روح و معنا را
ودر ادامه به طنز میگوید:
مگر یک مه رخ خاکی به معنا چیز میبخشد؟
وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را؟
به یک مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند؟
به یاوه چرت می گویی! ندانی این معما را!
الا ای حاتم طائی ! زجیب غیب می بخشی؟
نباشد ارزش یک ...! روح ومعنا را!
آقای سید حسین فصیحی لنگرودی نیز در جواب سروده اند:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
نبخشم بهر خالی یک وجب از خاک ایران را
ببخشیدآنچه میخواهید از سر تابه پا اما
نبخشیداز سر وادادگی ملک شهیدان را
این هم جواب آقای سید حسن حاج سید جوادی البته در جواب شعر دکتر انوشه:
اگر میر کمانداران به دست آرد دل ما را
به ابروی خمش بخشم هزاران شعر زیبا را
تمام روح و معنا را به دست یار می بینم
چرا بخشم بر او چیزی که باید او دهد ما را
پگاه و بخشندگی حافظ !
مهرانگيز رساپور (م . پگاه)
چنان بخشيده حافظ جان، سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون، کسی پس گيرد آن*ها را !
از آن پس برسر پاسخ به اين ولخرجی حافظ
ميان شاعران بنگر، فغان و جيغ و دعوا را
وجودِ او معمايی ست پر افسانه و افسون
ببين خود با چنين بخشش، معما در معما را !
بيا حافظ که پنهانی، من و تو دور ازاين غوغا
به خلوت با هم اندازيم اين دل*های شيدا را
رها کن ترکِ شيرازی! بيا و دختر لر بين !
که بريک طره*ی مويش، ببخشی هردو دنيا را !
فزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گيسو !
نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دريا را !
شبی گربخت*ات اندازد به آتشگاهِ آغوشش
زخوشبختی و خوش سوزی ، نخواهی صبح فردا را
شنيدم خواجه*ی شيراز، ميان جمع میفرمود:
« پگاه است آنکه پس گيرد، سمرقند و بخارا را ! »
بدين فرمايش نيکو که حافظ کرد می*دانم ،
مگر ديگر به آسانی کسی ول می*کند ما را !
این هم شعری در جواب دکتر انوشه از آقا دانیال پاپی متخلص به سپهر درودی:
اگر آن لر دورودی بدست آرد دل ما را
بدو بخشم ورای عقل تمام نهن و پیدارا
تمام روح و معنا را به عزرائیل می بخشند
نه بر زهره جبین ما که مجنون کرده دنیا را
و این داستان ادامه دارد...
زمرگم من نميترسم اگر دنيا سرم ريزد
ازين ترسم كه بعد از من گلم را ديگري بوسد
-
5 کاربر برای این پست از maryam21 تشکر کرده اند:
-
Saturday 30 January 2010
#6
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
0
WOW
به قول فردوسی پور
چه می کند این خال
دلیل اینکه آرومم امید لمس دستاته
دلیل اینکه تنهایی همین دستای تنهامه
-
2 کاربر برای این پست از ماهک تشکر کرده اند:
-
Saturday 30 January 2010
#7
کاربر انجمن
وضعیت
- افلاین
کل انداختن سر رنگ
0
مشکی رنگ عشقه مثل رنگ چشای مهربونت
مشکی رنگ عشقه مثل شبای قلب آسمونت
کی میگه رنگ غم سیاه رنگ خوش سپیدی
کی میگه آبی رنگ صداقت مشکیه رنگ پلیدی
چرا یه عده ای مشکیو رنگ غم میدونن
مگه رنگ پر پرستوی عشقو ندیدن
ستاره با قشنگیاش تو رنگ شب قشنگه
تموم رنگای دنیا دو رنگن مشکی تا ابد یه رنگه
واسه نوشتن یه رنگیه دفتر عاشق
خط یه رنگو بی دغدغه مشکی قشنگه
مشکی رنگ عشقه مثل رنگ چشای مهربونت
مشکی رنگ عشقه مثل شبای قلب آسمونت
من تو رنگ موهای سیاه نازنینم
چیزی به جز یه رنگی و صفا و دل ندیدم
از زبون عاشقای بیدار شبونه
هیچ پلیدی از سیاهی شب نشنیدم
-----------------------------------------------------
رنگ زرد رنگ غمه ، رنگ تلخ ماتمه
مثل خاكستريه غروباي عالمه
رنگ سبز بهاريه ، رنگ عشق و ياريه
اما مشكي واسه من رنگ گريه زاريه
آخه يارم رنگ موهاش مشكي كلاغي بود
مخمل سياهي بود ، رنگ آشنايي بود
اما رفت و قسمت من شب بي چراغي شد
چاره جدايي شد ، مشكي رنگ زاري شد
جنس پيراهن دشت گلهاي خوش بر و نقش
رنگ گل شمعدوني ها ، سپيد و سرخ و بنفش
آبيه آسموني رنگي از مهربوني
اما مشكي واسه من رنگ بي همزبوني
ویرایش توسط ماهک : Saturday 30 January 2010 در ساعت 02:49 PM
دلیل: هویجوری
دلیل اینکه آرومم امید لمس دستاته
دلیل اینکه تنهایی همین دستای تنهامه
-
3 کاربر برای این پست از ماهک تشکر کرده اند:
-
Saturday 30 January 2010
#8
دوست خوب
وضعیت
- افلاین
0
وقتي رنگ قرمز قلبم رو ميدونم چرا از مشكي بخونم؟
اينم يه اهنگه اما قديميه يادم نيست مال كي بوده و بقيه اهنگ چيه اينجاشو دوست داشتم يادم موند
زمرگم من نميترسم اگر دنيا سرم ريزد
ازين ترسم كه بعد از من گلم را ديگري بوسد
-
3 کاربر برای این پست از maryam21 تشکر کرده اند:
-
Saturday 30 January 2010
#9
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
روزگار غریبی است نازنین
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد...
-
4 کاربر برای این پست از obvious تشکر کرده اند:
-
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
-
5 کاربر برای این پست از morteza3164 تشکر کرده اند:
-
Tuesday 9 November 2010
#11
دوست خوب
وضعیت
- افلاین
-
-
Tuesday 9 November 2010
#12
دوست خوب
وضعیت
- افلاین
-
-
Tuesday 9 November 2010
#13
دوست خوب
وضعیت
- افلاین
-
-
Sunday 14 November 2010
#14
كاربر فعال شعر و ترانه
وضعیت
- افلاین
-
4 کاربر برای این پست از kaka تشکر کرده اند:
علاقه مندي ها (Bookmarks)